آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۵۵٫۴۲۸ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۵۰ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۱۱۵
بازدید از این یادداشت : ۲٫۰۶۴

پر بازدیدترین یادداشت ها :
محقق محترم جناب سيد محمد رضا جلالي، سالها پيش، متن مهمی را به چاپ رساندند با عنوان تاريخ أهل البيت. در مقدمه اين تحقيق، استاد جلالي به نکات مهمی درباره اين متن و نسخه ها و روايات مختلف آن اشاره کرده اند. از آنجا که درباره اين متن، در بخشی از رساله ام برای مدرسه عالی سوربن، مطلبی نوشته ام؛ مناسب ديدم در اينجا خلاصه ای از مطالب آن را به فارسی ارائه دهم؛ شايد پرتويی تازه باشد بر منابع اين متن و نسخه های مختلف آن.
متنی که استاد جلالي با عنوان تاريخ أهل البيت منتشر کرده اند، متنی است که پيشتر هم به چاپ رسيده بود و منتسب است به محدث شيعی ابوبکر ابن أبي الثلج الکاتب البغدادي (238- 322 يا 323ق) (برای شرح حال او، نک: مقاله آقای احمد پاکتچی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی). نکته ای که بايد درباره او گفت اين است که ابوالمفضل شيباني از او روايت می کرده است؛ به اين مطلب در دنباله مقاله باز خواهيم گشت. در متن موجود تاريخ الأئمة که آن را نجاشی به ابن ابی الثلج نسبت داده، اضافاتی آمده است که مسلما از او نيست و احتمالا اضافات راويان متن است که پس از اين درباره آن سخن خواهيم گفت. اين متن البته به نصر بن علي الجهضمي هم منسوب است که دليل آن اين است که متن اوليه اين کتاب، دستآمد او بوده و ابن ابی الثلج در حقيقت راوی متن او با اضافاتی از خود است که اين امر در ميان محدثان کهن کاملا معمول بوده است؛ به شرحی که پس از اين خواهيم گفت.
استاد جلالی البته کتاب را منسوب به ابن ابی الثلج منتشر نکرده اند، بلکه ترجيح داده اند که به دلايلی که در مقدمه عالمانه خود نوشته اند، اين متن را متنی منسوب به امامان بدانند که در گذر زمان از سوی خود امامان و راويان بعدی، بدان نکاتی اضافه شده و روايتهای مختلفی با اندکی تفاوت از آن فراهم آمده است. به همين دليل، ايشان متن تاريخ الأئمة ابن خشاب، دانشمند حنبلی بغداد را که آن نيز قبلا به چاپ رسيده بوده، و در منابع کهن از انتساب آن سخن رفته، نسخه ای از همين اثر منسوب به ابن ابی الثلج می دانند و همه جا در پاورقی ها به موارد اختلاف دو نسخه اشاره کرده اند. البته در حالی که نسخه ابن ابی الثلج مبوب است، نسخه ابن خشاب چنين نيست. علاوه بر اين هر دو متن از لحاظ ساختار تأليف و سند آغازين و اسناد پراکنده داخل متن با يکديگر تفاوت دارند؛ به طوری که روشن است که به دو تأليف جدا و از دو مؤلف مختلف مربوطند. البته در هر دو متن، و به ويژه متن ابن خشاب، نويسندگان ادعا شده، بيشتر راوی متن اند و روشن است که هر دو متنی را که در گذشته تنظيم شده، روايت می کنند و شايد مواردی را بر آن می افزايند و يا حذف می کنند. به ويژه مورد ابن خشاب چنين است که نقش راوی اثر را دارد تا مؤلف آن. علاوه بر اين دو متن، استاد جلالی متن تاريخ امامان که در جای جای کتاب الهداية الکبری از حسين بن حمدان خَصيبي بر جای مانده است را نسخه ديگری از همين متن می دانند و روايتهای اسناد آغازين آن را روايتهای مختلف متن اصلی قلمداد می کنند. در متن الخصيبي نيز مطالب مبوب نيست و ذيل نام هر امامی، تمامی اطلاعات در مورد مسائل شخصي آنان همانجا ذکر شده است؛ برخلاف متن ابن ابی الثلج که فصل بندی دارد. بنابراين استاد جلالی تنها به چاپ متن ابن ابی الثلج بسنده کرده اند و موارد اختلاف دو متن ديگر را در حاشيه ها با دقت تذکر داده اند. در اينکه جوهر همه اين متون، يکی است و تفاوتها اندک است، البته ترديدی نيست؛ اما هر يک از اين سه متن با شيوه متفاوتی تنظيم شده اند و اسناد آنها در عمده موارد متفاوت است. به ويژه در مورد متن الهداية الکبری، به دليل اضافاتی که از سوی نويسنده و يا مشايخ نويسنده آن در جای جای عبارات مربوطه ارائه شده، اين امر مشهودتر است. در حقيقت ما با سه متن متفاوت و با اسناد مختلفی روبرو هستيم، که البته روشن است ريشه همه آنها به گونه ای يکی بوده است. اينکه ريشه اين متون يکی بوده است، البته طبيعی است، چون به موضوع محدودی مربوط است که اطلاعات آن درباره تاريخ تولد و وفات و القاب و اسماء و اموری از اين دست امامان، قهرا شبيه بوده است. به ويژه که احتمالا منبع اين متن صحيفه ای در دست امامان بوده، که در آن تواريخ خود را ثبت می کرده و در ميان ايشان منتقل می شده است. احتمالا چند تن از راويان در دوره های مختلف ائمه اهل بيت، به اين متن دسترسی يافته بوده و نکاتی را بر آن می افزودند (يا از خود و يا از امامی که از وی نسخه اصلی را دريافت کرده بودند) و آنگاه اين روايتها و متون دستمايه ای برای متون بعدی و از آن جمله سه متن پيشگفته شده بوده است. اما برای ما که در زمينه ريشه متون روايی تحقيق می کنيم، مهم اين است که بدانيم نزديکترين متن به متن اوليه کدام بوده است و مهمتر اينکه ريشه های اين متون به کدام سنتها باز می گردد. دست کم سه متن ديگر که در اين مقاله معرفی می کنيم، می تواند ما را بدين مقصود برساند: کتاب الکافي الکليني که تنها به صورت گذرا مورد اشاره استاد جلالی در مقدمه قرار گرفته است؛ و دو ديگر: کتاب موسوم به منتخب الأنوار ابن همام اسکافي (برای کتاب پر تأثير و پر نفوذ "الأنوار" علاوه بر منابعی مانند نجاشی، نک: ابن ادريس، السرائر، 1/656 که مطلبی از الانوار نقل می کند که در نسخه موجود ديده می شود؛ نيز نک: عيون المعجزات، ص 10 و موارد ديگر؛ فرحة الغري، ص 120، 129، 134، 137 و مناقب ابن شهر آشوب و منابع ديگری که در مدخل ابن همام اسکافي در دائرة المعارف بزرگ اسلامی به آنها ارجاع داده ام)؛ دلائل الامامة منسوب به ابن رستم طبري. ابتدا متن کتاب الکافي را مورد بررسی قرار می دهيم:
در کتاب الکافي ذيل نام امامان در کتاب الحجة، به مواليد و تواريخ امامان پرداخته شده که به سنت کتابهای تواريخ امامان، اطلاعات هر امام به صورت مختصر و گزارش گونه آمده است. با اين وصف کلينی، سندی بابت اين دسته مطالب نمی دهد؛ اما روشن است که وی نيز اين دسته از اطلاعات را بر اساس متنی مشابه متن تاريخ أهل البيت چاپ شده، ارائه می دهد. اما در ذيل شماری از امامان، کلينی باز گونه ای مشابه با همين نوع اطلاعات را اين بار با اسناد کامل نقل می کند که بر اساس آن می توان يکی از منابع مهم اين دسته از تواريخ نويسی را تشخيص داد. ما در اينجا کليه اطلاعات کلينی در الکافي را در دو بخش ياد شده نقل می کنيم، تا بعد بتوانيم بر اساس آن استدلال خود را پيش ببريم:
1- ولد أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد عام الفيل بثلاثين سنة وقتل (عليه السلام) في شهر رمضان لتسع بقين منه ليلة الاحد سنة أربعين من الهجرة وهو ابن ثلاث وستين سنة، بقي بعد قبض النبي (صلى الله عليه وآله) ثلاثين سنة وامه فاطمة بنت أسد بن هشام بن عبد مناف وهو أول هاشمي ولده هاشم مرتين.
2- ولدت فاطمة عليها وعلى بعلها السلام بعد مبعث رسول الله (صلى الله عليه وآله) بخمس سنين وتوفيت (عليها السلام) ولها ثمان عشرة سنة وخمسة وسبعون يوما وبقيت بعد أبيها (صلى الله عليه وآله) خمسة وسبعين يوما.

عبد الله بن جعفر وسعد بن عبد الله جميعا ، عن إبراهيم بن مهزيار ، عن أخيه علي بن مهزيار ، عن الحسن بن محبوب ، عن هشام بن سالم ، عن حبيب السجستاني قال : سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول : ولدت فاطمة بنت محمد صلى الله عليه وآله بعد مبعث رسول الله بخمس سنين وتوفيت ولها ثمان عشرة سنة وخمسة وسبعون يوما.
3- ولد الحسن بن علي (عليهما السلام) في شهر رمضان في سنة بدر، سنة اثنين بعد الهجرة. وروي أنه ولد في سنة ثلاث ومضى (عليه السلام) في شهر صفر في آخره من سنة تسع وأربعين ومضى وهو ابن سبع وأربعين سنة وأشهر. وامه فاطمة بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله).

سعد بن عبدالله، وعبدالله بن جعفر، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي
[ابن مهزيار]، عن الحسن / الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال، قبض الحسن بن علي (عليهما السلام) وهو ابن سبع وأربعين سنة في عام خمسين، عاش بعد رسول الله (صلى الله عليه وآله) أربعين سنة.
4- ولد الحسين بن علي (عليهما السلام) في سنة ثلاث وقبض (عليه السلام) في شهر المحرم من سنة إحدى وستين من الهجرة وله سبع وخمسون سنة وأشهر قتله عبيد الله بن زياد لعنه الله في خلافة يزيد بن معاوية لعنه الله وهو على الكوفة وكان على الخيل التي حاربته وقتلته عمر بن سعد لعنه الله بكربلا يوم الاثنين لعشر خلون من المحرم، وامه فاطمة بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله).

سعد وأحمد بن محمد جميعا، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي بن مهزيار عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قبض الحسين بن علي (عليه السلام) يوم عاشورا وهو ابن سبع وخمسين سنة.
5- ولد علي بن الحسين (عليه السلام) في سنة ثمان وثلاثين وقبض في سنة خمس وتسعين وله سبع وخمسون سنة. وامه سلامة بنت يزدجرد بن شهريار بن شيرويه بن كسرى أبرويز وكان يزدجرد آخر ملوك الفرس.

سعد بن عبدالله وعبدالله بن جعفر الحميري، عن إبراهيم بن مهزيار عن أخيه علي بن مهزيار، عن الحسين بن سعيد عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قبض علي بن الحسين (عليهما السلام) وهو ابن سبع وخمسين سنة، في عام خمس وتسعين، عاش بعد الحسين خمسا وثلاثين سنة.
6- ولد أبوجعفر (عليه السلام) سنة سبع وخمسين وقبض (عليه السلام) سنة أربع عشرة ومائة وله سبع وخمسون سنة. ودفن بالبقيع بالمدينة في القبر الذي دفن فيه أبوه علي بن الحسين (عليهما السلام) وكانت امه ام عبدالله بنت الحسن بن علي بن أبي طالب (عليهم السلام) وعلى ذريتم الهادية.

سعد بن عبدالله والحميري جميعا، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي ابن مهزيار، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قبض محمد بن علي الباقر وهو ابن سبع وخمسين سنة، في عام أربع عشرة ومائة، عاش بعد علي بن الحسين (عليهما السلام) تسع عشرة سنة وشهرين.
7- ولد أبوعبدالله (عليه السلام) سنة ثلاث وثمانين ومضى في شوال من سنة ثمان واربعين ومائة وله خمس وستون سنة ودفن بالبقيع في القبر الذي دفن فيه أبوه وجده والحسن ابن علي (عليهم السلام) وامه ام فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر وامها أسماء بنت عبدالرحمن بن أبي بكر.

سعد بن عبدالله وعبدالله بن جعفر جميعا، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي بن مهزيار، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير قال: قبض أبوعبدالله جعفر بن محمد (عليهما السلام) وهو ابن خمس وستين سنة، في عام ثمان وأربعين ومائة وعاش بعد أبي جعفر (عليه السلام) أربعا وثلاثين سنة.
8- ولد أبوالحسن موسى (عليه السلام) بالابواء سنة ثمان وعشرين ومائة وقال بعضهم.
تسع وعشرين ومائة وقبض (عليه السلام) لست خلون من رجب من سنة ثلاث وثمانين ومائة وهو ابن أربع أو خمس وخمسين سنة وقبض (عليه السلام) ببغداد في حبس السندي بن شاهك وكان هارون حمله من المدينة لعشر ليال بقين من شوال سنة تسع وسبعين ومائة وقد قدم هارون المدينة منصرفه من عمرة شهر رمضان، ثم شخص هارون إلى الحج وحمله معه، ثم انصرف على طريق البصرة فحبسه عند عيسى بن جعفر، ثم أشخصه إلى بغداد، فحبسه عند السندي بن شاهك فتوفي (عليه السلام) في حبسه ودفن ببغداد في مقبرة قريش وامه ام ولد يقال لها: حميدة.

سعد بن عبدالله وعبدالله بن جعفر جميعا، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي بن مهزيار، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير قال: قبض موسى بن جعفر (عليهما السلام) وهو ابن أربع وخمسين سنة في عام ثلاث وثمانين ومائة. وعاش بعد جعفر (عليه السلام) خمسا وثلاثين سنة.
9- ولد أبوالحسن الرضا (عليه السلام) سنة ثمان وأربعين ومائة وقبض (عليه السلام) في صفر من سنة ثلاث ومائتين وهو ابن خمس وخمسين سنة وقد اختلف في تاريخه إلا أن هذه التاريخ هو أقصد إن شاء الله وتوفي (عليه السلام) بطوس في قرية يقال لها: سناباد من نوقان على دعوة، ودفن بها وكان المأمون أشخصه من المدينة إلى مرو على طريق البصرة وفارس فلما خرج المأمون وشخص إلى بغداد أشخصه معه، فتوفي في هذه القرية. وامه ام ولد يقال لها: ام البنين.

سعد بن عبدالله، وعبدالله بن جعفر جميعا، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي بن مهزيار، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان قال: قبض علي بن موسى (عليهما السلام) وهو ابن تسع وأربعين سنة وأشهر، في عام اثنين ومائتين عاش بعد موسى ابن جعفر عشرين سنة إلا شهرين أو ثلاثة.
10- امام جواد: ولد (عليه السلام) في شهر رمضان من سنة خمس وتسعين ومائة وقبض (عليه السلام) سنة عشرين و مائتين في آخر ذي القعدة وهو ابن خمس وعشرين سنة وشهرين وثمانية عشر يوما ودفن ببغداد في مقابر قريش عند قبر جده موسى (عليه السلام) وقد كان المعتصم أشخصه إلى بغداد في أول هذه السنة التي توفي فيها (عليه السلام) وامه ام ولد، يقال لها: سبيكة نوبية وقيل أيضا: إن اسمها كان خيزران، وروي أنها كانت من أهل بيت مارية ام إبراهيم ابن رسول الله (صلى الله عليه وآله).

سعد بن عبد الله والحميري جميعا، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان قال: قبض محمد بن علي وهو ابن خمس وعشرين سنة وثلاثة أشهر واثني عشر يوما، توفي بوم الثلثاء لست خلون من ذي الحجة سنة عشرين ومائتين، عاش بعد أبيه تسعة عشر سنة إلا خمسا وعشرين يوما.
11- امام هادي: ولد (عليه السلام) للنصف من ذي الحجة سنة اثنتي عشرة ومائتين. وروي أنه ولد (عليه السلام) في رجب أربع عشرة ومائتين ومضى لاربع بقين من جمادي الآخرة سنة أربع وخمسين ومائتين. وروي أنه قبض (عليه السلام) في رجب سنة أربع وخمسين ومائتين وله أحد واربعون سنة وستة أشهر. وأربعون سنة على المولد الآخر الذي روي، وكان المتوكل أشخصه مع يحيى بن هرثمة بن أعين من المدينة إلى سر من رأى، فتوفي بها (عليه السلام) ودفن في داره. وامه ام ولد يقال لها: سمانة.
12- امام حسن بن علي العسکري: ولد (عليه السلام) في شهر رمضان[وفي نسخة اخرى في شهر ربيع الآخر] سنة اثنتين وثلاثين ومائتين. وقبض (عليه السلام) يوم الجمعة لثمان ليال خلون من شهر ربيع الاول سنة ستين ومائتين وهو ابن ثمان وعشرين سنة ودفن في داره في البيت الذي دفن فيه أبوه بسر من رأى وامه ام ولد يقال لها: حديث [وقيل: سوسن].
13- امام زمان: ولد (عليه السلام) للنصف من شعبان سنة خمس وخمسين ومائتين.

به نظر ما متن هايی که با سند توسط کلينی روايت شده، به دليل قدمت آنها و نيز به دليل اينکه از اضافات بعدی راويان خالی است، اهميتی بيشتر از متن ابن ابی الثلج دارند؛ گرچه مطالب اين دو کتاب يکسان نيستند، اما روشن است که متون مسند کلينی (که شامل دو دسته سند که يکی از آنها در بيشتر موارد مورد استفاده قرار گرفته)، مربوط به روايت اوليه دو متنی هستند که بعدها توسط راويان ديگر تحول يافته و روايت شده اند و از آن جمله متنهای ابن خشاب و ابن ابی الثلج. در مواردی هم که کلينی سندی ارائه نمی دهد، ظاهرا باز از منبع ديگری مطالب خود را نقل می کند و ظاهرا آن دسته مطالب انشای خود کليني نيست. دو دسته سند کليني، در الکافي، از اين قرارند:
1- عبد الله بن جعفر وسعد بن عبد الله جميعا ، عن إبراهيم بن مهزيار ، عن أخيه علي بن مهزيار ، عن الحسن بن محبوب ، عن هشام بن سالم ، عن حبيب السجستاني قال : سمعت أبا جعفر عليه السلام...: تنها در مورد حضرت فاطمه زهرا (ع).
2- سعد بن عبدالله، وعبدالله بن جعفر، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي
[ابن مهزيار]، عن الحسن/ الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال...
در يک مورد به جای عبدالله بن جعفر الحميري، چنين آمده است: "سعد وأحمد بن محمد جميعا، عن إبراهيم بن مهزيار، عن أخيه علي بن مهزيار عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال...". بی ترديد در اينجا احمد بن محمد تحريف و اشتباه کاتبان است، چون روشن است که در تمامی اين موارد کلينی از يک متن روايت می کند که روايت آنرا از طريق سعد بن عبدالله الأشعري و عبدالله بن جعفر الحميری داشته است، دو شيخی که کلينی کمتر از آنها در الکافي روايت می کند. مگر اينکه فرض کنيم که اين سند در کتاب مواليد الأئمة و أعمارهم از أحمد بن محمد بن أحمد بن طلحة العاصمي الكوفي البغدادي که می دانيم شيخ ِ کلينی بوده است و از او در الکافي روايت می کند، نيز نقل شده بوده است و اينجا نظر به روايت اوست (برای اين کتاب، نک: نجاشي،ص 93 / 232 ).
متن منبع کليني که از آن به واسطه سعد اشعري و حميري نقل می کند، ظاهرا از سوی علي بن مهزيار بر اساس دو دسته سند، تنظيم شده بوده است. متن او جز در يک مورد، متکی است بر متنی از محمد بن سنان که به نظر می رسد، علي بن مهزيار مسئول تنظيم نهايی متن او بوده و شايد تنها گزيده ای از آنرا نقل می کرده است. محمد بن سنان خود اضافاتی بر متن روايت شده از ابن مسکان از ابوبصير داشته که نشان می دهد که نمی توان مسئول اين متن را در نهايت جز محمد بن سنان دانست. البته همانطور که ديده می شود در مورد امامان نخستين، روايت محمد بن سنان به امام صادق منتهی می شود و تنها از امام صادق به بعد است که مطالب متکی به مطالب راويان بعدی است (برای نظری درباره سهم ابن مسکان در اين روايت و پيشنهادی برای نام کتاب وی، نک: مدرسی، ميراث مکتوب شيعه، ترجمه آقای رسول جعفريان، ص 196-198 ؛ نيز برای روايتی ديگر از ابن سنان از ابن مسکان در همين رابطه با روايت ابن عقده، نک: مقاتل الطالبيين، ص50).
اما نکته مهم اين است که روايات کلينی، به شکلی، اصل روايات کتاب ابن خشاب قرار گرفته است، در حالی که اختلاف واضحی در مطالب و حتی در اسناد ديده می شود. ما در اينجا اسناد روايت ابن خشاب را نقل می کنيم:
1- أخبرنا السيّد، العالم، الفقيه، صفيّ الدين، أبو جعفر محمد بن معد، الموسويّ، في العشر الأخير من صفر سنّة سِتّة عشر وستمائة، قال: أخبرنا الأجل، العالم، زين الدين، أبو العزّ، أحمد بن أبي المظفّر محمّد بن عبدالله بن محمد بن جعفر، قِراءةً عليه، فأقرّ به، وذلك في آخر نهار يوم الخميس، ثامن صفر، من السنة المذكورة، بمدينة السلام، بدرب الدوابّ، قال: أخبرنا الشيخ، الإمام، العالم، الأوحد، حجّة الإسلام، أبو محمد، عبدالله ابن أحمد بن أحمد بن الخشّاب. قال: قرأت على الشيخ، أبي منصور، محمّد بن عبدالملك بن الحسن بن خَيْرون المقرىء، يومَ السبت، الخامس والعشرين من محرّم، سنة إحدى وثلاثين وخمسمائة من أصْله، بخطّ عمّه، أبي الفضل، أحمد بن الحسن وسماعه فيه، بخطّ عمّه، في يوم الجمعة، سادس عشر شعبان، من سنة أربع وثمانين وأربعمائة: أخبركم أبوالفضل، أحمد بن الحسن، فأقرّ به، قال: أخبرنا أبو عليّ، الحسن بن الحسين بن العبّاس بن الفضل بن دوما، قِراءةً عليه ـ وأنا أسمع ـ في رجب، سنة ثمان وعشرين وأربعمائة، قال: أخبرنا أبوبكر، أحمد بن نصر بن عبدالله بن الفتح، الذارع، النهروانيّ، بها، قِراءةً عليه ـ وأنا أسمعُ ـ في سنة خمسٍ وستّين وثلاثمائة، قال: حدّثنا حَرْب بن أحمد، المؤدّب، قال: حدّثنا الحسن بن محمد، القمّي/ کذا: العمّي البصريّ، قال: حدّثني أبي، قال: حدّثنا محمد بن الحسين، عن ابن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام.
2- [... قال:] وأخبرنا الذارع، قال: حدّثنا صدقة بن موسى، أبو العباس، قال:
حدّثنا أبي، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن حبيب السِجْسْتانيّ، عن أبي جعفر الباقر، محمد بن عليّ عليه السلام.
از اين دو سند آغازين در کتاب ابن خشاب روشن می شود که مسئول متنی که ابن خشاب روايت می کرده و به او منسوب می شده است، أبوبكر أحمد بن نصر بن عبدالله بن الفتح، الذارع، النهروانيّ است که دو متن را که دو سند کاملا مختلف داشته و مطالب آن در بخشهای زيادی متفاوت بوده، با يکديگر جمع کرده است و دو سند را در آغاز متن گزارده و به موارد اختلاف در دنباله متن اشاره کرده است؛ کاری که از سوی محدثان در مورد روايات مختلف يک متن مکررا انجام می شده است. ريشه دو سند الذارع النهرواني، به همان دو سند کليني باز می گردد؛ گرچه اين بار آن دو متن روايی کلينی، در سنت روايی متفاوتی روايت شده اند و از لحاظ متن هم گرچه مشابهتهايی دارند؛ اما تفاوت هم زياد است. در اين ميان روات فاصل ميان دو منبع ياد شده با الذارع نيز نکاتی را بر متن های خود افزوده اند؛ مانند افزوده حسن بن محمد بن جمهور العمي البصري و به نقل از سهل بن زياد الآدمي. در واقع، منبع الذارع در سند اولی، همين ابن جمهور بوده که می دانيم کتابی در تاريخ امامان از همين دست به او منسوب شده و روشن است که مقصود همين متن روايت شده از ابن سنان بوده است: تاريخ مواليد الأئمّة وأعمارهم (نک: معالم العلماء از ابن شهرآشوب، ص 104).
بايد گفت که متن فراهم آمده الذارع بيش از آنکه به متنهای کلينی مشابهت داشته باشد، به متن ابن ابی الثلج شبيه است که اساسا ريشه اصلی آن روايتی ديگر و در سنتی متفاوت بوده است. بعد از اين در اين باره سخن خواهيم گفت:
حال بهتر است برويم سراغ متن ابن ابی الثلج. سند متن او به نصر بن علي الجهضمي می رسد که از امام علي بن موسی الرضا (ع) روايت می کند:
"أخبرنا الإمام، الفاضل، العلاّمة، محبّ الدين، أبو عبدالله، محمّد بن محمود بن الحسن بن النجّار، البغداديّ، المحدّث بالمدرسة الشريفة المستنصرية قال: أخبرنا المشايخ الثلاثة: أبو عبدالله، محمد بن معمر بن عبدالواحد بن الفاخر، القريشيّ، وأبو ماجد، محمد بن حامد بن عبد المُنعم بن عزيز، الواعظ، وأبو محمد، أسعد بن أحمد بن حامد، الثقفيّ، إجازةً. قالوا جميعاً: أخبرنا أبو منصور، عبدالرحيم بن محمد بن أحمد بن الشرابيّ، الشيرازيّ، إذناً، قال: أخبرنا أبو مسعود، أحمد بن محمد بن عبدالعزيز بن شاذان، النسويّ، بنَسا، قِراءةً عليه: أخبرنا أبوالعباس، أحمد بن إبراهيم بن عليّ، الكنديّ، بمكّة، سنة خمسين وثلاثمائة. أخبرنا أبو بكر، محمد بن أحمد بن محمد بن عبدالله بن إسماعيل، المعروف بابن أبي الثلج: حدّثني عتبة بن سعد بن كنانة، عن أحمد بن محمّد، الفاريابيّ، عن نَصْر بن عليّ، الجهضميّ، عن الإمام عليّ بن موسى الرضا عليه السلام، [عن آبائه عليهم السلام]. (اين نکته را بايد گفت که ميان سند نقل شده وسيله استاد جلالی با سند چاپ شده از همين متن در المجموعة النفيسة در اسناد به ابن ابی الثلج اختلاف ديده می شود که آن هم مربوط است به نام ابوعلي العمادي که نامش در سند آقای جلالی افتاده و احتمالا بايد نامش را ذکر کرد، چرا که در اضافه پايان متن، روايتی از او نقل می شود که به همين سند ابن ابی الثلج مربوط است. البته در آنجا روايت از محمد بن جرير طبری مربوط به ابن ابی الثلج است که از او روايت می کند؛ اما در هر دو چاپ نام او افتاده است).
در اين متن بر خلاف دو متن قبلی، اطلاعات مربوط به امامان از امام رضا روايت شده است. همانطور که می بينيم، متن ابن ابی الثلج به روايت نصر بن علي الجهضمي منتهی می شود، اما متن جهضمي با اضافاتی از راويان در اختيار ابن ابی الثلج قرار گرفته بوده و خود او هم بر آن افزوده هايی داشته است، به طوری که می توان مسئوليت اين متن را بر عهده ابن ابی الثلج دانست (البته از سوی روات ابن ابی الثلج هم مطالبی به متن او اضافه شده، چون پاره های از متن با زمان ابن ابی الثلج نمی سازد مانند موضوع نائب چهارم)؛ گرچه تنظيم بيشتر متن بر اساس روايت جهضمي بر عهده الفاريابي بوده است. با اين وصف از يک روايت که در متن کتاب ابن ابی الثلج نقل شده (در آغاز فصل دوم)، بر می آيد که اين متن با سنت روايی ابن سنان نيز مرتبط بوده است: "قال الفريابيّ: حدّثني أخي، عبدالله بن محمد، حدّثني أبي، حدّثني ابن سنان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله [ الصادق ] عليه السلام. " اين نشان می دهد که فاريابي که راوی متن جهضمي بوده، با متن روايی ابن سنان آشنا بوده و از آن در بخشی از کتاب بهره برده است. درباره اين سند اخير باز سخن خواهيم گفت، اما اينجا از مقايسه اسناد پيش و مطالبی که تاکنون گفته شد، می توان يک نتيجه را ابراز داشت و آن اينکه: در اواخر سده سوم متنی در اختيار بوده که در آن به دليل تشابه متون، ميان سند منتهی به نصر بن علي الجهضمي و سند ابن سنان تلفيق صورت گرفته بوده، اما در آن روايت منتهی به نصر بن علی بيشتر مورد توجه بوده و بيشتر الفاظ متن، بر اساس اين روايت تنظيم شده بوده است. اين متن تلفيقی که به تدريج مطالبی به آن افزوده شده بوده، به عنوان يک متن با دو سند قلمداد می شده و بعدا با يک متن ديگر تلفيق شده که در آن نقل حبيب السجستاني از امام باقر هم که شامل مطالب مشابه و در عين حال ناقص بوده، روايت می شده است. با تلفيق اين دو متن باز متن ديگری ايجاد شده بوده که گرچه از لحاظ متنی بيشتر به متن نصر بن علي الجهضمي تعلق داشته، اما در آغاز آن سه روايت مختلف يعنی نصر، ابن سنان و حبيب السجستاني به صورت تلفيقی در مقدمه متن آمده بوده است. اين متن سوم اساس کار الذارع النهرواني بوده که با وجود آنکه متن او شباهت بسيار زيادی با متن نصر جهضمي دارد، اما در آن نامی از نصر جهضمي نيست و احتمالا در نسخه او از متن آخرين تلفيق، اشتباها سند نصر در آغاز افتاده بوده، در حالی که در بسياری موارد، بيشتر متکی بر متن نصر بوده و نه متنهای ابن سنان و حبيب السجستاني. مقايسه ميان سندهای کلينی و دو متن ابن ابی الثلج و ابن الخشاب به روشنی ما را به اين نتيجه می رساند که متن ابن خشاب، گرچه مدعی است که ريشه در ابن سنان و حبيب السجستاني دارد، اما با متنهای کلينی از آن دو سند، تفاوت بسيار دارد.
حال می رسيم به بررسی سند موجود در کتاب الهداية الکبری که پرتوی روشنی بر اين بحث می اندازد:
1- [قال أبو عبدالله، الحسين بن حَمْدان، الخَصيبي:] حدّثني جعفر بن محمد بن مالك، البزّاز، الفزاري، الكوفي، قال: حدّثني عبدالله بن يُونُس السبيعي، قال: حدّثني المفضل بن عمر، الجُعْفي، عن سيّدنا أبي عبدالله، جعفر بن محمّد، الصادق عليه السلام.
2- [قال الحسين بن حَمْدان:] حدّثني محمد بن إسماعيل الحسني/ محمّد بن موسى الحسنيّ / محمّد بن المفضل بن الحسين، عن أبي محمد، الحسن بن علي الحادي عشر [ العسكريّ ] عليه السلام.
3- [قال الحسين بن حَمْدان:] حدّثني المنصور بن ظفر/منصور بن جعفر، قال: حدّثني أبو بكر، أحمد بن محمد القربانيّ [ كذا ] المتطبّبي[ كذا ] ببيت المقدس، لِعَشْرٍ خلونَ من شهر شعبان سنة اثنتين وثلاثمائة،[في المخطوطة قال:احمد بن محمد العريضي، كذا] قال حدّثني نصر بن عليّ الجهضميّ، قال: سألتُ سيّدنا ابا الحسن، الرضا عليه السلام. عن آبائه عليهم السلام.
خصيبي در الهداية الکبری، همانطور که مورد توجه استاد جلالی قرار گرفته است، در ذيل هر يک از امامان، متنی را که مشابه متن ابن ابی الثلج است با سه سند فوق روايت می کند. البته متن او شامل مطالب ديگری هم می شود که در متن ابن ابی الثلج و يا ابن خشاب ديده نمی شود، اما روشن است که بخشی از مطالب مشابه متن ابن ابی الثلج است. وجود اين سه سند برای متنی يگانه نشان دهنده آن است که اين متن متنی بوده که ريشه در سه متن داشته، اما به دليل شباهت متون، متنی تلفيقی فراهم آمده و يا يکی از سه متن، اصل قرار گرفته و آنگاه در آغاز متن، هر سه اسناد برای يک متن آورده شده است. در مورد متن پيشنهادی الخصيبي چنين به نظر می رسد که ميان سه متن تلفيق مطالب صورت گرفته و مطالب متن نصر جهضمي در کنار مطالب دو متن ديگر قرار گرفته است. البته در اين متن هم مشابه متن ابن الخشاب و بر خلاف متن ابن ابی الثلج، فصل بندی وجود ندارد. يکی از اين سه سند آغازين، همان سند کتاب ابن ابی الثلج است، گرچه نام او در ميان نيست و آن روايت از طريقی ديگر به الفريابی (در اينجا: القرباني) می رسد که عامل مهمی در متن ابن ابی الثلج بوده است. دو سند ديگر يکی از طريق جعفر بن محمد بن مالک الفزاري است از مفضل جعفي از امام صادق و ديگری از طريق محمد بن اسماعيل الحسني است از امام حسن عسکري. دو متنی که با اين دو سند روايت می شده اند، طبعا شباهتهايی با متن نصر بن علی – الفريابي داشته اند. ما البته در اين مقاله از صحت انتساب اين متون به راويان ادعايی سخنی نمی گوييم و معلوم نيست که فی المثل چقدر می توان به انتساب مطالبی که ابن مالک فزاري به مفضل جعفي منسوب داشته، اعتماد کرد. کما اينکه در مورد تحريفات و يا ارسالی که در اسناد اين متون در تمامی منابعی که از آنان نام می بريم، واقع شده، سخنی به ميان نمی آوريم. به هر ترتيب آنطور که پس از اين نشان خواهيم داد، خصيبي ظاهرا به متنی دسترسی داشته که در آن سه اسناد با يکديگر تلفيق شده بوده است. علی الظاهر اين تلفيق از سوی خود الخصيبي صورت نگرفته بوده، بلکه او تنها نسخه ای را در دسترس داشته که اين تلفيق در آن صورت گرفته بوده است. در اين مورد پس از اين سخن خواهيم گفت. اما اينجا لازم است اين نکته را متذکر شويم که الخصيبي علاوه بر اين، بر يک متن ديگر هم دست يافته بوده است: متن محمد بن سنان. وی اسناد خود را به اين متن چنين می آورد: "حدّثني أبوبكر أحمد بن عبدالله، عن أبيه، عن عبدالله بن محمد الأهوازي وكان عالما بأخبار أهل البيت عليهم السلام قال: حدّثني محمد بن سنان الزاهري، عن أبي بصير ـ وهو القاسم الأسدي، لا الثقفي ـ عن أبي عبدالله جعفر الصادق عليه السلام" (نک: ص 39) و از متن محمد بن سنان نقل می کند. عين همين تعبير با تفاوتی در کتاب ابن ابی الثلج در يک مورد آمده که قبلا به آن اشاره کرديم؛ اما اين تفاوت تأمل بر انگيز است: "قال الفريابيّ: حدّثني أخي، عبدالله بن محمد ـ وكان عالماً بأمر أهل البيت ـ: حدّثني أبي: حدّثني ابن سنان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله عليه السلام". می توان فرض کرد که که سند خصيبي در اصل چنين بوده است: " حدّثني أبوبكر أحمد (بن محمد الفريابي)، عن أبيه، عن عبدالله بن محمد الأهوازي وكان عالما بأخبار أهل البيت عليهم السلام قال: حدّثني محمد بن سنان الزاهري". در آن صورت بايد سند موجود در کتاب ابن ابی الثلج را اين چنين تصحيح کرد: "قال الفريابيّ: حدّثني أبي، عن عبدالله بن محمد ـ وكان عالماً بأمر أهل البيت ـ حدّثني ابن سنان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله عليه السلام". (نيز نک: توضيح استاد جلالی در حاشيه ص 91 که به بخشی از اين مسئله توجه داده اند). اما سؤال اينجاست که اگر خصيبي در سند آغاز کتاب، با يک واسطه از الفريابي روايت می کند، چطور در سند دومی، بی واسطه از او روايت می کند. اساسا روايت مستقيم خصيبی از الفريابي از لحاظ طبقه امکان پذير نيست. بعد از اين باز به اين مطلب باز خواهيم گشت.
روايت ديگری از تواريخ امامان وجود دارد که متأسفانه مورد توجه استاد جلالی قرار نگرفته است و بی اندازه برای بحث ما مفيد است: روايت کتاب دلائل الأئمة منسوب به ابن رستم طبري. در اين کتاب، چند دسته از متون تواريخ نقل شده و مورد توجه قرار گرفته است. دسته ای از اين تواريخ همان متن با سند سه گانه خصيبی است که عينا با همان اسناد در اين کتاب نقل شده، ولی راوی به جای خصيبي، ابوالمفضل شيباني، محدث شيعی است که نويسنده دلائل الامامة از وی روايت مستقيم می کند: "وحدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال: حدثنا جعفر بن مالك الفزاري، عن عبد الله بن يونس، عن المفضل بن عمر الجعفي، عن جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام).قال: وحدثني أيضا عن محمد بن إسماعيل الحسني، عن أبي محمد الحسن بن علي الثاني (صلوات الله عليه). وحدثني أيضا عن منصور بن ظفر، عن أحمد بن محمد الفريابي المخصوص ببيت المقدس، في شهر رمضان سنة اثنتين وثلاثمائة، عن نصر بن علي الجهضمي، قال:سألت أبا الحسن علي بن موسى الرضا (عليه السلام) عن مواليد الأئمة وأعمارهم (عليهم السلام)." البته در جای ديگری سند ابوالمفضل به امام عسکري در همين متن چنين است: "[حدثني أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال:] حدثني محمد بن إسماعيل، عن علي بن الحسين، عن أبيه ، عن أبي محمد الحسن بن علي العسكري الثاني (عليه السلام)" (احتمالا در اين سند اخير تحريفی صورت گرفته است).
در توضيح سندهای کتاب دلائل الامامة، بايد گفت در صورتی که به دو کتاب دلائل الامامة و الهداية الکبری که هر دو از لحاظ سنديت و وضعيت حقيقی تأليف به شدت، محل سؤال و ترديد هستند، اعتماد کنيم، در آن صورت شباهت اين دو سند در اين دو کتاب را بايد به حساب اين فرض گذاشت که هر دو تن که البته هم طبقه هم نيستند (البته ابوالمفضل از اسناد بالايی برخوردار بوده است)، به يک نسخه به صورت وجاده دسترسی داشته اند که در آغاز آن سه سند آمده بوده و متن شکلی تلفيقی از سه متن گوناگون بوده است. در غير اين صورت معقول نيست که دو تن از دو طبقه مختلف دقيقا از سه شيخ سه متن يکسان را دريافت کرده باشند و آن سه سند را به طريقی مشابه در کنار هم قرار داده باشند. مگر آنکه در اسناد روايات به ابوالمفضل شيبانی در کتاب مشکوک الهوية دلائل الامامة ترديد کنيم و يا اينکه به نحوی در انتساب کتاب الهداية الکبری به حسين بن حمدان ترديد روا داريم و يا دست کم بخشهايی از آنرا الحاقی بدانيم و يا دست آخر، معتقد شويم که ابوالمفضل شيبانی که به گواهی محدثان و رجاليان شيعه و سنی، محدثی دست به جعل بوده، متن کتاب الهداية الکبری را و يا بخشهايی از آنرا به نام خود برای راويانش روايت می کرده است؛ در اين راستا حتی می توان گفت که شايد به دليل اشتهار نصيری حسين بن حمدان به دليل گرايشات غاليانه او، در کتاب دلائل الامامة نام او در سند ابوالمفضل شيباني (يعنی ابوالمفضل شيباني از حسين بن حمدان الخصيبي) عمدا حذف شده است. در اين صورت می توان گفت که حسين بن حمدان خود آن سه سند را در کتابش تلفيق کرده و نه اينکه او هم به صورت وجاده به آن متن سه سندی دسترسی داشته است.
اين نکته را همينجا تذکر دهم که ابوالمفضل شيباني، خود راوی ابن ابی الثلج بوده و به احتمال بسيار قوی، آنطور که ظاهرا از نجاشی در شرح حال ابن ابی الثلج بر می آيد، کتاب تاريخ الائمة او را روايت می کرده، پس پرسش اين است که چرا او از طريق ابن ابی الثلج متن نصر – الفريابی را روايت نمی کرده است. حال به بررسی اين پرسشها و بررسی فرضيات پيشگفته می پردازيم:
ابوالمفضل شيباني، در چند جا بدون آنکه متن روايت شده ناظر به متون مشابه تاريخ امامان باشد، از محمد بن اسماعيل با اين سند روايت می کند:
"حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال: حدثنا جعفر [بن محمد] بن مالك الفزاري، قال: حدثني محمد بن إسماعيل الحسيني، عن أبي محمد الحسن بن علي الثاني (عليه السلام)، قال: ..."
اين سند به نظر ما بسيار مهم است، چرا که نگاه ما را به ترکيب سندهای ابوالمفضل شيباني و حتی الهداية الکبری تصحيح می کند: در سند های الخصيبي و ابوالمفضل شيباني، راوی سه سند در همه سه مورد، جعفر بن محمد بن مالک است و نه خصيبي و يا ابوالمفضل شيباني. به اين معنا که اين جعفر بن محمد بن مالک الفزاري بوده است که از عبد الله بن يونس (البته در اينکه او از عبدالله بن يونس بدون واسطه روايت کرده، محل ترديد است؛ مقايسه کنيد با: تهذيب شيخ طوسی، 6/37) و محمد بن إسماعيل الحسني و منصور بن ظفر روايت می کرده است. در اين صورت اين او بوده است که در دفتری ميان سه سند مختلف تلفيق کرده و روايتی از تاريخ امامان را تنظيم کرده بوده است که آن به دست شاگردش حسين بن حمدان الخصيبي رسيده بوده و نيز همان را ابوالمفضل دريافت کرده بوده است. دقت در نحوه سند دلائل الامامة کاملا مؤيد اين نظر است و احتمالا در نسخه الهداية الکبری که خلاف اين را نشان می دهد، نام حسين بن حمدان از سوی ناسخان به غلط در ميان سند های سه گانه تکرار شده است. البته يک سند ديگر در دلائل الامامة هست که می تواند خلاف اين نتيجه را در بر داشته باشد و آن اينکه در يکجا می خوانيم:
"حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال: حدثني محمد بن إسماعيل الحسني، عن حكمية ابنة محمد بن علي الرضا (عليه السلام): أنها قالت: قال لي الحسن بن علي العسكري (عليه إسلام) ذات ليلة ..." . اين متن حسب الظاهر به متن تاريخ امامان مربوط نيست؛ اما همانطور که می بينيم، ابوالمفضل شيباني در اينجا صراحتا از محمد بن اسماعيل الحسني روايت می کند. اما اين احتمال در اين مورد قوی است که سند، افتادگی داشته باشد.
حال بايد درباره اين سندهای سه گانه دو نکته ديگر را افزود: يکی اينکه در مواردی قابل توجهی در دلائل الامامة، واسطه روايت ابوالمفضل شيبانی از جعفر بن محمد بن مالک، ابن همام اسکافي است (نمونه: دلائل الامامة، ص 464 ، 469، 472، 482 ؛ برای موردی در روايت خزاز قمي، نک: کفاية الأثر، ص 53). بنابراين احتمالا در سندهای سه گانه دلائل الامامة هم ابن همام به عنوان واسطه افتاده است. از ديگر سو، به نظر می رسد که المنصور بن ظفر/منصور بن جعفر در سندهای الهداية الکبری و دلائل الامامة، تحريفی است از جعفر بن محمد بن مالک و در اين صورت اين ابن مالک بوده است که از الفريابي مستقيما روايت می کرده است و نه اينکه به واسطه المنصور بن ظفر/منصور بن جعفر از الفريابي روايت کند. اين مسئله از لحاظ طبقه هم مناسبتر است. در آن صورت سؤال اين است که چه طور اين تحريف هم در متن الهداية الکبری هست و هم در متن دلائل الامامة. شايد اين اشتباه در متن نسخه ابن همام اسکافي راه يافته بوده و الخصيبي هم نه مستقيما از ابن مالک بلکه به واسطه ابن همام از ابن مالک اخذ حديث می کرده است. اين مطلب البته احتمال دوری است و به هر حال در جای ديگری به اين موضوع پرداخته ايم که شايد به زودی در اين سايت منتشر شود.
قبل از ادامه بحث بايد اين نکته را اضافه کنم که در کتاب دلائل الامامة، گرچه در همه موارد تصريح نشده، اما با مقايسه مطالب، روشن می شود که در مقدمه ابواب هر يک از امامان، مبنای روايت تواريخ، روايت محمد بن اسماعيل الحسني از امام حسن عسکري دانسته شده است. اما دقيقا نمی توان تعيين کرد که آيا، به واقع اين دسته روايات حقيقتا به امام حسن عسکري باز می گردد و يا اينکه در نسخه تلفيقی ابن مالک الفزاري، متون به نحوی تلفيق شده بوده که برای ناقلان آن نسخه، نسبت متنی مشخص به سندی مشخص امکان پذير نبوده است. شباهت ميان اين دسته روايات منسوب به امام حسن عسکری موجود در دلائل الامامة با روايات ابن ابی الثلج ( يعنی روايت نصر – الفريابي)، مؤيد اين نظر است که شايد در متن نسخه ابن مالک در اين بخشها بيشتر، اعتماد به متن نصر بوده است؛ گرچه ما به درستی نمی دانيم که اساسا نسخه منسوب به امام حسن عسکري، چه بوده و چه نسبتی با نسخه نصر داشته است. به نظر می رسد که در نسخه ابن مالک (در دلائل الامامة و الهداية الکبری)، اطلاعات گزيده وار درباره امامان بيشتر متکی بر نسخه نصر – الفريابی بوده و مابقی اطلاعات بيشتر متکی بر روايت مفضل جعفی بوده که بيشتر تعاليم غاليانه را بازتاب می دهد و اين موارد در کتابهای دلائل الامامة و الخصيبي کاملا از نسخه نصر – الفريابي قابل تفکيک است. می توان احتمال داد که روايت امام حسن عسکری تقريبا شبيه روايت نصر– الفريابی بوده ولی با اضافاتی که شايد در نسخه تلفيقی ابن مالک در روايت نصر – الفريابي تلفيق شده بوده است.
دسته ديگری از تاريخ امامان هم در اختيار نويسنده دلائل الامامة وجود داشته که بعضا از آن متن نيز روايت کرده است: روايت ابن سنان. سند های او به ابن سنان چنين است:
1- وحدثنا محمد بن عبد الله، قال: حدثنا أبو علي محمد بن همام، قال: روى أحمد بن محمد البرقي، عن أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن عبد الله بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد (عليهما السلام) قال: ...
2- حدثني أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى التلعكبري، قال: حدثني أبي، قال: حدثني أبو علي محمد بن همام بن سهيل (رضي الله عنه)، قال: روى أحمد ابن محمد بن البرقي، عن أحمد بن محمد الأشعري القمي، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن عبد الله بن سنان، عن ابن مسكان، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد (عليه السلام)، قال: ...
نکته مهم در اين دو سند اين است که در اين دو سند، به وضوح به جای محمد بن سنان، عبدالله بن سنان نشسته است. ديگر اينکه واسطه روايت دلائل الامامة، در مورد نخست، ابوالمفضل شيباني از ابن همام اسکافی است و در مورد دوم، روايت از طريق هارون بن موسی التلعکبري از ابن همام اسکافی روايت شده است. پس ابن همام احتمالا منبع مسئول اين دو دسته روايت در هر دو سند بوده و از کتاب او روايت می شده است. بخش اصلی سند در هر دو مورد يکی است.
خوشبختانه وجود نسخه ای از منتخب کتاب الأنوار ابن همام که هم اينک به چاپ رسيده، می تواند پرتوی بر بحث ما بيندازد. در اين کتاب، که متنی است در تاريخ امامان به سبک کتابهای ابن ابی الثلج و مانند آن و در زمان انتشار کتاب استاد جلالی در اختيار نبوده است، اسنادی ديده می شود که بيشتر مبين سهم ابن همام در روايت تاريخ امامان است. من در اينجا سندهای او را نقل می کنم:
1- روى أحمد بن محمد بن عيسى ، عن أحمد بن محمّد البرقي ، عن عبدالرحمن ، عن عبداللّه بن سنان ، عن أبي بصير ، عن أبي عبداللّه جعفر بن محمد الصادق عليه السلام قال ...
اين سند در جای ديگری بدين صورت آمده:
أخبرني (کذا و درست آن: روی) أحمد بن محمد بن عيسى الأشعريّ القميّ ، عن عبداللّه بن سنان ، عن ابن مسكان ، عن أبي بصير ، عن أبي عبداللّه جعفر بن محمد الصادق عليه السلام ، عن آبائهم صلوات اللّه عليهم قال...
کما اينکه روشن است در هر دو سند تحريف و افتادگی وجود دارد؛ اما با مقايسه دو سند معلوم می شود که اين سند همان سند مذکور در دلائل الامامة است که از ابن همام اسکافي نقل شده است. اين نکته را نيز اضافه کنم که سند ديگری هم در کتاب ابن همام هست که ناظر به روايت حبيب السجستانی از امام باقر است:
2- فأما فاطمة بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، فحدّثت الرواة عن أبي جعفر محمّد بن علي عليهماالسلام أنّ ... (مقايسه کنيد با سند سجستاني در الکافي کليني ياد شده در فوق).
بنابراين ابن همام در اين متن، مانند کلينی با دو سند ابن سنان و حبيب السجستاني دسترسی داشته است، با اين تفاوت که در سندهای کلينی، به صراحت، مراد از ابن سنان، محمد بن سنان است و در سندهای ابن همام، عبدالله بن سنان. علاوه بر اينکه در سندهای ابن همام، عبدالرحمان بن نجران به عنوان واسطه مطرح می شود.
اما نکته مهمی که در اينجا بايد افزود اين است که شباهت بی مانندی ميان متن ابن همام با متن / سند سه گانه و روايت شده از سوی خصيبي و ابوالمفضل شيباني (در دلائل الامامة) وجود دارد (البته به شکل اختصار شده که روشن است اختصار از سوی کسی است که کتاب الانوار را خلاصه کرده بوده است)؛ گرچه ابن همام از آن سند سه گانه ابدا در نسخه موجود نامی نمی برد. اما با توجه به اينکه ابن همام خود شاگرد جعفر بن محمد بن مالک بوده و ما سابق بر اين، اين نکته را مطرح کرديم که مسئول آن متن تلفيق شده با سندهای سه گانه، احتمالا ابن مالک است، و از ديگر سو ابوالمفضل شيباني ظاهرا از طريق ابن همام به متن ابن مالک دسترسی يافته بوده، بنابراين به احتمال قوی در الأنوار، ابن همام از اين سند سه گانه استفاده کرده بوده اما در نسخه گزيده الانوار که اينک در اختيار ماست، اين سندها از سوی انتخاب کننده متن کنونی، حذف شده است و البته تحريفاتی نيز در سندهای ديگر کتاب روی داده که اينجا مجال پرداختن به اين مسئله نيست. در کتاب ابن همام، می توان اين نکته را ملاحظه کرد که او در اصل در بيشتر مواقع در زمينه اخبار مواليد و مشخصات شخصيه امامان (ع)، متن سه گانه ابن مالک را مبنای کار قرار داده است. بهره وری دلائل الامامة از کتاب الانوار بيش از اين موارد است و کتاب الانوار از منابع اين کتاب است. ابن ابی الثلج هم که از محضر ابن همام استفاده کرده بوده، از او در کتاب خود نام می برد و باز در جايی به روايتی اشاره می کند که در منتخب الانوار و در روايات سه گانه ديده می شود (نک: تاريخ ابن ابی الثلج، ص 124؛ نيز نک: ص 77-78 ، 137-138؛ مقايسه کنيد با: دلائل الامامة، 192؛ الهداية الکبری، ص 213 ؛ منتخب الانوار، ص 41 از ميراث حديث شيعه، دفتر 5).
روايت ابن مالک که مورد استفاده ظاهرا ابن همام قرار گرفته است، به احتمال قوی به کتاب ابن مالک درباره تاريخ امامان مربوط است که از آن پاره ای از منابع نقل قول کرده اند. اين کتاب به اين نام بوده است: أخبار الأئمة ومواليدهم. جالب اينکه می دانيم ابن همام راوی اين متن در سند نجاشی است (نک: نجاشی، ص 122/ 313). بنابراين به احتمال قوی ابن همام در کتاب الانوار خود از روايات اين متن استفاده کرده بوده و از آن جمله متن تاريخ امامان که سند سه گانه داشته است. اما عجيب اين است که در مقدمه منتخب الانوار، مؤلف از عدم وجود کتابی گزارش وار درباره تاريخ مشخصات امامان پيش از خود خبر می دهد (نک: ص 21).
سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۰۸
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت