آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱٫۹۸۱٫۶۰۲ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۶۰ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۴
بازدید از این یادداشت : ۵۳

پر بازدیدترین یادداشت ها :



رساله ای که در برخی منابع کهن با موضوع ارجاء به حسن بن محمد بن حنفيه نسبت داده می شود گويا به طور کامل در کتاب الایمان تأليف ابن ابی عمر عدني (د. ۲۴۳ ق)، محدث اصحاب حديث نقل شده و با اسنادی روایی به حسن بن محمد بن حنفيه. آقای فان اس اين متن را سال ها قبل پيش از آنکه کتاب ابن ابی عمر تماما منتشر شود در مجله آرابيکا منتشر کرد و آن را متنی اصيل پنداشت که حدود سال ۷۰ ق نوشته شده. اين تاريخ را محققانی مانند مايکل کوک قبول ندارند و البته حق با مايکل کوک است. اين متن از نقطه نظر اصالت سنجی شماری از باورهای دينی متن مهمی است. اينجا نظر تکميلی خود را درباره اين متن در چند شماره می نويسم:

۱- هيچ دليلی وجود ندارد که متن منتشر شده از سوی آقای فان اس عينا همان متنی باشد که منابع کهن مانند ابن سعد در موضوع ارجاء به حسن نسبت می دهند. در خود متن هيچ قرينه داخلی اين امر را تأييد نمی کند.

۲- در اين متن از ارجاء سخن رفته و از "فتنه". اين دو مفهوم می دانيم که در اواخر سده اول قمری مفاهيمی مهم و مطرح در شکلگيری مذهب مرجئه بوده اند. با اين وصف در متن از طرف های فتنه در فتنه اول به طور مشخص سخنی به ميان نمی آيد و بر عکس تنها از ولايت نسبت به دو خليفه اول سخن می رود. در اين متن در اين مورد چنين آمده: "نَرْضَى مِنْ أَئِمَّتِنَا بِأَبِي بَكْرٍ وعُمَرَ، ونَرْضَى أَنْ يُطَاعَا ونَسْخَطُ أَنْ يُعْصَيَا، ونُعَادِي لَهُمَا مَنْ عادَاهُمَا، ونُرْجِي مِنْهُمْ أَهْلَ الْفُرْقَةِ الْأُوَلَ. ونُجَاهِدُ فِي أَبِي بَكْرٍ وعُمَرَ الْوِلَايَةَ، فَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ وعُمَرَ لمْ تَقْتَتِلْ فيهِمَا الْأُمَّةُ، وَلَمْ تَخْتَلِفْ فيهِمَا، وَلَمْ يُشَكَّ فِي أَمْرِهِمَا".

روشن است که موضوع ولايت و يا برائت از دو خليفه نخستين موضوع مورد بحث مرجيان آغازين نبوده بلکه اختلاف بر سر عثمان و مخالفان او و نيز اصحاب جمل و صفين بود. بنابراين طرح موضوع دو خلیفه اول نشان می دهد که اين متن متعلق به دوره ای است که در ميان شماری از شيعيان در اوائل سده دوم قمری سخن از "رفض" دو خليفه نخست موضوع بحث بوده و حتی زمينه را برای اختلاف ميان شماری از شيعيان کوفه فراهم کرد.

۳- در يک قسمت متن نويسنده از " شَبِيبَةٌ مُتَمَنِّيَةٌ" ياد می کند. آقای فان اس کلمه اول را به درستی تصحيفی از "السبئية" می داند که منظور شيعيان با گرايش سبئی است. سبئیه عمدتا در اواخر سده اول اشاره ای بود به شیعیانی با گرایش غالیانه کیسانی و در اوائل سده دوم اشاره ای بود کلی به "رافضه" که معتقد به رفض دو خلیفه نخست بودند و هسته های اصلی تشیع امامی را تشکیل می دادند. در میان کیسانیه عقیده به غیبت محمد بن حنفیه وجود داشت و به تدریج این عقیده در قالب عقیده به رجعت و ظهور دولت آل محمد (ص) پيش از قيامت در اوائل سده دوم قمری در میان دایره وسیعتری از شیعیان مطرح شد. فان اس البته بخش دوم تعبير بالا را به همين صورت "متمنية" خوانده اما به نظر ما اين کلمه را بايد "متيمّنة" خواند که اشاره به تشيع يمن دارد که از آغاز تعبير سبئيه با آن مرتبط بود. متن ما درباره اين سبئیان چنين می نويسد:

"وَمِمَّنْ نُعَادِي فِيهِمْ، سَبَئيةٌ مُتَیمّنةٌ ظَهَرُوا بِكِتَابِ اللَّهِ، وأعْلَنُوا الْفِرْيَةَ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ، وعَلَى اللَّهِ، لَا يُفَارِقُونَ النَّاسَ بِبَصَرٍ نَافِذٍ، وَلَا عَقْلٍ بَالِغٍ فِي الْإِسْلَامِ، يَنْقُمُونَ الْمَعْصِيَةَ عَلَى مَنْ عَمِلَهَا، ويَعْمَلُونَ بِهَا. إِذَا ظَهَرُوا بِهَا يَنْصُرونَ فِتْنَتَها وَمَا يَعْرِفُونَ الْمَخْرَجَ مِنْهَا"

لازم به ذکر است که تعبير" وأعْلَنُوا الْفِرْيَةَ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ وعَلَى اللَّهِ" اشاره ای است به شيعيان نيمه دوم سده اول و آغاز سده دوم که با بنی اميه مخالف بودند. با اين وصف تعبير نويسنده شايد اين تصور را ايجاد کند که خود او با بنی اميه موافقت دارد. اين قسمت، بخش مشکل اين متن است. اگر حسن بن محمد بن حنفيه و يا هر شخصی شيعی نويسنده اين متن بود چرا بايد چنين تعبيری را برای مخالفان بنی اميه به کار گيرد. اگر اين تکه از اضافات بعدی نباشد برای انتساب آن به حسن بن محمد بن حنفيه دچار مشکل می شويم. آيا امکان دارد نويسنده از مرجيان کوفی اواخر عصر اموی باشد که ضمن تأکيد بر ولايت دو خليفه نخست همزمان نسبت به دو خليفه سوم و چهارم و اصحاب جمل و صفين موضعی مرجی داشته است؟ اين احتمال به نظر ما اقوی است. با توجه به آنچه گفته شد و شواهد بعدی انتساب اين رساله به حسن بن محمد بن حنفيه با ايراد و اشکال روبروست.

۴- نويسنده در دنباله همان قسمت بالا از سبئيه و عقايدشان چنين ياد می کند: "اتَّخَذُوا أَهْلَ بَيْتٍ مِنَ الْعَرَبِ إِمَامًا، وقَلَّدُوهُمْ دِينَهُمْ، يَتْلُونَ عَلَى حُبِّهِمْ ويُفَارِقُونَ عَلَى بُغْضِهِمْ، جُفَاةٌ عَلَى الْقُرْآنِ، أتْبَاعُ الْكُهَّانِ، يَرْجُونَ دَوْلَةً تَكُونُ فِي بَعْثٍ يَكُونُ قَبْلَ السَّاعَةِ، أوْ قَبْلَ قِيَامِ السَّاعَةِ، حَرَّفُوا كِتَابَ اللَّهِ، وارْتَشَوْا فِي الْحُكْمِ، وسَعَوْا فِي الْأَرْضِ فَسَادًا، وَاللَّهِ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ، وفَتَحُوا أَبْوَابًا كَانَ اللَّهُ سَدَّهَا، وسَدُّوا أَبْوابًا كَانَ اللَّهُ فَتَحَهَا، وَمِنْ خُصُومَةِ هَذِهِ السبئية الَّتِي أَدْرَكْنَا، أَنْ يَقُولُوا: هُدِينَا بِوَحْيٍ ضَلَّ عَنْهُ النَّاسُ، وَعِلْمٍ خَفِيَ، ويَزْعُمُونَ أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ كَتَمَ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الْقُرْآنِ. وَلَوْ كَانَ نَبِيُّ اللَّهِ كاتِمًا شَيْئًا مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ، لَكَتَمَ شَأْنَ امْرَأَةِ زَيْدٍ [الأحزاب: ٣٧] الْأَحْزَابُ: وَقَوْلَهُ [التحريم: ١] التَّحْرِيمُ وَقَوْلَهُ [الإسراء: ٧٤] "

تعبير "اتَّخَذُوا أَهْلَ بَيْتٍ مِنَ الْعَرَبِ إِمَامًا وقَلَّدُوهُمْ دِينَهُمْ، يَتْلُونَ عَلَى حُبِّهِمْ ويُفَارِقُونَ عَلَى بُغْضِهِمْ" آشکارا نشان می دهد نويسنده خود نمی تواند از اهل بيت پيامبر و یا علویان باشد؛ شخصی از خاندانی که شيعيان اعتقاد به امامت آنان دارند. اين تأييد می کند نويسنده حسن بن محمد بن حنفيه نيست. از دیگر سو، تعبير "يَرْجُونَ دَوْلَةً تَكُونُ فِي بَعْثٍ يَكُونُ قَبْلَ السَّاعَةِ، أوْ قَبْلَ قِيَامِ السَّاعَةِ" می تواند به عقايد کسانی مانند جابر جعفي درباره رجعت در اوائل سده دوم قمری اشاره داشته باشد. چنانکه قبلا گفتيم اين رساله از سده اول نيست و اين نوع عقيده به رجعت در آغاز سده دوم قمری از سوی ديگر شواهد تأييد می شود. اين را هم اضافه کنم که تصريح به بنی اميه بی ترديد نشان می دهد اين متن نمی تواند تأليف بعد از سال ۱۳۲ ق، يعنی سال سقوط امويان باشد.

۵- از عبارات پايانی متن شايد بتوان استنباط کرد که نويسنده شخصی از علويان بوده: "فَهَذَا أَمْرُنَا ورَأْيُنَا، وَنَدْعُو إِلَى اللَّهِ مَنْ أَجَابَنَا، ونُجِيبُ إِلَيْهِ مَنْ دَعَانَا، لَا نَأْلُو فِيهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّنَا، وأدَاءِ الْحَقِّ الَّذِي عَلَيْنَا، ونُذَكِّرُ بِهِ قَوْمَنَا وَمَنْ سَأَلَنَا مِنْ أَئِمَّتِنَا، فَيَسْتَحِلُّونَ بَعْدَهُ دِمَاءَنَا، أوْ يُعْرِضُوا دِمَاءَهُمْ لَنَا. فَالنَّاسُ مَجْمُوعُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ فِي مَوْطِنِ صِدْقٍ، ويَوْمَ يَكُونُ الْحَقُّ للَّهِ، ويَبْرَأُ فِيهِ الْبَائِعُ مِنَ الْمَبْيُوعِ، وَيَدْعُو الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بِالثُّبُورِ، فادَّخِرُوا مِنْ صَالِحِ الْحُجَجِ عِنْدَ اللَّهِ، فَإِنَّهُ مَنْ لَا يَكُونُ يَظْفَرُ بِحُجَّتِهِ فِي الدُّنْيَا، لَمْ يَظْفَرْ بِهَا فِي الْآخِرَةِ، كِتَابٌ كَتَبْتُهُ نَصِيحَةً لِمَنْ قَبْلَهُ، وَحُجَّةً عَلَى مَنْ تَرَكَهُ، وَالسَّلَامُ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ". با اين وصف با توجه به آنچه پيشتر گفته شد اين احتمال هم هست که متن نوشته يکی از افراد خاندان اهل بیت و علویان نباشد. گرچه عبارت "ونُذَكِّرُ بِهِ قَوْمَنَا وَمَنْ سَأَلَنَا مِنْ أَئِمَّتِنَا، فَيَسْتَحِلُّونَ بَعْدَهُ دِمَاءَنَا، أوْ يُعْرِضُوا دِمَاءَهُمْ لَنَا" متناسب است که از سوی شخصی از خاندان علويان باشد. بعيد نيست این شواهد متناقض در متن ناشی از تصرف های بعدی در متن باشد.

حال با توجه به آنچه آمد و حتی اگر بپذيريم متن رساله ارجاء نوشته یکی از علويان است همچنان با اطمينان می توان گفت رساله نمی تواند از حسن بن محمد بن حنفيه و از نيمه دوم سده اول باشد. با اين وصف اگر رساله از اوائل سده دوم قمری است عبارتی از رساله شايد اين تصور را درست کند که نويسنده عقيده تحريف قرآن را به شيعيان (سبئيه) نسبت می دهد و بنابراين می توان عقيده تحريف را تا اول قرن دوم پی گرفت. عبارت او از اين قرار است: "...حَرَّفُوا كِتَابَ اللَّهِ، وارْتَشَوْا فِي الْحُكْمِ، وسَعَوْا فِي الْأَرْضِ فَسَادًا، وَاللَّهِ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ، وفَتَحُوا أَبْوَابًا كَانَ اللَّهُ سَدَّهَا، وسَدُّوا أَبْوابًا كَانَ اللَّهُ فَتَحَهَا، وَمِنْ خُصُومَةِ هَذِهِ السبئية الَّتِي أَدْرَكْنَا، أَنْ يَقُولُوا: هُدِينَا بِوَحْيٍ ضَلَّ عَنْهُ النَّاسُ وَعِلْمٍ خَفِيَ، ويَزْعُمُونَ أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ كَتَمَ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الْقُرْآنِ. وَلَوْ كَانَ نَبِيُّ اللَّهِ كاتِمًا شَيْئًا مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ، لَكَتَمَ شَأْنَ امْرَأَةِ زَيْدٍ..."

روشن است که منظور از تعبير "حرّفوا" تحريف معنوی قرآن است و نه تبديل لفظ و يا تحريف لفظی. اينجا نويسنده عقيده تحريف قرآن را به سبئيه نسبت نمی دهد بلکه می گويد آنان باور دارند که به علومی دسترسی دارند که گرچه برخاسته از وحی است اما در مصحف موجود نيست و در شمار علم خفی است. اين همان عقيده شايع در ميان گروه های مختلف باطنيان و غلات بود که بخشی از علوم خود را متکی بر علم باطن و منابع باطنی علوم ائمه می دانستند. بنابر نظر نويسنده متن سبئيه معتقد بودند که خود پيامبر (ص) نه دهم علم قرآن را از چشم و گوش ديگران پنهان داشت. اين يعنی همان علومی که مخصوص عموم نیست بلکه طبق عقيده غلات شيعه مخصوص شيعيان خاص است. جایی که خود پيامبر بخشی از قرآن (و در واقع وحی) را از چشم دیگران پنهان کرده نمی تواند مصداق تحريف مصحف قرآنی قلمداد شود. اين باور با مسئله تحريف قرآن آشکارا متفاوت است.

يكشنبه ۴ دي ۱۴۰۱ ساعت ۴:۵۲
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت