از دیدگاه های خوشمزه ای که برای من قابل فهم نيست و مکرر به ويژه در سال های اخير آن را می خوانيم و می شنويم اين است که مفاخری فرهنگی مانند فردوسی و حافظ و مولانا نقطه مقابل فرهنگ دينی اين بوم و سرزمين بوده اند و اگر کسانی مانند غزالی و فخر رازي و خواجه نصير و شيخ بهایی و ملاصدرا و شيخ انصاری عناصر فرهنگ دينی و مذهبی ما را تشکيل می دهند باری فردوسی و حافظ و سعدي و مولانا در نقطه مقابل آنها می بايست تنها فرهنگ ملی ما را نمايندگی کنند. اين البته ناشی از بی اطلاعی نسبت به تاريخ فرهنگ دينی و ملی توأمان است. فرهنگ ملی ايرانيان در هزار و دویست سیصد سال گذشته در نسبت تمام و کمال با فرهنگ دينی اسلامی شکل گرفته و باليده است. طبري هم فقيه بود و هم مفسر قرآن و هم راوی خداينامه های ساسانی. فردوسي هم حکيمی شيعی و به احتمال زياد اسماعيلی مذهب بود که سخت به اعتقادات دينی و مذهبی خود پايبند بود. حافظ و مولوی و سعدی هم در فرهنگ مذهبی و صوفيانه باليدند؛ سنتی که فقیهانی همزمان تربيت کرد. فردوسی خوانی و نقالی هم پا به پای تعزيه خوانی تجربه های زيسته مردمان اهالی اين فرهنگ و مرز و بوم را شکل داده است...
چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۸:۲۵
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .