<p class="Flietext" style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt" dir="rtl" />
سخن نخست:
از ميان انبوهی کتاب که به قاضي عبد الجبار همداني، متکلم نامدار معتزلی (د. ۴۱۵ق) نسبت داده شده، متأسفانه تنها شماری محدود در روزگار ما در اختيار است. البته بايد گفت که ما نسبت به گذشتگان نزديک خود از اين لحاظ بسيار خوش اقبال تر بوده ايم؛ چرا که تقريبا از سده هفتم قمری عمده آثار معتزلی و از جمله عمده آثار قاضي عبد الجبار در اختيار نويسندگان و دانشمندان اسلامی مراکز اصلی دانش و تمدن اسلامی نبوده و صرفا شماری از آنها در اختيار زيديان يمن قرار داشته است. زيديان يمن عمدتا در سده های ششم و هفتم در تماس مستقيم با زيديان و معتزليان ايران و از جمله ری و خراسان، ميزبان تعداد زيادی از نسخه های آثار کلامی و اصولی و بعضا تاريخی معتزليان شدند و از رهگذر آنها همينک بيشتر آثار معتزلی شناخته شده و موجود در اختيار ما قرار دارد. تعدادی از آثار معتزلی نيز در ميان سنت يهوديان قرائيم باقی مانده است که شرح آن را در شماری از تحقيقات که به تازگی آهنگ آن شدت گرفته می توان ديد (نک: مآخذ همين مقاله). از حدود نيمه سده هفتم به بعد حضور معتزليان در مراکز اصلی آنان با شدتی بيشتر از گذشته کم رنگ شد و همين امر در از ميان رفتن آثار و کتابهای معتزلی در ايران و عراق تأثير قابل ملاحظه ای گزارد؛ البته در خوارزم و برخی از نقاط ديگر خراسان بزرگ، معتزليان تا قرنهای بعدی هم حضوری ضعيف داشته اند اما از آثار متأخر آنان چندان چيزی باقی نمانده و البته هنوز مجال تحقيق در اين مورد باز است؛ شايد در کتابخانه های آسيای مرکزی و يا در کتابخانه های ترکيه بتوان نسخه های حنفيان معتزلی متأخر را شناسايی کرد. طبعا عنايت به آثار معتزلی همواره در ميان عامه مذاهب اسلامی چندان وسيع نبوده است و اشعريان و سنيان حنبلی و ديگر مخالفان آنان روی خوشی به آثار معتزليان نشان نمی داده اند. عوامل طبيعی و نيز حوادث سياسی و اجتماعی نيز در از ميان رفتن نسخه های کتابهای معتزليان سهم عمده ای داشته اند. البته معتزليان آثار ادبی و يا بعضا مذهبی ديگری هم داشته اند که برخورد با آن آثار متفاوت بوده و اقبال بيشتری در مورد آنها ديده می شود. فی المثل در مورد نويسنده ای مانند زمخشري که متکلم و مفسری معتزلی بوده داستان کاملا متفاوت است؛ وی به عنوان اديب و مفسر خيلی زود شهرتی جهانی در حوزه اسلامی پيدا کرد و آثار او مرزهای اعتزال را درنورديد و حتی مورد استقبال اشعريان قرار گرفت. نگاهی به آثار تفسيری و تاريخی و رجالی دورانهای بعد به خوبی گواه اين مسئله است و نيازی به ارائه شواهد نيست. البته همواره استناد به اين تفسير در ميان اهل سنت توأم با انتقاد نيز بوده و آثاری در انتقاد از آن و نيز در حاشيه آن نوشته شده که در کتابهايی مانند کشف الظنون و ايضاح المکنون نام اين آثار سني آمده است. اما جالب اين است که در حالی که آثار ادبی و تفسيری زمخشري معتزلي در کتابخانه های شرقی و غربی باقی مانده است و برخی از آنها نسخه های بی شماری نيز دارند (از جمله تفسير الکشاف که نسخه های کهنی دارد و البته برخی نسخه های کهنه آن هم در کتابخانه های يمن موجود است)، اما به آثار کلامی زمخشري که بر طبق مسلک اعتزالی نوشته شده، اقبالی صورت نمی گرفته است. فی المثل رساله المنهاج في اصول الدين زمخشري که آشکارا بر اساس مذهب معتزله نوشته شده تنها در يمن مورد اقبال بوده و نسخه های آن هم در کتابخانه های اين کشور در طول قرون در دسترس بوده است. اين کتاب در سالهای اخير به وسيله زابينه اشميتکه منتشر گرديد. آخرين نماينده نامدار معتزلی در مراکز اصلی سرزمينهای خلافت، ابن ابی الحديد است که چنانکه از شرح او بر نهج البلاغة بر می آيد، شماری از کتابهای معتزليان را در اختيار داشته و از آنها استفاده کرده است.
آنچه گفته شد مقدمه ای است برای اينکه گفته آيد که اگر امروزه ما از بخش عمده ای از کتاب المغني قاضي عبد الجبار همداني به لطف انتشار آن در مصر (تحت اشراف طه حسين) و بر اساس نسخه های يمنی اين کتاب بهره مند هستيم، اين بدان معنا نيست که گذشتگان ما هم همواره از اين کتاب بهره مند بوده اند. کتاب المغني قرنها در مناطق اصلی تمدن اسلامی غايب بوده و تنها در کتابخانه های يمن و يا بخشی از آن در کتابخانه های قرائيم حضور داشته است. انديشه های معتزليان نيز برای سده های متوالی عمدتا از طريق آثار ديگران و از جمله آثار مخالفانشان خوانده می شده و در دسترس قرار می گرفته است و بسياری از پيش زمينه های افکار آنان به همين دليل به درستی درک نمی شده است. امروزه نيز به دليل از ميان رفتن آثار متکلمان متقدم معتزله مانند ابو الهذيل، ابراهيم نظام، جبايي ها و ديگران تنها از طريق منابعی مانند آثار قاضي عبد الجبار است که می توان پاره هايی از انديشه آنان را شناسايی و بازسازی کرد. البته در مورد کتابهای نسلهای اوليه متکلمان معتزلی بايد گفت که از خيلی پيشتر کم و بيش همين وضع بر قرار بوده و بسياری از آثار دو سه نسل اول معتزليان حتی در اختيار معتزليان متأخرتر نيز نبوده است. در بسياری موارد، کتابهای فرق شناسی مانند مقالات الاسلاميين ابوالحسن اشعري و يا آثار جدلی و رديه نويسی مانند آثار کلامی اشعريان منبع نويسندگان و دانشمندان برای شناسايی آرای معتزليان متقدم بوده است و در دوره های بعدی با کوچ معتزليان و آثار و کتابهايشان به يمن حتی منبعی مانند المغني و بسياری ديگر از کتابهای قاضي عبد الجبار هم در اختيار نبوده که دست کم از طريق آن آثار، آرای معتزليان متقدم مورد مطالعه و داوری قرار گيرد. از ديگر سو آثار زيديان معتزلی ايران و يمن هم در اختيار نويسندگان و دانشمندان غير زيدی قرار نداشته و از اينرو برداشتی که از معتزله در سده های متأخر وجود داشته، عمدتا متکی بر نوشته های مخالفان و يا شماری از همفکران آنان بوده است. در اين ميان آثار کلامی فخر رازي سهمی بسيار مهم در شناسايی انديشه های معتزله در ميان اشعريان داشته و ما می دانيم که فخر رازي از آرای ابو الحسين بصري و محمود ملاحمي خوارزمي تأثير پذيرفته و از آثار آنان بهره مند بوده است[1]:
I. کلام معتزلی از ری تا يمن: سهم زيديان
فخر رازي در کتابهای مختلف کلامی و فلسفی خود ضمن ارائه نظريات کلامی متکلمان معتزلی در موضوعات مختلف، بيش از هر چيز به بيان نظريات کلامی دو مکتب کلامی معتزلی بهشميان، يعنی مکتب کلامی ابو هاشم جبايي از يک سو و مکتب کلامی ابو الحسين بصري و محمود ملاحمي از ديگر سو می پردازد. او به خوبی آگاه است که ميان اين دو مکتب کلامی و فکری معتزلی اختلافات زيادی در موضوعات مختلف وجود داشته است. در حالی که فخر رازي انتقادات زيادی نسبت به مکتب بهشمي دارد و به مثابه يک متکلم اشعری و گاهی از نقطه نظر موافق با فلاسفه اسلامی آرای بهشميان را رد می کند، نسبت به انديشه کلامی ابو الحسين بصري همدلی بيشتری از خود نشان می دهد و چنانکه تاکنون به اثبات رسيده است در موارد متعددی تحت تأثير انديشه ابو الحسين بصري قرار داشته است. به ويژه به دليل سهم فخر رازي، انديشه ابو الحسين بصري در ميان متکلمان فرقه های مختلف از شهرت زيادی برخوردار شد. بعدها علامه حلی سهمی مهم در گسترش تفکرات کلامی ابو الحسين بصري ايفا کرد. می دانيم که ابو الحسين شاگرد قاضي عبدالجبار همدانی بود. قاضي عبدالجبار خود مهمترين نماينده مکتب بهشمي پس از مرگ ابو عبدالله بصري قلمداد می شود. گرچه نظام بندی و ارائه آموزه های نو و تعليم و گسترش مکتب ابو هاشم به ويژه مديون فعاليتهای ابو عبدالله البصري در بغداد بوده است، اما در حقيقت قاضي عبدالجبار بود که با تربيت شاگردان بسيار و تدريس طولانی مدت انديشه کلامی ابو هاشم و تدوين کتابهای متعدد و بزرگ توانست مکتب ابو هاشم را در برابر رقيب خود يعنی مکتب کلامی معتزليان بغداد، به موفقيتهای چشمگيری نائل کند. ابو عبدالله بصري در بغداد فعاليت می کرد و غير از قاضي عبدالجبار که از شاگردان او در بغداد بود، وی بيشتر شاگردانی در ميان زيديان و شيعيان داشت. به همين دليل انديشه کلامی بهشمي در ميان زيديان از اواخر سده چهارم / دهم رو به گسترش نهاد. بعد از مرگ ابو عبدالله بصري از اهميت بغداد در مکتب کلامی معتزلی کم و بيش کاسته شد و به ويژه با انتقال قاضي عبدالجبار به ری به دعوت وزير آل بويه صاحب بن عباد، اين شهر تبديل به مهمترين مرکز آموزشی کلام معتزلی بهشمی گرديد. همزمان البته در مراکز ديگر، معتزليان فعال بودند و از جمله در شهرهای مختلف خراسان که در آنجا از دورانی کهنتر به ويژه مکتب ابو القاسم بلخي کعبي و اعتزال بغدادی حضوری قوی داشت. در ری در چندين دهه قاضي عبدالجبار به تدريس و تأليف کتاب می پرداخت و شاگردان متعددی در محضر او تربيت شدند که به ويژه در ميان آنان شماری از زيديان حضور داشتند. مهمترين شاگرد قاضي عبدالجبار در ری ابو رشيد نيشابوري بود که خود او پيشتر در نيشابور هوادار مکتب بغدادی بود، اما با حضور در درس قاضي عبدالجبار در ری، وی دست از مکتب کلامی بغدادی کشيد و به جرگه بهشميان پيوست. ابو رشيد بعدا به عنوان مهمترين متکلم معتزلی مکتب بهشمي دوران پسا قاضي عبدالجبار شناخته می شد و آرای او در کتابهای بعدی نقل می گرديد. در ميان ديگر شاگردان عبدالجبار در ری بايد همچنين به ويژه از ابو محمد ابن اللباد ياد کرد که گفته شده مجلس درس قاضي در ری را در غياب او اداره می کرده و پس از مرگ استاد نيز گويا تدريس در همان مجلس را همچنان بر عهده داشته است. گفته شده که ابن متويه هم از شاگردان قاضي عبدالجبار بوده است؛ اما او بيشتر گويا نزد ابو رشيد نيشابوری تحصيل کرده بود تا قاضي عبدالجبار. ابن متويه نويسنده چند کتاب مهم و از جمله کتاب التذکرة في الجواهر والأعراض است. وی نيز در شهر ری و در همين سنت درسی و آموزشی قاضي عبدالجبار فعاليت می کرده است. بيشتر شاگردان قاضي عبدالجبار در ری و يا در شهرهای ديگر اطراف که قاضي در آن شهرها در زمانهای مختلف تدريس می کرده است، از ميان زيديان و سادات شيعی مذهب بوده اند. مؤيد بالله ابو الحسين الهاروني، از امامان زيدی شمال ايران با وجود آنکه در آغاز در محضر ابو عبدالله البصري درس کلام خوانده بود، اما بعدا از محضر قاضي عبدالجبار هم بهره مند گرديد. در ميان شاگردان زيدی قاضي عبدالجبار، بايد به طور خاص از ابو القاسم بستي ياد کرد که خود نويسنده چندين کتاب در دانش کلام است. همچنين از ديگر شاگردان او ابو عبدالله الموفق بالله الجرجاني را بايد نام برد که کتابی به نام الاحاطة در دانش کلام از او باقی مانده است. يکی ديگر از شاگردان او در ری، شريف احمد بن الحسين بن ابی هاشم مانکديم بود که به ويژه تعليق شرح اصول الخمسة او از شهرت بسيار برخوردار است. باز يکی ديگر از شاگردان او از زيديان، ابو الفضل العباس بن شروين است که در ری از محضر قاضي عبدالجبار کلام آموخت و آنگاه رهسپار زادگاه خود استراباد شد و در آنجا به فعاليت علمی و تدوين کتابهايی در کلام معتزلی پرداخت. شاگردان رازی قاضي عبدالجبار در واقع وفادارترين شاگردان و آشناترين آنان به تعاليم قاضي عبدالجبار و آثار او در واپسين سالهای تدريس او در ری بودند. قاضي البته شاگردان ديگری هم داشت؛ در بازگشت از سفر حج، قاضي عبدالجبار مدتی در بغداد اقامت گزيد و در اين دوره بود که شريف مرتضی، متکلم نام آور امامی مذهب محضر او را درک کرد. شريف مرتضی جز در چند موضوع کلامی همواره مدافع مکتب بهشميان بود. قاضي عبدالجبار چنانکه گفتيم شاگرد ديگری هم داشته است به نام ابو الحسين بصري که وی بعدا از منتقدان مکتب بهشمي گرديد و در کتاب تصفح الأدلة خود به انتقاد از عقايد و يا شيوه استدلال بهشميان و از جمله استادش قاضي عبدالجبار پرداخت. ابو الحسين ظاهرا آن طور که از منابع بر می آيد هيچگاه به ری نيامده است. او محتملا يا در دورانی که قاضي هنوز به ری نيامده بود، يعنی در زمانی که قاضي عبدالجبار در شهرهای مختلف و از جمله رامهرمز و عسکر مکرم تدريس می کرد (در زمان حيات استادش ابو عبدالله البصري) و يا آن هنگام که قاضي عبدالجبار در بازگشت از سفر حج مدتی در بغداد بوده، محضر قاضي را درک کرده است. ما متأسفانه از زندگانی قاضي عبدالجبار در سالهای پس از عزل از مقام قاضي القضاتی (پس از مرگ صاحب بن عباد در سال۳۸۵ ق) اطلاع زيادی در دست نداريم. اين احتمال هم هست که زمانی در همين دوره و يا حتی در زمان سفرهای قاضي عبدالجبار پيش از عزل از مقام قاضي القضاتی، ابو الحسين در خارج از ری، محضر قاضي را درک کرده باشد. به هر حال تمايزی ميان او و ديگر شاگردان قاضي عبدالجبار که در ری محضر قاضي را درک کرده بودند، ديده می شود. ابو الحسين تربيت شده محيط بغداد (و البته بصره) بوده و در آنجا از نزديک با محافل درسی و مجالس فيلسوفان و منطقيان بغداد آشنايی يافته بوده است. او به روشنی تحت تأثير آموزشهای فلسفی بود و در انتقاد از بهشميان از همين آموزشها بهره می گرفت. همانطور که تعاليم ابو الحسين بصري در بغداد بعد از او پی گرفته شد، در ری شاگردان قاضي عبدالجبار تعاليم او را پی گرفتند و پس از مرگ او در سال ۴۱۵ ق مکتب فکری و کلامی او دست کم تا پايان سده ششم قمری همچنان در ری حضوری کم و بيش فعال داشت. در اين دوره زمانی نسلی از شاگردان بلا واسطه و يا با واسطه قاضي عبدالجبار و عموما با محوريت آثار و تأليفات او و يا شاگردانش مکتب بهشمی را نمايندگی می کردند. برخی همچنان در ری مستقر بودند و برخی راهی شهرهای ديگر و از جمله برخی شهرهای خراسان و اطراف آن و از جمله نيشابور و استراباد شدند؛ با اين وصف همه آنان به "مکتب متکلمان ری" وابسته بودند؛ مکتبی که بنيانگذار آن قاضي عبدالجبار بود و او با حمايت صاحب بن عباد تعاليم بهشمي را گسترش می داد.
در گزارشی که از سلسله سند معتزليان بر روی برگ نخست نسخه خطی کتاب تعليق شرح اصول الخمسة فرّزادي در کتابخانه جامع کبير صنعاء موجود است، اطلاعات گرانبها و با ارزشی درباره سنت متکلمان مکتب ری به دست می آيد[2]. طبق اين سند و بر اساس پاره ای از اطلاعاتی که از مطاوی کتابهای زيديان در اختيار داريم، همينک می دانيم که تدريس و آموزش و نيز شرح نويسی و تعليقه نگاری بر کتابهای قاضي عبدالجبار و شاگردانش به عنوان سنتی در ری تا پايان سده ششم قمری ادامه داشته است. در اين مکتب به ويژه شرح اصول الخمسة قاضي عبدالجبار مورد تدريس و آموزش و شرح و تعليق نگاری قرار می گرفته است. در حقيقت اين کتاب به عنوان کتابی پايه جهت آموزش اصول خمسه معتزلی به کار گرفته می شده است. همينک دست کم دو کتاب تعليق شرح اصول الخمسة مانکديم و تعليق شرح اصول الخمسة اسماعيل بن علي الفرّزادي از اين دست باقی مانده است. از ميان اين دو شرح، دومی هنوز منتشر نشده است. فرّزادي خود متعلق است به خاندانی از زيديان معتزلی مشرب ری که تا چندين نسل تعاليم معتزله را در اين شهر گسترش دادند. الاصول و شرح الأصول ابو علي ابن خلاد، يکی از مهمترين متکلمان مکتب بهشمي نيز همواره مورد عنايت مکتب ری بوده است. علاوه بر شرح و تفسير قاضي عبدالجبار، ابو رشيد نيشابوري هم متن ابن خلاد را بر اساس شرح استادش مورد شرح و تفسير قرار داد (به نام زيادات شرح الأصول). بعدا يکی ديگر از معتزليان همين مکتب شرح ابو رشيد را اساسی برای شرحی ديگر بر اين کتاب قرار داد که همينک اين شرح اخير در دو نسخه خطی باقی است و سالها پيش يکی از اين دو قسمت را (متعلق به جامع کبير صنعاء، مکتبة الأوقاف) ابو ريده در قاهره منتشر کرد (تحت عنوان: في التوحيد) و نسخه ديگر (متعلق به کتابخانه موزه بريتانيا) مورد مطالعه ريچارد مارتين قرار گرفته ولی هنوز منتشر نشده است. متن شرح الاصول ابو علي ابن خلاد همچنين مورد توجه ابو طالب هاروني به عنوان متن اساس تدريس علم کلام معتزلی قرار گرفته بوده است و نسخه آن براساس تدوين درسهای ابو طالب، همينک موجود است که به وسيله ويلفرد مادلونگ، زابينه اشميتکه و کاميلا آدانگ سال گذشته از سوی انتشارات بريل منتشر شد (بر اساس نسخه منحصر به فرد ليدن). ابو طالب الناطق بالحق الهاروني، از امامان زيدی و برادر ابو الحسين هاروني پيشگفته است که از شاگردان ابو عبدالله البصري در بغداد بود و در ری و شهرهای ديگر خراسان و طبرستان شاگردانی متعدد در دانش کلام داشت. کتاب التذکرة ابن متويه در موضوع مباحث فلسفی علم کلام نيز يکی از مهمترين کتابهايی بوده است که در مکتب کلامی ری نوشته شده و همواره مورد تدريس و بحث و شرح نويسی بوده است (چاپ کاملی از اين کتاب به وسيله پروفسور دانيل ژيماره در سال ۲۰۱۰ در قاهره در دو جلد منتشر گرديد). شرح التذکرة که اخيرا به وسيله پروفسور زابينه اشميتکه به صورت فاکسيميله در تهران منتشر شد، شرحی است بزرگ بر اين کتاب که حاصل جلسات تدريس همين متن در شهر ری بوده است. به احتمال قوی نويسنده اين متن شخصی است به نام ابو جعفر ابن مزدک/ مردک که خود متعلق به خاندانی از معتزليان زيدی مذهب ری بوده است. ابن مزدک شاگرد ابن متويه، نويسنده کتاب التذکرة بود. در سند سنت روايی معتزليان که پيشتر از آن ياد کرديم، ابن مزدک به عنوان شاگرد ابن متويه و استاد اسماعيل بن علي الفرّزادي عنوان شده است. در اين سند که به ترتيب به واسطه ابن متويه و ابو رشيد نيشابوري به قاضي عبدالجبار می رسد و نمايش دهنده سنت آموزشی معتزليان بهشمي در ری است، سهم افراد خاندان فرزادي در ري کاملا ديده می شود. محتملا همين اسماعيل الفرزادي است که متن شرح التذکرة ابن متويه را بر اساس درسهای ابن مزدک جمع کرده و آن را به صورت يادداشتهای درسی فراهم کرده بوده است. علاوه بر اين، و علاوه بر تعليق شرح اصول الخمسة او که پيشتر از آن ياد کرديم، فرزادي شارح متنی کلامی از ابو الحسين هاروني هم هست که اين شرح تاکنون به چاپ نرسيده است. اين کتاب تعليق التبصرة نام دارد (خود متن کتاب التبصرة تأليف هاروني در سالهای اخير منتشر شده است). کتاب الاحاطة تأليف موفق بالله الجرجاني و تعليق الاحاطة نوشته ای از شارحی مجهول الهويه نيز وابسته به همين مکتب ری است. کتاب الاحاطة کتابی است به سبک کتابهای کلاسيک و جامع کلامی و بر اساس مذهب بهشمي. نسخه ناقصی از کتاب الاحاطة (در کتابخانه ليدن) موجود است که هنوز به چاپ نرسيده است. تعليق الاحاطة هم شرحی است بر اين کتاب که محصول سنت آموزشی در ری بوده است و همچون کتابهای ديگری که نام برديم "تعليق" نام گرفته است؛ سنتی که در ری فعالانه در ميان سده های چهارم تا ششم حضور داشته و سپس در يمن وسيله زيديان پی گرفته شده است. هنوز نسخه ناقصی که از تعليق الإحاطة در اختيار است به چاپ نرسيده است.
در نيمه سده ششم قمری، مدارس و آموزشکده های زيديان ری محيط کاملا مناسبی برای تعليم آموزشهای معتزليان بهشمي بود. يکی از مهمترين کسانی که در تعليم و تبليغ آرای معتزلی بهشمي و عقايد زيدی در ری در نيمه سده ششم قمری نقشی مهم ايفا کرد و خاندان فرزادي هم با او ارتباطی گسترده داشتند، دانشمندی است به نام احمد بن أبي الحسن الکني، عالمی زيدی مذهب و ساکن ری که سهم او در انتقال تفکر معتزلی و بهشمی به يمن در اين زمان بسيار حائز اهميت است. در زمان الکني، علاوه بر ری، چند مرکز ديگر نيز سهم مهمی در کلام معتزلی ايفا می کردند: در نيشابور و بخشهای ديگری از خراسان متکلمان معتزلی بهشمی فعال بودند.
در نيشابور به ويژه در نيمه دوم سده پنجم مهمترين نماينده کلام معتزلی بهشمي الحاکم ابن کِرامة الجِشُمي[3] بود که از شاگردان قاضي عبدالجبار بهره برده بود. پس از مرگ قاضي عبدالجبار برخی از شاگردان او در نيشابور و شهرهای ديگر خراسان مستقر شده بودند و حاکم جشمي بدون آنکه مستقيما از دانشمندان ری علم کلام را فرا گرفته باشد، از شاگردانی که پيشتر در اين شهر آموزش ديده بودند، کلام معتزلی را فرا گرفت. مهمترين کتابهای او در کلام معتزلی همچون شرح عيون المسائل هنوز منتشر نشده اند. در اين کتاب جشمي به ويژه به تمايزهای ابو علي و ابو هاشم جبايي و نظرات قاضي عبدالجبار و ابو رشيد در حل منازعات اين دو و نيز منازعات ميان دو مکتب بغدادی و بصری توجه نشان داده است. کتاب او همانطور که خواهيم گفت، بعدها در يمن جزء يکی از مهمترين و متداولترين متون کلامی مکتب بهشمي قرار گرفت. در شمال ايران و در ميان زيديان ديلم و طبرستان هم کتابها و تعاليم معتزلی در دو سده پنجم و ششم قمری مورد توجه زيديان بود. در حالی که ميان دو سنت آموزشی کلام معتزلی در ری و شمال ايران، ارتباطی تنگاتنگ وجود داشت، اما به نظر می رسد که زيديان سده ششم ارتباط زيادی با معتزليان خراسان و به ويژه نيشابور نداشتند. سبب ظاهرا اين بود که در نيشابور، عمدتا معتزليان دو سده پنجم و ششم از ميان حنفيان بودند؛ گرچه زيديان نيز فعالانه حضور داشتند. فی المثل در کتاب شرح التذکرة که به وسيله زابينه اشميتکه منتشر شده و محصولی است از شهر ری، نامی از جشمي به ميان نمی آيد و به کتابها و آرای او توجهی نمی شود. در کنار سه مرکز ياد شده، دست آخر بايد از مکتب خوارزم ياد کنيم که دست کم از اواخر سده پنجم تبديل به مرکزی برای فعاليت مکتب ابو الحسين بصري شد و مخالفان بهشميان در آنجا عمدتا فعال بودند. مهمترين نماينده اين مکتب در اين دوره محمود الملاحمي الخوارزمي (د. ۵۳۶ق)، نويسنده کتابهای المعتمد و الفائق است که به تفصيل در اين کتابها و در ديگر آثارش آرای ابو الحسين را در برابر آرای بهشميان قرار می دهد و آرای بهشميان را رد می کند. ملاحمي متعلق به نسلی پس از نسل جشمي بوده و با وجود آنکه دلايلی در دست است که وی بی ترديد جشمي را می شناخته است، اما هيچگاه از او در کتابهايش نامی نمی برد و نقلی مستقيم نمی کند. در کتابهايی که از مکتب ری نيز باقی مانده است، اشاره ای به ملاحمي ديده نمی شود. البته نويسندگان مکاتب بهشمی در ری، شمال ايران و نيشابور همگی به خوبی ابو الحسين بصري را می شناخته اند، اما نظری مثبت به وی نداشته اند و به همين دليل با يکی دو استثناء تقريبا به او اشاره ای نمی کنند. حاکم جشمي نيز که هيچگاه به آرای او در کتابهايش توجهی ندارد و از او يادی نمی کند، تنها در شرح حال کوتاهی از وی، او را به سختی نکوهش می کند. به هر حال به نظر می رسد که هر يک از سه مکتب ری، خراسان و خوارزم هر يک تا اندازه زيادی مستقل از هم عمل می کرده اند.
اما از ديگر سو، در اوائل سده پنجم قمری به دليل تحولاتی که در تفکرات زيديان يمن فراهم شد، زمينه ای ايجاد گرديد تا آنان نسبت به تفکرات کلامی معتزلی بهشمي متمايل شوند. اين امر به ويژه در پی منازعه ميان امام زيدی يمن، المتوکل احمد بن سليمان و زيديان "مطرّفی" زمينه سازی شد. مطرفيان زيديانی بودند که با وجود آنکه دعوی تبعيت از سنت امامان زيدی کهن همچون قاسم رسّي و الهادي الی الحق را داشتند، اما عقايد فلسفی تازه ای را ابراز می داشتند که در نظر امامان زيدی سده ششم قمری، "بدعت" به حساب می آمد و نوعی طبيعت گرايی تلقی می گرديد. امامان زيدی برای مبارزه با تفکر کلامی مطرفيان، به سمت مکتب کلامی بهشمي گرايش پيدا کردند و انديشه های شاگردان زيدی ابو عبدالله بصري و قاضي عبدالجبار را که محصولات مکتب ری بود، پذيرا شدند. به ويژه به دليل سفر يکی از زيديان خراسانی که با محصولات دو مکتب ری و نيشابور آشنا بود، يعنی زيد بن الحسن بن علي البيهقي البروغني (البروقني[4]) به يمن در سال ۵۴۱ ق و اقامت و تدريس او در شهر صعده، زيديان يمن با آثار زيديان و معتزليان مکتب بهشمي ری و خراسان آشنايی يافتند. پس از آن يکی از دانشمندان زيدی يمن که خود از شاگردان بيهقي پيشگفته بود، به نام قاضي جعفر ابن عبدالسلام سفری به ری کرد و در آنجا از محضر احمد بن ابی الحسن الکني که پيشوای زيديان شهر بود بهره علمی برد. مهمترين تلاش او اين بود که با انديشه های زيديان بهشمی و آثار معتزليان ری آشنايی يابد. در اين راستا وی در اقدامی تاريخی و در دنباله اقدام زيد بن علي البيهقي شمار زيادی از آثار معتزلی و زيدی را در بازگشتش به يمن با خود همراه کرد. اين کتابها در يمن به ويژه به همت امام زيدی المنصور بالله عبدالله بن حمزة (د. ۶۱۴ ق) و حلقه ای از شاگردان او رو نويسی و منتشر شدند. قاضي جعفر در يمن خود به تدوين کتابهای تازه ای در علم کلام پرداخت و شاگردانی تربيت کرد. برجسته ترين شاگرد او که سهمی بسيار مهم در گسترش و توسعه مباحث کلامی مکتب بهشمی در يمن در سده ششم قمری داشته، دانشمندی است به نام ابو محمد / ابو علي الحسن بن محمد الرصّاص که جز يک اثر کوتاه او، تاکنون هيچ يک از آثار او منتشر نشده است (اميد می رود که بخشی از آثار او از سوی يان تيله و زابينه اشميتکه در آينده نزديک انتشار يابد). رصّاص کوشيد تا بر اساس نوشته های معتزليان بهشمی ری و نيشابور، به تبيين دقيق آموزه های مکتب بهشمي بپردازد و تحرير تازه ای از استدلالات کلامی در برابر مخالفان بهشميان ارائه دهد. قاضي جعفر و شاگردانش و از جمله رصاص تابع مکتب بهشمی بودند. اين امر بدين سبب بود که البيهقي البروغني و قاضي جعفر تنها با مکتب بهشمي آشنايی داشتند و مکاتب ری و نيشابور که اين دو تن با آن دو مکتب آشنايی يافتند، با مکتب خوارزم ارتباطی نداشتند. آثاری که به وسيله اين دو دانشمند به يمن منتقل شد، آثار مکتب نيشابور و به طور خاص کتابهای حاکم جشمي بود و همچنين کتابهای متکلمان معتزلی و زيدی ری. در ميان کتابهای مکتب ری، علاوه بر چند کتاب از قاضي عبدالجبار، و از جمله کتاب المغني، کتابهای ابو رشيد نيشابوري، ابن متويه و آثار زيديان بهشمي را بايد نام برد که به يمن رسيدند. از کتابهای پيش از عصر قاضي عبدالجبار، کمتر کتابی بوده است که به يمن رسيده باشد. ظاهرا چنانکه گذشت، در زمان قاضي جعفر (د. ۵۷۳ ق) هيچ يک از کتابهای مکتب ابو الحسين بصري و ملاحمي که زيديان از آن به مکتب حسينيه و يا ملاحميه تعبير می کنند به يمن نرسيد. اما بعد از مرگ او، اندکی بعد و در زمان شاگردش الرصاص که البته يازده سالی پس از استادش درگذشت (در سال ۵۸۴ ق)، و به تدريج بنابر گزارشهايی که در اختيار داريم، برخی از کتابهای ملاحمي و نوشته هايی محدود از ابو الحسين بصري به يمن راه يافتند. الرصاص خود به شکل بسيار محدودی به آرای کلامی ابو الحسين البصري و محمود الملاحمي در برخی از کتابهايش اشاره دارد. به هر حال بعد از اين دوره زيديان يمن با انديشه های مکتب ابو الحسين بصري آشنا شدند و برخی نسبت به آن واکنش منفی و برخی واکنشی کاملا مثبت نشان دادند و حتی مکتب بهشمي را فروگذاردند و تابع آرای ملاحميان شدند. برخی ديگر نيز موضعی ميانه اتخاذ کردند.
در ميان زيديه يمن، در ميان کتابهای معتزلی پيش از يمن، بيش از هر کتابی ديگر، کتاب تعليق شرح اصول الخمسة مانکديم شهرت و تداول داشته است و اين مسئله از وفور نسخه های خطی اين کتاب کاملا پيداست. کتابهای حاکم جشمي هم به اندازه زيادی مورد تداول بوده است؛ به ويژه کتاب العيون و شرح آن. در کنار اينها بايد کتاب التذکرة ابن متويه را هم نام برد. البته کتابهای ديگری را هم می توان به اين فهرست افزود، اما بيشترين تداول از آنِ همين کتابها بوده است. برخی کتابهای ديگر مانند کتاب المغني قاضي عبدالجبار از تداول کمتری در ميان نويسندگان زيدی يمنی برخوردار بوده و نسخه های آن هم گويا محدود و بيشتر متعلق به کتابخانه های اصلی امامان بوده و در دسترس عموم نبوده است. به تدريج با تأليف کتابهای کلامی معتزلی از سوی زيديان در يمن، اين دست کتابها همانند آثار قاضي جعفر و شاگردش حسن بن محمد الرصّاص و فرزند او احمد الرصّاص و حُمَيد المُحَلّي و عبدالله بن زيد العنسي و ديگران نيز در کنار آثار معتزلی کهنتر مکتب ری و خوارزم مورد بهره برداری زيديان يمن و تدريس و آموزش و شرح نويسی قرار می گرفت. امامان زيدی بهشمی مذهب از فضای آموزشی و محيط مناسب برای مطالعات کلامی که پيشتر وسيله زيديان مطرفی در مناطق مختلف (موسوم به "هجره" ها) فراهم شده بود، بهره گرفتند و با از ميان بردن نفوذ مطرفيان، خود جانشين آنان شدند و کلام معتزلی را از همان پايگاههای آموزشی ترويج کردند.
II. مناسبات اعتقادی زيديان و معتزليان
از ديرباز نويسندگان کتابهای ملل و نحل و نيز پاره ای از مورخان به قرابتها و شباهتهای اعتقادی زيديان با معتزليان اشاراتی داشته اند و خود نويسندگان زيدی هم همواره از اينکه در شمار "اهل عدل و توحيد" اند، يعنی همانند معتزليان اند، به خود می باليده اند. در دوران جديد و با آغاز تحقيقات آکادميک درباره زيديه و معتزله، اين امر از آغاز مورد تأکيد قرار می گرفت. با تحقيقات جاودانه پروفسور ويلفرد مادلونگ درباره تاريخ نخستين ادوار زيديه، اين تصوير تاريخی تا اندازه زيادی به هم خورد و تنوع فکری و تاريخی زيديان در دوره های مختلف و از آن جمله در نسبت با معتزله بيشتر آشکار گرديد. هم اينک ما به خوبی می دانيم که زيديان گروهای مختلفی داشته اند که در بومهای جغرافيايی مختلفی می زيسته اند و گاه تحت تأثير محيطهای مختلف در اين زمينه اختلاف نظرهای اساسی داشته اند. زيديان عراق و حجاز و يمن و ايران در دوره های مختلف گرايشات مختلفی را از نقطه نظر مسائل اعتقادی ابراز می کرده اند. نظريات مادلونگ هنوز هم در محافل آکادميک محل بحث و نظر است و برخی از محققان جديد عرصه مطالعات زيديه بر خلاف او تاريخ پذيرش انديشه های اعتزالی از سوی زيديان را کهنتر از آن می دانند که مادلونگ در رساله دانشياری خود و در برخی مقالاتش پيشنهاد کرده است.
با اين وصف به نظر می رسد که بايد ميان چهار نوع متفاوت اين مناسبات در تاريخ زيديه تمايز قائل شد: ۱) دوران پديداری گرايشی زيدی در ميان معتزليان و به طور خاص در مکتب بغداد در سده سوم (بدين معنا: معتزليان زيدی مشرب و نه زيديان معتزلی مشرب)؛ ۲) دوره تأثير پذيری شماری از زيديان از پاره ای از عقايد کلامی معتزليان به دلايل مختلف. اين دوره خود مراحل متعدد و برخاسته از ريشه های تاريخی زيديه دارد و در چندين مرحله تاريخی قابل تفکيک است. البته اين تأثير پذيری به معنای اين نبوده است که زيديان در شمار متکلمان معتزلی قرار گيرند و کاملا منظومه فکری آنان را بپذيرند؛ به همين دليل هم در اين دوره خاص، زيديان خود را معتزلی معرفی نمی کنند و اصولا نوشته های آنان با وجود تأثير پذيری از افکار معتزلی نماينده ادبيات معتزلی نيست؛ ۳) دوران مناسبات تاريخی ميان معتزله و زيديه در اواخر سده چهارم و تمام دوران سده پنجم در ايران و عراق که مهمترين ظهور و بروز آن در داخل شدن زيديان در سنت آموزشی معتزليان و شاگردی آنان به ويژه نزد ابو عبدالله بصري، قاضي عبدالجبار همدانی و شاگردان او بود. در اين دوره زيديان با وجود آنکه آثاری مستقل در علم کلام معتزلی می نوشته اند و اساسا برخی از آنان در شمار متکلمان صاحب تأليف معتزلی درآمدند، اما اين امر صرفا به عنوان سنتی آموزشی و تعليمی در مباحث کلامی و فلسفی اعتزالی نمود می يافت و ارتباطی با هويت تاريخی زيديان نداشت؛ درست مانند آنکه سيد مرتضی نيز نزد معتزليان آموزش ديده بود و يا آثاری به سبک آنان می نگاشت. ۴) اما مرحله واپسين مرحله ای است که خود البته شامل مراحل جزيی تری است و آن متعلق به دورانی است که زيديان يمن از حدود اوائل سده ششم قمری ميراث زيديان ری و خراسان در دوران سوم را دريافت کردند و کوشيدند که منظومه فکری و اعتقادی خود را در چارچوب اين ادبيات و در شکل ارائه منظومه وار کلامی به سبک معتزليان ارائه دهند. در اين دوران آنان خود را معتزلی می انگاشتند و مذهب زيدی چيزی جز نوعی مذهب معتزلی نمود نداشت. البته گروهی از زيديان در دوره های بعدی به تدريج از اين چارچوب دست کشيدند و کوشيدند که مذهب زيدی را در چارچوب مذهبی در داخل "سنت" معرفی کنند که آثار مذهبی و سياسی / اجتماعی آن هنوز هم در يمن باقی است. اما به هر حال، آنچه سبب شد که از سده ششم قمری و به تدريج زيديان يمن خود را به عنوان ميراث دار معتزله و نمايندگان مکتب کلامی معتزلی قلمداد کنند، آن بود که معتزله تقريبا در بيشتر بلاد اسلامی از ميان رفته و پايگاههای تاريخی خود را از دست داده بودند. بنابراين زيديان يمن که خود را اهل عدل و توحيد می انگاشتند، با توجه به آنکه خود را وارثان معتزليان يافتند و شماری از امامان خود (و به ويژه برادران هارونی و نسل شاگردان آن دو) را از نويسندگان برجسته سنت آموزشی معتزلی می دانستند، عملا خود را تنها نمايندگان مکتب معتزلی دانستند و بدين ترتيب کوشيدند تا در برابر مذاهب ديگر اسلامی يمن (و از جمله شافعيان حنبلی گرا و يا شافعيان اشعری مسلک و همچنين زيديان مطرفی، نک: پس از اين)، از يک سو هويت تاريخی و مذهبی خود را تحديد و تعيين کنند و از ديگر سو در جهت وحدت ميان زيديان ايران و يمن اقدام مؤثر و سرنوشت سازی انجام دهند. اين حرکت سيری تدريجی داشته و در بروز آن بی ترديد بايد نقش زيديان مهاجر ايرانی به يمن را مورد تأکيد قرار داد. گروه اخير حاملان کتابها و سنت آموزشی معتزلی زيديان ری و خراسان بودند و آن همه را در فاصله زمانی اواخر سده پنجم تا اواسط سده هفتم به يمن منتقل کردند. اين آثار به ويژه کتابهای برادران هاروني، يعنی ابو الحسين و ابو طالب هاروني، دو امام زيدی شمال ايران در اوائل سده پنجم قمری، تا اندازه زيادی جانشين کتابهای اعتقادی امامان کهن زيدی در يمن شد. در اينجا اين توضيح لازم است که زيديان يمن در سده های پنجم و ششم که زمان فعاليت مطرفيان بود، ادبيات اعتقادی قاسم بن ابراهيم الرسّي و همچنين الهادي الی الحق يحيی بن الحسين و اخلاف او را تا دوران المنصور بالله قاسم بن علي العياني و فرزندش المهدي الحسين بن القاسم در اختيار داشتند و بخش عمده ای از آنان هم بی توجه به ميراث معتزليان و يا آنچه در مناطق ديگر به وسيله زيديان آشنا به مکتب معتزلی تدوين شده بود، تنها به آثار امامان کهن خود استناد می کردند. در ميان ايشان اقليتی تحت عنوان مطرّفيه بودند که بروز آنان به دلايل اجتماعی و سياسی و شرايط خاص مذهبی يمن در آن دوران بود و گو اينکه به تدريج باورهای مذهبی ويژه ای را برای خود تنظيم کرده بودند، اما آنان نيز منبع و مرجعيتی جز آثار امامان زيدی پيشين يمن در اختيار نداشتند. با اين وصف مطرفيان که خود تعاليم و سنت های آموزشی و مذهبی و زهد گرايی ويژه خويش را داشتند، تحت تأثير پاره ای از منابع فکری که هنوز ابعاد آن به طور کامل برای ما شناخته نيست، تفسيری ويژه را از آثار اين امامان ارائه می دادند که آن هم در چارچوب اهداف سياسی و اجتماعی ايشان بود. اين تفسير ويژه بنيادی متافيزيک محور و فلسفی مآب داشت که برای مقابله با آن نياز به وجود منظومه ای مشابه و فلسفی از سوی مخالفان ايشان، يعنی نهاد امامت زيدی احساس گرديد. بروز نزاع ميان نهاد مرکزی امامت زيدی در يمن با اين گروه از زيديان دگر انديش، يعنی مطرفيه که نزاعی بود کاملا با ريشه های تاريخی و سياسی موجب شد که مخالفان آنان که رهبری ايشان در سده ششم قمری با امامان زيدی بود در برابر گرايشات ويژه مطرفيان به تجديد سازمان فکری، و بر اساس مکتب کلامی معتزلی بهشمی و ميراث زيديانی که در بغداد و ری محضر معتزليان را درک کرده بودند، بپردازند. بدين ترتيب در برابر مطرفيان که ايدئولوژی و گرايشات اعتقادی ويژه و هويت مذهبی خاص خود را تنظيم کرده بودند، زيديان هوادار امامت، منظومه فکری جديدی ارائه دادند که آنان را در تقابل با فرقه زيديان مطرفی نيرومند می ساخت. اين چنين بود که منظومه کلامی بهشمي (مکتب ابو هاشم جبايی) که پيشتر از سوی برادران هارونی در ايران مورد مطالعه و تبيين قرار گرفته بود، وسيله مناسبی از سوی امامان زيدی و مخالفان مطرفيه قلمداد شد تا بدان وسيله در برابر مطرفيه منظومه فکری جديدی ارائه گردد و مرزهای ايدئولوژيک تحديد و تعيين شود. پاره هايی از افکار مطرفيان به خوبی می توانست با انديشه های مکتب بهشمی پاسخ داده شود؛ بنابراين از اين مکتب برای مقابله فکری با مطرفيه بهره گيری ايدئولوژيک شد؛ خاصه که مکتب بهشمي خود در خراسان و ری در سده های پنجم و ششم نزاعی کم و بيش مشابه با مخالفان خود از ميان هواداران مکتب ابو القاسم کعبي بلخي را پشت سر گذاشته بود و پاره هايی از افکار مطرفيان از نقطه نظر امامان زيدی بی شباهت به آنچه از افکار پيروان بلخي مورد مخالفت بهشميان قرار گرفته بود، نبود؛ بنابراين از اين مکتب برای مقابله با اين دست افکار، اما اين بار در تفسيری که مطرفيان ارائه می دادند، بهره گيری شد. با مخالفت و تقابل مطرفيه با امامت المنصور بالله عبد الله بن حمزة (د. ۶۱۴ ق) دامنه تقابل دو سوی مخالف زيدی شديدتر شد و هم مطرفيه و هم مخالفانشان که موسوم به "مخترعه" شده بودند، دست به تقابل وسيعتری از نقطه نظر فکری و ايدئولوژيک زدند. هر يک رسالات و کتابهايی در تأييد عقايد خود و يا رد بر عقايد مخالف می نگاشتند و از انديشه ها و مبانی کلامی مختلف در اين مسير ياری می گرفتند. در حالی که مخترعه انديشه های خود را با مکتب معتزلی بصری و به طور خاص بهشمي نزديکتر می يافتند و اساسا تلاش داشتند که عقايد زيدی خود را، هم برای تقابل روشنتری در نسبت با شافعيان اشعری و هم برای تحديد و مرز بندی با مطرفيه، در چارچوب دستگاه کلامی معتزلی به طور ساختاری بازنويسی کنند و کتابهای امامان گذشته يمن از مکتب قاسم رسي و الهادي را در اين چارچوب تفسير و بازخوانی کنند؛ در مقابل مطرفيه هم به تدريج با بهره مندی از کتابهای معتزلی که از حدود اواخر سده پنجم و به ويژه از اوائل سده ششم قمری راه يمن را يافته بودند، سعی در تبيين و تأييد مبانی کلامی خود از مذهب مقابل بهشمي، يعنی مکتب بغداد و به طور خاص مکتب ابو القاسم بلخي کعبي داشتند و از آثار آنان و عقايد ايشان در تأييد مبانی خود بهره مند شدند. بدين ترتيب تقابل مطرفی/ مخترعی رنگ تقابل بغدادی/ بهشمي به خود گرفت؛ تقابلی که در خراسان سده پنجم نيز به ويژه در عصر حاکم جشمي به شدت تداوم يافته بود. البته اين تقابل در خراسان کاملا در چارچوب تفکر کلامی معتزلی بود؛ اين در حالی است که در يمن اين تقابل، ميان دو مذهب اعتقادی زيدی بود که هر يک می کوشيد عقايد خود را در برابر ديگری تثبيت کند و خود را مجهزتر نشان دهد. در اين ميان اگر امامان زيدی شاخه مخترعی مانند المنصور بالله بيشتر به نوشته های امامان زيدی ايرانی، در کنار نوشته های معتزليان استناد می کردند، مطرفيان بيشتر خود را وفادار به امامت تاريخی زيدی يمن مانند القاسم الرسي و الهادي و اولاد آنان می دانستند و تفسير ويژه خود را از آن آثار قرائت درست می دانستند. با اين وصف هر دو گروه به هر دو نوع از سلسله امامان استناد می کردند؛ کما اينکه هر دو گروه به نوشته های متکلمان معتزلی استناد داشتند و اين امر به ويژه در مورد مطرفيه تنها در يک بستر تدريجی ظهور يافت. هر دو گروه می کوشيدند که تعاليم خود را با تعاليم و نوشته های امامان کهن زيدی يمن و به ويژه الهادي الی الحق پيوند بزنند و آن را تداوم همان سنت فرانمايند. از ديگر سو، مخترعه به نوشته های امامان زيدی ايرانی به دليل اعتقاد به مکتب بصره استناد می کردند و در مقابل مطرفيه هم به تدريج به آنان استناد می کردند تا بدين وسيله مخالفانشان را خلع سلاح کنند. بدين ترتيب مطرفيه در تحول کلامی قرار گرفتند و به تدريج وفادارای خود را نسبت به مکتب بغداد ابراز می کردند و کتابهای آنان رنگ کلامی معتزلی بيشتری می يافت. اين امر در مقايسه چند کتابی که از آنان هم اينک در اختيار است، کاملا قابل اثبات است. در مقابل هم مخترعيان و مخالفان مطرفيه که رهبری آنان، چنانکه گفتيم با امامان زيدی يمن مانند المنصور بالله بود به تدريج بازتاب دهنده بيشتر افکار کلامی مکتب معتزلی، اما اين بار بيشتر بر اساس مکتب بصره و مذهب ابو هاشم جبايی شدند. بدين ترتيب دو گروه متخاصم با همکاری ناخواسته يکديگر، در تحول زيديه يمن به اعتزال نقش بازی کردند. المنصور بالله و حلقه دانشمندان همراه و يا شاگردان او در کمتر از حدود پنجاه سال موجبات انتشار و نسخه برداری و انتقال بخش قابل توجهی از ميراث معتزليان را فراهم کردند؛ کاری که با سفر قاضي جعفر ابن عبدالسلام زيدی به ايران در حدود نيمه سده ششم به صورت گسترده ای زمينه سازی شد و بعدا در عصر المنصور بالله گسترش يافت و سازماندهی گرديد. همين امر عملا موجبات حفظ نسخه های کتابهای معتزليان را در يمن فراهم کرد؛ در حالی که چنانکه پيشتر گذشت، در نقاط ديگر جهان اسلام و با از ميان رفتن معتزليان زمينه برای از ميان رفتن نسخه های خطی کتابهايشان (جز به صورت محدود و از جمله نزد قراييم يهود) از پيش ايجاد شده بود. البته آنچه بيشتر وسيله معتزليان يمن و در واقع زيديان حلقه منصور بالله و اخلاف آنان رونويسی شد، کتابهای مکتب بصره بود؛ چرا که آنان در مقابله با مطرفيه به نوشته های بصريان تمسک می کردند؛ اما اگر مطرفيه پيروزمند نزاع خشونت آميز و خونين مطرفی/ مخترعی در يمن می شدند، شايد به جای ميراث بهشمي تنها کتابهای مکتب بغداد که آن هم به شکل محدودی به يمن راه يافته بود، باقی می ماند. به هر حال نزاع مطرفی/ مخترعی در سده ششم قمری در يمن نسبت ميان مذهب زيدی و معتزلی را وارد مرحله نهايی خود کرد و بدين وسيله زيديه از آن پس به عنوان معتزليان و بازماندگان آنان شناخته شدند. اين نزاع برای سرنوشت زيديه و معتزله بسيار مهم و تاريخ ساز بود. البته زيديان يمن پس از سده هفتم تحولات ديگری نيز در راستای مناسباتشان با معتزله و انديشه اعتزالی تجربه کردند که بررسی آن مطالعه و تحقيقی ديگر را می طلبد.
III. ادبيات کلامی زيديان يمن و جايگاه حسن بن محمد الرصّاص و شارحانش
آنچه از تأليفات کلامی و اعتقادی زيديه يمن همينک می شناسيم[5]، به چند بخش اصلی قابل تقسيم است: نخست نوشته های اعتقادی قاسم رسّي و الهادي الی الحق و شاگردان و اخلاف آنان از ميان امامان زيدی تا عصر المتوکل علي الله أحمد بن سليمان، يعنی تا زمان آشنايی زيديان يمن با ميراث معتزله ايران و تقابل دو مکتب مطرفی و مخترعی. اين دست تأليفات کتابهايی هستند که مسائل مختلف عقيدتی را با شيوه ای متفاوت با کتابهای کلاسيک کلامی مطرح می کنند. اين کتابها نماينده دوران گذار و تحول انديشه فکری و کلامی زيديه و تأثير پذيری تدريجی آنان از پاره هايی از افکار معتزليان است؛ اما شيوه بيان و طرح موضوعات و بسياری از عقايد با نوشته های کلامی معتزلی تفاوتی چشمگير دارد. نوشته های نوع دوم، نوشته های مرحله نزاع مطرفی/ مخترعی است. در اين مرحله که با کتابهای امام متوکل علی الله (دست کم آن مقدار که در اختيار ماست)، آغاز می شود آثاری کلامی و اعتقادی را شامل می شوند که در دو شکل متفاوت عرضه شده اند: يا کتابهايی هستند جدلی که مستقيما عقايد مطرفيه را رد می کنند و آنان را متهم به عقايدی کفر آميز و گاه شرک آميز می کنند؛ و يا اينکه کتابهايی هستند که کم و بيش بر اساس معمول کتابهای کلامی و اعتقادی نوشته شده اند (و البته عمدتا نه با ساختار و اصطلاحات ويژه و خاص متکلمان)، اما مسئله اصلی در اين کتابها در همه ابواب و مباحث کلامی، طعن و رد بر عقايد مطرفيه است. به ويژه کتابهای المنصور بالله و برخی از افراد حلقه او و تا چند دهه بعد از وی بيشتر در اين دست کتابها می گنجند. در اين نوشته ها قصد بر آن نبوده است تا منظومه فکری و کلامی زيديه در چارچوب سيستم کلامی معتزلی به طور کاملا سيستماتيک ارائه گردد؛ بلکه صرفا زيديان مخترعی از انديشه های معتزلی بهره می گيرند تا مطرفيان را مورد انتقاد قرار دهند[6]. نوشته های نوع سوم[7]، کتابهايی هستند که وسيله زيديان يمن در دوره استقرار کامل تفکر معتزلی در ميان زيديه نوشته شده اند و نوشته های سيستماتيک کلامی معتزليان (جز در مباحث امامت که مورد اختلاف زيديان و معتزليان قرار داشت و آشتی در آن غير ممکن بود، نک: پس از اين) را بازتاب می دهند. اين نوشته ها نخستين بار به وسيله قاضي جعفر ابن عبدالسلام، متکلم و عالم برجسته زيدی يمنی در نيمه سده ششم مجال ظهور يافتند؛ البته قاضي جعفر بيشتر دلمشغولی رديه نويسی و نقض افکار کلامی مطرفيان را در سر داشت و در اين زمينه فعالانه رسالات و کتابهايی تدوين کرد. او حتی با سنيان اصحاب حديث يمن نيز در نوشته هايی به مقابله برخاست و نقد او شامل افکار آنان نيز می شد؛ اما به هر حال به عنوان نخستين کسی که با سفر به سوی ايران از نزديک با فعاليت کلامی متکلمان مکتب ری آشنا شده بود، عملا حامل افکار مکتب بهشمی و مدافع عقايد ابو هاشم جبايی در يمن گرديد. پس از او شاگرد نامدارش حسام الدين حسن بن محمد الرصّاص، بيشترين سهم را در تحول ادبيات معتزلی زيديه در يمن بازی کرد. او در واقع با تدوين مهمترين کتابها و رسالات درباره مسائل مختلف کلامی و به ويژه مسائل فلسفه طبيعی و "دقائق الکلام" و نيز درباره مسائل مرتبط با "صفات" و "احوال" در تحول انديشه معتزلی نقش مهمی داشت و در آموزش مسائل آن به جامعه زيدی و طالب علمان زيدی مذهب يمن مهمترين نقش را برای ادوار بعدی بازی کرد؛ به طوری که بخشی از نوشته های بعدی، يا تدوين شده از سوی شاگردان و اعضای خاندان او بود و يا اينکه به عنوان شروحی بر کتابهای او و شاگردان مکتبش ارائه می گرديد. پس از اين دوره کتابهای کلامی و اعتقادی زيديان با محتوا و شکلی کم و بيش معمول در ميان معتزله کهن و در تمامی انواع ادبی نگارشهای کلامی تدوين می شد؛ برخی از کتابها به سبک کتابهای کلاسيک و جامع کلامی و با تمامی ابواب مربوط به مسائل الهيات و طبيعيات کلام تدوين می شدند؛ برخی صرفا مباحث اصول دين و اصول خمسه معتزلی را در بر می گرفتند و برخی کتابهايی بودند که مسئله های ويژه ای را در دانش کلام و از جمله مباحث طبيعيات مورد بررسی قرار می دادند. در آغاز اين دوره، کما اينکه گذشت رديه نويسی بر مطرفيه همچنان محل نظر نويسندگان اين دسته سوم کتابهای کلامی بود (مانند نوشته های کلامی قاضي جعفر و عبدالله بن زيد العنسي و تا اندازه ای کتابهای الرصّاص)؛ اما به تدريج با از ميان رفتن مطرفيان و اهميت يافتن شافعيان در يمن و استقرار حکومتهای سنی، اهميت بحث مطرفيه جای خود را به مباحثات با اشعريان داد که نمونه روشن آن کتابهای امام المؤيد بالله يحيی بن حمزة است در اوائل سده هشتم قمری. کتابهای احمد بن يحيی ابن المرتضی نمونه کتابهای کلاسيک و مطول کلامی معتزلی است که با تفصيلات تمام به تمامی مباحث در الهيات و طبيعيات اختصاص يافته است. در کنار اينها، کتابهای دسته ای از امامان و دانشمندان زيدی نيز آميخته ای از مباحث کلامی به شيوه معتزليان و نيز مباحث نقلی و استناد به احاديث و تفسير قرآن و اقوال امامان بود؛ اما به هر حال همه در چارچوب عقايد معتزلی تدوين می شد. با اين وصف به دليل تمايزهايی که زيديان با معتزليان در زمينه امامت داشتند و از ديگر سو، زيديان بنا بر عقيده ای که نسبت به منابع دانش خود به عنوان علوم متخذ از "اهل بيت" داشتند، حتی در دوره تقارب کامل کلامی زيدی/ معتزلی باز در بسياری از موارد تلاش می کردند هويت خود را مستقل از معتزليان تعريف کنند. اين امر در مورد برخی از آنان ظهور بيشتری داشته است. حتی برخی در صدد بودند که زيديان را گروهی متمايز از معتزليان به شمار آورند و عقايد آن دو را در بسياری موارد متمايز و در مقابل هم نشان دهند؛ اما اين تلاشها گاه صرفا رويکرد و مصرفی تبليغی و ايدئولوژيک داشت[8]. با اين وصف جريان غالب در ميان زيديان يمن از دوران المتوکل علی الله تا دوران ظهور و غلبه جريان سنت گرای سنی مآب (جريان ابن الوزير، نويسنده العواصم والقواصم) در ميان زيديان که جای ديگری بايد بدان پرداخت، خود را نمايندگان معتزله می انگاشتند.
مناسب است اينجا چند کلمه ای درباره الرصّاص و سهم او و خاندان و شاگردانش در زمينه کلام معتزلی / زيدی ارائه گردد[9]:
يکی از خاندانهای دانشمند پرور يمن که از ميان آنان شماری از نويسندگان و عالمان نامدار را می شناسيم، خاندان رصّاص است که در سده های ششم و هفتم قمری کتابهای مهمی در حوزه علم کلام و اصول فقه و ديگر دانشهای دينی تدوين کرده اند و هم اينک نيز شماری از آثار آنان در اختيار ما قرار دارد. خاندان رصّاص به ويژه در کلام معتزلی آثار مهمی را عرضه کرده که همواره مورد عنايت زيديان قرار داشته است. مهمترين عضو اين خاندان حسام الدين ابو محمد (ابو علي) الحسن بن محمد بن الحسن بن محمد بن أبي الطاهر محمد بن إسحاق بن أبي بكر بن عبدالله الرصّاص (۵۴۶ -۵۸۴ق) است. او شاگرد برجسته القاضي جعفر بن أحمد ابن عبدالسلام بود و با وجود عمر کوتاهی که داشت، آثار بسياری به او نسبت داده شده است. طبعا وی همانند استادش تحت تأثير آموزه های کلامی معتزلی و به طور خاص مکتب بهشمي بوده است. الرصّاص شاگردان زيادی داشته که در آن ميان المنصور بالله عبدالله بن حمزه، از امامان برجسته و پر اهميت زيدی قابل ذکر است. شماری از آثار او از اين قرار است: التبيان لياقوتة الإيمان وواسطة البرهان؛ الفائق في أصول الفقه (اين کتاب از مهمترين کتابهای اصولی زيديان يمن بوده که تحت تأثير کتابهای اصولی قاضی جعفر نوشته شده و در ادامه سنت کتابهای اصولی ابو الحسين بصري، ابو طالب هارونی و حاکم جشمی قرار می گيرد)؛ الكاشف لذوي البصائر في إثبات الأعراض والجواهر؛ كيفية كشف الأحكام والصفات عن خصائص المؤثرات والمقتضيات؛ المؤثرات ومفتاح المشكلات؛ مناقضات أهل المنطق و کتابی در نقض كتاب غزالي، احتمالا نقض کتاب مقاصد الفلاسفة او. فرزندش احمد (د. محرم ۶۲۱ ق)، نيز از دانشمندان متخصص در علم کلام بوده که شهرت آثارش کمتر از پدر نيست؛ دست کم برخی آثار او مانند مصباح العلوم في معرفة الحيّ القيوم که از شروح آن می توان شرح چاپ شده إبراهيم بن يحيى السحولي با نام الإيضاح على المصباح را نام برد؛ و نيز کتاب ديگرش به نام الخلاصة النافعة بالأدلة القاطعة في فوائد التابعة که آن هم به چاپ رسيده، همواره مورد تدريس و تدرّس و شرح نويسی بوده است. او بنا بر قولی، شاگرد پدرش بوده است. کسانی مانند حُميد بن أحمد الشهيد المُحلّي، از دانشمندان برجسته زيدی يمن از او دانش کلام را آموخته اند. از ميان آثارش جز دو کتاب ياد شده، اين آثار را نيز بايد نام برد: الواسطة في مسائل الإعتقاد الهادية إلى سبيل الرشاد و نيز الشهاب الثاقب في مناقب علي بن أبي طالب (ع). از ديگر افراد اين خاندان که اهل علم کلام و اصول فقه بوده، صفي الدين أحمد بن محمد بن الحسن بن محمد الرصاص، معروف به أحمد الحفيد (د. ۱۹ رمضان ۶۵۶ ق) را بايد برشمرد که نواده حسن بن محمد الرصاص است. گفته اند او از محضر پدرش دانش آموخته بوده، بنابراين می بايست گفت که فرزند ديگر حسن بن محمد الرصّاص، يعنی محمد نيز اهل دانش کلام بوده است. از استادان ديگرش هم الشيخ محمد بن أحمد بن الوليد القرشي، و حسام الدين حُميد بن أحمد المحلي را نام برده اند. بنابراين ارتباط او با طبقه پيشين علمای زيدی اهل کلام به درستی دانسته می شود. در ميان شاگردان او هم از الإمام أحمد بن الحسين المهدي الشهيد نام برده اند. از ميان آثار احمد الحفيد به کتابهای جوهرة الأصول وتذكرة الفحول في علم الأصول بايد اشاره کرد که کتابی است پر تداول در علم اصول فقه که به تازگی به چاپ رسيده است. اين کتاب بر اساس الفائق جدش نوشته شده است. درباره او گزارشی هست مبنی بر اينکه وی کتابهای محمود الملاحمي را تدريس می کرده است. اين سند مهمی است، چرا که نشانگر آن است که در دوره او که ميراث بر دانش کلامی اعتزال بهشمی خاندانش بوده، زيديان به خوبی مکتب کلامی مخالف آن، يعنی مکتب ابوالحسين بصری و محمود ملاحمی را می شناخته و کتابهای ملاحمي مورد تدريس قرار می گرفته است. اين مسئله چنانکه پيشتر گفتيم نشانگر تحول تدريجی کلام معتزلی يمن از مرحله انحصاری کلام بهشمی به دوره نفوذ کلام مکتب ابوالحسين بصري است.
يکی از کتابهای حسن بن محمد الرصّاص کتابی است نسبتا کوچک که گزيده ای است جامع مباحث کلامی و در آن خلاصه ای از مباحث کتابهای جامع علم کلام معتزلی را ارائه می دهد. نام کتاب التحصيل في التوحيد والتعديل است که از دير باز مورد عنايت زيديان قرار داشته است. چند شرحی بر اين کتاب نوشته شده که يکی از آنها کتاب التفصيل لجمل التحصيل است از سليمان بن عبدالله الخُراشي؛ کتابی که تنها نسخه شناخته شده مجلدی از آن به صورت نسخه برگردان به کوشش اينجانب و همکارم يان تيله در دست انتشار است. فرزند حسن بن محمد الرصّاص، يعنی احمد هم شرحی بر کتاب التحصيل پدرش دارد با عنوان التذكرة لفوائد التحصيل في التوحيد والتعديل که اين يکی به صورت کامل موجود است؛ گرچه تاکنون به چاپ نرسيده است. شرح خراشي البته بسيار تفصيلی تر و بسان يکی از کتابهای مهم دانش کلام معتزلی، بر حسب تعاليم بهشمي در يمن است. افسوس که تنها يکی از مجلدات چهارگانه اين اثر تاکنون شناسايی شده است. احمد الرصّاص علاوه بر التذکرة، کتاب ديگری هم در اين رابطه دارد که پيشتر از آن نام برديم؛ به نام الواسطة که نسخه ای از آن موجود است و در مقدمه آن تصريح می کند که آن را به عنوان کتابی حد وسط ميان الخلاصة النافعة (يکی از تأليفات مشهورش) و التذکرة نگاشته و آن هم به نحوی گزارشی است بر اساس و الگوی کتاب التحصيل پدرش[10]. شرح ديگری هم بر کتاب التحصيل نوشته شده، وسيله يکی از عالمان و متکلمان زيدی يمن به نام ابو عبدالله حسين بن مسلّم التهامي و با عنوان الاکليل في شرح معاني التحصيل (دست کم در دو جزء). اين دانشمند برخلاف برخی گزارشها ظاهرا درست معاصر و هم نسل با احمد الرصّاص بوده است. تاکنون نسخه ای از اين کتاب او شناسايی نشده؛ اما شرح ناشناخته ای بر کتاب التحصيل در دو نسخه ناقص موجود است که احتمال اينکه نسخه هايی باشد از همين کتاب الاکليل قابل بررسی و مطالعه است[11]. در اين مورد البته نمی توان به قطع سخن گفت (نک: نوشته مستقلی که که در اين مورد از ما در همين سايت در دست انتشار است). کتاب ديگری را هم می شناسيم به عنوان تعليق الاکليل که شرح و گزارشی بوده است در سنت "تعليق" نويسی بر کتاب الاکليل تهامي. از اين کتاب آخر که تنها گزارشی از آن در برخی آثار زيدی ديده می شود تاکنون نسخه ای شناسايی نشده و حتی نمی دانيم نويسنده آن چه کسی بوده است. وجود اين شرحها خود نشانی است بر اينکه کتاب التحصيل رصّاص از اهميت خاصی در ميان زيديه برخوردار بوده و الگويی بوده برای تدريس و تدرّس دانش کلام در ميان زيديه. در ميان اجازات متعدد زيدی هم همواره از اين کتاب و يا برخی شرحهای آن به عنوان آثار و الگوهای آموزشی زيديان يمن نام برده می شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] آنچه در بخشهای بعدی اين نوشته می آيد، خلاصه ای است از آنچه تاکنون در تحقيقات ديگر نويسنده اين سطور و يا در تحقيقات ديگر متخصصان حوزه مطالعات معتزلی (نک: پس از اين) به تفصيل مورد بحث قرار گرفته و استنادات آن ارائه شده است.
[2] اين سند را پيشتر در مقاله ای که در مجله کتاب ماه دين درباره شرح التذکرة و مکتب ری نوشته ام، مورد بررسی قرار داده ام؛ همچنين در مقاله ای که مشترکا با پروفسور زابينه اشميتکه درباره خاندان فرّزادي نوشته ايم و به زودی منتشر خواهد شد؛ نک: مآخذ همين مقاله.
[3] درباره نسبت جِشُمي و اينکه تعريبی است از چِشُم، نام قريه ای از قرای بيهق، نک: مدرسی طباطبايي، مقدمه رسالة إبليس إلی إخوانه المناحيس، بيروت، دار المنتخب العربي، ۱۴۱۵/۱۹۹۵، ص ۱۰، پاورقی ۲.
[4] در منابع زيدی همواره او را به صورت "البروقني" نام برده اند؛ با اين وصف اين شهرت نسبتی است به بروغن، از قرای بيهق که امروزه با همين ضبط اخير شهرت دارد. در متن تاريخ بيهق ابن فندق گاه از اين محل با عنوان بروغن و گاه بروقن ياد شده است.
[5] البته تنها مقصود زيديانی هستند که کم و بيش با عقايد اهل عدل و توحيد و معتزليان سازگاری داشت اند؛ در مورد زيديانی که آشکارا تحت تأثير اهل حديث سنی و انديشه ابن تيميه قرار گرفتند، مانند محمد بن ابراهيم الوزير و يا برخی طيفهای نزديک به اين گروه از زيديان بايد در مجالی ديگر سخن گفت.
[6] البته بايد خاطر نشان کرد که در اين دوره و نيز پس از پايان گرفتن ادبيات ضد مطرفی، نوع ديگری از کتابهای کلامی با رويکرد جدلی از سوی زيديان يمن نوشته می شد که هدف از آن رد بر سنيان شافعی يمن و به ويژه اشعريان بود.
[7] البته دو نوع دوم و سوم از لحاظ زمانی کم و بيش همزمانند، گو اينکه نوع دوم در آغاز، يعنی از نيمه های سده ششم قمری رويه معمولتری از نوع سوم بوده است.
[8] بايد خاطر نشان کرد که با اين وجود به تدريج در ميان زيديان گرايشی برای بازگشت به کلام و عقايد "اهل بيت" و معارضه با برخی مبانی معتزليان و خاصه معتزليان بهشمي در موضوعاتی فراتر از بحث امامت ايجاد شد که خود موجبات فراهم شدن ادبيات مستقلی در مباحث اعتقادی و کلامی را فراهم کرد؛ برای بحثی در اين موضوع، نک: حسن انصاری، "جريان سوم: بازگشت به اصول (گرايشی زيدی در عقايد کلامی در ميان دو نظام فکری معتزلی و مطرفی)"؛ در سايت "بررسيهای تاريخی".
[9] برای تفصيل درباره الرصّاص، علاوه بر مقدمه انگليسی کتاب التفصيل خراشي (در دست انتشار)، نک: مقاله يان تيله در مجله آرابيکا و نيز مقاله نويسنده اين سطور درباره يکی از رسائل حسن بن محمد الرصّاص، در مآخذ مقاله حاضر.
[10] نسخه ای عکسی از اين کتاب که در دار الکتب قاهره موجود است، محل مراجعه نويسنده اين سطور قرار داشته است. احمد الرصّاص در مقدمه کتابش می نويسد : "... أما بعد فإن الغرض بهذا الكتاب هو الاشارة إلى جمل من مسائل الاعتقاد والتنبيه على طرقها الموصلة [لـ]ـمن تمسك بها إلى سبيل الرشاد ليكون ذلك واسطة بين تعليق المذاكرة المسماة بالخلاصة النافعة و بين تعليق مذاكرة التحصيل في التوحيد والتعديل التي کنت أمليتها على بعض الأصحاب...".
[11] در اين مورد نويسنده اين سطور مطالعه جداگانه ای را در دست انجام دارد، که در آينده نزديک منتشر خواهد شد. از ميان دو نسخه ناقص از اين کتاب، يکی را نويسنده سالها پيش در يمن شناسايی کرد که در مقاله ياد شده به کمک آن نسخه و نسخه ديگر اين کتاب، قسمتهايی را از متن کتاب به دست داده ايم.
منابع و تحقيقات محل مراجعه:
علي محمد زيد، معتزلة اليمن، دولة الهادي وفکره، صنعاء، مرکز الدراسات والبحوث اليمني، ۱۹۸۱.
همو، تيارات معتزلة اليمن في القرن السادس الهجري، صنعاء، المرکز الفرنسي للدراسات اليمنية، ۱۹۹۷.
عبدالغني محمود عبدالعاطي، الصراع الفکري في اليمن بين الزيدية والمطرفية، دراسة ونصوص، الهرم، ۲۰۰۲.
أيمن فؤاد السيد، تاريخ المذاهب الدينية في بلاد اليمن حتی نهاية القرن السادس الهجري، قاهره، ۱۹۸۸.
حسن انصاری، "ابو القاسم بستي و کتاب المراتب"، کتاب ماه دين، آذر و دی ۱۳۷۹ ش، ص ۳ تا ۹.
همو، "زيديه و منابع مکتوب اماميه"، مجله علوم حديث، تابستان ۱۳۸۰، شماره ۲۰، ص ۱۴۹ تا ۱۶۱.
همو، "يادداشتی درباره مطرفيه و رديه قاضي جعفر ابن عبدالسلام"، کتاب ماه دين، آبان و آذر ۱۳۸۰، ص ۱۱۲ تا ۱۲۶.
همو، "فلسفه طبيعی معتزليان مطرفی"، کتاب ماه دين، فروردين و ارديبهشت ۱۳۸۵، ص ۴ تا ۱۷.
همو، "ابو زيد علوي و کتاب او در رد اماميه"، معارف، شماره ۴۹، ۱۳۷۹ش، ص ۱۲۵ تا ۱۲۹.
همو، "کتابی تازه ياب در نقد فلسفه. پيدا شدن کتاب "تحفة المتکلمين" ملاحمي"، نشر دانش، شماره ۱۰۱، ۱۳۸۰، ص ۳۱ تا ۳۲.
همو، "کتابی از مکتب متکلمان معتزلی ری"، کتاب ماه دين، خرداد و تير و مرداد ۱۳۸۵، ص ۶۸ تا ۷۵.
همو، "گزارشی از نسخه های خطی يمن"، آينه ميراث، بهار ۱۳۸۰، شماره ۱۲، ص ۱۰۵ تا ۱۱۱.
همو، "محمود الملاحمي المعتزلي في اليمن والتعريف برسالة في الرد عليه حول زيادة الوجود علی الماهية"، مجله المسار، عدد ۳۲، ۲۰۱۰، ص ۴۸ تا ۵۸.
همو، شماری از مقالات مرتبط با موضوع اين مقاله، در مجموعه مجازی "بررسيهای تاريخی"، در سايت حلقه کاتبان با نشانی: http://ansari.kateban.com/
عناوين برخی از اين مقالات بدين قرار است:
-کتابی جديد از ميراث مکتب ري
-کتاب التأثير والمؤثر حاکم جشمي و اهميت آن در تاريخ علم کلام معتزلی
- تحقيقی درباره يک نسخه خطی مجهول الهوية در موضوع کلام معتزلی: کتاب مبادیء الأدلة يا کتاب المدخل؟
- ناگفته هايی از جامعه ري در سده های پنجم و ششم قمری
- جريان سوم: بازگشت به اصول (گرايشی زيدی در عقايد کلامی در ميان دو نظام فکری معتزلی و مطرفی)
- کتابی از حاکم جشمي به زبان فارسی و ترجمه عربی آن (معرفی اجمالی)
- مسائل کلامی در کتاب عيون المسائل حاکم جشمي
- باز هم درباره کتاب عيون المسائل حاکم جشمي: از بلخي تا جشمي
- فصلی در امامت از حاکم جشمي و رديه ای بر آن
- معتزله در برابر اماميه: نمونه ابن الملاحمي
- نسخه خطی فصل امامت از کتاب شرح اصول الخمسه ابو الحسين بصري
- ادبيات امامت نگاری زيديان و جدل ضد معتزلی و ضد امامی
- رساله ای در رد بر محمود ابن الملاحمي المعتزلي درباره امامت
- معرفی رساله ای کهن درباره امامت
- زيديه در تقابل با معتزله: رديه ای از قاضي جعفر ابن عبدالسلام درباره امامت
- تقابل معتزله و فلاسفه: از ابن الملاحمي تا رديه های زيديان معتزلی در سده ششم قمری
Abrahamov, Binyamin, Al-Qāsim b. Ibrāhīm on the Proof of God’s Existence. Kitāb al-Dalīl al-Kabīr, Edited with Translation, Introduction and Notes, Brill, Leiden, 1990.
Abū al-Ḥusayn al-Baṣrī, Taṣaffuḥ al-adilla. The extant parts introduced and edited by W. Madelung and S. Schmidtke, Harrassowitz, Wiesbaden 2006.
Adang, Camilla and Wilferd Madelung and Sabine Schmidtke (eds.), Baṣran Muʿtazilite Theology: Abū ʿAlī Muḥammad b. Khallād’s Kitāb al-uṣūl and its reception. A Critical Edition of the Ziyādāt Sharḥ al-uṣūl by the Zaydī Imām al-Nāṭiq bi-l-ḥaqq Abū Ṭālib Yaḥyā b. al-Ḥusayn b. Hārūn al-Buṭḥānī (d. 424/1033), Brill, Leiden 2011.
Ansari, Hassan, “Al-Barāhīn al-ẓāhira al-jaliyya ʿalā anna l-wujūd zāʾid ʿalā l-māhiyya by Ḥusām al-Dīn Abū Muḥammad al-Ḥasan b. Muḥammad al-Raṣṣāṣ”, in A Common Rationality. Muʿtazilism in Islam and Judaism, eds. Camilla Adang, Sabine Schmidtke & David Sklare, Ergon, Würzburg 2007, pp. 337–48
Ansari, Hassan and S. Schmidtke, “Abū l-Ḥusayn al-Baṣrī’s Sharḥ al-Uṣūl al-khamsa”, forthcoming.
———, “Brief Communication: Iranian Zaydism during the 7th/13th century: Abū l-Faḍl b. Shahrdawīr al-Daylamī al-Jīlānī and his commentary on the Qurʾān”, Journal Asiatique , (in press).
———, “MS Firk Arab 403: A fragment of Abū Rashīd al-Nīsābūrī’s Ziyādāt al-Sharḥ?”, forthcoming.
———, Muʿtazilism after ʿAbd al-Jabbār (d. 415/1025), forthcoming.
———, “Muʿtazilism after ʿAbd al-Jabbār: Abū Rashīd al-Nīsābūrī's Kitāb Masāʾil al-Khilāf fī l-uṣūl (Studies on the transmission of knowledge from Iran to Yemen in the 6th/12th and 7th/13th c. I), ” Studia Iranica 39 (2010), pp. 225-276.
———, “Muʿtazilism in Daylam: ʿAli b. al-Ḥusayn Siyāh [Shāh] Sarījān [Sarbījān] and his Writings“, forthcoming.
———,“Muʿtazilism in Rayy and Astarābād: Abu l-Faḍl al-ʿAbbās b. Sharwīn (Studies on the transmission of knowledge from Iran to Yemen in the 6th/12th and 7th/13th c. II)”, Studia Iranica (in press).
———, “New Sources on the Life and Work of ʿAbd al-Jabbār al-Hamadhani”, forthcoming.
———, “The religious literary tradition among 7th/13th century Yemenī Zaydīs. The formation of the Imām al-Mahdī li-Dīn Allāh Aḥmad b. al-Ḥusayn (d. 656/1258)”, Journal of Islamic Manuscripts , (in press).
———, “The Role of the Farrazādhī Family in the Propagation of Muʿtazilism in Rayy”, forthcoming.
———, Zaydī Muʿtazilism in 7th/13th century Yemen: The theological thought of ʿAbd Allāh b. Zayd al-ʿAnsī (d. 667/1268), forthcoming.
———, “The Zaydī reception of Ibn Khallād’s Kitāb al-Uṣūl. The taʿlīq of Abū Ṭāhir b. ʿAlī al-Ṣaffār,” Journal asiatique 298 (2010), pp. 275-302.
Ben-Shammai, H. “A note on some Karaite copies of Mu‘tazilite writings”, Bulletin of the School of Oriental and African Studies 37 (1974), pp. 295-304.
Gimaret, D., “Le Commentaire récemment publié de la Taḏkira d’Ibn Mattawayh: premier inventaire”, Journal Asiatique 296, 2008, pp. 203–228.
———, D., “Les Uṣūl al-ḫamsa du Qāḍī ʿAbd al-Ğabbār et leurs commentaires,” Annales islamologiques 15 (1979), pp. 47-96.
Gochenour, David Thomas, The Penetration of Zaydi Islam into Early Medieval Yemen, unpublished Ph.D. Thesis, Harvard University, 1984.
Heemskerk, M. T., Suffering in the Muʿtazilite Theology: ʿAbd al-Jabbar’s Teaching on Pain and Divine Justice, Brill, Leiden, 2000.
Madelung, Wilferd, “Abū l-Ḥusayn al-Baṣrī,” in The Encyclopaedia of Islam THREE, Brill, Leiden, Fasc. 2007-1, p. 16-19.
———, “Abū l-Ḥusayn al-Baṣri’s Proof for the Existence of God”, Arabic Theology, Arabic Philosophy. From the Many to the One: Essays in Celebration of Richard M. Frank, ed. J. E. Montgomery, Peeters, Leuven, 2006, pp. 273–80.
———, “Ibn al-Malāḥimī’s Refutation of the Philosophers,” in A Common Rationality. Muʿtazilism in Islam and Judaism, ed. Camilla Adang, Sabine Schmidtke & David Sklare, Ergon, Würzburg, 2007, p. 331-6.
———, “Imam al-Qāsim ibn Ibrāhīm and Muʿtazilism”, in On both Sides of al-Mandab, Melanges Oscar Löfgren, Swedish Research Institute in Istanbul Transactions, vol. 2, 1990, p. 39-48.
———, Der Imam al-Qāsim ibn Ibrāhīm und die Glaubenslehre der Zaiditen, Walter de Gruyter, Berlin, 1965.
———, “The Late Muʿtazila and Determinism: The Philosophers’ Trap”, Yad-Nama in Memoria di Alessandro Bausani, vol. I: Islamistica, ed. B. Scarcia Amoretti and L. Rostagno, Rome, 1991, pp. 245–57.
———, “A Muṭarrifī manuscript,” in Proceedings of the VIth Congress of Arabic and Islamic Studies, Stockholm/Leiden 1975, p. 75-83 [Reprint in: id., Religious Schools and Sects in Medieval Islam, Aldershot etc., Variorum, 1985].
———, “The Origins of The Yemenite Higřa,” in Arabicus Felix Luminosus Britannicus. Essays in honour of A.F.L. Beeston on his eightieth birthday, Reading 1991, pp. 25-44 [reprinted in id., Religious and Ethnic Movements in Medieval Islam, Hampshire, Variorum, 1992].
———, “The Theology of al-Zamakhsharī”, Actas del XII Congreso de la Union Européenne d’Arabisants et d’Islamisants (Malaga, 1984), Madrid, 1986, pp. 485–95.
———, and M. J. McDermott “Introduction” in (eds), Kitāb al-Muʿtamad fī uṣūl al-dīn, al-Hoda, London, 1991.
———, and Sabine Schmidtke, Rational Theology in Interfaith Communication. Abu l-Ḥusayn al-Baṣrī’s Muʿtazilī Theology among the Karaites in the Fāṭimid Age, Brill, Leiden 2006.
———, and Sabine Schmidtke, “Yūsuf al-Baṣīr’s First Refutation (Naqḍ) of Abu l-Ḥusayn al-Baṣrī’s Theology,” A Common Rationality. Muʿtazilism in Islam and Judaism, eds. Camilla Adang, Sabine Schmidtke, David Sklare, Ergon, Würzburg, 2007, pp. 229-96.
Martin, R.C., “The Identification of Two Muʿtazilite MSS,” Journal of the American Oriental Society 98 (1978), pp. 389-393.
———, A Muʿtazilite Treatise on Prophethood and Miracles. Being probably the bāb ʿalā l-nubuwwah from the Ziyādāt al-sharḥ by Abū Rashīd al-Nīsābūrī (Died First Half of the Fifth Century A.H.). Edited in Arabic with an English Introduction, Historical and Theological Commentaries, Ph.D. Dissertation, New York University, 1975.
Schmidtke, Sabine, “MS Mahdawi 514. An Anonymous Commentary on Ibn Mattawayh’s Kitāb al-Tadhkira”, Islamic Thought in the Middle Ages. Studies in Text, Transmission and Translation in Honour of Hans Daiber, eds. A. Akasoy and W. Raven, Brill, Leiden, 2008, pp. 139–62.
سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۵۳
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .