<p class="MsoNormal" style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt; TEXT-ALIGN: right" align="right"><span lang="FA" dir="rtl" style="FONT-SIZE: 18pt; FONT-FAMILY: "Traditional Arabic""><p /></span></p>
چند ماهی پيشتر به مناسب مقاله ای برگرفته از کتاب در دست آماده سازی نويسنده اين سطور با عنوان ميراث غلات، در رابطه با کتاب عيون المعجزات در همين سايت، اشاره ای به "کتاب المناقب" رفت که در آن متن "خبر الخيط" معروف نقل شده است. اينک توضيحی درباره متن کتاب المناقب را از فصلی ديگر از کتاب ميراث غلات در اجابت درخواست دوستی عزيز نقل می کنيم:
کتابی اخيرا از سوی آقای حسين موسوی بروجردي با عنوان المناقب منتشر شده که محقق کتاب آن را تأليف "السيد الشريف محمد بن علي بن الحسين العلوي" از "اعلام قرن پنجم" می داند. در مقدمه کتاب هم محقق مطالب جالبی درباره ريشه اين متن ارائه فرموده اند. البته نه از آن مقدمه و نه از مطالبی که منابع ايشان بيان می دارند، نمی توان به مطلبی دال بر اينکه اين متن چه نامی دارد و يا تأليف چه کسی است، دست يافت. احتمالا اين کتاب همانی است که در اختيار علامه مجلسی و گويا عمده تر از آن در اختيار پدر ايشان محمد تقي مجلسی قرار داشته است و آنان نيز به احاديث اين متن استناداتی کرده اند. اما صرف نظر اينکه نام اين کتاب چيست و يا ارتباط آن با برخی متون ديگر که تشابهاتی با اين متن دارند، چيست، بايد گفت که نه عنوان کتاب و نه نام نويسنده و نه عصر وی هيچ کدام از طريق نسخه های کتاب و نيز مطالب متن و نيز مطالب منابع ديگر قابل ارائه نيست و معلوم نيست به چه مناسبت محقق با اين قطعيت کتاب را به اين نويسنده و يا اين عصر نسبت داده است. نام محمد بن علي بن الحسين العلوي در دو نسخه تنها در پايان کتاب و در آغاز برگه های مستقلی آمده است که می توانند هيچ ارتباطی با برگهای پيشين متن نداشته باشند. توضيح اينکه در ص 183 کتاب چاپ شده ما، پس از نقل بخش اصلی کتاب که پايانش هم البته روشن نيست، نويسنده ای با عنوان "محمد بن علي بن الحسين العلوي مؤلف هذا الکتاب" (کدام کتاب؟) می نويسد که پس از فراغت از کتابت اين وريقه ها خبری ديدم مشتمل بر فهرست خطب امير المؤمنين به خط "الشيخ السعيد ابی سعيد بن الحسن الصلتي" و بعد آنرا نقل می کند. البته نام اين شخص را در همان صفحه در آغاز آن متن به صورت "ابو سعيد محمد بن الحسين بن الصلت" می آورد. اين متن فهرست مانند در ص 191 پايان می گيرد. اندک آشنايی با نسخه های خطی و تحولات آنها به ما می آموزاند که گاه مطالب نسخه مادری در نسخه های بعدی با مطالب ديگری از نسخه دومی آميخته می شوند که به مرور زمان در نسخه های متأخرتر ريشه همه مطالب از يک نسخه مادر تصور می شود، در حالی که واقع مطلب چنين نبوده است. بنابراين مطالبی که در پايان نسخه های ما آمده و موضوع آن درباره فهرست خطبه های حضرت امير است و در آغاز آن شخصی به نام محمد بن علي بن الحسين العلوي، خود را به عنوان مؤلف مطالب پيشتر نسخه معرفی می کند، و بعد مطالب مربوط به خطب را به نقل از يک شخص ديگری نقل می کند، می تواند اساسا مربوط به نسخه ديگری باشد که بعدا مطالب آن به نسخه ای که کتاب المناقب در آن قرار گرفته بوده، اضافه شده باشد. بنابراين از کجا می توان يقين کرد که اين العلوي دقيقا نويسنده مطالب کتاب المناقب بوده است. از ظاهر عبارت او هم بر می آيد که وی گرچه خود را نويسنده مطالب قبلی (کدام مطالب؟) معرفی می کند، اما وی تنها کاتبی بيش نبوده است؛ چرا که از کتابت وريقه های پيشين ياد می کند که معمولا برای کتابت بيشتر به کار می رود تا تأليف. وانگهی ممکن است، تعبير "مؤلف هذا الکتاب" هم بعدها در يکی از حلقات نسخه های اين کتاب در کنار اين اسم که تنها کاتبی بيش نبوده قرار گرفته باشد. در مورد نسخه های متأخر و گواهی نشده به هيچ روی نمی توان صرف وجود يک عنوان و يا يک نام به عنوان نويسنده و يا ادعای تأليف کتابی را بدون دست کم شواهد خارجی پذيرفت؛ خاصه که هيچ منبع مستقلی هم وجود اين شخص و يا اين تأليف را گواهی نکرده است. بنابراين ما در اينجا با يک مجموعه احاديثی سر و کار داريم که هويت نويسنده و گردآورنده آنها به هيچ روی روشن نيست؛ خاصه که آغاز کتاب افتاده و در آخر کتاب هم عبارتی از نويسنده و يا کاتب نيامده است که پرتوی بر اين تاريکی بياندازد. از متن کتاب که تنها مجموعه محدودی از احاديث در فضائل و به ويژه معجزات نقل شده درباره حضرت امير و اهل بيت است، به خوبی بر می آيد که اين کتاب تنها گردآوری چند حديث از چند منبع مختلف است، بدون آنکه در آن شيوه های درست نقل حديث به کار گرفته شود. در حقيقت کتاب تأليفی مستقل نيست، بلکه چند حديث از چند منبع مختلف است که وسيله کاتبی گرد هم آمده اند. از اين دست گردآمده ها در نسخه های خطی بسيار است و حاجت به ذکر مثال نيست. البته روشن است که کاتب کم و بيش تمايل به نقل احاديث با مضامين غاليانه و نقل اخبار غرائب در معاجز داشته و در عين حال به دليل عدم آشنايی با اسانيد احاديث، در نقل سندها دچارخطاهای فاحشی هم شده و خطاهای نسخه های منابع خود را ظاهرا دو چندان کرده است.
بنابراين هيچ دليلی در دست نداريم که "العلوي" نامی که در آغاز بخش مستقل آخر کتاب نامش آمده است، نويسنده متن المناقب باشد و از ديگر سو تلاش برای شناخت اين شخص نيز بيهوده است، به دليل آنکه اين قبيل نامها نامهايی عمومی هستند و در ميان رجال شناخته شده حديث هم کسی با مشخصات ذکر شده و مطابق با وضعيت کتاب ما وجود ندارد. با اين وصف حتی اگر پردازنده اين کتاب را همين علوي نيز بدانيم، با توجه به اينکه معلوم نيست او چه کسی بوده و در چه عصری می زيسته، باز اين امر کمکی به شناخت کتاب المناقب و عصر تأليف آن نمی کند. از اينکه در بخش فهرست خطب، محمد بن علي بن الحسين العلوي، بر اساس سندی از حسين بن حمدان الخصيبي، پيشوای برجسته نصيريه، مطلبی را نقل کرده، نمی توان نتيجه گرفت که پس مطالب قبلی، يعنی مطالب اصل کتابی که به نام المناقب خوانده شده، نيز در سنت نصيريه تدوين شده است؛ چرا که گفتيم که اصلا معلوم نيست اين دو بخش با يکديگر مرتبط باشند. نقل از الخصيبي هم گاه بی گاه در متون اماميه ديده می شود. البته در احاديثی که در متن کتاب المناقب آمده، مواردی هست که می توان احتمال قوی داد که از روايات خصيبي و يا ديگر نصيريان نقل شده، اما به هر حال به دليل آنکه در مطاوی متن مواردی هست که روشن است از منابع امامی اخذ شده و نام برخی عالمان امامی هم به عنوان منابع روايات ديده می شود، بايد گفت که اين متن از سوی کسی نوشته شده که به هر حال با محافل امامی مرتبط بوده و تنها از طريق پاره ای از منابع شايد با برخی کتابهای نصيريان نيز آشنا بوده است. اين امر به اين دليل است که اصولا نصيريان با محافل امامی ارتباط مستقيمی نداشته اند و از منابع دوره ميانی اماميه نقل مطلبی در آثارشان ديده نمی شود. از ديگر سو درست است که پردازنده اين متن از رواياتی با مضامين غاليانه بهره برده و از آنها استقبال کرده است، اما وی بيشتر رواياتی که نقل می کند، رواياتی است که در کتابهای شناخته شده اماميه، مانند آثار شيخ صدوق، الخرائج و الجرائح و تفسير منسوب به امام عسکري نيز ديده می شوند. بنابراين نمی توان چنين استظهار کرد که اين کتاب نوشته شخصی است مرتبط با محافل غلات. اصولا پردازنده اين متن در طول کتاب المناقب از خود نشانی مستقيم باقی نگذارده تا بدان وسيله بتوان درباره هويت او و يا گرايشات فکريش نظری داد؛ وی بيشتر به يک کاتبی می ماند که احاديثی را از منابع مختلف پشت سر هم نقل کرده و بنابراين نمی توان از اين طريق ارتباط او را با غلات تعيين کرد. مانند اين پردازنده، بسياری را از نويسندگان امامی نسبتا متأخر می توان يافت که علاقه ويژه ای به نقل اخبار غرائب در باب معجزات دارند و بنابراين صرف نقل اين اخبار نمی تواند مبين چيزی باشد. اگر نويسنده، دانشمندی از سده های نخستين بود که روايات و احاديث را از طرق شناخته شده و در ارتباط با سنتهای معروف و خاص روايت می کرد، آن وقت می شد اين نظر را ارائه کرد که وی فی المثل تعلق به جريانی خاص از غلات دارد. اما در مورد پردازنده متن کنونی بايد گفت هيچ دليلی وجود ندارد که نشان دهد وی از عصری کهن بوده است؛ به ويژه به دليل تأخر نسخه های خطی اين اثر و نيز اينکه هيچ دليلی بر اينکه نويسنده متعلق به سده های دورتر بوده وجود ندارد. بنابراين بايد گفت که احتمالا او از کاتبان و اهل قلم دوره ای نه چندان دور از عصر مجلسی ها بوده است؛ شايد از سده هشتم و يا نهم. اينکه کتاب او در بحار الأنوار کتاب عتيق خوانده شده، به هيچ روی نبايد به معنی کهنگی نويسنده اين کتاب فرض شود، چرا که عموما در مورد اين مسئله تسامح وجود داشته و بسياری از نسخه ها به غلط عتيق فرض می شده اند. حتی از برخی روايات اين متن می توان نتيجه گرفت که نويسنده ما از حسن بن سليمان حلي متأخر بوده و کتابهای او منبعی برای متن حاضر بوده است. توضيح اينکه در مورد روايتی که در متن ما نقل شده (ص 113)، همين روايت در متن معروف به مختصر بصائر الدرجات حسن بن سليمان (ص 32)، به نقل از کتاب الواحدة ابن جمهور العمي آمده که به دليل دقتی که در نقل متن حلي هست و از ديگر سو نامی از کتاب الواحدة در متن ما نيست، به نظر می رسد که منبع کتاب ما، کتاب حلي بوده است.
البته در متن کتاب چند مورد ديد می شود که چنين وانمود شده که شخص نويسنده از شماری از محدثان سده پنجم روايت مستقيم حديث می کرده است؛ اما تقريبا می توان به قطع گفت که پردازنده کتاب به دليل عدم آشنايی با اصول نقل روايات "وجاده"، تنها احاديثی را از منابع مختلف و با سند کامل آنها نقل کرده، بدون آنکه توجه به مدلول الفاظی مانند "حدثنا" و يا "اخبرنا" داشته باشد. بنابراين به هيچ روی نبايد وجود چند روايت محدود در اين متن را که بدين شيوه روايت شده اند، دليلی برای آن دانست که وی فی المثل از شاگردان و راويان جعفر بن محمد الدوريستي بوده است که نامش در آغاز دو سند در اين متن ديده می شود. توضيح اينکه در مورد روايت مستقيم نويسنده از جعفر بن محمد الدوريستي، دانشمند نامدار امامی ري (ص 83) که احتمالا روايتی برگرفته از بصائر سعد اشعري است (قس: صفار، ص 404)، بايد گفت که اين روايت مستقيم ابدا دليلی بر معاصرت نويسنده ما با دوريستي نيست و به احتمال بسيار قوی وی آنرا از متن حديثی ديگری گرفته است (نيز نک: ص 140 روايت مستقيم از دوريستي از شيخ مفيد). در مورد دو روايت مستقيمی که در کتاب از "الأجل العالم الزاهد الخطيب ابو الحسين علي بن محمد بن علي المرزبان" (ص 66)، ديده می شود، بايد همين را گفت که نه اين شخص شناخته شده هست و نه دليلی وجود دارد که اين روايت مستقيما از او نقل شده، بلکه همانطور که گفتم نويسنده ما از متون مختلف احاديث گوناگونی را در کنار هم قرار داده و گاه عين سند را نقل کرده بی آنکه با قواعد نقل به شيوه وجاده آشنا باشد. در مورد ديگر نام اين شخص اين چنين ضبط شده است: "ابو الحسن علي بن محمد بن علي بن محمد بن الحسن بن المرزبان" (ص98 ) و روايت از او در تاريخ شعبان 478ق دانسته شده است. اما اين امر نمی تواند حاکی از اين باشد که حتما پردازنده متن ما در اين تاريخ اين شخص مجهول الهوية را ملاقات کرده، بلکه کما اينکه گفتم به احتمال بسيار قوی تنها اين روايت را از کتابی ديگر اخذ کرده است.
اصولا جز چند مورد محدود روايت با اسنادی به ظاهر متصل، ما بقی روايات کتاب به شيوه مرسل نقل گرديده که ابدا با شيوه محدثان کهن شباهتی ندارد و به متون متأخری که وسيله اشخاص حاشيه ای نگاشته می شده بيشتر شبيه است؛ رجالی مرتبط با فضاهای مذهبی عاميانه که در نقل روايات و احاديث ابدا جانب قواعد را نمی کرده و بر خلاف فقيهان بزرگ از نقل هر روايت و حديثی ابا نداشته اند و بيشتر جنبه های تبليغی مذهب برای آنان اهميت داشته است. شيوه پردازنده در بيشتر موارد آن است که سندها را به صورت ناقص و گاه با اشتباهات متعدد نقل کند و اين نوع روايت حديث طبعا با شيوه متقدمين سازگار نيست. وانگهی او از برخی کسان در اين متن روايت کرده که اصلا معلوم نيست چه هويتی داشته اند و از ظواهر بر می آيد که برخی از آنها احتمالا از نويسندگان و يا راويان متون غلات و يا نصيريان باشند که پردازنده متن تنها احاديثی از آنها در متن حاضر فراهم کرده است. پاره ای از احاديث کتاب در منابع ديگر قابل دسترسی نيستند و احتمالا بازنويسی متون حديثی ديگری هستند که در برخی نسخه های ناشناخته و به مرور زمان شکل گرفته اند. در مورد اسناد احاديثی که با ذکر سند کامل و يا ناقص در اين کتاب نقل شده اند نيز بايد گفت در مواردی اسناد حاوی بی دقتی ها و يا ذکر اسامی کاملا ناشناخته است که معمولا در کتابهای حديثی منتسب به طيف غلات از اين دست احاديث و اسناد زياد وجود دارد و به احتمال قوی شماری از اين احاديث از آن متون اخذ شده اند. در اين کتاب طبعا روايات منسوب به اصبغ بن نباتة و سلمان فارسی که مورد اهتمام غلات بوده اند زياد ديده می شود. از نکات جالب در احاديث اين متن اينکه در يک حديث منسوب به حضرت امير (ص 83 )، از حضرت مطلبی نقل کرده در رد بر معتزله و فرقه های ديگر و از مخالفان "مذهب اماميه"، از زبان حضرت انتقاد شده است. واضح است که نويسنده اين روايت تا چه حد اخلاص در نقل آن داشته است.
در مورد بی دقتی ها در نقل اسناد، فی المثل روايت محمد بن زکريا الغلابي از "محمد بن الحسن الصفار المعروف بابن المعافا" (نک: ص 77 – 78 )، به روشنی سندی آشفته و قلب يافته و تحريف شده سندی است منسوب به شيخ صدوق که به احتمال قوی به واسطه بخش مفقود دلائل الامامة منسوب به طبري (بخش حضرت امير) در اين متن آمده است (نک: نوادر المعجزات، ص 15 ). احتمالا در اول اين حديث در کتاب ما عينا چنين آمده بوده: "الشيخ ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين عن ..." و شايد اين تصوری برای ساختن نام مؤلف متن حاضر را و البته با اضافه کردن نسب علوی برای او فراهم کرده باشد. جالب اينکه در سند نسخه خطی نوادر المعجزات، صدوق مستقيما از صفار روايت می کند و واسطه ابن وليد افتاده است و بعد در متن ما هم با وارد شدن تحريفات ديگر، چنين شده است که محمد بن زکريای غلابي از صفار روايت می کند که يکسره مقلوب است؛ آن هم "الصفار المعروف بابن المعافا" که نتيجه خلط دو نام در سند با هم است.
در مورد ديگری (ص 164) روايتی از محمد بن علي بن شاذان از "احمد بن الحسين بن زکريا من (کذا) فارس" نقل می شود که می دانيم اين روايت با تفاوتهايی قابل توجه به نقل از "احمد بن فارس الأديب" در کمال الدين (ص 453) نقل شده ولی به نظر می رسد که روايت متن ما صورتی تحريف شده از متن اصلی ابن بابويه باشد.
شماری از روايات اين کتاب را می توان در متون معلوم الحالی مانند مشارق أنوار اليقين حافظ رجب برسي يافت؛ مانند حديث موسوم به "نورانية" (نک: ص 67 تا ص 77 ) که روايتی است که در مشارق نيز نقل شده، اما با اختلاف (نک: مشارق، ص 303 ).
روايت غاليانه معروف به "خبر الخيط" که در متون غاليانه مانند الهداية الکبری و عيون المعجزات نقل شده، در متن ما هم عينا ديده می شود، منتهی با اندکی تفاوت در آغاز سند (ص 117 – 118): روايت مستقيم از احمد بن عبد الله (عبيد الله؛ در نقل بحار الأنوار از متن ما) از سليمان بن احمد از محمد بن جعفر از ابراهيم بن محمد الموصلي از پدرش از خالد القمي از جابر بن يزيد الجعفي و در دنباله سند دومی هم می دهد به صورت: "وقال: حدثنا ابو سليمان احمد" از محمد بن سعيد از سهل بن زياد از محمد بن سنان از جابر (نيز نک: عيون المعجزات، ص 69 و مقايسه کنيد با نوادر المعجزات، ص 120 که از عيون المعجزات اخذ کرده است و آنجا سند اندکی کاملتر است. در الهداية الکبری، ص 226 اين روايت از محمد بن علي القمي از محمد بن احمد بن عيسی از محمد بن جعفر البرسي روايت شده با سند اندکی متفاوت و در همه موارد تحريفات متعدد در سند ها ديده می شود). شايد سند متن ما برگرفته از ابن عياش جوهري باشد که اهل تخليط بوده است.
بررسی متن فهرست خطب حضرت امير را به نوبتی ديگر وا می گذاريم.
کتابی اخيرا از سوی آقای حسين موسوی بروجردي با عنوان المناقب منتشر شده که محقق کتاب آن را تأليف "السيد الشريف محمد بن علي بن الحسين العلوي" از "اعلام قرن پنجم" می داند. در مقدمه کتاب هم محقق مطالب جالبی درباره ريشه اين متن ارائه فرموده اند. البته نه از آن مقدمه و نه از مطالبی که منابع ايشان بيان می دارند، نمی توان به مطلبی دال بر اينکه اين متن چه نامی دارد و يا تأليف چه کسی است، دست يافت. احتمالا اين کتاب همانی است که در اختيار علامه مجلسی و گويا عمده تر از آن در اختيار پدر ايشان محمد تقي مجلسی قرار داشته است و آنان نيز به احاديث اين متن استناداتی کرده اند. اما صرف نظر اينکه نام اين کتاب چيست و يا ارتباط آن با برخی متون ديگر که تشابهاتی با اين متن دارند، چيست، بايد گفت که نه عنوان کتاب و نه نام نويسنده و نه عصر وی هيچ کدام از طريق نسخه های کتاب و نيز مطالب متن و نيز مطالب منابع ديگر قابل ارائه نيست و معلوم نيست به چه مناسبت محقق با اين قطعيت کتاب را به اين نويسنده و يا اين عصر نسبت داده است. نام محمد بن علي بن الحسين العلوي در دو نسخه تنها در پايان کتاب و در آغاز برگه های مستقلی آمده است که می توانند هيچ ارتباطی با برگهای پيشين متن نداشته باشند. توضيح اينکه در ص 183 کتاب چاپ شده ما، پس از نقل بخش اصلی کتاب که پايانش هم البته روشن نيست، نويسنده ای با عنوان "محمد بن علي بن الحسين العلوي مؤلف هذا الکتاب" (کدام کتاب؟) می نويسد که پس از فراغت از کتابت اين وريقه ها خبری ديدم مشتمل بر فهرست خطب امير المؤمنين به خط "الشيخ السعيد ابی سعيد بن الحسن الصلتي" و بعد آنرا نقل می کند. البته نام اين شخص را در همان صفحه در آغاز آن متن به صورت "ابو سعيد محمد بن الحسين بن الصلت" می آورد. اين متن فهرست مانند در ص 191 پايان می گيرد. اندک آشنايی با نسخه های خطی و تحولات آنها به ما می آموزاند که گاه مطالب نسخه مادری در نسخه های بعدی با مطالب ديگری از نسخه دومی آميخته می شوند که به مرور زمان در نسخه های متأخرتر ريشه همه مطالب از يک نسخه مادر تصور می شود، در حالی که واقع مطلب چنين نبوده است. بنابراين مطالبی که در پايان نسخه های ما آمده و موضوع آن درباره فهرست خطبه های حضرت امير است و در آغاز آن شخصی به نام محمد بن علي بن الحسين العلوي، خود را به عنوان مؤلف مطالب پيشتر نسخه معرفی می کند، و بعد مطالب مربوط به خطب را به نقل از يک شخص ديگری نقل می کند، می تواند اساسا مربوط به نسخه ديگری باشد که بعدا مطالب آن به نسخه ای که کتاب المناقب در آن قرار گرفته بوده، اضافه شده باشد. بنابراين از کجا می توان يقين کرد که اين العلوي دقيقا نويسنده مطالب کتاب المناقب بوده است. از ظاهر عبارت او هم بر می آيد که وی گرچه خود را نويسنده مطالب قبلی (کدام مطالب؟) معرفی می کند، اما وی تنها کاتبی بيش نبوده است؛ چرا که از کتابت وريقه های پيشين ياد می کند که معمولا برای کتابت بيشتر به کار می رود تا تأليف. وانگهی ممکن است، تعبير "مؤلف هذا الکتاب" هم بعدها در يکی از حلقات نسخه های اين کتاب در کنار اين اسم که تنها کاتبی بيش نبوده قرار گرفته باشد. در مورد نسخه های متأخر و گواهی نشده به هيچ روی نمی توان صرف وجود يک عنوان و يا يک نام به عنوان نويسنده و يا ادعای تأليف کتابی را بدون دست کم شواهد خارجی پذيرفت؛ خاصه که هيچ منبع مستقلی هم وجود اين شخص و يا اين تأليف را گواهی نکرده است. بنابراين ما در اينجا با يک مجموعه احاديثی سر و کار داريم که هويت نويسنده و گردآورنده آنها به هيچ روی روشن نيست؛ خاصه که آغاز کتاب افتاده و در آخر کتاب هم عبارتی از نويسنده و يا کاتب نيامده است که پرتوی بر اين تاريکی بياندازد. از متن کتاب که تنها مجموعه محدودی از احاديث در فضائل و به ويژه معجزات نقل شده درباره حضرت امير و اهل بيت است، به خوبی بر می آيد که اين کتاب تنها گردآوری چند حديث از چند منبع مختلف است، بدون آنکه در آن شيوه های درست نقل حديث به کار گرفته شود. در حقيقت کتاب تأليفی مستقل نيست، بلکه چند حديث از چند منبع مختلف است که وسيله کاتبی گرد هم آمده اند. از اين دست گردآمده ها در نسخه های خطی بسيار است و حاجت به ذکر مثال نيست. البته روشن است که کاتب کم و بيش تمايل به نقل احاديث با مضامين غاليانه و نقل اخبار غرائب در معاجز داشته و در عين حال به دليل عدم آشنايی با اسانيد احاديث، در نقل سندها دچارخطاهای فاحشی هم شده و خطاهای نسخه های منابع خود را ظاهرا دو چندان کرده است.
بنابراين هيچ دليلی در دست نداريم که "العلوي" نامی که در آغاز بخش مستقل آخر کتاب نامش آمده است، نويسنده متن المناقب باشد و از ديگر سو تلاش برای شناخت اين شخص نيز بيهوده است، به دليل آنکه اين قبيل نامها نامهايی عمومی هستند و در ميان رجال شناخته شده حديث هم کسی با مشخصات ذکر شده و مطابق با وضعيت کتاب ما وجود ندارد. با اين وصف حتی اگر پردازنده اين کتاب را همين علوي نيز بدانيم، با توجه به اينکه معلوم نيست او چه کسی بوده و در چه عصری می زيسته، باز اين امر کمکی به شناخت کتاب المناقب و عصر تأليف آن نمی کند. از اينکه در بخش فهرست خطب، محمد بن علي بن الحسين العلوي، بر اساس سندی از حسين بن حمدان الخصيبي، پيشوای برجسته نصيريه، مطلبی را نقل کرده، نمی توان نتيجه گرفت که پس مطالب قبلی، يعنی مطالب اصل کتابی که به نام المناقب خوانده شده، نيز در سنت نصيريه تدوين شده است؛ چرا که گفتيم که اصلا معلوم نيست اين دو بخش با يکديگر مرتبط باشند. نقل از الخصيبي هم گاه بی گاه در متون اماميه ديده می شود. البته در احاديثی که در متن کتاب المناقب آمده، مواردی هست که می توان احتمال قوی داد که از روايات خصيبي و يا ديگر نصيريان نقل شده، اما به هر حال به دليل آنکه در مطاوی متن مواردی هست که روشن است از منابع امامی اخذ شده و نام برخی عالمان امامی هم به عنوان منابع روايات ديده می شود، بايد گفت که اين متن از سوی کسی نوشته شده که به هر حال با محافل امامی مرتبط بوده و تنها از طريق پاره ای از منابع شايد با برخی کتابهای نصيريان نيز آشنا بوده است. اين امر به اين دليل است که اصولا نصيريان با محافل امامی ارتباط مستقيمی نداشته اند و از منابع دوره ميانی اماميه نقل مطلبی در آثارشان ديده نمی شود. از ديگر سو درست است که پردازنده اين متن از رواياتی با مضامين غاليانه بهره برده و از آنها استقبال کرده است، اما وی بيشتر رواياتی که نقل می کند، رواياتی است که در کتابهای شناخته شده اماميه، مانند آثار شيخ صدوق، الخرائج و الجرائح و تفسير منسوب به امام عسکري نيز ديده می شوند. بنابراين نمی توان چنين استظهار کرد که اين کتاب نوشته شخصی است مرتبط با محافل غلات. اصولا پردازنده اين متن در طول کتاب المناقب از خود نشانی مستقيم باقی نگذارده تا بدان وسيله بتوان درباره هويت او و يا گرايشات فکريش نظری داد؛ وی بيشتر به يک کاتبی می ماند که احاديثی را از منابع مختلف پشت سر هم نقل کرده و بنابراين نمی توان از اين طريق ارتباط او را با غلات تعيين کرد. مانند اين پردازنده، بسياری را از نويسندگان امامی نسبتا متأخر می توان يافت که علاقه ويژه ای به نقل اخبار غرائب در باب معجزات دارند و بنابراين صرف نقل اين اخبار نمی تواند مبين چيزی باشد. اگر نويسنده، دانشمندی از سده های نخستين بود که روايات و احاديث را از طرق شناخته شده و در ارتباط با سنتهای معروف و خاص روايت می کرد، آن وقت می شد اين نظر را ارائه کرد که وی فی المثل تعلق به جريانی خاص از غلات دارد. اما در مورد پردازنده متن کنونی بايد گفت هيچ دليلی وجود ندارد که نشان دهد وی از عصری کهن بوده است؛ به ويژه به دليل تأخر نسخه های خطی اين اثر و نيز اينکه هيچ دليلی بر اينکه نويسنده متعلق به سده های دورتر بوده وجود ندارد. بنابراين بايد گفت که احتمالا او از کاتبان و اهل قلم دوره ای نه چندان دور از عصر مجلسی ها بوده است؛ شايد از سده هشتم و يا نهم. اينکه کتاب او در بحار الأنوار کتاب عتيق خوانده شده، به هيچ روی نبايد به معنی کهنگی نويسنده اين کتاب فرض شود، چرا که عموما در مورد اين مسئله تسامح وجود داشته و بسياری از نسخه ها به غلط عتيق فرض می شده اند. حتی از برخی روايات اين متن می توان نتيجه گرفت که نويسنده ما از حسن بن سليمان حلي متأخر بوده و کتابهای او منبعی برای متن حاضر بوده است. توضيح اينکه در مورد روايتی که در متن ما نقل شده (ص 113)، همين روايت در متن معروف به مختصر بصائر الدرجات حسن بن سليمان (ص 32)، به نقل از کتاب الواحدة ابن جمهور العمي آمده که به دليل دقتی که در نقل متن حلي هست و از ديگر سو نامی از کتاب الواحدة در متن ما نيست، به نظر می رسد که منبع کتاب ما، کتاب حلي بوده است.
البته در متن کتاب چند مورد ديد می شود که چنين وانمود شده که شخص نويسنده از شماری از محدثان سده پنجم روايت مستقيم حديث می کرده است؛ اما تقريبا می توان به قطع گفت که پردازنده کتاب به دليل عدم آشنايی با اصول نقل روايات "وجاده"، تنها احاديثی را از منابع مختلف و با سند کامل آنها نقل کرده، بدون آنکه توجه به مدلول الفاظی مانند "حدثنا" و يا "اخبرنا" داشته باشد. بنابراين به هيچ روی نبايد وجود چند روايت محدود در اين متن را که بدين شيوه روايت شده اند، دليلی برای آن دانست که وی فی المثل از شاگردان و راويان جعفر بن محمد الدوريستي بوده است که نامش در آغاز دو سند در اين متن ديده می شود. توضيح اينکه در مورد روايت مستقيم نويسنده از جعفر بن محمد الدوريستي، دانشمند نامدار امامی ري (ص 83) که احتمالا روايتی برگرفته از بصائر سعد اشعري است (قس: صفار، ص 404)، بايد گفت که اين روايت مستقيم ابدا دليلی بر معاصرت نويسنده ما با دوريستي نيست و به احتمال بسيار قوی وی آنرا از متن حديثی ديگری گرفته است (نيز نک: ص 140 روايت مستقيم از دوريستي از شيخ مفيد). در مورد دو روايت مستقيمی که در کتاب از "الأجل العالم الزاهد الخطيب ابو الحسين علي بن محمد بن علي المرزبان" (ص 66)، ديده می شود، بايد همين را گفت که نه اين شخص شناخته شده هست و نه دليلی وجود دارد که اين روايت مستقيما از او نقل شده، بلکه همانطور که گفتم نويسنده ما از متون مختلف احاديث گوناگونی را در کنار هم قرار داده و گاه عين سند را نقل کرده بی آنکه با قواعد نقل به شيوه وجاده آشنا باشد. در مورد ديگر نام اين شخص اين چنين ضبط شده است: "ابو الحسن علي بن محمد بن علي بن محمد بن الحسن بن المرزبان" (ص98 ) و روايت از او در تاريخ شعبان 478ق دانسته شده است. اما اين امر نمی تواند حاکی از اين باشد که حتما پردازنده متن ما در اين تاريخ اين شخص مجهول الهوية را ملاقات کرده، بلکه کما اينکه گفتم به احتمال بسيار قوی تنها اين روايت را از کتابی ديگر اخذ کرده است.
اصولا جز چند مورد محدود روايت با اسنادی به ظاهر متصل، ما بقی روايات کتاب به شيوه مرسل نقل گرديده که ابدا با شيوه محدثان کهن شباهتی ندارد و به متون متأخری که وسيله اشخاص حاشيه ای نگاشته می شده بيشتر شبيه است؛ رجالی مرتبط با فضاهای مذهبی عاميانه که در نقل روايات و احاديث ابدا جانب قواعد را نمی کرده و بر خلاف فقيهان بزرگ از نقل هر روايت و حديثی ابا نداشته اند و بيشتر جنبه های تبليغی مذهب برای آنان اهميت داشته است. شيوه پردازنده در بيشتر موارد آن است که سندها را به صورت ناقص و گاه با اشتباهات متعدد نقل کند و اين نوع روايت حديث طبعا با شيوه متقدمين سازگار نيست. وانگهی او از برخی کسان در اين متن روايت کرده که اصلا معلوم نيست چه هويتی داشته اند و از ظواهر بر می آيد که برخی از آنها احتمالا از نويسندگان و يا راويان متون غلات و يا نصيريان باشند که پردازنده متن تنها احاديثی از آنها در متن حاضر فراهم کرده است. پاره ای از احاديث کتاب در منابع ديگر قابل دسترسی نيستند و احتمالا بازنويسی متون حديثی ديگری هستند که در برخی نسخه های ناشناخته و به مرور زمان شکل گرفته اند. در مورد اسناد احاديثی که با ذکر سند کامل و يا ناقص در اين کتاب نقل شده اند نيز بايد گفت در مواردی اسناد حاوی بی دقتی ها و يا ذکر اسامی کاملا ناشناخته است که معمولا در کتابهای حديثی منتسب به طيف غلات از اين دست احاديث و اسناد زياد وجود دارد و به احتمال قوی شماری از اين احاديث از آن متون اخذ شده اند. در اين کتاب طبعا روايات منسوب به اصبغ بن نباتة و سلمان فارسی که مورد اهتمام غلات بوده اند زياد ديده می شود. از نکات جالب در احاديث اين متن اينکه در يک حديث منسوب به حضرت امير (ص 83 )، از حضرت مطلبی نقل کرده در رد بر معتزله و فرقه های ديگر و از مخالفان "مذهب اماميه"، از زبان حضرت انتقاد شده است. واضح است که نويسنده اين روايت تا چه حد اخلاص در نقل آن داشته است.
در مورد بی دقتی ها در نقل اسناد، فی المثل روايت محمد بن زکريا الغلابي از "محمد بن الحسن الصفار المعروف بابن المعافا" (نک: ص 77 – 78 )، به روشنی سندی آشفته و قلب يافته و تحريف شده سندی است منسوب به شيخ صدوق که به احتمال قوی به واسطه بخش مفقود دلائل الامامة منسوب به طبري (بخش حضرت امير) در اين متن آمده است (نک: نوادر المعجزات، ص 15 ). احتمالا در اول اين حديث در کتاب ما عينا چنين آمده بوده: "الشيخ ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين عن ..." و شايد اين تصوری برای ساختن نام مؤلف متن حاضر را و البته با اضافه کردن نسب علوی برای او فراهم کرده باشد. جالب اينکه در سند نسخه خطی نوادر المعجزات، صدوق مستقيما از صفار روايت می کند و واسطه ابن وليد افتاده است و بعد در متن ما هم با وارد شدن تحريفات ديگر، چنين شده است که محمد بن زکريای غلابي از صفار روايت می کند که يکسره مقلوب است؛ آن هم "الصفار المعروف بابن المعافا" که نتيجه خلط دو نام در سند با هم است.
در مورد ديگری (ص 164) روايتی از محمد بن علي بن شاذان از "احمد بن الحسين بن زکريا من (کذا) فارس" نقل می شود که می دانيم اين روايت با تفاوتهايی قابل توجه به نقل از "احمد بن فارس الأديب" در کمال الدين (ص 453) نقل شده ولی به نظر می رسد که روايت متن ما صورتی تحريف شده از متن اصلی ابن بابويه باشد.
شماری از روايات اين کتاب را می توان در متون معلوم الحالی مانند مشارق أنوار اليقين حافظ رجب برسي يافت؛ مانند حديث موسوم به "نورانية" (نک: ص 67 تا ص 77 ) که روايتی است که در مشارق نيز نقل شده، اما با اختلاف (نک: مشارق، ص 303 ).
روايت غاليانه معروف به "خبر الخيط" که در متون غاليانه مانند الهداية الکبری و عيون المعجزات نقل شده، در متن ما هم عينا ديده می شود، منتهی با اندکی تفاوت در آغاز سند (ص 117 – 118): روايت مستقيم از احمد بن عبد الله (عبيد الله؛ در نقل بحار الأنوار از متن ما) از سليمان بن احمد از محمد بن جعفر از ابراهيم بن محمد الموصلي از پدرش از خالد القمي از جابر بن يزيد الجعفي و در دنباله سند دومی هم می دهد به صورت: "وقال: حدثنا ابو سليمان احمد" از محمد بن سعيد از سهل بن زياد از محمد بن سنان از جابر (نيز نک: عيون المعجزات، ص 69 و مقايسه کنيد با نوادر المعجزات، ص 120 که از عيون المعجزات اخذ کرده است و آنجا سند اندکی کاملتر است. در الهداية الکبری، ص 226 اين روايت از محمد بن علي القمي از محمد بن احمد بن عيسی از محمد بن جعفر البرسي روايت شده با سند اندکی متفاوت و در همه موارد تحريفات متعدد در سند ها ديده می شود). شايد سند متن ما برگرفته از ابن عياش جوهري باشد که اهل تخليط بوده است.
بررسی متن فهرست خطب حضرت امير را به نوبتی ديگر وا می گذاريم.
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶ ساعت ۱۹:۵۷
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .