آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۵۵٫۴۳۴ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۵۶ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۱۱۵
بازدید از این یادداشت : ۱۲۳

پر بازدیدترین یادداشت ها :
در مورد سابقه بحث از مسئله "نص" در تشيع و شيعه امامی، منابع کلامی و فرقه شناسی مطالب مختلفی را ذکر کرده اند؛ برای پيشينه اين بحث در ميان طيف کلامی هشام بن الحکم، متکلم برجسته شيعی در نيمه دوم سده دوم، نک: شريف مرتضی، الذخيرة، ص 463 تا 464؛ نيز: ابن نديم، الفهرست، ص 225؛ نيز نک: فضل بن شاذان، کتاب العلل، (نسخه موجود در کتاب علل الشرايع)، ص 253-255 که به عنوان متکلمی امامی از نيمه سده سوم (درگذشته 260ق) تلويحا از انتصاب الهی امام و نظريه نص دفاع می کند. در مورد نص و نظريه امامت از نقطه نظر اماميه، به ويژه بايد سهم مهم و ماندگار ابن قبه رازي، متکلم برجسته امامی اواخر سده سوم و اندکی از آغاز سده چهارم را ياد کرد که در کتاب الانصاف و چند متن ديگر خود تئوری پردازی منظومه واری از مسئله نص الهی بر امام و نظريه امامت (ضرورت دائم وجود امام) به دست داده است؛ به ويژه او نظريه نص را بر اساس ضرورت عصمت امام مطرح می کند؛ چرا که آگاهی از عصمت آدميان تنها از خداوند ساخته است؛ نک: ابن قبه، "مسألة"، بند های 1 و 2؛ همو، "النقض علی ...."، بند 13؛ در همين دوره ابو سهل نوبختي هم در حدود سال 290 ق در کتاب التنبيه خود بر لزوم امام منصوص (از سوی پيامبر) و عالم به کتاب (قرآن) و سنت تأکيد می کند و اينکه او بايد دچار خطا در کتاب خدا و سنت نشود. او امام را کسی می داند که "حجت" بر روی زمين است و اگر او در ميان نباشد، شريعت تعطيل می شود؛ نک: ابو سهل نوبختي،التنبيه، ص 94 تا 97. برای سهم هشام بن الحکم، ابن راوندي (معتزلی مطرود نيمه سده سوم که ادعا می شد به نفع اماميه کتاب نوشته بوده است)، ابن قبه و شريف مرتضی در ارائه نظريات متفاوت درباره "نص" و کيفيت آن و نيز راههای تداول و دريافت معنا و مقصود از آن برای شناخت مصداق امام، يکی از مهمترين سندها بحثهای قاضي عبدالجبار در کتاب المغني و رديه آن از سوی شريف مرتضی در الشافي است؛ کما اينکه حاکم جشمي در شرح العيون در بخش امامت توضيحات قابل توجهی در اين باره دارد؛ نک: قاضي عبدالجبار، المغني 20 ،قسمت 1 /ص 112 به بعد (به ويژه ص 125تا 127)؛ شريف مرتضی، الشافي،2/ 65-70؛ 93-95؛ 125- 130؛ 142-144؛ نيز نک: همو، "جوابات المسائل الطرابلسيات الثانية"، رسائل، 1/332-343؛ نيز نک: باقلاني، مناقب الأئمة، ص 446 که می گويد در حالی که اصل اعتقاد به نص از سوی هشام بن الحکم مطرح شد، تنها نخستين بار دو متکلم معتزلی مطرود، ابن راوندي و ابو عيسی الوراق (يعنی در حدود نيمه سده سوم) از "نص جلي" سخن به ميان آوردند؛ نيز: ابو طالب الهاروني، الدعامة في اثبات الامامة (چاپ شده به نام الزيدية و به غلط منسوب به صاحب بن عباد)، ص 192؛ برای بحثهای حاکم جشمي، متکلم معتزلی در اين باره، نک: حسن انصاری، " فصلی در امامت از حاکم جشمي و رديه ای بر آن"، در سايت بررسيهای تاريخی؛ برای رد اعتقاد به "نص جلي"، از سوی زيديه، مثلا نک: ابو طالب الهاروني، همان، ص 191 تا 197. بايد توجه داشت که اصل انگاره "نص" در واقع به مفهوم عمومی وجود "وصيت" پيامبر و هر امام برای جانشينش باز می گردد که در آغاز بار معنايی آن جنبه کلامی "نص" را نداشته و صرفا به معنی وصيت يک انسان برای انتخاب وصی خود پس از مرگش باز می گردد (نمونه در کليني، 1/ 285، 348 که در تشيع کهن به تحقق آن برای هر امام و شناخت او معتقد بوده اند؛ اما طبعا به تدريج از آن با تأثير پذيری از مباحث کلامی تعبير به "نص" می شده است؛ نیز نک: مدخل وصيت در دائرة المعارف اسلام.

برای انتقاد از نظريه "نص" از سوی متکلمان و نويسندگان اهل سنت و تأييد خلافت خلفاء، نک: باقلاني، الانصاف، ص 64-67؛ ابو نعيم اصفهاني، تثبيت الامامة و ترتيب الخلافة، ص 54 به بعد؛ ابن حزم، الفصل، 4/93 به بعد؛ ابو يعلی ابن الفراء، المعتمد، ص 225 به بعد؛ بيهقي، الاعتقاد والهداية، ص 218 به بعد؛ متولي، المغني، به کوشش ماری برنان، ص 62 به بعد.

اندکی پيش از پايان يافتن دوران حضور امامان، مقدمات ارائه طرحی جامع در ميان اماميه از جايگاه دينی و اجتماعی امام کم و بيش قابل مشاهده است؛ به عنوان يک متن بسيار کهن از اماميه در اين مورد، بايد به کتاب العلل فضل بن شاذان (د. 260ق)، متکلم برجسته اشاره کرد که در قسمتی از آن به ضرورت وجود امام در جامعه پرداخته است. برخی از دليلهای مطرح شده از سوی او، ضرورتهای اجتماعی وجود امام را منعکس می کند و با بررسی ساختار جوامع بشری و ضرورت وجود قانون، وجود امام را الزامی می داند؛ گرچه او طبعا به ضرورتهای دينی امام هم می پردازد؛ نک: فضل بن شاذان، کتاب العلل، (نسخه موجود در کتاب علل الشرايع)، ص 253-254 .خط فکری متکلمان دوران شيخ مفيد و شاگردانش در دنباله همين سنت فکری که ابن شاذان آن را ارائه داده است، به نظر می رسد.

از جمله مسائل قابل توجه در اين ميان مسئله نظام امامت است که اماميه به آن و تسلسل امامان در تمام ادوار معتقد بوده اند؛ اما با وجود اهميت داشتن انگاره "نص" در ميان اماميه، به ويژه در ميان نسل متکلمان آنان (مقايسه کنيد با: فضل بن شاذان، العلل، ص254؛ ابو سهل نوبختي، التنبيه، ص 97؛ نيز نک: ابن هيثم، کتاب المناظرات، ص 36 ) ، تجربه تاريخی امامان (در اين مورد، نک: مدخل امامت، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی) نشان می داده است که اين نص در سلسله پدر و فرزندی و به صورت موروثی و بروز آن در نوعی "وصيت" که هر امام به فرزندش می کند، همواره رعايت می شده و حتی توقع همواره اين بوده که فرزند بزرگتر امام درگذشته، جانشين امام قبلی شود. نويسندگان مخالف اماميه همواره آنان را به عقيده به نظريه موروثی بودن در امامت معتقد می دانسته اند؛ به اين معنی که نسب خاص و انتقال وراثت شرط تحقق امامت بوده و مسئله "وصيت" هم در همان چارچوب مطرح می شده است؛ از آن جمله برای زيديه اين مسئله حائز اهميت بوده است، چرا که آنان همه فرزندان دو امام حسن و حسين را شايسته اين مقام می دانسته اند؛ نک: الرد علی الروافض، منسوب به قاسم رسي؛ سعد اشعري، المقالات والفرق، ص 102، 106، 107؛ برخی از نويسندگان اختلاف نظر در ميان اماميه را در اين باره متذکر شده اند و گفته اند که بخشی از اماميه صرفا به نسب خاص عنايت دارند؛ در حالی که برخی ديگر مسئله افضليت در علم و انتصاب خاص را مطرح می کنند؛ نک: بغدادي، اصول الدين، ص 285-286؛ نشوان الحميري، الحور العين، ص 150. به هر حال در منابع حديثی شيعی درباره تأييد موروثی بودن مقام امامت در ميان فرزندان امام حسين و يا نظر مخالف آن در زمينه اصل انتصاب بر اساس شايستگی روايات متفاوت و ناسازگاری نقل شده است که ريشه در گرايشات مختلف در تشيع کهن و اماميه دارد؛ نک: بصائر الدرجات،ص 489؛ کتاب موسوم به قرب الاسناد، چاپ تهران، بی تاريخ، ص 146 ؛ کليني، 1/277، 285؛ مقايسه کنيد با: کليني، 1/ 284-285؛ کشي، رجال، ص458-459؛ نيز نک: ابن قبه، "النقض علی..."، بند 4؛ به هر حال ابن قبه مسئله افضليت و صلاحيت و شايستگی امام را در چارچوب نظريه "نص" به طور خاص مورد تأکيد قرار می دهد؛ نک: ابن قبه، "نقض کتاب..."، بندهای 2 و 21، 50، 64؛ او در حقيقت سعی بر حذف انديشه های کهنتر شيعی (به ويژه مطرح در ميان جريانات باطنی شيعی کهن که متافيزيک امام و انتقال نور امامت و ولايت در ارواح و اصلاب امامان را نسل اندر نسل مطرح می کنند) را داشته که در چارچوبهای پذيرفته شده نظريه امامت آن طور که او و اخلافش مطرح می کنند، ديگر جايی نداشته وبه ويژه در مقابله با مخالفان و از جمله زيديه و مقابله با هوادران نص بر عباس، عموی پيامبر مشکل ساز می شده است؛نيز مقايسه کنيد با: ابو طالب الهاروني، الدعامة، ص 205 تا 206. در مورد مسئله نص بر عباس و شيعه عباسية، نک: بحث بسيار مفصل ابو بکر باقلاني، متکلم اشعري (د. 403ق) در مناقب الأئمة، ص 382 به بعد.



تکمله: برای سهم هشام بن الحکم در طرح نظریه عصمت و مقصودی که از آن در نظر داشته، نک: ابن بابويه، معاني الأخبار، ص 132-133؛ نيز نک: خياط، الانتصار، تحقيق محمد حجازي، قاهرة، مکتبة الثقافة الدينية، ص 234-235؛ برای نظر مثبت فضل بن شاذان (د. 260ق)، متکلم امامی در خط هشام بن الحکم درباره عصمت امام علي (ع)، نک: شيخ مفيد، الفصول المختارة، ص 120.

نکته ای درباره جايگاه امام در عصر غيبت:
در شرايط غيبت امام غائب که دسترسی به قول امام معصوم مستقيما امکان پذير نيست، اجماع اماميه کاشف از قول معصوم تلقی شد و جانشين آن ارائه گرديد. بدين ترتيب به طور از ديدگاه شريف مرتضی نقش امام در زمان غيبت عبارت است از نگاهبانى و صيانت احكام الهى و جلوگيرى از شكل‏ گيرى اجماع بر خلاف حقيقت. يعنى او، با مخالفت خويش با فتاوای نادرست از طرقی که خود محل بحث قرار گرفته، از حصول اجماع بر خلاف حقيقت جلوگيرى مى ‏كند و در نتيجه مانع خطا مى ‏شود؛ برای اين نکته، نک: مقاله اجماع، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛ نيز نک: شريف مرتضی، الذريعة، 2/606 به بعد؛ همو، "جواب المسائل التبانيات"، ص 11 به بعد و بسياری منابع ديگر.
چهارشنبه ۶ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۲۳
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت