آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۳٫۴۸۹ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۵۹ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۴۰۴

پر بازدیدترین یادداشت ها :


استاد محمد مجتهد شبستری در اصلاحيه کوتاه خود که همين يکی دو روز پيش در کانال تلگرامی خود قرار دادند هسته اصلی يادداشت اولیه خود را اندکی تغيير دادند. ايشان در توضيح اين اصلاحيه فرموده اند: "ظاهراً طرز بیان اینجانب در متن پیشین نارسا بوده و موجب پاره‌ای از برداشت‌ها شده که منظور من نبوده است. صواب دیدم آن متن تصحیح شود تا ابهام‌ها برطرف گردد."همينک عبارت آن قسمت چنين است: "من متوجه شدم که مطالعات تاریخی که تا کنون در بارۀ متن قرآن انجام شده برای مطمئن شدن از آن دو مدعای تاریخی کافی نیستند. در این صورت صداقت علمی ایجاب می‌کرد آن عنوان را گرچه بسیار جذاب می‌نمود رها سازم."

اين اصلاحيه همچنان از دو مشکل اساسی و دو ديدگاه نادرست پرده بر می دارد:

نخست: بحث از "اصالت تاريخی" و اثبات تاريخی مدعاهای دينی چه ارتباطی با مباحث آقای شبستری دارد؟ مطالعات آقای شبستری تاکنون در حول محور هرمنوتيک/ تفسير و قواعد فهم متن قرآنی بوده. اين مباحث ربطی به اصالت تاريخی اين دو مدعا که همه قرآن متنی از پيامبر (خدا) است و يا نه و اينکه آيا محمد بن عبد الله (ص) حقيقتا پيامبر بوده و يا خير ندارد.

دوم: مشکل به تصور نادرست آقای شبستری نسبت به بحث های تاريخی و نسبت آنها با عقايد دينی بر می گردد. اينکه قرآن حقيقتا از محمد بن عبد الله (ص) است، همه متن "بين الدفتين" از اوست (به وحی الهی) و متعلق به اوست و وجود تاريخی محمد بن عبد الله (ص) به عنوان "پيامبر" همه باورهایی دينی اند. اين باورهای دينی بنيادی ترين عناصر شکل دهنده ايمان اسلامی اند. به تعبير ديگر جزء "ضروريات" دين اسلامند. آگاهان به علم کلام و مباحث آن می دانند که "ضروری" اينجا به معنای "علم ضروری" نيست در برابر "علم اکتسابی/ استدلالی" بلکه به معنی اين است که بر اساس منابع "علمی"/ يقينی درون دينی اعتقاد به اين اصول ضرورت دينی دارد. اگر عقيده ای آشکارا در قرآن مورد تأکيد قرار گرفته و يا اينکه خبر متواتر از پيامبر آن را مورد تأکيد قرار داده و يا اجماع مسلمين، بنابراين اعتقاد به آن ضروری ايمان قلمداد می شود؛ گو اينکه اثبات اينکه قول پيامبر و يا خود قرآن قول صادق است نيازمند به حصول علم اکتسابی و استدلالی است. اين باورهای "ضروری" با وجود آنکه مبانی آنها چنانکه گفتم نيازمند استدلالند منتهی خود از لحاظ اصالت تاريخی قابل اطمينانند. به تعبير ديگر اين باورها در منطق درون دينی برخوردار از اطمينان بخشی عرفی تاريخی اند. به اين معنا که شواهد تاريخی برای وجود اين دسته از اعتقادات درون دينی از نوع اخبار آحاد و يا اخباری از نوع شايعات نيست که اطمینان عرفی را فراهم نکند. بلکه بخشی از "حافظه جمعی" ميان مسلمانان را تشکيل می دهند که در پی نسل های دراز "مسلمان" بودن را معنی می بخشيده و اين نه تنها ميان مسلمانان عقيده اجماعی آنان تلقی می شده بلکه حتی غير مسلمانان هم پيروان اسلام را به اين نوع عقايد می شناخته اند. در اين معنای "ضروری" اگر نيک توجه کنيد در آن صورت متوجه می شويم که هرگونه بحثی در چارچوب هرمنوتيک و تفسير متن دينی بر پايه همين باور می تواند قابل فهم باشد. به تعبير ديگر فهم هرمنوتيکی قرآن بر پايه اين باور می تواند کاملا موجه باشد. عدم قبول اطمينان بخشی اين نوع از "حافظه های جمعی" اصولا همه بنياد علم تاريخ و پذيرش هر گونه شاهدی تاريخی را در بحث های تاريخی زير سؤال می برد و اين امری است که بر آگاهان بر مباحث علم و فلسفه تاريخ پوشيده نيست.

باری در دهه های گذشته پژوهش هایی در حوزه قرآن و سيره در غرب صورت گرفته و فرضيه های تازه ای برای تفسير مقبول تر از تحولات تاريخی متن قرآنی در بستر تحولات مذهبی و سياسی دو قرن نخستين و آن هم با بهره گيری از پاره ای شواهد تاريخی بيرونی سامان گرفته. هر نظری در رابطه با اين نوع پژوهش ها داشته باشيم يک چيز مسلم است و آن اينکه اين پژوهش ها در چارچوب بحث های "تاريخی" بايد فهميده شوند: در واقع فرضيه هایی اند بر اساس پاره ای شواهد غير قطعی که صرفا برای فهم "تاريخی" پديده ای تاريخی، يعنی اسلام و ارائه تفسيری از آن در چارچوب پيش زمينه گسترده تر سنت های بايبلی و يا چنانکه امروزه بيشتر گفته می شود دنيای عهد باستان متأخر پيشنهاد می شوند.

نويسنده اين سطور سی و اندی سال است که در کار پژوهش های تاريخی ام. قريب دو دهه است در فضای آکادميک غربی، تحصيل، پژوهش و تدريس کرده ام و تاريخ اين پژوهش ها را در حوزه قرآن و سيره نيک می شناسم. مقالات و کتاب های اين رشته را دنبال می کنم و با کنفرانس های مرتبط با اين موضوعات آشنایی دارم. در سلسله جلسات "دين و قدرت" هم که مدتی است بر قرار است سعی کرده ام پژوهش های تاريخی و سند محور در اين حوزه را به محک نقد و بررسی بگذارم. نيک می دانم که پژوهش های قرآنی و سيره پژوهی به ويژه آنهایی که بر بنیاد تجديد نظر طلبی و ترديد در اصالت متون تاريخی استوار است بر پايه چه مبانی معرفتی و علمی است و چه "فرضيه" هایی را به عنوان اصول موضوعه تلقی کرده تا بتواند تفسير/ تفاسير به زعم خود متناسب تری از کليت ظهور پديده اسلام و متن/ متون قرآنی عرضه کند. روشن است که اين نوع پژوهش ها را نمی توان فراتر از مجموعه ای از فرضيه ها قلمداد کرد. پژوهش های تاريخی مجال فرضيه ها و رد و ابطال هايند و بر پايه اسناد موجود و ميزان اصالت هر کدام نظر می دهند. طبيعت اطمينانی که در طلب آنند با آنچه در مدعيات تاريخی اهل اديان ديده می شود متفاوت است. در واقع در بسياری از موارد در اين پژوهش ها و بر اساس ترديد در اصالت متون تاريخی ادعایی، صورتبندی فرضيه ها بر بنیاد "عدم وجود شاهد" مبتنی است؛ اين در حالی است که مدعيات تاريخی اهل اديان و اينجا اسلام مبتنی بر شواهدی است که اگر از مرحله شايعات و اخبار آحاد به سطح "حافظه جمعی" ارتقاء يابد تا مادامی که شاهدی برای نفی آن با اطمينانی مشابه پيدا نشود همچنان قابل استناد تاریخی اند.

روشن است که برای هر پژوهشی تاريخی نبايد به دام مغالطه argument from ignorance افتاد. برای بسیاری از آنچه در حوزه مطالعات قرآن و سیره از سوی تجديد نظر طلبان در چند دهه اخير منتشر شده بايد گفت که مجموعه ای از قرائن مورد توجه آنان بوده که در غياب اعتماد به منابع اصلی تاريخ و سيره ابراز شماری از فرضيه ها را ممکن می ساخته. در برابر البته عده ای ديگر از اسلام شناسان غربی بوده اند که با اين رويکرد بدبينانه نسبت به اصالت متون مخالفند و اتفاقا در چند سال اخير شواهد متنی، اسناد مادی و آرشيوی بسياری به نفع "قرائت سنتی" و بر خلاف ديدگاه تجديد نظر طلبان که عمدتا بر اساس عدم وجود شواهد "بيرونی" و يا شماری شباهت ها که می تواند صرفا از باب توارد باشد استدلال های خود را بازسازی می کنند ارائه شده است.

اينکه آقای شبستری در اصلاحيه خود ابراز داشته اند هنوز تحقيقات تاريخی مدعيات "قرائت سنتی" را به اثبات نرسانده اند احتمالا ناشی از عدم آشنایی ايشان با مبانی علمی و فلسفی تاريخنگاری آکادميک و انتقادی است. ايشان در واقع بايد روشن کنند از اين گونه تحقيقات چه انتظاری در رابطه با مدعيات تاريخی سنتی دارند؟ (در اين زمينه يادداشتی ديگر خواهم نوشت). من در دعوت نخستينم از ايشان خواستم تا در گفتگویی "مناظره گونه" شرکت کنند تا درباره ابعاد مختلف اين موضوعات گفتگو کنيم. قصد من اقناع جدلی نبود کما اينکه از موضع ايمانی سخن خود را ابراز نکردم. صرفا بدين هدف بود تا فضایی فراهم شود برای گفتگویی خردمندانه در جهت روشن شدن ابعاد اين موضوع.

معتقدم موضع ايشان چه در يادداشت اوليه و چه در اصلاحيه آن از فقر معرفتی در دانش تاريخنگاری و همچنين در مباحث هرمنوتيک و تفسير متن رنج می برد؛ کما اينکه با رسالتی که روشنفکری دينی در چند دهه اخير برای خود تعريف کرده بيگانه است و به نوعی پايان آن را اعلام می کند.

سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۱
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت