درباره دانشمندان خوارزمی سده های گذشته متأسفانه اطلاعات زيادی در اختيار نيست. بسياری از کتابهايی که دانشمندان خوارزمی نوشته اند در موضوعات مختلف دينی و علمی از ميان رفته و از آن جمله چند کتابی که درباره رجال خوارزم نوشته شده است. در اين ميان به طور خاص بايد از تاريخ خوارزم ابن ارسلان (محمود بن محمد بن عباس الخوارزمي، درگذشته سال 568 ق) ياد کرد که متأسفانه از ميان رفته و تنها پاره هايی از آن در منابع و همچنين برخی نسخه های خطی (نمونه، عکسی از يک تکه آن در دانشگاه تهران که دانش پژوه در فهرست ميکروفيلمها معرفی کرده ) نقل شده است. اين کتاب منبع ارزشمندی بوده برای تراجم احوال عالمان خوارزمی به ويژه در سده های پنجم و ششم قمری. البته به دليل پيروی از مذهب حنفی در اقليم خوارزم تعدادی از دانشمندان خوارزمی در کتابهای طبقات حنفيان مذکورند که از همينجا می توان تصويری از فعاليتهای عالمان و فقيهان اين منطقه در اين دوران به دست داد. با اين وصف هنوز کتابهای زيادی در فقه حنفی هست که به چاپ نرسيده و به ويژه از دوران های بعدی آثاری در کتابخانه های استانبول موجود است که بايد مورد مطالعه قرار گيرد. يکی از شخصيتهای برجسته خوارزمی که شهرتی بسيار گسترده پيدا کرد نويسنده کشاف، زمخشري است که حلقه ای از شاگردان و مرتبطان با او تا چند نسل را در خوارزم می شناسيم. عمده اين شاگردان البته در نحو و ادب فعال بوده اند و شماری هم جزء فقيهان و متکلمانند. در سالهای اخير رساله ای درباره زمخشري وسيله انتشارات بريل منتشر شد که حاوی اطلاعاتی درباره اين محيط فکری و علمی است. اما متأسفانه نويسنده اين کتاب از برسی همه جوانب امر غفلت ورزيده و به ويژه از همگی منابع در دسترس بهره نبرده است. نويسنده اين سطور در سلسله مقالاتی که به حول و قوه الهی در اين سايت منتشر خواهد کرد مجموعه ای از اطلاعات را درباره عالمان خوارزمی منتشر خواهد کرد. بهانه اصلی برای تحرير اين مجموعه مقالات مطالعه نسخه کتاب اندرسباني از عالمان خوارزم در سده ششم قمری بود که خوشبختانه اطلاعات مهمی درباره شماری از عالمان اين ديار برای نخستين بار در اختيار قرار می دهد. ما در سلسله مقالات مستقلی با عنوان تحفه ای از خوارزم به بررسی اين کتاب پرداخته ايم که تاکنون چند شماره آن منتشر شده و پس از اين هم ما بقی آن انتشار خواهد يافت.
يکی از عالمان ناشناخته خوارزمی دانشمندی است به نام زين المشايخ ابو الفضل محمد بن أبي القاسم بن بابجوک البقّال/البقّالي الخوارزمي النحوي، ملقب به الأدمي (در گذشته پايان جمادی الآخره 562) که از عالمان حنفی و از شاگردان زمخشري و به احتمال بسيار زياد از دانشمندان معتزلی اين شهر بوده است. خوشبختانه شرح حال او که به وسيله ابن ارسلان تدوين شده از طريق چند منبع و از جمله ابن الساعي (و ياقوت حموي) در اختيار است. بنا بر گزارش او زين المشايخ البقالي علم ادب و لغت را از زمخشري فرا گرفته بود و بعد از او هم جايگاه وی را در تدريس گرفت (جالب است بدانيم که از اين شخصيت در کتاب چاپ بريل يادی نشده است). او را ابن ارسلان امامی در ادب و حجتی در لسان العرب می خواند. او اضافه می کند که زين المشايخ در ترسل و نقد الشعر هم دست داشته است. البقالي هنگام مرگ هفتاد و اندی سال داشته است. بنابر گزارش همو (و با اطلاعاتی اضافه بر آن از ابن الساعي)، البقالي تأليفات متعدد در علوم ادبی و نيز فقه و کلام و تفسير داشته است؛ از آن جمله شرح اسماء الله الحسنی و کتاب اذکار الصلاة و نيز التنبيه علی اعجاز القرآن و تفسيری بر قرآن در چهار مجلد. او در ادب هم کتابهايی مانند اسرار الأدب وافتخار العرب و کتاب تقويم اللسان في النحو و الهداية إلی علم المعاني والبيان و چند کتاب ديگر داشته است. زين المشايخ کتابی هم با عنوان مفتاح التنزيل داشته که بنابر اظهار ابن الساعي معلوم نيست آيا همان تفسير وی بوده که او ديده بوده و يا کتابی جداگانه. او دو کتاب شايسته ذکر ديگر هم دارد يکی درباره اسماء به نام کتاب الأسمی في سرد الأسماء و ديگری کتاب منازل العرب ومياهها وديارها. تأليف آخری از نوع فعاليتهای عالمان اهل ادب بوده و ما با نمونه های ديگری در همين خوارزم از زمخشري و برخی ديگر از همقطاران زين المشايخ آشنا هستيم. بنابر گزارش حاجی خليفه و بغدادي نويسنده هدية العارفين، در فقه زين المشايخ چندين کتاب مورد اعتنا برای حنفيان داشته است. حاجی خليفه از کتابی در فقه از او نام می برد با عنوان جمع التفاريق في الفروع (1/ 595). او نويسنده يک کتاب با عنوان فتاوي هم بوده که بنابر گزارش حاجی خليفه در فتاوي تاتارخانيه مورد اشاره قرار گرفته است (نک: 2/ 1221؛ نيز نک: البحر الرائق، 1/98؛ 161 و موارد مکرر ديگر در اين کتاب و کتابهای ديگر فقه حنفی که از کتاب الصلاة او و نيز از الفتاوی او نقل می کنند). با اين وجود کتابهای طبقات حنفيان چندان در ذکر او تلاشی فراخور وی نکرده اند؛ شايد به دليل معتزلی بودن وی (در کتاب اندرسباني از فقيهی ديگر با عنوان ابو عمران البقالي ياد می شود که از ديدگاه او جايگاه مهمی در فقه و در شهر خوارزم داشته است؛ با اين وصف يادی از اين شخص در منابع ديگر تاکنون نيافته ام. آيا حاجی خليفه ميان اين دو البقالي خلط کرده است؟ اين پرسشی است که قابل طرح است؛ نک: سلسله يادداشتهای من درباره تحفه ای از خوارزم). درست است که ابن ارسلان شافعي مذهب او را خوش اعتقاد دانسته و شايد ابن ارسلان نظر مثبتی به معتزله نداشته است اما ظاهرا بايد زين المشايخ را از معتزليان خوارزم دانست (در همين مورد نيز نک: الجواهر المضيئة، چاپ قديم، 1/ 385).
نکته جالب توجهی که اينجا بايد بدان اشاره کرد اين است که در ميان فهرست تأليفات زين المشايخ البقالي کتابی هست به نام کتاب الکافي في التراجم بلسان الأعاجم که محتملا کتابی بوده در ترجمه واژگان قرآنی؛ دست کم آن طور که از گزارش مکمل حاجی خليفه در اين مورد پيداست: حاجی خليفه که تأليفات متعدد زين المشايخ را در کشف الظنون ذکر کرده، از کتابی از وی با عنوان تراجم الأعاجم ياد می کند و می گويد کتاب مختصری است درباره تفسير مفردات قرآن بر اساس ترتيب سوره های قرآنی و آغاز آن را نقل می کند (نک: 1/394؛ نيز نک: 1/51، 84، 91، 120، 137، 400، 469، 488؛ 2/1081، 1760 ، 1829، 2040؛ نيز نک: هدية العارفين، 2/98؛ بغدادي از کتاب تراجم به صورت التراجم بلسان الأعاجم ياد کرده و می گويد به فارسي است). نسخه های متعددی از اين کتاب باقی مانده و منسوب به همين زين المشايخ البقالي (نک: دنا، 2/ 1101 )؛ البته در برخی نسخه های محدود، اين کتاب به شخصی به نام ابو المعالي احمد بن محمد غزنوي نسبت داده شده (نک: همان). شايد بررسی زبانی و زبان شناسانه اين متن در هويت نويسنده آن کمک کند که آيا از دانشمندی غزنوی است و يا از دانشمندی اهل خوارزم. اما از نقطه نظر فن تراجم نگاری و کتابشناسی آنچه همينک بر اساس گزارش ابن ارسلان در اختيار داريم نشان می دهد که ظاهرا کتاب تأليف زين المشايخ است (گرچه ترتيب کتاب بنابر گزارش حاجی خليفه با ترتيب نسخه های موجود اندکی اختلاف دارد که شايد ناشی از اشتباه حاجي خليفه در گزارشش از کتاب باشد و نه چيزی بيشتر). پيش از اين همه حاجی خليفه را منبع اين اطلاع می دانسته اند اما از مقايسه همه موارد معلوم می شود که حاجی خليفه اطلاع خود را نه تنها متکی بر نسخه های اين اثر ارائه داده بلکه نظری به کتاب ابن ارسلان/ منابع ناقل از آن هم داشته است. به هر حال در سالهای اخير اين کتاب يعنی تراجم الاعاجم در تهران منتشر شد و منسوب به غزنوي (نيز نک: دنا، 2/1112، که کتابی ديگر از همين زين المشايخ با عنوان ترجمان القرآن ياد می کند متفاوت با آن اولی، بنابر گزارش دانش پژوه). معلوم نيست آيا مفتاح التنزيل او هم چيزی شبيه همين کتاب واژه های قرآنی بوده و يا تفسيری بر قرآن. در اعلام زرکلی آمده است که جلد سوم مفتاح التنزيل در کتابخانه ظاهريه موجود است (6/335). اگر اين گزارش درست باشد بايد گفت که مفتاح التنزيل احتمالا همان تفسير بقالي بر قرآن بوده که ابن الساعي ديده بوده و نه کتابی درباره لغات قرآن. بدين ترتيب انتشار اين تفسير با توجه به اهميت نويسنده آن بسيار ضروری است؛ خاصه اگر او را معتزلی بدانيم. انتشار اين مجلد از تفسير اهميت سنت تفسيری معتزليان و اراتباط کتاب را با تفسير زمخشري می تواند روشن کند (برای شرح حال او، نک: ابن الساعي، الدر الثمين في أسماء المصنفين، تحقيق احمد شوقي بنين و محمد سعيد حنشي، دارالغرب الاسلامی، تونس، 1430/ 2009، ص 131 تا 132؛ ياقوت، معجم الأدباء، 6/ 2618 ؛ تاريخ الاسلام ذهبي، 39/ 139 تا 140؛ الوافي بالوفيات، 4/340؛ الجواهر المضيئة، 4/392؛ طبقات المفسرين سيوطي، ص 102؛ نيز نک: تاج العروس، 8/357 که از ابو بکر محمد بن يوسف العدسي نام می برد و می گويد فقه آموخت و از ابو القاسم البقالي حديث فرا گرفت. او می گويد اين شاگرد از جرجان بوده که شايد تحريفی است از جرجانيه؛ نيز نک: ياقوت، معجم الأدباء، 6/2538 که در آن از ابو الفتح محمد بن سعد بن محمد بن محمد بن محمد الديباجي المروزي النحوي ياد می کند که از شاگردان بقالي بوده است).
بعد التحرير: بعد از تدوين اين مقاله، نويسنده با دو جلد تفسير مفتاح التنزيل آشنايی يافت که تحليل آن و بررسی جزييات آن را در مقاله ای مستقل درباره بقالي با تفصيل بيشتر مورد بررسی قرار داده است. اين مقاله به زودی انتشار خواهد يافت.
يکی از عالمان ناشناخته خوارزمی دانشمندی است به نام زين المشايخ ابو الفضل محمد بن أبي القاسم بن بابجوک البقّال/البقّالي الخوارزمي النحوي، ملقب به الأدمي (در گذشته پايان جمادی الآخره 562) که از عالمان حنفی و از شاگردان زمخشري و به احتمال بسيار زياد از دانشمندان معتزلی اين شهر بوده است. خوشبختانه شرح حال او که به وسيله ابن ارسلان تدوين شده از طريق چند منبع و از جمله ابن الساعي (و ياقوت حموي) در اختيار است. بنا بر گزارش او زين المشايخ البقالي علم ادب و لغت را از زمخشري فرا گرفته بود و بعد از او هم جايگاه وی را در تدريس گرفت (جالب است بدانيم که از اين شخصيت در کتاب چاپ بريل يادی نشده است). او را ابن ارسلان امامی در ادب و حجتی در لسان العرب می خواند. او اضافه می کند که زين المشايخ در ترسل و نقد الشعر هم دست داشته است. البقالي هنگام مرگ هفتاد و اندی سال داشته است. بنابر گزارش همو (و با اطلاعاتی اضافه بر آن از ابن الساعي)، البقالي تأليفات متعدد در علوم ادبی و نيز فقه و کلام و تفسير داشته است؛ از آن جمله شرح اسماء الله الحسنی و کتاب اذکار الصلاة و نيز التنبيه علی اعجاز القرآن و تفسيری بر قرآن در چهار مجلد. او در ادب هم کتابهايی مانند اسرار الأدب وافتخار العرب و کتاب تقويم اللسان في النحو و الهداية إلی علم المعاني والبيان و چند کتاب ديگر داشته است. زين المشايخ کتابی هم با عنوان مفتاح التنزيل داشته که بنابر اظهار ابن الساعي معلوم نيست آيا همان تفسير وی بوده که او ديده بوده و يا کتابی جداگانه. او دو کتاب شايسته ذکر ديگر هم دارد يکی درباره اسماء به نام کتاب الأسمی في سرد الأسماء و ديگری کتاب منازل العرب ومياهها وديارها. تأليف آخری از نوع فعاليتهای عالمان اهل ادب بوده و ما با نمونه های ديگری در همين خوارزم از زمخشري و برخی ديگر از همقطاران زين المشايخ آشنا هستيم. بنابر گزارش حاجی خليفه و بغدادي نويسنده هدية العارفين، در فقه زين المشايخ چندين کتاب مورد اعتنا برای حنفيان داشته است. حاجی خليفه از کتابی در فقه از او نام می برد با عنوان جمع التفاريق في الفروع (1/ 595). او نويسنده يک کتاب با عنوان فتاوي هم بوده که بنابر گزارش حاجی خليفه در فتاوي تاتارخانيه مورد اشاره قرار گرفته است (نک: 2/ 1221؛ نيز نک: البحر الرائق، 1/98؛ 161 و موارد مکرر ديگر در اين کتاب و کتابهای ديگر فقه حنفی که از کتاب الصلاة او و نيز از الفتاوی او نقل می کنند). با اين وجود کتابهای طبقات حنفيان چندان در ذکر او تلاشی فراخور وی نکرده اند؛ شايد به دليل معتزلی بودن وی (در کتاب اندرسباني از فقيهی ديگر با عنوان ابو عمران البقالي ياد می شود که از ديدگاه او جايگاه مهمی در فقه و در شهر خوارزم داشته است؛ با اين وصف يادی از اين شخص در منابع ديگر تاکنون نيافته ام. آيا حاجی خليفه ميان اين دو البقالي خلط کرده است؟ اين پرسشی است که قابل طرح است؛ نک: سلسله يادداشتهای من درباره تحفه ای از خوارزم). درست است که ابن ارسلان شافعي مذهب او را خوش اعتقاد دانسته و شايد ابن ارسلان نظر مثبتی به معتزله نداشته است اما ظاهرا بايد زين المشايخ را از معتزليان خوارزم دانست (در همين مورد نيز نک: الجواهر المضيئة، چاپ قديم، 1/ 385).
نکته جالب توجهی که اينجا بايد بدان اشاره کرد اين است که در ميان فهرست تأليفات زين المشايخ البقالي کتابی هست به نام کتاب الکافي في التراجم بلسان الأعاجم که محتملا کتابی بوده در ترجمه واژگان قرآنی؛ دست کم آن طور که از گزارش مکمل حاجی خليفه در اين مورد پيداست: حاجی خليفه که تأليفات متعدد زين المشايخ را در کشف الظنون ذکر کرده، از کتابی از وی با عنوان تراجم الأعاجم ياد می کند و می گويد کتاب مختصری است درباره تفسير مفردات قرآن بر اساس ترتيب سوره های قرآنی و آغاز آن را نقل می کند (نک: 1/394؛ نيز نک: 1/51، 84، 91، 120، 137، 400، 469، 488؛ 2/1081، 1760 ، 1829، 2040؛ نيز نک: هدية العارفين، 2/98؛ بغدادي از کتاب تراجم به صورت التراجم بلسان الأعاجم ياد کرده و می گويد به فارسي است). نسخه های متعددی از اين کتاب باقی مانده و منسوب به همين زين المشايخ البقالي (نک: دنا، 2/ 1101 )؛ البته در برخی نسخه های محدود، اين کتاب به شخصی به نام ابو المعالي احمد بن محمد غزنوي نسبت داده شده (نک: همان). شايد بررسی زبانی و زبان شناسانه اين متن در هويت نويسنده آن کمک کند که آيا از دانشمندی غزنوی است و يا از دانشمندی اهل خوارزم. اما از نقطه نظر فن تراجم نگاری و کتابشناسی آنچه همينک بر اساس گزارش ابن ارسلان در اختيار داريم نشان می دهد که ظاهرا کتاب تأليف زين المشايخ است (گرچه ترتيب کتاب بنابر گزارش حاجی خليفه با ترتيب نسخه های موجود اندکی اختلاف دارد که شايد ناشی از اشتباه حاجي خليفه در گزارشش از کتاب باشد و نه چيزی بيشتر). پيش از اين همه حاجی خليفه را منبع اين اطلاع می دانسته اند اما از مقايسه همه موارد معلوم می شود که حاجی خليفه اطلاع خود را نه تنها متکی بر نسخه های اين اثر ارائه داده بلکه نظری به کتاب ابن ارسلان/ منابع ناقل از آن هم داشته است. به هر حال در سالهای اخير اين کتاب يعنی تراجم الاعاجم در تهران منتشر شد و منسوب به غزنوي (نيز نک: دنا، 2/1112، که کتابی ديگر از همين زين المشايخ با عنوان ترجمان القرآن ياد می کند متفاوت با آن اولی، بنابر گزارش دانش پژوه). معلوم نيست آيا مفتاح التنزيل او هم چيزی شبيه همين کتاب واژه های قرآنی بوده و يا تفسيری بر قرآن. در اعلام زرکلی آمده است که جلد سوم مفتاح التنزيل در کتابخانه ظاهريه موجود است (6/335). اگر اين گزارش درست باشد بايد گفت که مفتاح التنزيل احتمالا همان تفسير بقالي بر قرآن بوده که ابن الساعي ديده بوده و نه کتابی درباره لغات قرآن. بدين ترتيب انتشار اين تفسير با توجه به اهميت نويسنده آن بسيار ضروری است؛ خاصه اگر او را معتزلی بدانيم. انتشار اين مجلد از تفسير اهميت سنت تفسيری معتزليان و اراتباط کتاب را با تفسير زمخشري می تواند روشن کند (برای شرح حال او، نک: ابن الساعي، الدر الثمين في أسماء المصنفين، تحقيق احمد شوقي بنين و محمد سعيد حنشي، دارالغرب الاسلامی، تونس، 1430/ 2009، ص 131 تا 132؛ ياقوت، معجم الأدباء، 6/ 2618 ؛ تاريخ الاسلام ذهبي، 39/ 139 تا 140؛ الوافي بالوفيات، 4/340؛ الجواهر المضيئة، 4/392؛ طبقات المفسرين سيوطي، ص 102؛ نيز نک: تاج العروس، 8/357 که از ابو بکر محمد بن يوسف العدسي نام می برد و می گويد فقه آموخت و از ابو القاسم البقالي حديث فرا گرفت. او می گويد اين شاگرد از جرجان بوده که شايد تحريفی است از جرجانيه؛ نيز نک: ياقوت، معجم الأدباء، 6/2538 که در آن از ابو الفتح محمد بن سعد بن محمد بن محمد بن محمد الديباجي المروزي النحوي ياد می کند که از شاگردان بقالي بوده است).
بعد التحرير: بعد از تدوين اين مقاله، نويسنده با دو جلد تفسير مفتاح التنزيل آشنايی يافت که تحليل آن و بررسی جزييات آن را در مقاله ای مستقل درباره بقالي با تفصيل بيشتر مورد بررسی قرار داده است. اين مقاله به زودی انتشار خواهد يافت.
چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۴۹
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .