این روزها به مناسبت تدوین مقاله بلند سیاستنامه برای مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی ادبیات سیاستنامه نویسی را مطالعه می کنم. در غرب در چند دهه اخیر آثار ارزشمندی درباره سیاستنامه نویسی و ادبیات و تحول اندیشه| اندیشه های حاکم بر سیاستنامه نویسی تاکنون منتشر شده. از میان پژوهشگران ایرانی بهترین کارها در زمینه تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی را مرحوم حمید عنایت سامان داد. شاید مهمترین متن سیاستنامه ای فارسی سیاستنامه و یا نصیحه الملوک منسوب به خواجه نظام الملک باشد. البته درباره انتساب این اثر و یا بخش هایی از این اثر به او تردیدهایی هست و تاکنون هم بررسی بایسته ای برای پاسخ به این تردیدها انجام نگرفته. اثر خواجه نظام الملک از این حیث اهمیت دارد که او خود وزیر مقتدر دوران سلجوقی بود و بنابراین اندیشه سیاسی او از این حیث اهمیت دارد. تاکنون تفسیرهای گوناگونی از اندیشه سیاسی خواجه نظام الملک و کتاب سیاستنامه او صورت گرفته. با این وصف خواجه نظام الملک از دو حیث مختلف می تواند ما را در فهم کتابش یاری کند: یکی خواجه در مقام وزیر سلجوقیان. درست است که می توان آنچه او در مقام وزیر دستگاه سلجوقی انجام داده را در پرتوی سیاستنامه او فهمید اما در عین حال باید سیاستنامه او را هم در پرتوی کنش سیاسی او در مقام وزیر سلجوقیان درک کرد و بازخوانی نمود. دوم خواجه نظام الملک در مقام یک مدافع اسلام سنی و اشعری و از تثبیت کنندگان مذهب شافعی در شرق جهان اسلام نیز باید مورد توجه هر کسی قرار گیرد که می خواهد درباره خواجه و سیاستنامه او قلم بزند. بدون درک درستی از این بعد شخصیت خواجه نظام الملک نمی توان سیاستنامه او را فهمید.
خواجه در سیاستنامه خصم آشکار باطنیان و اسماعیلیان است. آنچه او در نقد اسماعیلیان و شیعیان گفته و نوشته (و البته عمل کرده) مواضع سیاسی او را در رابطه با خلافت و دستگاه سیاسی خلیفگان نشان می دهد. همه اینها مرتبط است با موضع او در مقام یک مدافع مکتب اشعری و کسی که نظامیه ها را برای تثبیت مذهب شافعی و اشعری در خراسان و بغداد بنیاد نهاد. با این وصف خواجه بعد سومی هم دارد. او متعلق به سنت دیوانسالاری است و در سیاستنامه ادبیات سیاسی این طبقه را که ریشه های آن به اوائل دوره عباسی می رسد (و حتی کهنتر) منتقل می کند. خواجه در این قسمت مرده ریگی از میراث ساسانی را به کار گرفته اما آن را با دو بعد دیگر اندیشه و کنش سیاسی اش یعنی یکی در مقام کارگزاری امین برای دستگاه سلطان سلجوق و از دیگر سو در مقام خدمتگزار نظام فکری و مذهبی اهل سنت و جماعت در بعد اشعری و شافعی آن و در مقام یک وفادار به خلافت عباسیان به عنوان نماد وحدت امت و جماعت از دیدگاه تفکر اشعری بازخوانی و تفسیر مجدد می کند. از این نقطه نظر سیاستنامه خواجه نظام الملک یک پروژه سیاسی و دینی چندگانه ای را دنبال می کند و عملا هم خود خواجه در زندگی سیاسی اش در مقام وزیر تمام تلاشش را کرد تا بدان جامه عمل بپوشاند. در این چارچوب برای او حل مشکل مناسبات قدرت سیاسی سلطان با قدرت دینی فقیهان از یک سو و نسبت این دو با جایگاه خلافت اسمی و نمادین عباسی اهمیت فوق العاده ای داشت
هر تفسیر دیگری از سیاستنامه خواجه نظام الملک که این ابعاد را در نظر نگیرد و خواجه و سیاستنامه اش را به عنوان اندیشمند هویت ملی و یا نظریه پرداز شاهی آرمانی قومیت ایرانی جا بزند در واقع مرتکب تفسیری غلط و نوعی زمان پریشی تاریخی شده است. کتاب خواجه را باید در چارچوب ادبیات نصیحه الملوک نویسی و مرایا الامراء دید و فهمید. او در مقام نظریه پردازی جلوه می کند که تمام همتش دفاع از قدرت سیاسی سلطان و حفظ سلطنت او و حفظ مناسباتش با قدرت های دینی و سیاسی دیگر در راستای تحکیم قدرت سلطان است. بدون شناخت تاریخ فقه سیاسی و اندیشه خلافت از یک سو و با فقدان شناخت کافی از ادب سلطانی و فرهنگ طبقه کاتبان و وزیران نمی توان ابعاد مختلف اندیشه سیاسی خواجه نظام الملک را دریافت. خواجه دلبسته به سیطره مذهب شافعی در فقه و مکتب اشعری در کلام و الهیات بود و دشمنی او را در سیاستنامه با باطنیان و اسماعیلیان باید در همین چارچوب دید. بدون درک روشنی از اندیشه سیاسی شافعیان اشعری در دورانش از یک سو و پیشینه تفکر سیاسی فقه حنفی که سلاجقه در اصل خود را متعهد به گسترش آن مذهب فقهی می دیدند از دیگر سو و آنگاه بی توجه به تاریخچه مناسبات دیالکتیک وار دولت و علما از یک سو و اهل قلم و اهل سیف از دیگر سو نمی توان نظریه سیاسی خواجه را تحلیل کرد. در این میان نوع نگاه او به باطنیان و خصومت ورزی او نسبت به اسماعیلیان به عنوان یکی از مهمترین محورهای تفکر سیاسی و دینی اش اهمیت فوق العاده ای دارد. تفکر باطنی در خراسان آن روزگار دشمن درجه یک مکتب صوفیان اشعری گرای آن دیار بود. این بحث ها در عمق آن در کتاب آقای طباطبایی غائب است. تفصیل این بحث ها را در نوشته های بعدی پی خواهیم گرفت.
يكشنبه ۱۶ دي ۱۳۹۷ ساعت ۸:۵۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
وقت بخیر
مدتی است مجازا از محضرتون بهره مند میشم و به نوعی تلمذ میکنم
در یادداشت خواجه نظام الملک یک اشتباه تایپی کوچک بود که متذکر میشم
به جای "جامه عمل" اشتباها "جامعه عمل" تایپ شده
وفقکم الله لمرضاته
با تحيات
ممنونم
۱_ابن اثیر میخواهد یک نکته فنی را بیان کند : آیا شعر همچون نثر این ظرفیت و قابلیت را دارد که حامل معانی و مفاهیم گوناگون و متکثر شود ؟ پاسخ وی مثبت است.و با ذکر شاهنامه فردوسی به عنوان شاهد بر مدعای خود ،در می یابیم که مطلب اساسا هیچ ربطی به توانایی و برتری فرهنگ و تمدن ایرانشهری ندارد .بلکه فقط و فقط به توانایی و هنر مندی شخصی فردوسی مربوط میشود .گرچه ابن اثیر با چنین صراحت و روشنی نمیگوید .اما مگر بیش از یک شاهنامه در زبان فارسی خلق شده ؟! یاعجم بیش از یک فردوسی ،داشته است ؟!
این مثل این می ماند که بحثی راجع به رمان در بگیرد که آیا رمان این ظرفیت و قابلیت را دارا می باشد که مجموعه ای از معارف و آداب و علوم را در خود بگنجاند ؟و شخصی بگوید : آری این ظرفیت در رمان هست .و از کسانی همچون تولستوی یا پروست نام ببرد که با خلق رمانهایی همچون جنگ و صلح یا زمان از دست رفته ،توانستند مفاهیم بلند و عمیق فلسفی و تاریخی و جامعه شناختی و روان شناختی و...را به قالب رمان درآورده و تبیین کنند .
آیا جنگ و صلح تولستوی یا زمان از دست رفته پروست ،دلیلی بر برتری قومی و فرهنگی رو س و فرانسه بر