<p />
محمود پسيخانی، پيشوای فرقه نقطويه که اصلا از گيلان بوده است و تمايلات شيعی غاليانه را با افکار صوفيانه ابن عربی و شماری از عقايد گنوسيستی و باورهای باطنی با هم آميخته بوده و مذهبی بر پايه انديشه های تناسخی و ادوار و اکوار و نيز مبتنی بر تفسيری ويژه از عناصر اربعه در تکوين و خلقت ارائه داده بوده است، کتاب مهمی دارد به نام ميزان که تاکنون به چاپ نرسيده است و از آن دو نسخه باقی است که يکی از آن دو در کتابخانه ملک است[1] و ديگری در عراق. در ايران مقالات دوست دانشمندمان استاد ذکاوتی قراگوزلو معرفی خوبی از پاره های عقايد آنان است؛ گرچه ارائه منظومه وار افکار او نيازمند مطالعه گسترده تر به ويژه در مورد نسبت ميان افکار نقطويان و اسماعيليان و نيز بررسی دقيق نسبت افکارش با ابن عربی است. البته بايد حساب نقطويان را از خود محمود تا اندازه زيادی جدا دانست؛ چرا که آنان در گذر زمان متأثر از پاره ای افکار ديگر و از جمله عقايد درويشی دوران صفوی و امثال آن شده بوده اند. کتاب ميزان او در کنار کتاب مفاتيح دو کتاب اصلی و مهم وی قلمداد می شود. وی در کتاب ميزان به پاره ای نکات تاريخی نيز اشاراتی دارد که در اينجا فقط به مورد ذکر زيديه در آن کتاب می پردازيم:
از آنجا که او اصلا از مردمان گيلان بوده، طبعا با مذهب زيدی در آن ديار آشنايی داشته است. اما در نوشته های او به وضوح تعلق خاطر به امامان اماميه و از آن جمله امام دوازدهم ديده می شود؛ مرگ او را سال 831ق دانسته اند و در اين تاريخ هنوز شماری از زيديان در صفحات شمالی ايران و از جمله در گيلان می زيسته اند. درباره حضور زيديان و آخرين نشانه های حضور آنان در ايران، در سده های هشتم به بعد و تا اوائل دوران صفويه، استاد مادلونگ در مقدمه اخبار ائمة الزيدية مطالب با ارزشی را مطرح کرده اند[2]. بنابراين شناخت محمود از ايشان کاملا امری طبيعی است. در کتاب ميزان، از جمله به ناصر اطروش اشاره دارد که از وی به ناصر الحق ياد می کند. وی می نويسد: " ... ديگر ناصر الحق شرعی دارد که ديگر شرعها به شرع او درست نيست..." (ص 308). وی در اين بخش از کتابش به بحث درباره اختلاف مذاهب اسلامی می پردازد و از اين مطلب به نفع مذهب خويش بهره برداری می کند؛ و از جمله به ناصر الحق و مذهب فقهی او اشاره می کند که می دانيم مورد توجه زيديان گيلان بوده و آنان را ناصری می خوانده اند. البته وی يکجا که از چهار مذهب فقهی سنی نام می برد، از بايزيدی ها هم نامی به ميان می آورد که شايد گمان رود تحريفی از زيديه است؛ اما در همان سطور وی اشاره صريحی به بايزيد دارد که اين احتمال را رد می کند (نک: ص 32). در دنباله آن سطری که درباره ناصر الحق از ميزان محمود پسيخانی نقل کرديم، وی اشاره به "يحيی" و "کيا ابو الحسن" هم دارد: " .... همچنين ديگر کيا ابو الحسن و يحيی عليه السلام همچنين ايشان نيز عليحده هر يک شرعی دارند که شرع آن ديگر به شرع اين ديگر خلاف شرع است." اشاره به يحيی عليه السلام به وضوح اشاره ای است به الهادي الی الحق يحيی بن الحسين که بخشی از زيديان شمال ايران تابع مذهب او بوده اند؛ کسانی که از آنان به قاسميه و سپس هادويه تعبير می کرده اند. قاسميه اشاره به مذهب قاسم رسي است که با مکتب الهادي الی الحق، نواده اش معرفی می شد و حتی زيديان ايران در سده های بعدی مانند اخوان هاروني که با مذهب ناصری نيز آشنا بوده و پاره ای از فتاوی و مذهب فقهی او را مورد عنايت قرار می دادند، همچنان خود را در اصل به قاسميه متعلق می دانستند. به هر حال شهرت و مرجعيت الهادي الی الحق يحيی تا زمانی که زيديان در ايران زندگی می کردند، همچنان برقرار بود. از ديگر سو در عبارت محمود از کيا ابو الحسن ياد شده و از "شرع" او که اشاره است به مذهب ابو الحسين هاروني، المؤيد بالله که مذهب فقهی او که اصلا مذهب هادوي بود، اما به دليل اجتهادات و "تخريجات" وی و پذيرشی که در ميان زيديه ايران پيدا کرده بود، مستقلا شناخته می شد و پيروان و شارحانی ويژه داشت؛ معروف به مذهب مؤيدی بود. در اين مورد در کتابم درباره فقه زيديه و مکاتب آن به تفصيل سخن رانده ام که اميدوارم در آينده نه چندان دوری تکميل شود و به چاپ برسد. حتی تا دوره اوائل عصر صفوی که آخرين نسل از زيديان در شمال ايران زندگی می کردند، همچنان ابو الحسين هاروني و فقه مؤيدی در گيلان و مازندران از شهرت برخوردار بود. البته در عبارت ميزان، نام ابو الحسين به ابو الحسن تحريف شده است. در نامه های خان احمد خان گيلانی (نيمه دوم سده دهم قمری) که سندی مهم در رابطه با آخرين حضور زيديه در ايران است، نيز ابو الحسين به صورت ابو الحسن ضبط شده است (نک: چاپ موقوفات افشار، تهران، 1373، سند شماره 101): " و بعد از او ابو الحسن در لنکا و تنکابن قبرش واقع است و زيديان او را مؤيد بالله می نامند"؛ کما اينکه از "ناصر الحق" هم در آنجا "به قول گيلانيان" نام برده شده است (شماره 73). بسيار بعيد است که مقصود محمود پسيخانی از کيا ابو الحسن در اين عبارت که از يحيی عليه السلام ياد می کند، ابو الحسن الکيا الهراسي، فقيه بزرگ شافعی باشد که اهل آمل بوده و معاصر غزالي. بنابراين محمود از مذاهب ناصر اطروش، الهادي الی الحق يحيی بن الحسين و ابو الحسين احمد بن الحسين الهاروني ياد کرده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] با تشکر از خانم ليلا محرری، که به لطف عکسی از اين نسخه را در اختيار اين نويسنده قرار داد.
[2] نويسنده اين سطور هم در کتاب زيديان ايران به اين موضوع در فصل پايانی پرداخته است.
از آنجا که او اصلا از مردمان گيلان بوده، طبعا با مذهب زيدی در آن ديار آشنايی داشته است. اما در نوشته های او به وضوح تعلق خاطر به امامان اماميه و از آن جمله امام دوازدهم ديده می شود؛ مرگ او را سال 831ق دانسته اند و در اين تاريخ هنوز شماری از زيديان در صفحات شمالی ايران و از جمله در گيلان می زيسته اند. درباره حضور زيديان و آخرين نشانه های حضور آنان در ايران، در سده های هشتم به بعد و تا اوائل دوران صفويه، استاد مادلونگ در مقدمه اخبار ائمة الزيدية مطالب با ارزشی را مطرح کرده اند[2]. بنابراين شناخت محمود از ايشان کاملا امری طبيعی است. در کتاب ميزان، از جمله به ناصر اطروش اشاره دارد که از وی به ناصر الحق ياد می کند. وی می نويسد: " ... ديگر ناصر الحق شرعی دارد که ديگر شرعها به شرع او درست نيست..." (ص 308). وی در اين بخش از کتابش به بحث درباره اختلاف مذاهب اسلامی می پردازد و از اين مطلب به نفع مذهب خويش بهره برداری می کند؛ و از جمله به ناصر الحق و مذهب فقهی او اشاره می کند که می دانيم مورد توجه زيديان گيلان بوده و آنان را ناصری می خوانده اند. البته وی يکجا که از چهار مذهب فقهی سنی نام می برد، از بايزيدی ها هم نامی به ميان می آورد که شايد گمان رود تحريفی از زيديه است؛ اما در همان سطور وی اشاره صريحی به بايزيد دارد که اين احتمال را رد می کند (نک: ص 32). در دنباله آن سطری که درباره ناصر الحق از ميزان محمود پسيخانی نقل کرديم، وی اشاره به "يحيی" و "کيا ابو الحسن" هم دارد: " .... همچنين ديگر کيا ابو الحسن و يحيی عليه السلام همچنين ايشان نيز عليحده هر يک شرعی دارند که شرع آن ديگر به شرع اين ديگر خلاف شرع است." اشاره به يحيی عليه السلام به وضوح اشاره ای است به الهادي الی الحق يحيی بن الحسين که بخشی از زيديان شمال ايران تابع مذهب او بوده اند؛ کسانی که از آنان به قاسميه و سپس هادويه تعبير می کرده اند. قاسميه اشاره به مذهب قاسم رسي است که با مکتب الهادي الی الحق، نواده اش معرفی می شد و حتی زيديان ايران در سده های بعدی مانند اخوان هاروني که با مذهب ناصری نيز آشنا بوده و پاره ای از فتاوی و مذهب فقهی او را مورد عنايت قرار می دادند، همچنان خود را در اصل به قاسميه متعلق می دانستند. به هر حال شهرت و مرجعيت الهادي الی الحق يحيی تا زمانی که زيديان در ايران زندگی می کردند، همچنان برقرار بود. از ديگر سو در عبارت محمود از کيا ابو الحسن ياد شده و از "شرع" او که اشاره است به مذهب ابو الحسين هاروني، المؤيد بالله که مذهب فقهی او که اصلا مذهب هادوي بود، اما به دليل اجتهادات و "تخريجات" وی و پذيرشی که در ميان زيديه ايران پيدا کرده بود، مستقلا شناخته می شد و پيروان و شارحانی ويژه داشت؛ معروف به مذهب مؤيدی بود. در اين مورد در کتابم درباره فقه زيديه و مکاتب آن به تفصيل سخن رانده ام که اميدوارم در آينده نه چندان دوری تکميل شود و به چاپ برسد. حتی تا دوره اوائل عصر صفوی که آخرين نسل از زيديان در شمال ايران زندگی می کردند، همچنان ابو الحسين هاروني و فقه مؤيدی در گيلان و مازندران از شهرت برخوردار بود. البته در عبارت ميزان، نام ابو الحسين به ابو الحسن تحريف شده است. در نامه های خان احمد خان گيلانی (نيمه دوم سده دهم قمری) که سندی مهم در رابطه با آخرين حضور زيديه در ايران است، نيز ابو الحسين به صورت ابو الحسن ضبط شده است (نک: چاپ موقوفات افشار، تهران، 1373، سند شماره 101): " و بعد از او ابو الحسن در لنکا و تنکابن قبرش واقع است و زيديان او را مؤيد بالله می نامند"؛ کما اينکه از "ناصر الحق" هم در آنجا "به قول گيلانيان" نام برده شده است (شماره 73). بسيار بعيد است که مقصود محمود پسيخانی از کيا ابو الحسن در اين عبارت که از يحيی عليه السلام ياد می کند، ابو الحسن الکيا الهراسي، فقيه بزرگ شافعی باشد که اهل آمل بوده و معاصر غزالي. بنابراين محمود از مذاهب ناصر اطروش، الهادي الی الحق يحيی بن الحسين و ابو الحسين احمد بن الحسين الهاروني ياد کرده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] با تشکر از خانم ليلا محرری، که به لطف عکسی از اين نسخه را در اختيار اين نويسنده قرار داد.
[2] نويسنده اين سطور هم در کتاب زيديان ايران به اين موضوع در فصل پايانی پرداخته است.
پنجشنبه ۲۷ دي ۱۳۸۶ ساعت ۴:۵۹
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .