از ميان کتابهایی که در حوزه فلسفه از عمر بن ابراهیم خيّامي می شناسیم و مکرر تاکنون به چاپ رسيده رساله کوتاه و بسيار مفيدی است به نام رسالة في الکون والتکليف. اين کتاب بنابر ادعای عبارات آغازين نسخه های بر جای مانده از آن در پاسخ مکتوبی از "القاضي الإمام أبو نصر محمد بن عبدالرحيم النسوي تلميذ الشيخ الرئيس" به خيّامي که در آن از او پرسشهایی در فلسفه پرسيده بوده نوشته شده است. در آغاز همين رساله عباراتی از متن مکاتبه نسوي با خيّامي درج شده که در عین حال مشتمل بر چهار بیت عربی است که در آن نسوي با کمال احترام از خيّامي درخواست کرده که درباره حکمت خلق عالم و نیز مسئله تکليف نظر خود را ابراز نماید. از همین اشعار هم بر می آيد که اين مکتوب برای خيّامي که نمی دانيم آن زمان کجا زندگی می کرده از راه دور ارسال شده است. علاوه بر اين اشعار که متضمن تجليل از مقام علمی خيّامي است اگر تعابيری که در آغاز اين رساله در رابطه با خيّامي آمده عيناً از خود متن مکتوب نسوي اخذ شده باشد که البته بعيد است و بيشتر به نظر می رسد کار کاتبان باشد باز نشان از تجليلی دارد که او در حقّ خيّامي ابراز می داشته است. نسوي در اينجا به عنوان "قاضي" معرفی می شود و در پايان رساله هم خيّامي پاسخ خود را به "مجلس رفيع" او تقديم می دارد و آرزوی آن دارد که در مقابل از سوی نسوي دعوت شود تا به ملاقاتش نائل گردد (برای اين رساله، نک: چاپ آن در دانشنامه خيّامي، ص 324 تا333). اينها نشان می دهد احتمالاً نسوي حقيقتاً مقامی همچون مقام قضاء داشته و خيّامي هم بی تمايل نبوده از حمايت اين قاضي بهره مند شود. اينکه چرا بايد شاگردی از شاگردان ابن سينا پاسخ پرسشهای فلسفی خود را از خيّامي که خود چنانکه در برخی منابع متأخر ادعا می شود شاگرد بهمنيار، شاگرد ابن سينا بوده درخواست کند و آن هم با آن تعابير که نشان از مقام علمی خيّامي از ديدگاه او دارد پرسش بر انگيز است. نويسنده اين سطور معتقد است خيّامي ابداً نزد بهمنيار تحصيل فلسفه نکرده و در آينده در همين سلسله مقالات خواهيم گفت اين مطلب سند درستی ندارد. نويسنده اين سطور تمايل دارد با شادروان عباس اقبال آشتيانی همراه گردد و بدين نظر متمايل شود که خيّامي خود نزد ابن سينا تحصيل علم کرده بوده است. تفصيل مطلب را در آينده خواهم گفت؛ آنچه اينجا مدّ نظر است آن است که احتمالاً نسوي که بنا بر ادعای اين متن شاگرد ابن سينا بوده سالها بعد از مرگ ابن سينا و آنگاه که خود دلمشغولی های ديگر و از آن جمله تصدی مقام قضاء را داشته خواسته است از دانش خيّامي در فلسفه بهره گيرد و ستايش هايش هم ناظر بوده است به مقام علمي خيّامی که برخلاف نسوي که به کار قضاء اشتغال داشت تماماً در کار فلسفه و رياضيات و حکمت بوده است. خيّامي هم در پاسخ هم در آغاز متن و هم در سرتاسر آن همه جا با ستايش و احترام فوق العاده ای نسبت به نسوي سخن می راند و تأکيد می کند که مقام نسوي بسی بلندتر از آن است که از "اقران" خيّامي درباره مسائل حکمی و فلسفی پرسش کند. با اين حساب روشن است که نسوي در سنّ و سال از خيّامي بزرگتر بوده و با توجه به آنکه به عنوان شاگرد ابن سينا معرفی می شود به احتمال زياد اين مکاتبه در حدود دهه شصت و يا هفتاد سده پنجم اتفاق افتاده و نه ديرتر از آن و اگر چنين باشد آنگاه اگر تعابيری که از خيّامي در آغاز اين رساله همچون "السيّد الأجلّ حجّة الحقّ فيلسوف العالم نصرة الدين سيّد حکماء المشرق و المغرب" آمده باشد نه همه آن بلکه حتی قسمتی از آن از نوشته خود نسوي و يا کاتب دستگاه قضائش گرفته شده باشد و همچنين با توجه به ستايشی که از خيّامي در اشعار خود نسوي در آغاز متن نقل شده بايد گفت خيّامی در همان حدود دهه شصت و هفتاد قمری تا آن پايه اعتبار داشته که چنين تعابيری در حقّ او از زبان معاصران و حتی کسانی که در سنّ و سال بر او تقدّم داشتند جاری گردد. خيّامي که خود را بی ترديد بسی آگاهتر و دانشمند تر از قاضي نسوي می دانسته و اين از سرتاسر رساله معلوم است (چنانکه در آينده جزئيات آن را معلوم خواهيم کرد) با اين وصف نسوي را برتر از خود و اقرانش می داند و ظاهراً در اينجا بيش از هر چيز نظر به آن داشته تا حمايت آن قاضي و "مجلس رفيع" او را به دست آورد. اما قاضي نسوي خود قاضي کجا بوده و خيّامي در آن زمان خود ساکن چه دياری بوده است؟ اينها بر ما روشن نيست. آنچه مسلّم است آن است که خيّامي مکتوبی از قاضي نسوي دريافت می کند و پاسخش را نيز بدو ارسال داشته است. پس آن دو در يک شهر نمی زيسته اند و خيّامي هم آرزو می کند که به ديدار قاضي نسوي نائل آيد. آنچه گفتيم شايد اسباب تعجب خواننده آگاه به اين رساله را فراهم کند. چرا که در آغاز همين رساله گفته می شود که اين رساله چه زمانی و توسط قاضي چه شهری برای خيّامي ارسال شده است: " کتب أبو نصر محمد بن عبد الرحيم النسوي وهو الإمام القاضي بنواحي فارس سنة ثلاث وسبعين وأربعمائة الی ...". اما واقعيت اين است که برخلاف تصور همه کسانی که تاکنون درباره خيّامي و آثارش نوشته اند بخشی از متن نقل شده الحاقي است و به اشتباه به اين متن توسط کاتبان افزوده شده است. باری اين پرسشها را قاضي نسوي برای خيّامي ارسال داشته بوده، اما او امام و قاضي نواحی فارس نبوده و اين پرسشها هم ربطی به تاريخ 473 ق ندارد. اين توضيحات مربوط به رساله ديگری است که درست در نسخه خطی کهنسالی که محي الدين صبري کردي از آن در چاپ آن رساله در جامع البدائع بهره گرفت (و شايد هم در نسخه مادر آن) بعد از رساله الکون والتکليف قرار گرفته بوده است و به اشتباه ظاهراً توضيحی در حاشيه نسخه به داخل متن آمده و آن هم نه متن رساله دوم و بلکه رساله اولی يعنی رساله کون و تکليف که اساساً ارتباطی با قاضي فارس نداشته است. رساله دومی که در اين نسخه درست بعد از رساله کون و تکليف آمده بوده رساله ای است با عنوان "جواب السيد الأجلّ حجّة الحقّ فيلسوف العالم نصرة الدين سيّد حکماء المشرق والمغرب أبي الفتح عمر بن ابراهيم الخيّام عن ثلاث مسائل سئل عنها" که معروف است به رساله "ضرورة التضادّ في العالم والجبر والبقاء" که آن در واقع در پاسخ به مباحثه ای نوشته شده که خيّامي با قاضي فارس داشته است. برخلاف نظر سيد سليمان ندوي، ناشر آثار خيّامي که همگان هم آن را تکرار کرده و تلقّی به قبول کرده اند، اين رساله دوم هيچ گونه ارتباطی با رساله اول ندارد و بخشی از آن نيست و اصلاً مخاطبان آن دو رساله دو شخص متفاوتند. در واقع اين رساله دوم است که در تاريخ 473 ق تحرير شده و آن هم در پاسخ به مباحثه ای با قاضي فارس.
قبل از اينکه به مسئله رساله دوم و مخاطب آن بپردازيم همينجا اين نکته را تذکر دهم که هويت قاضي نسوي بر ما روشن نيست و بسيار بعيد است که مقصود حکيم ابو الحسن علي بن احمد نسوي باشد که می دانیم مدعی بوده که شاگرد ابن سيناست (نک: سفرنامه ناصر خسرو، ص 4؛ نيز نک: مقاله غلامحسين صديقی درباره او در مجله دانشکده ادبيات وعلوم انسانی دانشگاه تهران). به هر حال به درستی نمی دانيم که قاضي نسوي مخاطب خيّامي چه کسی بوده است؟
اما مخاطب رساله دومی که نام بردیم کيست و چرا بايد او را غير از قاضي نسوي رساله اول بدانيم. مطابق آنچه خيّامي خود در يک رساله ديگرش نوشته همينک می دانيم که خيّامي در سال 473 ق تحت حمايت قاضي فارس در شيراز به سر می برده و آنجا بنابر اطلاعی که خود او در رساله ای ديگر به دست داده و بعد از اين توضيح خواهيم داد رسالاتی را برای آن قاضي و جهت تقديم به مجلس او نوشته بوده است. خيّامي در رساله ارزشمند فلسفی خود با عنوان "رسالة جواباً لثلاث مسائل" که آن را خطاب به شخصی از دولتمردان به نام "الشيخ الرئيس امين الحضرة" جمال الدين/ الزمان عبد الجبّار بن محمد المشکوي نوشته است به نوشته ای ديگر از خود اشاره می کند که پيشتر به قاضي القضاة فارس نوشته بوده است. عين عبارت خيّامي از اين قرار است: " وقد استوفيت الکلام علی هذا المعنی وبعض کلام المخالفين فيه في رسالة کتبتها إلی قاضي قضاة فارس أبي طاهر [رحمه الله] ابّان مقامي بأرض فارس سنة ثلاث وسبعين ولتلک الرسالة بأصفهان وفارس وبغداذ وتلک النواحي نسخ وليست عندي منها نسخة وإلّا أنفذتها إلی حضرته والوقت لا يحتمل إعادة تلک المعاني والمقاومات (کذا: المقاولات) لکثرتها وضيق وقتي وعجزي عنها فإنّي في بقية مرض شديد ويدلّ علی [ذلک] تشويش اللفظ والخطّ جميعاً ختم الله لنا بالخير ولإخواننا...." (نک: دانشنامه خيّامي، ص 419). رساله ای که اينجا خيّامي بدان اشارت دارد با توجه به موضوع محل اشاره که بحث از اعتباريات و در نسبت با بحث از وجود است همان رساله دومی است که پيشتر از آن نام برديم و گفتيم که درست در نسخه کهنسال مورد استفاده محي الدين صبري بعد از متن کتاب اولی يعنی الکون والتکليف قرار گرفته بوده است. چنانکه می بينيم توضيحات مربوط است به ابو طاهر، به عنوان قاضي فارس و سخن از تاریخ تحرير رساله می رود در سال 473 ق. اين توضيحات ظاهراً در حاشيه نسخه رساله دوم ذکر شده بوده، با تعبير "وهو الإمام القاضي بنواحي فارس سنة ثلاث وسبعين وأربعمائة" و در مقام توضيح در رابطه با هويت قاضي ابو طاهر که مخاطب رساله دومی بوده و احتمالاً نامش در خطبه رساله دوم ذکر شده بوده اما در متن موجود از آن قسمت آغازين از قلم کاتبان افتاده است. به هر حال اين توضيحات به اشتباه به حاشيه متن رساله اول منتقل شده و آنگاه پس از آن از حاشيه به متن داخل شده و در مقام توضيح در رابطه با هويت قاضي نسوي مورد استفاده قرار گرفته است. اين در حالی است که اين ابو طاهر بوده که قاضي فارس بوده و نه قاضي نسوي و ثانياً تاريخ 473 ق مربوط است به رساله دومی و نه اولی و ثالثاً در رساله الکون والتکليف که خطاب به قاضي نسوي نوشته شده توضيحی درباره بحث مورد نظر که در رساله جواب جمال الدين از آن سخن رفته نيامده است. از آنچه در همين رساله اخير گفته و ما متن آن را نقل کرديم معلوم است که اين رساله دومی احتمالاً به دليل مطالب تازه و بديعی که در آن هست مورد اقبال عمومی قرار گرفته بوده و نسخه های آن در اصفهان و فارس و حتی بغداد هم رسيده بوده و خوانده می شده است (در آينده در اين مورد و مطالب تاريخی مرتبط سخن خواهد رفت). چنانکه گفتیم در نسخه موجود از اين رساله دومی خطبه ای ديده نمی شود اما معلوم است که گویا حذف اين خطبه توسط کاتبان خود سببی برای اين اشتباه و انتقال توضيحات حاشيه متن رساله دوم به حاشيه و در نهايت داخل متن رساله اول شده است. از همين آغاز رساله دوم (نک: دانشنامه خيّامي، ص 346) معلوم است که خيامي از سوی ابو طاهر مورد پرسش قرار گرفته بوده و اين پرسش هم لابدّ مستقيماً از خيّامي که در مجلس قاضي ابو طاهر حضور داشته پرسيده شده بوده و در پی آن خيّامي به صورت مکتوب و البته بسيار مختصر، رساله دوم که بی نهايت برای شناخت آرای فلسفی خيّامي اهميت دارد در پاسخ به پرسشهای قاضي که عمدتاً در موضوع ضرورت تضاد در عالم است را نوشته است.
از يک رساله ديگر خيّامي هم می دانيم که او برای اين قاضي ابو طاهر کتابها و رسالات ديگری هم نوشته بوده است. اين رساله همان مقالة في الجبر والمقابلة تأليف اوست که مکرر به چاپ رسيده و تحليل و بررسی و ترجمه شده است. از مقدمه ای که خيّامي بر اين رساله نوشته آشکارا پيداست که او زمانی تحت حمايت قاضي ابو طاهر بوده و قصدش آن بوده که برای وی رسالاتی که نتيجه و لباب تحقيقات حکمی او بوده بنويسد و از آن جمله در رياضيّات رساله معروف حاضر را که در علم جبر و مقابله است نگاشته بوده است. در اينجا عين عبارات او را در اين باره نقل می کنيم (نک: رياضيّات عمر الخيّام، تأليف رشدي راشد و بيژن وهاب زاده، ص 172 تا 173): "... ولما منّ الله تعالی عليّ بالانقطاع إلی جناب سيّدنا الأجلّ الأوحد قاضي القضاة الإمام السيّد أبي طاهر أدام الله عُلاه وکبت حَسدته وأعداءه بعد اليأس من مشاهدة کامل مثله في کلّ فضيلة عملية ونظرية وجمع بين الإنفاذ في العلوم وتثبّت في الأعمال وطلب الخير لکلّ واحد من ذي جنسه انشرح بمشاهدته صدري وارتفع بمصاحبته ذکري وعظم بالإقتباس من أنواره أمري واشتدّ بآلائه ونعمه أزري فلم أجد بدّاً من أن أنحو نحو تلاقي ما فوّتنيه ريب الزمان من تلخيص ما أتحققه من لباب المعاني الحکمية تقرّباً إلی مجلسه الرفيع وابتدأت بتعديد هذه الأصناف من المقدّمات الجبرية إذ الرياضيّات أولی بالتقديم واعتصمت بحبل التوفيق من الله تعالی راجياً منه أن يوفّقني لإتباع هذا بتحقيق ما انتهی إليه بحثي وبحث من تقدّمني من العلوم التي هي أهمّ من غيرها متمسّکاً بالعروة الوثقی من عصمته إنّه ولي الإجابة وعليه التکلان في کلّ حال..."
ما از اينکه خيّامي دقيقاً چه رسالات ديگری برای قاضي ابو طاهر نوشته اطلاع دقيقی نداريم منتهی می توان گفت که رساله پيشگفته درباره تضاد در عالم که در پاسخ به پرسشهای قاضي ابو طاهر نوشته شده بوده گرچه به حسب ظاهر در پاسخ به پرسشهای قاضی بوده اما در چارچوب همان نيت خيّامي قابل تفسير است که در آغاز رساله جبر خود ابراز داشته و تأکيد کرده که قصد دارد لباب مطالب حکمی را برای قاضي تحرير کند. محتملاً در مجلس قاضي ابو طاهر، خيّامی مطالب و نوشته های خود را مطرح می کرده و گاه همين مطالب زمينه پرسشهایی جديد را فراهم می کرده که در پاسخ بدان خيّامي رسالات مختصر دیگری هم تدوين می کرده است. از همين رساله تضاد در عالم آشکارا معلوم است که اين رساله در پی مباحثه ای تدوين شده است (نک: ص 346). آيا خيّامي عملاً رسالات حکمی و رياضی ديگری هم برای او نوشته بوده است و اگر پاسخ مثبت است آيا اين رسالات و يا کتابها مجموعه ای منظّم از بخشهای مختلف علوم فلسفی و حکمی بوده و يا تنها شامل بخشهای خاصّ می شده است؟ اطلاع زيادی در اين مورد نداريم اما می دانيم که در پی تدوين رساله تضادّ در عالم، خيّامي يک قسمت از بحثهای آن کتاب را که ظاهراً مورد توجه و اقبال قاضي ابو طاهر واقع شده بوده يعنی مبحث وجود را دستمايه تأليف رساله مستقلّ بسيار مهمی می کند تحت عنوان رسالة في الوجود که خوشبختانه باقی مانده و از مهمترين آثار فلسفی او قلمدادش بايد کرد (تحليل مفصلی از اين رساله را در آينده در همين سلسله مقالات ارائه خواهيم داد). احتمال زياد دارد که اين رساله در وجود تنها به دليل پرسش و درخواست مجدد برای ايضاح فزونتر برای قاضي ابو طاهر به وسيله خيّامی تدوين شده و اين چيزی است که گرچه در آغاز اين رساله از آن سخنی نمی رود اما از آنجا که مطالب آن تفصيل مبحث وجود در رساله تضاد است و از ديگر سو از آنجا که در پايان همين رساله وجود (نک: دانشنامه خيّامي، ص 406)، خيّامي در خطاب به مخاطبش اشاره می کند که پيشتر بحث تضادّ را به درستی شناختی(با تعبير: ... من ضرورة التضادّ أيضاً علی ما قد عرفت تفصيله...) معلوم می شود که اين رساله وجود در پی همين رساله تضادّ و برای همين ابوطاهر بايد نوشته شده باشد؛ به ويژه اينکه در جای ديگری از همين رساله وجود اشاره می کند به مباحثی که بعد از اين خواهد نوشته و برای همان مخاطب که بايد چنانکه گفتم مقصود همين قاضي ابو طاهر باشد که برای او قصد تدوين آثاری در حکمت و انواع فلسفه را داشته است (نک: ص 405: "وستعرف تفصيل هذا الکلام بعد هذا ...). بنابراين ظاهراً خيّامي رسالات ديگری هم برای همين قاضي ابو طاهر جز سه رساله پيشگفته، يعنی دو رساله در فلسفه اولی و سومی در جبر و مقابله نوشته بوده است. در پايان "رسالة في قسمة ربع الدائرة" هم خيّامي اشاره دارد به "شرف المجلس وحقّ السائل أدام الله تأييده" که ممکن است مقصود باز همين قاضي ابو طاهر باشد (نک: رياضيّات عمر الخيّام، تأليف رشدي راشد و بيژن وهاب زاده، ص 246).
حال پرسش اين است که اين قاضي ابو طاهر کيست که تا اين پايه خيّامی برای او رسالات مختلف نوشته بوده و در تحت حمايت او مدتی را گذران کرده بوده است. خيّامي در مقدمه رساله پيشگفته درباره جبر و مقابله در بخشی از آن اشاره دارد به مشکلاتی که از سوی معاصرانش به ويژه به دليل شيوه بحثی و علميش متحمل می شده و می نويسد که با توجه به بی اعتنايی معاصرانش از ميان حکماء که او آنان را تنها "متشبّهان" به حکماء می خواند (ص 172؛ تحليل اين بخش از گفتار خيّامی را در آينده همين سلسله مقالات خواهيد خواند) فرصت لازم را برای تدوين آثار حکمی و علمی پيدا نمی کرده است و آنگاه به دليل حضور در مجلس قاضي ابو طاهر و مشاهده مقام علمی و نظری و همچنين مؤفقيّت ها و فضيلتهای عملی قاضي و استواری وی در هر دو مقام، اين فرصت برای او فراهم آمده تا به تدوين آنچه در زمينه لباب معانی حکمي پيشتر مورد تحقيق قرار داده بپردازد و در واقع نتيجه سالها تحقيق خود را که از کلامش در مقدمه پيداست که نه تنها مورد بی اعتنايی حکمای ديگر واقع می شده بلکه تمسخرش نيز می کرده اند به رشته تحرير درآورد. بنابراين چنانکه بعد از اين دقيقتر نشان خواهيم داد(و در همين مقدمه هم اشارتی بدان دارد) خيّامي عادتش بر اين نبوده که به تدوين کتابهای جامع و مطولات بپردازد بلکه قصدش تنها اين بوده که دست کم آنگاه که در خدمت قاضي ابو طاهر بوده (و چنانکه خواهيم ديد شيوه کلی او در تمام عمر هم همين بوده) نتايج تحقيقات و تدقيقات خود را که "لباب معانی حکمی" بوده در رسالات کوتاهی به رشته تحرير درآورد. حال با اين ويژگيها که از قاضي ابو طاهر شناختيم بايد ديد که هويت دقيق اين شخص چه بوده است؟ تاکنون از نويسندگان تا آنجا که من ديده ام کسی تلاشی برای تعيين هويت اين شخص نداشته است. رشدی راشد در حاشيه صفحه 35 از کتاب رياضيّات عمر الخيّام می نويسد که بر حسب نسخه کهنسال (با تاريخ 607 ق) واتيکان از رساله جبر و مقابله خيّامي اين ابو طاهر کسی بوده است به نام محمد بن عبد الله بن الحسين. رشدی راشد البته تلاشی برای شناسایی او نمی کند. اين شخص در کتاب شدّ الإزار جنيد شيرازي مورد توجه قرار گرفته و شرح حالی از او موجود است که می تواند راهگشای کار ما باشد. عبارت او از اين قرار است (نک: شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار، ص 358 تا 360):
"القاضى ابو طاهر محمد بن عبد اللّه بن الحسين بن عبد اللّه الفزارى، قاضى قضاة فارس كان صاحب علم و ورع و زهد و حلم و فتوّة قد سافر الحجاز و العراق يرى (کذا: رئيس، ظ) القوم المشار اليهم من غير اشهار و لا اظهار و تكلّم فى سائر العلوم و عرض الأئمّة فى مجلسه المذاهب المختلفة و كان هو النّاقد لها، ولي القضاء فى صباه و حكم بين الخلق خمسين سنة ماقام خصمان من مجلسه الّا بالرّضا و هذا ممّا عجز عنه السّلف، ما خالفه احد من سائر الطّبقات [و كان] مقبولا عند الخاصّ و العامّ و الولاة و السلاطين، سمع الحديث و روى، ما كان يخلو وقتاً من مطالعة سير المشايخ المتقدّمين مثل الشّيخ الكبير ابى عبد اللّه محمّد بن خفيف، قال المقاريضى: سمعت القاضى عالى بكرمان يقول: سمعت الأمام [ابا] المظفّر السمعانيّ يقول كلّ ما اردت من اللّه تعالى رزقته الّا واحدا انتقلت الى مذهب الشافعىّ و لبست المرقّعة و سافرت الحجاز و تمنّيت ان القى قاضى قضاة فارس لما يبلغنى من محاسنه و مناقبه فلم ارزق بعد، توفّى سنة اثنتين و تسعين و اربعمائة و دفن بقبّته العالية فى مدرسته العامرة الّتى بناها بصدق النّيّة رحمة اللّه عليهم".
مرحوم علامه قزوينی در حواشی کتاب در خصوص اين مدرسه می نويسد که مقصود مدرسه فزاريه معروف شيراز است. همو درباره قاضي ابو طاهر در حواشی بدون اشاره به رساله های خيّامي و نام ابو طاهر در آنها می نويسد: " شرح احوال اين شخص در شيرازنامه چاپى ص 107- 108 نيز مذكور است ولى در شيرازنامه خطّى مورّخه 833 اين ترجمه حال موجود نيست، و در غير دو مأخذ مذكور هيچجا ترجمه مستقلّى از او نيافتم ولى استطرادا در بعضى مواضع از جمله در تبصرة العوام ص 18 از طبع آقاى اقبال و نيز در شيرازنامه چاپى و خطّى هردو در ضمن ترجمه احوال ابو بكر احمد بن محمّد بن سلمه (ص 109 چاپى) ذكرى از او شده است،- ابن البلخى در فارسنامه ص 117- 119 نسب نامه اين خاندان فزاريان قضاة فارس را از عهد خليفه راضى باللّه تا عصر خود يعنى تا تاريخ تأليف فارسنامه كه در حدود 500- 510 بوده مفصّلا ذكر كرده است ولى اصلا و ابدا از صاحب ترجمه حاضر يعنى ابو طاهر محمّد بن عبد اللّه بن الحسين فزارى اسمى نبرده است. "
از آنچه جنيد شيرازي درباره قاضي ابو طاهر آورده معلوم می شود او که سال مرگش 492 ق است خود اهل علم بوده و در مجلسش بحثهای علمی از سوی گروههای مختلف در جريان بوده است. او از لحاظ پايگاه علمی در سطحی بوده که گفته اند خود در بحثهایی که امامان علوم گوناگون در مجلسش مطرح می کرده اند و با هم درگير می شده اند داوری هم می کرده است. بنابراين با توجه به آنچه در رابطه با قاضي ابوطاهر شناختيم همينک تصوير روشنتری از اقامت خيّامي نزد او در شيراز و فعاليتهای وی در آن مجلس و حال و هوای آن محيط در اختيار داريم؛ مجلسی که کوتاه زمانی محلی امن و مناسب برای دانشورزی خيّامی در دورانی آشفته از نقطه نظر سياسی فراهم کرده بوده است. همينجا اين را هم اضافه کنم که اين قاضي می بايست شافعی مذهب می بوده که ابو المظفّر سمعاني متعصب در شافعی گری ديدارش را جزء آرزوهای محدود خود می داند. عمر بن ابراهيم خيّامي هم بی شک از شافعيان بوده که مورد حمايت اين قاضي قرار گرفته بوده است؛ به ويژه اينکه می دانيم در آن زمان منازعه ميان شافعيان و حنفيان بسيار گسترده بوده و بنابراين امکان ندارد خيّامي را حنفي قلمداد کنيم؛ خاصّه که موطن او نيشابور مرکز قدرت ورزی شافعيان در آن دوران بوده است.
جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۷:۵۵
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .