دکتر سيد جواد طباطبایی در 77 سالگی خرقه تهی کرد. روانش شاد. نوشتن درباره طباطبایی طبعا برای من ساده نيست. حدود بيست سال است در نوشته های خود جوانبی از آراء و انظار و آثارش را نقد کرده ام و البته گاهی هم به همين دليل دوستدارانش من را مورد الطاف خود قرار داده اند... با اين وصف شايد بسياری از خوانندگان آن نقدهای گاه تند ندانند که سابقه آشنایی و رفاقت من با دکتر طباطبایی از سی سال افزون است؛ اگر خطا نکنم از سال 68 و يا 69 و به دليل همکاری در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی. چند سالی هر دوی ما عضو بخش ويرايش نهایی (بخش چاپ) مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی بوديم. در آن بخش معمول اين بود که هر دو ويراستاری با هم روی يک مقاله کار می کردند و من که خوشه چين محضر پر دانش استادم دکتر مهدی رفيع بودم معمولا با ايشان روی مقالات کار می کردیم. دکتر طباطبایی بيشتر با دکتر شعار و يا آقای شايسته کار ويرايش را انجام می دادند. طبعا در آن چند سال کار در مرکز دائرة المعارف فرصت های بسيار برای گفتگو با دکتر طباطبایی پيش می آمد. آدمی بود خوش محضر و در عين جدی بودن در بحث و اظهار نظر بسيار مهربان و بذله گو. همين آشنایی و رفاقت موجب شد وقتی سال 81 برای ادامه تحصيل به فرانسه رفتم سراغ او را گرفتم و شايد همان ماه اول ورودم به پاريس بود که با او در يکی از کافه های منطقه پانزده پاريس قراری گذاشتیم و دو سه ساعتی در همان مجلس اول با هم گفتگو کرديم. اين ديدارها و گفتگوها دو سالی دست کم بعد از آن هم هر وقت فرصت می شد ادامه يافت و گاهی هم با جمعی ديگر از اهل فکر و قلم که آن سال ها در پاريس زندگی می کردند و يا در سفر میان غرب و شرق چند روزی را در پاریس می گذراندند. بعد از آن تا زمان خاموشی طباطبایی دیگر با او ارتباطی نداشتم و زمینه ای هم برای تجدید دیدار پیش نیامد. بعد از آن سال های پاریس می دانستم به ايران بازگشت و خب در ايران ستاره اقبالش بس درخشيد و آثارش را به تدريج منتشر کرد و با طرح نظرياتی گاه جنجالی و يا چاپ نوشته هایی گاه آتشين شهرتی بيش از پيش برای خود رقم زد. من از همان سال های ايران و از اواخر دهه شصت آثار طباطبایی را دنبال می کردم. نخست از طريق ترجمه ها و يا مقالات کوتاهش در مجله معارف مرکز نشر دانشگاهی و بعد ترجمه تاريخ فلسفه اسلامی کوربن و البته به تدريج آثارش در حوزه تاريخ انديشه سياسی ايران. شايد سال هشتاد بود در مقاله ای مفصل که درباره ساختار انديشه سياسی صفويه منتشر کردم نقدی کوتاه از برخی نظريات طباطبایی ارائه دادم. بعيد می دانم آن را خوانده بود چرا که بعدها در پاريس هيچگاه آن را به روی من نياورد و من هم دليلی برای گفتگوی انتقادی با او نمی ديدم. خاطرم هست سال 80 که برای تدريس درس تاريخ تمدن اسلامی به دانشگاه بیشکک (قرقيزستان) رفته بودم چون تازه چاپ نخست کتاب مقدمه ای بر نظريه انحطاط او منتشر شده بود آن را با خود همراه کردم و شب ها آن را می خواندم. طباطبایی فارسی را فاخر می نوشت و در دراز کردن و دامنه دار کردن سخن در نوشته هایش مهارتی فوق العاده داشت؛ با اين وصف با وجود اينکه گاه صفحات زيادی در کتاب هايش به تکرار می گذشت اما به دليل اينکه فارسی را نيکو می نوشت خواننده را با خود همراه می کرد. اين ويژگی که البته در جای خود هنر نويسندگی او را نشان می داد اما به کار نوشته های پژوهشی و آکادميک نمی خورد و همين موجب می شد که در نوشته هايش ارائه و دسته بندی مطالب چندان نظمی منطقی نمی يافت. مانا چنين بود که قلم که به دست می گيرد افکارش تازه در ذهنش جوشش می گيرد و همزمان که می نويسد فکرش و بالتبع قلمش افت و خيز پيدا می کند. هر چه هست دست کم برای چند کتابش که من خوانده ام می توان توقع داشت که حجم هر کدام را بتوان گاه به یک پنجم تقليل داد. باری طباطبایی در نوشته هايش به ويژه آنچه در حوزه تاريخ انديشه سياسی و موضوع ايرانشهری نوشته چندان به ذکر جزئيات تاريخی، مستندات متنی، سابقه تحقيقات به ويژه تحقيقات فرنگی عنايت نشان نمی داد و اين البته به ويژه در کارهای اولش بيشتر نمود دارد. به تدريج سعی کرد در چاپ های تازه کتاب های نخستينش تا جایی که می تواند برخی نقص ها را برطرف کند و به همين دليل شايد خيلی دير مثلا به اهميت ابن مقفع در تداوم فرهنگی ايران پی برد و يا لزوم توجه به متون پهلوی اصيل و يا منحول درباره انديشه سياسی و اخلاقی ايرانی. کم توجهی اش به پژوهش های ديگران و به ويژه پژوهش های تخصصی موجب می شد که اهميت برخی از متون و يا حتی اطلاع از وجود آنها را که اتفاقا برای تأييد نظرياتش به کار می آمد در افق نظر و تأمل قرار ندهد. مثلا برای طباطبایی موضوع اصالت متون و يا زمينه های تاريخی آنها و شناخت سنت هايشان آنجا که به سنت های فقهی و کلامی مربوط بود چندان اهميت نداشت و يا شايد متذکر به آن نبود.
همين بود که به طور نمونه وقتی به نصيحة الملوک غزالی استناد می کرد توجه نداشت اين کتاب، جز بخش کوتاهی از آن از غزالی نيست و بنابراين نمی توان بر اساس کل متن منحنی انديشه سياسی ايران را در نسبت با غزالی نشان داد و به بحث گذاشت. اينکه گفتم به پژوهش های ديگران بی اعتنا و يا کم اعتنا بود البته همه جا صادق نيست. طباطبایی گاهی در مقدمات و يا بخش هایی از فصول اصلی کتاب هايش با انتقاد از نوشته های جمع کثيری از معاصرانش ترجيح می داد حاشيه را بر اصل مقدم کند و به تعبير امروزی درگیر حواشی شود. اين البته هميشه برای خواننده کسل کننده و آزار دهنده نبود؛ به ويژه اگر خواننده خود حاشيه ها را بر متن کتاب طباطبایی ترجيح می داد و می خواست بداند در دعوای روشنفکری روزگار و در جزر و مدهای قلم طباطبایی و پاسخ ديگران به او که گاه بسيار تند و با گردنکشی های قلم توأم بود دامنه هيجانات و احساسات به کجاها می رود و می انجامد. باری در سفر دو هفته ای بيشکک کل کتاب پر برگ او را خواندم و بايد اعتراف کنم بيش از آنکه مطالبش برای من تازگی داشته باشد بيشتر احساس ملی او و توجهش به ايران و عنایت به ضرورت آگاهی ملی و توجه به تداوم فرهنگی ايران و اهميت زبان و فرهنگ ايران بود که جلب توجه می کرد و بر او در دل آفرين می گفتم. باری من ناقد طباطبایی بودم و هستم اما همیشه در نقدهای خود نوشته و گفته ام که سید جواد طباطبایی را تحسین می کنم که به درستی بر ضرورت توجه به مسئله ايران تأکيد می کند و به نیکی اهمیت ایران فرهنگی و تداوم اندیشه فرهنگی ایران را متوجه شده است.
با اين همه سيد جواد طباطبایی نخستين کسی نبود که به اهميت توجه به تداوم فرهنگی ايران و توجه به انديشه سياسی و اخلاقی ايرانشهر؛ يعنی تداوم فرهنگی ايران از عصر ساسانی به امروز در زمان ما پی برد. پيش از او اين پژوهشگران حوزه تاريخ ايران و ادبيات و متن شناسی و تاريخ دوره ساسانی و ادبيات پهلوی و تداوم فرهنگی و زبانی ايران بودند که به اين موضوع انديشيدند و با نوشتن ده ها مقاله و کتاب زمينه را برای طرح مسئله ايرانشهری فراهم کردند. اينجا به طور خاص بايد به نوشته های عالمانه و متن شناسانه شادروان محمد محمدی ملايری اشاره کنم که صدها صفحه درباره موضوع ايرانشهر نوشت و زمينه های تاريخی و متنی و مستندات آن را کاويد.
شادروان دکتر سيد جواد طباطبایی به دليل کم توجهی به پژوهش های تاريخی در حوزه تاريخ و فرهنگ ايرانشهر متأسفانه نتوانست نظريه تداوم فرهنگی، سياسی و از همه مهمتر ملی ايران را از پيش از اسلام تا امروز همه جا به درستی نشان دهد و گاهی نظریاتش از فقر مباحث تاریخی رنج می برد. او البته ادعای اين را نداشت. به عنوان يک متخصص در فلسفه سياسی تلاش کرد نظريه ای سياسی برای اين تداوم فرهنگی معطوف به هويت ملی ارائه دهد. با اين همه اگر پژوهش های مختلف درباره تاريخ گذار از ايران ساسانی به ايران اسلامی، در دوره فتوحات، شکلگيری حکومت های محلی، نقش ايرانيان در ساختار اداری و حکومتی عصر عباسی و همچنين در تحول و شکل دهی به فرهنگ دينی بعد از اسلام در ايران را بيشتر مورد توجه قرار می داد احتمالا می توانست نظريه خود را به طور روشنتر و با شواهد بيشتری ارائه دهد. مشکل آنجا بيشتر می شد که طباطبایی درباره فقه سياسی اسلام و نظريه خلافت به بحث می پرداخت و چون آشنایی او با فقه و کلام و تاريخ فرق و مذاهب اسلامی اندک بود گاهی اظهاراتی می کرد که پردازش تئوری او را با مشکل روبرو می کرد. به طور نمونه می گفت ايرانيان هيچگاه برای خلافت نظريه ای ارائه نکردند و يا اينکه می گفت نظريه خلافت زمانی تدوين شد که خلافت در عمل و حتی نظر در بحران بود. گویا تصور می کرد اگر ماوردی احکام السلطانیه اش بسیار شهرت یافته و یا در زمان بحران خلافت در دوره آل بويه نوشته شده اين به معنی اين است که نظريه خلافت برای نخستين بار توسط ماوردی نوشته شده؛ يا اينکه سهم متکلمان معتزلی و اشعری و حتی حنبلی ايرانی را در تدوين نظريه خلافت مدت ها قبل از آغاز عصر آل بويه در نظر نمی گرفت.
آنچه گفتم البته نسبت به نظريه ايرانشهری او محوريت ندارد. مهمترين نقد من به او اين بود و هست که درک او از سياستنامه خواجه نظام الملک خطا بود. او به جای تأکيد بر ابن مقفع و کتاب های آداب الملوک و تاج و آيين قديم ايرانی به سراغ سياستنامه رفت؛ شايد به اين گمان که سياستنامه لابد بايد مقابل خلافت نامه ها (به تعبير او شريعتنامه ها/ مانند احکام السلطانيه ماوردی) باشد. نه آيا سياستنامه خواجه را سير الملوک هم می خوانند؟ اما واقع اين است که نه خواجه نظام الملک در جايگاهی است که تاب و توان بر دوش کشيدن مسئوليت تاريخی احيای فرهنگ سياسی ايرانشهری را داشته باشد و نه سياستنامه اش و وظيفه اش در مقام وزير ترک تباران آل سلجوق. خواجه نظام الملک شافعی اشعری مذهب بود و حامی اصلی فقيهان شافعی اشعری در برابر حنفی گرایی ترکان سلجوقی و مؤسس مدارس نظاميه برای حمايت از فقه شافعی. حتی در افق وسيعتر در حمايتش از فقيهان اهل سنت در برابر موج گسترده تشيع در زمانش نظرا و عملا ( و در سياستنامه اش) هم از خلافت حمایت می کرد و هم از سلاجقه؛ به شرط اينکه مناسبات دین و سیاست به گونه ای باشد که به تحکیم قدرت "سلطان" بيانجامد. خواجه نظام الملک در اين سياست حتی خراسان را بدين دليل بر منطقه جبال و ری ترجيح می داد که معتقد بود ديوانسالاری اين مناطق برخلاف خراسان تحت تأثير سياست مذهبی آل بويه و تشيع و حتی الحادِ به تعبير او قرمطی است. خواجه البته از مفردات انديشه سياسی ايرانشهری بهره می گرفت و اين به دليل پيشينه او در مقام يک دبير در سنت ايرانی و قديم خراسان بود. اما مشکل اين بود که خواجه اين مفردات را در ساختار و قالبی ترکيب می کرد که در نهايت به نفع آل سلجوق به کار می آمد. باری به همين دليل است که معتقدم به جای خواجه نظام الملک، ما بايد نماد انديشه ايرانشهری را خواجه نصير طوسی بدانيم که با درايتش ايرانشهر از دوران مشروعيت آل عباس به مشروعيت تاريخی ايرانشهری بازگشت. نه آيا با سقوط عباسيان بود که ايرانيان برای هميشه خود را از سيطره خلافت آزاد کردند؟ شکلگيری دولت ملی ايران در دوره صفويه که آغاز ايران نوين را درست در تداوم فرهنگ و ملیت ايران ساسانی رقم زد نسب به خواجه نصير بيشتر می برد تا خواجه نظام الملک.
شادروان دکتر سيد جواد طباطبایی با همه این احوال سی سال توان و دانش و قلم خود را در خدمت نظريه ای قابل اعتنا برای ايران گذاشت؛ نظريه ای با محوريت مسئله ايران. می توانيم با جزئياتی از نظريه او مخالف باشيم و يا سهم او را در ارائه نظريه تداوم فرهنگی و ملی ايران در مقايسه با ديگر دانشمندان صد سال اخير که عمر خود را برای تعالی نام ايران و احيای فرهنگ ايرانشهری گذاشتند مورد مقايسه و ارزيابی مجدد قرار دهيم اما ترديدی نيست که سيد جواد طباطبایی سهم مهمی در بازانديشی ايده ايران دارد؛ ايران در مقام وحدت فرهنگی و سیاسی در عين کثرت خود که چند هزار سال است با زبان مشترک و ملی فارسی و با تنوع های مختلف زبانی و فرهنگی و محلی همه ما ايرانيان را در زير سايه ابدمدت خود به عنوان يک ملت به وحدتی تاريخی برکشيده است.
شنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۸:۳۶
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .