آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۷٫۴۰۷ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۰ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۱٫۲۰۰

پر بازدیدترین یادداشت ها :
درباره نظام خلقت و بحث اختيار آدمی در ارتباط با آن مکتب تفکيک بحث هایی را مطرح کرده که در جای خود قابل بررسی و مناقشه است. شاه کليد اين ديدگاه فکری بر اساس نظامات "تمليکات" وجود و قدرت و علم از سوی خداوند به مخلوقات است. مرحوم آقای حلبی بحث های زيادی در رابطه با اين موضوع دارد که قابل توجه است. در اينجا آنچه مد نظر است نقل پاره ای از گفتارهای ايشان است درباره اين موضوع، آنجا که به حديثی استناد می کند که اصلش در نهج البلاغه آمده و تکه ای است از مکتوب حضرت امير (ع) به معاويه. اين عبارت که بارها توسط گرايشمندان به غلو مورد استناد قرار گرفته چنانکه از کانتکست روايت نهج البلاغه بر می آيد به هيچ عنوان بار معنایی مورد نظر مرحوم آقای حلبی را ندارد. روشن است که حضرت امير در کلامش به معاويه چيزی را نمی گويد که متضمن نوعی مفهوم استناد خلق و يا "تمليک" به اصطلاح اهل تفکيک به خود باشد؛ مضافاً اينکه در اينجا مقصود حضرت، ائمه اهل بيت نيست بلکه مقصود کل بنی هاشم است که خارج از موضوع مورد بحث گرايشمندان به ديدگاه های غاليانه است. در واقع اينجا مقصود حضرت امير اختصاص عنايت الهی به بنی هاشم و به طور خاص اهل بيت است در مقايسه با بنی اميه و ديگران و اينکه بقيه مردم وامدار آنانند و آنان وامدار عنايت کسی جز خداوند نيستند. بنابراين اين کلام را بايد در پيش زمينه سياسی و اجتماعی آن فهميد. اين تکه يکبار ديگر در توقيعی که شيخ طوسي در الغيبة خود نقل کرده آمده و آنجا هم دقيقاً کانتکست مشابهی است. با اين همه بسياری از گرايشمندان به غلو بدون توجه به بار تاريخی و لغوی اين کلام از آن برای طرح دعاوی اعتقادی در خصوص انديشه های غاليانه بهره برده اند و از جمله مرحوم حلبي در گفتارهایی که در اينجا می بينيد:

"در امر تشريع هم همينگونه است. مکون خداست، شارع هم خداست. در هر دو عالم بر مثل الاشرف فالاشرف به خاتم الانبياء (ص) تمليک مي‎کندو ايشان باذن الله به علي بن ابيطالب (ع) تمليک مي‎کند در عين اينکه املکيت خدا محفوظ است. در حديث هم داريم: "نحن صنايع ربنا و الخلق بعد صنايع لنا" و "فانا صنايع ربنا و الناس بعد صنايع لنا" لذا همانطوريکه در تکوين جاري است، در وحي و تشريع هم، وحي عظيم ابدي را که اسلام است، نميايد بهر کسي وحي کند، حاشا و کلا. "


"ماهيت شي‎ء لا شي‎ء است. لا شي‎ء است که در لا شيئيت نيز به تمليک خدا محتاج است. همه چيز در عالم ممکنات ماهيت دارد اما هر ماهيتي استعداد وجدان حيات و نور الهي را به طور غير متناهي ندارد. خداوند تقدير کرده که ماهيت خاتم الانبياء (ص) که در طرف ابد تقريبا لايتناهي است، به آن اندازه از نور خودش تمليک کند و حقيقتا نور را، ملک او قرار دهد و او پس از آن که ابتدائا واجد نور خداوند شد (با آن فرق مي‎کند که بين واجديت و مالکيت قبلا گفتيم) از آن به غير تمليک مي‎نمايد و اين اذن به ماهيت او داده مي‎شود که ديگري را مالک کند مثلا به علي بن ابيطالب (ع) تمليک نمايد. چگونگي اين تمليک در درس‎هاي آينده خواهد آمد و خواهيم گفت که دو احتمال است و شواهدي بر هر کدام از اينها هست و منحصر به يکي از دون ديگري نيست در جائي آمده 'نحن صنايع ربنا و الحق بعد صنائع لنا` و درجاي ديگر اشاره شده: 'هو خالق کل شي‎ء`. بيانش بماند براي آينده. خاتم الانبياء (ص) به مقداري که خدا مقرر کرده نور خدا را مالک مي‎شود به طوري که مي‎تواند به غير خودش تمليک کند و اين مالکيت حقيقي است نه تلبيسي و دروغي."

"لذا پس از خلقت پيامبر، به نور ولايت که کنه ولايت ائمه نيز همين است خلقت انجام مي‎گيرد و اين سر دو مقام داشتن ائمه است که در مقامي خود را فقير محض و هيچ و در مقامي ديگر 'نحن صنايع ربنا و الخلق بعد صنائع لنا` فرموده‎اند و اين مستلزم هيچ گونه شرک يا کفري نيست و فقط روزنه‎اي از سر ولايت را آشکار مي‎کند. احتمال ديگر هم اين است که صوادر بعد از نور صوادر قبل مالک مي‎شوند اما خدا به املکيت خويش به هر يک از صوادر تمليک مي‎کند. خداوند از نور ولايت خاتم الانبياء به ماهيت علي بن ابيطالب (ع) به مشهد رسول الله (ص) تمليک مي‎نمايد. رواياتي که در ذيل آيه‎ء 'ما اشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق انفسهم` (کهف / 51) مبني بر آفرينش خلق در مشهد پيامبر و ائمه صلوات الله عليهم آمده دلالت بر اين احتمال دارد. لهذا پيامبر (ص) به آنچه تا قيامت و بلکه تا ابد واقع مي‎شود عالم است زيرا خلقت در مشهد او انجام مي‎گيرد. همچنين خدا با ملکيتش از نور ائمه به مشهد رسول الله (ص) و امير الموء‎منين و ائمه به ماهيات انبياء تمليک مي‎کنند و آنان به جزئيات امر پس از اين آگاه هستند و آياتي مانند 'اني خالق بشرا من طين` يا 'خالق السموات و الارض` اين نظر را تأ‎ييد مي‎کند. بهر حال چه بگوئيم خاتم الانبياء به اذن الله و به الله تمليک مي‎کند و چه بگوئيم خدا، نهايتا تمليک کننده در همه الله است و به الله است و هر دو شکل در شرع وارد شده و عقلا جائز است و مانعي ندارد. گفتگو در اين مبحث که از معارف الهيه‎ء بسيار لطيف است احتياج به عنايت الهي دارد زيرا درک اين چنين حقائقي (که به سبب همين لطافتش بسياري در فهم واقعيت آن لغزيده‎اند) به اخلاص محتاج است و چون 'و المخلصون في خطر عظيم`، لذا اگر خدا انسان را در اين گردنه‎ها رها کند و نگهداري ننمايد به اعماق دره ساقط مي‎شود و تکه تکه مي‎گردد و تنها کسي مي‎تواند به سلامت بفهمد که خود را به خدا بسپارد و خدا او را نگهدارد و از آن طريقي که خداوند گفته قدمي تخلف نکند و دائم المراقبه باشد تا به قله‎هاي معارف برسد چنانچه صاحب علم جمعي قدس سره اين گونه بود. اما اگر اندکي غفلت شود و کمي از ظواهر شرع که در کتب فقهي آمده تخلف کند ممکن است به خود واگذاشته شود و تباه گردد."

اما اصل روايت در نهج البلاغة و تفاسير آن در شروح شارحان:

شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ؛ ج‏15 ؛ ص181

أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِينَ فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ فَإِنَّا صَنَائِعُ‏ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا لَمْ يَمْنَعْنَا قَدِيمُ عِزِّنَا وَ لَا عَادِيُّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِكَ أَنْ خَلَطْنَاكُمْ بِأَنْفُسِنَا فَنَكَحْنَا وَ أَنْكَحْنَا فِعْلَ الْأَكْفَاءِ وَ لَسْتُمْ هُنَاكَ وَ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ كَذَلِكَ وَ مِنَّا النَّبِيُّ وَ مِنْكُمُ الْمُكَذِّبُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْكُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ وَ مِنَّا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْكُمْ صِبْيَةُ النَّارِ وَ مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ مِنْكُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ فِي كَثِيرٍ مِمَّا لَنَا وَ عَلَيْكُمْ فَإِسْلَامُنَا مَا قَدْ سُمِعَ وَ جَاهِلِيَّتُنَا لَا تُدْفَعُ وَ كِتَابُ اللَّهِ يَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى‏ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ وَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ‏ فَنَحْنُ مَرَّةً أَوْلَى بِالْقَرَابَةِ وَ تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ وَ لَمَّا احْتَجَّ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى الْأَنْصَارِ يَوْمَ السَّقِيفَةِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَلَجُوا عَلَيْهِمْ فَإِنْ يَكُنِ الْفَلَجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنَا دُونَكُمْ وَ إِنْ يَكُنْ بِغَيْرِهِ فَالْأَنْصَارُ عَلَى دَعْوَاهُمْ وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ فَإِنْ يَكُنْ ذَلِكَ


شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ؛ ج‏15 ؛ ص194 تا 195
قال ع فإنا صنائع‏ ربنا و الناس بعد صنائع لنا هذا كلام عظيم عال على الكلام و معناه عال على المعاني و صنيعة الملك من يصطنعه الملك و يرفع قدره.
يقول ليس لأحد من البشر علينا نعمة بل الله تعالى هو الذي أنعم علينا فليس بيننا و بينه واسطة و الناس بأسرهم صنائعنا فنحن الواسطة بينهم و بين الله تعالى و هذا مقام جليل ظاهره ما سمعت و باطنه أنهم عبيد الله و أن الناس عبيدهم.

بحار الأنوار ؛ ج‏33 ؛ ص68
قوله ع فإنا صنائع‏ ربنا هذا كلام مشتمل على أسرار عجيبة من غرائب شأنهم التي تعجز عنها العقول و لنتكلم على ما يمكننا إظهاره و الخوض فيه فنقول صنيعة الملك من يصطنعه و يرفع قدره و منه قوله تعالى‏ وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي‏ أي اخترتك و أخذتك صنيعتي لتنصرف عن إرادتي و محبتي فالمعنى أنه ليس لأحد من البشر علينا نعمة بل الله تعالى أنعم علينا فليس بيننا و بينه واسطة و الناس بأسرهم صنائعنا فنحن الوسائط بينهم و بين الله سبحانه.
و يحتمل أن يريد بالناس بعض الناس أي المختار من الناس نصطنعه و نرفع قدره.
و قال ابن أبي الحديد هذا مقام جليل ظاهره ما سمعت و باطنه أنهم عبيد الله و الناس عبيدهم.
و قال ابن ميثم لفظ الصنائع في الموضعين مجاز من قبيل إطلاق اسم المقبول على القابل و الحال على المحل يقال فلان صنيعة فلان إذا اختصه لموضع نعمته و النعمة الجزيلة التي اختصهم الله بها هي نعمة الرسالة و ما يستلزمه من الشرف و الفضل حتى كان الناس عيالاتهم فيها.


و اينجا هم توقيع موجود در کتاب غيبت شيخ:


كتاب الغيبة ؛ النص ؛ ص285 تا 287

أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الرَّازِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ الْقُمِّيِّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بُنَانِ‏ الطَّلْحِيُّ الْآبِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدَةَ النَّيْسَابُورِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْمَوْثُوقُ‏ بِهِ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ: تَشَاجَرَ ابْنُ أَبِي غَانِمٍ الْقَزْوِينِيُّ وَ جَمَاعَةٌ مِنَ الشِّيعَةِ فِي الْخَلَفِ فَذَكَرَ ابْنُ أَبِي غَانِمٍ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ ع مَضَى وَ لَا خَلَفَ لَهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ كَتَبُوا فِي ذَلِكَ كِتَاباً وَ أَنْفَذُوهُ إِلَى النَّاحِيَةِ وَ أَعْلَمُوهُ‏ بِمَا تَشَاجَرُوا فِيهِ فَوَرَدَ جَوَابُ كِتَابِهِمْ بِخَطِّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ السَّلَامُ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ عَافَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْفِتَنِ وَ وَهَبَ لَنَا وَ لَكُمْ رُوحَ الْيَقِينِ وَ أَجَارَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنْ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ إِنَّهُ أُنْهِيَ إِلَيَّ ارْتِيَابُ جَمَاعَةٍ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَا دَخَلَهُمْ مِنَ الشَّكِّ وَ الْحَيْرَةِ فِي وُلَاةِ أُمُورِهِمْ فَغَمَّنَا ذَلِكَ لَكُمْ لَا لَنَا وَ سَاءَنَا فِيكُمْ لَا فِينَا لِأَنَّ اللَّهَ مَعَنَا وَ لَا فَاقَةَ بِنَا إِلَى غَيْرِهِ وَ الْحَقُّ مَعَنَا فَلَنْ يُوحِشَنَا مَنْ قَعَدَ عَنَّا وَ نَحْنُ صَنَائِعُ‏ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنَائِعُنَا يَا هَؤُلَاءِ مَا لَكُمْ فِي الرَّيْبِ تَتَرَدَّدُونَ وَ فِي الْحَيْرَةِ تَنْعَكِسُونَ‏ أَ وَ مَا سَمِعْتُمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي‏ الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ مَا جَاءَتْ بِهِ الْآثَارُ مِمَّا يَكُونُ وَ يُحَدَّثُ فِي أَئِمَّتِكُمْ عَنِ‏ الْمَاضِينَ وَ الْبَاقِينَ مِنْهُمْ ع أَ وَ مَا رَأَيْتُمْ كَيْفَ جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ مَعَاقِلَ تَأْوُونَ إِلَيْهَا وَ أَعْلَاماً تَهْتَدُونَ بِهَا مِنْ لَدُنْ آدَمَ ع إِلَى أَنْ ظَهَرَ الْمَاضِي ع كُلَّمَا غَابَ عَلَمٌ بَدَا عَلَمٌ وَ إِذَا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ فَلَمَّا قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَبْطَلَ دِينَهُ وَ قَطَعَ السَّبَبَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ كَلَّا مَا كَانَ ذَلِكَ وَ لَا يَكُونُ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ يَظْهَرَ أَمْرُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ هُمْ كَارِهُونَ وَ أَنَّ الْمَاضِيَ ع مَضَى سَعِيداً فَقِيداً عَلَى مِنْهَاجِ آبَائِهِ ع حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ فِينَا وَصِيَّتُهُ وَ عِلْمُهُ وَ مَنْ هُوَ خَلَفُهُ وَ مَنْ هُوَ يَسُدُّ مَسَدَّهُ لَا يُنَازِعُنَا مَوْضِعَهُ إِلَّا ظَالِمٌ آثِمٌ وَ لَا يَدَّعِيهِ دُونَنَا إِلَّا جَاحِدٌ كَافِرٌ وَ لَوْ لَا أَنَّ أَمْرَ اللَّهِ تَعَالَى لَا يُغْلَبُ وَ سِرَّهُ لَا يُظْهَرُ وَ لَا يُعْلَنُ لَظَهَرَ لَكُمْ مِنْ حَقِّنَا مَا تَبَيَّنَ‏ مِنْهُ عُقُولُكُمْ وَ يُزِيلُ شُكُوكَكُمْ لَكِنَّهُ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ سَلِّمُوا لَنَا وَ رُدُّوا الْأَمْرَ إِلَيْنَا فَعَلَيْنَا الْإِصْدَارُ كَمَا كَانَ مِنَّا الْإِيرَادُ وَ لَا تُحَاوِلُوا كَشْفَ مَا غُطِّيَ عَنْكُمْ وَ لَا تَمِيلُوا عَنِ الْيَمِينِ وَ تَعْدِلُوا إِلَى الشِّمَالِ وَ اجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْوَاضِحَةِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَاهِدٌ عَلَيَّ وَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ لَا مَا عِنْدَنَا مِنْ مَحَبَّةِ صَلَاحِكُمْ وَ رَحْمَتِكُمْ وَ الْإِشْفَاقِ عَلَيْكُمْ لَكُنَّا عَنْ مُخَاطَبَتِكُمْ فِي شُغُلٍ فِيمَا قَدِ امْتُحِنَّا بِهِ مِنْ مُنَازَعَةِ الظَّالِمِ الْعُتُلِ‏ الضَّالِّ الْمُتَتَابِعِ فِي غَيِّهِ الْمُضَادِّ لِرَبِّهِ الدَّاعِي مَا لَيْسَ لَهُ الْجَاحِدِ حَقَّ مَنِ افْتَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ الظَّالِمِ الْغَاصِبِ وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ وَ سَيُرْدِي الْجَاهِلَ رَدَاءَةُ عَمَلِهِ وَ سَيَعْلَمُ الْكَافِرُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ عَصَمَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الْمَهَالِكِ‏ وَ الْأَسْوَاءِ وَ الْآفَاتِ وَ الْعَاهَاتِ كُلِّهَا بِرَحْمَتِهِ فَإِنَّهُ وَلِيُّ ذَلِكَ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا يَشَاءُ وَ كَانَ لَنَا وَ لَكُمْ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ السَّلَامُ عَلَى جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْأَوْلِيَاءِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.

شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۶
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

احمد
۱۵ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۰۷
سلام علیکم. یک ادعای محکم فرمودید (به هیچ وجه بر این معنا دلالت ندارد) بعد یک نقل قول و بعد چند شرح از یک حدیث و بعد هیچ. اگر قصه به همین سادگی جمع شود روزی دویست مقاله می شود نوشت! ایراد سخن مورد نقد کجاست؟ بعلاوه به نوع بیان شارحان بزرگی مثل علامه مجلسی رجوع شود که در اکثر موارد با تعبیر احتمال و عدم قطعیت سخن می گویند. حق است کلام امیرالمؤمنین که فرمود: المرء مخبوء تحت لسانه! تا مرئ سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد.

پاسخ: سلام