آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۵۵٫۴۱۷ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۳۹ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۱۱۵
بازدید از این یادداشت : ۳۵۱

پر بازدیدترین یادداشت ها :
۱- کتابفروشی اسدی
بسیار مناسب است بزرگداشتی در ایران بر پا شود برای کتابفروشی های قدیمی تهران. از آن میان کتابفروشی اسدی متعلق به مرحوم اسدی یکی از پاتوق های مهم و از محل های آمد و شد بزرگان ادب و تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم بوده است برای چندین دهه متوالی. ده ها سال آن مرحوم کتاب ها و متن های مهم چاپ فرنگ و یا کشورهای عربی و به طور خاص مصر را به ایران می آورد و کتابفروشیش در واقع پلی بود برای شناخت اهالی فرهنگ با دستاوردهای فرهنگی و تراثی در کشورهای عربی و حتی تصحیحات مستشرقان؛ کتابهای چاپ مکتبه المثنی (بغداد) و یا افست های ناشران دیگری که کتاب های چاپ اروپا و به طور خاص چاپ بریل را در مصر و عراق فراهم می کردند. خود ‌آدم آشنا با زبان و کتابشناسی بود و قدر کتاب را می دانست. من به مدت چند سالی هر از گاهی که از میدان بهارستان گذر می کردم سراغش می رفتم و از او کتاب می خریدم. کتابهایش البته اندکی گران بود. طبیعی هم بود. با زحمت زیاد ‌آنها را فراهم می کرد. گاه هم خودش آنها را افست می کرد. خیلی کتاب ها را اولین بار آنجا دیدم و شاید در کتابخانه ام در تهران بیست سی جلد از چاپ های او را داشتم. به خاطر دارم گاه با دوست فاضل و متتبع آقای علی بهرامیان آنجا می رفتیم. باید قدر دان آنها باشیم.


۲- کتاب التحریش ضرار بن عمرو
کتاب التحریش ضرار بن عمرو را من نخستین بار شناسایی و عکسی از آن را به ایران آوردم. نسخه آن در کتابخانه جامع شهاره است در یمن. مقاله ای هم به فارسی درباره اش خیلی سال پیش نوشتم که در کتاب ماه دین چاپ شد. بعداً هم آن را بر روی سایت کاتبان گذاشتم. از همان آغاز بنا بود کتاب را با پروفسور مادلونگ تصحیح و چاپ کنیم. همان اوائل آقای پروفسور فان اس را که سفری به پاریس آمده بود از نسخه این کتاب و وجود آن در یمن مطلع کردم. او هم در کتاب مهمش درباره ادبیات فرقه نگاری فصلی را اختصاص داد به این کتاب و از تصحیح ما خبر داد و به مقاله فارسی من مکرر ارجاع داد. همه اطلاع داشتند که این کتاب در دست تصحیح است. چند سالی بعد از آن مطلع شدم آقای رضوان سید نسخه کتاب را از طریقی به دست آورده و در روزنامه الشرق الأوسط هم نوشت که دارد کتاب را تصحیح می کند. شخص دیگری هم همان زمان باز به عکس نسخه این کتاب دسترسی پیدا کرد و کتاب را هم پارسال منتشر کرد. آقای فان اس در یادداشتی که درباره کتاب من در مجله اسلام نوشت متذکر این مسئله شد و حق تقدم من را گوشزد کرد. نمی دانم آقای رضوان سید با کتاب چه کرد و آیا قصد دارد آن را منتشر کند یا نه؟ به هر حال بعد از انتشار کتاب المقالات جبایی متن این کتاب را به بریل خواهم فرستاد. امیدوارم سال ۲۰۱۷ کتاب با تصحیحی دقیق و شایسته این متن منتشر شود. متن پیچیدگی هایی دارد که حال وقتی کتاب چاپ شد لابد خواهید دید. اینجا متن مقاله من را می بینید:
http://ansari.kateban.com/post/1464


۳- کتاب های استاد دکتر حسین مدرسی
استاد مدرسی سالها در ایران (قم) مقالات و کتاب ها و متونی را عمدتاً در ارتباط با تاریخ قم منتشر کرد. این پژوهش هاگرچه امروز شاید نیازمند بازبینی و تکمیل اطلاعات است در وقت خود بهترین پژوهش ها در این زمینه بودند. در آکسفورد رساله دکتری استاد مدرسی در مطالعات اسلامی موضوع متفاوتی بود که متکی بر تحصیلات ایشان در حوزه علمیه قم نیز بود. موضوع رساله دکتری ایشان مسئله خراج در فقه بود که تحریری از آن به فارسی با عنوان زمین در فقه اسلامی در دو دفتر منتشر شد. یک پژوهش تکمیلی هم در همان سالهای آکسفورد از استاد چاپ شد که مقدمه ای در فقه شیعه است و جز مقدمه اش که نوشته ای تحلیلی است درباره تاریخ فقه شیعه و بسیار کار شایسته ای است اصل کتاب فهرستواره ای است از متون فقهی شیعی که بسیار مفید و سالها منبع منحصر در این زمینه بود و برای آشنایی مجامع آکادمیک غربی با فقه شیعه بسیار مفید افتاده است. هفت هشت مقاله ای از استاد مدرسی به زبان انگلیسی تاکنون منتشر شده (که آخری آن مقاله ارزشمندی است که از ایشان در مجلد تکفیر منتشر کردیم) که متأسفانه تاکنون تنها یکی دو تا از آنها به فارسی و آن هم نه به صورت مطلوبی ترجمه شده است. استاد مدرسی از آن زمان که به عنوان استاد دانشگاه پرینستون فعالیت می کنند و فقه و کلام اسلامی تدریس می کنند علاوه بر تدریس، دو کتاب دیگر هم به زبان انگلیسی منتشر کرده اند: نخست کتابی درباره ابن قبه رازی با مقدمه ای درباره تحولات مکتب امامیه در ارتباط با امامت و غیبت (که با عنوان مکتب در فرایند تکامل تاکنون مکرر به چاپ رسیده و از شهرت زیادی برخوردار است) و دیگری کتابی درباره منابع حدیثی شیعه که با عنوان میراث حدیثی شیعه ترجمه شده و تنها مجلد اول آن چاپ شده است. کتاب بنا بود جلد دومی هم داشته باشد. این کتاب همان رویکری را دارد که کتاب مقدمه ای بر فقه شیعه، با این تفاوت که آن کتاب فهرستی از کتابهای فقهی بود و این کتاب فهرستی است دقیق از آثار حدیثی شیعه در سده دوم قمری و آدرس نقل های آنها در متون بعدی حدیث. در کتاب مقدمه ای بر فقه شیعه استاد مدرسی در آغاز کتاب مقدمه ای درباره تاریخ فقه شیعه دارند اما در کتاب میراث حدیث شیعه این مقدمه به پایان مجلد دوم ارجاع شده است. اگر این مقدمه روزی تدوین و منتشر شود می توان انتظار داشت که کاری مغتنم و ارزشمند و بسیار مفید برای شناخت حدیث شیعه باشد. فهرستی از کتابها، مقالات و تصحیحات استاد مدرسی را چند سال پیش با همکاری خانم انتصار رب که از شاگردان استاد مدرسی در دانشگاه پرینستون بوده فراهم کردیم که در کتاب بزرگداشتنامه ای که به زبان انگلیسی برای استاد مدرسی دو سه سال پیش چاپ شد درج شده. علاقمندان می توانند بدان مراجعه کنند. مجموعه مقالات فارسی قدیمی آقای مدرسی درباره اسناد و قم شناسی و مقالات تاریخی هم چند سال پیش در چهار پنج جلد چاپ شد. شنیده ام در ایران بناست تجدید چاپ شود که کار شایسته ای است.

۴- علی حرب
من در بیروت گاه علی حرب را می دیدم. یکبار هم با او صحبتی کردم. از روشنفکری معاصر ایرانی اطلاع داشت. از متفکران برجسته لبنانی است و آثارش دست کم در دهه نود سده گذشته از شهرت زیادی برخوردار بود. تعدادی از آثارش در واقع نقد تفکر معاصر عرب و انتقاد از آرای روشنفکری جدید عربی است. یکبار هم با آقای مصباح یزدی یک مناظره مانندی داشته است. از آثارش نقد النص و نقد الحقیقه را خوانده ام. نوعی نگاه فوکویی در آثارش وجود دارد. قلم زیبایی هم دارد. آثارش بیشتر طرح پرسش فلسفی است. نمی دانم آیا چیزی تاکنون از آثارش به فارسی ترجمه شده یا نه؟ طبعاً از منتقدان اسلام گرایی و جریان های اسلام سیاسی است. در آثارش آراء و انظار متفکران معاصر عرب مانند حسن حنفی، محمد عابد الجابری، محمد ارکون، صادق جلال العظم و یا نویسنده ای با گرایشات احیایی دینی محمد عماره را به نقد کشیده است. تا آنجا که می دانم کار دانشگاهی نمی کند و بیشتر در روزنامه های عربی یادداشت هایی منتشر می کرد. سالهاست دیگر آثارش را دنبال نکرده ام.


۵- محمد عماره
من هیچگاه محمد عماره را از نزدیک ندیده ام اما گاه گفتگوهایی تلویزیونی با وی را دیده ام. او در آغاز بیشتر دلبسته اصلاح طلبی دینی از نوع ادبیات طهطاوی و جمال الدین و محمد عبده بود و مجموعه آثار آنان را هم منتشر کرد. الاسلام و اصول الحكم علي عبدالرازق را هم با اسناد مرتبط سالها بعد منتشر كرد. به دلیل دلبستگی به این جریان به آثار معتزله و زیدیه علاقمند بود و در نشر متن هایی معتزلی مساهمت داشت. بعداً البته بيشتر دلبسته گرايش های اسلامی احیایی شد و الآن جزء متفکرانی با گرایش اسلامی محسوب می شود. یک سیر تحول خاص و شایسته مطالعه ای داشته است. او نمونه ای است از تحولات جامعه مصر در فاصله دهه های میانی شصت تا نود سده گذشته میلادی و تأثیراتی که بر اندیشه و گرایشات بسیاری از روشنفکران مصری گذاشت. عماره البته گرایش سلفی ندارد و بیشتر به نظرم شباهت دارد به محمد الغزالی. با سکیولاریزم طبعاً مخالف است و خود را نماینده تفکر میانه اسلامی می داند. او نمونه ای است از تغییراتی که ایدئولوژی اخوان المسلمینی در طول سده گذشته بر عموم اندیشه دینی مصری و عربی گذاشت و نوعی گسست را با سنت اصلاحی از یک سو و سنت های سنتی و تاریخی اسلامی از دیگر سو سبب ساز شد. طبعاً نوعی ساده سازی و تفکر غیر نقدی و غیر تاریخی در این نوع نویسندگان دیده می شود؛ همراه با بدبینی نسبت به تمدن غربی و دستاوردهای آن و از جمله شرقشناسی. آدم پر تألیفی است و چرخش های فکریش به عنوان نمونه ای در راستای مطالعه آسیب شناسی های روشنفکری عربی و اسلامی جالب خواهد بود. این نوع نویسندگان که نمونه های وطنی هم از آنها کم نداریم یاد گرفته اند هر تفکر "نامطلوبی" را تحت عنوان علمانی گری و سکیولاریزم تخطئه کنند.


۶- مقاله من درباره ابن وهب کاتب و کتاب البرهان غیر از مقاله آقای دکتر آذرنوش درباره ابن وهب در دائره المعارف بزرگ اسلامی که به جنبه های شیعی و سیاسی و فرهنگی آن پرداخته نشده نخستین مقاله ای است که درباره این شخصیت به زبان فارسی نوشته شد. این مقاله را نخست در سایت کاتبان منتشر کردم و سپس در کتاب بررسیهای تاریخی که با همت و لطف آقای رسول جعفریان کتابخانه مجلس سال ۱۳۹۱ چاپ کرد عیناً منتشر کردم. درباره ابن وهب تاکنون مقاله ای در ژورنالهای خارجی و یا پژوهشی مستقل درباره اش در این زبان ها ندیده ام. مقاله ای به زبان فرانسه درباره او با همکاری یکی از دوستان دارم که به زودی انشاء الله آماده انتشار خواهد شد. محمد عابد الجابری در کتاب نقد عقل عربی به این کتاب از زاویه دید خود پرداخته که در مقاله خود به آن اشاره کرده ام. این هم مقاله:

http://ansari.kateban.com/post/1751

۷- مکتبه شرقیه و مارتین مکدرموت
بیروت که برای تحصیل رفته بودم دانشگاه لبنان ثبت نام کردم اما بعداً تصمیم گرفتم رساله ای با پروفسور مارتین مکدرموت بنویسم؛ کاری که عملاً به جایی نرسید. به هرحال دانشگاه سنت ژوزف زیاد می رفتم و برخی استادان آنجا را می شناختم. پروفسور مارتین مکدرموت مقیم دیر یسوعی ها در بيروت، منطقه اشرفيه بود و آن زمان رئيس مكتبه شرقيه هم بود. مكتبه شرقيه كه نبايد آن را با دار المشرق و كتابفروشي شرقيه اشتباه گرفت كتابخانه بسيار مهم متعلق به آبای یسوعی لبنان است و نسخه های خطی زیادی هم ‌در آنجا نگهداری می شود. من البته برای استفاده از کتابخانه معمولاً هفته ای یکبار آنجا می رفتم و همین زمینه ای بود برای اینکه معمولاً هفته ای یکبار گفتگویی معمولاً در موضوعات کلام شیعی و معتزلی با مکدرموت داشته باشم. قبلاً در ایران به مناسبت کنگره شیخ مفید که آنجا مقاله ای عرضه کرده بودم او را دیده بودم. او سفری به ایران‌ آمد و در قم او را مکرر دیدم و با هم صحبت کرده بودیم. تحصیلات او در مطالعات اسلامی و از شاگردان مادلونگ بوده و چنانکه می دانیم رساله دکتریش درباره شیخ مفید که کار بسیار ارزشمندی هم هست به فارسی و عربی ترجمه شده است. برای نوشتن این رساله او به عراق هم رفته بود؛ آن زمان که بسیاری از آثار کلامی شیعی هنوز چاپ نشده بود. او در کتابخانه های ایران و عراق نسخه های مرتبط را بررسیده بود. با مرحوم آقای طباطبایی هم آشنا بود و رفاقت داشت. بعدها آن زمان که ساکن پاریس بودم یکبار هر دوی ما برای کنفرانسی درباره معتزله به استانبول دعوت شدیم و چند روزی با هم بودیم و تجدید دیدار شد. الآن مدتهاست دیگر از او بی خبرم. آدم بسیار سلیم النفسی است. کتاب الفائق ملاحمی را با استاد مادلونگ سالهای اخیر چاپ کرد. از او چند مقاله ای هم به چاپ رسیده است.

۸- مرحوم جان کوپر و ترجمه کافی کلینی و ترجمه و تحقیق متن ضعفای ابن غضائری به انگلیسی
جان کوپر را که از شاگردان مادلونگ بود و چند سال پیش متأسفانه در سنین شاید حدود چهل و اندی سال درگذشت اول با در دفتر کار استادم مرحوم آقای جعفری در تهران دیدم و همان موجب شد که با هم رفیق شویم. بعداًً البته او برای پروژه ترجمه دائره المعارف بزرگ اسلامی به انگلیسی که مدیریتش را یکچند داشت به مرکز آمد و شدی داشت و اتفاقاً مدتها در بخش ویرایش و چاپ هم اتاق بودیم. سالها بود که با مرحوم آقای محقق جعفری آشنا بود و با هم کتاب کافی را ترجمه و تعلیق می زدند. چند دفتری هم از آن به چاپ رسید که بعد متأسفانه کار آن متوقف شد. تخصصش کلام و اصول فقه شیعی و به ویژه کلام بعد از خواجه بود. رساله ای در همین زمینه ها هم با آقای مادلونگ فراهم می کرد که نمی دانم سرنوشت آن چه شد. آدم آشنا با متون و مسلط بر زبان های فارسی و عربی بود. مدتی در قم درس خوانده بود. مقاله ای هم از او منتشر شد درباره کلام بعد از خواجه طوسی که به فارسی هم ترجمه شده است. با هم قرار داشتیم رجال ابن غضائری را تصحیح و با تعلیقات به انگلیسی ترجمه کنیم. آن زمان هنوز چاپ آقای جلالی منتشر نشده بود. من تعدادی از نسخه های کتاب را تهیه کردم اما کار به جایی نرسید. اخیراً با دوستی در آمریکا قرار گذاشته ایم این کار را سامان دهیم. امیدوارم که تا سال ۲۰۱۹ کار آماده و منتشر شود.


۹- مرحوم علامه سید محمد نوری
ایامی که در دبیرستان علوی تحصیل می کردم و چند سالی بعد از دیپلم با مرحوم علامه آقای سید محمد نوری آشنایی و ارتباط داشتم و گاه خدمتش می رسیدم. اواخر عمر بیناییش مشکل پیدا کرده بود. آدمی بود بی نهایت شریف و متخلق و در برخورد با جوانان آدم بسیار صبور و خوش رفتاری بود. خدایش بیامرزاد. در مباحث کلام بسیار دقیق النظر و مطلع بود و خاصه مباحث امامت. از رفقای مرحوم آقای طباطبایی و مرحوم آقای جعفری بود و در نجف در دوران تحصیل با یکریگر رفیق بودند و سالها بعد در ایران هم رفاقت و همکاری داشتند. تا آنجا که من می دانم آدم بسیار کم نویسی بود اما مقالاتی از او در برخی مجلات نجف و کربلا و از جمله مجله ای که مرحوم آقای شهرستانی در کربلا چاپ می کرد از او چاپ شده بود. فی المثل درباره نظریه تکامل داروین. آدم بحاث و صاحب نظری بود. من گاه فرصت می شد با آن مرحوم دو سه ساعت گفتگو می کردم. برادرش سید محمد رضا نوری را هم در برخی مجالس دیده بودم. با او فرصت گفتگویی جز به ندرت برای من فراهم نشد اما از هر دو مرحوم جعفری و طباطبایی بسیار درباره او شنیده بودم و اینکه آدم بسیار با سواد و به اصطلاح ملایی است. مفاتیح الجنان را به عربی او ترجمه کرد. بد نیست همتی شود و آثار قلمی هر دو منتشر شود. آقای دکتر اسدی گرمارودی از شاگردان آقای سید محمد نوری بود.

۱۰- مرحوم میر سید احمد روضاتی
مرحوم آقای میر سید احمد روضاتی از محققان برجسته خاندان روضاتی بود و آثار قلمی متعددی داشت و کتاب های زیادی را هم به ویژه از عالمان خاندانش تصحیح و چاپ کرده بود. من گاه منزل او می رفتم و از محضرش استفاده می کردم. در تهران ساکن بود. ریاض العلمای افندی را با نسخه اصل مقابله کرده بود و تعلیقات زیادی بر آن داشت. اصلاً این کار را برای تصحیح و چاپی که از روضات الجنات در دست داشت انجام داده بود. نمی دانم سرنوشت آن چه شد؟ خودش می گفت شرحی است بر روضات. کاش همتی شود و آثار آن مرحوم منتشر شود. کتابخانه خوبی هم داشت و نسخه های خطی مهمی هم از خاندانش در اختیار داشت. در تراجم و اجازات پژوهش هایی منتشر کرده بود. خداوند غریق رحمتش کند.


۱۱- دکتر مهدی حائری یزدی و فلسفه اسلامی
از شخصیتهای نادر و کم مانند در فلسفه اسلامی در چند دهه اخیر مرحوم آقای دکتر مهدی حائری یزدی بود. او که فلسفه مشایی را به درستی خوانده بود با وجود آنکه در مجموع از دلبستگان به فلسفه آخوند ملا صدرا بود اما آن بخشی از فلسفه حکمت متعالیه را می پسندید که قابلیت عرضه بحث فلسفی در سنت مشایی و قابلیت مفاهمه و بحث در چارچوب های فلسفی را داشت؛ در واقع ملا صدرا به عنوان شارحی بر ابن سینا و کسی که ابتکارات تازه ای در ساختمان فلسفی ابن سینا عرضه کرده بود. آثار آقای حائری برخلاف بسیاری دیگر از مدرسان فلسفه که تنها هنرشان تدریس متن های فلسفی بدون ارائه دقیق آرای فلسفی و تنقیح مسئله های فلسفی است از ساختار بحثی و منطقی دقیق و عبارات روشن و تنقیح دقیق مسائل و دوری و اجتناب از در افتادن در عرفان و خلط میان فلسفه و عرفان نظری ابن عربی برخوردار است. این ویژگی در مرحوم علامه طباطبایی هم بود کما اینکه مرحوم آقای مطهری و آقای مصباح هم همین ویژگی را دارند. منتهی آقای حائری فیلسوف مبتکری بود و آرای ابتکاری جدید دارد. او قدرت عرضه روشن مسائل فلسفی را داشت و تفکر فلسفی اش در حوزه فلسفه اسلامی تنها به ارائه شکوکی در استدلالات قدما محدود نمی شد. این ناشی از ذهن نقاد و روشن و در عین حال منطقی او بود و اینکه چنانکه گفتم فلسفه بحثی را با عرفان ابن عربی و ذوقیات نمی آمیخت. من خود آثار متعدد او را مکرر خوانده ام و آنها را بسیار راهگشا برای فهم مباحث فلسفی یافته ام. از علم کلی تا کاوشهای عقل نظری و همچنین هرم هستی. بسیار برای فهم فلسفه ملا صدرا مفیدند خواندن این کتاب ها. چندی پیش کتاب جستارهای فلسفی که مجموعه ای از مقالات فلسفی آن مرحوم است را می خواندم. زمانی هم مناقشه ای قلمی در مبحثی فلسفی و منطقی با مرحوم علامه طباطبایی داشت که بسیار مفید است خواندنش. با شیوه هانری کوربن در خلط مباحث ملا صدرا با تفسیرهای عرفانی مخالف بود. مشی فلسفی و تألیفی او به کلی مخالف مرحوم آقا جلال آشتیانی بود. گرچه تعدادی از آثار مرحوم آقا جلال هم در جای خود مفید است.


۱۲- ادونیس
من آن زمان که بیروت بودم با آثار ادونیس، شاعر آوانگارد معاصر عرب و روشنفکر سوری الاصل مقیم پاریس آشنا شدم. قبل از آن تنها نامی از او شنیده بودم. نخستین کتابی که از او خواندم الثابت والمتحول بود که دار ساقی بیروت ویراستی از آن را منتشر کرده بود. بیروت هیچگاه توفیق آن حاصل نشد از نزدیک او را ببینم و یا سخن او را در دیدارهایی که گاه از بیروت می کرد بشنوم منتهی چند باری گفتگوهای تلویزیونی با او را دیدم. کتابی که از او نام بردم اگر اشتباه نکنم رساله دکتری او بود که در دانشگاه سنت ژوزف دفاع کرده بود. پاریس سالهایی که در آنجا زندگی و تحصیل می کردم به من این فرصت را داد که از نزدیک با ادونیس آشنایی و دوستی پیدا کنم. مکرر او را می دیدم. منزل او با منزل ما چندان فاصله ای نداشت و گاه به منزلش می رفتم و یا جاهایی دیگر او را می دیدم. زمانی فرصتی هم فراهم شد که چند گفتگو با او را به طور منظم همراه دوستی مشترک سامان دهم که امیدوارم روزی متن آن منتشر شود. او به لطف چند کتاب خود را به من هدیه داد و همین سببی شد که با آرای او بیشتر آشنا شوم. در بیروت گاه پاورقی هایی که در روزنامه النهار منتشر می کرد را نیز می خواندم. در پاریس گاه با او درباره روشنفکری معاصر ایرانی و نظریاتش درباره ایران و تفکر ایرانی سخن به میان می آمد. همان زمان که پاریس بودم سفری هم به ایران آمد. متفکر و نویسنده به تمام معنی مدرنی است و تفکر انتقادی و عقلانیت تجدد خواهی دارد. خودش در یک گفتگویی تلویزیونی یکبار می گفت که به دین به مثابه یک نهاد هیچ اعتقادی ندارد. اما جنبه های معنوی در تفکرش بروز قابل توجهی دارد. در نقد ادبی اش به مناسبات صورت و معنی توجه عمیقی دارد و به نظر من این برخاسته از سنت مذهبی اوست که ادبیاتی مهم در تفسیر معنی و ظهورات دارد. درباره او کتاب و مقاله بسیار نوشته شده و ابعاد اندیشه اش تحلیل شده است. او همواره منتقد اندیشه های تندروی دینی و اسلام سیاسی و جریان های اسلامی تکفیری و جهادی بوده است و بر ضرورت عقلانیت انتقادی در برخورد با متن های دینی تأکید ورزیده است. در تحول شعر نوی عرب آدم بسیار مؤثری بوده و ستایشگران و منتقدان بسیاری دارد؛ چه نسبت به شعرش و چه افکارش و چه در خصوص موضعگیری های سیاسی اش. من برای او احترام بسیار قائلم. او را آدمی متخلق به اخلاقی انسانی و در روابط شخصی بسیار مهربان و دوست داشتنی دیدم.


۱۳-کتابخانه فخر الدین نصیری
مرحوم فخر الدین نصیری کتابخانه معروفی داشت در تهران حاوی صدها نسخه خطی که بیشتر آنها محصول میراث خاندانی او بود. کتاب هایی هم گاه چاپ می کرد معمولاً همراه با تصاویری از نمونه های خطوط و نسخ خطی کهنی که در اختیار داشت. من دو سه باری توفیق یارم شد همراه مرحوم آقای طباطبایی رفتم منزلش در مقصودبک شمیران. خانه مجللی بود. مرحوم آقای طباطبایی با او رفاقت داشت و حکایت هایی هم از او و نسخه های خطیش نقل می کرد. نمی دانم سرنوشت کتابخانه اش چه شد؟


۱۴- مرحوم دکتر گرجی
دکتر ابوالقاسم گرجی دانشمند برجسته و فقیه و محقق دانشمندی بود. از معدود کسانی بود که اجازه اجتهاد داشت از مرحوم آیه الله خویی. اهل تصحیح متون خطی هم بود اما تخصص اصلیش فقه بود و اصول. به تازگی دیدم تقریرات اصول او از درس های آقای خویی چاپ شده است. کار شایسته ای است. من چند باری با او در کنفرانس هایی در مسیر و در طول کنفرانس هاهمسفر بودم. یک بار در کنفرانسی در اصفهان در هتل هر اتاق را به دو نفر اختصاص می دادند و من توفیق یارم شد همراه ایشان باشم. تا پاسی از شب با هم گفتگو کردیم. خاطرات جالبی از نجف نقل می کرد. آرای اجتهادی و شجاعانه و ابتکاری در فقه و از آن مهمتر در اصول داشت. نمی دانم آیا چیزی از او در این زمینه ها مکتوب شده است یا خیر؟ فقه اهل سنت را به خوبی می شناخت و نظرات ویژه ای هم درباره قیاس و رأی و اجتهاد سنی داشت. نمونه هایی را برای من نقل کرد. دفاتری در تاریخ فقه و اصول از او چاپ شده است. متأسفانه چندان گویا اهتمامی در تدوین منظم آرای فقهی و اصولیش نداشت. خداوند او را غریق رحمت واسعه خود قرار دهد. با مرحوم والد ما رفاقت خاص و بسیار قدیم از همان اول ورود به حوزه نجف را داشت.


۱۵- اينجا شرح حالي است از عبد الله العلايلي، دانشمند و لغوي بسيار برجسته لبناني. گویا سال آخر عمرش بود (متوفای ۱۹۹۶ ) که من او را در بيروت ديدم. گویا در نمایشگاه کتاب بیروت بود اگر اشتباه نکنم. كتاب هايي ارزشمند درباره امام حسين دارد. نمی دانم به فارسی ترجمه شده اند یا خیر؟
https://ar.wikipedia.org/wiki/عبد_الله_العلايلي


۱۶- کتابشناسی و فهرست نویسی برای چه منظوری؟
در ایران سالهای اخیر کتابشناسی و فهرست نویسی و نسخه شناسی سکه رایج روزگارمان شده است. به عقیده من نسخه شناسی تا آنجا که به فهرست نویسی کتابخانه ها و مجموعه های خطی مربوط می شود و یا به بازنویسی فهرست های قدیم و بررسی های نسخه شناختی نسخه های خطی به منظور اصلاح اشتباهات کار پسندیده ای است. کتابشناسی ها هم همینطور اگر در چارچوب شناسایی بهتر کتابها و منابع خطی و چاپی باشد. اما متأسفانه به دلیل فقر علمی حاکم بر دانشگاه ها و نهادهای آموزشی و پژوهشی این رشته تبدیل شده است برای بسیاری به نوعی عرض اندام علمی با نوشتن فهرست ها و کتابشناسی هایی که در آن تنها لیستی از کتاب ها را سر هم می کنند و بدون دقتی در اطلاعات منابع قبلی در واقع چاپی را یکبار خطی می کنند و همان را بار دیگر چاپ می کنند. گرچه الآن چون معمولاً با کامپیوتر و تایپ عمل می شود حتی این مقدار هم زحمتی کشیده نمی شود. اطلاعات را از روی سی دی ها کپی پیست کردن آخر چه فایده ای می تواند در بر داشته باشد؟ اشخاصی دیده ام فهرست هایی چاپ می کنند درباره کتابشناسی فلان و یا بهمان موضوع و در سرتاسر آن یک حرف جدید نیست تنها تکرار همان فهرست های خطی سابق است با نظم های جدید موضوعی. گاهی هم بر اشتباهات فهرست های قدیمی قدری می افزایند تا بلکه مساهمتی از خود نشان دهند. اساساَ در وضعیت فعلی که این همه سی دی و برنامه های دیجیتالی کتاب در دسترس است باید بساط این قبیل کارهای بی فایده جمع شود. برخی دیگر گمان می کنند اگر در کتاب و مقاله ای برای مطالبی معمولی و آشنای عام و خاص و یا نقل حدیثی ده ها منبع نقل کنند کارشان دیگر باید علمی و مستند قلمداد شود. با این همه منابع دیجیتالی چه نیازی است به این اظهار فضل های بی فایده و بی حاصل؟ به نظرم مشکل اصلی فقر شیوه های انتقادی و آکادمیک است. بسیاری از منابع چاپی قدیم هنوز درست خوانده نشده و بازخوانی نشده است. چاپ و تصحیح بی شمار و بی پایان منابع خطی که بیشتر آنها فوائد و مطالب جدیدی در بر ندارند و تنها تکرار مکرر است آخر چه فایده دارد؟ بگذریم...


۱۷- مؤسسه در راه حق و یکی دو نکته دیگر
افراد نسل من منشورات مؤسسه در راه حق را طبعاً باید بشناسد و به خاطر آورند؛ خاصه اگر اهل مطالعات مذهبی در سنین نوجوانی بوده اند. من خود چند سالی در دوره ای که مدرسه راهنمایی می رفتم منشورات آنجا را دریافت می کردم. آنطور که به خاطر دارم مجانی بود. به دبیرستان که رفتم کتاب های جدی تر آنجا را شروع کردم به خواندن. تعدادی کتاب در نقد مارکسیسم و ماتریالیسم بیشتر تألیف آقای مصباح یزدی و همچنین کتاب های مختصر و مفیدی در اخلاقیات، مباحث قرآنی و اعتقادیات و اقتصاد اسلامی تألیف آقای سید محسن خرازی و یا آقای مظاهری اصفهان. چیزی شبیه کانون فکری کودکان و نوجوانان بود منتهی از نوع مذهبی آن. یکی از ویژگی های کتاب های چاپ مؤسسه ساده کردن مسائل و ساده دیدن مشکلات و مسئله های فلسفی بود. الآن نمی دانم این نوع ادبیات چقدر در جامعه مذهبی کارایی دارد؟ هر چه هست تجربه جالبی بود. در تهران در خیابان آبمنگل یک مکتب الصادق بود که آقایی به نام اتابکی اگر اشتباه نکنم آن را اداره می کرد و جزوه هایی تهیه می کرد در مسائل و موضوعات اعتقادی و مباحث اصول دین. من در دوره نوجوانی مدتی در آن درس ها شرکت می کردم. تقریباً مشابه کارهای چاپی مؤسسه در راه حق بود همراه با پرسش هایی در پایان هر فصل. افسوس که نمونه های آن متن ها را برای خود حفظ نکردم. خیابان آب منگل از این دست فعالیت های مذهبی کم نداشت. نمونه دیگرش جلسات مذهبی بود با عنوان مکتب المهدی که بیشتر برای نسل کودکان دبستانی و مدارس راهنمایی بود. چند سالی آن درس ها را شرکت می کردم. مرحوم علامه یحیی نوری هم در خیابان ژاله همین نوع کلاس های درسی را داشت و معمولاً نوشته های خودش را که ادبیات خاصی هم داشت تدریس می کرد. من آن درس ها را شرکت نمی کردم. تنهایک بار به خاطر دارم با خود آقای نوری دیداری کردم و دو ساعتی بحثی علمی با او داشتم. آدم بسیار متخلق به اخلاقی نیکو و مردم داری بود. درباره نمونه های مشابه در دبیرستان علوی وقتی دیگر خواهم نوشت. اوائل انقلاب این قبیل کلاس های مذهبی خیلی رایج بود. الآن را نمی دانم...


۱۸- استاد بهرامیان
من رفاقتم با استاد علی بهرامیان الآن شاید بالغ شود بر بیست و پنج سال. او دو سه سالی بعد از من به مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی پیوست. از همان روز اول هم با هم رفیق شدیم. آنطور که به خاطر دارم دلیلش هم این بود که هر دو شیفته علامه قزوینی بودیم. نسل ما آن زمان نسلی بود علاقمند به خواندن و نه نوشتن، تقریباً هر دوی ما از نوشتن اجتناب می کردیم و اصلاً هنر را در همین می دیدیم که باید خواند و باز خواند و همچنان خواند. الآن ملاک ها عوض شده است. هر دوی ما از نسل جوانانی بودیم که آثار قزوینی، تقی زاده، مینوی، محمد فرزان، فروزانفر، قاسم غنی، عباس اقبال و امثال آنان را می خواندیم. من و بهرامیان که چنین بودیم. این کتاب ها را می خواندیم و درباره محتوای آنها بحث می کردیم. دلخوشی دیگری نداشتیم. گعده های ما یکسره علمی بود و بر سر موضوعات مختلف ادبی و تاریخی و متنی بحث می کردیم. بحث درباره کتاب ها و نسخه ها و گفتگو در موضوعات مرتبط با تاریخ و ادب و فرهنگ. آقای بهرامیان از نوادر روزگار و از استادان مسلم رشته تاریخ دو سه قرن نخست اسلام در ایران است. از بهترین نویسندگان دائره المعارف بزرگ اسلامی است و تا آنجا که به یاد دارم همواره مورد اعجاب و تمجید کسانی مانند استاد زریاب و تفضلی و امثال آن دو از میان ستارگان فرهنگ کشور بود. بسیار کم می نویسد اما آنچه می نویسد معتبر است و خواندنی. محضرش بسیار مفید است و علاوه بر جنبه های علمی به دلیل ذوق ادبی سرشاری که دارد و مایه های طنز که در گفتارش هست همواره مصاحبت با او برای من شیرین بوده است. باید دانشگاه ها و مراکز علمی کشور قدر او را بدانند. وقتی با پاتریشیا کرون از چند مقاله او در موضوعاتی که خانم کرون درباره اش کار می کرد صحبت کردم و او علاقمند شد ببیند آن مقالات را. بعداً دیدم به آنها ارجاع داده و ستایش می کرد از آن نوشته ها. وقتی هم به ماهر جرار که درباره جارودیه کار می کرد گفتم باید مقاله بسیار خوب بهرامیان را ببینی. او هم بدان مراجعه کرد. همواره به دوستان ارجاع می دهم نوشته های بهرامیان را در موضوعات مختلف. در شناسایی نسخه های خطی آدم بسیار مطلع و دانشمندی است. از توفیقات من همکاری و دوستی با او بوده است در تمام آن سالها. عمرش پر برکت باد...


۱۹- دکتر سروش و مدرسه علوی
آقای دکتر سروش فارغ التحصیل مدرسه علوی است. او چند سالی بعد از انقلاب در دبیرستان علوی سال چهارم بینش دینی درس می داد. متن خود کتاب را هم خود او با همکاری آقای حداد عادل نوشته بود. متن کتاب که مباحث جالب توجهی داشت و سطحش یک سر و گردن از کتاب های سال های قبل بالاتر بود را خود دکتر سروش به ما درس می داد. بنابراین تألیف دکتر سروش را با خود او می خواندیم. طبعاً درس شیرین و قابل استفاده ای بود. در سر درس آدمی جدی بود و شاگردان کلاس هم از او حساب می بردند. خیلی سال بعد آقای سروش آمد به مرکز دائره المعارف و با هم همکار شدیم. در فاصله یکی دو سالی کم و بیش هفته ای یکبار تشریف می آوردند به مرکز و در اتاقشان یک صبح تا بعد از ظهری بودند. فرصتی بود برای گفتگوهای علمی. طبعاً از محضر ایشان می شد خیلی بهره علمی برد. از همه جا سخن به میان می آمد. همراه دوستانی مانند آقای انواری و بهرامیان. اتاق ایشان نزدیک اتاق مرحوم دکتر شرف بود و معمولاً ایشان هم تشریف می آوردند. در پاریس دو سه باری تجدید دیدار حاصل شد. محضر آقای دکتر سروش طبعاً بسیار مغتنم است.


۲۰- امروز داشتم به این فکر می کردم که ما در ایران در کنار اهل علم و فلسفه و تحقیق و نویسندگان و محققان در رشته های علوم انسانی، دو گروه دیگر هم داریم که به لطف برخی دانشگاه های خاص رشدی روزافزون داشته اند در این سالها: یکی دلالان فرهنگی که اگر از آنها بپرسید چه می کنید می گویند کار فرهنگی می کنیم (البته از نوع مدیریتی یعنی فرهنگ را مدیریت می کنند. یکی دو تا کار قلمی هم معمولاً منتشر می کنند که جای شبهه ای باقی نباشد) و دیگری بساز و بفروش های فرهنگی. یعنی قلم در خدمت سفارش های فرهنگی آن هم دوباره از نوع خاص آن. یکی از نمونه های شایعش دفاعیه نامه هاست. یعنی دفاع از تفکر و اندیشه مسلط. گاه هم برای اینکه حرف ها جدی تلقی شوند چند اصطلاح پست مدرن و یا چند تکه کلام فردیدی یکی در میان به کار گرفته می شود و یا چند سند تازه یاب....

۲۱- "التنبيهات والبشارات"
I was the first one who discoverd the fact that the version of the k. Inqâdh al-bashar min al-jabr wal-qadar of al-'Âmiri edited by S. Khalifât is missing an important part of the work.
كنت أول من نشر مقالة و تكلم عن وجود اختلاف بين النسختين من كتاب انقاذ البشر من الجبر والقدر لأبي الحسن العامري وأن هناك نقص مهم في النسخة المطبوعة من قبل سحبان خليفات، علماً أن للكتاب نسخاً أخرى غير النسخة الموجودة في الخزانة الغروية والمكتوبة بقلم ركن الدين الجرجاني الغروي، تلميذ العلامة الحلي والتي تكلمت عنها وعن النسخ الأخرى في نفس المقالة المذكورة اعلاه والتي نشرت سنة ٢٠١٢
راجع:
http://ansari.kateban.com/post/1893
والآن هذه المقالة أعيدت نشرها في كتابي: از گنجینه های نسخ خطی (طبعة اصفهان- ايران. ٢٠١٥).
سعيد الغانمي في كتابه هذا نشر النسختين المختلفتين للكتاب ضمن أربع رسائل فلسفية للعامري (طبعة ٢٠١٥).

۲۲- استاد محمد تقی دانش پژوه، کتابشناس و دوستدار فلسفه
در فاصله چند سال پایانی عمر پر برکت استاد محمد تقی دانش پژوه، نويسنده اين سطور مدت زمانی را توفيق داشت تا محضر آن استاد گرانمايه را درک کند. در يکی از همين جلسات سخنی از نسخه خطی کتاب اعلام الطرائق ابن شهرآشوب مازندرانی با آن استاد به ميان آمد. استاد که پیش از آن از وجود نسخه این کتاب ارزشمند از طريق مرحوم محقق طباطبايي اطلاع یافته بودند، اظهار علاقه کردند تا نسخه را مطالعه کنند. در جلسه ای ديگر من عکسی از نسخه را تهيه کردم و خدمت استاد دانش پژوه تقديم کردم که احتمالا الآن بايد در مجموعه کتابخانه اهدايی ايشان باشد. استاد به محض تورق کتاب و با توجه به علاقه و سابقه ای که در انتشار اين دست متون دائرة المعارف گونه داشتند، بی نهايت علاقمند شدند تا کتاب را تصحيح کنند و بدين ترتيب پيشنهاد فرمودند که زير نظر ايشان کار تصحيح متن را آغاز کنم. کار البته مقداری هم پيش رفت اما بعدا با مسافرتی یکساله که برای من به خارج از ايران پیش آمد کار نا تمام ماند. در آن دوره که این توفیق را داشتم خدمت استاد برسم بهره های فراوانی از ايشان در زمينه شناسايی نسخه های خطی نصیب من شد. آن مرحوم به ويژه به مطالعه تحقيقات غربی در زمينه اسلام شناسی و ايرانشناسی تأکيد می کرد و خود نيز به پاره ای از مستشرقان همانند گلدتسيهر بی نهايت علاقمند بود. توصیه او دائما این بود که باید این قبیل نوشته ها را خواند و با شیوه های پژوهش در مغرب زمین آشنا شد. دانش پژوه در عین حال شیفته منطق و آثار منطقی بود و به ویژه آثار فارابی و مکتب مسیحی بغداد. در نوشتن و ارائه کتابشناسی ها سبک ویژه خودش را داشت و بسیار گزیده و به سبک الکلام یجر الکلام می نوشت. عبارات و کلماتی که در نوشتن به کار می گرفت خاص خودش بود. دائماً هم به همه علاقمندانش و از آن میان نویسنده این سطور توصیه می کرد باید به اروپا رفت و آنجا تحصیل علم کرد. بعداً شنیدم یکی دو بار هم توصیه من را در این رابطه با برخی دوستانش کرده بود.
من نوشته های استاد دانش پژوه را تقریباً به تمامی خوانده ام. حتی بخش زیادی از فهارسی که برای کتابخانه مرکزی نوشته است. در فهرست های او جز نسخه شناسی اطلاعات جنبی قابل توجهی وجود دارد که باید روزی استخراج و مستقلا به چاپ برسد. بی تردید کسی به پایه او نسخه خطی ندیده بود و به اندازه او در راه احیای میراث خطی ایران تلاش نکرده است.
استاد دانش پژوه نمونه ای بی بديل در تاريخ کتابشناسی و نسخه شناسی است؛ آن مرحوم نه تنها در حوزه فلسفه و منطق و علوم حکمی ويونانی کتابشناسی بی همتا بود و نسخه های بسياری را در ايران و کشورهای ديگر شناسايی و فهرست کرد، بلکه دايره اطلاع ايشان از نسخه های خطی به حوزه علوم دينی نيز گسترش يافته بود و به ويژه در شناسايی نسخه های فارسی در اين دانشها بديلی نداشت. به خاطر دارم محقق طباطبايي به ويژه اين جنبه از شخصيت استاد دانش پژوه را مورد ستايش قرار می داد. به خاطر دارم ايشان می گفتند يک بار از طریق تماس تلفونی آغاز نسخه ای ناشناخته را که در علم کلام بود برای استاد خوانده بودند، و استاد دانش پژوه بی درنگ آن کتاب کلامی را که نوشته دانشمندی از اهل سنت بود و نسخه آن به نادرست در فهرست کتابخانه آية الله مرعشی در قم معرفی شده بود، شناسايی کرده بود. يک سفری هم آن دو مرحوم در سفر حج با هم بودند و خاطرات جالبی از آن سفر داشتند. دانش پژوه توفيق اين را هم داشت که آثار بسياری را نيز تصحیح و منتشر کند و به ويژه در حوزه فلسفه و علوم حکمی متون مهمی را به دست داد. محققان عرب و غربی نيز پايگاه او را دست کم در شناسايی نسخه های فلسفی و منطقی مورد تقدير قرار داده اند. در پاريس يک بار با پروفسور محسن مهدي سخن از مرحوم دانش پژوه رفت و ديدم از کارهای ايشان تقدير می کنند. به ويژه کارهای دانش پژوه در حوزه فارابی و نسخه های کتابهای او از اهميت زيادی برخوردار است. از ديگر سو مقدمه هايی که بر آثار تحقيقی نوشته است اهميت فوق العاده ای دارند و بسا از تحقيق خود متن ها اهميت بيشتری داشته باشند. در لابلای اين مقدمه ها و مقالات اطلاعات بی نظيری يافت می شود و به ويژه به دليل سبک نگارشی او بسيار مناسب است که مجموعه مقالات و مقدمه های او يکجا منتشر شود و برای آن فهرستی دقيق تهيه شود تا بسياری از اطلاعاتی که آن مرحوم طردا للباب در مطاوی تحقيقاتشان متذکر شده، مورد توجه بيشتر قرار گيرد. فهرستهايی که از کتابخانه های مختلف ارائه داد، از لحاظ کميت و در بسياری موارد از لحاظ کيفيت بی نظير است و در مواردی مطالبی را در فهرستها بيان کرده است که خود بسان يک مقاله تحقيقی درباره يک کتاب و يا يک نويسنده است. مناسب است که اين دست مطالب ايشان در فهرستها هم استخراج شود و مستقلا انتشار يابد.
فهرستواره دانش پژوه از نسخه های فقهی فارسی بی ترديد از مهمترين کارهای استاد است که از آن بسياری از مطالب علمی قابل استنباط است؛ از جمله توجهی که او به واژه های فارسی موجود در آثار فقهی عربی منطقه ماوراء النهر و نويسندگان حنفی داده و نيز اهميت شناسايی بسياری از مطالب اجتماعی از اين دست آثار فقهی و به ويژه آثار فقهی فقه نوازل و فتاوی که بی نهايت اهميت دارند. مقدمه ای که بر ترجمه نزهة الأرواح شهرزوري نوشته اند، و در آن فهرستی از حکما و فيلسوفان را به دست داده، و کتابشناسی مهمی از آثار فلسفی ارائه داده اند، اهميت زيادی دارد. اين مقدمه مستقلا هم منتشر شده است.
بر کتابخانه دانشگاه تهران فرض است همتی کند برای تجليل از مقام شادروان استاد محمد تقی دانش پژوه و در این میان انتشار مجموعه مقالات آن مرحوم را نیز باید در اولویت قرار دهد.
دانش پژوه قلبی پر مهر داشت. به خاطر دارم یکبار نزد او از احساس درد در قفسه سینه شکایت کردم. بلافاصله به فرزند پزشکش تلفون کرد و برای من وقت گرفت و توصیه کرد. یاد و نامش در تاریخ ایران جاودانه باد.
خداوند روح او را غریق رحمت واسعه خود قرار دهد.


۲۳- تصحیح مجموعه آثار شیخ صدوق و کار تصحیح و تخریج اسانید

یکی دو سالی با همکاری آقای حسین درگاهی روی تصحیح مجموعه آثار شیخ صدوق کار کردیم. تعدادی از مهمترین نسخه های آثار شیخ صدوق را شناسایی کردم و با همت آقای درگاهی عکس های قسمتی از آنها را از کتابخانه های مختلف و به ویژه آستان قدس و کتابخانه مرعشی تهیه کردیم. همزمان زیر نظر من کار تخریج احادیث شیخ صدوق آغاز شد. بنای ما تخریج احادیث بود بر اساس منابع موجود قبل از شیخ صدوق (و یا آثار خود او. چرا که او گاه یک حدیث را با دو و یا چند سند متفاوت در آثار مختلفش نقل کرده) و یا کسانی که متن ها را بر اساس سند متفاوتی نقل کرده بودند که با سند های شیخ صدوق به نحوی (عمدتاً با تکیه بر سنت تعویض سند و یا سنت استخراج نویسی) مرتبط است. عقیده ام این بود و همچنان هست که تخریج اسناد حدیث اگر غیر این باشد کار عبث و بی فایده ای است. چون مهمترین هدف تخریج پیدا کردن متون است با اسنادی که ریشه های مشترک را بتواند نشان دهد و الا فی المثل اینکه علامه مجلسی و یا بحرانی از کتاب التوحید حدیثی را نقل کرده و یا اینکه حدیثی کم و بیش مشابه اما با اسنادی کاملا غیر مرتبط جای دیگری نقل شده ولو منبع نقل قدیم باشد مفید نیست به ویژه در مورد احادیث مشهور که اسناد زیادی دارند. همزمان کاری بزرگ را شروع کردیم برای تصحیح اسناد آثار شیخ صدوق و نیز شناسایی نام ها و اسناد ناشناخته آثار او که عمدتاً هم ریشه در احادیث اصلاً سنی دارد. بنا بود که معجمی تهیه شود از اسامی راویان در آثار شیخ صدوق. برنامه دیگر گردآوری روایات و بازسازی آثار مفقود شیخ صدوق بود. با وجود اینکه مقداری هم کارها پیش رفت متأسفانه رها شد. یعنی همکاری من ادامه نیافت. نمی دانم بر سر آن طرح ها چه رفت؟


۲۴- آموزش ادبیات عرب در مدرسه علوی و چند نکته درباره آموزش منطق و فلسفه

دبیرستان علوی آن سالهایی که من آنجا درس می خواندم برنامه های فوق العاده ای داشت برای آموزش زبان عربی. این علاوه بر درس های رسمی آموزش عربی معمول بود که برای آنها هم بهترین معلمان درس عربی انتخاب می شدند. من از آنها بسیار آموختم. کتاب های صرف و نحو عرب، متون عربی ، آشنایی با ادبیات عربی نوین، اعم از قصه ها و رمان هایی به زبان عربی از نویسندگان جدید مصری. آنچه در طی سالهای دبیرستان من در مدرسه علوی در زمینه ادبیات عرب آموختم برای من بسیار مفید بود. من قبل از آن در زمان تحصیل در دوره راهنمایی عمدتاً در طی تعطیلات تابستانی و گاه بعد از ظهرها بعد از پایان ساعات مدرسه از منزلمان در خیابان خراسان تهران می رفتم به مدرسه مرحوم آقای مجتهدی که با ما فاصله زیادی نداشت. البته آنجا ثبت نام نکرده بودم. معمولاً درس های بعد از ظهر آن سالها رسمی نبود و نیازی به ثبت نام نداشت. استادان را هم می شد به طور شخصی انتخاب کرد. بعد از آن هم در طول دوران تحصیل در دوران دبیرستان هم همین کارم بود. آنجا طبعاً جامع المقدمات و کتاب های بعدی را خواندم. آنجا فی المثل کتاب سیوطی را می خواندیم با استادی. اما در مدرسه علوی با یکی از معلمان خوب ‌آنجا شرح ابن عقیل را خواندم. فکر می کنم آنچه آنجا یاد گرفتم چون همراه بود با متن خوانی مؤثرتر بود. صمدیه را همینطور دو بار خواندم (آن وقت که برای تحصیل رفتم بیروت بدین ترتیب مشکل تکلم به زبان عربی و یا نوشتن بدین زبان را نداشتم. آنجا البته با عربی روزنامه ای و روشنفکری و زبان عربی جدید بیشتر آشنا شدم). در عین حال سیستم مباحثه کردن و تدریس همزمان هم خود خیلی مؤثر است در رسوخ مطالب در ذهن. بعداً برای کتاب های دیگر هم همین کار را می کردم. حاشیه ملا عبد الله راهم به دو شکل یکی شرکت در درس در مدرسه مجتهدی فرا گرفتم و هم تمام آن را با نوارهای مرحوم مدرس افغانی آموختم. همزمان منطق مظفر را می خواندم که خیلی کمک می کرد برای فهم عمیقتر مطالب منطقی. در مدرسه مجتهدی یک استادی هم پیدا کردم که منطق کتاب آشنایی با علوم اسلامی مرحوم مطهری را درس داد به من و خیلی برایم مفید بود. منتهی تنها چند سال بعد آن وقت که شروع کردم به فرا گرفتن منطق شرح منظومه و شرح شمسیه و منطق شفای بو علی و مطالعه شماری کتاب و مقاله درباره منطق که تازه متوجه اهمیت برخی بحث هایی شدم که در حاشیه ملا عبد الله سال های قبلتر خوانده بودم. این یکی از مشکلات درس های حوزوی است. تمرکز اصلی بر متن و حل مشکلات متن است بدون مسئله محوری. بنابراین گاه شما مطلب و مشکلات متن را متوجه می شوید بدون آنکه بدانید دقیقاً این مطلب در چه سیاق کلی تری بحث شده و یا تاریخچه آن چه بوده و اصلاً چرا به عنوان مسئله مطرح شده است؟ گاه وقتی شما در بحثی فلسفی مباحث مرتبط منطقی مطرح می شود تازه متوجه می شوید که طرح آن بحث در حاشیه ملا عبد الله دقیقاً چه فایده ای در بحثی فلسفی دارد (مثلاً در بحث های قضایا و انواع حمل و غیره)؟ این عدم ارتباط میان آموزش منطق و فلسفه به نظرم از مشکلات درس های سنتی در حوزه های علمیه است. در مورد متون فلسفی هم همینطور، این مشکل وجود دارد. درباره آن هم خواهم نوشت...


۲۵- آقای محقق داماد اینجا توجه نداشته اند که تألیف کتاب در اصول فقه به معنی فقیه بودن نبوده است. در دوران سهروردی تألیف در علم اصول بخشی از فعالیت علمی اهل علم کلام و فلسفه بوده و اصلاً در آثاری گاه منطق و الهیات و علم اصول و جدل در کنار هم نوشته می شده است. مطلب ایشان را اینجا دیدم:
http://www.cgie.org.ir/fa/news/130316


۲۶- این مقاله ای است که حدود سال ۱۳۷۰ شمسی نوشتم درباره ابن عبدون و در آنجا از فهرست او یاد کرده ام.
http://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/2296
این البته یک نمونه است از مقالات مربوط به فهارس قدیم شیعه که آنجا چاپ شده است. متأسفانه مقالات دائره المعارف بزرگ اسلامی نمی دانم به چه دلیل در منشورات پژوهشی نهادهای دانشگاه و حوزه در سال های اخیر کمتر مورد توجه و استناد قرار گرفته است. نمونه اش کتاب فهارس الشیعه است که به هیچ یک از مداخل مرتبط در دائره المعارف بزرگ اسلامی اشاره ای نکرده است. برخی تصورشان این است که عدم ارجاع چیزی را تغییر می دهد. ارجاع به کارهای پژوهشی گذشته نشان از قوت کار است و نه ضعف آن. این برخلاف رسم معمول محققان در غرب است که بسیاریشان اگر نکته ای گرچه نه چندان مهم از کسی وام گرفته باشند آن را متذکر می شوند.

۲۷- شارحان ابن عربی و مذهب نصیریه

من در کتاب تشیع در بستر تحول از ارتباط نصیریه با مکتب ابن عربی و احتمال استفاده ابن عربی و شارحانش از آثار نصیریه بحث کرده بودم. اسنادی هم در این مورد گردآورده ام که در مقاله ای ان شاء الله عرضه خواهد شد. وجود نسخه قاصعه در کتابخانه صدر الدین قونوی هم از این جهت مفید است. اما مهمتر از آن وجود کتابی از آثار حسین بن حمدان خصیبی است در کتابخانه صدر الدین که در فهرست کتابخانه او موجود است و نشانی است روشن بر بهره وری شارحان ابن عربی از آثار نصیریه. اندکی بعد از صدر الدین برخی از نصیریان در تفسیر و بازسازی آرای خود از مکتب ابن عربی بهره بردند که در آن کتاب از آن بحث کرده ام. فهرست کتابخانه شخصی صدر الدین اخیراً بار دیگر به وسیله فاضل محترم استاد هادی مکارم به نحو بسیار شایسته ای منتشر شد.

۲۸- درباره راغب اصفهانی و زمان حیاتش

درباره زمان زندگی و مرگ راغب اصفهانی تاکنون اختلافات زیادی میان منابع و محققان جدید وجود داشت. عده ای او را متعلق به سده چهارم و برخی متعلق به سده پنجم و حتی اواخر آن می دانستند. من خود چند سال پیش تحقیق دراز دامنی را درباره راغب انجام دادم و مشغول نوشتن مقاله مطولی درباره او بودم که با نوشته ها و رساله دکتری Alexander Key برخورد کردم. او در رساله دکتری خود درباره راغب بحث های مفید و جالبی مطرح کرده و سندهای تازه ای را کشف کرده است، از جمله شماری از گواهی های نسخه های خطی در مورد زمان راغب اصفهانی. درباره اندیشه او هم کار کرده و تاکنون علاوه بر آن مقالات و مطالعات دیگری را منتشر کرده است. خوشبختانه متن رساله او و نیز تمامی سندهایی که کشف کرده چند سالی است بر روی سایت او در سایت آکادمیا در دسترس است. شنیدم به تازگی خلاصه ای از آن تحقیقات در مجله شهاب قم توسط یکی از مترجمان و نویسندگان ترجمه و به فارسی عرضه شده است. همینک می دانیم راغب از عالمان اواخر سده چهارم و اوائل سده پنجم قمری است. برخی از مباحثی که من آن سالها در خصوص راغب انجام دادم هنوز هم قابل انتشار است و خوشبختانه با وجود تحقیقات Alexander Key می توان آنها را منتشر کرد. شاید در چند فصل نتایج آن تحقیقات را به زودی منتشر کنم. راغب اصفهانی از عجایب روزگارش و از مهمترین علمای مسلمان در چند سده آغازین است که جایگاه او به خوبی شناخته نشده و منظومه فکریش هنوز به شکل کاملی عرضه نشده است.

۲۹- اشتباهی از دکتر سروش درباره غزالی
آقای دکتر سروش در مقاله احیاء علوم الدین اشتباهاً یکی از استادان و مشایخ غزالی به نام ابو نصر اسماعیلی را صرفاً به دلیل نام خاندانی او از دعات اسماعیلی فرض کرده است، در حالی که این شخص یکی از افراد خاندان مشهور اسماعیلی جرجان است که همه از شافعیان بوده اند و من مدخل مربوط به آنان را در دائره المعارف بزرگ اسلامی نوشته ام. بد نیست این مطلب اصلاح شود.
http://www.cgie.org.ir/fa/article/7475/احیاء-علوم-الدین%E2%80%8C---عبدالكریم%E2%80%8C-سروش%E2%80%8C


۳۰- یادداشتی در فیسبوک
Ali Imran

From Hassan Ansari's telegram channel (translation is mine) - I thought it was interesting:
—------—
Agha Muhaqqiq Damad has not realized that books that were written on the topic of Usul al-Fiqh did not mean that the author was a Faqih (jurist). During the time of Soharwardi, writing books on Usul was part and parcel of the scholarly activities of people of theology and philosophy (Ahl-e Kalam wa Falsafeh), and in fact books on logic, Ilahiyyat, Usul and Jadal were generally written in tandem.
—----------
He is critiquing Agha Damad's speech over here [http://www.cgie.org.ir/fa/news/130316], who claims Soharwardi was a jurist, by referring to his book التنقیح فی‌الاصول الفقه

۳۱- ترجمه خلاصه ای از مقاله من درباره عدم اصالت کتاب اثبات الرجعه منسوب به فضل بن شاذان. آن را به اشاره ای در فیسبوک یافتم .
ITHBAT AL-RAJ’A OF FADHL BIN SHADHAN
Aal e Imran | May 9, 2016 | Tarajim & Rijal | No Comments
This is a translated summary of an article written by Hasan Ansari, called Huviyyat-e Waqa’iee-ye Kitab-e Ithbat al-Raj’a Mansub beh Fadhl bin Shadhan (Actual state of the book Ithbat al-Raj’a, as attributed to Fadhl bin Shadhan). The purpose is to merely provide another perspective on the book, and not necessarily for the readers/researchers to reach conclusions.
Narrations from a book by the name of Ithbat al-Raj’a, attributed to Fadhl bin Shadhan are found in the Mir Lawhi’s work Kifayah al-Muhtadhi fi Ma’rifah al-Mahdi (کفاية المهتدي في معرفة المهدي), a book written during the time of the Safavids. Furthermore, Hurr al-Amili seems to have taken some of these narrations from the works of Lawhi and called it Muntakhab Ithbat al-Raj’ah (منتخب اثبات الرجعة) published in the 15th issue of the magazine Turathuna. It has also been translated into English as The Return of al‐Mahdi by Sayyid Saeed Akhtar Rizvi.

This work is not mentioned in any other earlier works at all, and its narrations – minus a few – can’t be found in other books written by Fadhl bin Shadhan. So we do not know how this text ended up receiving the name Ithbat al-Raj’a. Even if one says that the name of Fadhl bin Shadhan exists in the manuscript itself, it does not suffice as proof, because the manuscript’s authenticity itself is not proven.

The actual book of Fadhl bin Shadhan by the name of Ithbat al-Raj’a was not a book of narrations, rather it was a theological work. Even if we assume the far-fetched view that this current book is his, then it wouldn’t have been called Ithbat al-Raj’a, rather Kitab al-Raj’a. Furthermore, most of the narrations (which we have at our disposal due to Mir Lawhi and Hurr al-‘Amili) have nothing to do with Raj’a as a concept. Perhaps it would have been better to call the book al-Ghaybah as that is what the narrations pertain to.

Besides the discussion on why it being named Ithbat al-Raj’a is flawed, the actual attribution to Ibn Shadhan is also incorrect. When one looks at the chains of narrations, we see that there are individuals in chains who came after Ibn Shadhan, or they were contemporaries, but younger than Ibn Shadhan. Two individuals that Ibn Shadhan quotes from in this book are Sahl ibn Ziyad and Muhammad bin Abi al-Sihban – both were younger contemporaries of him and we do not find Ibn Shadhan reporting from them in any other work at all. Furthermore, there are certain matters recorded in the book that refer to events that took place after the life of Imam Hasan al-‘Askari (s). Nevertheless, the name of Ibn Shadhan does exist on the manuscript (placed by someone) – a manuscript which was found by Wijada anyways.

Because we do not know how the original book was organized (since we only have a few narrations from it), we cannot comment much on what it was originally. Perhaps it was a book of narrations, which included both authentic and fabricated traditions, or with fabricated chains. It is possible that if it was fabricated, it may have been done by someone who lived much earlier.

All in all, only a handful of narrations that exist in the book, can be found in other earlier hadith books as well such as al-Ghaybah of Tusi. Some narrations can also be found in the works of Shaykh Saduq, but it seems that the main work relied on for the contents was Kifayah al-Athar of Khazaz al-Qummi – a post-Ghaybah work. There are also some traditions whose text is not in-line with vocabulary that is seen in the general hadith corpus.

For example, a tradition whose text is similar to the Ahd of Ardashir:


حدّثنا محمّد بن أبي عمير، وصفوان بن يحيى رضي الله عنه قالا: حدّثنا جميل بن دراج، عن الصادق عليه السلام ، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليه السلام أنه قال: الإسلام والسلطان العادل أخوان توأمان لا يصلح واحد منهما إلا بصاحبه، الإسلام اُسّ، والسلطان العادل حارس؛ ما لا اُس له فمنهدم، وما لا حارس له فضائع؛ فلذلك إذا رحل قائمنا لم يبق أثر من الإسلام، وإذا لم يبق أثر من الإسلام لم يبق أثر من الدنيا

Another tradition is where the Prophet seems to be using philosophical jargon:

حدّثنا محمّد بن أبي عمير وأحمد بن محمّد بن أبي نصر رضي الله عنهما جميعاً عن أبان بن عثمان الأحمر، عن أبان بن تغلب، عن عكرمة عن ابن عباس، قال: قدم يهودي إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقال له نعثل، فقال: يا محمّد إني أسألك عن أشياء تتلجلج في صدري منذ حين، فإن أجبتني عنها أسلمت على يديك…قال صلى الله عليه وآله وسلم: سل يا أبا عمارة.قال: يا محمّد صف لي ربك. فقال صلى الله عليه وآله وسلم: إن الخالق لا يوصف إلا بما وصف به نفسه، كيف يوصف الخالق الواحد الذي تعجز الحواس أن تدركه، والأوهام أن تناله، والخطرات أن تحده، والبصائر أن تحيط قدرته؟! أجلّ عمّا يصفه الواصفون؛ نأى في قربه، وقَرُبَ في نأيه، كيَّف الكيف فلا يقال كيف، أيِّن الأين فلا يقال أين. تنقطع الأفكار عن معرفته. وليُعلم أن الكيفية منه والأينونية، وهو الأحد الصمد كما وصف نفسه، والواصفون لا يبلغون نعته، لم يلد ولم يولد ولم يكن له كفواً أحد. قال: صدقت يا محمّد، فأخبرني عن قولك (إنه واحد لا شبه له) أليس الله واحداً والإنسان واحد؟ ووحدانيته قد أشبهت وحدانية الإنسان؟ فقال صلى الله عليه وآله وسلم: الله واحد وأحديُّ المعنى، والإنسان واحد ثنوي؛ جسم عرض (وبدن) وروح، وإنما التشبيه في المعاني لا غير…

Some narrations seem to be compounded, by taking the text from one place, and a chain from another place. This is not something that was unheard of. For example we see Ibn Ghdairi say on page 99 of his Rijal work, regarding Abu al-Mufaddhil Shaybani:

رأيت کتبه وفيها الأسانيد من دون المتون والمتون من دون الأسانيد

I saw his books, and in them were chains without any narrations, and narrations without any chains

So this was definitely a possibility. Here are a few possible examples:

حدّثنا محمّد بن الحسن الواسطي رضي الله عنه قال: حدّثنا زفر بن الهذيل، قال: حدّثنا سليمان بن مهران الأعمش، قال: حدّثنا مورّق، قال: حدّثنا جابر بن عبد الله الأنصاري قال

Compare with Kifayah al-Athar, Page 56-57; also see the critique of Allamah Majlisi with regards to the content of this narration in Bihar al-Anwar, Volume 36, page 306

حدّثنا عليّ بن الحكم رضي الله عنه عن جعفر بن سليمان الضبعي عن سعيد بن طريف، عن الأصبغ بن نباتة، عن سلمان الفارسي

Compare with Kifayah al-Athar, Page 40

حدّثنا عثمان بن عيسى رضي الله عنه قال: حدّثنا أبو حمزة الثمالي، قال: حدّثنا أسلم، قال: حدّثنا أبو الطفيل، قال: حدّثنا عمار بن ياسر

Compare with Kifayah al-Athar, Page 124

حدّثنا الحسن بن علي بن فضال رضي الله عنه عن عبد الله بن بكير، عن عبد الملك بن إسماعيل الأسدي، عن أبيه، عن سعيد بن جبي

Compare with Kifayah al-Athar, Page 120

حدّثنا عبد الله بن جبلة، عن عبد الله بن المستنير، عن المفضل بن عمر، عن جابر بن يزيد الجعفي، عن عبد الله بن العباس

Compare with Kifayah al-Athar, Page 16

حدّثنا عليّ بن الحكم رضي الله عنه ، عن سيف بن عميرة، عن علقمة بن محمّد الحضرمي، عن الصادق عليه السلام

Compare with Kifayah al-Athar, Page 266

حدّثنا عبد الرحمن بن أبي نجران رضي الله عنه قال: حدّثنا عاصم بن حميد، قال: حدثنا أبو حمزة الثمالي، عن سعيد بن جبير، عن عبد الله بن عباس

Compare with Tafseer Ali bin Ibrahim al-Qummi, Volume 2, Page 303

There are other examples as well, but these suffice for our argument.

منبع مطلب بالا : https://www.facebook.com/search/top/?q=hasan%20ansari%20ithbat
دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۶:۵۳
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

محمد معصومی
۱۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۲۴
سلام و عرض ادب جناب آقای انصاری فرهیخته
استدعا دارم درباره مقاله ای که علامه سید محمد نوری درباره نظریه تکامل داروین در مجله آیت الله شهرستانی نوشته اند، اطلاعات بیشتری مرحمت بفرمایید. بنده چند سالی است در حوزه اسناد نظریه تکامل پژوهش میکنم و مرحمت شما لطف بزرگی خواهد بود.

با مهر و ارادت
عبدالحسین طالعی
۶ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۰:۲۴
در مورد نکته سید محمد نوری عرض کنم: اولا ترجمه مفاتیح الجنان کار اخوی دانشمند ایشان جناب سید محمد رضا نوری است. ثانیا یک دوره چهار جلدی در عقاید از مرحوم سید محمد نوری را که تا اواخر عمر خود و حتی در دوره نابینایی روی آن کار می کردند، نشر آفاق در تهران چاپ کرده است. جدا خواندنی است. پیشنهادم این است که کسی از عزیزان کعرفی و نقد جانانه ای بر آن بنویسد. البته ویراستار دانشور آن آقای سید علی رضوی (بسیاردان و کم گوی و کم نویس) مقدمه نسبتا مبسوطی نوشته و توضیحات خوبی داده و چند برابر آنچه را که نوشته در سینه دارد که برای نوشتن چنان مطلبی می توان از دانسته هایش استفاده کرد.