بیان الأدیان تألیف ابو المعالی محمد بن نعمت بن عبیدالله العلوی بلخی تألیف حدود سالهای میان ۴۸۵ تا ۴۹۵ ق که تحریری از آن را به احتمال بسیار زیاد برای فخر الملک فرزند خواجه نظام الملک نوشته است، از کهنترین متون فارسی در ملل و نحل نگاری است (ترجمه کهنسال و فارسی السواد الاعظم البته بخشی را در ملل و نحل دارد). این نکته را باید تذکر داد که گرچه از یکجا در متن (ص ۲۱۸ تا ۲۱۹) سال تألیف ۴۸۵ ق قابل استنباط است اما در جای دیگر (ص ۲۵۹) نویسنده از ۴۸۵ سال پس از پیامبر سخن می گوید که سال ۴۹۵ ق بدین ترتیب قابل استنباط است. بعید نیست نویسنده تنها تحریر دوم را به فخر الملک، آنگاه که وزیر سنجر سلجوقی بوده اهداء کرده بوده و نه تحریر اول را. ذکر فخر الملک تنها در شمار محدودی از نسخه ها آمده و اختلافات زیاد میان نسخه های کتاب هم به احتمال قوی به دلیل همین اختلاف تحریرهای نویسنده بوده است. اهداء کتاب به بیش از یک ولینعمت چنانکه می دانیم در آن دوران بسیار شایع بوده است (این نکته برای نخستین بار اینجا مطرح می شود).
نویسنده این کتاب به نظر من به احتمال زیاد شیعه امامی بوده اما ناچار به پنهان کاری بوده است. نمونه های این گونه پنهان کاری امامی مذهبان و حتی زیدیه در عصر سلجوقی کم نیست. در جای جای کتاب معلوم است که وی با مذهب اهل سنت و جماعت نسبتی ندارد. خاندان او البته خاندان مهمی در بلخ بوده اند و من شرح احوال آنان و تبیین درست نسب ایشان و معرفی یکی از آثار حدیثی منتسب به این خاندان را سالها پیش در همین سایت کاتبان در مقاله ای تحت عنوان کتابی از مؤلفی از خاندان صاحب بيان الأديان نوشتم. بعداً در چاپ تازه این کتاب که یکی دو سال بعد از انتشار آن مقاله منتشر شد دیدم مصحح کتاب نیز به درستی نسب ابوالمعالی را در مقدمه بحث کرده است. این تصحیح تازه که به کوشش جعفر واعظی سامان گرفته گرچه تصحیح خوبی است، اما متأسفانه همانند دیگر تصحیات این کتاب مشتمل بر اغلاطی است و البته سازواره انتقادی و شیوه تصحیح متن هم با مشکلاتی روبروست که جای بحثش اینجا نیست. با وجود تصحیح مکرر این کتاب، به نظر من هنوز باید این متن بار دیگر وسیله شخصی آشنا با ادبیات ملل و نحل نگاری و کلام و عقاید نگاری تصحیح شود.
ابوالمعالی در ذیل بحث از مذهب سنت و جماعت (ص ۱۷۹ به بعد) عقایدی را مطرح می کند که متناسب است با مذهب ماتریدی تنها با یک مورد اختلاف بسیار اندک که می تواند ناشی از نوعی تفسیر متفاوت از مبانی مکتب ماتریدی باشد. این نکته بسیار حائز اهمیت است. در زمان ابوالمعالی مکتب ماتریدی به تازگی رونقی گرفته بود و سلاطین سلجوقی هم تمایلی بدان نشان می دادند، به ویژه به دلیل تمایل آنان برای تثبیت مذهب ابو حنیفه به عنوان مذهب اهل سنت و جماعت. این سیاست در دوران خواجه نظام الملک اندکی تعدیل شد. خواجه نظام الملک در واقع خود در پی تثبیت مذهب شافعی در کنار مذهب حنفی بود و بنابراین مکتب اشعری هم به عنوان مذهب اهل سنت و جماعت از سوی او و مدارس نظامیه تبلیغ می شد. بعد از دوران خواجه نظام الملک و سلطان ملکشاه البته این سیاست تغییر کرد و بعد کما اینکه می دانیم به تدریج سیاست ضد شافعی و ضد اشعری در میان ترکان سلجوقی گسترش پیدا کرد. کتاب بیان الأدیان درست در دورانی میانی تألیف شده و نویسنده هم بی ترید به این مسائل عنایت داشته است. البته احتمال دارد كه در اين بخش حذف و اصلاحاتی در نسخه ها صورت گرفته باشد اما باید گفت ذکر حنابله در میان مذاهب سنت و جماعت در این متن (ص ۱۸۵) از نمونه های نخستین و قابل توجه این پدیده است؛ خصوصاً با توجه به وقایعی که در آن دوران و اندکی پیشتر در بغداد گذشت و تحت عنوان "فتنه ابن القشیری" معروف است و طی آن حنبلیان سعی در تثبیت قدرت و عقیده خود در بغداد داشتند. ذکر اشعریان در این متن (ص ۱۸۵) نیز در کنار مذاهب فقهی البته غریب می نماید اما در نسخه دیگری که در پاورقی بدان اشاره شده از مذهب سفیان ثوری سخن رفته که به نظر من صحیحتر است و گویا این تغییر، یعنی ذکر سفیان ثوری از سوی نویسنده در تحریر دوم صورت گرفته است.
آنچه جالب توجه است آن است که نویسنده در بحث از حنفیان (ص ۱۸۵ تا ۱۸۶)، اشاره می کند که فقیهان خراسان که به تعبیر او " از اصحاب ابو حنیفه اند در اصول"، مذهب سنت و جماعت دارند، اما همو می گوید که بعضی از فقهای عراق (که در این زمینه می تواند تنها شامل عراق عجم و یا در کنار آن بغداد هم باشد) در اصول مذهب معتزلی دارند. اینجا اشاره نویسنده ما به حنفیان خراسان و ماوراء النهر بوده است که مذهب آنان در عقاید و "اصول" منتسب بوده است به ابو حنیفه و البته خود به شاخه های سنت گراتر بخارایی و ماتریدی سمرقندی عموماً قابل تقسم بوده اند.
با وجود اختلافات بسیار میان حنفیان و دیگر سنیان و از جمله اشعریان و اصحاب حدیث، نویسنده ما در ابتدای این فصل آنگاه که می خواهد عقاید اهل سنت و جماعت را مطرح کند، گو اینکه بعداً آنها را شامل همه مذاهب فقهی سنی می داند، آنچه به عنوان عقاید "سنت و جماعت" مطرح می کند در واقع در کلیت آن نماینده عقاید ماتریدیان است. این نشان می دهد که نویسنده توجه به این نکته داشته است که کتابش را در دوران ترکان سلجوقی حنفی مذهب می نویسد و باید عقاید آنان را معیار درست پاک اندیشی معرفی کند. در زمان نویسنده ما، تحولات تازه مکتب ماتریدی و گسترش روی سریع آن که مربوط به همین دوران است پژواکش را در خراسان به تازگی یافته بود و حتی نویسنده ای مانند ابوبکر احمد بن محمد بن الحسن الفورکی النيشابوری در کتاب النظامی خود که آن را به سال ۴۶۵ ق نوشته به یکی از مهمترین عقاید ماتریدیان بدون اشاره به نام آنان به عنوان جماعتی از ماوراء النهر اشاره می کند (نک: برگ: ۱۰۴ الف: ...وجماعة من القائلين هم وراء النهر وقد ثبت في نفوسهم القول في ذلك...).
نویسنده ما آنجا که می گوید " اصحاب سنت و جماعت"، " ايزد تعالي را به همه صفات او قديم گویند" (ص ۱۷۹) و یا آنجا که می نویسد: ".... وقضا و قدر و نیکی و بدی به ارادت او ببیند لیکن فعل بنده با آن به استحقاق ثواب و عقاب باطل نگردد و گویند نیکی و بدی به ارادت ایزد تعالی است و بنده را در فعل اختیار، و ایزد تعالی بر وفق اختیار هر یکی چنان که به علم قدیم می دانست، خالق آن فعل" (نک: ص ۱۸۱ با اندکی اصلاح در متن. متأسفانه تصحیح نسخه های کتاب به درستی صورت نگرفته است)؛ در واقع دقیقاً بر مبنای مکتب کلامی ماتریدی و با اصطلاحات ویژه آنان سخن می گوید. نویسنده البته چند سطری پایینتر مطلبی را درباره معنای حدیث معروف " السعيد من سعد في بطن امه والشقي من شقي في بطن امه" اظهار می کند که با عقاید مکتب ماتریدی سازگار نیست و شاید تنها تعبیری نادرست از باور آنان و یا نشان دهنده اراده ای از سوی نویسنده برای تا اندازه ای همخوانی با مکتب اشعریان باشد.
به هرحال آنچه مسلم است این بخش از متن کتاب بیان الأدیان از اسناد مهم درباره مکتب کلامی ماتریدی است که امروزه در اختیار است.
نویسنده این کتاب به نظر من به احتمال زیاد شیعه امامی بوده اما ناچار به پنهان کاری بوده است. نمونه های این گونه پنهان کاری امامی مذهبان و حتی زیدیه در عصر سلجوقی کم نیست. در جای جای کتاب معلوم است که وی با مذهب اهل سنت و جماعت نسبتی ندارد. خاندان او البته خاندان مهمی در بلخ بوده اند و من شرح احوال آنان و تبیین درست نسب ایشان و معرفی یکی از آثار حدیثی منتسب به این خاندان را سالها پیش در همین سایت کاتبان در مقاله ای تحت عنوان کتابی از مؤلفی از خاندان صاحب بيان الأديان نوشتم. بعداً در چاپ تازه این کتاب که یکی دو سال بعد از انتشار آن مقاله منتشر شد دیدم مصحح کتاب نیز به درستی نسب ابوالمعالی را در مقدمه بحث کرده است. این تصحیح تازه که به کوشش جعفر واعظی سامان گرفته گرچه تصحیح خوبی است، اما متأسفانه همانند دیگر تصحیات این کتاب مشتمل بر اغلاطی است و البته سازواره انتقادی و شیوه تصحیح متن هم با مشکلاتی روبروست که جای بحثش اینجا نیست. با وجود تصحیح مکرر این کتاب، به نظر من هنوز باید این متن بار دیگر وسیله شخصی آشنا با ادبیات ملل و نحل نگاری و کلام و عقاید نگاری تصحیح شود.
ابوالمعالی در ذیل بحث از مذهب سنت و جماعت (ص ۱۷۹ به بعد) عقایدی را مطرح می کند که متناسب است با مذهب ماتریدی تنها با یک مورد اختلاف بسیار اندک که می تواند ناشی از نوعی تفسیر متفاوت از مبانی مکتب ماتریدی باشد. این نکته بسیار حائز اهمیت است. در زمان ابوالمعالی مکتب ماتریدی به تازگی رونقی گرفته بود و سلاطین سلجوقی هم تمایلی بدان نشان می دادند، به ویژه به دلیل تمایل آنان برای تثبیت مذهب ابو حنیفه به عنوان مذهب اهل سنت و جماعت. این سیاست در دوران خواجه نظام الملک اندکی تعدیل شد. خواجه نظام الملک در واقع خود در پی تثبیت مذهب شافعی در کنار مذهب حنفی بود و بنابراین مکتب اشعری هم به عنوان مذهب اهل سنت و جماعت از سوی او و مدارس نظامیه تبلیغ می شد. بعد از دوران خواجه نظام الملک و سلطان ملکشاه البته این سیاست تغییر کرد و بعد کما اینکه می دانیم به تدریج سیاست ضد شافعی و ضد اشعری در میان ترکان سلجوقی گسترش پیدا کرد. کتاب بیان الأدیان درست در دورانی میانی تألیف شده و نویسنده هم بی ترید به این مسائل عنایت داشته است. البته احتمال دارد كه در اين بخش حذف و اصلاحاتی در نسخه ها صورت گرفته باشد اما باید گفت ذکر حنابله در میان مذاهب سنت و جماعت در این متن (ص ۱۸۵) از نمونه های نخستین و قابل توجه این پدیده است؛ خصوصاً با توجه به وقایعی که در آن دوران و اندکی پیشتر در بغداد گذشت و تحت عنوان "فتنه ابن القشیری" معروف است و طی آن حنبلیان سعی در تثبیت قدرت و عقیده خود در بغداد داشتند. ذکر اشعریان در این متن (ص ۱۸۵) نیز در کنار مذاهب فقهی البته غریب می نماید اما در نسخه دیگری که در پاورقی بدان اشاره شده از مذهب سفیان ثوری سخن رفته که به نظر من صحیحتر است و گویا این تغییر، یعنی ذکر سفیان ثوری از سوی نویسنده در تحریر دوم صورت گرفته است.
آنچه جالب توجه است آن است که نویسنده در بحث از حنفیان (ص ۱۸۵ تا ۱۸۶)، اشاره می کند که فقیهان خراسان که به تعبیر او " از اصحاب ابو حنیفه اند در اصول"، مذهب سنت و جماعت دارند، اما همو می گوید که بعضی از فقهای عراق (که در این زمینه می تواند تنها شامل عراق عجم و یا در کنار آن بغداد هم باشد) در اصول مذهب معتزلی دارند. اینجا اشاره نویسنده ما به حنفیان خراسان و ماوراء النهر بوده است که مذهب آنان در عقاید و "اصول" منتسب بوده است به ابو حنیفه و البته خود به شاخه های سنت گراتر بخارایی و ماتریدی سمرقندی عموماً قابل تقسم بوده اند.
با وجود اختلافات بسیار میان حنفیان و دیگر سنیان و از جمله اشعریان و اصحاب حدیث، نویسنده ما در ابتدای این فصل آنگاه که می خواهد عقاید اهل سنت و جماعت را مطرح کند، گو اینکه بعداً آنها را شامل همه مذاهب فقهی سنی می داند، آنچه به عنوان عقاید "سنت و جماعت" مطرح می کند در واقع در کلیت آن نماینده عقاید ماتریدیان است. این نشان می دهد که نویسنده توجه به این نکته داشته است که کتابش را در دوران ترکان سلجوقی حنفی مذهب می نویسد و باید عقاید آنان را معیار درست پاک اندیشی معرفی کند. در زمان نویسنده ما، تحولات تازه مکتب ماتریدی و گسترش روی سریع آن که مربوط به همین دوران است پژواکش را در خراسان به تازگی یافته بود و حتی نویسنده ای مانند ابوبکر احمد بن محمد بن الحسن الفورکی النيشابوری در کتاب النظامی خود که آن را به سال ۴۶۵ ق نوشته به یکی از مهمترین عقاید ماتریدیان بدون اشاره به نام آنان به عنوان جماعتی از ماوراء النهر اشاره می کند (نک: برگ: ۱۰۴ الف: ...وجماعة من القائلين هم وراء النهر وقد ثبت في نفوسهم القول في ذلك...).
نویسنده ما آنجا که می گوید " اصحاب سنت و جماعت"، " ايزد تعالي را به همه صفات او قديم گویند" (ص ۱۷۹) و یا آنجا که می نویسد: ".... وقضا و قدر و نیکی و بدی به ارادت او ببیند لیکن فعل بنده با آن به استحقاق ثواب و عقاب باطل نگردد و گویند نیکی و بدی به ارادت ایزد تعالی است و بنده را در فعل اختیار، و ایزد تعالی بر وفق اختیار هر یکی چنان که به علم قدیم می دانست، خالق آن فعل" (نک: ص ۱۸۱ با اندکی اصلاح در متن. متأسفانه تصحیح نسخه های کتاب به درستی صورت نگرفته است)؛ در واقع دقیقاً بر مبنای مکتب کلامی ماتریدی و با اصطلاحات ویژه آنان سخن می گوید. نویسنده البته چند سطری پایینتر مطلبی را درباره معنای حدیث معروف " السعيد من سعد في بطن امه والشقي من شقي في بطن امه" اظهار می کند که با عقاید مکتب ماتریدی سازگار نیست و شاید تنها تعبیری نادرست از باور آنان و یا نشان دهنده اراده ای از سوی نویسنده برای تا اندازه ای همخوانی با مکتب اشعریان باشد.
به هرحال آنچه مسلم است این بخش از متن کتاب بیان الأدیان از اسناد مهم درباره مکتب کلامی ماتریدی است که امروزه در اختیار است.
يكشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۴۷
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .