در سنت ابن سينا پژوهی ديری است از اين بحث می شود که آيا متن المجالس السبعة که گفته می شود گفتگوها و پرسش و پاسخ های ابن سينا با ابوالحسن عامري است می تواند به ابن سينا نسبت داده شود يا خير؟ تقريبا بيشتر محققين بر اين امر اتفاق نظر دارند که با توجه به زمان تولد ابن سينا در سال 370 ق و زمان مرگ عامري در سال 381 ق امکان ندارد اين مجالس ميان عامري و ابن سينا اتفاق افتاده باشد. از اين متن نسخه هایی تاکنون شناسایی شده و دست کم در برخی از آنها به تصريح اين مجالس ميان "الشيخ الرئيس" و عامري تصور شده. از ديگر سو از يک عبارتی در پايان اين متن (ص 41 چاپ انجمن حکمت) چنين استنباط شده که پرسش ها از عامري است و پاسخ ها از ابن سيناست. در مقدمه تحقيق اين متن هم همين ديدگاه مطرح شده. تا اينجا معلوم است که چنين چيزی با توجه به سن و سال عامري و ابن سينا غير ممکن است. آقای M. Cuneyt Kaya در مقاله ای که چند سال پيش منتشر کرد (A New Source for Al-‘Amirı Studies:
al-Majalis al-sab‘ bayna al-Shaykh wa al-‘Amirı)
با طرح اين مسئله که احتمالا تولد ابن سينا سال ها قبل از سال 370 ق بوده اصل ملاقات اين دو را ممکن دانست. او دو نکته ديگر را هم مطرح کرده : نخست اينکه عبارت موجود در النجاة ابن سينا ("ولكن : بقي علينا شئ ، وهو انه يمكن أن يتوهم المتشوقات المختلفة أجساما ، لا عقولا مفارقة ، حتى يكون مثلا الجسم الذي هو أخس ، متشبها بالجسم الذي هو أقدم وأشرف ، كما ظنه [ أبو الحسن العامري ] الفدم من أحداث المتفلسفة الاسلامية في تشويش الفلسفة إذ لم يفهم غرض الأقدمين"؛ ص 645) را که از عامري به تندی و با تخفيف ياد می کند تنها ناشی از خطای کاتبان می داند؛ و دوم ابوالقاسم کرماني را که ابن سينا با او مباحثاتی داشته با تبعيت از برخی ديگر از محققان همان ابوالقاسم غلام العامري می داند که شاگرد عامري بود (ما قبلا در مقاله ای که در کاتبان منتشر شده نوشتيم که اين نظر کاملا نادرست است). بدين ترتيب آقای M. Cuneyt Kaya ارتباط عامری با ابن سينا را کاملا ممکن می داند.
اما چنانکه گفتيم يک چيز مسلم است: نه ابن سينا در مقام پرسشگر در اين مجالس فلسفی می تواند عنوان شود و نه از آن غير ممکن تر در مقام پاسخگو به پرسش ها. آقای M. Cuneyt Kaya ابراز داشته اند که در واقع ابن سينا در اين مجالس نه آن کسی است که به پرسش های فلسفی پاسخ می دهد بلکه او کسی است که در مقام پرسش از عامري است و اينجا عامري به پرسش ها پاسخ می دهد. اين سخن اگر سن ابن سينا را در هنگام ملاقات با عامري بيش از يازده سال می دانستيم شايد وجهی داشت اما ابن سينا حتما سال 370 به دنيا آمده و کودک يازده ساله نمی تواند آن پرسش های دقيق فلسفی را از عامري داشته باشد (پرسش هایی که گاه حالت بحث تفصيلی به خود می گيرد). عامري هم کسی نبوده که به پرسش های فلسفی يک کودک يازده ساله پاسخ دهد. به هر حال آقای M. Cuneyt Kaya استدلال می کند که دست کم بخشی از مطالب پاسخ ها با انديشه و آثار عامري سازگار است و بنابراين در واقع اين عامري است که به ابن سينا پاسخ می دهد و نه بر عکس.
آنچه در اين ميان مايه شگفتی است اين است که ناشر کتاب اين اثر را به عنوان اثری از ابن سينا منتشر کرده در حالی که آشکارا دست کم بخشی از باورهای فلسفی اين کتاب با آرای شناخته شده ابن سينا سازگار نيست. به طور نمونه در موضوع عقل و نفس و امر در اينجا مجيب به روشنی ديدگاهی نوافلاطونی و مخالف با تفکر فارابی و ابن سينا را ارئه می دهد (نک مثلا: ص 16 و 17؛ متأسفانه محقق کتاب از مقايسه دقيق آرای ابن سينا با آرای مطرح در اين رساله غفلت ورزيده است). بنابراين اين نوع ديدگاه ها با عقايد ابوالحسن عامري که به يک واسطه شاگرد کندي بود و سنت فلسفی اش با سنت نوافلاطونی و سنت کتاب اثولوجيا پيوند داشت سازگارتر است.
حال که چنين است و برخلاف نظر آقای M. Cuneyt Kaya سائل نمی تواند ابن سينا باشد پس او کيست و چه کسی پاسخ اين پرسش ها را از مجيب که گفتيم او را محتملا می توان عامري دانست درخواست کرده است؟
در الإعلام بمناقب الإسلام، عامري در مقدمه نام شخصی را می آورد که کتابش را برای او نوشته: "ووجدت الشيخ الفاضل الرئيس أبا نصر ..." (ص 176 چاپ افست مرکز نشر دانشگاهی). در پايان کتاب هم عامري همين شخص را چنين می خواند: " وتقديری فيه أنّه سيوافق رضا الشيخ الرئيس بسط الله في المعالي ذکره ..." (ص 310). اين شخص احتمالا بايد امير فاضل ابو نصر ميکالي باشد (برای او نک: مقدمه سحبان خليفات بر رسائل عامري، ص 92 تا 93).
آيا ممکن است که مقصود از مجالس "الشيخ الرئيس" با عامري، در واقع مجالس همين "الشيخ الرئيس" (يعنی ابو نصر ميکالي) با عامري در نيشابور باشد و نه ابن سينا؟ با توجه به اينکه ملاقات ابن سينا با عامري غير ممکن است و با توجه به محتوای فلسفی کتاب دور نيست که متن پاسخ ها از عامري باشد و پرسش ها را در واقع ابونصر ميکالی است که از محضر عامری پرسيده باشد. در اين صورت شايد تعبير "الشيخ الرئيس" در نسخه اصل بعدها به ابن سينا که در مقام اطلاق "الشيخ الرئيس" بود تفسير شد.
تکمله:
اينکه فيلسوف برجسته ايران شيخ الرئيس ابن سينا حتما نه می توانسته مخاطب پرسش های عامری باشد و نه پرسش کننده از او باشد البته با توجه به سن و سال ابن سينا و سال تولدش روشن است و جای ترديد ندارد. ابن سينا برخلاف نظر آقای M. Cuneyt Kaya سال ها قبل از 370 ق به دنيا نيامده بود. احتمالا ايشان با اين گفته ابو ريحان بيرونی، دانشمند برجسته ايرانی که معاصر پيرتر شيخ الرئيس ابن سينا بوده آشنا نبوده اند که چنين اظهار نظری کرده اند. اجازه دهيد نخست گفته ای از ابو ريحان را در الآثار الباقية که می دانيم در سال 391 ق نوشته شده با هم مرور کنيم:
... وقد ذكرت ذلك في موضع آخر ، أليق به من هذا الكتاب ؛ وخاصّة فيما جرى بيني وبين الفتى الفاضل ، أبى علىّ الحسين بن عبد اللّه بن سينا ، من المذاكرات في ذلك الباب ، وكلا الحرّين ، متكافئ الوصول إلى الأرض ، في الأزمنة الأربعة ... (ص 319).
ابو ريحان متولد سال 362 ق است و هشت سالی حدودا از ابن سينا بزرگتر بوده. ابن سينا در سال 391 ق در سن حدود 20 سال بود و هنوز می شد او را جوان ناميد. ابو ريحان در اين سال خود حدود 28 سال سن داشته. او در سنی بوده که می توانسته جوانی 20 ساله را "الفتی" بنامد. اگر ابن سينا مثلا حدود 360 متولد شده بود به طوری که مخاطب عامری متوفای سال 381 ق باشد ابو ريحان هرگز او را "الفتی" نمی خواند. چون يا از ابن سينا کوچکتر بود و يا هم سن و سال. از روابط ابن سينا و ابو ريحان می دانيم که قطعا ابو ريحان سال ها از ابن سينا در سن و سال بزرگتر بوده است. خوب است در پژوهش هایمان دقت را رعايت کنيم.
پ.ن: من درباره سفرنامه منسوب به ناصر خسرو وقتی گفتم که در دوره او و آن حدود کسی را در سن 27 سال "مردی جوان" خطاب نمی کردند. آنچه اينجا گفتيم باز قرينه ای است بر آن مطلب. ابو ريحان 28 ساله خود را جوان نمی دانسته اما ابن سينای 20 ساله را "الفتی الفاضل" خطاب می کرده.
al-Majalis al-sab‘ bayna al-Shaykh wa al-‘Amirı)
با طرح اين مسئله که احتمالا تولد ابن سينا سال ها قبل از سال 370 ق بوده اصل ملاقات اين دو را ممکن دانست. او دو نکته ديگر را هم مطرح کرده : نخست اينکه عبارت موجود در النجاة ابن سينا ("ولكن : بقي علينا شئ ، وهو انه يمكن أن يتوهم المتشوقات المختلفة أجساما ، لا عقولا مفارقة ، حتى يكون مثلا الجسم الذي هو أخس ، متشبها بالجسم الذي هو أقدم وأشرف ، كما ظنه [ أبو الحسن العامري ] الفدم من أحداث المتفلسفة الاسلامية في تشويش الفلسفة إذ لم يفهم غرض الأقدمين"؛ ص 645) را که از عامري به تندی و با تخفيف ياد می کند تنها ناشی از خطای کاتبان می داند؛ و دوم ابوالقاسم کرماني را که ابن سينا با او مباحثاتی داشته با تبعيت از برخی ديگر از محققان همان ابوالقاسم غلام العامري می داند که شاگرد عامري بود (ما قبلا در مقاله ای که در کاتبان منتشر شده نوشتيم که اين نظر کاملا نادرست است). بدين ترتيب آقای M. Cuneyt Kaya ارتباط عامری با ابن سينا را کاملا ممکن می داند.
اما چنانکه گفتيم يک چيز مسلم است: نه ابن سينا در مقام پرسشگر در اين مجالس فلسفی می تواند عنوان شود و نه از آن غير ممکن تر در مقام پاسخگو به پرسش ها. آقای M. Cuneyt Kaya ابراز داشته اند که در واقع ابن سينا در اين مجالس نه آن کسی است که به پرسش های فلسفی پاسخ می دهد بلکه او کسی است که در مقام پرسش از عامري است و اينجا عامري به پرسش ها پاسخ می دهد. اين سخن اگر سن ابن سينا را در هنگام ملاقات با عامري بيش از يازده سال می دانستيم شايد وجهی داشت اما ابن سينا حتما سال 370 به دنيا آمده و کودک يازده ساله نمی تواند آن پرسش های دقيق فلسفی را از عامري داشته باشد (پرسش هایی که گاه حالت بحث تفصيلی به خود می گيرد). عامري هم کسی نبوده که به پرسش های فلسفی يک کودک يازده ساله پاسخ دهد. به هر حال آقای M. Cuneyt Kaya استدلال می کند که دست کم بخشی از مطالب پاسخ ها با انديشه و آثار عامري سازگار است و بنابراين در واقع اين عامري است که به ابن سينا پاسخ می دهد و نه بر عکس.
آنچه در اين ميان مايه شگفتی است اين است که ناشر کتاب اين اثر را به عنوان اثری از ابن سينا منتشر کرده در حالی که آشکارا دست کم بخشی از باورهای فلسفی اين کتاب با آرای شناخته شده ابن سينا سازگار نيست. به طور نمونه در موضوع عقل و نفس و امر در اينجا مجيب به روشنی ديدگاهی نوافلاطونی و مخالف با تفکر فارابی و ابن سينا را ارئه می دهد (نک مثلا: ص 16 و 17؛ متأسفانه محقق کتاب از مقايسه دقيق آرای ابن سينا با آرای مطرح در اين رساله غفلت ورزيده است). بنابراين اين نوع ديدگاه ها با عقايد ابوالحسن عامري که به يک واسطه شاگرد کندي بود و سنت فلسفی اش با سنت نوافلاطونی و سنت کتاب اثولوجيا پيوند داشت سازگارتر است.
حال که چنين است و برخلاف نظر آقای M. Cuneyt Kaya سائل نمی تواند ابن سينا باشد پس او کيست و چه کسی پاسخ اين پرسش ها را از مجيب که گفتيم او را محتملا می توان عامري دانست درخواست کرده است؟
در الإعلام بمناقب الإسلام، عامري در مقدمه نام شخصی را می آورد که کتابش را برای او نوشته: "ووجدت الشيخ الفاضل الرئيس أبا نصر ..." (ص 176 چاپ افست مرکز نشر دانشگاهی). در پايان کتاب هم عامري همين شخص را چنين می خواند: " وتقديری فيه أنّه سيوافق رضا الشيخ الرئيس بسط الله في المعالي ذکره ..." (ص 310). اين شخص احتمالا بايد امير فاضل ابو نصر ميکالي باشد (برای او نک: مقدمه سحبان خليفات بر رسائل عامري، ص 92 تا 93).
آيا ممکن است که مقصود از مجالس "الشيخ الرئيس" با عامري، در واقع مجالس همين "الشيخ الرئيس" (يعنی ابو نصر ميکالي) با عامري در نيشابور باشد و نه ابن سينا؟ با توجه به اينکه ملاقات ابن سينا با عامري غير ممکن است و با توجه به محتوای فلسفی کتاب دور نيست که متن پاسخ ها از عامري باشد و پرسش ها را در واقع ابونصر ميکالی است که از محضر عامری پرسيده باشد. در اين صورت شايد تعبير "الشيخ الرئيس" در نسخه اصل بعدها به ابن سينا که در مقام اطلاق "الشيخ الرئيس" بود تفسير شد.
تکمله:
اينکه فيلسوف برجسته ايران شيخ الرئيس ابن سينا حتما نه می توانسته مخاطب پرسش های عامری باشد و نه پرسش کننده از او باشد البته با توجه به سن و سال ابن سينا و سال تولدش روشن است و جای ترديد ندارد. ابن سينا برخلاف نظر آقای M. Cuneyt Kaya سال ها قبل از 370 ق به دنيا نيامده بود. احتمالا ايشان با اين گفته ابو ريحان بيرونی، دانشمند برجسته ايرانی که معاصر پيرتر شيخ الرئيس ابن سينا بوده آشنا نبوده اند که چنين اظهار نظری کرده اند. اجازه دهيد نخست گفته ای از ابو ريحان را در الآثار الباقية که می دانيم در سال 391 ق نوشته شده با هم مرور کنيم:
... وقد ذكرت ذلك في موضع آخر ، أليق به من هذا الكتاب ؛ وخاصّة فيما جرى بيني وبين الفتى الفاضل ، أبى علىّ الحسين بن عبد اللّه بن سينا ، من المذاكرات في ذلك الباب ، وكلا الحرّين ، متكافئ الوصول إلى الأرض ، في الأزمنة الأربعة ... (ص 319).
ابو ريحان متولد سال 362 ق است و هشت سالی حدودا از ابن سينا بزرگتر بوده. ابن سينا در سال 391 ق در سن حدود 20 سال بود و هنوز می شد او را جوان ناميد. ابو ريحان در اين سال خود حدود 28 سال سن داشته. او در سنی بوده که می توانسته جوانی 20 ساله را "الفتی" بنامد. اگر ابن سينا مثلا حدود 360 متولد شده بود به طوری که مخاطب عامری متوفای سال 381 ق باشد ابو ريحان هرگز او را "الفتی" نمی خواند. چون يا از ابن سينا کوچکتر بود و يا هم سن و سال. از روابط ابن سينا و ابو ريحان می دانيم که قطعا ابو ريحان سال ها از ابن سينا در سن و سال بزرگتر بوده است. خوب است در پژوهش هایمان دقت را رعايت کنيم.
پ.ن: من درباره سفرنامه منسوب به ناصر خسرو وقتی گفتم که در دوره او و آن حدود کسی را در سن 27 سال "مردی جوان" خطاب نمی کردند. آنچه اينجا گفتيم باز قرينه ای است بر آن مطلب. ابو ريحان 28 ساله خود را جوان نمی دانسته اما ابن سينای 20 ساله را "الفتی الفاضل" خطاب می کرده.
شنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۶
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .