آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۵۵٫۴۲۷ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۴۹ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۱۱۵
بازدید از این یادداشت : ۱٫۵۰۸

پر بازدیدترین یادداشت ها :
با بزرگداشت نام و ياد مرحوم علامه محقق سيد محمد رضا طباطبايي يزدي، فقيه، متکلم، رجالی و مفسر قرآن.


عز الدين ابو المظفر عبد العزيز بن جعفر بن الحسين النيشابوري (تولد: 626؛ درگذشت: نيمه ذي القعدة 672 در بغداد و مدفون در نجف اشرف)، امير بصره در نيمه سده هفتم قمری اميری شيعی مذهب و فاضل و حامی اهل علم بود. درباره او تاکنون به مناسبت کتابهايی که عالمان زمانش جهت او نوشته بودند و به وی تقديم کرده بودند، مکرر مطالبی در مقدمه چند کتاب آنان و يا در تحقيقات مستقل درباره اين عالمان سخن رفته و اينجا جای تکرار اين مطالب نيست. آقا بزرگ طهرانی خلاصه ای از مطالب منابع و به ويژه آنچه ابن فوطي در تلخيص مجمع الآداب (در جلد اول، ص 226 تا 227) درباره او نگاشته و نيز نويسنده الحوادث الجامعة درباره وی ارائه داده است را در مجلد مربوط به سده هفتم از کتاب طبقات اعلام الشيعة آورده است (نک: ص 89 تا 90). همچنين در کتاب دانشمند محترم آقای رضا استادی درباره محقق حلي هم چند صفحه ای به اين امير دانشمند و دانش پرور اختصاص يافته است (ص 281 تا 284؛ نيز: احوال وآثار خواجه نصير، تأليف مدرس رضوي، ص 909 تا 91). ابن ميثم بحراني دو کتاب قواعد المرام در دانش کلام و نيز کتاب النجاة خود در موضوع امامت را به او تقديم داشته و از مقدمه های او پيداست که با او ارتباط داشته است. از همين مقدمه ها مقام علمی و فضل و دانش دوستی اين امير شيعی کاملا روشن می شود. محقق حلي هم رساله ای به نام اين امير دارد که خوشبختانه موجود است و به چاپ رسيده است: جوابات المسائل العزية. اين رساله البته در فقه است و در پاسخ به مسئله ها و پرسشهای فقهی اين امير تدوين شده است. از مقدمه محقق بر اين پاسخنامه که در الرسائل التسع او چاپ شده به خوبی پيداست که اين امير در دانش فقه هم دستی داشته و به هر حال مورد ستايش محقق قرار گرفته است. علاوه بر اينها خواجه طوسي هم که تنها حدود يک ماهی پس از او درگذشت، به درخواست وی که سفری هم در سال 663 ق به مراغه داشته و در آنجا با خواجه ملاقات کرده بوده (نيز نک: ابن الفوطي، همانجا) فصلی را به کتاب اخلاق ناصري خود افزوده است. از آنچه در اين باره در اين تحرير از اخلاق ناصري، خواجه درباره اين امير بيان کرده باز مقام و مرتبه گرانقدر اين امير شيعی دانشمند و دانش پرور روشن می شود (نک: اخلاق ناصري، ص 197؛ برای کتابی که دانشمند مورخ و نسابه ابو الفضل ابن المهنا الحسيني به او تقديم کرده و درباره او بوده، نک: ابن الفوطي، همانجا). سفر اين امير به مراغه تأليف ديگری در دانش کلام را هم سبب ساز شد و آن اينکه رساله ای تدوين شد در شرح قواعد العقائد خواجه طوسي؛ شرحي که موسوم است به الرسالة العزّية (العزيزية) في شرح المقالة النصيرية (نک: پس از اين).
رکن الدين ابو الفضائل الحسن بن محمد بن شرفشاه العلوي (د. 715 ق. تاريخ تولد او محل مناقشه محققان است)، دانشمند برجسته و نامدار (برای او نک: مدخل مربوط به وی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛ نيز نک: مدرس رضوی، احوال و آثار، ص 142 تا 144) و شارح معروف کافيه ابن حاجب (شرح الشافيه او هم در سالهای اخير به چاپ رسيده با مقدمه ای نه چندان محققانه؛ 2 جلد؛ قاهره، 2004م، به کوشش عبد المقصود محمد عبد المقصود)، شرحی بر قواعد العقائد استادش خواجه طوسي نوشته است (نک: سيوطي، بغية الوعاة، 1/521 تا 522 ؛ به نقل از ذيل ابن رافع السلامي، در ترجمه احوال رکن الدين. اين ترجمه احوال در مختاری که همينک از اين ذيل از طريق تقي الدين الفاسي در اختيار است، متأسفانه نيامده است. او حاشيه و شرح گونه ای هم بر کتاب تجريد خواجه داشته است. همينجا اين نکته را هم تذکر دهم که ابن تغري بردي در النجوم الزاهرة، 9/ 231 و حاجی خليفه در کشف الظنون، 2/1358 کتاب رکن الدين را شرحی بر قواعد العقائد غزالی دانسته اند). رکن الدين شاگرد خواجه در دوران مراغه بوده و خواجه وی را در غياب قطب الدين شيرازي مقدم بر ديگر شاگردانش می دانسته است. او طبعا در همين مراغه با امير عز الدين آشنايی يافته است. رکن الدين بيشتر در منابع متأخر به داشتن شروحی بر کافيه و شافيه و تخصص در نحو و صرف شهرت پيدا کرده و اين دست آثارش مورد عنايت قرار گرفته، در حالی که او در واقع در کنار اين دانشها در منطق، فلسفه، کلام، اصول فقه و برخی علوم ديگر چون طب هم دانشمندی معتبر و صاحب اثر قلمداد می شود. کتاب پر حجم اصولی او در شرح مختصر ابن حاجب به نام حل العُقَد والعُقَل بسيار ارزشمند است و در سالهای اخير در دو بخش و در دو رساله دانشگاهی در سعودی مورد تحقيق قرار گرفته ولی گويا هنوز چاپ نشده است (در مقدمه اين دو کتاب محققان اهميت کتاب او را متذکر شده اند و بررسی متن کتاب نشان می دهد که رکن الدين بر مذهب شافعی و اشعری بوده و از مواضع اشعريان در برابر مخالفان در بحثهايی مانند حسن و قبح دفاع می کرده است و البته نسبت به مذاهب ديگر موضعی معتدلانه دارد). پرسشهای فلسفی او از خواجه هم در مجموعه أجوبة المسائل النصيرية (چاپ عبد الله نورانی) چاپ شده است که نشان از تبحر وی در علوم عقلی دارد. به هر حال او در فلسفه و منطق متخصص بوده و آثاری در اين زمينه ها داشته است. از شرح رکن الدين بر قواعد العقائد بنابر گزارش آقا بزرگ در الذريعة نسخه ای نزد سيد حسن صدر بوده که آن را به حاجی نوري بخشيده بوده است و الآن نمی دانم که سرنوشت آن به کجا انجاميده و بايد در اين زمينه تحقيق بيشتری صورت گيرد. بنابر گزارش آقا بزرگ (الذريعة، 14/23؛ بنابر نقل سيوطي از ابن رافع السلامي در بغية الوعاة، همانجا)، رکن الدين اين شرح را به درخواست فرزند خواجه طوسي نوشته بوده است.
برگرديم به رسالة العزية. از اين کتاب که گفتيم شرحی است بر قواعد العقائد خواجه، سه نسخه تاکنون در ايران، يکی در آستان قدس و دومی در کتابخانه مجلس و سوم در سپهسالار شناسايی شده (نک: دنا، 7/ 503) و نسخه ای هم از آن در اسعد افندی استانبول هست (نسخه ای هم همراه با خود متن قواعد العقائد خواجه در سرای همايون استانبول هست، بنا به گزارش آقا بزرگ طهرانی در الذريعة، 14/ 23. همچنين بنابر گزارش مرحوم مدرس رضوي، ص 249 نسخه ای از اين کتاب در کتابخانه ملی پاريس موجود است. هنوز عکسی از اين نسخه را به دست نياورده ام). چنانکه گفتيم و بر اساس مقدمه اين کتاب که در آغاز نسخه های آن به وضوح ديده می شود، نويسنده رسالة العزية، کتاب را به عبد العزيز بن جعفر، امير دانشمند مورد گفتگو تقديم کرده است. اين شرح تا اندازه قابل توجهی از شرح علامه حلي بر قواعد العقائد موسوم به کشف الفوائد بزرگتر است و جنبه فلسفی آن بر شرح علامه ترجيح دارد (اين را همينجا تذکر دهم که با وجود نسخه های کهنه و خوب شرح علامه، تاکنون اين کتاب به طور شايسته ای تصحيح و انتشار نيافته است). از ديگر سو آقابزرگ می نويسد که شرح رکن الدين استرابادي هم بسيار بزرگتر از شرح علامه حلي است؛ او در عين حال با وجود اينکه از شرح عزية اطلاع داشته و نسخه آن را در استانبول و آستان قدس نشان می دهد از اينکه اين شرح همان شرح رکن الدين باشد اظهار بی اطلاعی کرده است (نک: همانجا؛ نيز نک: همو، الذريعة، 15/262). در برخی تحقيقات و يا فهارس معاصر، شرح عزية به ابن ميثم بحراني نسبت داده شده، لا بد به اين دليل که او دو کتاب ديگر هم پيشکشی به اين امير دانشمند دارد؛ اما از مطاوی خود کتاب پيداست که امکان ندارد اين کتاب نه از ابن ميثم باشد و نه از محقق حلي که گفتيم او هم با امير عز الدين مرتبط بوده و برای او رساله ای نگاشته بوده است. نويسنده اين کتاب گرايش عميقتری نسبت به فلسفه دارد و از اين نقطه نظر هم شرح او بر قواعد العقائد بر چند شرح ديگر کتاب امتياز دارد؛ از آن جهت که تصوير روشنتری از اختلافات حکماء و متکلمين در موضوعات مختلف به دست داده و در تقرير کلام هر گروه و به ويژه فلاسفه توفيق زيادی داشته است. آشنايی وی با آرای فلاسفه و ابن سينا تنها برخاسته از کتابهای فخر رازي و حتی خواجه طوسي نيست، بلکه نويسنده پيداست که با کتابهای ابن سينا دقيقا آشناست. نويسنده البته متأثر از فخر رازي هم هست که از او به "الإمام" ياد می کند و فی المثل از الملخص او نقل می کند. وانگهی از فصل امامت شرح عزية، روشن است که نويسنده نبايد امامی مذهب باشد و با احتياط از کنار استدلالهای اماميه در موضوع امامت می گذرد (وحتی ترجيح می دهد قسمتی را عينا از کتاب و بدون شرح و توضيحی ارائه دهد) و با تلويح و اشاره عدم رضايتمندی خود را از آن مباحث ابراز می دارد؛ گو اينکه چون کتاب به اميری شيعی تقديم شده جانب احتياط را نگاه می دارد و می نويسد که که نمی خواهد با ورود در جزييات استدلالات طرفين، به عصبيت دامن بزند و پيداست که گرايش معتدلی در تسنن دارد؛ وضعی که با رکن الدين استرابادي کاملا سازگار است. معلوم است که اگر نويسنده عزية موافق استدلالات اماميه بر موضوع امامت بود، دليلی نداشت در کتابی که به يک امير دانشمند شيعی تقديم می شود، اين گونه و با اين عذر بخواهد از طرح مباحث امامت و ادله آن تن بزند. به هر حال در مباحث امامت و همچنين در ديگر مباحث کتاب، نويسنده از پيش داوريها خودداری کرده و بيشتر نظرش ارائه ادله مکاتب فکری مختلف بوده است؛ به طوری که به روشنی عقيده مذهبی نويسنده قابل استنباط نيست. اين گرايش کم و بيش در نوشته های دوران خواجه و گروهی از اتباع او و حکما و متکلمان متأثر از وی تا يکی دو قرن بعد کم و بيش ديده می شود. وضعيت تشيع در آن دوران و در مکتب مراغه و بغداد آن عصر به گونه ای بود که نوعی از مشروعيت را از ناحيه سنيان ايران و عراق در محيط سياسی ايلخانی برای ايشان به وجود آورد و اين البته تحت تأثير سقوط دستگاه خلافت و اوضاع کلی دوران مغولان و سياست دينی آن روزگار در برابر مماليک بود و البته خواجه طوسي در اين زمينه سهم مهمی داشت و کتابهای کلامی او هم در همين چارچوب بسيار تأثير گذار بود. علاوه بر تقديم نامه آغازين کتاب، از متن شرح عزيّة هم روشن است که نويسنده معاصر با خواجه و ستايشگر او بوده و شرح خود را هم در زمان حيات خود خواجه طوسي نگاشته است. بر پايه پايان نسخه سپهسالار که عکسی از آن در اختيار من هست، شرح را نويسنده در 29 رمضان 672 ق به پايان برده، يعنی در زمان خود خواجه و اندکی پيش از مرگ او کتاب به پايان رسيده است (و اندکی هم پيش از درگذشت امير عز الدين). تا پايان کتاب هم، در نسخه سپهسالار جملات دعائيه برای خواجه از سوی نويسنده به کار می رود. البته در نسخه مجلس از اين اثر که نسخه ای است کهنه (در ضمن يک مجموعه که يکی از کتابهای آن تاريخ 733 ق دارد) همه جا در متن کتاب عبارات نويسنده در رابطه با خواجه به گونه ای تغيير کرده که نشان از درگذشت او می کند، اين البته کار کاتب بوده است؛ در حالی که در نسخه سپهسالار عبارات همگی نشان از زنده بودن خواجه در وقت تأليف شرح دارد.به هر حال آنچه از بررسی کتاب گفتيم نشان می دهد که نويسنده شرح از معاصران و بل از نزديکان خواجه بوده و شيعی مذهب هم نبوده است. نسخه های کتاب البته آنچه در ايران موجود است، نشانی از نام نويسنده ندارد؛ اما گويا نسخه استانبول به رکن الدين نسبت داده شده است. من تاکنون موفق به زيارت نسخه استانبول نشده ام، اما در فهرست آنجا اين کتاب را به رکن الدين نسبت داده اند. حتی اگر هم نسخه استانبول به رکن الدين منسوب نباشد؛ باز به نظر می رسد که بتوان با قاطعيت گفت که شرح عزية از رکن الدين استرابادي است. گرايشات مذهبی و سلائق و تحصيلات فلسفی او به خوبی با وضع کتاب ما می سازد (برخی از نويسندگان به غلط رکن الدين را شيعی مذهب دانسته اند که آشکارا خطاست. آنان به اشتباه کتاب منهج الشيعة في فضائل وصي خاتم الشريعة ابو العز جلال الدين عبد الله بن شرفشاه الحسيني را به رکن الدين نسبت داده اند و از اينرو تشيع او را نتيجه گرفته اند. اين کتاب در سالهای اخير منتشر شده است و نويسنده اش چند دهه بعد از رکن الدين به دنيا آمده است). اينجا تنها يک نکته باقی می ماند: گفته شده که شرح رکن الدين برای فرزند خواجه نوشته شده، در حالی که رسالة عزية به امير عز الدين تقديم شده است. می توان چنين فرض کرد که نويسنده در اصل، کتاب را به درخواست فرزند خواجه و برای آموختن قواعد العقائد نوشته اما بعدا آن را به اميرعز الدين تقديم کرده است. بهر حال بايد ديد که آيا نويسنده مقدمه خود را بعدا تغيير داده يا اينکه از اول چنين نيتی داشته است؛ اما شگفتا که نامی از فرزند خواجه در نسخه های موجود اين اثر تا آنجا که من ديده ام نيست و تنها نويسنده متذکر می شود که کتاب قواعد را به منظور تسهيل فهم آن برای طالب علمان و محصلان شرح و تفسير می کند.
قواعد العقائد شروح متعدد داشته که مشهورترين آنها شرح علامه حلی بر کتاب استادش است که البته حدود سی سالی پس از شرح عزّيه نوشته شده است. جدا از اين دو شرح، تنها شرح ديگر کهنسال و موجود اين اثر کشف المعاقد تأليف محمود بن علي بن محمود الحمصي معروف به تاج رازي در نسل بعد از علامه حلي است که چاپ عکسی تنها نسخه شناخته شده و ارزشمند آن به وسيله زابينه اشميتکه پيشتر در تهران منتشر شده است. در مقايسه با شرح تاج رازي، شرح رکن الدين بسيار با اهميت تر است و محتوا و درونمايه کتاب خواجه طوسي را بسيار بهتر نشان می دهد؛ به ويژه برای درک تمايزات حکماء و متکلما و ارائه ادله هر طرف. شرح رکن الدين همانند خود متن کتاب خواجه به خوبی توانسته هم مرزها را دقيقا روشن کند و هم راه را برای آميختن کلام و فلسفه هموار کند. بنابراين ترديدی نيست که اين شرح بسيار مفيدتر از شرح تاج رازي است. پدر تاج رازي، جمال الملة والدين علي الحمصي الرازي هم شرحی بر قواعد العقائد داشته که گويا متأسفانه از ميان رفته است؛ هيچ منبعی هم اشاره ای به اين شرح و حتی نويسنده اش ندارد و تنها فرزندش در کشف المعاقد بدان اشاره دارد و تعبيرش درباره آن اين است که پدرش در شرح بزرگش بر کتاب چنين و چنان گفته که از آن شايد برآيد که او شرح کوچکی هم بر کتاب داشته است (نک: کشف المعاقد، برگ 66 الف). اين نخستين باری است که در يک پژوهش، وجود چنين شرحی مورد اشاره قرار می گيرد. به هر حال پدر تاج رازي از معاصران جوانتر رکن الدين استرابادي بوده و می دانيم که به آثار فخر رازي هم عنايت داشته و نسخه ای از الملخص او را استنساخ کرده که همينک در کتابخانه دولتی برلين موجود است. زمان تأليف رسالة العزية و تعابيری که در آغاز آن نسبت به خواجه دارد (که کاملا گويای آن است که نويسنده از مرتبطان با خواجه طوسي است) با وضعيت زمانی و مکانی و آنچه از پدر تاج رازي می شناسيم سازگار نيست و رسالة العزية البته نمی تواند از او باشد. اين نکته را هم بيافزاييم که از يک شرح ديگر کهنسال بر قواعد العقائد هم معمولا در تحقيقات جديد نام می برند از نويسنده ای شافعي مذهب به نام ابو عبد الله محمد بن محمد بن زنکي الاسفرايني الخراساني معروف به الصدر الشعيبي/ الشعبي (متولد 677 و درگذشته به سال 747ق)، نويسنده ينابيع الأحکام في معرفة الحلال والحرام که شرح حالی از او در ذيل تاريخ بغداد ابن رافع السلامي هست (نک: ص164 تا 165؛ نيز نک: هدية العارفين،2/153). او نويسنده کتابی در کلام هم بوده و ابن رافع السلامي اشاره می کند که شرحی بر قواعد العقائد دارد اما آيا مرادش کتاب خواجه است يا غزالی اطلاعی نداريم. بعيد نيست که کتاب، شرح کتاب خواجه بوده باشد. به هر حال ممکن نيست که رسالة عزية از او باشد چرا که زمانش متأخرتر از امير فاضل عز الدين النيشابوري است. از ميان شروح موجود و کهن قواعد العقائد، کهنترين آنها شرح عزية است که شايسته است با تصحيحی انتقادی منتشر شود و بعد شرح علامه بر آن و در نهايت کشف المعاقد تاج رازي. در پايان بايد اضافه کنم که در کشف المعاقد دو جا (برگهای 22 ب و 37 ب)، نويسنده به شرحی کهنتر بر قواعد العقائد اشاره و نظری انتقادی می کند که ظاهرا مقصود او شرح عزية باشد. در اين مورد بايد مطالب را تطبيق داد؛ والحمد لله ربّ العالمين.
يكشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱:۵۳
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت