موضع و عقيده متکلمان و مفسران قرآن در ميان مذاهب مختلف اسلامی در رابطه با درجات عصمت پيامبران از دير باز مجال اختلاف ميان آنان بوده است؛ گرچه در مهمترين عناصر آن اختلاف چندانی وجود ندارد؛ اما در رابطه با نحوه عصمت و نيز شمول آن در مورد پيش و پس از مقام نبوت و نيز در حوزه گناهان کبيره و يا صغيره و انواع مختلف سهو و خطا و تعمد و غير تعمد در انجام آن در ميان متکلمان اختلاف نظر است و شيعه اماميه شمولی ترين نوع آن را باور دارد. از گذشته های بسيار دور گروهی با عنوان حشويه که بيشتر تعبيری توهين آميز بوده تا منطبق بر گروهی خاص و بسته به آنکه چه کسی اين اتهام را وارد می کرده حوزه معنايی و مصداقی آن تفاوت می يافته متهم بوده اند که به عصمت پامبران آن طور که بايد و شايد باور ندارند و آن هم به دليل تأثير پذيری از پاره ای روايات متأثر از عهد عتيق و نيز آنچه به نام "اسرائيليات" شناخته می شود و نيز به دليل نقل روايات و احاديثی که مضمون آنها با عصمت انبياء سازگار نبوده و بيشتر دستمايه قصه پردازی قصه گويان بوده است (نک: شرح النهج ابن ابی الحديد، 20/32؛ المغني قاضي عبد الجبّار، 15/ 303). در کتاب نقض عبد الجليل قزويني به طور مثال از اين اتهام يعنی رد عقيده عصمت انبياء بهره برداری شده تا اشعريان ري با اين اتهام خلع سلاح شوند و عبد الجليل در آنجا اشاره به کتابی دارد که يکی از افراد خاندان مشاط نوشته بوده به نام زلة الأنبياء (نک: نقض، ص 11؛ نيز: تحفة الابرار عماد الدين طبري، ص 100). جالب اينکه از ديگر سو خود اشعريان در تأليف آثاری در اثبات عصمت انبياء بسيار فعال بوده اند؛ همچون کتاب معروف فخر رازي که مکرر هم به چاپ رسيده است. معتزله و ماتريديه نيز آثاری در اين زمينه دارند؛ کما اينکه اماميه و در اين آثار هر گروهی از موضع خود در اين موضوع دفاع کرده و جالب اينکه هر گروه طرف مقابل را متهم به عدم پذيرش لايه های از اعتقاد به عصمت انبياء می کرده اند (نک: به طور مثال، مقالات الاسلاميين اشعري، ص 48، 150 تا 151، 226). می دانيم که در ميان "اهل سنت و جماعت" آغازين؛ گروهی از آنها که اهل "نظر" بوده اند و می دانيم که همگی بر مذهب حنفی بوده و به نوعی از ارجاء حنفی معتقد بوده اند، ابو منصور ماتريدي از آن جهت که مبانی کلامی اين مکتب را تنظيمی دقيق کرد، بعدها به عنوان پيشوای ماتريديان شناخته شد و کسانی مانند ابو المعين نسفي صاحب تبصرة الأدلة از او پيروی کردند و از اواخر سده پنجم به بعد مذهب او در ميان حنفيان گسترش فوق العاده ای کرد به نحوی که ديگر مکاتب حنفی را به کلی به حاشيه راند. در ميان آنان بحثهای جالب توجهی درباره عصمت انبياء وجود دارد و موضع آنان تفاوتهايی با گروه متکلمان اصحاب حديث دارد که بعداً با پيشوايی ابو الحسن اشعري، مذهب اشعري را پديد آوردند. اين دو گروه يعنی ماتريديان و اشعريان گرچه هر دو وفادار به کلام و "نظر" ند و از مبانی نزديکی برخوردارند اما ريشه مذهبی آنان به دو خط متفاوت بر می گردد و لذا در پاره ای از مسائل مهم اعتقادی با يکديگر اختلافاتی دارند؛ گرچه بعدها کوشش شد از حدت اين اختلافات زدوده شود. يکی از آنها يعنی ماتريديان از سنت کهن مرجي/ حنفی می آيند و ديگری از سنت اصحاب حديث. پس طبيعی بود که در شماری از مباحث اعتقادی که به خصوص برگرفته از منابع مذهبی متفاوت بود اختلاف نظر داشته باشند و از جمله در رابطه با عصمت انبياء (برای بحثی درباره اختلافات در مورد عصمت انبياء، عجالتاً نک: اصول الدين بزدوي، چاپ احمد حجازي السقاء، ص 172 به بعد).
در ميان ماتريديان، از کتابی اطلاع داريم که نور الدين صابوني، متکلم برجسته ماتريدي در زمينه عصمت انبياء فراهم کرده بوده که اصل آن نه از وی و بل از نويسنده ای است کاملاً ناشناخته که درباره او تنها اطلاعات مطلقاً اشتباه و محدودی در چند منبع متأخر آمده است. کتاب برگزيده صابوني کم و بيش در برخی از آثار و منابع قديم و جديد نام برده شده و من خود نسخه ای از آن را پيشتر در استانبول ديدم و آنرا در همين سايت کاتبان معرفی کرده ام. آنچه در معرفي آن نوشته ام چنين است: "نسخه لاله لي ش 2425 . مجموعه دو کتاب از صابوني حنفي؛ دانشمند برجسته حنفی ماتريدي 1- المنتقی للشيخ الإمام الأجل نور الملة والدين صدر الإسلام والمسلمين أبي المحامد أحمد بن محمود بن أبي بکر الصابوني رحمة الله عليه قد انتخبه من کشف الغوامض في أحوال الأنبياء المشهور بعصمة الأنبياء للشيخ الإمام الأجل أبي الحسن محمد بن يحيی البشاغري... در مقدمه می نويسد که: الشيخ الإمام أبو الحسين (کذا) محمد بن يحيی البشاغري می گويد غير از اين کتاب کتاب خاصی در اين موضوع، يعنی عصمت انبياء نوشته نشده. اين کتاب تا برگ 17 ب ادامه دارد و ناقص است و بعد، نسخه ناقص الاول کتاب الکفاية در علم کلام ماتريدي تأليف صابوني ديده می شود که به خوبی شناخته است".
از کشف الغوامض في أحوال الأنبياء که مشهور به عصمة الأنبياء بوده اطلاع درستی در منابع نيامده و حتی گاه تصور شده کتاب در قصص انبياء است. از نويسنده آن يعنی محمد بن يحيی البشاغري که به بشاغر/پشاغر سمرقند منسوب است تقريباً هيچ چيز نمی دانيم و در منابع اصلی تراجم و طبقات و حتی آثار کلامی حنفيان و ماتريديان من تاکنون چيزی درباره او پيدا نکرده ام ( جز در العقيدة الرکنية از ابو محمد رکن الدين عبيد الله بن محمد بن عبد العزيز السمرقندي درگذشته به سال 701 ق که در کتابش، ص 70 از او به عنوان "ابو يحيی البشاعري [کذا فی المتن] مصنّف کتاب عصمة الأنبياء" ياد می کند؛ نک: چاپ مصطفی سنان اوغلی، استانبول، 1429 ق). البته اين امر نياز به پژوهش گسترده تری دارد. نويسنده اين سطور يک مشيخه ماتريدي يکی دو سال پيش يافت که همينک آنرا در دست تصحيح دارد. در مقدمه آن توضيحاتی درباره نحوه انتشار مذهب ماتريدي داده ام. در آن مشيخه نامی از البشاغري نيامده و در کتابی مانند تبصرة الأدلة نسفي هم که در يک بخش آن سندی و توضيحی بسيار مفيد از مشايخ ماتريديه و اهل سنت و جماعت سمرقند و از ميان حنفي مذهبان به دست می دهد (نک: 1/ 467 تا 475) از اين محمد بن يحيی البشاغري نامی نيامده است. اين در حالی است که بر خلاف آنچه در منابعی مانند هدية العارفين (2/ 189) و ايضاح المکنون (2/ 363) و به تبع آن دو کتاب در معجم المؤلفين (12/ 100) و امثال آن درباره البشاغري آمده و او را زنده به سال 838 ق و از علمای سده نهم قلمداد کرده اند، وی در طبقه شاگردان شاگردان ابو منصور الماتريدي بوده است. شگفتا که توجه نشده است چگونه وی از سده نهم است در حالی که کتابش را نور الدين صابوني (د. 580 ق) تلخيص کرده است (نيز نک: برای خطاهايی در بحث از اين کتاب و نيز معرفی نسخه هايی از برگزيده صابوني، در ادبيات فارسی استوری، ج 1/ قسمت 2، ص 1250). اين اطلاع را بر اساس اصل کتاب او اينجا ارائه می دهم که بر خلاف نظر برخی از محققان که گمان برده اند اصل کتاب بشاغري از ميان رفته و تنها گزيده آن از صابوني در اختيار است ( نک: اسماعيل حميد، سنت ادبی عربی و اسلامی، ص 92)، اصل کتاب او در دست است و به نام عصمة الأنبياء است و موجود در کتابخانه تاشکند. عکسی از آن چندين سال پيش به دست من رسيد و من يادداشتهايی از آن برداشته ام که اينجا قسمتی از آنها را نقل می کنم. اميد می برم اصل کتاب را وقتی به صورت چاپ نسخه برگردان در اختيار پژوهشگران علم کلام اسلامی قرار دهم:
کتاب با اين عنوان است: "عصمة الأنبياء للشيخ الإمام أبو (کذا) الحسن ؟ (محمد بن ) يحيی البشاغري رحمه الله". در اين نسخه که بسيار پر برگ هم هست و کهنه سال اطلاعات جالبی درباره نويسنده آن آمده است. نکته نخست اينکه از مشايخش اولاً عصر او روشن می شود و ثانياً معلوم می شود که او دقيقاً در همان سنت ابو منصور ماتريدي بوده و از شاگردان او بهره علمی برده بوده است. علاوه بر اين، او به طور خاص از شاگردان ابو بکر عياضي بوده که می دانيم از مهمترين متکلمان اين سنت و از خاندانی از اصلی ترين متکلمان اهل نظر آنان بوده است: "هکذا سمعت من الشيخ الإمام أبي بکر محمد بن أحمد العياضي رحمه الله يقول في مذهب أهل السنة والجماعة" (برگ 39 الف). البشاغري از او مکرر در کتاب نقل می کند؛ نمونه ديگر: "وسمعت الشيخ الإمام أبا بکر العياضي رحمه الله" (برگ 100 ب). از ديگر سو او از شاگردان متکلم و فقيه برجسته ماتريدي ابو الحسن علي بن سعيد الرستغفني بوده که به خوبی شناخته است: "وکان الفقيه الإمام أبو الحسن علي بن سعيد رحمه الله يقول" (15 ب تا 16 الف) و نيز: "سمعت الفقيه الإمام أبا الحسن علي بن سعيد رحمه الله" (18 ب، 29 ب، 40 الف) و نيز: "کان الفقيه الإمام أبو الحسن رحمه الله..." (7 الف). رستغفني خود از شاگردان مهم ابو منصور ماتريدي بوده است. از ديگر سو خود ابو منصور شاگرد ابو نصر العياضي بوده که فرزندش ابو بکر العياضي، استاد بشاغري نيز از شاگردان همان پدر بوده است. از ديگر استادانش ابو الحسن علي بن اسماعيل الفاغي بوده است که او هم در مشيخه در دست انتشار پيشگفته نامش آمده است (سمعت الشيخ الديّن أبا الحسن علي بن اسماعيل الفاغي رحمه الله؛ نک: عصمة الأنبياء، برگ 9 الف). پدر بشاغري هم از دانشمندان بوده که از وی در کتاب نقل می کند (67 الف). از منابع و اشخاص ديگری هم در اين کتاب نام برده شده که از همه مهمتر خود ابو منصور ماتريدي است. در واقع از منابع او کتاب تفسير ابو منصور ماتريدي است (نک: "رواه الشيخ أبو منصور رحمة الله عليه في تأويل القرآن؛ برگ 218 ب؛ "مکتوب من تأويل القرآن عن الشيخ أبي منصور رحمة الله عليه (برگ 245 ب). کما اينکه گفتيم او با يک واسطه از ابو منصور ماتريدي نقل می کند (مانند: هکذا سمعت من الفقيه الإمام أبي الحسن يحکي عن الشيخ أبي منصور رحمه الله؛ 6 ب). از ديگر رجال اين سنت و يا نزديک به اين سنت و يا از کسانی که آنان را از شمار اسلاف اين سنت نام برده اند از جمله از اينان در اين کتاب نام برده شده: در اين کتاب از حکيم ابو القاسم سمرقندي معروف، نويسنده السواد الأعظم ("کما قال الشيخ الحکيم أبو القاسم رحمة الله عليه؛ 38 الف)؛ ابو العباس محمد بن الفضل (49 الف)؛ الشيخ ابو بکر بن ابي اسحاق البخاري رحمه الله (32 ب؛ 48 ب تا 49 الف؛ بايد مقصود کلاباذي صاحب التعرف باشد که در واقع از معاصران نويسنده کتاب است)؛ ابو علي الجوزجاني (41 الف)؛ ابو بکر الجوزجاني رحمه الله (79 ب؛ استاد ابو منصور ماتريدي و نيز استاد ابو نصر العياضي، استاد مهم ماتريدي، نک: الجواهر المضية، 2/ 246؛ 1/60) و نيز "الإمام محمد بن سلمة رحمة الله عليه" (91 الف؛ شاگرد ابو سليمان الجوزجاني؛ نک: همان، 2/ 56)؛ الأنطاکي ("رواه الأنطاکي رحمة الله عليه في کتابه؛ 224 ب؛ بايد مقصود احمد بن عاصم انطاکي معروف باشد)؛ محمد بن علي الترمذي (28 ب: حکيم ترمذي معروف) ياد می شود. البشاغري از کتاب المناسک رستغفني نيز نقل می کند (" الإمام أبو الحسن علي بن سعيد رحمه الله يقول في کتاب المناسک؛ يک برگ مانده به آخر نسخه). او در شمار "اهل سنت و جماعت"، اصطلاحی که در حدود اوائل سده چهارم در خراسان و ماوراء النهر به معنی جريان حنفی مذهب غير معتزلی و غير جهمی به کار می رفت، کسانی را بر می شمارد: " من المشايخ القدوة مثل الشيخ الإمام أبي بکر الجوزجاني رحمه الله ومن بعده من الأئمة مثل الشيخ أبي منصور رحمة الله عليه ومن بعده من الفقهاء الأئمة (نک: 132 الف).
البشاغري علاوه بر کتاب عصمة الأنبياء، کتاب ديگری هم داشته: او از کتاب شرح اصول الدين خود ياد می کند (" وقد ذکرنا هذا الفصل في شرح أصول الدين؛ 12 الف؛ " وقد ذکرنا هذه المسئلة في شرح الأصول بتمامها بين الفريقين بين القدرية والمجبرة؛ 117 الف).
از آنچه درباره مشايخ او و کسانی که در کتابش از آنان نام برده گفتيم به وضوح بر می آيد که او در حدود اواخر سده چهارم قمری فعال بوده است.
البشاغري عقيده به عدم عصمت انبياء را بر اساس ظواهر آيات، مذهب حشويه می داند و مشبهه. از ديگر سو، نفی کلی اين دست حکايات مشعر بر عدم عصمت را مذهب "مبتدعه" و تأويل آنرا مذهب "اهل سنت و جماعت" می خواند ("وحملها علی معناها مذهب أهل السنة والجماعة؛ برگ 4 ب). جالب اينکه او می گويد در زمان ابو منصور ماتريدي شخصی از حشويه کتابی نگاشت به نام معاصي الأنبياء (برگ 6 ب).
آنچه مسلم است اين متن از محدود متونی است که ما از دوران آغازين سنت کلامی سمرقند به پيشوايی ابو منصور ماتريدي در اختيار داريم؛ سنتی که به تدريج در قامت مکتب کلامی ماتريديه ظهور و بروز کرد. عمده کتابهای کلامی مهمترين دانشمندان اين سنت تا پيش از دوران ابو المعين نسفي (د. 508 ق) از ميان رفته است و با توجه به حجم کتاب حاضر و نيز نقلهايی که در آن از دانشمندان نخستين اين سنت دارد بايد گفت که اين کتاب از ارزش بسيار فوق العاده ای برای تدوين تاريخ کلام ماتريدي برخوردار است. در کتاب بسيار محققانه اولريخ رودلف درباره سنت ماتريدي در سمرقند (چاپ بريل) به شماری از رجال و متکلمانی که نامشان گذشت اشاره شده و بررسی دقيق محتوای اين نسخه برای تکميل آن مطالعات بی نهايت مفيد است.
نسخه ما با کتابت شخصی است به نام محمد بن علي بن الحسين البخاري است و با تاريخ 488 ق که بايد درباره اين ترقيمه پژوهش بيشتری صورت گيرد.
يكشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۲۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
اینجانب پس از سالها تحقیق در کتابخانه های مختلف دنیا اخیرا به یک نسخه دستنویس دست یافته ام که در واقع با دو پله وصل میشود به کتاب بشاغری یعنی "کشف الغوامض فی احوال الانبیا" .
در این کتاب نویسنده توضیح میدهد: " خواجه امام زاهد بارع ابوالحسین محمد بن یحیی البشاغری روایت می کند که در وقت خواجه امام ابو منصور ماتریدی قدس الله روحه ، یکی از اهل سمرقند کتابی ساخت و آنرا کتاب " معاصی الانبیا" نام نهاد، تا خواجه امام ابو منصور به کفر آن مصنف فتوی داد و فرمود که آن کتاب را بسوختند. پس شیخ طریقت و امام شریعت و پیشوای اهل طریقت ، خواجه امام ابوالحسین بشاغری رحمه الله علیه، حسبه تعالی و شفقه علی اهل الاسلام، کتابی در شرح احوال ابنیا و کشف مقامات ایشان و تاویل آیاتی که در معاتبات ایشان وارد است تصنیف کرده، نام آن " کشف الغوامض فی احوال الانبیا" نهاده و نام معروف آن در میان مردم " عصمه الانبیا " شد." بعد توضیح می دهد که این کتاب به طریقی درکش برای مردم سخت بود و صابونی که استاد همین نویسنده است آن کتاب را به صورتی روشنتر باز نویسی کرد و مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت ولی چون به عربی بود..