چند سالی است پدیده مخالفت با فلسفه و علوم عقلی در برخی محیط های مذهبی در ایران رو به افزایش نهاده است. مخالفت با فلسفه گرچه سابقه کهنی در سنت های شیعی دارد اما آنچه در سال های اخیر شاهدش هستیم محصول تفکر دلبستگان به مکتب معارفی اهل تفکیک است. ادعای این گروه این است که معارف فلسفی با مکتب معارف اهل بیت توافق ندارد و آموزش و آموختن فلسفه نوعی تقابل با معارف شیعی اصیل است. اصل این جریان به چند دهه قبل بر می گردد که میرزا مهدی اصفهانی در مشهد درس هایی را تحت عنوان معارف آموزش می داد. شماری از شاگردان آن مرحوم چون از میان حوزویان بودند و برخی از آنها هم بعدها به مدارج علمی بالایی رسیدند آن نوع نگرش ها را که بسیار حاشیه ای بود و قابل اعتنا نبود به سطح حوزه های علمی رسانده اند. در این میان حتی عده ای از دلبستگان به این مکتب فکری انواعی از شایعات را هم با این مضمون که فلان و یا بهمان عالم معروف هم مخالف فلسفه بوده رواج می دهند. می دانیم که با فشار و شانتاژ عده ای از اعلام همین مکتب در دهه های گذشته عده ای در قم و شهرهای دیگر ناچار شدند تدریس فلسفه را کنار بگذارند.
خوشبختانه در سال های اخیر بسیاری از کتاب های نمایندگان این مکتب فکری منتشر شد و در اختیار است. از این کتاب ها معلوم شد که نمایندگان این مکتب تقریباً فلسفه هیچ نمی دانند و تحصیل مرتبی در این دانش نداشته اند. اما مشکل به نظر من فلسفه دانی و یا موافقت و یا مخالفت با فلسفه نیست. مشکل اصلی نوع جهانبینی خاصی است که این مکتب آن را تبلیغ می کند. این جهانبینی را می توان در یک کلام جهانبینی هویت مداری تحلیل کرد که ساز و کارهای منطق تفکر را با هویت بسته دینی و مذهبی که از "خود" و در تقابل با "دیگری" تعریف و تحدید می کند در تضاد می بیند. نتیجه چنین رویکردى تسهيل روند تبدیل شدن "دین" به مثابه پدیده ای در تاریخ و تمدن و فرهنگ به دین به مثابه "فرقه" اي فروبسته بر خويش است.
يكشنبه ۱۲ دي ۱۳۹۵ ساعت ۸:۵۲
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .