رويکرد زيديان ايران و سپس زيديان يمن به فقه ناصر کبير حسن بن علي اطروش دو گونه بوده است: گروهی جزء پيروان او قلمداد می شده و مذهب فقهی وی را تبعيت می کرده اند. اين گروه که شمار زيادی از فقيهان زيدی شمال ايران را شامل می شود و در ميان بدنه اجتماعی زيديان اين منطقه يعنی بخشی از مازنداران و گيلان در طول صدها سال نفوذ و جريان داشته است، به آرای فقهی ناصر اطروش و به فتاوی او که در کتابهای خودش و يا در کتابهايی که بر اساس فقه او نوشته شده بود، عنايت داشتند. ناصر اطروش کتابهای زيادی را در فقه مستقلا و يا در پاسخ به پرسشهای فقهی پيروان خود نگاشته بود و بعد همين کتابها و رساله ها و دفاتر فقهی دستمايه ای شد برای تدوين کتابهای برخی از فقيهان ناصری شمال ايران که يا عينا الفاظ و فتاوی او را مستقيم و يا با واسطه نقل می کردند و يا اينکه بر اساس مبانی فقهی و اصولی او و گاه به دليل اختلاف نقلهای فقهی از او دست به اجتهادات (تخريجات) و يا اختيارات می زدند. شمار زيادی کتاب در فقه ناصری بدين ترتيب به وسيله فقيهان ناصری دورانهای بعدی تدوين شد که از مهمترين آنها کتاب الابانة ابو جعفر هوسمي و شروح آن تأليف خود او را بايد مورد اشاره قرار داد. در ميان فقيهان ناصري مذهب شمال ايران گروهی البته به دلائل سياسی و اجتماعی و تاريخی به ويژه در پاره ای از دورانهای تاريخی حيات زيديان شمال ايران، در نوعی نزاع و مجادله با فقيهان هادوی همين منطقه بوده اند و به دلائل تعصبات مذهبی گونه ای فضای بسته را در بحثهای فقهی و تنها با تعصب بر مبانی فقهی ناصر اطروش تجربه می کردند. اما به دلائل مختلف اين وضعيت همواره مسلط نبوده است. دليل اصلی اين امر اين بود که انديشه تصويب مجتهدان به تدريج همزيستی ميان دو فقه ناصری و هادوی را در ميان زيديان شمال ايران ممکن ساخت. البته دلائل سياسی مسبب اصلی رواج اين انديشه در ميان زيديان شمال ايران شد. از ديگر سو همانطور که خواهيم گفت ناصر اطروش به عنوان فقيهی از فقيهان اهل بيت خيلی زود مورد توجه فقيهان هادوی ری و شمال ايران قرار گرفت و به احاديث، مرويات و مبانی فقهی او عنايت شد. در سده چهارم قمری ناصر اطروش و اندکی پس از مرگش از چنين جايگاهی در فقه زيدی برخوردار گرديد. اگر فی المثل نگاهی به کتاب شرح التجريد ابو الحسين المؤيد بالله الهاروني بياندازيم می بينيم که او در بسياری از موارد برای روايت فقه زيدی قديم کوفه به روايات ناصر اطروش استناد می کند و در حقيقت ناصر اطروش يکی از مراجع نقل روايات فقهی زيدی قديم کوفه است (او شاگرد محمد بن منصور المرادي بوده که مهمترين نماينده فقه کوفی قديم قلمداد می شده است). از همان سده چهارم زيديان هادوی ری و شمال ايران متوجه اختلافات مکتب فقهی قاسمی/ هادوی با مکتب فقهی ناصری بودند و در پاره ای از کتابهای خود به اين تمايزها اشاره داشتند؛ سهم اصلی برای توجه به مبانی و فتاوی فقهی ناصر اطروش در ميان هادويان دو برادر هاروني، يعنی ابو الحسين و ابو طالب بودند که هر دو کتابهای مستقلی درباره فقه ناصر نوشتند و فتاوی او را نقل و به بحث گذاردند و خلافات او را در نظر گرفتند. پيش از اين دو استادشان ابو العباس حسني نيز در کتابی مستقل به خلافات ناصر و هادي پرداخته بود. بدين ترتيب فقه ناصر از چارچوب صرف پيروان و اتباع مذهب ناصری در شمال ايران خارج شد و بخشی از اهتمام و توجه فقيهان هادوي را نيز به خود جلب کرد. در يمن البته هيچگاه زيديان يمنی فقه ناصر را به عنوان مکتب فقهی مورد تقليد قرار ندادند؛ اما به دليل انتقال آثار فقهی ناصريان و هادويان ايرانی، زيديان يمن نيز از سده ششم قمری به بعد با آراء و فتاوی ناصر و ناصريان ايران آشنايی يافتند. آنان نسخه های فقه ناصري را آن مقدار که به يمن رسيده بود حفظ کردند و امروزه نيز جز با چند استثناء عمده اين آثار از طريق نسخه ها و کتابخانه های يمنی در اختيار است.
تا بدينجا اجمالی درباره فقه ناصر عرضه شد؛ حال مناسب است وضعيت فقه ناصری و پيروان مکتب ناصری را در شمال ايران مورد مطالعه و بررسی قرار دهيم. واقعيت اين است که جايگاه فقه ناصری در ميان زيديان شمال ايران و البته بعد در يمن تا اندازه ای پيچيده و نيازمند توضيح است. درست است که چنانکه گفتيم گروهی از زيديان شمال ايران در طول سده های پيش از دوران صفوی بر مذهب ناصری بوده اند و گروهی ديگر بر مذهب قاسمی/ هادوی اما در عين حال به دليل رويکردی که هادويان ايران به فقه ناصری پيدا کردند و چنانکه گفتيم عمدتا اين نگاه مديون برادران هاروني بود، به تدريج عنايت به فقه ناصری در کتابهای فقهی هادويان فزونی گرفت و دست کم فقه ناصر به عنوان فقيهی از فقهای اهل بيت و داخل در دايره اجماع اهل بيت مورد توجه بود و خلافات او مورد عنايت قرار می گرفت. با گسترش يابی فقه ناصری و تدوين کتابهای فقهی بر مذهب ناصری از سوی ناصريان طبعا ادله فقهی ناصری مورد عنايت هادويان نيز قرار می گرفت و صرفا فقه ناصر در مقان نقل خلافيات نمی توانست قرار گيرد. طرف مقابل هم يعنی ناصريان نيز نمی توانستند نسبت به سنت رو به گسترش فقه قاسمی/ هادوی بی تفاوت باشند و در جامعه زيديان شمال ايران بدين ترتيب هر دو مکتب نسبت به آراء، مبانی و فقه متبع مکتب ديگر واکنش نشان می داد. در اين ميان پديده تازه ای در ميان زيديان شمال ايران رخ نمود که خود نيازمند مطالعه مستقل است: گروهی از فقيهان زيدی به دليل آموزشهای خود که فقه ناصر برای آنان تنها يکی از منابع فقه اهل بيت قلمداد می شد و در عين حال که به آرای فقهی او توجه داشتند، از ديگر آرای فقهی داخل در فقه اهل بيت و از همه مهمتر از نقطه نظر بيشتر زيديان فقه قاسمی / هادوي غفلت نمی ورزيدند و اصلا اين دو مکتب فقهی را در کنار هم و در کنار ديگر آرای فقهی منسوب به اهل بيت می ديدند و مورد بحث قرار می دادند. البته کما اينکه گفتم گروهی از زيديان که البته منحصر بودند به شمال ايران و در يمن حضوری نداشتند، هواداران سنتی فقه ناصر بودند و بيشتر بنا بر سنت بومی و به دلايل تاريخی نسبت به فقه ناصر تعصب می ورزيدند. گاه کار اين گروه به مخاصمه و نزاع با پيروان فقه هادوي هم می کشيد، اما عمدتا اين مسئله بيشتر به دلائل اجتماعی و سياسی در طبقاتی از زيديان بروز می يافت و کمتر در ميان خود فقيهان زيدی ناصری تبلور داشت؛ اما به هر حال گروهی از فقيهان زيدی بودند که خود را ناصري می دانستند و تعاليم و آراء و مبانی فقهی و اجتهادی ناصر اطروش را دنبال می کردند؛ مهمتر از همه اين بود که آنان در سنت آموزشی خود تنها آثار ناصر اطروش و يا کتابهايی که بر اساس فقه او نوشته شده بود را فرا می گرفتند و تعصبی ويژه به فقه او داشتند. اين دسته البته چنانکه گفتم محدود بودند به سنتی بومی در بخشهايی از طبرستان و گيلان که سنت آنان تا حدود عصر صفوی ادامه پيدا کرد؛ با اين تفاوت که به تدريج اين فقيهان با آموزه کلی تبعيت از فقه اهل بيت و حجيت اجماع آنان و اموری از آين دست آشنايی يافتند و به ويژه نگاه همدلانه تری نسبت به فقه رقيب در ميان زيديان يعنی فقه هادوی پيدا کردند. اين نگاه همدلانه البته از قرنها پيشتر آغاز شده بود و البته دلائل سياسی و اجتماعی و البته مذهبی داشت. بدين ترتيب که گو اينکه تعداد زيادی از فقيهان سده های نخستين زيديه ايران بر مذهب قاسمي و هادوي بودند اما به دليل حضور ناصر اطروش در شمال ايران زيديان هادوی که در اصل تحت تعاليم انتقالذ يافته از هادي به ميان زيديان ايران بودند، همزمان به تعاليم فقهی ناصر اطروش به عنوان فقيهی در سنت / سنن زيدی توجه داشتند و او را بسان فقيهی در درون فقه اهل بيت قلمداد می کردند. بدين ترتيب آموزه فقه اهل بيت و يا حجيت اجماع اهل بيت و حتی فقه کهن کوفی زيدی آنان را به آرای فقه ناصر وابسته می کرد، کما اينکه دلائل جغرافيايی و بومی هم در اين مسئله دخيل بود. بدين ترتيب بر خلاف فقيهان نخستين زيدی در يمن فقيهان هادوی در شمال ايران و ری و خراسان همواره به فقه ناصری هم عنايت داشتند و البته با وجود اينکه تبعيت اصلی آنان بر اساس فقه قاسمي/ هادوي بود اما همزمان، هم به اختلافات ناصر و هم به ادله و مبانی فقهی او عنايت داشتند و در مقام مقايسه هر دو فقه بر می آمدند و مهمتر از آن اينکه به مبانی استنباطی او در هر مسئله فقهی توجه می کردند و منابع فقه او را داخل گستره مبانی استنباط خود قرار دادند. بدين ترتيب فقيهان مجتهد زيدی که اهل "تخريج" و يا "انتخاب" بودند، گاه ترکيبی از فقه هادوی را با پذيرش آرايی از فقه ناصری توأم می کردند و به دليل پذيرش قول ناصر از آراء و گاه حتی مبانی فقه هادوی (و نه ضرورتا آرای مستقيم و غير متناقض نقل شده از الهادي الی الحقّ) فاصله می گرفتند.
فقيهانی مانند ابو العباس حسني و برادران هاروني مهمترين الگوهايی فقه هادوی در اين گرايش هستند؛ کسانی که کتابهايی حتی در فقه ناصر نوشته اند و آرای فقهی او را گردآورده اند و همه جا به فقه او به عنوان يکی از فقهای اهل بيت عنايت داشته اند. فقه مؤيدی که فقه مؤيد بالله ابو الحسين هاروني است، و تا قرنها پيروان و شاگردان در ميان زيديه شمال ايران داشته است، محصول چنين رويکردی است و البته تأثيرات برون مذهبی که برخاسته از تأثيرات از فقه و اصول مکاتب ديگر اسلامی بود در اين روند بسيار تأثير داشت؛ به طوری که فقه هادوی را در شمال ايران از فقه هادوی در يمن متمايز می کرد؛ البته زيديان يمن بعد از آشنايی با فقه و کتابها و مبانی و شيوه های ادبی / نگارشی فقيهان شمال ايران به کلی تحت تأثير فقه شمال ايران قرار گرفتند و سنتهای قديمی تر در ميان آنان منسوخ شد و کتابها و سنت آموزشی و مبانی فقهی فقيهان از ميان فقهای ری و شمال ايران از ابو العباس حسني گرفته تا برادران هارونی و نيز علی بن بلال الآملي و ابو جعفر هوسمي و آثار شارحان آنان و خاصه کتابهايی که در محور آثار فقه هادوی و مؤيدی در شمال ايران نوشته شده بود، جای آنچه در گذشته در ميان آنان معمول بود را گرفت. علاوه بر اينها مستقلا کتابهای فقه ناصری و آثاری که ناقل آرای ناصر اطروش بودند نيز از همان سده ششم قمری راه يمن را گرفتند و از آن جمله کتاب ابانه هوسمي و شروح آن. در يمن با وجود اينکه هيچگاه مکتب ناصر اطروش به عنوان مکتبی مستقل مورد تبعيت و تقليد نبود، اما از همين دوره و به ويژه با عنايت المنصور بالله عبدالله بن حمزة به فقه ناصری اعتنا به آرای او در ميان کتابهای فقهی زيدی يمن رو ببه گسترش نهاد و زيديان يمن از آثار مستقل فقه ناصري و يا آثار فقهای هادوی ايرانی که به آرای فقهی ناصر توجه داشتند، بهره می گرفتند و آراء و ادله و مبانی فقهی ناصر را در بحث از آرای فقهی مکتب اهل بيت مورد بحث قرار می دادند. المنصور بالله به ويژه به دليل عنايتی که به گسترده کردن دامنه امامت خود در ميان زيديان خطه شمال ايران داشت و با هدف همراه ساختن آنان، به فقه ناصری اقبال نشان داد و در کتابهای خود آرای او را به صورت گسترده نقل می کرد. در کتابهای فقهی دوره های بعد هم حضور آرای فقهی ناصر کاملا ديده می شود؛ به ويژه بر اساس شرح الابانه هوسمي که از منابع مهم شرح الأزهار ابن مرتضی است و مکرر از اين کتاب در شرح الأزهار نقل می شود.
در ميان اين دو گرايش يعنی گرايش مستقل ناصری که سنت آموزشی آنان با کتابها و فقه و تعاليم ناصر اطروش پيوند خورده بود و گفتيم بيشتر صبغه محلی داشت و گروه ديگر که اکثريت زيديان ری و شمال ايران را تشکيل می داد؛ يعنی زيدیان هادوی که به فقه ناصر به عنوان يکی از منابع فقه اهل بيت توجه داشتند و عملا فقه هادوی خود را در شکل جديدی مستقل از فقه هادوی يمنيان ادوار نخستين تنظيم می کردند، گروه سومی هم از فقيهان زيدی در ايران بودند که آنان با وجود اينکه متعلق به سنت آموزشی ناصری بودند و از اينرو فتاوی او را مورد عنايت نشان می دادند، اما عملا به دليل پيوندی که با زيديان هادوی و معتزلی سده های چهارم و پنجم و ششم قمری داشتند، فقه هادوی نيز برای آنان اهميت عمده ای پيدا کرده بود و در کتابهايشان به آراء، مباني، ادله و خلافات فقهی هادويان توجه کامل نشان می دادند. ابو جعفر هوسمي در اين شمار جای می گيرد. او با گردآوری آراء و فتاوی ناصر اطروش بر اساس کتابهای و رسالات خود ناصر و يا شاگردان او که فقه او را گردآورده بودند، کتاب ابانه را به مثابه يک کتاب مسائل فقهی و فتوايی گردآورد و بعد در شرح الإبانة به شرح آن و بيان ادله و خلافات و مبانی فتاوی گوناگون پرداخت. در اين کتاب دوم ابو جعفر هوسمي به عنوان فقيهی است که در عين حال که شارح فقه ناصري است، اما در عين حال فقه هادوی را در نظر دارد و از اين نقطه نظر همانند فقيهان هادوی است که فقه ناصر را در کتابهای فقهی خود در نظر می داشتند. ابو جعفر هوسمي از اين نقطه نظر يک فقيه ناصری صرف قلمداد نمی شود؛ او در دورانی می زيست که گروه پر نفوذ زيديان شمال ايران يعنی حلقه برادران هارونی و شاگردان آنان نزاع ديرينه هادوی/ ناصری را پشت سر گذاشته بودند و دست کم در مباحث فقهی جايگاه ناصر برای هادويان شمال ايران در چارچوب فقه زيدی و خلافات ميان فقهای اهل بيت کاملا پذيرفته شده بود و به او به عنوان يکی از مراجع فقه اهل بيت توجه می شد. ابو جعفر هوسمي در کتاب ديگرش با عنوان الکافي اصلا مبنا را بر بحث و ارائه فتاوی و مسائل فقهی زيدی اعم از هادوی و ناصری قرار داده بود و ضمن ايراد خلافات فقهی به هر دو مکتب و نمايندگان آن توجه داشت و اجتهادات و آرای فقهی برادران هاروني را مورد عنايت قرار می داد. او از نقطه نظر کلامی پيروی زيديان معتزلی بود و با برادران هارونی پيوسته بود و حتی از ناحيه ابو طالب هاروني به قضاوت گمارده شده بود. بنابراين گرچه کتاب الإبانة و شرح آن که هر دو تأليف ابو جعفر هوسمي است، همواره يکی از مراجع برای فقه ناصری بوده و ناصری مذهبان شمال ايران بر آن حاشيه و تعليقه می زده اند و آن را مجال تدريس و تدرس فقه ناصری قلمداد می کردند، اما خود ابو جعفر هوسمي را نمی توان تنها يک فقيه ناصری در معنای مضيق آن فرض کرد. کما اينکه کتاب المغني علي بن پيرمرد ديلمی هم از همين دست کتابهای فقهی است که به فقه ناصر در آن توجه محوری شده اما عملا کتابی است در خلافات فقهی و نويسنده هم خود با وجود دلبستگی به فقه ناصر، يک ناصری مذهب تمام عيار نيست.
يكشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۱ ساعت ۸:۲۹
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .