در بغداد سده های چهارم و پنجم ارتباط دو جامعه شیعی و سنی به نحوی بود که طرفین منازعات کلامی و مذهبی درباره امامت از آثار و مبانی هم اطلاع داشتند. دست کم معتزله و امامیه دقیقا می دانستند مبانی کلامی طرف مقابل در ارائه نظریه امامت چیست. باقلانی، متکلم اشعری هم از نظریه امامیه اطلاع داشت گرچه مبانی مشترک امامیه و معتزله را که موجب فهم متقابل میان طرفین بود از اساس قبول نداشت. با این وصف هر چه بود باقلانی می دانست نظریه امامیه دقیقا در امامت چیست. متأسفانه او احتمالا آخرین دانشمند اهل سنت از میان غیر معتزلیان بود که نظریه امامت مخالفان را می شناخت. بعد از آن در میان سنی ها تنها معتزله سنی مذهب بودند که از مبانی استدلالی شیعه امامیه در بحث ضرورت عقلی امامت اطلاع داشتند. ابن ابی الحدید آخرین نفر در میان آنها بود. در سده های بعدی کلام جدید امامی و رشد استدلال های نقلی محور در میان امامیه و دوری جوامع علمی اهل سنت از امامیه موجب شد که طرفین در نزاع بحث امامت تا اندازه زیادی اصلا با مبانی و عمق نظرات هم آشنایی نداشته باشند و بدین ترتیب سوء تفاهم ها جای درک متقابل مفاهیم را بگیرد. جوینی نمونه ای از نخستین کسانی است که اهمیت چندانی به پاسخ های شریف مرتضی و شیخ طوسی نسبت به اشکالات مخالفان نداده و این روند وقتی به ابن تیمیه رسید در واقع موجب شد کسی مانند او از درک عمق نظریه امامی در خصوص ضرورت امامت منصوص و معصوم عاجز باشد. کلام امامت در آغاز بر مبانی عقلی و استدلالی استوار بود اما به تدریج بحث ها در قالب مباحث نقلی مطرح شد و این نبود الا به دلیل ماهیت جدلی و پاسخگویی به اهل سنت متأخر که عمدتا بر مبانی نقلی ردیه های خود را استوار می کردند.
پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۴۳
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .