با اینکه چندین نوشته و کتاب از آرامش دوستدار تاکنون خوانده و يا آنها را به شکل طولی تورق کرده ام اما هيچ وقت انگيزه ای برای نقد آنها نداشته ام. به این دلیل که تأثیر کتاب ها و افکار او را محدود و زودگذر می دانم. يک دليلش آشنایی من با نسل جديد آشنايان و متخصصان فلسفه و تفکر غرب در ایران است. این نسل که در آنها متخصصان برجسته و زبان دان بسيار است به خوبی می توانند تاریخ تفکر در غرب را که از سوی دوستدار به عنوان تفکر اصیل در برابر دین خویی غیر متفکرانه ایرانی و اسلامی تبلیغ می شود مورد نقد و ارزیابی قرار دهند و داوری های دوستدار را به سادگی فاقد مبانی و آثار ماندگار بدانند. بنابراین بی جهت در برابر ادعاهای دوستدار دستپاچه نخواهند شد. الآن نسلی داريم از فلسفه خوانده ها در ايران که بسيار بهتر از آرامش دوستدار فلسفه غرب را می شناسند و آثار برجسته ای ترجمه و تألیف می کنند. از ديگر سو آثار اسلامشناسان غربی که در اصل تفکر نقدی خود را وامدار سنت های تفکر در غربند امروزه بيش از هر وقت دیگری در ايران مورد خوانش و بررسی قرار می گيرد؛ سهل است خيلی از آنها در اين رشته مساهماتی جدی دارند. اين آثار را می خوانند؛ ترجمه می کنند؛ تحليل می کنند و حتی خود بخشی از این سنتند. بنابراین به نیکی می دانند که تفکر و تمدن اسلامی تا چه اندازه مورد ستایش اسلامشناسان غربی است؛ آنان ارزش ميراث عقلی و فکری و نوشتاری معتزله و فلاسفه اسلامی و اصوليان را به خوبی می دانند و بنابراين برای سخنان آرامش دوستدار که تخصصی در اين زمينه ها ندارد طبعا نمی توانند اهميتی قائل باشند. بدین ترتیب آرامش دوستدار بیشتر برای خوانندگانی ممکن است آثارش جذاب به نظر برسد که دست کم در شمار اين دو گروه دانشوران پيشگفته نيستند.
ابن سينا و آرامش دوستدار
آگاهان به فلسفه شيخ الرئيس به خوبی می دانند که سخنان آرامش دوستدار درباره ابن سينا تا چه اندازه در پرتوی شناختی نادرست از سهم ابن سينا در ارائه مفهوم واجب الوجود و مفهوم وجود واجب و دوگانه وجود/ ماهيت نوشته شده. به نظرم آنچه دوستدار در کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دينی درباره ابن سينا نوشته حتی از انتقادات ابن رشد و فخر رازی بر ابن سينا درباره مفهوم وجود و ماهيت هم بسی عقب تر است. اگر آرامش دوستدار فلسفه ابن سينا و طرح مسئله وجود واجبی و برهان صديقين او را نمی گويم بر اساس شروح خواجه و مباحث مکتب شيراز و مکتب حکمت متعاليه بلکه حتی بر اساس ده ها مقاله و کتابی که در چند دهه اخير و به ويژه در اين ده سال آخر در غرب و از سوی کسانی که به خوبی با فلسفه ارسطویی و شروح اسکندرانی و نوافلاطونی آن آشنايند منتشر شده می خواند و می فهميد حتما در نوشتن اين صفحات تجديد نظر می کرد. البته اين نوشته دوستدار قديمتر از موج جديد مطالعات ابن سینا شناسی در غرب است. اما به نظرم هنوز هم دير نيست. اگر آرامش دوستدار بخواهد من می توانم او را به بهترين تحقيقات در اين زمينه راهنمایی کنم. مثلا می تواند از اينجا آغاز کند: فرق موجود في نفسه و لنفسه و بنفسه چيست؟
جمعه ۳۱ تير ۱۴۰۱ ساعت ۲:۲۶
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .