آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱٫۹۸۰٫۴۸۱ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۷۴۹ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۴
بازدید از این یادداشت : ۲۴

پر بازدیدترین یادداشت ها :


(اين را چند سال پيش نوشتم و بعد فرصت نکردم بررسی های بيشتری درباره آن انجام دهم. حال که اين روزها يادداشت های منتشر نشده قديم را بازبينی می کنم گفتم شايد انتشارش بی فايده نباشد؛ گرچه هنوز خام است مانند همه نوشته های ديگرم؛ وسبحان الذي لا يسهو).


استاد دکتر نصر الله پورجوادی در کتاب بابا طاهر احتمال داده اند که بابا طاهر کسی نباشد جز طاهر بن الحسن (يا الحسين) بن ابراهيم الجصّاص که در سال ۴۱۸ ق درگذشته است. اين احتمالی قابل بحث است و به نظرم آقای دکتر پورجوادی قرائن خوبی را در اين زمينه ارائه داده اند. با اين وصف به نظر نمی رسد که بحث از هويت واقعی بابا طاهر پرونده اش با اين کتاب بسته شود. هنوز اسناد بسیاری ناخوانده مانده و در گوشه و کنار کتابخانه ها مطالب بی شماری دست نخورده در زمينه سنتهای صوفيان باقی است که بايد منتظر بود و ديد آنها برای کشف هويت بابا طاهر چه تازه ای دارند. به نظر می رسد هنوز بايد داستان راحة الصدورِ راوندی در رابطه با او را مهم و حاوی وجهی از حقيقت ديد. درست است که بابا جعفر نامی که در آن داستان ذکرش در کنار بابا طاهر رفته است يکجا در شرح حالی که شيرويه ديلمی در تاريخ همدان خود از طاهر جصّاص به دست داده به عنوان يکی از آشنایانش جلوه می کند و از دیگر سو در حکايتی در غرائب القرآن نيشابوري همو آشنای بابا طاهر است و با او گفتگو دارد (نک: دکتر پورجوادی، بابا طاهر، ص ۶۶ تا ۶۷)، اما باید گفت نه بابا جعفر از خلال آنچه از او می شناسیم (نام اصليش ابوبکر جعفر ابهري است) شاگرد طاهر جصّاص و مرید خاص او بوده است و نه اگر در حکايت راحة الصدور نام بردن از بابا جعفر که در ۴۲۸ ق درگذشته است موجب ترديد صحت روايت آن کتاب درباره حضور وی در واقعه مورد حکايت می کند اين ترديد را بايد به اصل حضور بابا طاهر در داستان طغرل سلجوقی و ملاقاتش با سلطان تسرّی داد. به نظر من آنگاه که عين القضات همداني در نامه ها از طاهر در ارتباط با دو تن صوفی ديگر به نامهای فتحه و برکه ياد می کند مقصودش بابا طاهر است، اما آنگاه که از "طاهر جصّاص ما" (نک: نامه ها، ۲/ ص ۱۰؛ پورجوادی، ص ۵۰) ياد می کند اشاره اش به يک طاهر ديگری است که او هم همچون عین القضات اهل همدان بوده و در واقع به نسلی مقدم بر بابا طاهر تعلق داشته و تعبير "ما" هم اشاره به همين نکته و تمايز دارد؛ به تعبير ديگر اشاره اش در واقع به طاهر جصّاصی است که شيرويه از او در کتابش نام برده است. در واقع بدین ترتیب قصد عین القضات تفکیک میان این دو طاهر بوده است. بابا جعفر هم بنابر آنچه از او می دانيم بايد معاصر پيرتر بابا طاهر باشد.

حال بخوانید استدلال من را بر اساس و طريقه شناخت طبقات رجال: اگر چنانکه می دانیم، طاهر جصّاص در ۴۱۸ ق درگذشته بنابراين او صد و هفت سالی پیشتر از عین القضات همداني (اعدام به سال ۵۲۵ ق) درگذشته است؛ تازه اين را هم بايد اضافه کنيم که عين القضات (متولد ۴۹۰ ق) در عمر طبيعی نمرده بلکه در سنین کم و بیش جوانی اعدام شده است و اگر هر نسل روایت را بیست و پنج سال و یا حتی سی سال حساب کنیم میان عین القضات و طاهر جصّاص بايد دست کم دو و یا حتی سه نسل فاصله باشد و عین القضات می بایست بدین ترتیب نسل سوم و یا حتی نسل چهارم قرار گیرد. اين در حالی است که عين القضات تنها با دو واسطه، یعنی برکه و فتحه از بابا طاهر نقل می کند. درست است که بنابر پژوهش استاد پورجوادی این دو شیخ صوفی باید هر دو عمر زيادی کرده باشند، اما باز هم بعید است که فاصله طبقه کسی مانند عین القضات که لابد اگر عمری طبیعی می کرد باید کم و بیش تا حدود ۵۶۰ ق زنده می ماند با کسی که در ۴۱۸ ق مرده است تنها دو تن باشد. اگر چنين است باید حدود درگذشت بابا طاهر تقريباً همانی باشد که داستان راحة الصدور بر آن صحه گذاشته است؛ يعنی تاریخی کم و بیش بعد از سال ۴۵۰ ق و نه تاریخ درگذشتی همچون سال ۴۱۸ ق. روايت آقای دکتر پورجوادی مشکل اختلاف طبقه را حل نمی کند و در واقع آن را مسکوت گذاشته است. بابا طاهر البته می تواند اصلاً همدانی نبوده باشد و بل بعدها مزار آن طاهر جصّاص به اشتباه به نام بابا طاهر ثبت شده باشد. اين امر البته محال نيست و در تاريخ بسيار اتفاق افتاده است. با اين وصف اگر بابا طاهر عريان حقيقتاً در همدان زندگی می کرده من تمايل دارم احتمال ديگری را در رابطه با هويت او مطرح کنم و آن اينکه بابا طاهر همان طاهر بن محمد بن يحيی الحدّاد (آهنگر)ـی باشد که ابو طاهر سلفي، محدث نامدار سنی مذهب او را در همدان ديده بود و درباره او چنين گزارش کرده (نک: معجم السفر، ص ۱۳۰): "سَمِعت طَاهِرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْحَدَّادَ بِهَمَذَانَ يَقُولُ: أَخَذْتُ الْخِرْقَةَ مِنْ يَدِ بِنْجِيرِ بْنِ مَنْصُورٍ الْهَمَذَانِيِّ صَاحِبِ جَعْفَرٍ الْأَبْهَرِيِّ فَقَدِمَ عَلَيْنَا أَبُو سَعِيدٍ حَفِيدُ أَبِي الْعَبَّاسِ النُّهَاوَنْدِيُّ فَكُنْتُ أَخْدِمُهُ وَأَسْتَقِي وُضُوءَهُ فَوَهَبَ لِي يَوْمًا مُرَقَّعَةً وَأَلْبَسْنِيهَا فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِبِنْجِيرَ فَأَجَازَهُ وَقَالَ لَيْسَ يَكُونُ لِلرَّجُلِ شُيُوخٌ فِي الْحَدِيثِ فَكَذَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ لَهُ فِي التَّصَوُّفِ شُيُوخٌ لِتَلْحَقَهُ بَرَكَاتُهُمْ." در اينجا بنجير همدانی، از صوفيان بنام همدان، "صاحب" و شاگرد جعفر ابهري يعنی بابا جعفر قلمداد شده و طاهر حدّاد شاگرد بنجير و از او خرقه دریافت کرده بوده است. اين مسئله در مجموع با آنچه از طبقه بابا طاهر در سنت برکه-فتحه می دانيم سازگارتر است چرا که اگر تاریخ فوت بابا جعفر، طبق نقل منابع سال ۴۲۸ ق باشد، بنابراين بنجير بايد حدود ۴۵۰ ق درگذشته باشد و بابا طاهر هم اگر همان طاهر حدّاد باشد بدین ترتیب در حدود ۴۷۵ ق درگذشته است. عین القضات همدانی که خود نسل سوم پس از بابا طاهر بوده اگر عمر طبيعی می توانست داشته باشد مرگش حدود ۵۵۰ ق بود و این با تاریخ مرگ بنجیر و طاهر حدّاد سازگار است و این از دیگر سو با تاريخ پیشنهادی راحة الصدور هماهنگ است. ابو طاهر سلفي درباره طاهر حدّاد نکات جالب ديگری هم دارد. او می نويسد: " طَاهِرٌ هَذَا مِنْ قُدَمَاءِ الصُّوفِيَّةِ قَالَ لِي: الْآنَ خَمْسُونَ سَنَةً أَحْمِلُ الْمُرَقَّعَةَ وَأَخْدُمُ وَقَدْ دَخَلَ الْحِجَازَ وَالشَّامَ وَالْعِرَاقَ وَرَأَى شُيُوخَهَا وَمِنْهُمْ أَبُو الْحَسَنِ وَأَبُو سَعِيدٍ حَفِيدَا أَبِي الْعَبَّاسِ النُّهَاوَنْدِيِّ بِنُهَاوَنْدَ وَابْنُ عِنَانٍ الْكَنْكَشِيُّ بِالدَّيْنَوَرِ وَأَبُو الْفَتْحِ بْنُ عَزَّوَيْهِ الشِّيرَازِيُّ بِالرَّيِّ وَأَبُو حَفْصٍ الْأَبْهَرِيُّ بِالرَّمْلَةِ وَإِبْرَاهِيمُ الْقِبَابِيُّ بِصُورَ وَأَبُو بَكْرٍ الطُّوسِيُّ بِالْقُدْسِ وَسَعْدٌ الزَّنَجَانِيُّ وَالْكَوِجُ بِمَكَّةَ وَدَخَلَ أصْبَهَانَ وَذَكَرَ أَنَّهُ سَمِعَ بِهَا الْحَدِيثَ عَلَى عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَنْدَهْ . قَالَ: وَسمعت بِهَمَذَانَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ حُمَيْدٍ الْحَافِظِ وَآخَرِينَ وَكَانَ لَهُ لِسَانٌ وَكَلَامٌ حَسَنٌ .سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِذَا خُلِّيَ الْمُرِيدُ وَمُرَادَهُ لِيَقُولَ وَيَفْعَلَ مَا أَرَادَهُ فَهُوَ مَهْجُورُ الطَّرِيقَةِ عَلَى الْحَقِيقَةِ. " آنچه ابو طاهر سلفي درباره اين طاهر ارائه می دهد حقيقتاً کمتر از آنچه درباره آن طاهر جصّاص گفته اند شايسته توجه نيست.

برخلاف بابا طاهر که سر سلسله سنتی از صوفيان همدان يعنی برکه، فتحه و عين القضات بوده، ابو بکر جعفر ابهري خود سر سلسله سنت متفاوتی بوده که در آن نه برکه و فتحه بلکه بنجير همداني سهم و مرکزيت را در نسل بعد بازی می کرده است. جعفر ابهري خود رباطی در همدان داشته که بسیاری از صوفيان در آنجا استقرار می يافته اند و از آن در منابع اشاراتی رفته است و از جمله ابو طاهر سلفي در معجم السفر (ص ۲۲) می نويسد: " سَمِعت أَبَا مَنْصُورٍ أَحْمَدَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ يَنَالَ الْأصْبَهَانِيَّ الْمَعْرُوفُ بِتُرْكٍ بهَمَذَانَ وَكَانَ يَخْدُمُ الصُّوفِيَّةَ فِي رِبَاطٍ لَهُ بِأصْبَهَانَ يَقُولُ: دَخَلْتُ هَمَذَانَ وَأَنَا شَابٌّ وَحَضَرْنَا فِي رِبَاطِ جَعْفَرٍ الْأَبْهَرِيِّ عِنْدَ الشَّيْخِ بِنْجِيرٍ مُرِيدِهِ فَذَكَرَ الْقَوَّالُ بَيْتًا طَابَ عَلَيْهِ وَقْتُ الْجَمَاعَةِ وَخَرَقَ فَقِيرٌ طَاقِيَّتَيْنِ كَانَتَا عَلَيْهِ فَأَمَرَنِي بِنْجِيرٌ بِتَفْرِيقِهِمَا فَقُلْتُ لَهَا فَرَاوِيزُ فَقَالَ فَرِّقْهَا وَإِنْ كَانَتْ مُفَرْوَزَةً فَهُو جَائِزٌ عِنْدَنَا فَامْتَثَلْتُ قَوْلَهُ رَحِمَهُ اللَّهُ وَذَلِكَ بِحَضْرَةِ جَمَاعَةٍ مِنْ مَشَائِخِ الْبَلَدِ وَالْغُرَبَاءِ".

اين جعفر ابهري (جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَبْهَرِيَّ) کسی است که ابو طاهر سلفي (د. ۵۷۶ ) از او با دو واسطه روايت می کرده است. به اين روايت در معجم السفر توجه کنيد (ص ۷۹): " سَمِعت أَبَا عَبْدِ اللَّهِ خَلَفَ بْنَ بَكْرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْهَمَذَانِيَّ بِالزِّزِّ مِنْ أَعْمَالِ هَمَذَانَ قَالَ سَمِعت أَبِي بِهَمَذَانَ يَقُولُ سَمِعت جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَبْهَرِيَّ يَقُولُ :الْمُرَقَّعُ أَرْبَعَةُ أَحْرُفٍ مِيمٌ وَرَاءٌ وَقَافٌ وَعَيْنٌ فَيَجِبُ عَلَى لَابِسِهِ أَنْ يَكُونَ مُؤْمِنًا رَاضِيًا قَانِعًا عَارِفًا". در الوجيز في ذکر المجاز والمجيز هم ابو طاهر السلفي باز اشاره دارد به رباط جعفر ابهري. او می نويسد(نک: الوجیز، ص ۱۴۹): " وَأَبُو الْفَرَجِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُحَرَّمِ
فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ سَنَةَ أَرْبَعٍ وَتِسْعِينَ وَأَنَا أَشُكُّ الْآنَ هَلْ سَمِعْتُ عَلَيْهِ عِنْدَ دُخُولِي هَمَذَانَ وَحُلُولِي بِهَا أَمْ لَا. وَقَدْ كَانَ حَيًّا وَوَلَدُهُ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ كَانَ يَحْضُرُ عِنْدِي فِي دُوَيْرِيَّةِ جَعْفَرٍ الْأَبْهَرِيِّ شَيْخِ الصُّوفِيَّةِ قَدِيمًا رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَالْغَالِبُ عَلَى ظَنِّي أَنِّي قَرَأْتُ عَلَيْهِ شَيْئًا مِنْ سَمَاعِهِ"
ابو طاهر خود در سال ۴۷۸ متولد شده و درست معاصر احمد غزالي بوده است. برای توضيح اين نکته و چند نکته ديگر مناسب است به شرح حالی مراجعه کنيم که ابو طاهر سلفي برای بنجير همداني در الوجيز ترتيب داده بدين ترتيب (نک: الوجيز، ص ۱۵۴): "وَأَبُو ثَابِتٍ بُنْجِيرُ بْنُ مَنْصُورٍ الْهَمَذَانِيُّ، شَيْخُ الصُّوفِيَّةِ بِهَا اسْتَجَازَ لِي مِنْهُ أَبُو نَصْرٍ الْيُونَارْتِيُّ وَكَانَ يَرْوِي عَنْ جَعْفَرٍ الْأَبْهَرِيِّ شَيْخِهِ فِي التَّصَوُّفِ. وَجَعْفَرٌ هَذَا كَانَ مِنْ أَجِلَّاءِ شُيُوخِ قُهُسْتَانَ أَبْهَرِيُّ الْمَوْلِدِ هَمَذَانِيُّ الْمَوْطِنِ وَلَهُ بِهَا دُوَيْرَةٌ لِلْمُتَصَوِّفَةِ وَبِهَا كُنْتُ نَازِلًا وَكَانَ مَعَنَا فِي الْمَوْضِعِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْغَزَالِيُّ أَخُو أَبِي حَامِدٍ وَأَبُو الْفُتُوحِ بْنُ الْمُعْتَمِدِ الْإِسْفَرَاينِيُّ وَغَيْرُهُمَا مِنْ عُلَمَاءِ خُرَاسَانَ الَّذِينَ قَدْ تَزَيَّوْا بِزِيِّهِمْ وَتَظَاهَرُوا بِالتَّصَرُّفِ فِي طُرُقِ التَّصَوُّفِ فِي مَجَالِسِ وَعْظِهِمْ. وَكَانَ أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ ذَكَرَ لِي أَنَّهُ صَحِبَهُ وَنَزَلَ فِي رِبَاطِهِ قَدِيمًا. كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو ثَابِتٍ بُنْجِيرُ بْنُ مَنْصُورٍ الْهَمَذَانِيُّ مِنْ هَمَذَانَ وَأَخْبَرَنِي عَنْهُ بِهَا خَادِمُهُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الصُّوفِيُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَبْهَرِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ أَحْمَدَ بن صَالح المقريء الْقَزْوِينِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبَا بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ بْنِ عَامِرٍ السَّمَرْقَنْدِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ الْأَشْعَثِ الْبُخَارِيَّ خَادِمَ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ قَالَ قُلْتُ لِفُضَيْلٍ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ أَوْصِنِي بِشَيْءٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ فَقَالَ كُنْ ذَنَبًا وَلَا تَكُنْ رَأْسًا. وَقَالَ لَهُ آخَرُ أَوْصِنِي فَقَالَ مَا كُنْتُ تَنْدَمُ عَلَيْهِ عِنْدَ الْمَوْتِ فَانْدَمْ عَلَيْهِ السَّاعَةَ. "

اينجا به مناسبت شرح حال بنجير، ابو طاهر سلفي شرح حالی جالب توجه به دست می دهد از جعفر ابهري. کما اينکه می بينيم در هيچ کجا ذکری از بابا طاهر نمی رود کما اينکه از طاهر الجصّاص سخنی به ميان نمی آيد. معلوم است که در همدان سهم اصلی در تصوف را همين جعفر ابهري بر عهده داشته است و دست کم نام او در نسلهای بعدی بيشتر بر سر زبانها بوده است. ابو طاهر که خود گويا بنجير را نديده و تنها از او اجازه ای به مکاتبه دريافت کرده بوده است در اينجا تصريح می کند که آنگاه که در همدان در رباط جعفر ابهري حضور داشته، احمد غزالي هم همان زمان در رباط جعفر سکنی داشته است. عين القضات چنانکه می دانيم شاگرد و بهره مند از محضر همين احمد غزالي بوده است. شایر بتوان احتمال داد که احمد غزالی هم خود از محضر بنجیر بهره برده بوده است. به هر حال بنجیر یک طبقه ای مقدم بر احمد غزالی بوده و دو طبقه مقدم بر عین القضات. اگر بنجیر شاگرد مهم و برجسته جعفر ابهری بوده بنابراین فاصله عین القضات با جعفر ابهری در حقیقت سه نسل فاصله داشته است. حال اگر بابا طاهر همان طاهر جصّاص باشد ملاحظه می کنیم که فاصله عین القضات با او با احتساب فاصله اش با شاگرد جصّاص، يعنی جعفر ابهري چهار نسل می شود. این در حالی است که عین القضات تنها دو نسل با بابا طاهر فاصله دارد.

به نظر ما طاهر جصّاص شخصيت مهمی در تصوف همدان بوده اما سهم او در سنت عین القضات معلوم نیست چقدر باشد. سنت تصوف عین القضات علاوه بر شاگردی نزد احمد غزالی اهمیتش را در سنت برکه-فتحه- بابا طاهر از یک سو و از ديگر سو سنت بنجير- جعفر ابهري باید جست.

دوره زندگی بابا طاهر با توجه به آنچه گفته شد دو نسل بعد از طاهر جصّاص است و حدود مرگش بايد میان ۴۵۰ تا ۴۶۰ ق محاسبه شود و نه ۴۱۸ ق که می دانیم سالی است که طاهر جصّاص خرقه تهی کرد.
در پايان بايد اين نکته را بيافزايم که قصد من در اين نوشتار پژوهشی کامل درباره جعفر ابهري و بنجير نبود. تنها اشاره ای بود به اهميت توجه به نامهای ديگر در سنت تصوف همدانی که برای پژوهش درباره بابا طاهر بايد آنها را بررسيد. همينجا اين را اضافه کنم که بنجير چندان در سنت تصوف همدان شهرت داشته که در کتاب بستان الحقائق و ريحان الحقائق که دستینه ای است صوفيانه از باب الأبواب و در آن به شماری از صوفيان مهم متأخر اشاره دارد تنها در ميان همدانيان به نام بنجير و يک دو تن ديگر اشاره می کند. در فهرست او نامی از بابا طاهر و يا طاهر جصّاص و حتی جعفر ابهري نمی رود. عين عبارت او چنين است (در ذيل "باب الطاء"، در ذيل "فصل في بيان طبقات هذه الجماعة" ؛نک : ص ۳۶۵ ): ...ومنهم من المتأخرين رضي الله عنهم مثل الأستاذ الشهيد لسان وقته وواحد عصره أبي علي الحسن بن علي الدقاق والشيخ فرید عصره ابی عبد الرحمان السلمی وابی الحسن علی بن جهضم مجاور الحرم والشیخ ابی العباس القصاب بطبرستان واحمد الاسود الدینوری وابی القاسم بنیسابور وابی سهل الخشاب ومنصور بن خلف المقري وابی سعد المالینی وابی طاهر وابی سعید المهنی المعروف ببلخیر والاستاذ الامام ابی القاسم القشیری وابی العباس احمد الفیروبي (کذا)بطبرستان وابی مسلم الزاهد واخي الفرج الزنجانی وبندار الاردبیلی وابی العباس النهاوندی وبنجیر الهمدانی وخلیل باله وشیخ شیوخنا ابی جعفر الطوسی واسکندر القزوینی وشیخنا ابی القاسم الوراق وشیخ الدهر عثمان الشرواني وعبد الکریم الضریر الطبری والشیخ برنماز وجماعة لا يحصی قدس الله ارواحهم وجعلنا من متبعیهم ومحبیهم ظاهرا وباطنا بفضله وطوله".

از اين اخي الفرج الزنجاني در معجم السفر ابو طاهر السلفي ذکری هست (نک: ص ۳۵۹ تا ۳۶۰): " الْأَدِيبُ السِّجَاسِيُّ هَذَا كَانَ فَاضِلًا وَلَهُ أَصْحَابٌ وَآثَارٌ جَمِيلَةٌ فِي جَامِعِ بَلَدِهِ وَمَشْهَدٌ. شَيْخُهُ فِي التَّصَوُّفِ بُنْدَارٌ الْأَبْهَرِيُّ وَالْعَلَوِيُّ الْمَدْفُونُ هُنَاكَ وَالْقَنَاطِرُ وَالْخَانُ الْوَقْفُ عَلَى الْغُرَبَاءِ وَغَيْرُ ذَلِكَ وَبِحُكْمِهِ غَيْرُ رِبَاطٍ وَذَكَرَ لِي أَنَّهُ قَدْ كَتَبَ الْحَدِيثَ عَنْ جَمَاعَةٍ وَعَنْ أَخِي الزَّنْجَانِيِّ وَبُنْدَارٍ مِنْ كَلَامِهِمَا وَلَمْ يَتَّسِعِ الْوَقْتُ عَنْ إِخْرَاجِ شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ وَقَدْ عَلَّقْتُ عَنْهُ فَوَائِدَ أَدَبِيَّةً مِنْ لَفْظِهِ وَحِفْظِهِ عَنْ نَفَرٍ مِنْ شُيُوخِهِ الْأُدَبَاءِ فِي جُزْءٍ لَطِيفٍ هُوَ عِنْدِي".


بدين ترتيب به عقيده من اين احتمال بسيار قوی است که طاهر جصّاص که تنها نامش در تاريخ شيرويه همداني آمده (و از آنجا به منابع تاريخی/ تراجمی مانند تاريخ الاسلام ذهبي راه يافته)کسی است غیر از بابا طاهری که فتحه، استاد برکه (که او هم استاد عين القضات است) از او بهره برده و عین القضات متأثر از او بوده است.
يكشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۱ ساعت ۸:۲۶
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت