درباره محمد بن نصير و نصيريه در سالهای اخير تحقيقات متعددی انجام شده و عموما هم منابع و مطالب مبتنی است بر دسته ای از منابع فرقه شناسی و يا تاريخی و چند متن نصيری که از پيشتر هم شناخته بوده است. البته در اين ميان چند کتاب و رساله در سالهای اخير شناسايی و يا تصحيح شده که کمک زيادی به تحقيقات مربوط به اين رشته می کند؛ از آن جمله دو نسخه در کتابخانه ملی پاريس و نيز چند نسخه از کتابخانه های ديگر اروپايی و نيز کتابخانه های شخصی در سوريه. درباره حسين بن حمدان الخصيبی، نظريه پرداز اصلی نصيريان نيز چند تحقيق به زبانهای اروپايی منتشر و يا به عنوان رساله دکتری دفاع شده است. برخی از کتابشناسی های اخير که عمدتا بر اساس کتابشناسی های کهنتر غربی تنظيم شده و منتشر شده اند، حاوی معرفی چند کتاب مهم هستند که اميدواريم به زودی اين متون به چاپ برسند. با توجه به اينکه اين تحقيقات که بعضا هم به فارسی ترجمه شده و يا به نحوی اطلاعات آنها در زبان فارسی منعکس شده، در اختيار است، در اينجا دليلی برای تکرار مطالب آنها نمی بينم؛ به ويژه اينکه بيشتر آنها بارها و بارها در نوشتجات مشابه تکرار شده است. انتشار پاره ای از اين رساله ها در چند سال اخير، پرتوی روشن بر درک منظومه فکری نصيريه انداخته است و می دانم که چند رساله ديگر هم در دست انتشار است. تحليل محقق آلمانی هاينتس هالم درباره نصيريه و ريشه های فکری آنان که نسبت به مطالعات گذشته گامی به پيش بود و بسياری از مسائل را تصحيح می کرد؛ هم اينک ديگر بار با انتشار رساله های جديد دستخوش تغييراتی شده است. بررسی منظومه فکری نصيريان و انديشه های باطنی، تأويلی و گنوسيستی آنان نيازمند مطالعه دقيق متون کهن آنان و مقايسه با انديشه های گنوسيستی و فلسفی و منابع آنها در بين النهرين شامات است.
در اينجا تنها به معرفی يکی از اين رساله ها می پردازم که نتايج آن برای تحقيقات اماميه شناسی نيز مفيد است: در مجموعه ای از چند رساله و کتاب نصيری که اخيرا در بيروت منتشر شده است (بيروت، 2006م)، کتابی کوچک منسوب به محمد بن نصير منتشر شده که عنوانش کتاب المثال والصورة است. می دانيم که در نسخه خطی کتاب الأصيفر ابن شعبه حرانی در کتابخانه ملی پاريس به اين کتاب اشاره شده است و آنرا منسوب به محمد بن نصير می داند.
اين کتاب برای شناخت دکترين نصيريه در مورد نسبت اسم و مسمی و حقيقت تجلی در معنی و تفسير توحيد و مقام ملکوتی امامان و ادوار و اکوار و خلقت نورانی و مبحث اظله و اشباح بسيار اهميت دارد؛ به ويژه که از ظاهر کتاب بر می آيد که متنی است کهن. مهمترين ويژگی اين کتاب اين است که بر اساس چند متن کهنتر و پاره ای از احاديث نوشته شده است که در سده سوم در سنتهای غلات مورد تداول بوده است و تشابهاتی با پاره ای از احاديث با ريشه غاليانه دارد که در منابع امامی نيز بعضا ديده می شوند. البته همانطور که گفتم، کتاب به نام محمد بن نصير منتشر شده، اما به دلايل تاريخی و نقد درونی روشن است که اين انتساب صحيح نيست. من ترجيح می دهم اين متن و يا دست کم منبع آنرا را از حسين بن حمدان الخصيبي بدانم. البته مانند همه نوشته های نصيری تحول در متن را در زمانهای بعدی بايد در نظر گرفت. بنابراين احتمالا پاره ای از مطالب آن پس از دوره خصيبی و شايد وسيله علي بن عيسی الجسري، شاگرد و ناشر افکار او در بغداد تنظيم شده است. احتمال اينکه اين متن در بغداد نيز تنظيم شده بسيار زياد است.
اينکه اسم اين کتاب چيست، دقيقا از خود متن چيزی بر نمی آيد، اما در آغاز متن و پس از خطبه می نويسد: قال ابوشعيب محمد بن نصير في الصورة والمثال... (ص 207). شايد همين امر موجب شده که اين کتاب را نوشته محمد بن نصير قلمداد کنند و نام آنرا المثال والصورة بنامند. در حالی که مطلب نقل شده، تنها بخشی ازمطالبی است که نويسنده متن ما از محمد بن نصير و از کتاب (؟) الصورة والمثال نقل کرده است. در دنباله متن نقلهايی از کتابهای ديگر ديده می شود: امام صادق در رسالة التوحيد (ص 209 ؛ 225)؛ محمد بن سنان در کتاب التوحيد (ص 210)؛ امام صادق/ يا صالح بن حمزة در کتاب الأظلة والاشباح (ص 210)؛ امام صادق در کتاب الهفت والأظلة (ص 210)؛ التنبيه اسحاق أحمر (ص 211) که همين نقل نشان می دهد که اين متن از کسی است غير از محمد بن نصير و يا اين تکه به هر حال بعدا در متن گزارده شده است؛ نقلی از تفسير القرآن للأئمة (ص 213)؛ نقلی از کتاب الأشخاص (ص 216)؛ امام صادق در کتاب المراتب والدرج (ص 216 ، 230). در ميان اين نقل قولها و در طول کتاب هم احاديث متعددی با اسناد نقل شده که با عصر محمد بن نصير سازگار نيست و به دوره پس از او مربوط می شود. البته کما اينکه طبيعی است، در اين سندها، تحريفات و افتادگی ها به نحوی است که شناسايی پاره ای از آنها تقريبا غير ممکن است. از يکجا در متن کتاب نيز بر می آيد که اين متن بخشی از يک متن بزرگتر بوده که قسمتی درباره توحيد داشته است (ص 210). در پايان هم، هيچ گونه نشانه ای مبنی بر پايان گرفتن کتاب ديده نمی شود (ص 234).
از طريقه کتاب بر می آيد که متن ما شرح گونه ای است بر کلام محمد بن نصير درباره مثال و صورت و در طول متن هم نقلهايی از محمد بن نصير ارائه می شود و توضيحاتی در پی آن می آيد؛ اما در بادی نظر متن شرح گونه به نظر نمی رسد.
وجود احاديث مسند در اين کتاب و نقل از چند متن مهم از ديگر ويژگيهای مهم اين کتاب است. در ميان احاديث اين کتاب، پاره ای در منابع امامی هم ديده می شوند و برخی از سندها در متون حديثی اماميه شناخته شده هستند؛ اما به دليل تحريف و افتادگی در سندهای احاديث به سادگی نمی توان درباره زمان نويسنده احتمالی متن نظر داد. شايد اين کتاب به مرور زمان تنظيم شده و از اينرو احتمالا همه سندها را نمی توان به يک شخص منسوب کرد. با اين وصف چند روايت در اين کتاب نشان دهنده آن است که اين کتاب در دوره ای پس از زمان حيات ابن همام اسکافي و تنی چند از معاصرانش نوشته شده است و بنابراين به نيمه سده چهارم يعنی دوره حسين بن حمدان الخصيبی مربوط است. من در اينجا شماری از سندهای اين کتاب را نقل می کنم:
1- نقل طولانی از کتاب الکرسي والعلم والقدرة ابراهيم بن يزيد از دو امام باقر و صادق (ص 227- 229).
2- "وقال: اخبرنی ابو محمد عبدالله بن أيوب القمي قال: أخبرني أبو المثنی عمر بن مختار الخزاعي عن عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر بن أبي طالب عن أبي عبد الله الصادق منه الرحمة في کتاب المراتب والدرج" (نقل از ص 230- 234). در جايی ديگر اين سند بدين صورت است: "وحدث ابو عبد الله عن عبد الله بن أيوب القمي، قال: أخبرنی المثنی عمر بن مختار الخزاعي عن عبد الله بن معاويه بن عبد الله عن المولی الصادق في کتاب المراتب والدرج" (نقل از ص 216- 220). با وجود اينکه در اين سند راوی از امام صادق عبدالله بن معاوية، از رهبران جريانات غالی کيسانی معرفی شده، اما در طول اين روايت طولانی که کتاب المراتب والدرج را تشکيل می داده، خطاب امام به عمر است، يعنی عمر بن مختار.
3- روايت از محمد بن ابراهيم از ابو علی البصری از عبد الله بن العلاء از ادريس (به صورت: ادريس عن زيد بن طلحة ص 211 و در سندی ديگر: ادريس بن زياد از زياد بن طلحة ص 212). اينجا شايد ابو علي البصري، صورتی از نام ابوعلی ابن همام الاسکافي باشد که می دانيم از عبد الله بن العلاء المذاري روايت می کرده است. در آن صورت با توجه به روايت شناخته شده ابن ابی زينب کاتب نعماني از ابن همام، آيا مقصود از محمد بن ابراهيم، ابن ابی زينب است؟ (نيز نک: الغيبة نعماني، ص 37).
4- وحدثنی ابو علي (کذا) محمد بن عبدالله بن جعفر عن سعد بن عبد الله (ص 220). در اينجا مراد از ابو علی، ابن همام است و مراد از محمد بن عبد الله، فرزند حميری است و ابن همام از او هم روايت داشته است. در آن صورت نويسنده از خود ابن همام روايت می کرده است و نه با يک واسطه کما اينکه در سند قبل ديده می شود.
5- روايتی از احمد بن القاسم از محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدی از سهل بن زياد (ص 221). نام ابن عون بسيار تحريف شده آمده که اصلاح شد.
6- روايت از احمد بن هوذه از ابراهيم بن اسحاق (ص 222). امثال ابن جحام از او روايت می کنند.
7- روايت از محمد بن همام (ص 222) که مراد از او ابن همام اسکافی است. اينجا هم روايت از ابن همام مستقيم است.
بنابر اين نويسنده متن، معاصر است با ابن جحام که او هم از احمد بن هوذه و ابن همام اسکافی روايت می کند. اين تاريخ با زمان حسين بن حمدان خصيبي می تواند سازگار باشد. روايتی از حسن بن محمد در کتاب (ص 213)، اگر مقصود از او ابن جمهور باشد، نيز باز با همين طبقه سازگار است (نيز نک: الهداية الکبری، ص 362). روايت از ابن ابی زينب نيز می تواند مربوط به اقامت خصيبی در حلب باشد که نعماني هم آنجا ساکن بوده و از باب روايت معاصران از همديگر است. بايد در آثار ديگر خصيبی تحقيق شود و آنگاه درباره نويسنده کتاب المثال والصورة نظر قطعی تری داد.
در اينجا تنها به معرفی يکی از اين رساله ها می پردازم که نتايج آن برای تحقيقات اماميه شناسی نيز مفيد است: در مجموعه ای از چند رساله و کتاب نصيری که اخيرا در بيروت منتشر شده است (بيروت، 2006م)، کتابی کوچک منسوب به محمد بن نصير منتشر شده که عنوانش کتاب المثال والصورة است. می دانيم که در نسخه خطی کتاب الأصيفر ابن شعبه حرانی در کتابخانه ملی پاريس به اين کتاب اشاره شده است و آنرا منسوب به محمد بن نصير می داند.
اين کتاب برای شناخت دکترين نصيريه در مورد نسبت اسم و مسمی و حقيقت تجلی در معنی و تفسير توحيد و مقام ملکوتی امامان و ادوار و اکوار و خلقت نورانی و مبحث اظله و اشباح بسيار اهميت دارد؛ به ويژه که از ظاهر کتاب بر می آيد که متنی است کهن. مهمترين ويژگی اين کتاب اين است که بر اساس چند متن کهنتر و پاره ای از احاديث نوشته شده است که در سده سوم در سنتهای غلات مورد تداول بوده است و تشابهاتی با پاره ای از احاديث با ريشه غاليانه دارد که در منابع امامی نيز بعضا ديده می شوند. البته همانطور که گفتم، کتاب به نام محمد بن نصير منتشر شده، اما به دلايل تاريخی و نقد درونی روشن است که اين انتساب صحيح نيست. من ترجيح می دهم اين متن و يا دست کم منبع آنرا را از حسين بن حمدان الخصيبي بدانم. البته مانند همه نوشته های نصيری تحول در متن را در زمانهای بعدی بايد در نظر گرفت. بنابراين احتمالا پاره ای از مطالب آن پس از دوره خصيبی و شايد وسيله علي بن عيسی الجسري، شاگرد و ناشر افکار او در بغداد تنظيم شده است. احتمال اينکه اين متن در بغداد نيز تنظيم شده بسيار زياد است.
اينکه اسم اين کتاب چيست، دقيقا از خود متن چيزی بر نمی آيد، اما در آغاز متن و پس از خطبه می نويسد: قال ابوشعيب محمد بن نصير في الصورة والمثال... (ص 207). شايد همين امر موجب شده که اين کتاب را نوشته محمد بن نصير قلمداد کنند و نام آنرا المثال والصورة بنامند. در حالی که مطلب نقل شده، تنها بخشی ازمطالبی است که نويسنده متن ما از محمد بن نصير و از کتاب (؟) الصورة والمثال نقل کرده است. در دنباله متن نقلهايی از کتابهای ديگر ديده می شود: امام صادق در رسالة التوحيد (ص 209 ؛ 225)؛ محمد بن سنان در کتاب التوحيد (ص 210)؛ امام صادق/ يا صالح بن حمزة در کتاب الأظلة والاشباح (ص 210)؛ امام صادق در کتاب الهفت والأظلة (ص 210)؛ التنبيه اسحاق أحمر (ص 211) که همين نقل نشان می دهد که اين متن از کسی است غير از محمد بن نصير و يا اين تکه به هر حال بعدا در متن گزارده شده است؛ نقلی از تفسير القرآن للأئمة (ص 213)؛ نقلی از کتاب الأشخاص (ص 216)؛ امام صادق در کتاب المراتب والدرج (ص 216 ، 230). در ميان اين نقل قولها و در طول کتاب هم احاديث متعددی با اسناد نقل شده که با عصر محمد بن نصير سازگار نيست و به دوره پس از او مربوط می شود. البته کما اينکه طبيعی است، در اين سندها، تحريفات و افتادگی ها به نحوی است که شناسايی پاره ای از آنها تقريبا غير ممکن است. از يکجا در متن کتاب نيز بر می آيد که اين متن بخشی از يک متن بزرگتر بوده که قسمتی درباره توحيد داشته است (ص 210). در پايان هم، هيچ گونه نشانه ای مبنی بر پايان گرفتن کتاب ديده نمی شود (ص 234).
از طريقه کتاب بر می آيد که متن ما شرح گونه ای است بر کلام محمد بن نصير درباره مثال و صورت و در طول متن هم نقلهايی از محمد بن نصير ارائه می شود و توضيحاتی در پی آن می آيد؛ اما در بادی نظر متن شرح گونه به نظر نمی رسد.
وجود احاديث مسند در اين کتاب و نقل از چند متن مهم از ديگر ويژگيهای مهم اين کتاب است. در ميان احاديث اين کتاب، پاره ای در منابع امامی هم ديده می شوند و برخی از سندها در متون حديثی اماميه شناخته شده هستند؛ اما به دليل تحريف و افتادگی در سندهای احاديث به سادگی نمی توان درباره زمان نويسنده احتمالی متن نظر داد. شايد اين کتاب به مرور زمان تنظيم شده و از اينرو احتمالا همه سندها را نمی توان به يک شخص منسوب کرد. با اين وصف چند روايت در اين کتاب نشان دهنده آن است که اين کتاب در دوره ای پس از زمان حيات ابن همام اسکافي و تنی چند از معاصرانش نوشته شده است و بنابراين به نيمه سده چهارم يعنی دوره حسين بن حمدان الخصيبی مربوط است. من در اينجا شماری از سندهای اين کتاب را نقل می کنم:
1- نقل طولانی از کتاب الکرسي والعلم والقدرة ابراهيم بن يزيد از دو امام باقر و صادق (ص 227- 229).
2- "وقال: اخبرنی ابو محمد عبدالله بن أيوب القمي قال: أخبرني أبو المثنی عمر بن مختار الخزاعي عن عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر بن أبي طالب عن أبي عبد الله الصادق منه الرحمة في کتاب المراتب والدرج" (نقل از ص 230- 234). در جايی ديگر اين سند بدين صورت است: "وحدث ابو عبد الله عن عبد الله بن أيوب القمي، قال: أخبرنی المثنی عمر بن مختار الخزاعي عن عبد الله بن معاويه بن عبد الله عن المولی الصادق في کتاب المراتب والدرج" (نقل از ص 216- 220). با وجود اينکه در اين سند راوی از امام صادق عبدالله بن معاوية، از رهبران جريانات غالی کيسانی معرفی شده، اما در طول اين روايت طولانی که کتاب المراتب والدرج را تشکيل می داده، خطاب امام به عمر است، يعنی عمر بن مختار.
3- روايت از محمد بن ابراهيم از ابو علی البصری از عبد الله بن العلاء از ادريس (به صورت: ادريس عن زيد بن طلحة ص 211 و در سندی ديگر: ادريس بن زياد از زياد بن طلحة ص 212). اينجا شايد ابو علي البصري، صورتی از نام ابوعلی ابن همام الاسکافي باشد که می دانيم از عبد الله بن العلاء المذاري روايت می کرده است. در آن صورت با توجه به روايت شناخته شده ابن ابی زينب کاتب نعماني از ابن همام، آيا مقصود از محمد بن ابراهيم، ابن ابی زينب است؟ (نيز نک: الغيبة نعماني، ص 37).
4- وحدثنی ابو علي (کذا) محمد بن عبدالله بن جعفر عن سعد بن عبد الله (ص 220). در اينجا مراد از ابو علی، ابن همام است و مراد از محمد بن عبد الله، فرزند حميری است و ابن همام از او هم روايت داشته است. در آن صورت نويسنده از خود ابن همام روايت می کرده است و نه با يک واسطه کما اينکه در سند قبل ديده می شود.
5- روايتی از احمد بن القاسم از محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدی از سهل بن زياد (ص 221). نام ابن عون بسيار تحريف شده آمده که اصلاح شد.
6- روايت از احمد بن هوذه از ابراهيم بن اسحاق (ص 222). امثال ابن جحام از او روايت می کنند.
7- روايت از محمد بن همام (ص 222) که مراد از او ابن همام اسکافی است. اينجا هم روايت از ابن همام مستقيم است.
بنابر اين نويسنده متن، معاصر است با ابن جحام که او هم از احمد بن هوذه و ابن همام اسکافی روايت می کند. اين تاريخ با زمان حسين بن حمدان خصيبي می تواند سازگار باشد. روايتی از حسن بن محمد در کتاب (ص 213)، اگر مقصود از او ابن جمهور باشد، نيز باز با همين طبقه سازگار است (نيز نک: الهداية الکبری، ص 362). روايت از ابن ابی زينب نيز می تواند مربوط به اقامت خصيبی در حلب باشد که نعماني هم آنجا ساکن بوده و از باب روايت معاصران از همديگر است. بايد در آثار ديگر خصيبی تحقيق شود و آنگاه درباره نويسنده کتاب المثال والصورة نظر قطعی تری داد.
جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶ ساعت ۱:۱۱
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .