در سايت آقای محسن کديور مقاله ای از ايشان درج شده است با عنوان تأملی در منابع اعتقادی. مقاله البته مقاله خوبی است و نکات و ضرورتهای مهمی را ايشان مورد تأکيد قرار داده اند. با اين وصف به نظرم رسيد يکی دو نکته را که ايشان در رابطه با محمد بن يعقوب کليني و نيز محمد بن الحسن الصفار مطرح کرده اند، در اينجا مورد مناقشه قرار دهم. شايد برای غنای بحث ايشان مفيد افتد. آقای کديور در ارتباط با کتاب الکافي کلينی اين نکته را مطرح کرده اند که کليني شانزده هزار روايت الکافي را طی بيست سال از مجموع سيصد هزار حديث به دقت انتخاب کرد. ظاهرا استدلال ايشان بر اين مطلب نيز از آنجاست که نوشته اند ابن عقده، که آقای کديور از ايشان به عنوان استاد کليني نام برده اند، جايی گفته است که من يکصد و بيست هزار روايت مسند از اهل بيت رسول الله به خاطر دارم و روی هم رفته می توانم پيرامون سيصد هزار حديث شيعه به بحث و مذاکره علمی بنشينم. ايشان از اين مطلب که از ابن عقده نقل کرده اند، نتيجه گرفته اند که کليني اين سيصد هزار روايت را در طی بيست سال مورد فحص و بررسی قرار می دهد و از بين آنها فقط شانزده هزار روايت را معتبر شناخته و آنها را برای درج در کتاب الکافي انتخاب می کند؛ يعنی حدود پنج درصد. آقای کديور در دنباله نتيجه می گيرند که در زمان کلينی در سده چهارم بنابراين حدود 95 درصد از احاديث موجود از ديدگاه کليني غير معتبر بوده است.
مطلبی که آقای کديور مورد توجه قرار داده اند، مطلبی است که ناشی است از استنباطی نادرست از کلام ابن عقده و عدم شناخت دقيق دانش حديث و عدم شناخت موقعيت کلينی و ابن عقده. اگر مطلب ايشان در همين حد بود البته شايد نيازمند تذکر به مبانی اشتباه استنباط ايشان نبود؛ اما متأسفانه ايشان از اين مطلب و از شماری مطالب ديگر نتيجه گيری های ويژه ای در مقاله خود ابراز داشته اند که به همين دليل نويسنده اين سطور را به واکنش برانگيخت. در اصل اينکه در تاريخ تشيع نخستين گروهی از طيفهای شيعی گرايشات غاليانه داشته اند و نيز جعل حديث تداول داشته البته ترديدی نيست. اين مطلبی است که ما از جمله به واسطه نقادی های عالمان برجسته ای مانند ابن وليد، شيخ صدوق، حسين بن عبيد الله الغضائري و فرزندش احمد و حتی عالمان و محدثان دوران حضور امامان، همانند يونس بن عبدالرحمان از آن به خوبی اطلاع داريم. اما بايد اين نکته را در عين حال توجه داد که در تحولات تاريخ تدوين حديث اماميه توجه به تقابلات فکری ميان طيفهای غاليان و در مقابل آنها طيفهای تشيع اعتدالی که بهتر است از آنها به جريان فقه گرا در حديث امامی تعبير کنيم (کما اينکه در جای ديگری مفصلا اين موضوع را کاويده ام) همواره مورد توجه بوده و حساسيتهای لازم از سوی طيف اخير در چارچوب تدوين حديث مورد ملاحظه قرار می گرفته است. به همين دليل بسياری از آنچه که از عقايد گروههای غلات در کتابهای ملل و نحل ديده می شود و بی ترديد بازتاب آنها در احاديث طيفهای غلات حضور داشته است، عملا در کتابهای حديثی اماميه، دست کم آن تعداد کتابی که هم اينک در اختيار است، وارد نشده و نسبت به آنها حساسيت نشان داده می شده است. نمونه ای از داوريهای رجاليان برجسته ای مانند ابن وليد قمي در مورد کتابهايی همانند نوادر الحکمة محمد بن أحمد بن يحيی الأشعري خود گواهی بر اين موضوع است. در کتابهای حديثی و اعتقادی اطياف مختلف غلات شيعی که بعدها در نواحی پيرامونی حضور شيعيان امامی مجال ظهور و بروز داشته اند، احاديث زيادی به نقل از راويان متقدم از ميان گروههای معروف به غلات ديده می شود که هيچ کدام از آنها در کتابهای اصلی حديثی اماميه بروز و ظهور نيافته اند. درست است که گاهی دفاتر و اصول حديثی به دليل دستکاری شيعيان غالی مورد تحريف قرار می گرفت و در آنها مطالبی کم و زياد می شد، اما عموما دست کم در مورد عقايد ويژه و حاد غلات، محدثان حساسيت لازم را در آثار حديثی خود اعمال می کردند و کوشش می شد که از دفاتر معتبر و گواهی شده که از طرق درست به دست رسيده بود بهره گرفته شود. آنچه که در مورد کتابهای حديثی شيعی عمدتا بايد مد نظر قرار داد و البته حساسيت آقای کديور در جای خود درست است اين است که در مواردی در احاديث شناخته شده کلمه و يا کلماتی افزوده می شد و يا کاسته می شد تا مفهومی از پيش اراده شده مورد تأکيد قرار گيرد. در مواردی متنهای حديثی متقدم که مطلبی را به اختصار گزارش کرده بودند، در نسخه ها و تحريرهای جديد با طول و تفصيل و جزييات بيشتری نقل می گرديد. در مواردی چندين حديث که اصل آنها از ديدگاه محدثان ثابت بود، در يک حديث مفصلتری ادغام می شد و در واقع روايتی تلفيقی تدوين می گرديد. از اين همه مهمتر مواردی بود که اسناد جديدی برای متون ثابت و مورد تأييد فراهم می گرديد و در حقيقت تلاش می شد تا حديث اسناد بيشتری پيدا کند. تساهل محدثان دوره های بعدی معمولا شامل برخی از اين موارد می شد و حساسيت لازم گاه مراعات نمی گرديد. با اين وصف باز هم کافی است نگاهی به کتاب رجال نجاشي بيندازيم تا روشن شود که تا چه اندازه محدثان و رجاليان در امر صيانت از متون و اسناد احاديث دقت های لازم را معمول می داشتند و در طرد کتابها و روايات غير معتبر ترديد نمی کردند. نمونه اش حساسيت نجاشي است نسبت به شيخ روايی خود ابو المفضل شيباني که با وجود سعه روايی آن محدث برجسته و پر آوازه اما با اين وصف از روايت از او در کتابش خودداری می کند. در دورانهای بعدی، از سده ششم قمری به بعد متأسفانه به دليل از ميان رفتن بسياری از متون و کتابهای متقدم و به ويژه از ميان رفتن اصول آنها، يعنی دفاتر گواهی شده و نيز به دليل شماری از عوامل مذهبی و اجتماعی ديگر که اينجا مجال پرداختن به آنها نيست، دقت کمتری در اين نوع مسائل اعمال گرديد و شماری از احاديث و روايات غير معتبر از کتابها و دفاتر غير اصيل و غير معتمد وارد کتابهای حديثی متأخران گرديد. بی ترديد محمد بن يعقوب الکليني از شمار محدثان برجسته ای بوده است که حساسيت لازم را در مورد دو مسئله در کتابش داشته است: يکی حساسيت نسبت به روايات طيفهای شناخته شده غلات شيعی که به ويژه در مکتب قم که کليني وابسته به آن است نسبت به آنها حساسيت لازم وجود داشت و اين مسئله نسبت به مکتب حديثی قم بارها در منابع رجالی و حديثی و تاريخی محل تأکيد قرار گرفته است و مسئله دوم اينکه کليني به دليل آنکه خود محدثی معتبر بود که مشايخ معتبر و مهمی را در حديث تجربه کرده بود و از کتابخانه های شخصی آنان و نيز دفاتر و اصول گواهی شده آنان بهره می گرفت، بنابراين تا آنجايی که امکان داشت نسبت به اصول روايت دفاتر و کتابهای منابع خود حساسيت لازم را اعمال می کرد. به همين دليل است که در کتاب الکافي از بسياری از محدثان غير معتبر و يا کتابهايی که شهرت در غلو و يا عدم دقت در نقل احاديث داشته اند، با وجود آنکه آن دفاتر در اختيار کليني علی القاعده بايد بوده باشد، عموما (البته با وجود استثناهايی) خبری نيست. تنها موردی که درباره کتاب الکافي بايد محل عنايت باشد، در حقيقت تسامحی است که نسبت به احاديثی اعمال شده است که متون آنها کم و بيش از طرق معتمدتر در اختيار بوده و کليني به دليل آنکه به متون اين دسته احاديث اعتقاد داشته است، در نقل آن روايات، و لو با طرق کم و بيش غير معتمد گونه ای تسامح به خرج داده است. اين شيوه کلينی البته به طور کلی از يک سو به مشی کلی محدثان و اصحاب حديث امامی در آن دوره و از ديگر سو به اين واقعيت باز می گردد که تشيع امامی به طور کلی در آغاز دوران غيبت صغرا، مگر در ميان طيفی از متکلمان که از نوعی تشيع کاملا اصولی /فقهی حمايت می کردند، عملا پذيرش پاره ای از عقايدی که در بسياری از احاديث شيعی درباره امامت و طبيعت مقام امام مطرح شده بود را ممکن ساخته بود. اين امر البته دلايل ويژه خود را دارد؛ اما اين مسئله ارتباطی با غلبه تفکر جريان غلات ندارد. جريان غلات اساسا به طور خاص از سوی مکتب قمی مورد انکار و طرد قرار گرفت که کلينی و مانند او وابسته به آن بودند. بيشترين انتقادها هم از مکتب غلات و حتی مفوضه در مکتب رجالی قم ديده می شود. شيخ مفيد نيز که نماينده اصلی جريان متکلمان است خود در کتاب الارشاد عملا بيشتر همين دست احاديث کتاب الکافي را ديگر بار روايت می کرد. در کتاب الارشاد آن طور که در تحقيقی که درباره کليني نوشته ام گفته ام، جز در مورد شماری روايات تاريخی، عملا عمده اعتماد شيخ مفيد به کتاب الکافي است. البته در جزييات مسائلی مانند کيفيت علم امام، اختلافاتی ميان متکلمان و محدثان و ميان هر يک از آنان وجود داشت؛ اختلافاتی که نمونه های آن در کتاب اوائل المقالات شيخ مفيد و يا پاره ای از رسائل و مسائل شريف مرتضی بروز يافته است؛ اما اين بدين معنا نيست که اظهار شود جريان محدثان طرفدار تشيع غاليانه بوده اند و جريان متکلمان طرفدار تشيع اعتدالی. خلاصه وار عرض کنم که سده های چهارم و پنجم قمری متفاوت از سده های دوم و سوم بوده اند و نمی توان تقابلها و دسته بندی های اين دو دوران را با يکديگر آميخت.
حال باز گرديم به سخن آقای کديور. نخست بايد گفت که ابن عقده کوفي گرچه از مشايخ کليني بوده است؛ اما او ابدا از مشايخ اصلی کلينی نبوده و کليني بسيار محدود از او بهره گرفته بوده است (دلايل اين امر را در رساله من درباره کليني ببينيد؛ در دست انتشار). اين امر کاملا از کتاب الکافي آشکار است. بنابراين مبنای کار کليني، مجموعه احاديث و دفاتر و اصول روايی ابن عقده نبوده است. وانگهی ابن عقده از محدثان زيدی (زيدی جارودي) بوده که در عين حال از مهمترين نمايندگان حديث کوفی است و دامنه احاديث او بسی فراتر از احاديث امامان شيعه دوازده امامی بوده است. او محدثی است که بخش زيادی از روايات او به احاديث محل توجه اهل سنت مربوط می شده و دامنه توجه او به متون و اسانيد حديثی نه تنها محدود به احاديث امامی نبوده و اصلا مشتمل بر احاديث کوفيان و ازجمله زيديه بوده، بلکه بخشی از احاديث او احاديث محل عنايت سنيان بوده است. درست است که بخش زيادی از احاديث کوفيان، احاديثی است که منبعی شيعی دارد اما کوفيان احاديث زياد ديگری هم روايت می کرده اند که اصلا مورد توجه و عنايت شيعيان نبوده است. ابن عقده اصولا محدثی است که از او به عنوان محدثی حرفه ای بايد نام برد؛ وی سنتهای مختلفی را در حديث انتقال می داده و از آن ميان به دليل علائق شيعی به احاديث اماميه هم توجه داشته است. بدين ترتيب دايره و سعه رواياتی که او در ثبت و حفظ خود داشته، ارتباطی با عدد و رقم احاديث اماميه که می توانسته محل عنايت کليني باشد، ندارد. به همين دليل هم هست که ابن عقده تنها محل توجه محدثان امامی نبوده بلکه حتی حفاظ بزرگ اهل سنت به روايات او توجه داشته اند ( فی المثل نک: خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، 5/217 به بعد). از ديگر سو آقای کديور در تفسير کلام ابن عقده به خطا رفته اند. از ابن عقده آنچنانکه در کتاب تاريخ بغداد خطيب بغدادی آمده است، مطالب مختلفی در زمينه دامنه و سعه روايی او روايت شده است. ما در اينجا نخست مجموع اين مطالب را نقل می کنيم و سپس به بحث درباره آن می پردازيم:
تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي ج 5 ص 220 به بعد
... حدثنا علي بن أبي علي البصري عن أبيه قال سمعت أبا الطيب أحمد بن الحسن بن هرثمة يقول كنا بحضرة أبي العباس بن عقدة الكوفي المحدث نكتب عنه وفي المجلس رجل هاشمي إلى جانبه فجرى حديث حفاظ الحديث فقال أبو العباس أنا أجيب في ثلاثمائة ألف حديث من حديث أهل بيت هذا سوى غيرهم وضرب بيده على الهاشمي.
حدثنا الصوري قال سمعت عبد الغني بن سعيد يقول سمعت أبا الحسن علي ابن عمر يقول سمعت أبا العباس بن عقدة يقول أنا أجيب في ثلاثمائة ألف حديث من حديث أهل البيت خاصة... حدثنا محمد بن يوسف النيسابوري لفظا أخبرنا محمد بن عبد الله بن محمد ابن حمدويه الحافظ قال سمعت أبا بكر بن أبي دارم الحافظ بالكوفة يقول سمعت أبا العباس أحمد بن محمد بن سعيد يقول أحفظ لاهل البيت ثلاثمائة ألف حديث.
حدثنا القاضي أبو العلاء محمد بن علي بن يعقوب من حفظه غير مرة قال سمعت أبا الحسن محمد بن عمرو بن يحيى العلوي يقول حضر أبو العباس بن عقدة عند أبي في بعض الايام فقال له يا أبا العباس قد أكثر الناس علي في حفظك الحديث فأحب أن تخبرني بقدر ما تحفظ فامتنع أبو العباس أن يخبره وأظهر كراهة ذلك فأعاد المسألة وقال عزمت عليك ألا أخبرتني فقال أبو العباس أحفظ مائة ألف حديث بالاسناد والمتن واذاكر بثلثمائة ألف حديث. قال أبو العلاء وقد سمعت جماعة من أهل الكوفة وبغداد يذكرون عن أبي العباس بن عقدة مثل ذلك.
حدثنا القاضي أبو القاسم علي بن المحسن التنوخي من حفظه قال سمعت أبا الحسن محمد بن عمر العلوي يقول كانت الرياسة بالكوفة في بني الفدان قبلنا ثم فشت رياسة بني عبيد الله فعزم أبي على قتالهم وجمع الجموع فدخل إليه أبو العباس ابن عقدة وقد جمع جزءا فيه ست وثلاثون ورقة فيها حديث كثير لا أحفظ قدره في صلة الرحم عن النبي صلى الله عليه وسلم وعن أهل البيت وعن أصحاب الحديث فاستعظم أبي ذلك واستنكره فقال له يا أبا العباس بلغني من حفظك للحديث ما استنكرته واستكثرته فكم تحفظ فقال له أنا أحفظ منسقا من الحديث بالاسانيد والمتون خمسين ومائتي ألف حديث وأذاكر بالاسانيد وبعض المتون والمراسيل والمقاطيع ستمائة ألف حديث.
حدثنا أبو الحسين محمد بن علي بن مخلد الوراق بحضرة أبي بكر البرقاني قال سمعت عبد الله الفارسي وعرفه البرقاني يقول أقمت مع إخوتي بالكوفة عدة سنين نكتب عن ابن عقدة فلما أردنا الانصراف ودعناه فقال ابن عقدة قد اكتفيتم بما سمعتم مني أقل شيخ سمعت منه عندي عنه مائة ألف حديث قال فقلت أيها الشيخ نحن أخوة أربعة قد كتب كل واحد منا عنك مائة ألف حديث.
همانطور که می بينيم مطالب مختلفی به نقل از ابن عقده در رابطه با دامنه حفظ و سعه روايی او نقل شده که هم بعضا با يکديگر ناسازگارند و هم بی ترديد همانند بسياری از موارد مشابه در آنها اغراق صورت گرفته است. درست است که ابن عقده حافظ برجسته ای بوده اما بی ترديد برخی از آنچه از او در اين باره نقل شده نمی تواند واقعيت داشته باشد. از ناسازگاری برخی از آمارهای نقل شده از او به روشنی بر می آيد که به احتمال زياد عدد و رقمی که درباره مجموعه محفوظات او در زمينه احاديث اهل بيت نقل شده با نوعی اغراق توأم است و با دقت نقل نشده است؛ وانگهی در اين دست روايات او از احاديث اهل بيت سخن رانده که بر آگاهان پوشيده نيست که منظور از آن نمی تواند صرفا احاديث شيعی باشد. تعداد بسيار زيادی از احاديث اهل بيت در منابع غير شيعی نقل شده که ريشه آن احاديثی کوفی و مدنی است که محل عنايت سنيان بوده و مضامين آنها يا اساسا مورد قبول شيعيان قرار نمی گرفته و يا اينکه سنتهای روايی آنها ناشناخته و يا محل ترديد برای محدثان شيعی بوده و لذا از روايت آنها در کتابهای خود ممانعت می کرده اند؛ بسياری از احاديثی که در کتابهای حاکم نيشابوري و بيهقي و امثال آن دو از امامان شيعی نقل شده، هيچ گاه در دامنه روايات شيعی قرار نگرفته اند. در برخی از آنچه که از ابن عقده نقل شده، وی اظهار داشته که صد هزار حديث را به متن و اسناد در حفظ داشته و در سيصد هزار حديث مذاکره می کرده است؛ يعنی قدرت بر شناخت داشته است. در اين روايت البته سخنی از احاديث اهل بيت نيست. با اين وصف چه در اين مورد و چه در موردی که از 300 هزار حديث اهل بيت سخن می راند، روشن است که مقصود ابن عقده صد هزار حديث به معنی صد هزار متن مختلف از احاديث اهل بيت نيست. تعداد متون احاديث در تشيع و تسنن به مراتب کمتر از اين تعداد است. بر آگاهان بر علم حديث پوشيده نيست که مقصود ابن عقده در هر دو مورد صد هزار و سيصد هزار حديث، طرق و اسانيد احاديث با يکديگر است که بخش اعظم آنها متن مشترکی داشته اند. فی المثل حديث مشهور غدير که به طرق مختلفی در هر طبقه از راويان نقل شده، متنی است که در بيشتر موارد آن متن مشترکی روايت می شود اما در عين حال همين متن مشترک از طرق مختلفی از صحابه و تابعين و يا اهل بيت نقل شده است؛ در طبقات بعدی، اين حديث وسيله راويان متعددی نقل شده و در دفاتر و کتابهای حديثی مختلفی از طرق گوناگونی روايت شده است. هر چه اين طبقات به سمت ابن عقده که خود اتفاقا کتابی هم درباره اين حديث داشته است، می رسد، تعداد راويان و ناقلان آن بيشتر می شود. تازه در طرق يک حديث، تنها کسانی مد نظر نبوده اند که حديث را در کتابهای خود روايت می کردند، بلکه در اين شمار کسانی که در روايت متنی که آن حديث را نيز شامل می شده شرکت داشته اند، می توانسته اند به حساب بيايند. به طور مثال کتاب المصنف عبد الرزاق را راويان مختلفی روايت می کرده اند و برای يک محدث در دوره های بعد آسان بوده است که يک حديث از آن را از طرق مختلفی به عبد الرزاق اسناد دهد؛ به شرط آنکه به راويان بعدی عبدالرزاق در طبقات مختلف طريقی داشته باشد. اصولا فن تخريج و استخراج بدين ترتيب در ميان محدثان توسعه پيدا کرد. مالک بن انس موطأ داشته است، اما موطأ او را از وی کسان بسياری شنيدند و هر يک نسخه خود را به طبقات بعدی منتقل کرد؛ نسخه هايی که بعضا از لحاظ تعداد احاديث مختلف بود (شماری از اين روايات و نسخه ها تاکنون منتشر شده اند که معروفترين آنها نسخه يحيی بن يحيی است). در دوره های بعدی احاديث مالک بن انس از طرق مختلفی در دسترس بود و موطأ های گوناگونی روايت می شد و برخی از احاديث او با احتساب اختلافاتی که در طبقات اسانيد راويان بعدی به مالک بن انس وجود داشت، با دهها سند مختلف نقل می شد. طبعا برای ابن عقده که در ربع اول سده چهارم می زيسته است، با دامنه و سعه روايی او و نيز تعداد بسيار زيادی از مشايخی که وی محضر آنان را درک کرده بود (وهمينطور هر يک از آن مشايخ خود محضر تعدادی ديگر را درک کرده بودند) بسيار آسان بود که يک حديث از کتاب مالک بن انس را با طرق مختلفی روايت کند. مقصود ابن عقده از حفظ اين است؛ يعنی حفظ "متون و اسانيد" و نه متون تنها.
از ديگر سو گرچه نه به شکلی کامل، اما تا اندازه قابل توجهی اسانيد و طرق و اجازات/اثبات ابن عقده همينک در اختيار است و ما به درستی می دانيم که او چه کتابها و اجزايی را در حديث روايت می کرده است. اين موارد در کتابهای اماميه و نيز زيديه موجود است و می دانم که استاد رجال شناس برجسته آقای نجار در کتابی بزرگ درباره ابن عقده اين طرق را گردآورده اند که متأسفانه هنوز به چاپ نرسيده است. بنابراين چنين نيست که ما دريافتی از مجموعه احاديث روايت شده از سوی ابن عقده نداشته باشيم. تعداد اين احاديث از نقطه نظر متون اصولا نمی توانسته با اين عدد و رقم سازگار باشد. نه تنها در موارد بسيار زيادی ما می دانيم که ابن عقده چه کتابهايی را روايت می کرده بلکه به خوبی واقفيم که فی المثل اگر تفسير ابو الجارود را روايت می کرده، اين کتاب در چه اندازه و حد و حدودی بوده است. بنابراين از نقطه نظر متون احاديث، شمار احاديث او درصد بسيار کمی از اين تعدادی بوده که نسبت به احاديث اهل بيت ابراز داشته است. بسياری از اين دفاتر که او روايت می کرده، شامل چند برگ بيشتر نمی شده است و اصولا مقصود از کتاب در عرف محدثان همه جا کتاب به معنی معمول آن نيست و گاهی حتی يک جزء بسيار کوچک را شامل می شده است.
کليني از ابن عقده روايت می کند، اما مبنای تتبع او در احاديث اهل بيت و انتخاب از دفاتر گذشتگان ابن عقده نبوده و بی ترديد هم کليني با همه دفاتر و اصول ابن عقده آشنايی نداشته و همه آنها را هم در اختيار نداشته است. مبنای اصلی کليني کتابها و دفاتر حديثی مشايخی چون محمد بن يحيی العطار و احمد بن ادريس و علي بن ابراهيم و امثال آنان و مشايخ اين طبقه مانند کتاب المحاسن برقي و نوادر احمد بن محمد بن عيسی الأشعري و امثال آنان بوده که آن طور که از کتابهای رجالی می دانيم، بی ترديد دسته ای از اصول و منابع اين دست کتابها، در اختيار ابن عقده نبوده و ابن عقده از سنتهای روايت آنها اطلاعی نداشته است (در اين مورد در رساله کليني مفصلا بحث کرده ايم). وانگهی انتخاب کليني بر خلاف نظر آقای کديور همواره بر اساس مسئله ضعف و يا قوت سندی و يا متنی نبوده، بلکه او در هر باب از ابواب کتابش در اين باره مبنای خاص خود را داشته است. در مورد کتاب الحجة که بيشتر مد نظر آقای کديور است، کليني عمدتا شيوه اختصار را رعايت می کرده و جز در برخی ابواب خاص که حساسيت ويژه ای داشته است، در بيشتر موارد تنها به گزيده ای از احاديث بسنده کرده و تمامی متون را نقل نمی کند. مبنای او اين بوده که چند حديثی را که در مجموع مضمون ويژه ای را مطرح می کنند، از طرق مختلف روايت کند (که البته اين کار او هم بر اساسی ويژه بوده که اينجا مجال پرداختن به آن نيست) و اختلافات متون را در همه جا نقل نمی کند. از ديگر سو در مورد برخی کتابها که کليني به خوبی بر تداول آنها واقف بوده، کليني تمامی احاديث آنها را نقل نمی کند، بلکه می کوشد که احاديث را از منابع مختلفی نقل کند و اگر در موردی طريق احمد برقي در المحاسن را نقل می کند، در حديث بعد حديثی را نقل کند که گرچه در کتاب المحاسن هم قريب به همان طريق و يا نزديک به آن وجود داشته، اما اين بار از نوادر احمد بن محمد بن عيسی الأشعري آن را نقل کند. در مورد کتابهای مشهور او طريقه انتخاب را بيشتر مد نظر داشته، چرا که از تداول و شهرت آنها اطلاع داشته و دليلی بر نقل تمامی مضامين تکراری نمی ديده است. ما در رساله خود درباره کليني، در فصل مجزا و گسترده ای تمامی منابع اصلی کليني را شناسايی کرده ايم که انشاء الله منتشر خواهد شد.
بدين ترتيب اين مطلب که در عصر کليني، سيصد هزار حديث شيعی موجود بوده که تنها 5 درصد آن از ديدگاه کليني شايسته نقل بوده و انتخاب شده است، از اساس باطل است. اين رقم به فرض که نقلهايی که از ابن عقده شده است را بپذيريم مجموعه ای از متون و اسانيد را شامل می شود و نه متون صرف را که طبعا بحث آقای کديور با آن بيگانه است. همانطور که استاد معظم جناب آقای دکتر مدرسی هم اخيرا در نوشته ای ابراز داشته اند، محدثان اماميه در عصور نخستين تقريبا تمام آنچه که از احاديث دفاتر نخستين قابل نقل بوده و يا فايده ای در نقل آن وجود داشته را انتقال داده اند و ما از آنها همينک اطلاع داريم. البته در اين ميان بسياری از طرق و يا اختلافات جزيی در متون احاديث را بايد استثناء کرد.
سخن به درازا کشيد؛ قصد داشتم درباره اظهار نظر آقای کديور درباره محمد بن الحسن الصفار هم مطلبی را گوشزد کنم. انشاء الله می کوشم در نوشته های ديگری مطالب ديگری را در رابطه با مباحث ايشان ارائه دهم. تنها در مورد صفار و کتاب بصائر الدرجات بايد اين نکته را متذکر شوم که کتاب بصائر الدرجات در نسخه کنونی آن نماينده محمد بن الحسن الصفار و در کليت آن نيست و اين متن دارای اضافاتی است که اصلا صفار راوی آنها نبوده است. کما اينکه در سلسله مقالات صفار مطرح کرده ام و تاکنون چند بخش آن منتشر شده، کتاب بصائر الدرجات کنونی تأليف محمد بن الحسن الصفار نيست؛ بلکه کتابی است از محمد بن يحيی العطار؛ ولله الحمد.
مطلبی که آقای کديور مورد توجه قرار داده اند، مطلبی است که ناشی است از استنباطی نادرست از کلام ابن عقده و عدم شناخت دقيق دانش حديث و عدم شناخت موقعيت کلينی و ابن عقده. اگر مطلب ايشان در همين حد بود البته شايد نيازمند تذکر به مبانی اشتباه استنباط ايشان نبود؛ اما متأسفانه ايشان از اين مطلب و از شماری مطالب ديگر نتيجه گيری های ويژه ای در مقاله خود ابراز داشته اند که به همين دليل نويسنده اين سطور را به واکنش برانگيخت. در اصل اينکه در تاريخ تشيع نخستين گروهی از طيفهای شيعی گرايشات غاليانه داشته اند و نيز جعل حديث تداول داشته البته ترديدی نيست. اين مطلبی است که ما از جمله به واسطه نقادی های عالمان برجسته ای مانند ابن وليد، شيخ صدوق، حسين بن عبيد الله الغضائري و فرزندش احمد و حتی عالمان و محدثان دوران حضور امامان، همانند يونس بن عبدالرحمان از آن به خوبی اطلاع داريم. اما بايد اين نکته را در عين حال توجه داد که در تحولات تاريخ تدوين حديث اماميه توجه به تقابلات فکری ميان طيفهای غاليان و در مقابل آنها طيفهای تشيع اعتدالی که بهتر است از آنها به جريان فقه گرا در حديث امامی تعبير کنيم (کما اينکه در جای ديگری مفصلا اين موضوع را کاويده ام) همواره مورد توجه بوده و حساسيتهای لازم از سوی طيف اخير در چارچوب تدوين حديث مورد ملاحظه قرار می گرفته است. به همين دليل بسياری از آنچه که از عقايد گروههای غلات در کتابهای ملل و نحل ديده می شود و بی ترديد بازتاب آنها در احاديث طيفهای غلات حضور داشته است، عملا در کتابهای حديثی اماميه، دست کم آن تعداد کتابی که هم اينک در اختيار است، وارد نشده و نسبت به آنها حساسيت نشان داده می شده است. نمونه ای از داوريهای رجاليان برجسته ای مانند ابن وليد قمي در مورد کتابهايی همانند نوادر الحکمة محمد بن أحمد بن يحيی الأشعري خود گواهی بر اين موضوع است. در کتابهای حديثی و اعتقادی اطياف مختلف غلات شيعی که بعدها در نواحی پيرامونی حضور شيعيان امامی مجال ظهور و بروز داشته اند، احاديث زيادی به نقل از راويان متقدم از ميان گروههای معروف به غلات ديده می شود که هيچ کدام از آنها در کتابهای اصلی حديثی اماميه بروز و ظهور نيافته اند. درست است که گاهی دفاتر و اصول حديثی به دليل دستکاری شيعيان غالی مورد تحريف قرار می گرفت و در آنها مطالبی کم و زياد می شد، اما عموما دست کم در مورد عقايد ويژه و حاد غلات، محدثان حساسيت لازم را در آثار حديثی خود اعمال می کردند و کوشش می شد که از دفاتر معتبر و گواهی شده که از طرق درست به دست رسيده بود بهره گرفته شود. آنچه که در مورد کتابهای حديثی شيعی عمدتا بايد مد نظر قرار داد و البته حساسيت آقای کديور در جای خود درست است اين است که در مواردی در احاديث شناخته شده کلمه و يا کلماتی افزوده می شد و يا کاسته می شد تا مفهومی از پيش اراده شده مورد تأکيد قرار گيرد. در مواردی متنهای حديثی متقدم که مطلبی را به اختصار گزارش کرده بودند، در نسخه ها و تحريرهای جديد با طول و تفصيل و جزييات بيشتری نقل می گرديد. در مواردی چندين حديث که اصل آنها از ديدگاه محدثان ثابت بود، در يک حديث مفصلتری ادغام می شد و در واقع روايتی تلفيقی تدوين می گرديد. از اين همه مهمتر مواردی بود که اسناد جديدی برای متون ثابت و مورد تأييد فراهم می گرديد و در حقيقت تلاش می شد تا حديث اسناد بيشتری پيدا کند. تساهل محدثان دوره های بعدی معمولا شامل برخی از اين موارد می شد و حساسيت لازم گاه مراعات نمی گرديد. با اين وصف باز هم کافی است نگاهی به کتاب رجال نجاشي بيندازيم تا روشن شود که تا چه اندازه محدثان و رجاليان در امر صيانت از متون و اسناد احاديث دقت های لازم را معمول می داشتند و در طرد کتابها و روايات غير معتبر ترديد نمی کردند. نمونه اش حساسيت نجاشي است نسبت به شيخ روايی خود ابو المفضل شيباني که با وجود سعه روايی آن محدث برجسته و پر آوازه اما با اين وصف از روايت از او در کتابش خودداری می کند. در دورانهای بعدی، از سده ششم قمری به بعد متأسفانه به دليل از ميان رفتن بسياری از متون و کتابهای متقدم و به ويژه از ميان رفتن اصول آنها، يعنی دفاتر گواهی شده و نيز به دليل شماری از عوامل مذهبی و اجتماعی ديگر که اينجا مجال پرداختن به آنها نيست، دقت کمتری در اين نوع مسائل اعمال گرديد و شماری از احاديث و روايات غير معتبر از کتابها و دفاتر غير اصيل و غير معتمد وارد کتابهای حديثی متأخران گرديد. بی ترديد محمد بن يعقوب الکليني از شمار محدثان برجسته ای بوده است که حساسيت لازم را در مورد دو مسئله در کتابش داشته است: يکی حساسيت نسبت به روايات طيفهای شناخته شده غلات شيعی که به ويژه در مکتب قم که کليني وابسته به آن است نسبت به آنها حساسيت لازم وجود داشت و اين مسئله نسبت به مکتب حديثی قم بارها در منابع رجالی و حديثی و تاريخی محل تأکيد قرار گرفته است و مسئله دوم اينکه کليني به دليل آنکه خود محدثی معتبر بود که مشايخ معتبر و مهمی را در حديث تجربه کرده بود و از کتابخانه های شخصی آنان و نيز دفاتر و اصول گواهی شده آنان بهره می گرفت، بنابراين تا آنجايی که امکان داشت نسبت به اصول روايت دفاتر و کتابهای منابع خود حساسيت لازم را اعمال می کرد. به همين دليل است که در کتاب الکافي از بسياری از محدثان غير معتبر و يا کتابهايی که شهرت در غلو و يا عدم دقت در نقل احاديث داشته اند، با وجود آنکه آن دفاتر در اختيار کليني علی القاعده بايد بوده باشد، عموما (البته با وجود استثناهايی) خبری نيست. تنها موردی که درباره کتاب الکافي بايد محل عنايت باشد، در حقيقت تسامحی است که نسبت به احاديثی اعمال شده است که متون آنها کم و بيش از طرق معتمدتر در اختيار بوده و کليني به دليل آنکه به متون اين دسته احاديث اعتقاد داشته است، در نقل آن روايات، و لو با طرق کم و بيش غير معتمد گونه ای تسامح به خرج داده است. اين شيوه کلينی البته به طور کلی از يک سو به مشی کلی محدثان و اصحاب حديث امامی در آن دوره و از ديگر سو به اين واقعيت باز می گردد که تشيع امامی به طور کلی در آغاز دوران غيبت صغرا، مگر در ميان طيفی از متکلمان که از نوعی تشيع کاملا اصولی /فقهی حمايت می کردند، عملا پذيرش پاره ای از عقايدی که در بسياری از احاديث شيعی درباره امامت و طبيعت مقام امام مطرح شده بود را ممکن ساخته بود. اين امر البته دلايل ويژه خود را دارد؛ اما اين مسئله ارتباطی با غلبه تفکر جريان غلات ندارد. جريان غلات اساسا به طور خاص از سوی مکتب قمی مورد انکار و طرد قرار گرفت که کلينی و مانند او وابسته به آن بودند. بيشترين انتقادها هم از مکتب غلات و حتی مفوضه در مکتب رجالی قم ديده می شود. شيخ مفيد نيز که نماينده اصلی جريان متکلمان است خود در کتاب الارشاد عملا بيشتر همين دست احاديث کتاب الکافي را ديگر بار روايت می کرد. در کتاب الارشاد آن طور که در تحقيقی که درباره کليني نوشته ام گفته ام، جز در مورد شماری روايات تاريخی، عملا عمده اعتماد شيخ مفيد به کتاب الکافي است. البته در جزييات مسائلی مانند کيفيت علم امام، اختلافاتی ميان متکلمان و محدثان و ميان هر يک از آنان وجود داشت؛ اختلافاتی که نمونه های آن در کتاب اوائل المقالات شيخ مفيد و يا پاره ای از رسائل و مسائل شريف مرتضی بروز يافته است؛ اما اين بدين معنا نيست که اظهار شود جريان محدثان طرفدار تشيع غاليانه بوده اند و جريان متکلمان طرفدار تشيع اعتدالی. خلاصه وار عرض کنم که سده های چهارم و پنجم قمری متفاوت از سده های دوم و سوم بوده اند و نمی توان تقابلها و دسته بندی های اين دو دوران را با يکديگر آميخت.
حال باز گرديم به سخن آقای کديور. نخست بايد گفت که ابن عقده کوفي گرچه از مشايخ کليني بوده است؛ اما او ابدا از مشايخ اصلی کلينی نبوده و کليني بسيار محدود از او بهره گرفته بوده است (دلايل اين امر را در رساله من درباره کليني ببينيد؛ در دست انتشار). اين امر کاملا از کتاب الکافي آشکار است. بنابراين مبنای کار کليني، مجموعه احاديث و دفاتر و اصول روايی ابن عقده نبوده است. وانگهی ابن عقده از محدثان زيدی (زيدی جارودي) بوده که در عين حال از مهمترين نمايندگان حديث کوفی است و دامنه احاديث او بسی فراتر از احاديث امامان شيعه دوازده امامی بوده است. او محدثی است که بخش زيادی از روايات او به احاديث محل توجه اهل سنت مربوط می شده و دامنه توجه او به متون و اسانيد حديثی نه تنها محدود به احاديث امامی نبوده و اصلا مشتمل بر احاديث کوفيان و ازجمله زيديه بوده، بلکه بخشی از احاديث او احاديث محل عنايت سنيان بوده است. درست است که بخش زيادی از احاديث کوفيان، احاديثی است که منبعی شيعی دارد اما کوفيان احاديث زياد ديگری هم روايت می کرده اند که اصلا مورد توجه و عنايت شيعيان نبوده است. ابن عقده اصولا محدثی است که از او به عنوان محدثی حرفه ای بايد نام برد؛ وی سنتهای مختلفی را در حديث انتقال می داده و از آن ميان به دليل علائق شيعی به احاديث اماميه هم توجه داشته است. بدين ترتيب دايره و سعه رواياتی که او در ثبت و حفظ خود داشته، ارتباطی با عدد و رقم احاديث اماميه که می توانسته محل عنايت کليني باشد، ندارد. به همين دليل هم هست که ابن عقده تنها محل توجه محدثان امامی نبوده بلکه حتی حفاظ بزرگ اهل سنت به روايات او توجه داشته اند ( فی المثل نک: خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، 5/217 به بعد). از ديگر سو آقای کديور در تفسير کلام ابن عقده به خطا رفته اند. از ابن عقده آنچنانکه در کتاب تاريخ بغداد خطيب بغدادی آمده است، مطالب مختلفی در زمينه دامنه و سعه روايی او روايت شده است. ما در اينجا نخست مجموع اين مطالب را نقل می کنيم و سپس به بحث درباره آن می پردازيم:
تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي ج 5 ص 220 به بعد
... حدثنا علي بن أبي علي البصري عن أبيه قال سمعت أبا الطيب أحمد بن الحسن بن هرثمة يقول كنا بحضرة أبي العباس بن عقدة الكوفي المحدث نكتب عنه وفي المجلس رجل هاشمي إلى جانبه فجرى حديث حفاظ الحديث فقال أبو العباس أنا أجيب في ثلاثمائة ألف حديث من حديث أهل بيت هذا سوى غيرهم وضرب بيده على الهاشمي.
حدثنا الصوري قال سمعت عبد الغني بن سعيد يقول سمعت أبا الحسن علي ابن عمر يقول سمعت أبا العباس بن عقدة يقول أنا أجيب في ثلاثمائة ألف حديث من حديث أهل البيت خاصة... حدثنا محمد بن يوسف النيسابوري لفظا أخبرنا محمد بن عبد الله بن محمد ابن حمدويه الحافظ قال سمعت أبا بكر بن أبي دارم الحافظ بالكوفة يقول سمعت أبا العباس أحمد بن محمد بن سعيد يقول أحفظ لاهل البيت ثلاثمائة ألف حديث.
حدثنا القاضي أبو العلاء محمد بن علي بن يعقوب من حفظه غير مرة قال سمعت أبا الحسن محمد بن عمرو بن يحيى العلوي يقول حضر أبو العباس بن عقدة عند أبي في بعض الايام فقال له يا أبا العباس قد أكثر الناس علي في حفظك الحديث فأحب أن تخبرني بقدر ما تحفظ فامتنع أبو العباس أن يخبره وأظهر كراهة ذلك فأعاد المسألة وقال عزمت عليك ألا أخبرتني فقال أبو العباس أحفظ مائة ألف حديث بالاسناد والمتن واذاكر بثلثمائة ألف حديث. قال أبو العلاء وقد سمعت جماعة من أهل الكوفة وبغداد يذكرون عن أبي العباس بن عقدة مثل ذلك.
حدثنا القاضي أبو القاسم علي بن المحسن التنوخي من حفظه قال سمعت أبا الحسن محمد بن عمر العلوي يقول كانت الرياسة بالكوفة في بني الفدان قبلنا ثم فشت رياسة بني عبيد الله فعزم أبي على قتالهم وجمع الجموع فدخل إليه أبو العباس ابن عقدة وقد جمع جزءا فيه ست وثلاثون ورقة فيها حديث كثير لا أحفظ قدره في صلة الرحم عن النبي صلى الله عليه وسلم وعن أهل البيت وعن أصحاب الحديث فاستعظم أبي ذلك واستنكره فقال له يا أبا العباس بلغني من حفظك للحديث ما استنكرته واستكثرته فكم تحفظ فقال له أنا أحفظ منسقا من الحديث بالاسانيد والمتون خمسين ومائتي ألف حديث وأذاكر بالاسانيد وبعض المتون والمراسيل والمقاطيع ستمائة ألف حديث.
حدثنا أبو الحسين محمد بن علي بن مخلد الوراق بحضرة أبي بكر البرقاني قال سمعت عبد الله الفارسي وعرفه البرقاني يقول أقمت مع إخوتي بالكوفة عدة سنين نكتب عن ابن عقدة فلما أردنا الانصراف ودعناه فقال ابن عقدة قد اكتفيتم بما سمعتم مني أقل شيخ سمعت منه عندي عنه مائة ألف حديث قال فقلت أيها الشيخ نحن أخوة أربعة قد كتب كل واحد منا عنك مائة ألف حديث.
همانطور که می بينيم مطالب مختلفی به نقل از ابن عقده در رابطه با دامنه حفظ و سعه روايی او نقل شده که هم بعضا با يکديگر ناسازگارند و هم بی ترديد همانند بسياری از موارد مشابه در آنها اغراق صورت گرفته است. درست است که ابن عقده حافظ برجسته ای بوده اما بی ترديد برخی از آنچه از او در اين باره نقل شده نمی تواند واقعيت داشته باشد. از ناسازگاری برخی از آمارهای نقل شده از او به روشنی بر می آيد که به احتمال زياد عدد و رقمی که درباره مجموعه محفوظات او در زمينه احاديث اهل بيت نقل شده با نوعی اغراق توأم است و با دقت نقل نشده است؛ وانگهی در اين دست روايات او از احاديث اهل بيت سخن رانده که بر آگاهان پوشيده نيست که منظور از آن نمی تواند صرفا احاديث شيعی باشد. تعداد بسيار زيادی از احاديث اهل بيت در منابع غير شيعی نقل شده که ريشه آن احاديثی کوفی و مدنی است که محل عنايت سنيان بوده و مضامين آنها يا اساسا مورد قبول شيعيان قرار نمی گرفته و يا اينکه سنتهای روايی آنها ناشناخته و يا محل ترديد برای محدثان شيعی بوده و لذا از روايت آنها در کتابهای خود ممانعت می کرده اند؛ بسياری از احاديثی که در کتابهای حاکم نيشابوري و بيهقي و امثال آن دو از امامان شيعی نقل شده، هيچ گاه در دامنه روايات شيعی قرار نگرفته اند. در برخی از آنچه که از ابن عقده نقل شده، وی اظهار داشته که صد هزار حديث را به متن و اسناد در حفظ داشته و در سيصد هزار حديث مذاکره می کرده است؛ يعنی قدرت بر شناخت داشته است. در اين روايت البته سخنی از احاديث اهل بيت نيست. با اين وصف چه در اين مورد و چه در موردی که از 300 هزار حديث اهل بيت سخن می راند، روشن است که مقصود ابن عقده صد هزار حديث به معنی صد هزار متن مختلف از احاديث اهل بيت نيست. تعداد متون احاديث در تشيع و تسنن به مراتب کمتر از اين تعداد است. بر آگاهان بر علم حديث پوشيده نيست که مقصود ابن عقده در هر دو مورد صد هزار و سيصد هزار حديث، طرق و اسانيد احاديث با يکديگر است که بخش اعظم آنها متن مشترکی داشته اند. فی المثل حديث مشهور غدير که به طرق مختلفی در هر طبقه از راويان نقل شده، متنی است که در بيشتر موارد آن متن مشترکی روايت می شود اما در عين حال همين متن مشترک از طرق مختلفی از صحابه و تابعين و يا اهل بيت نقل شده است؛ در طبقات بعدی، اين حديث وسيله راويان متعددی نقل شده و در دفاتر و کتابهای حديثی مختلفی از طرق گوناگونی روايت شده است. هر چه اين طبقات به سمت ابن عقده که خود اتفاقا کتابی هم درباره اين حديث داشته است، می رسد، تعداد راويان و ناقلان آن بيشتر می شود. تازه در طرق يک حديث، تنها کسانی مد نظر نبوده اند که حديث را در کتابهای خود روايت می کردند، بلکه در اين شمار کسانی که در روايت متنی که آن حديث را نيز شامل می شده شرکت داشته اند، می توانسته اند به حساب بيايند. به طور مثال کتاب المصنف عبد الرزاق را راويان مختلفی روايت می کرده اند و برای يک محدث در دوره های بعد آسان بوده است که يک حديث از آن را از طرق مختلفی به عبد الرزاق اسناد دهد؛ به شرط آنکه به راويان بعدی عبدالرزاق در طبقات مختلف طريقی داشته باشد. اصولا فن تخريج و استخراج بدين ترتيب در ميان محدثان توسعه پيدا کرد. مالک بن انس موطأ داشته است، اما موطأ او را از وی کسان بسياری شنيدند و هر يک نسخه خود را به طبقات بعدی منتقل کرد؛ نسخه هايی که بعضا از لحاظ تعداد احاديث مختلف بود (شماری از اين روايات و نسخه ها تاکنون منتشر شده اند که معروفترين آنها نسخه يحيی بن يحيی است). در دوره های بعدی احاديث مالک بن انس از طرق مختلفی در دسترس بود و موطأ های گوناگونی روايت می شد و برخی از احاديث او با احتساب اختلافاتی که در طبقات اسانيد راويان بعدی به مالک بن انس وجود داشت، با دهها سند مختلف نقل می شد. طبعا برای ابن عقده که در ربع اول سده چهارم می زيسته است، با دامنه و سعه روايی او و نيز تعداد بسيار زيادی از مشايخی که وی محضر آنان را درک کرده بود (وهمينطور هر يک از آن مشايخ خود محضر تعدادی ديگر را درک کرده بودند) بسيار آسان بود که يک حديث از کتاب مالک بن انس را با طرق مختلفی روايت کند. مقصود ابن عقده از حفظ اين است؛ يعنی حفظ "متون و اسانيد" و نه متون تنها.
از ديگر سو گرچه نه به شکلی کامل، اما تا اندازه قابل توجهی اسانيد و طرق و اجازات/اثبات ابن عقده همينک در اختيار است و ما به درستی می دانيم که او چه کتابها و اجزايی را در حديث روايت می کرده است. اين موارد در کتابهای اماميه و نيز زيديه موجود است و می دانم که استاد رجال شناس برجسته آقای نجار در کتابی بزرگ درباره ابن عقده اين طرق را گردآورده اند که متأسفانه هنوز به چاپ نرسيده است. بنابراين چنين نيست که ما دريافتی از مجموعه احاديث روايت شده از سوی ابن عقده نداشته باشيم. تعداد اين احاديث از نقطه نظر متون اصولا نمی توانسته با اين عدد و رقم سازگار باشد. نه تنها در موارد بسيار زيادی ما می دانيم که ابن عقده چه کتابهايی را روايت می کرده بلکه به خوبی واقفيم که فی المثل اگر تفسير ابو الجارود را روايت می کرده، اين کتاب در چه اندازه و حد و حدودی بوده است. بنابراين از نقطه نظر متون احاديث، شمار احاديث او درصد بسيار کمی از اين تعدادی بوده که نسبت به احاديث اهل بيت ابراز داشته است. بسياری از اين دفاتر که او روايت می کرده، شامل چند برگ بيشتر نمی شده است و اصولا مقصود از کتاب در عرف محدثان همه جا کتاب به معنی معمول آن نيست و گاهی حتی يک جزء بسيار کوچک را شامل می شده است.
کليني از ابن عقده روايت می کند، اما مبنای تتبع او در احاديث اهل بيت و انتخاب از دفاتر گذشتگان ابن عقده نبوده و بی ترديد هم کليني با همه دفاتر و اصول ابن عقده آشنايی نداشته و همه آنها را هم در اختيار نداشته است. مبنای اصلی کليني کتابها و دفاتر حديثی مشايخی چون محمد بن يحيی العطار و احمد بن ادريس و علي بن ابراهيم و امثال آنان و مشايخ اين طبقه مانند کتاب المحاسن برقي و نوادر احمد بن محمد بن عيسی الأشعري و امثال آنان بوده که آن طور که از کتابهای رجالی می دانيم، بی ترديد دسته ای از اصول و منابع اين دست کتابها، در اختيار ابن عقده نبوده و ابن عقده از سنتهای روايت آنها اطلاعی نداشته است (در اين مورد در رساله کليني مفصلا بحث کرده ايم). وانگهی انتخاب کليني بر خلاف نظر آقای کديور همواره بر اساس مسئله ضعف و يا قوت سندی و يا متنی نبوده، بلکه او در هر باب از ابواب کتابش در اين باره مبنای خاص خود را داشته است. در مورد کتاب الحجة که بيشتر مد نظر آقای کديور است، کليني عمدتا شيوه اختصار را رعايت می کرده و جز در برخی ابواب خاص که حساسيت ويژه ای داشته است، در بيشتر موارد تنها به گزيده ای از احاديث بسنده کرده و تمامی متون را نقل نمی کند. مبنای او اين بوده که چند حديثی را که در مجموع مضمون ويژه ای را مطرح می کنند، از طرق مختلف روايت کند (که البته اين کار او هم بر اساسی ويژه بوده که اينجا مجال پرداختن به آن نيست) و اختلافات متون را در همه جا نقل نمی کند. از ديگر سو در مورد برخی کتابها که کليني به خوبی بر تداول آنها واقف بوده، کليني تمامی احاديث آنها را نقل نمی کند، بلکه می کوشد که احاديث را از منابع مختلفی نقل کند و اگر در موردی طريق احمد برقي در المحاسن را نقل می کند، در حديث بعد حديثی را نقل کند که گرچه در کتاب المحاسن هم قريب به همان طريق و يا نزديک به آن وجود داشته، اما اين بار از نوادر احمد بن محمد بن عيسی الأشعري آن را نقل کند. در مورد کتابهای مشهور او طريقه انتخاب را بيشتر مد نظر داشته، چرا که از تداول و شهرت آنها اطلاع داشته و دليلی بر نقل تمامی مضامين تکراری نمی ديده است. ما در رساله خود درباره کليني، در فصل مجزا و گسترده ای تمامی منابع اصلی کليني را شناسايی کرده ايم که انشاء الله منتشر خواهد شد.
بدين ترتيب اين مطلب که در عصر کليني، سيصد هزار حديث شيعی موجود بوده که تنها 5 درصد آن از ديدگاه کليني شايسته نقل بوده و انتخاب شده است، از اساس باطل است. اين رقم به فرض که نقلهايی که از ابن عقده شده است را بپذيريم مجموعه ای از متون و اسانيد را شامل می شود و نه متون صرف را که طبعا بحث آقای کديور با آن بيگانه است. همانطور که استاد معظم جناب آقای دکتر مدرسی هم اخيرا در نوشته ای ابراز داشته اند، محدثان اماميه در عصور نخستين تقريبا تمام آنچه که از احاديث دفاتر نخستين قابل نقل بوده و يا فايده ای در نقل آن وجود داشته را انتقال داده اند و ما از آنها همينک اطلاع داريم. البته در اين ميان بسياری از طرق و يا اختلافات جزيی در متون احاديث را بايد استثناء کرد.
سخن به درازا کشيد؛ قصد داشتم درباره اظهار نظر آقای کديور درباره محمد بن الحسن الصفار هم مطلبی را گوشزد کنم. انشاء الله می کوشم در نوشته های ديگری مطالب ديگری را در رابطه با مباحث ايشان ارائه دهم. تنها در مورد صفار و کتاب بصائر الدرجات بايد اين نکته را متذکر شوم که کتاب بصائر الدرجات در نسخه کنونی آن نماينده محمد بن الحسن الصفار و در کليت آن نيست و اين متن دارای اضافاتی است که اصلا صفار راوی آنها نبوده است. کما اينکه در سلسله مقالات صفار مطرح کرده ام و تاکنون چند بخش آن منتشر شده، کتاب بصائر الدرجات کنونی تأليف محمد بن الحسن الصفار نيست؛ بلکه کتابی است از محمد بن يحيی العطار؛ ولله الحمد.
يكشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۷ ساعت ۳:۲۶
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
خداقوت
رساله ی وعده داده شده در متن در مورد کافی و کلینی ، منتشر شده است؟
با تحیات. بخشی از آن به فرانسه و انگلیسی چاپ شده. ممنونم.