آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۷٫۴۰۸ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۱ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۲۳۰

پر بازدیدترین یادداشت ها :


من مدتی پیش نوشتم که اسلامشناسی تخصص خاص خود را دارد و یکی از مشکلات اسلام معاصر این است که سلفیان و داعیه های اسلام گرایی با سنت های آموزشی و مدرسی قدیم در اسلام بیگانه اند. اینجا باید روی دیگر این سکه را اشاره وار آشکار کنم و آن اینکه نه تنها اسلام شناسی تخصص و آموزش های تخصصی خود را در سنت داشته و دارد بلکه پژوهش های تاریخی و آکادمیک هم نیاز به آموزش و تخصص دارد. طبیعی است که جمع کردن چند سند و سر و هم کردن چند روایت و متن نمی تواند تخصص تاریخی قلمداد شود. شیوه پژوهش را در حوزه مطالعات تاریخی باید آموخت و آن را به شکل عملی هم همزمان به تجربه دید. تعدادی از نوشته های به ظاهر تحقیقی برخی نویسندگان البته آشکارا نوشته هایی با بار تبلیغی هستند و لو اینکه به ظاهر سند و مدرکی در پانوشت های مقالات و کتاب های خود داده باشند. تعدادی دیگر که خود را مؤرخ می خوانند ممکن است نوشته هایشان جنبه تبلیغی آشکاری نداشته باشد اما چون آموزش لازم و دانشگاهی در زمینه پژوهش تاریخی ندیده اند و به یک معنی خود آموخته هستند نوشته های آنها یا انبانی است از سند و تصحیح متن و یا اینکه مبانی تاریخنگاری ارجاعات آنها به منابع تاریخی معلوم نیست. به همین دلیل هم هست که با وجود ارجاعات فراوان در آثارشان اما روشن است که نقد تاریخی منابع را نمی شناسند. صحیح بخاری و تاریخ طبری همان قدر برای آنها اهمیت دارد که سیره حلبی. خوب. باید بدانیم که نقد منابع و ارزیابی اسناد سهم مهمی در پژوهش تاریخی دارد. علت اصلی مشکل هم به نظر من این است که این نوع نوشته ها فاقد یک بینش تاریخی و مبانی تحلیلی در تاریخی نگری و تاریخی نگاری و معرفت شناسانه لازمند. بدون رودربایستی عرض کنم اینها را باید در دانشگاه و در نهادهای آکادمیک خواند و آموزش دید. یکی از مشکلاتی که در چند دهه اخیر در ایران دیده می شود همین مدرک های معادل بود. با این فرض که کسی آدم با سوادی است و یا کتاب زیاد خوانده و یا سطح چندم حوزه را گذرانده ممکن است کسی معادل دکتری الهیات به معنی قدیمی خود را بتواند کسب کند (به شرط آنکه آن مدرک را مدرکی شبیه مدرک های دانشگاه های شریعت در برخی کشورهای عربی قلمداد کنیم که بیشتر مدرکی است برای اجازه وعظ و ارشاد و تبلیغ و انجام وظایف دینی و از این قبیل) اما نمی توان انتظار داشت که بدون گذراندن کلاس های دانشگاهی کسی شیوه پژوهش های تاریخی را بتواند یاد بگیرد. چه رسد به اینکه همین اشخاص بخواهند در دانشگاه ها تدریس هم بکنند. البته همیشه استثناهایی وجود دارد اما به نظر من نباید این به روندی معمول تبدیل شود و باید برای آن فکری شود. برخی را دیده ام پژوهش تاریخی در منابع و اسناد را با ذهنیت نظریه توطئه در تاریخ و یا بولتن سازی اشتباه می گیرند و یا یک دستی پشت سر قضایا دیدن که همه چیز را از پشت هدایت می کرده... قاطی کردن باورهای مذهبی با پژوهش تاریخی و همیشه به نفع یک باور و لو غیر مسلم مذهبی، متن های تاریخی را انتخاب کردن و سر هم کردن هم از همین نمونه مشکلات است. برخی دیگر هم هستند که گمان می کنند پژوهش تاریخی از نوع تحقیقات پلیسی است. در واقع مهمترین کار یک مؤرخ این است که اسناد تاریخی را در کانتکست تاریخی خود ببیند و سعی کند آنها را از زیر انبوهی از بازنویسی ها و بازتفسیرهای تاریخی و ایدئولوژیک خارج کند و نزدیکترین روایت را به واقعیت به دست دهد. روشن است که سرنخ قضایا را در تاریخ نمی توان بدون داشتن دیدگاهی روشن درباره تاریخنگاری و نقد اسناد و منابع به دست آورد. و الا کار تاریخی برف انباری بیش نیست...
دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۷:۳۸
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

مهدی احمدی
۱۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۸
تشکر از مطالب مفیدتان