آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱٫۹۶۷٫۴۲۶ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۷۱ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۴
بازدید از این یادداشت : ۲٫۰۵۶

پر بازدیدترین یادداشت ها :


در اينکه کتاب صوان الحکمه در هيئتی که زير عنوان منتخب صوان الحکمة توسط عبدالرحمان بدوی و نيز بار ديگر به وسيله دانلپ چاپ شده نمی تواند کاملاً و تماماً از ابو سليمان سجستاني منطقی، فيلسوف نامدار مسلمان در سده چهارم باشد ديگر امروزه کمتر ترديدی وجود دارد؛ گو اينکه هنوز در بسياری از کتابها و مقالات منتشر شده در داخل ايران به اين اثر با عنوان اثری از ابو سليمان سجستاني ارجاع داده می شود و مطالب موجود در آن و حتی آنچه درباره کسانی که معاصران جوانتر سجستاني بوده اند (مانند ابو علي مسکويه) و در اين کتاب موجود است را بر زبان سجستانی می گذارند. متن اصلی کتاب صوان الحکمة متأسفانه از ميان رفته و آنچه از آن موجود است دو روايت منتخب (که به چاپ رسيده) و ديگری مختصر است (اين دومی از ابن سهلان و هنوز منتشر نشده گرچه مکرر در مقالات و کتابهای متعددی محتوای آن مورد مطالعه قرار گرفته. متنی هم با روايت و گزينش و تعليق غضنفر تبريزی از آن موجود است که آن هم تاکنون به چاپ نرسيده است). برخی محققان غربی مانند جوئل ل. کرمر (در کتاب ارزنده اش درباره ابو سليمان سجستاني) اصل کتاب صوان الحکمه را مجموعه ای از خلاصه متون وموادی می دانند که در مجالس ابو سلیمان سجستاني مورد بحث قرار می گرفته است و از مکتب او بيرون آمد. او مطالبی که در اين کتاب نمی تواند از ابو سليمان باشد را حاصل الحاقات بعدی بر اصل متن اولیه می داند (به عنوان نسخه/ نسخه های واسطه). این احتمالی است که در جای خود هنوز قابل بررسی و مطالعه است. در واقع ماهیت متن صوان الحکمة که مشتمل بر پار هایی از گفتارهای فلاسفه سنت يونانی/ اسکندرانی و نيز فلاسفه مسلمان است می تواند با ماهيت بحثهایی که از ابو سليمان منطقی و مجالس او در حول و حوش "ادبِ" فلسفی می شناسيم هماهنگ باشد. به ويژه اینکه در سده های چهارم و اوائل سده پنجم نمونه های زيادی از متنهای برگزيده از "حکمای" يونانی و مسلمان توسط کسان متعددی و از آن جمله ابن هندو، مبشّر بن فاتک، ابو علی مسکويه، نويسنده السعادة والإسعاد و کسانی ديگر می شناسيم که "مأثورات" حکيمان در فلسفه، ادب، اخلاق و "سياست/ سیره فاضله" را در خود گرد می آورده اند (در جای ديگری درباره اين پديده و زمينه ها و علل آن بحث کرده ام). با اين وصف ساختار داخلی متن کتاب صوان الحکمة آن طور که از متنهای منتخب و مختصر آن معلوم می شود متنی به هم پيوسته است که بايد برای کلّ آن متن نويسنده ای مستقل از ابو سليمان سجستاني فرض کرد؛ گو اينکه همچنان می توان با کرمر همرأی بود که در اين کتاب نويسنده (هر که باشد) از مواد مورد بحث در مجالس ابو سليمان سجستاني، و گرچه با واسطه بهره مند بوده است. گرچه در اين کتاب و در سرتاسر متن آن از ابوسليمان به مناسبتهای مختلفی نام برده شده و نقلهایی ديده می شود اما در هيچ کجا در متن اشاره ای به او به عنوان نويسنده کتاب و يا نويسنده و الهام بخش هسته اصلی کتاب ياد نمی شود. صوان الحکمة البته متأثر از نوشته های ابو حيّان توحيدی است و چند جايی در آن از او به اسم هم ياد می شود. تأثير پذيری از مواد مجالس ابو سليمان سجستاني در اين کتاب می تواند با اين واقعيت که کتاب تحت تأثير نوشته های ابو حيان توحيدی نوشته شده و در آن پاره های مشابه با آثار ابو حيان به طور گسترده ديده می شود تأييد شود؛ چرا که به خوبی می دانيم ابو حيّان بيش از هر دانشمند ديگری در آن دوران تحت تأثير آموزشهای فلسفی و اخلاقی و جهانبينی سجستاني بوده است. بنابراين نويسنده اين کتاب هر که هست عمدتاً تحت تأثير ابو سليمان سجستاني و حلقه فلسفی اوست. اين مطلب به ويژه از آنجا بيشتر می تواند مورد تأييد قرار گيرد که در بخش فلاسفه مسلمان اين کتاب، نام تعداد زيادی از دانشوران فلسفی و فيلسوفان عمدتاً مسیحی و مسلمان بغداد در سده چهارم که با محفل فلسفی يحيی بن عدي و يا حلقه ابو سليمان سجستاني مرتبط بوده اند مورد توجه قرار گرفته و شرحی کوتاه از زندگی و اقوال آنان و "سنن مأثوره" ايشان نقل گرديده است. اساساً به همين دليل احتمال زياد می رود که اين کتاب در بغداد نوشته شده و نويسنده کتاب خود مرتبط با سنت فيلسوفان مکتب يحيی بن عدي و سجستاني و دانشوران فلسفی مرتبط با همين مکتب در بغداد بوده است؛ گو اينکه در نقل پاره ای از مطالب نيازمند نقل از آثار ابو حيّان توحيدي بوده که در هنگام تأليف کتاب نه در بغداد که در شيراز می زيسته است (تعدادی از آثار توحيدي در بغداد نوشته شده و نسخه های آنها در همان شهر در اختيار بود؛ بنابراين نقل از آن کتابها برای نويسنده ما کار سختی نبود؛ او در کتاب صوان الحکمة هيچ نقل مستقيمی از ابو حيّان نمی کند؛ معلوم است که تنها ناقل از آثارش بوده و محتملاً با او ارتباط مستقيم نداشته است). کتاب صوان الحکمه تنها در کتاب تتمة صوان الحکمة به ابو سليمان سجستاني نسبت داده شده و در هيچ منبع ديگری اين کتاب بدو منسوب نيست (ابن نديم که با او مراوده داشته و به زندگينامه و فهرست تأليفات فلاسفه و دانشوران فلسفی سخت دلبسته بوده در کتاب الفهرست با وجود آنکه از سجستاني نقل می کند اما از صوان الحکمة [و يا هسته اوليه آن] يادی نمی کند و از آن نقلی هم ندارد؛ نک: مقاله ابن نديم، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، به قلم حسن انصاری). با توجه آنچه گذشت پرسش اين است که اين کتاب از کيست؟ تعدادی از محققين غربی با توجه به مشکل انتساب اين کتاب به سجستاني بدين پرسش پرداخته اند و از آن جمله وداد القاضي سالها پيش مقاله ای در مجله اسلام منتشر کرد و در آن عمده شواهد و قرائن را مورد مطالعه قرار داد. مقاله او پس از انتشار در حد وسيعی مورد تأييد و اعتماد قرار گرفت. او تأليف کتاب از سوی سجستاني را به کلی منتفی می داند و برای نويسنده اين کتاب پيشنهادی تازه دارد: وی با تمسک به پاره ای از قرائن و شواهد معتقد است کتاب تأليف شخصی است به نام ابوالقاسم الکاتب که می دانيم به دليل شاگردی در محضر ابو الحسن عامري، فيلسوف نامدار سده چهارم، "غلام العامري" خوانده شده است. غلام العامري شاگرد ابو الحسن عامري بود و در ري چنانکه پيداست از طريق وظيفه دبيری روزگار می گذراند و مانند شماری ديگر از دبيران آن دوران به علوم فلسفی و منطقی ("علوم اوائل") دلبسته بود. از او هیچ نمی دانیم جز آنچه ابو حيّان درباره او در آثارش گزارش کرده است. ابو حيان او را "صديق" خود (و گويا "صديق" و دوست مشترک) ابو علي مسکويه در ري می خواند و پيداست که سن و سالش چندان از توحيدی و مسکويه کمتر نبوده است. نام او و نسبش را نمی دانيم (مقايسه کنيد: پس از اين) و تنها بايد او را "ابو القاسم الکاتب غلام العامري" خواند. از تعبير ابو حيان در رابطه با مناسبات ابوالقاسم الکاتب با او و با مسکويه (نک: پس از اين) معلوم می شود که غلام العامري نمی تواند شاگرد آن دو و يا بهره مند از علوم و نوشته های ايشان در شکلی باشد که در کتاب صوان الحکمة می بينيم. اين در حالی است که در کتاب صوان الحکمة، نويسنده به طور خاص خود را شاگرد مسکويه می داند و نوع تعابيرش درباره او نشان از تعلق خاطر شديدش به وی دارد و حتی می نويسد قصد دارد رساله مفرده ای درباره مسکويه بنويسد (نک: صوان الحکمة، چاپ دانلپ، ص ۱۵۲؛ او کتابش را در زمان حيات مسکويه، درگذشته ۴۲۱ ق نوشته است؛ نک: ص ۱۳۶). با وجود آنکه از ابوالحسن عامري در کتاب صوان الحکمة ياد شده و تعابير احترام آميزی در حقّ او به کار رفته (ص ۵؛ در واقع مسکويه هم نسبت به عامري موضعی ستايش آميز داشت؛ گرچه به ادعای توحيدي از دانشش بهره مند نشده بود؛ نک: الإمتاع و المؤانسة، ص: ۵۱؛ نيز نک: مسکويه، تجارب الأمم، ۶/۳۱۷)اما مطلقاً و برخلاف مورد ابو علي مسکويه، نويسنده خود را شاگرد عامري نمی داند. تصور اين امر بسيار مشکل است که کسی شاگرد مخصوص (غلام) ابوالحسن عامري باشد و آنگاه در کتابش با وجود آنکه از او ياد می کند و شرح حالی بدو اختصاص می دهد اما نگويد او استاد من در علوم فلسفی بوده است (در صوان، ص ۱۳۷ آنگاه که مطلبی به نقل از مسکويه درباره ابن العميد نقل می کند [بر اساس تجارب الأمم، ۶/۳۱۷ ]که حاوی نکته ای است درباره ابو الحسن عامري، پيداست که عامري را خود نويسنده از نزديک نمی شناخته است). وانگهی عامري گرچه دست کم دو باری به بغداد رفته بود اما او شاگرد مکتب خراسان بود و متأثر از شاخه ابو زيد البلخي در سنت فيلسوفان مکتب يعقوب بن اسحاق الکندي. عامري در بغداد بنا بر گزارشهای مختلف ابوحيّان توحيدي از دانشوران فلسفی آن شهر دل آزرده شد و اصولاً در سنت محافل بغدادی فلسفه در سده های چهارم و پنجم چنانکه می دانيم چندان شهرتی و حتی محبوبيتی پيدا نکرد و جدّی گرفته نشد (نک: الإمتاع و المؤانسة، ص: ۲۱۳؛ المقابسات، ص ۳۰۷؛ البصائر و الذخائر ، ج‏۳، ص: ۹۳ تا ۹۴. تعبير توحيدي در منبع اخير درباره عامري کاملاً مؤيد اين نظر است که او عامري را متفاوت با فيلسوفان بغداد می داند). عامری البته مدتها در ری زندگی کرد و ابو القاسم کاتب هم در همين شهر نزد او دانش آموخته بود (و به احتمال زياد حتی پيش از آن در خراسان). بنابراين ابو القاسم کاتب هم همانند استادش ابوالحسن عامري نبايد با بغداديان چندان مناسباتی می داشت. درست است که در کتاب صوان الحکمة آثاری از تأثر پذيری از نوشته ها و اقوال عامري را می بينيم اما در مجموع کتاب را بايد بيشتر در سنت محافل بغدادی ديد و نه در سنت عامري. بنابراين انتساب کتاب صوان الحکمة به ابوالقاسم الکاتب از اين نقطه نظر نيز با مشکلی جدّی روبروست. چنانکه پيشتر گذشت نويسنده کتاب علاوه بر ابو حيّان توحيدي خود نيز چنان می نمايد که مستقلاً با سنت دانشوران فلسفی بغداد آشنا بوده است. نقلهای او از توحيدی و چند جايی که از او در متن منتخب صوان الحکمة ياد شده نشان می دهد که او نه شاگرد و بلکه محتملاً دلبسته و آشنا با آثار توحيدي بوده است. توحيدی خود با وجود همه انتقاداتی که گاه و بیگاه نسبت به ابو الحسن عامری ابراز می کرد (در مورد نظر کم و بيش منتقدانه توحيدي درباره عامري، از جمله نک: الإمتاع و المؤانسة، ص: ۲۱۳ ؛ اخلاق الوزيرين، ص: ۳۴۴ تا ۳۴۵) به او دلبستگی داشت (نک: البصائر و الذخائر، ج‏۳ ؛ ص۹۳؛ نيز: المقابسات، ص ۳۰۷)؛ با اينکه خود عمدتاً تحت تأثير محفل بغدادی ابو سليمان سجستاني بود. بنابراين آشنايی نويسنده ما با عامري در چارچوب آشنايی او با مسکويه و توحيدي قابل مطالعه است و نه چيزی بيشتر. نويسنده ما در واقع با توحيدي در نکته ديگری هم مشارکتهایی داشت و آن آشنايی هر دو با ابو علي مسکويه بود. ابو حيّان توحيدي هم از بهره مندان از محضر ابو علي مسکويه بوده و گرچه می دانیم که بعدها نظرش نسبت به او چندان مثبت نبود اما دانسته است که پیشتر پرسشهای فلسفی خود را بدو ارسال کرده و مسکويه هم بدو پاسخ داده بود (متنی ارزشمند که به الهوامل والشوامل معروف است و به چاپ هم رسيده است). ابو علي مسکويه که آنچنانکه بايد تاکنون سهم او در مطالعات فلسفه ارسطويی مورد توجه و مطالعه همه جانبه قرار نگرفته (نويسنده اين سطور مطالعه ای درباره او را در دست دارد)، درست است که تنها بخشی اندک از عمرش را در بغداد سپری کرد (و البته بيش از يکبار)، اما در فلسفه تحت تأثير مکتب بغداديان بود و فی المثل نزد ابو الخير ابن الخمّار (و محتملاً ابو سليمان سجستاني) تحصيل فلسفه کرده بود. او چنانکه گذشت از عامري بهره ای در فلسفه نبرده بود؛ گرچه ستايشگر او بود. بنابراين نويسنده صوان الحکمة هم درست به دليل همين تعلّق خاطر به مسکويه بود که به مکتب فلسفی بغداد توجه بيشتری می کند (و شايد هم به دليل تعلقش به مکتب بغداد محضر مسکويه را مفيد دانسته بود).
به هر حال آنچه اينجا برای ما مهم است اين است که تأکيد کنيم کسی مانند ابو القاسم الکاتب که به دليل شاگردی مخصوص در محضر ابو الحسن عامري به "غلام العامري" موصوف بوده به احتمال زياد نمی تواند همزمان و يا بعدتر شاگرد مسکويه هم باشد (وداد القاضي تفسير متفاوتی از تعبير "غلام العامري" دارد). اين امر به کلی غير محتمل است. نه تنها اين امر از نقطه نظر جايگاه هر کدام از این دو شخصیت يعنی ابو علي مسکويه در قياس با ابو الحسن عامري نا محتمل است ( و شگفتا که وداد القاضي با همه دقتی که در متنهای مرتبط کرده است متوجه اين نکته مهم نشده است) بلکه در خود کتاب صوان الحکمة هم ممکن نيست، چنانکه گفته آمد تصور شود که او آن هنگام که از عامري ياد می کند به شاگرديش نزد او اشاره نکند اما خود را آشکارا شاگرد ابو علي مسکويه بداند؛ يعنی شخصی که به تعبير ابو حيّان از اينکه از محضر عامري در هنگام اقامتش در ری بهره نبرده بود تأسف می خورد (نک: الإمتاع و المؤانسة، ص ۵۱). نکته ای ديگر در همين رابطه تحليلی از عبارت ابو حيان توحيدي را می طلبد، آنجا که درباره رفاقت خودش و مسکويه با ابو القاسم الکاتب سخن می راند، آن هنگام که حکايت گفتگويش با وزير ابن سعدان را در اين زمينه در الامتاع والمؤانسة نقل می کند. چنين است عبارت او(الإمتاع و المؤانسة؛ ص۵۰): "...و أما مسكويه، ففقير بين أغنياء، و غبيّ بين أنبیاء، لأنّه شاذ، و أنا أعطيته في هذه الأيّام صفو الشرح لإيساغوجي و قاطيغورياس، من تصنيف صديقنا بالرّيّ. قال: و من هو؟ قلت: أبو القاسم‏ الكاتب‏ غلام أبي الحسن العامريّ، و صحّحه معي، و هو الآن لائذ بابن الخمار، و ربما شاهد أبا سليمان و ليس له فراغ، و لكنه محسّ في هذا الوقت للحسرة التي لحقته فيما فاته من قبل." اين عبارت به خوبی و برخلاف تفسيری که وداد القاضي از آن به دست داده گواهی است بر اين نکته که مسکويه نه تنها نمی تواند استاد ابو القاسم کاتب قلمداد شود بلکه مسکويه در واقع نيازمند مطالعه متن نسخه کتابی از ابو القاسم الکاتب بوده است در شرح ايساغوجی فرفوريوس و قاطيغورياس (مقولات) ارسطو. او در واقع در مقام خواندن و فهم متن کتاب ابو القاسم که به نحوی به بغداد و به دست ابو حيّان رسيده بوده و با همراهی ابو حيّان به تصحيح نسخه / و يا عبارات متن (که محتملاً منظور هر دو و در مقام درک معانی کتاب و اصلاح نسخه توأمان بوده) اقدام کرده بوده است. مسکويه حتماً نيازی به اصلاح نسخه کتاب و يا اصلاح (و تلاش برای فهم) و بررسی عبارات کتاب شاگردش نداشت (آيا افلاطون برای خواندن آثار ارسطو نيازمند بررسی دقيق عبارات او و کتابهایش بود؟). وانگهی اگر اين فرض را در نظر بگيريم که ابو القاسم الکاتب بعدها و بعد از آنکه عامري ری را ترک کرد نزد مسکويه تحصيل علم کرده بوده(چنانکه عبارت صوان الحکمة ناظر به اين شاگردی است؛ اگر ابو القاسم الکاتب را نويسنده صوان فرض کنيم)، بايد اين به احتمال زياد مربوط به زمانی باشد که مسکويه خود بعد از اقامت بغداد دوباره در ری سکنی گزيد؛ اين در حالی است که در آن زمان ابو القاسم الکاتب ديگر نيازی به استاد نداشته است؛ نه آيا پيشتر در مقام يک مؤلف در علوم فلسفی و منطقی کتابش مورد توجه مسکويه قرار گرفته بود؟ اساساً اين مسئله با دوران تحصيلات ابو القاسم و سنّ و سال محتمل او (با توجه به شاگردی نزد عامري) سازگار نيست. در جای ديگری ابو حيّان توحيدي در گفتگوهای خود با وزير ابن سعدان در بغداد ضمن اشاره ای به کتاب انقاذ البشر عامري می گويد اين کتاب را به خطّ نويسنده اش نزد شاگرد عامري (با تأکيد بر شاگردی او نزد عامري)، يعنی ابو القاسم الکاتب ديده است. او در اينجا نيز ابو القاسم الکاتب را دوستمان (صديقنا) می خواند و می گويد که خودش يعنی توحيدي اين کتاب را نزد عامري نخوانده است ولی از ابو حاتم رازي شنيده که او، يعنی رازي نزد عامري کتاب را خوانده است (توحيدی اينجا از کتاب عامري ستايش می کند؛ نک: الإمتاع و المؤانسة ، ص: ۱۵۵؛ مقايسه کنيد با تفسير متفاوت وداد القاضي از اين حکايت).
ابو القاسم کاتب چنانکه از يک گزارش ديگر ابو حيّان بر می آيد بعد از اين دوران و آن هنگام که بعد از دوران دو ابن العميد، صاحب بن عبّاد در ری به قدرت رسيد در خدمت او در ری قرار گرفت (نک: الإمتاع و المؤانسة، ص۶۲). در بيت شعری که طبق حکايت ابو حيّان توحيدي (همانجا) در واقع سروده خود صاحب بن عبّاد بوده، ابو القاسم کاتب، "ملحد" قلمداد شده است؛ اشاره ای بايد باشد به گرايش ابو القاسم کاتب به فلسفه و علوم اوائل که می دانيم در ري به ويژه به دليل حضور دو ابن العميد پيش از دوران صاحب بن عبّاد و حتی قبلتر از آن از دوران حضور محمد بن زکريای رازي و اسماعيليان ري سابقه ای قديم داشت. درتمام دوران آل بويه در ري مطالعات، مجالس و آموزشهای فلسفی در کنار توجه به کلام معتزلی مورد عنايت شماری از دانشوران بود.
معلوم نيست که يک علي بن الحسن الکاتب که توحيدي نامش را در الامتاع والمؤانسة می آورد همان ابو القاسم الکاتب است و يا خير؟ او نيز کاتبی در خدمت صاحب بن عبّاد بوده؛ همچون ابوالقاسم الکاتب. همچون ابو القاسم، علي بن الحسن الکاتب هم دلبسته به علوم اوائل بوده و در کتابخانه اش آثار ارزشمندی در اين علوم داشته است. با وجود آنکه زمانی مناسباتش با صاحب بن عبّاد خوب بوده اما طبق گزارشی که خود به توحيدي داده به دلائلی صاحب بن عبّاد بر او خشم می گيرد و يکسالی را به زندانش می افکند و مهمتر از آن اينکه کتابخانه اش اسير خشم و کينه ورزی وزير شده و به دست آتش سپرده می شود و از آن جمله کتابهای فلسفيش. ظاهراً دليل اين کار دلبستگی اين کاتب به فلسفه و علوم اوائل بوده است که می دانيم مورد رضايت صاحب بن عبّاد معتزلی نبود (نک: أخلاق الوزيرين، ص: ۱۸۰ تا ۱۸۳). دور نيست که علي بن الحسن الکاتب همان ابو القاسم الکاتب ما باشد. در هر حال با اطلاعات موجود ظاهراً بيش از اين نمی توان درباره اين مسئله اظهار نظری کرد (از ديگر سو نبايد ابو القاسم الکاتب را با ابو القاسم الکاتب البصري که توحيدی از او هم نام برده است اشتباه کرد؛ نمونه در: البصائر و الذخائر، ج‏۴، ص: ۱۲۷؛ نيز نک: همان، ج‏۷، ص: ۲۴۱؛ نيز: أخلاق الوزيرين، ص: ۲۱۳).

بنابراين به نظر ما کتاب صوان الحکمة مطلقاً ممکن نيست تأليف ابو القاسم الکاتب باشد. اينکه مؤلف آن حقيقتاً کيست بر ما پوشيده است و اطلاعات کنونی چيزی بيش از آنچه گفتيم به ما نشان نمی دهد. اينجا بايد اين نکته را هم تذکر دهم که بنابر نظر يحيی ميشو، ابو القاسم الکاتب (که او وی را به تبع نظر وداد القاضي نويسنده صوان الحکمة می داند) همان شخصی است که بعدها با عنوان ابوالقاسم کرماني از مخالفان سر سخت ابن سينا قلمداد می شده و ابن سينا در مباحثات و در رساله به ابو سعد وزير از او انتقادات زيادی کرده است (نک: مقدمه او بر تحقيق نامه ابن سينا به ابو سعد الوزير، ص ۱۹ به بعد). اين نظر را بسياری بعد از يحيی ميشو تلقی به قبول کرده اند اما ما در نوشته مستقلی که درباره ابو القاسم کرمانی نوشته ايم اين نظر را رد کرده و به کلی اتحاد ابوالقاسم الکاتب را با ابو القاسم کرماني منتفی و غير ممکن دانسته ايم. در همان مقاله نوشته ايم که باز امکان ندارد که از ديگر سو ابو القاسم کرماني نويسنده صوان الحکمة باشد.
شنبه ۶ دي ۱۳۹۳ ساعت ۶:۰۵
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت