آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۷٫۴۰۷ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۰ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۲٫۹۲۶

پر بازدیدترین یادداشت ها :
<p />
گرچه در سده يازدهم و با رويکرد تازه محمد امين استرابادي اخباری، دور تازه ای از جريان اخباری گری در ميان شيعه امامی آغاز شد و در محافل مختلف و حوزه های گوناگون رو به رشد نهاد، و در نتيجه واکنشهايی مثبت و منفی و گاه افراطی را در پی داشت، اما واقعيت اين است که اين جريان تنها مدتی پيش از آغاز دولت قاجاريه، در ايران و عتبات عراق تبديل به يک چالش واقعی در سطح سياسی و اجتماعی در جامعه اماميه شد[1]. پيش از آن البته طرفين اصولی و اخباری در برابر هم صف بندی کرده بودند و در ميان اخباريان نيز اشخاصی با گرايش تند ضد اصولی و ضد اجتهاد ظهور کردند، اما تنها در دوره وحيد بهبهانی ( د. 1205ق)، فقيه بلند مرتبه اصولی که محفل مهمی از اصوليان و شاگردان ممتاز در فقه و اصول پرورش داده است، و شيخ يوسف بحرانی (د. 1186ق يا 1187ق/ )، فقيه بلند مرتبه وابسته به طيف اخباری، بود که اين رويارويی به شکل بسيار تندی بروز کرد. در اينجا مجال بررسی جوانب مختلف اين مسئله و علل و زمينه های اجتماعی آن وجود ندارد و تاکنون نيز بسياری از اسناد مربوطه منتشر نشده است، اما به نظر می رسد که گسترش تفکر اخباری در عتبات و پاره ای نقاط در ايران و بحرين و نيز شرايط جديد فقيهان و مجتهدان در اين دوره از نقطه نظر قدرت و اتوريته سياسی و اجتماعی در اين امر، تأثير قابل ملاحظه ای داشته است.
در اواخر دوره صفوی بحرين از مراکز اخباريان بود؛ اما روند اخباری گری در آنجا پس از اين دوره شدت گرفت و تأثير خود را بر نقاطی از جنوب غربی ايران (مانند مناطقی از خوزستان) گذاشت. در دوره شيخ يوسف بحرانی، اخباری گری در اين نقاط شدت تازه ای يافت و بهبهان از نقاطی بود که تحت تأثير اين روند قرار گرفت[2]. نزاع وحيد بهبهانی با آنان نيز از همينجا آغاز شد و با انتقال شيخ يوسف بحرانی به کربلا در پی فعال شدن حوزه های دينی عتبات پس از سقوط صفويان، اين نزاع به عتبات کشيده شد. گسترش روی طيف اخباری در عتبات، و به ويژه کربلا[3]، وحيد بهبهاني را به واکنشی سخت در برابر شيخ يوسف بحراني واداشت. بنابراين با وجود اينکه شدت اين منازعات از بحرين و ايران آغاز شد، اما اوج آن در کربلا نمود يافت. اين امر، به دليل حضور دو قطب متنازع اصولی به رهبری وحيد بهبهاني و اخباری با رهبری شيخ يوسف بحرانی در کربلا بود[4]. البته در دوره متأخر اخباری گری، جريان غالب در ميان آنان جريانی ميانه رو بود و دست کم در عتبات با رهبری شيخ يوسف بحراني، گرايش معتدل از سوی او رهبری و تبليغ می شد و وی نظرا و عملا گرايش اعتدالی را در طريقه اخباری ترويج می کرد[5]. پيشتر از آن، محمد باقر مجلسی و پدرش محمد تقي مجلسی(د. 1075 ق) و نيز سيد نعمة الله جزائري از ميان محدثان امامی، از گرايش اعتدالي اخباری گری حمايت می کردند. اعتدال بحراني، وحيد بهبهانی را از اتخاذ شيوه ای بسيار تند در برابر فقيه اخباری رقيب باز نداشت[6] و اين امر به توليد ادبياتی جدلی و رديه نويسی و تقابلات قلمی و حتی اجتماعی راه برد[7]. بدين ترتيب، وحيد بهبهانی برای مبارزه با اخباريان، از بهبهان (ايران) راهی کربلا شد و در آنجا حوزه درسی مهمی را بنياد گذاشت و تربيت تنی چند از مهمترين فقيهان شيعه همانند سيد محمد مهدي بحر العلوم، شيخ جعفر کاشف الغطاء ، ميرزای قمی، مولی مهدی نراقي ( د. 1209ق) و سيد علی صاحب رياض را عهده دار شد. فقيهان حوزه درسی شيخ يوسف با انتقال وحيد بهبهانی به اين شهر و تحت تأثير مکتب فقهی و اجتهادی وی از شيخ يوسف بحرانی رويگردان شده [8]و مکتب اصولی و اجتهادی وحيد را پذيرا شدند. اما با وجود منازعات طرفين و ادبيات جدلی وحيد و بحراني[9]، به دليل روش اعتدالی بحرانی، اين نزاع بيشتر در سطح علمی باقی ماند و در عين حال به پيروزی جناح اصولی انجاميد. در پی همين نزاع بود که مکتب فقهی/اصولی وحيد بهبهاني بزرگترين و مهمترين کتابهای استدلالی و اجتهادی فقه شيعی را در اين دوره توليد کرد[10].

پس از وحيد بهبهاني، شيخ جعفر کاشف الغطاء در مقابله تندی با فقيه اخباری سرسختی قرار گرفت که می توان از جهاتی اين دوره را اوج نزاع اصولی/ اخباری قلمداد کرد، دوره ای که با پيروزی مطلق اصوليان بر اخباريان پايان پذيرفت و اخباريان را به مناطق حاشيه ای و پيرامونی حوزه های شيعی راند. اين عالم اخباری، ميرزا ابو أحمد جمال الدين محمد بن عبدالنبي نيشابوري اخباری (21 ذيقعده 1178- مقتول 28 ربيع الأول 1232/ 12 مه 1765- 15 فوريه 1817) بود که سر سخت ترين مقابله ها را با نوعی از پرخاشگری تند آميخته بود و توانست برای مدتی نزاع را در حوزه های ايران که در پی عراق، آنجا را نيز به خود مشعول داشته بود، فعال نگاه دارد[11]. به ميدان آمدن ميرزا محمد اخباری در دوره کاشف الغطاء، و تندرويهای ميرزا محمد در برخورد با اصوليان و بهره وری از موقعيت خود نزد شاه قاجار، فتحعلی شاه (حکومت: 1797-1834)،که احتمالا از اين نزاع بهره وری سياسی نيز می کرد، موجب گرديد تا نزاع اصولی/اخباری برای آخرين بار در تاريخ خود، ابعاد تازه ای پيدا کند که دست آخر به قتل ميرزا محمد در کاظمين انجاميد.
--------------------------------------------------------------------------------

[1] نک:

Cole,J.R., “Shi‘i Clerics in Iraq and Iran, 1772-1780: The Akhbari-Usuli Conflict Reconsidered”, Iranian Studies, 28, 1985.

[2]برای اخباريان بهبهان، نک: جزايري، الاجازة الکبيرة، ص 205-206؛ بحراني، لؤلؤة البحرين، ص 93، 98

[3] برای حضور اخباريان در عتبات در اين دوره، نک: ابوعلي حائري،منتهی المقال، 6/187؛ خوانساري،روضات الجنات، 2/95

[4] برای اين دو قطب مخالف در فقه امامی، نک:

Gleave, Robert, Inevitable Doubt, Two Theories of Shî'î Jurisprudence, brill, 2000.

[5] برای اطلاع از شيوه اعتدالی بحراني، نک: بحراني، لؤلؤة البحرين، ص 117-118؛ همو، الحدائق الناظرة، 1/15

برای بحراني، نيز نک:

Gleave, Robert, «Akhbârî Shî‘î Jurisprudence in the Writings of Yûsuf b. Ahmad al-Bahrânî (d.1186/1772)», (PH.D Thesis, University of Manchester, 1996); idem, «Akhbārī Shī‛ī Usūl al-Fiqh and the Juristic Theory of Yūsuf b. Ahmad al-Bahrānī», R.Gleave et E.Kermeli (eds.), Islamic Law, Theory and Practice, Londres, 1997, pp. 24-48; idem, «The Ijāza from Yūsuf al-Bahrānī (d. 1186/1772) to Sayyid Muhammad Mahdī Bahr al-‘Ulūm (d. 1212/1797-8)», Iran, 32, 1994, pp. 115-123.

[6] برای انتقادات بهبهاني بر اخباريان، نک: وحيد بهبهاني، الاجتهاد والأخبار، 1416ق، ص 50، 66، 216-217

[7] نک:

Gleave, Robert, «The Akhbari-Usuli Dispute in Tabaqat literature : An Analysis of the Biographies of Yusuf al-Bahrani and Muhammad Baqir al-Bihbihani», Jusûr, 10, 1994, pp. 79-109.

[8] برای رويگرداني شاگردان بحراني از وی با تلاش وحيد، نک: مامقاني، تنقيح المقال، 2/285

[9] برای بحثهای وحيد با بحراني، نک: عباس قمي،فوائد الرضوية، 1327ش، 2/407

[10] برای بحث درباره منابع اجتهاد و فقه از ديدگاه طرفين، نک:

Gleave, Robert, Inevitable Doubt, Two Theories of Shî'î Jurisprudence, PP. 29-86

[11] نك:

Algar, H., Religion and state in Iran 1785–1906. Berkeley-Los Angeles, 1969.
دوشنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۸۷ ساعت ۲۰:۱۸
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت