آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۷٫۴۰۸ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۱ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۲٫۶۰۱

پر بازدیدترین یادداشت ها :
از ميان دانشمندان و عالمان ايرانی و به ويژه دانشمندان خراسان و ری و طبرستان و گيلان، شمار زيادی را می توان بر اساس منابع زيدی سراغ گرفت که در ميان ما ايرانيان هيچ شهرتی ندارند؛ دانشمندانی که در دانش فقه و کلام و تفسير کتابهای بسياری نوشته بودند و عمدتا در سده های ميان سوم تا هفتم قمری می زيسته اند. در حقيقت شناخت ما از رجال علمی و دينی خراسان، ری، طبرستان و گيلان، در سده های نخستين اسلامی، عمدتا محدود است به دانشمندان اهل سنت و اماميه که به لطف کتابهايی از قبيل فهرست منتجب الدين و کتاب نقض و تاريخ طبرستان و شماری از کتابهای رجالی سنی از قبيل آثار ابن ابی حاتم رازي از آثار و مآثر آنان اطلاع داريم. کتاب نقض آينه جامعه ری در سده های پنجم و ششم قمری است؛ يعنی دوره ای که ری يکی از مراکز مهم فرهنگ و انديشه و ادب جهان اسلام بوده است. با اين وصف بسياری از رجال مذکور در فهرست منتجب الدين که در همين شهرها زندگی می کرده اند، برای ما ناشناخته اند و آثار آنان در حوادث ايام از ميان رفته است. از تاريخ ري منتجب الدين نيز جز پاره ای اندک از نقل قولها باقی نمانده است. کتابهای تواريخ شهرهای کناره دريای خزر نيز عموما چندان به ياد کرد علمای اين شهرها نپرداخته اند. ری با وجود سابقه و اهميت آن اين اقبال را نداشته است، که همچون نيشابور، چندين تاريخ مهم و به قلم دانشمندان برجسته داشته باشد. در مورد طبرستان و گيلان نيز همين سخن صادق است. در مورد خراسان، البته کتابهای متعددی مانند تواريخ نيشابور و بيهق و مانند آن در دسترس هست؛ اما در اين کتابها نام بسياری از رجال شيعه نيامده است. تنها از لابلای انبوهی از کتابهای رجال و تاريخی و اسانيد کتابهای حديثی می توان رجال علمی ری و شهرهای حوزه ری و نيز طبرستان و گيلان را شناسايی کرد. البته خوشبختانه ما کتابهای قابل توجهی از ميراث اين شهرها در اختيار داريم؛ اما برای نوشتن تاريخ فرهنگی اين شهرها هنوز نيازمند کاوشهای بيشتری هستيم. بنابر اسنادی که وسيله زيديان يمن به دست ما رسيده است، می دانيم که بسياری از ميراث فرهنگی اين مناطق به دلايل سياسی و مذهبی ناچار به کوچ شده اند. ما از طريق ميراث زيدی يمن با نام بسياری از عالمان، کتابهايشان و فعاليتهای علمی آنان آشنا می شويم؛ از آن طريق در می يابيم که روزگاری در محلات مختلف اين مناطق و شهرها، و در مدارس اين مراکز علمی، دانشمندانی برجسته در دانشهای مختلف فقه و اصول و علم کلام و تفسير قلم می زده اند و حلقات علمی مهمی داشته اند و مجالس حديث و ادب رونق بسيار داشته است. از طريق کتاب نقض ما با شماری از اين مدارس آشنا می شويم؛ اما در سايه ادبيات زيدی می توانيم به برخی جزييات حيات علمی آنها دست يابيم. در تاريخ طبرستان ابن اسفنديار هم پاره ای از اطلاعات خوب در اين باره هست؛ اما با مقايسه آن با پاره ای کتابها از نويسندگان زيدی که ميراثشان در ايران، جز اندکی باقی نمانده است، در می يابيم که منبع بيشتر اطلاعات او همين دسته کتابها، مانند جلاء الأبصار حاکم جشمی بوده است. سالها پيش شادروان دانش پژوه در مقاله "دو مشيخه زيدی" (منتشر شده در نامه مينوی) اهميت اين موضوع را گوشزد کرد و دو سند بسيار مهم را منتشر نمود. من در اين مقاله می کوشم، تنها به اختصار نام شماری از عالمان و کتابهای فراموش شده شهرهای خراسان، ری و مناطق شمالی ايران (و در چند مورد قزوين) را بر اساس کتاب مطلع البدور ابن ابی الرجال که کتابی در تراجم علمای زيدی به طور عام است، به دست دهم. بنابراين جز با يکی دو استثنا، افرادی که نام آنان در پی می آيد، از دانشمندان زيدی به شمارند؛ زيديانی از سرزمين ايران؛ با اين وصف در چند مورد از عالمانی نام برده ام که گرچه ايرانی نبوده اند، اما به نحوی با ايران ارتباط يافته اند و اطلاع درباره آنها به موضوع ما کمک می کند. نقلهای عربی اين مقاله، همگی برگرفته از کتاب ابن ابی الرجال است. در اين کتاب البته نام امامان و داعيان زيدی نيامده مگر استطراداً. ما هم در اين يادداشت، از ذکر آنها خودداری می کنيم؛ مگر در چند مورد محدود. در فصلی از کتابم درباره روابط فرهنگی ايران و يمن، به تفصيل درباره تاريخ امامان زيدی ايران سخن رانده ام. منبع عمده درباره آنان کتابهای سير امامان است که مهمترين آنها المصابيح و الافادة و سيرة مرشد بالله درباره ابوالحسين هاروني است که همگی به چاپ رسيده است و نيز الحدائق الوردية حميد محلي. تفصيل مطالب اين مقاله در کتابم در رابطه با مناسبات فرهنگی ميان ايران و يمن به تفصيل آمده است. با اين وجود، مناسب ديدم در تکميل "دو مشيخه زيدی" که شادروان دانش پژوه آنرا به چاپ رساندند، عين مطالب کتاب مطلع البدور را در اينجا در ذيل شرح احوال عالمان ايرانی نقل کنم. فايده اين کار اين است که شايد از سوی برخی دوستان که با نامهای طبری و گيلی آشنايی دارند، راهی برای اصلاح پاره ای از نامها که روشن است با تحريف نقل شده اند، فراهم آيد. ابن ابی الرجال در مطلع البدور از چند رساله و نامه و کتاب که نويسندگان آنها از زيديان طبری و گيلانی بوده اند، استفاده کرده و نام اين عالمان و اسامی کتابهای آنها را نقل کرده است. بيشتر اين متون همينک در اختيار نيست و اگر هم از برخی نسخه ها و يا نقلهای ناقصی باقی مانده، همگی متکی بر نسخه های متأخرتری هستند که در يمن کتابت شده اند و به دليل عدم آشنايی آنها با نامهای ايرانی، تحريفهايی رخ داده است. درباره شماری از اين عالمان اطلاعاتمان تنها متکی بر همين متون و يا نقلهايی است که از آنها در کتابهای فقهی زيدی ديده می شود؛ اما نسخه های اين کتابها هم، در بسياری از مواقع کمک چندانی به ما برای تشخيص درست نامها نمی کنند. به هر حال به دليل کمبود اطلاعات در مورد اين عالمان فراموش شده، حتی گاهی نمی توان به درستی هويت آنها و زمانشان را تعيين کرد. ابن ابی الرجال و ديگر تراجم نگاران زيدی يمن هم اطلاعی بيش از اين، از آنها نداشته اند؛ اما همينکه اين اطلاعات را برای ما محفوظ نگاه داشته اند، بسيار غنيمت است. از طريق مراجعه به نسخه های زيادی از آثار فقهی، رجالی و تاريخی در کتابم به معرفی دقيقتر شماری از آنها توفيق يافتم. بسياری از اين عالمان، فقيهانی بوده اند که بر مذهب ناصر اطروش يا قاسمی و يا مؤيدی بوده اند و کتابهايشان در حول و حوش فتاوی ناصر اطروش و کتاب الابانه هوسمي و يا فتاوی ابوالحسين هاروني و کتابهای الافادة و الزيادات نوشته شده است؛ در کتابم موفق شدم، در بررسی دقيقتر مذاهب فقهی آنان، شماری از فتاوی آنان و سرچشمه های آنرا مورد بررسی قرار دهم. آنچه در اينجا می آيد، نشان می دهد که تا چه اندازه فعاليت علمی زيديان ايرانی در زمينه های فقه و کلام از اهميت برخوردار بوده و تا چه اندازه ما آنها را کم می شناسيم. کتابهايی که در اينجا نامشان تنها بر اساس منابع زيدی می آيد، کتابهايی هستند که کمتر نامی از آنها در کتابهای الذريعة و يا فهارس نسخه های خطی ايران می آيد؛ دليلش هم روشن است: از بسياری از اين کتابها ديگر نشانی نيست و يا اگر هست نسخه های آنها در کتاخانه های ايران نگهداری نمی شود. قرنهاست که اين نسخه ها مهاجرت کرده اند و به دلايل مذهبی علاقه ای برای استنساخ و نگهداری آنها وجود نداشته است. در کتابخانه های ايران، شماری اندک از نسخه های زيدی هست، که بيشتر آنها ريشه ايرانی ندارند، بلکه در يمن استنساخ شده اند. در ذيل نامها تنها به ذکر آنچه که ابن ابی الرجال نوشته است، اکتفا کرده ام و جز در موارد محدود مطلبی نيفزوده ام. در دو مقاله ديگر نام تنی ديگر از عالمان زيدی ايرانی را بر اساس دو منبع ديگر معرفی خواهم کرد. اين روزها که در کار تصحيح دوباره متن "دو مشيخه زيدی" بر اساس منابع تازه ياب هستم، به ياد يادداشتهای خود از کتابهای مطلع البدور و طبقات ابراهيم بن القاسم افتادم و با اندکی تکميل و اصلاح و مراجعه مجدد به اين کتابها ( البته در مواردی)، صلاح ديدم آنها را در اينجا به چاپ برسانم. در کتاب اصلی خود که محصول 16 سال کارست، نام بيش از 500 عالم زيدی ايرانی را با دقت و با مراجعه به منابع چاپی و خطی گردآورده ام؛ اما متأسفانه در مورد شماری از اين موارد هنوز نمی توانم نام دقيق آنها و يا نام دقيق محل زندگيشان را تشخيص دهم. در اين يادداشت، جز در موارد محدودی متعرض موارد اصلاحی نشده ام و خواننده را به آن کتابم که انشاء الله امسال منتشر خواهد شد، ارجاع می دهم. از اينکه آنچه در پی می آيد، يادداشت گونه و پريشان است، عذر می خواهم. به هر حال از آغاز تنها به صورت يادداشت برای تحقيق اصلی خود اين مطالب را نگاشته ام و شايد در آن بی دقتی هايی راه يافته باشد. اين را هم بگويم که در کتابهای زيديان يمنی مراد از العراق، ری و منطقه جبل و شمال ايران است و نه عراق عرب.
1- إبراهيم بن أرج العراقي الزيدي
"كان فاضلاً، وهو الذي رَوَى أنَّ متظلماً شكا إلى المؤيَّد بالله من علي بن سرحان على عظيم منزلته وكونه الأمير على ناحية سنحان، فأمر الإمام - عليه السلام - علي بن سرحان أن يقف مع خصمه، فادَّعى عليه بقرة، فأنكر علي بن سرحان، ولم يكن للمدَّعي بينَة فحلَّف الإمام علي بن سرحان المذكور، ثم قال المدعي: ما غرضي هذا إلاَّ ليعرف الناس أن في الزَّمان إماماً يتساوى عنده الملِك والبقار".
2- إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم الحياني
محدث زيدی. او را "الإمام العالم الزاهد الورع التقي النقي شهاب الدين عماد الإسلام والمسلمين، مفتي الشريعة، مقتدَى علماء الشيعة" خوانده اند. "قرأ عليه عمرو بن جميل النهدي الزيدي شيخ الإمام المنصور بالله، وسمع عليه عمرو بن جميل أمالي السمَّان الزيدي بقرية الحي من رستاق الري سنة خمس وتسعين وخمسمائة".
3- إبراهيم بن إسماعيل المعروف ببارستان الاستراباذي
محدث و مسند العراق. " قراءته على المستعين بالله علي بن أبي طالب بن القاسم الحسني ... ومن تلامذته الشيخ الإمام أستاذ العارفين عبد الحميد بن عبد الغفار بن أبي سعد الاستراباذي أستاذ الكني".
4- أبو العبَّاس، أحمد بن إبراهيم بن الحسن بن إبراهيم بن محمد بن سليمان بن داود بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب الحسني. دانشمند بسيار مشهور زيدی و مؤلف المصابيح و النصوص. در مورد او تحقيق بسيار صورت گرفته است و به ويژه از سوی استادمان آقای مادلونگ.
"قال الحاكم - رحمه الله - في حقّه: هو فاضل عالم، يجمع بين الكلام وفقه الزيدية، وكان السيد أبو عبد الله بن الداعي في أول أمره اختلف إليه يتلقن منه مسائل الفقه، ثم خرج إلى فارس فأكرمه عماد الدَّولة علي بن بويه، ثم خرج إلى بغداد واختلف إليه السيدان أبو طالب وأبو الحسين، وبلغ أبو العباس في فقه الزيدية مبلغاً عظيماً، وله كتب في ذلك، وشرح كتب الهادي كالأحكام والمنتخب، وله كتاب في النصوص وغير ذلك". ابن ابی الرجال اضافه می کند که " رأيت له كتاباً في غاية الحسن مبوَّبٌ على أبواب الفقه يذكر فيه الخلاف بين القاسم والهادي وبين أبي حنيفة والشافعي ويورد الحجَّة، وإذا روى الحديث ساقه بإسناده، ويعبِّر فيه عن أبي حنيفة بالكوفي".
"ومن شيوخه عبد الرحمن بن أبي حاتم، والقاسم بن عبد العزيز بن إسحاق بن جعفر البغدادي وغيره، وله تلامذة أجلاَّء رضي الله عنه واشتهر عند الناس أنه خال السيِّدين، وممن ذكر ذلك السيد الإمام المهدي في ديباجة الغايات في شرح قوله: أكابر الأئمَّة، والمشهور عند النسابين غير هذا، قالوا: أمَّ السيدين حُسَينيَّة وأبو العباس حسني، وهي أم الحسن بنت علي بن عبد الله الحسني العقيقي، قال بعضهم: يحتمل أن يكون أخاً لأمهما من أمَّها، وفي تعليق الفقيه يوسف رحمه الله بعد أن ذكر أن أبا طالب صنَّف التحرير: وقد أقام في الدرس والتدريس ثمانين سنة، وأنه دعا إلى الإمامة وهو شيخ كبير، وأنَّه كُنِّي أبا طالب بولد صغير أو كنية لا غير، وأنه قد روي أنه أكبر من المؤيَّد بالله، وأن علم أبي طالب كان عقداً وحصراً، وعلم المؤيَّد بالله كان نثراً، ما لفظه: وكان درسهما على أبي العباس وهو خالهما، وقيل: عمهما، ودرسا على قاضي القضاة عبد الجبار".
5- تاج الدين أحمد بن أحمد بن الحسن، (يا أحمد بن الحسن يا أحمد بن أحمد، و يا زيد بن أحمد) البيهقي البروقني. "القادم من العراق إلى حوث سنة عشر وستمائة في زمن الإمام المنصور بالله عبد الله بن حمزة عليه السلام وسمع عليه المشيخة هنالك، وله سماعات منها على عالم الزيدية شعيب بن بيسنون/داستون". نيز از او ذيل "شيخ الشيوخ تاج الدين زيد بن أحمد بن الحسن البيهقي" نام برد و می گويد: "قال العلامة شعلة رحمه الله: وكان له اسم آخر وهو أحمد بن أحمد البروقني، قدم هجرة حوث سنة عشر وستمائة في أيام المنصور بالله، فأجاز للعلامة بن الوليد، وللعلامة حميد بن أحمد، وأجاز لشعلة وأثنى عليه العلماء رحمه الله. قال شعلة: كان حافظا".
در جای ديگری باز از شخصی با اين عنوان نام برده است: "الشيخ الأكرم معين الدين، أحمد بن زيد البيهقي الحاجي البروقني الزيدي، ذكره الشريف المرتضى بن سراهنک، وأثنى عليه، وقال: وهو من تلامذة الشريف المرتضى حسيب الأبوين، أكرَم من تحت الخافقين، ملك السَّادة والنقباء علي بن ناصر الحسيني السرخسي، مؤلف أعلام نهج البلاغة ... اجتمع به عمرو بن جميل النهدي العازم إلى قطَابر المجيز للإمام المنصور بالله وابن الوليد، وكانت الإجازة صحوة النهار يوم الاثنين الثالث من شهر ربيع الآخر سنة ست وستمائة، وكان اجتماعهما بشاذياخ نيسابور في مدرسة الصَّدر يحيى بن إسماعيل بن علي الحسيني في الضفة الشرقيَّة في شهر رمضان سنة ستمائة، وحضر معهما تاج الإسلام سالم بن أحمد بن سالم البغدادي، والشيخ العالم افتخار البحار أحمد بن محمد الواسطي، وقرؤوا جميعاً نهج البلاغة على تاج الشرف يحيى بن إسماعيل، فالمملي هو الشيخ معين الدين أحمد بن زيد".
اين احتمال مطرح است که در اين مورد نام پدر تاج الدين را مد نظر داشته، و بدين ترتيب، تاج الدين که در 610 به يمن آمده، فرزند معين الدين بوده که در نيشابور بوده است؛ با اين وصف به دليل اغتشاشی که در مورد نام تاج الدين وجود دارد، دور نيست که مراد از اين دو تن واقعا يک نفر باشد. چرا که اين تاج الدين را هم الحاجي خوانده اند (در شرح حال شاگردش الأکوع در طبقات ابراهيم بن القاسم ) و از ديگر سو النهدي، معين الدين را يکجا تاج الاسلام والمسلمين خوانده (نک: ذيل شرح حال او پس از اين). در آن صورت آن شخصی که در نيشابور بوده، بعدا به حوث آمده بوده است. اين استنباطی است که پيشتر هم داشته ام و در مقالات منتشره درباره نهج البلاغه و شرحش اعلام نهج البلاغة چنين نوشته ام.
6- قطب الدين أبو العبَّاس ( يا أبو الحسن ) أحمد بن أبي الحسن بن علي القاضي الكني. نسب او را اين چنين نيز گفته اند: أحمد بن الحسن بن أحمد بن أبي الفتح بن عبد الوهاب الكني الأردستاني.
"كان من أساطين الملَّة وسلاطين الأدلة، وهو الغاية في حفظ المذهب، لقيَه بعض شيوخ اليمن بمكة، وأجاز لجميع من في اليمن شبيه ما فعل ابن مندة وغيره" . از مشايخ او شماری را نام برده اند؛ از جمله: الشيخ أبو منصور عبد الرحيم بن المظفر بن عبد الرحيم بن علي الحمدوني الزيدي که بر وی در ذي الحجَّة سال533 ق قرائت کرده است.
7- أحمد بن داعي الديلمي البيهجاني
از فقيهان. " هو المعروف بداتشي، قال يوسف حاجي الناصري يقال له: فقيه داتشي، قبره في بيهجان في بلكر مزور، له من الكتب تعليق الإبانة وتعليق التحرير، وكتاب جوابات تعليق الملاحدة. قال يوسف بن الحسن الجيلاني في ردّه على أبي مضر: إن كتابه في تحريم مصالحة الملاحدة."
8- أحمد بن سهل الرازي
مؤلف کتاب اخبار فخ که به چاپ رسيده است. "أخذ عن السيد الإمام الحسين بن القاسم الرسي والد الهادي، وعن محمد بن القاسم، وعن سليمان بن موسى، وعن محمد بن يوسف، وعن موسى الثاني، وعن إبراهيم بن إسماعيل بن علي بن إبراهيم بن الحسن بن عبيدالله بن العباس بن علي بن أبي طالب كرم الله وجهه في الجنَّة وعن محمد بن منصور وحمدان، عن محمد بن منصور، عن القاسم بن إبراهيم، هؤلاء شيوخه من أصحابنا وغيرهم، وأخذ من المحدّثين عن أبي عمر بن شبة، وحسن بن عبد الواحد الكوفي، وأحمد بن حمزة الرازي، وعيسى بن مهران، وهارون الوشا، ومحمد بن عمرو بن خالد أبو علامة، والحسن بن إبراهيم بن يونس وغيرهم جمٌّ غفير، وأخذ عنه شيخ العلوم بالريّ أبو زيد عيسى بن محمد بن أحمد بن عيسى بن يحيى بن الحسين بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب سلام الله عليهم، وكان أبو زيد هذا عالماً كبيراً".
9- أحمد بن عبد ربه. از شاگردانش محمود بن يحيى بن علي بن الحسين الجيلاني را می شناسيم که" قرأ عليه، ومن جملة مقروءاته مجموع زيد بن علي عليهما السلام والأربعين العلويَّة، وأجاز الشيخ أحمد لتلميذه المذكور بشهر القعدة سنة تسع وخمسين وستمائة".
10- شهاب الملة أبو حامد أحمد بن محمد بن إسحاق النجار. از متکلمان، استاد الحاكم الإمام أبو سعد المحسن بن محمد بن كرامة الجشمي البيهقي، که بر او قرائت کرده است و پس از مرگش، حاکم جشمي بر الشيخ أبو الحسن علي بن عبد الله قرائت کرد. "وأبو حامد المذكور هو الذي روى أنه بعث السيد أبو الحسين المؤيَّد بالله قاضي القضاة عماد الدين يلتمس البيعة، قال: وكان قد قرأ عليه وفي مجلسه تخرج بعد أن قرأ على أبي العبَّاس".
"قال الحاكم: وسمعت أبا حامد يقول: إن المؤيَّد أتى باب قاضي القضاه في وقت اختلافه إليه بعد هزيع من الليل، وقرع الباب ففتح ودخل وعرض شبهةً عرضت له فحلّها، وقال: في مثل هذا الوقت يتعنَّى السيد، فقال: خفت أن أموت على هذه الشبهة فأكون شاكاً، وهذا أستاذ الحاكم، ومن الاتفاق الغريب أن للحاكم - رحمه الله - تلميذاً هو الشيخ أحمد بن محمد بن إسحاق الخوارزمي المقيم بجشم". البته شايد او زيدی نبوده است.
11- أحمد بن منصور بن أحمد اللاهجي الناصري، او را فقيه خوانده اند. از مشايخ أحمد بن مير الحسني. "وذكره السيد فقال: الفقيه العالم الفاضل الكامل المحقق المدقق الشهابي شهاب الدين أحمد بن مسعود بن أحمد اللاهجي الناصري حرس الله نقطة الإسلام بطول بقائه".
12- السيد الإمام شمس الملة أحمد بن مير الحسني الجيلي، که کتاب جامع آل محمد (الجامع الکافي ابو عبدالله علوي) را از عراق (يعني منطقه شمالی ايران) به يمن آورد." وصحبه عند خروجه إلى اليمن عالم كبير يسمى الحسن، وإليهما لمح السيد الهادي بن إبراهيم (منظور ابن الوزير است) بقوله:
وبالحسنيين الذين تغشمرا ... إلى خير داع كل مرتٍ وهو جل
وهو أعني السيد شمس الدين رحمه الله الذي روى أن أبا الطاهر أحمد بن عيسى بن عبد الله كان يناظر علماء المدينة ويقول بقول علماء الكوفة، فقال له بعضهم: يا أبا الطاهر، لا تفعل، فإن الوادي من هاهنا سال، فقال: أجل من هاهنا سال، لكنه استنقع عند أولئك، وبقيتم بغير شيء، انتهى. يعني بالوادي علياً - عليه السلام –". وی از گيلان و ديلم به يمن آمد اندکی پس از مرگ المؤيد بالله يحيى بن حمزة. "ولهذا السيد تصانيف في العلوم، وفي الزهديات ما يشفي، رأيت له كتاباً نفيساً في مكة المشرفة يسمى صفوة الصفوة في زهد الصحابة رضي الله عنهم وفي علم المعاملة".
13- الشيخ العارف شهاب الدين أحمد النيروسي الروياني (نيروس از قرای رويان)، شاگرد عبد الله بن الحسن الايوازي الروياني و استاد علي بن الحسين الآبري الايوازي.
14- القاضي ركن الدين إسحاق بن أحمد بن محمد بن أحمد بن عبد الملك بن عبد الباعث (د. 555ق). حاکم جشمی را ملاقات کرده بود.
"وله في الإمامات تصانيف جمة ورسائل كثيرة، وكانت زيديته خالصة، وهو صنو القاضي جعفر في العلم والبراعة إلا أن أكثر مصنفاته في الإمامات وأحكامها، ورسائله في سيرها وأغراضها، وله رواية واسعة عن أكابر العترة النبوية، ومن طالع رسائله ومصنفاته عرف صحة محبته لأهل البيت عليهم السلام وأنه فيها السابق المجلي ... وكان إمام محراب الهادي عليه السلام والخطيب بصعدة للإمام ... وقبره رضي الله عنه تجاه المنصورة بصعدة إلى جهة المغرب، وهو مشهور مزور، ... وله تعليق معروف على الإفادة، وكان فقيهاً بارعاً ".
15- القاضي إسحاق الجيلي، قاضی مؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني بوده است.
16- الشيخ الإمام لسان المتكلمين إسماعيل بن أحمد البستي، او را "حافظ المذهب وشيخ الزيدية بالعراق" خوانده اند. "وإليه نسبة المذهب كما في تعاليق العلماء على الزيادات وعلى اللمع... قال الحاكم رحمه الله: أخذ البستي عن القاضي، وله كتب كثيرة وكان جدلاً حاذقاً يميل إلى الزيدية، وصحب قاضي القضاة، وكان إذا سئل بمسألة أحال عليه، وناظر الباقلاني، فقطعه لأن قاضي القضاة ترفع عن مكالمته". درباره او قبلا در کتاب ماه دين دو مقاله نوشته ام.
17- الشيخ الأكمل الأعلم بهاء الدين إسماعيل بن شهردوير (از واژه شهر دبير به معنای بزرگ شهر) بن يوسف بن الحسن (أبي الحسن) بن أبي القاسم الديلمي المرقابي/المرکالي.
"كان هو وأبوه وجده وأخوه من بيت علم خطير، ذكرهم الملا يوسف حاجي الناصري".
18- إسماعيل النيسابوري:
" إسماعيل بن أبي بكرالنيسابوري رجل من خراسان، كان من فقهاء العامة، ورغب في مذهب أهل البيت إلا أنه لم يلق إلا شيوخ المطرفية، وكان حريصاً على علمهم عبَّادة، وفيه يقول أبو السعود بن زيد:
وابن أبي بكر فتى نيسابور ... هم يضروه من عمى الرأي البور
رأي الفريق القدري المثبور ... فهو رفيع القدر فيهم محبور"
19- الشيخ الإمام الرحال أبو سعد إسماعيل بن علي بن الحسين بن محمد بن زنجويه الرازي السمّان (د. 445ق). او را "رئيس الزيدية وعالمهم" خوانده اند. کتاب الأمالی او در حديث شهرت زيادی دارد.
"قال الحاكم في العيون: واحد عصره في أنواع العلوم، والكلام والفقه والحديث، دوخ البلاد، ولقي المشائخ وهو في الزهد والورع ما يليق بأهل الدين، وكان يصوم الدهر، ولم يحظ من الدنيا بشيء، وربما درس بالري وربما درس بالديلم، وله كتب كثيرة في الكلام"
20- الشيخ الفاضل إسماعيل بن محمد الأصبهاني.
شايد در آغاز در ايران زندگی می کرده است؛ به همين دليل نامش را در اين شمار آورده ام."كان من عيون العلماء وحفيده العلامة إسماعيل بن إبراهيم بن إسماعيل المذكور عالم أيضاً، وآل الأصبهاني الذين بصنعاء من عقبه، وكان فيهم الفقه والمعرفة".
"ولإسماعيل بن محمد النكتة الظريفة، وذلك أن المعيد لدين الله كتب من هران ذمار إلى صنعاء كتاباً، فأجابوه بخط إسماعيل بن محمد، فشابه خطه خط المعيد، وكتب مثل كتابته، فحلف إن ظفر به ليقطعن يده، فلما دخل صنعاء دخل إليه إسماعيل بن محمد، وقال: يا بن رسول الله، روي في الحديث عنه صلى الله عليه وآله وسلم : (تشبهوا بالصالحين من أهل بيتي)، فإن كنت منهم فقد تشبهت بك، وإن لم تكن منهم فهذه يدي فاقطعها، فقال: بل منهم، وصفح عنه.
قلت: وكان المعيد متهماً في نسبه ودينه. قال القاضي أحمد بن أبي يحيى والد القاضي جعفر: إنه من أهل الري، وروى غيره أنه حبس بمصر هو وعلي بن محمد التهامي المدَّاح لآل دعبل بن الجراح الطائيين بمصر، فاعتقلا معاً بخزانة دار البنود التي فيها المثل المشهور بين المصريين: خزانة البنود داخلها مفقود، وخارجها مولود، فدرس المعيد مذهب الباطنية هنالك، وذكر يحيى بن المسلم الساري الصعدي عن مشائخه أنه خرج داعياً للباطنية، وروى الكلاعي: أنه كان يقول: هو أبو القاسم محمد بن عبد الله بن علي بن محمد بن إبراهيم بن موسى بن إبراهيم بن جعفر الصادق، وكان يقول في كتابه: المعيد لدين الله الدامغ لأعداء الله، ووصل هران ذمار وقتل هنالك، ... وروى نشوان بن سعيد الحميري أن المعيد المذكور كان واقفاً بالمِنَقَّب، وكان رجال الزيدية يأتونه فيدنيهم ويأتيه رجال الباطن فيقصيهم، ثم ينشد:
ألا رب نصح يغلق الباب دونه ... وغش إلى جنب السرير يقرب
قالوا: وهو أول من قدم اليمن برسائل إخوان الصفا، وإخوان الصفا ".
21- إسماعيل بن الميالهجي، او را عالم كبير خوانده اند. "ذكره الشريف أحمد بن مير الحسني. قال: هو من مشيخة باجويه - رحمه الله - ووصفه بالعلم والزهد". در ذيل باجويه می نويسد: "الشيخ العالم باجويه، وحيد وقته، وهو والد الفقيه محمد بن باجويه، وقرأ عليه ولده المذكور، وهو من تلامذة إسماعيل الميالهجي...والميالهجي من تلامذة العلامة أبي علي صاحب تعليق الإبانة".
22- امندوار (احتمالا اميدوار) الأفخر القاضي
"القاضي العلامة العراقي ملخص المذهب ... ذكره بهذه العبارة بعض الناصرية، وعده في أتباع الإمام الهادي إلى الحق يحيى بن الحسين بن رسول الله، وذكر في هامش الزيادات أنه ولي القضاء، وقيل: إنه القاضي الذي أوصى إليه الإمام المؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني وصية موته التي في كتاب الزيادات ، وقيل: القاضي علي، وقيل: بندار".
23- باجويه
"الشيخ العالم باجويه، وحيد وقته، وهو والد الفقيه محمد بن باجويه، وقرأ عليه ولده المذكور، وهو من تلامذة إسماعيل الميالهجي...والميالهجي من تلامذة العلامة أبي علي صاحب تعليق الإبانة".
24- أبو بكر الموحدي
"أبو بكر الموحدي القاضي من العراقيين، مؤيدي المذهب، ذكره ملا يوسف، وذكره المرشد بالله أيضاً".
25- أبو الفوارس توران شاه بن خسروشاه المتلافحي/الميالهجي العراقي.
او را "شيخ الزيدية، حافظ علوم الأئمة، مرجع الإسناد ... قطب الإسناد للمذهب الشريف، وإليه يرجع أهل المذهب" خوانده اند. "وهو شيخ العلامة الكني و قال: ورزقان بن اسفنجا كذا قال الملا يوسف الحاجي - رحمه الله - وتوسطه في إسناد المذهب وترجيحه المقالات في جميع كتب المذهب الشريف".
26- الشيخ أبو ثابت بن محمد فوزية قين (کوريکير/کيراکور). "علامة الناصريَّة، ومقرر علومهم، له التآليف وإليه يرجع في الروايات وتقرير القواعد، وله تلامذة. قال الملا يوسف: من تلامذته الأستاذ ابن الشيخ أبي جعفر صاحب تعليق الإبانة والجوابات".
27- الشيخ العلامة بهاء الدين جعفر بن محمد بن شعبة النيروسي ، از اصحاب القاسم بن إبراهيم و صاحب مسائل النيروسي.
28- أبو جعفر باجويه
" العلامة الكبير، ترجم له ملا يوسف حاجي في متأخري الناصريّة، وأحال على شهرته". احتمالا فرزند باجويه است.
29- أبو جعفر الزيدي
"السيد الكبير أبو جعفر الزيدي أعاد الله من بركته كان من أخدان المؤيدبالله أحمد بن الحسين الهاروني في العراق واستدعاه غير مرّة ليستخلفه، فأبى ولم يجبه لاشتغاله بنفسه وإقباله على زهده، ذكره المرشد بالله بن الموفق".
30- أبو جعفر الزيدي الآملي
"الشيخ العلامة أبو جعفر الزيدي الآملي رحمه الله تعالى هو غير صاحب شرح الإبانة، ذكره الملا يوسف".
31- الحسن بن الحسن الهوسمي، أبو القاسم بن تال
گردآورنده الافادة و الزيادات ابوالحسين هاروني. " وقيل: إنه مولى السيدين أو أحدهما".
32- الحسن بن زيد النيروسي. از اصحاب المؤيد بالله.
33- العالم الكبير أبو الحسن بن أبي العباس القرضي الكتكتاني. " نسبة إلى قرية من قرى قلوم رودما، وبها قبره رحمه الله ترجم له الملا يوسف حاجي".
34- السيد الإمام الحافظ الحسن بن علي الحسيني الجويني، " قرأ عليه ابن أخيه العلامة يحيى بن إسماعيل، رسول المنصور بالله عليه السلام إلى خوارزم شاه، أمالي أبي طالب والصحيفة وغيرهما".
35- الفقيه الإمام الحسن بن علي بن أبي طالب إسحاق الفرزادي المعروف ب - هاموسة (خاموش). او را "العلامة الكبير والإمام الخطير" خوانده اند. المرشد بالله (د. 15 ربيع الآخر 479ق) بر او نماز گزارد. درباره او در مقاله کتابی کلامی از مکتب معتزليان ري نوشته ام. اينجا مناسب است اطلاعی درباره مرشد بالله و مرگ و مدفن او که استطراداً در کتاب مطلع البدور آمده است، نقل کنم:
" الإمام المرشد بالله أبو الحسين يحيى بن الإمام الموفق بالله أبي عبد الله الحسين الجرجاني صاحب السلوة (يعنی سلوة العارفين) ابن إسماعيل، المعروف بأبي حرب الخوارزمي، ابن زيد، ويُكنَّى بأبي القاسم العالم ابن الحسن، ويُكنَّى بأبي محمد ابن جعفر، ويُكنَّى بأبي الحسين الدنسي، ابن الحسن، ويكنى بأبي محمد بن محمد ويعرف بمحمد الأكبر، بن جعفر بن عبد الرحمن الشجري نسبة إلى الشَجَرة قرية قرب المدينة، بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب. نسب او را اين چنين ابن ابی الرجال آورده است. موفق بالله نيز از فقيهان و متکلمان زيدی و معتزلی است که سلوة العارفين او به چاپ رسيده و کتاب او در کلام الاحاطة نام دارد. "قلت: وله كتاب - يدل على فضله - في كون إجماع الآل حجة". اين کتاب هم موجود است.
المرشد بالله صاحب الأمالي الإثنينيات والخميسيات، فرزند موفق بالله از علمای معروف زيدی است که شرح احوال او مورد توجه سنيان و اماميان هم قرار گرفته و تعدادی از کتابهايش به چاپ رسيده است. "قال الحاكم: إليه تشدُّ الرحال في طلب العلم، وهو غاية في الزهد، وعليه سيماء النبوءة، وقد اعتزل، واختار العبادة، والعلم، والعمل، على ما يليق بأهل العلم والأشراف، وله كتب جمَّة، ولقي جماعة من المشائخ". کتابی به نام الاستبصار في أخبار العترة الأطهار نيز داشته است. "قلت: ومن عجيب أمره ما حكاه بعض تلامذته، قال: آخِر حديث أملاه لنا المرشد بالله حديث ثابت، قال: أتينا أنس بن مالك يوماً وهو شاكٍ، فقال: إني أكون شاكياً، فإذا اجتمعنا وذكرنا الله كأني أجده أهون عليَّ، قال: ولمَّا أملى رحمه الله هذا المجلس، وهذا الخبر الأخير كان شاكياً، فبقي بعده رحمه الله إلى يوم السبت الخامس عشر من ربيع الآخر سنة تسع وسبعين وأربعمائة، وكان إملاؤه لهذا المجلس الأخير يوم سابع وعشرين من المحرم من السنة المذكورة، وكان وفاته رحمه الله في هذا اليوم يعني يوم السبت الخامس عشر من ربيع الآخر، وصلى عليه عليه السلام الشيخ الإمام الحسن بن علي بن إسحاق الفرزادي الزيدي ... ودفن في دار أخته التي جعلتها خانقاه في (الري) في سكة الفرانين، وكان مولده رحمه الله سنة اثنتي عشرة وأربعمائة".
36- الشيخ المكين فريد الدين الحسن بن مهدي البيهقي الفريومدي الزيدي، "ذكره الشريف المرتضى بن سراهنك المرعشي وأثنى عليه. قال: وهو من تلامذة الشيخ (کذا) ملك السادة والنقباء علي بن ناصر الحسني السرخسي رحمهما الله مؤلف الأعلام شرح نهج البلاغة".
37 - الحسن المصعبي، الوزير الكبير وزير فلك المعالي.
اطلاعی در اينجا درباره يکی از کتابهای ابوطالب هاروني می دهد که حائز اهميت است: "كان من كبار الزيدية والكتاب المصعبي نسبة إليه؛ لأنه سأل الإمام أبا طالب أن يصنف له كتاباً في الفرق الضالة فصنف له المصعبي وهو كتاب مشهور في علوم آل محمد، وقد كان يعاون المؤيد بالله عليه السلام في بعض أموره، وحكى في الذخر المؤبد في سيرة المؤيد: أنه كتب إليه المؤيد إلى جرجان كتاباً في أمور عامة، فلما تمت قال الإمام لكاتبه: وأكتب إليه أن شغلاً لنا هنالك في رقعة مفردة، فقال الكاتب: إنما هذه كلمة واحدة يمكن إيرادها في آخر ذلك الكتاب المكتوب إليه، فقال: لا أكتب في قرطاس بيت المال شيئاً أكتبه في رقعة مفردة، فلما انتهى الكتاب إلى المصعبي فقال: ما هذه العلاوة، فأخبر بالقصة فقال: إذا كانت المضايقة في الآخرة هكذا هلكنا، أو كما قال".
38- القاضي أبو الحسن الرقى. او را عالم كبير خوانده اند. معاصر مؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني.
39- أبو الحسن الأسكوني/الأسکوئي. او را عالم كبير خوانده اند از پيروان فقه مؤيدی. "ذكره الملا يوسف حاجي رحمه الله تعالى في الطوائف المؤيدية من الأصحاب العراقيين رضي الله عنهم".
40- العلامة شيخ العراق أبو عبد الله الحسين بن محمد بن (کذا) شاه سربيجان. از أصحاب مؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني. با اين حساب پدر صاحب المحيط است.
41- ملا حسين بن محمد صالح الجيلاني، عالم كبير، برادر حسن بن محمد صالح صاحب حاشية الإبانة، "وهم بيت كبير". پدرش از عالمان معروف زيدی است.
42- السيد الشريف الإمام الكبير الحسين بن هارون الحسني، پدر برادران هاروني. البته او امامی بوده است. "وكان عالماً من أعيان أصحاب الناصر للحق، وروى بعض أحوال الناصر... والظاهر أنه إمامي المذهب، وبينه وبين ولده المؤيد مراجعات في ذلك... وفي حافظي أنه الذي روى عن الناصر للحق عليه السلام كان محروراً تستولي عليه الحمى إذا تكلم، فكان يوضع بين يديه كوز فيه ماء مبرد يتجرع منه في الوقت بعد الوقت إذا تكلم كثيراً أو ناظر، وكان شيخ هِمٌ من العراقيين يعرف بأبي عبد الله محمد بن عمرو، وكان يكلمه عليه السلام في مسألة، فكان يترشرش من فيه لعاب يصيب الكوز منه كما يتفق مثله من في المشائخ، فأخذ الناصر دفتراً بين يديه ووضعه على رأس الكوز، فاتفق أن هذا الشيخ وهو في هزارة، وحدة مناظرته، ولع بأخذ ذلك الدفتر عن رأس الكوز من غير قصد، ولكن كما يتفق من الإنسان أن يولع بشيء في ضجره واحتداده، ففعل ذلك مرتين والناصر يرد الكوز، فلما رفعه الثالثة أعاده الناصر، ثم التفت إليه، وقال: يا هذا، ومن شر النفاثات في العقد. قلت: وكان الناصر عليه السلام عذب الناشئة بمحاسن الأخلاق، وله تحف نبوية مما نقل عنه أنه ربما كان يتطارش تطارشاً أكثر مما به من الطرش لأغراض صحيحة، ولضرب من التظرف فروى الشريف الحسين بن هارون هذا رحمه الله أنه قام يوماً في مجلس الناصر شاعر يُنشده قصيدة كان مدحه بها، فلما ابتدأ بالإنشاد، أشار رضي الله عنه إلى أذنه أني لا أسمع ما ينشده فلا فائدة لك في إنشاده، فتضرع الرجل في أن يأذن في الإنشاد وأعانه من حضر فأومأ إليه أن ينشد، فلما مر الرجل في قصيدته انتهى في بيت أنشده إلى كلمة لحن فيها فأومأ إليه الإمام سريعاً، ونبهه بالإشارة على الخطأ، فضحك الناس، وقالوا: أيها الإمام ألم تظهر أنك لا تسمع؟ فتبسم." همينجا بد نيست چند اطلاع را درباره ابوالحسين هاروني که در کتاب مطلع البدور به صورت استطراداً آمده است، نقل کنم:
" حكى الشيخ أبو طالب ابن أبي شجاع عن الشيخ أبي رشيد أنه قال: لم أر السيد أبا الحسين يعني المؤيَّد بالله منقطعاً قط مع طول مشاهدتي له في مجلس الصَّاحب، وكان لا يُغْلَب إن لم يَغْلِب، وكانا يستويان إن لم يظهر له الرجحان... وأبو رشيد هذا من جملة العلماء ...وهو: سعيد بن محمَّد النيسابوري، من أصحاب قاضي القضاة، ... وقد شهد هو وأضرابه للمؤيَّد بالله، واعترفوا بفضله، من جملتهم الحناطي الشافعي، ويوسف بن كج. وكان الصاحب يقول: الناس يتشرفون بالعلم والشرف، والعلم يتشرف بقاضي القضاة، والشرف ازداد شرفاً بالشريف أبي الحسين.
قلت: وقاضي القضاة على جلالته يعترف له، وروي أنه بايعه، وسئل مرَّة عن الخوارج من هم؟ فقال: نحن! لتخلفنا عن أبي الحسين".
ابن ابی الرجال به مناسبت ذکری از المؤيد بالله نکته جالبی را در رابطه با قاضي عبدالجبار می نويسد که قابل توجه است: "قلت: وقد يلتبس قاضي القضاة هذا عند أصحابنا بقاضي القضاة ابن أبي علاَّن لتَسَمِّي كل منهما بقاضي القضاة، واتحاد الزمان، واختصاصهما بالمؤيَّد بالله، وقراءته عليهما، فأما عبد الجبار فكان ممن بايع كما حكاه الحاكم، وكان يفسر الخوارج بنفسه وأمثاله قبل البيعة ...وابن أبي علاَّن المذكور، هو: قاضي القضاة أبو أحمد بن أبي علاَّن، درس بالأهواز، وكثر الانتفاع به، وله تصانيف وتفسير، وكان يتعصَّب لأبي هاشم على الأخشيدية، وقرأ على الشيخ أبي عبدالله البصري، ورحلة المؤيد بالله المشهورة إليه، لا إلى القاضي عبد الجبار..وهي ما حكاه المرشد بالله بن الموفق بالله، قال: حكى المؤيد بالله أنه قال: عزمت على أن أسافر إلى الأهواز للقاء قاضي القضاة أبي أحمد بن أبي علان، وسماع مختصر الكرخي عنه، فأنهيت إلى الصاحب ما وقع في قلبي، فكتب كتاباً بخط يده، وأطنب في وصفي، ورفع من قدري، حتى كنت استحي من إيصال ذلك الكتاب، فأوصلت الكتاب إلى قاضي القضاة، فقال: مرحباً بالشريف، فإذا شاء، افتتح المختصر، ولم يزد على ذلك، ولا زارني بنفسه مع تقاعدي عنه من الغد، ولا أزارني أحداً من أصحابه، فعلمت أنه اعتقد في كتاب الصاحب أنه صدر عن عناية صادقة، لا عن حقيقة، فقعدت عنه، حتى كان يوم الجمعة، حضرت الجامع بعد الظهر، ومجلسه غاص بكبار العلماء، فقد كان الرجل مقصوداً من الآفاق، فسئل القاضي أبو أحمد عن مسألة كلامية، وكان قد لقي أبا هاشم، فقلت له لما توسط في الكلام: إن لي في هذا الوادي مسلكاً، فقال: تكلم، فأخذت في الكلام، وحققت عليه المطالبات، ثم أوردت مسألة عَرِق فيها جبينه، فامتدت الأعين نحوي، فقلت بعد أن ظهرت المسألة عليه: يقف على فضلي القاضي. وسئل شيخ إلى جنبه عن مسألة من أصول الفقه، فلما أنهَى السائلُ ما عنده قلت له: إن لي في هذا الجو متنفساً، فقال القاضي: والأصول أيضاً فحققت تلك المسألة على ذلك الشيخ، فظهر ضعفه، فسامحته.وسئل شيخ عن يساره عن مسألة في الفقه، فقلت: لي في هذا القطيع شاة، فقالوا: والفقه أيضاً فأوفيت الكلام في تلك المسألة أيضاً حتى تعجب الفقهاء من تحقيقي وتدقيقي، فلمَّا ظهرت المسألة، كان المجلس قد انتهى إليَّ، فقام القاضي من صدره، وجاء إلى جنبي، وقال: أيُّها السيد، نحن ظننا أن الصدر حيث جلسنا، فإذا الصَّدر حيث جلست، فجئناك نعتذر إليك من تقصيرنا في شأنك، فقلت: لا عذر للقاضي في استخفافه بي مع شهادة الصَّاحب بخطه، فقال: صدقت لا عذر لي، ثم عادني من الغد في داري مع جميع أصحابه، وبالغ في التواضع، فحضرته، فقرأت عليه الأخبار المودعة في المختصر، فسمعتها بقراءته، فأمدني بأموال من عنده، فرددتها، ولم أقبل شيئاً منها، وقلت: ما جئتك عافياً مستمنحاً، فقد كانت حضرة الصاحب أدنى حالاً، وأسهل منالاً، ولم يكن هناك تقصير في لفظ، ولا تفريط في لحظ، ففارقته، فشيعني مع أصحابه مسافة بعيدة، وتأسفوا على مفارقتي".
باز در شرح حال صاحب بن عباد، مطالبی وسيله ابن ابی الرجال درباره ابوالحسين نقل شده است: " وصنف له (يعنی برای صاحب بن عباد) الإمام الكبير أحمد بن الحسين الهاروني المؤيد بالله عليه السلام البلغة على مذهب الهادي عليه السلام وهي كتاب لطيف محتفل بفوائد وزوائد، وناهيك لهذا الصاحب الجليل بعناية هذا الإمام العظيم شأنه وحضوره مجلسه المعمور بالفضائل،بل مدحه بقصيدته الزهراء الشهيرة الطائرة السائرة، وكان الإمام أبو طالب من أهل الحضرة، وأيضاً وينقل عن الصاحب وقاضي القضاة وغير هؤلاء، وكان إذا تمنى الناس المراتب والأموال تمنى لقاء السيد المؤيد يحل له الشبه، ومن كلماته: ما تحت الفرقدين مثل السيدين يريد المؤيد بالله والناطق بالحق، ومن كلماته المستحسنة حين توسط بينهما لإصلاح شيء وقع يشبه ما وقع بين الحسنين السبطين عليهما السلام فلم يتيسر للصاحب ما رام فقال: شأنكما، وما قد شانكما، وكان الكلام مسخراً له".
43- الحسين بن أبي يوسف العراقي. از كبار ناصرية، اطلاع مهمی در ذيل شرح حال او هست: "وفد إلى اليمن المحروس مع دعاة الإمام أبي طالب الأصغر، وهم الشيخ الكبير القاضي أبو طالب بن أبي نصر/نضر الرازي، ... ومن الدعاة عبد الجليل القزويني الزيدي، والسيد الإمام العلامة الحسين الهدوي، ومن ولد الهادي الصغير يحيى بن محمد بن يحيى الهادي الكبير، وعبد الله بن المبارك الترخي".
44- أبو الحسين الزاهد الناصري، مصنف الذخائر في سير الإمام الناصر.
45- أبو حرب بن تزدقول/بردقول، "عالم الناصرية، كان محققاً مناظراً، أستاذاً مرجوعاً إليه، وكان يناظر الإمام المؤيد بالله ويقاوله ... إن المؤيد بالله عليه السلام كان يقول: أشد الناس تعصباً علي أبو حرب بن بردقول وكان ناصري المذهب بسبب تصويبي القولين المختلفين حتى رجعت إلى الري، ووردها أبو حرب هذا، ورأى حشمتي بين أهل العلم ومقامي في الفضل، فقصدني، وجاراني في هذه المسألة، وناظرني حتى ظهر عنده الحق فتاب من صنعه، وصار من خواص أصحابي". از اين مورد و امثال آن که در منابع ديده می شود، نزاعهای ناصريان و قاسميان در مذهب زيدی در شمال ايران دريافت می شود.
46- حرمي روست ( يا حزمي دوست ابن دمكة؟)
صاحب إيجاز الشرح ( يعنی شرح الإبانة ) . "من أعمدة العراقيين من أصحابنا وأساطين الناصرية".
47- داود بن محمد الجيلاني . "الواصل إلى اليمن ومن العراق" کتاب الأنوار المضيئة شرح الأربعين السيلقية يحيی بن حمزه را مختصر کرده در کتابی به نام: المقاصد الأخروية المنتزعة من كتاب الأنوار المضيَّة. در شرح حال داود بن غانم بن الفضل الشقري، فقيه و از علمای حديث، اطلاعی درباره وی ديده می شود: "كان فاضلاً ... قرأ عليه داود الجيلاني ... الشفاء، وقرأ عليه أجلاء".
48- السيد الشريف رضي بن الناصر الناصري الحسني. كتاب تفضيل الناصر للحق داشته است. "وهو الذي روَى عنه أبو طالب الفارسي أن المؤيَّد بالله عليه السلام قال عند موته أو في بعض أوقاته: لو تمكنت من فتاواي التي أفتيت بها لأحرقتها".
49- الفقيه أبو الرضي بن أبي المحاسن بن أبي رشيد اللنجائي، "العالم الكبير الفاضل الشهير، له حاشية الإبانة، وكتاب رد الملاحدة".
50- السيد الأمير الرضي بن الحسين بن المرتضى بن الهادي، "لقيه أبو الغنائم الزيدي ... وروى عنه، قال: لقيت الرضي بالرّي سنة سبع عشرة وأربعمائة، فعرضت عليه نسبه فأقر به، ورأيت عليه الخير، وأجاز لي كتاب الأحكام لجده مما سمعه عن أبيه عن جده، عن يحيى الهادي".
51- زين العارفين بهاء الدين أبو الفوارس زرقان بن أسفيحا/ اسفيجا (نام اين عالم به صور مختلف آمده). "أحد علماء العراق، وإذا قال في زوائد الإبانة: المشائخ، فهو يعني بهم صاحب المسفر الأبوابي وشيبة بن محمد وأبو طالب الفارسي صاحب الهداية، وعلي بن بلال، وأبا القاسم البستي، ويُعد من جملة المشائخ السيدان الإمامان أبو عبد الله صاحب المرشد وأبو الفضل الناصر، وهو من أولاد الناصر للحق". اطلاعات مهمی درباره ناصريان و سرچشمه های فتاوی آنان در شرح حال او هست.
52- السيد الأستاذ الفاضل أبو الحسين زيد بن إسماعيل الحسني. شاگرد أبوالعباس حسني و استاد أبو الحسن علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم الحسني الملقب بالمستعين بالله، و أبو الحسن علي بن الحسين بن محمد شاه سربيجان صاحب كتاب المحيط بالإمامة.
53- السيد الأجل الفاضل أبو الحسين زيد بن الحسين الأشتري الجرجاني "من علماء العراق، له روايات وأخبار، وروَى شيئاً من مناقب المؤيَّد بالله أحمد بن الحسين الهاروني عليهم السلام ومما حكى عنه قصة عياض الثعلبي نقل عنه ابن الشجري رحمه الله أنه حكى أن عياضاً المذكور حضر مجلساً بجرجان جرى فيه ذكر السيد المؤيَّد بالله، وذكر بعضهم أن الله سبحانه يعينه على الحق وينصره، فقال العياض الثعلبي: برئت من إله يعنيه، وقال عقيب هذا القول: أوجعني بطني، وتعلق ببطنه، وعاد إلى داره ومات في تلك اللَّيلة قال: وسمعت هذا السيد يقول: إن أبا عمرو الفقيه القصَّار الجرجاني حضر مجلساً بجرجان في أيام الأمير فلك المعالي، فذكر بعضهم أن السيد أبا الحسين الهاروني إنما يطلب بما يفعل الدنيا، وليس يعمل لله سبحانه، فقال أبو عمرو وكذلك أبوه علي بن أبي طالب، كان يحارب معاوية وعائشة للدنيا لا للآخرة، وفارق ذلك المجلس وعاد إلى داره وفلج في الوقت، وما برز من داره بعد ذلك، ومات من تلك العلة. وللسيد أبي الحسين روايات منقولة في التواريخ ".
54- أبو القاسم زيد بن صالح الزيدي العراقي، "ذكره العراقيون وأثنوا عليه، وممّن ذكره يوسف الحاجي، وذكره السيد الشجري رحمهم الله وفي سيرة المؤيَّد بالله من أصحابه أبو القاسم بن زيد بن صالح ويوسف حاجي، ذكره في أصحاب المؤيَّد بالله، فلعله سقط عليه لفظ ابن، والله أعلم. ومن أصحاب الناصر للحق زيد بن صالح من كبارهم وأجلائهم، يروي عنه المؤيَّد بالله أحمد بن الحسين".
55- القاضي أبو الفضل زيد بن علي الزيدي معروف به ابن النجار الرازي " كان من عليّة أصحاب المؤيد بالله . قال السيد الإمام ابن الشجري رحمه الله : كان من بيت العلم والرئاسة".
56- العلامة شيخ الحفَّاظ إمام المعقول والمنقول زيد بن علي بن الحسن بن علي بن أحمد بن عبد الله البروقني الخراساني الزيدي، مشهور به زيد بن الحسن البيهقي که درباره او بسيار نوشته شده است؛ همانی است که از عوامل مهم انتقال آثار زيدی و معتزلی ايران به يمن بوده است. " هو إمام في العلوم، كثير العبادة، واسع الهمَّة، تخرج عليه علماء العراق واليمن، ... شرف الأمَّة حافظ الآثار، ناقل علوم الأئمة الأطهار، وهو الذي يذكر في إسناد مجموع زيد بن علي وصَل من بلده لزيارة قبر الهادي وعقد مجلساً لإملائه فضل العترة بالمشهد المقدَّس بصعدة، وكان يملي في كل خميس وجمعة مدَّة سنتين ونصف، فما أعاد حديثاً، وسمع منه الإمام المتوكل على الله أحمد بن سليمان عليهما السلام والقاضي جعفر بن عبد السلام الأبناوي البهلولي، واستجازوا منه، وهو الذي يذكره أهل التعاليق في صفة صلاة التسبيح... الوارد إلى اليمن في سنة أربعين وخمسمائة، وهو الذي مات في تهامة بموضع يقال له: السيحتان من مخلاف الشرفاء آل سليمان الشرط من اليمن وكان موضعاً خالياً، فأصبح مأهولاً ، وقبره به مشهور مزور، وذلك وقت رجوعه من اليمن إلى بلاده، فإن الإمام أخذ عنه وهو أحد طرقه". او از فضل فرزند حاکم جشمی روايت می کند. برخی او را شاگرد خود حاکم جشمی دانسته اند.
بنابر روايت ديگر ابن ابی الرجال از يک منبع ديگر: "قدم اليمن من خراسان في سنة إحدى وأربعين وخمس مائة، أظنه بجمادى الأولى منها، وكان الشريف علي بن عيسى بن حمزة السليمان رئيس العلماء، وعالم الرؤساء بمكّة المشرفة، وهو الذي صنف جار الله له الكشاف، قد قدم كتاباً إلى المتوكل على الله أحمد بن سليمان سلام الله عليهما يخبره بقدوم الشيخ وبالثناء عليه وأن مقدمه من خراسان، فوصل إلى الإمام في هجرة محنكة من بلاد خولان مغارب صعدة، ومعه كتب غريبة وعلوم حسنة عجيبة، فسُرَّ به الإمام عليه السلام وتلقاه بالبشر والإتحاف وخلَّى له موضعاً في منزله، فأقام به مدة، وكان شديد الورع والعبادة وحسن الطهارة، وكان ربَّما يتوضأ لصلاة الظهر فيصلي بذلك الوضوء الظهر والعصر والمغرب والعشاء، ثُمَّ يصلي به آخر ليلته إلى أن يطلع الفجر فيصلي به الفجر، وكان يؤيّد الإمام عليه السلام ويحضّ الناس على طاعته، وقال يوماً للقاضي الأجل سليمان بن شاور: إنا يا معشر الزيدية بالعراق نتطوَّل بهذا الإمام ونزداد به على جميع الفرق في الآفاق، ثُمَّ أقام رحمه الله مجاوراً لقبر الهادي إلى الحق مدَّة من الزمان، وكان يتفرغ يوم الخميس وليلة الجمعة في رواية الأخبار في فضل آل محمد لا يخلط مع ذلك سواه، وأقام سنتين ونصفاً يروي الأخبار في ذلك، فما أعاد خبراً فيه مرتين، ويقال: إن الذي استدعاه من العراق الشريف علي بن عيسى السليماني لمَّا ظهر مذهب التطريف في اليمن المحروس، فخرج أنفة للشرع وحميَّة عليه وغضباً لله جل علاه فلقي شدائد، ونهب أكثر كتبه بين مكة والمدينة، وكانت وفاته رحمه الله في تهامة بموضع يقال له السنحتاني من مخلاف الشرفاء آل سليمان، وكان ذلك الموضع خلاء فأصبح مأهولاً، وقبره به مشهور مزور، وذلك رجوعه من اليمن إلى بلاده". شرح او در سيرة المتوکل که به چاپ رسيده هست.
57- زيد بن علي الهوسمي.
"ذكره القاضي العلامة عبد الله بن علي العنسي رحمه الله في رحلته إلى العراق، وحكى عنه ما يدل على ورعه، قال: أتيت بلاد الديلم، وكان المسلمون يأتونني بما آكل من الخبز، فربَّما يبقى منه ما لا آكله إلى أن يجف ويتعذر عليَّ شهوته ونحو ذلك، وكنت بمسجد يصلي فيه الفقيه زيد أو قال القاضي زيد، فدخل المتوضأ وأنا هناك، فأقبل كلب من الكلاب، فرميت بحرف خبزه بقي عندي لم أشته أكله، فجعل يكسره بفمه ويلوكه، فسمعه الفقيه زيد فقال: ما هذا؟ قلت: أطعمته كسرة بقيت عندي، فقال: ما أقل ورعكم يا أهل اليمن، ويحك يا عبد الله متى تعينت عليك فريضة الكلاب، وهذا خبز يأتيك به المسلمون لتأكله. انتهى كلامه
قلت: يعني إنما يقرب إليه من الطعام إباحَة لا تمليك، وهذا من جمود الفقهاء على ظواهر القواعد، ولكنه يدل على ورع وحيطة، جزاه الله خيراً".
58- القاضي زيد بن محمد الكلاري. صاحب تعليق شرح التحرير معروف است که نسخه های بسيار دارد.
او را "القاضي الإمام، حجَّة المذهب، شيخ الشيوخ، وحيد أهل الرسوخ ... حافظ المذهب وعالمه الذي لا يبارى ولا يمارى ولا يجارى ، حقق القواعد وقيَّد الأوابد ووضَّح الأدلة والشواهد، حتى استغنى بتحصيله المحصلون، وانتفع بتفصيله المفصلون" خوانده اند. شرح او بر التحرير بسيار مهم و معروف است: "وليس لشرحه بعد ذهاب الشرحين شرحي التجريد والتحرير للأخوين عليهما السلام نظير، أقرّ له المخالف والموالف حتى إن شيخنا المحقق أحمد بن محمد الشابي ...القيرواني المالكي، اطلع عليه فبهره، وتعجَّب من تحقيقه وجودته... وجميع مشائخ الزيدية يغترفون من رحيقه، ويعترفون بتحقيقه، ... وقد ذكره الملا يوسف الجيلاني في تراجمه: القاضي زيد مع جماعة من المؤيَّدية، وقد ذكر الفقيه العلامة الحسن بن محمد النحوي رحمه الله في تعليقه على اللمع ما نصّه: من كتب المؤيد بالله التجريد وشرحه والإفادة والبلغة والزيادات ويسمَّى الملحق على الإفادة ويسمى المسائل ويسمَّى المفرد من الأدلة والتفريعات والمسترشد والنيروسيات والوافر على مذهب الناصر، وتعليق ابن أبي الفوارس على التجريد وتعليق الإفادة للقاضي زيد، ولها تعليق آخر لابن عبد الباعث وشرحها للأستاذ، وشرح أبي مضر للزيادات، وقبله شرح الحقيني عليها والمجموع بين الإفادة والزيادات، وأوَّل التحرير، وهو لعلي بن محمد الخليل والأستاذ وابن أبي الفوارس، والقاضي يوسف ممن عارض المؤيَّد بالله، وقرأ عليه، وباحثه، وأمَّا القاضي يوسف فقرأ عليه قليلاً وعلى أبي طالب أكثر وأكثرها على الأستاذ، وبعدهم على خليلٍ، وهو قبل القاضي زيد، فكأن القاضي يروي عنه وأبو مضر اسمه شريح بن المؤيَّد، وأبوه قاضي المؤيَّد بالله، وكان طال به الدَّهر إلى زمان القاضي زيد، فانه يروي عن القاضي زيد، والله أعلم، وأبو جعفر في زمان أبي طالب، وهو قاضيه. انتهى
قلت: وعلى ذكر هذا البحث أذكر شرح القاضي زيد على التحرير وهو معروف بالتعليق، وقد تعرض علماؤنا للفرق بين الشرح والتعليق، فنقل شيخنا القاضي الوحيد العلامة أحمد بن سعد الدين رحمه الله عن بعض العراقيين، قال: نقله من خطه من ديباجة شرح القاضي زيد رحمه الله: اعلم أن الفرق بين الشرح والتعليق أن الشرح فيه ذكر المذهب وحده، ليس فيه اعتراض ولا مطالبة ولا نوع معارضة في مجموع المسائل، والتعليق يذكر فيه المخالف والموالف تارة على طريق الاعتراض، وتارة على سبيل الاستدلال، فتعليق التحرير ثمانية كتب مجلدة، وشرحه دون ذلك، ويستفاد من التعليق معرفة علم الجدل، ومدارك الخطأ والزلل، وأمَّا تعليق التجريد فتصنيف أبي يوسف، وأمَّا شرح البلغة فتصنيف القاضي أبي(کذا) بن محمد بن مهدي الحسني المدفون في بلد بكشا، وأمَّا الإبانة فتصنيف الشيخ الأجل أبو جعفر بن علي الديلمي على مذهب الناصر عليه السلام وشيعته، أربعة كتب مجلدة. قلت: ونقل العلامة شيخ الشيوخ القاضي أحمد بن يحيى حابس رضي الله عنه في المقصد الحسن ما لفظه: فإن قلت: ما بالهم في شروح الكتب يذكرون تارة شرحاً وتارة تعليقاً؟ قلت: اصطلح العلماء رحمهم الله أن الكتاب إذا شرحه شارح ثم جاء غيره فانتزع منه منتزعاً أنه يسمى ذلك المنتزع تعليقاً أي تعليق الشرح المنتزع منه، فحيث أضيف ذلك التعليق إلى الكتاب فهو على حذف مضاف أي تعليق شرحه. قال الدواري: اعلم أن الشروح التي توجد لأصحابنا يعني في زمانه شرح التحرير لأبي طالب، وشرح التجريد للمؤيَّد، وشرح الإفادة للأستاذ، وشرح النصوص لأبي العبَّاس، وشرح الأحكام لأبي العبَّاس أيضاً، وشرح أبي مضر، ومثله شرح الحقيني كلاهما على الزيادات، وشرح لابن عبد الباعث على التحرير والمشروحات ستة التحرير والتجريد والأحكام والنصوص لأبي العبَّاس والإفادة والزيادات للمؤيَّد والتعاليق أربع: تعليق ابن أبي الفوارس منتزع من شرح التجريد، وتعليق القاضي زيد منتزع من شرح أبي طالب وتعليق الإفادة للقاضي زيد منتزع من شرح الإفادة، وتعليق الإفادة لابن عبد الباعث على الإفادة، انتهى". همانطور که می بينيم در اينجا اطلاعات بسيار مهمی درباره سنت شرح نويسی بر کتابهای فقهی ناصريان و قاسميان ومؤيديان در شمال ايران و ری ارائه می دهد که نيازمند بررسی است و ما درباره اين کتابها که از بسياری از آنها نسخه هايی در اختيار دارم، در کتابم بحث کرده ام.
59- سالم بن أحمد بن سالم البغدادي، ذكره ابن جميل النهدي في رحلته، " اجتمع به بشادياخ بنيسابور في مدرسة الصدر يحيى بن إسماعيل مبلغ دعوَة الإمام المنصور بالله في الضفة الشرقية بشهر رمضان سنة ستمائة".
60- شرفشاه اللاهجاني الناصري. " كان عالماً كبيراً شهيراً في الناصرية، ولما قام الإمام أبو طالب الصغير وهو يحيى بن الحسين بن أحمد بن أبي القاسم الحسين بن المؤيَّد أبي الحسين الهاروني بقرية حومة، رائس حايكحنا سنة اثنتين وخمس مائة، ودانت له بلاد الجيل إلا ما كان من شريف من بني الثائر من جدود الأمير أبي طالب سليمان بن إسماعيل...، قام الشيخ شرفشاه معهم، وحشد لذلك فأحرق الإمام لاهجان وأسر الشيخ، وملأ داخل سراويله حجارة، وأرسبه في البحر، وأغرقه فيه".
61- القاضي أبو مضر شريح بن المؤيَّد. او را "مفخر الزيدية وحافظ مذهبهم، ومقرّر قواعدهم العالم الذي لا يمارى، ولا يشك في بلوغه الذروة ولا يتمارى، عمدة المذهب في العراق واليمن، وكل الأصحاب من بعده عالة عليه ومقتبسون من فوائده " خوانده اند. "هو من نافلة جعفر الصادق، له شرح الزيادات… قال الفقيه حسن النحوي رحمه الله في تعليقة على اللمع ومثله ذكر القاضي في الديباج والفقيه يوسف في الزهور أن أبا مضر هو شريح بن المؤيّد، وأبوه قاضي المؤيد بالله، وكأنه طال به الدهر إلى زمان القاضي زيد، فكان يروي عن القاضي زيد، والله أعلم. وذكروا جميعاً أن له شرح الزيادات. قال القاضي عبد الله الدواري :اعلم أن الشروح التي توجد لأصحابنا ثمانية: شرح التحرير لأبي طالب، وشرح التجريد للمؤيّد، والإفادة للأستاذ، وشرح النصوص لأبي العباس، وشرح الأحكام لأبي العباس أيضاً، وشرح أبي مضر ومثله شرح الحقيني وكلاهما على الزيادات. قال سيدنا شمس الإسلام أحمد بن يحيى حابس رحمه الله: أراد القاضي أن هذه المشهورة في زمانه يعني وأما اليوم فهي أكثر . قلت: ولما ورد شرح أبي مضر للزيادات إلى اليمن اختصره شيخ الشيوخ محمد بن أحمد بن الوليد العبشمي رحمه الله في كتاب سماه الجواهر والدرر المستخرجة من شرح أبي مضر، وللقاضي أبي مضر مقالات كالمستقل بنفسه فيها لجزمه بتصويب المجتهدين جميعاً في الأصول، فإنه قصره في الشرح وغير هذه، وقد تعقبه الكني رحمه الله بكتاب سمَّاه كشف الغلطات، ذكر فيه أنه غلط في مواضع، ثُمَّ تعقبهما الفقيه العلامة يحيى بن أحمد بن حنش الكندي بكتاب أسرار الفكر في الرد على الكني وأبي مضر، وذكر أن الكني تحامل على أبي مضر وغلط الكني في مواضع…قلت: ومما ينبغي التنبيه عليه أن في المنتسبين إلى مذهب الزيدية كثرهم الله من اسمه شريح غير القاضي أبي مضر رحمه الله وكان عالماً إلا أنه مال مع المطرفية". اطلاعات اين شرح حال نيز مهم است و از آن در کتابم بحث کرده ام.
62- شعيب بن داسون (کذا) الجيلي
شيخ الشيوخ شعيب بن داسون الجيلي . "أحد علماء الإسناد وشيخ مشائخ العراق واليمن، روى عنه البيهقي تاج الدين…قال حميد: أخبرنا به الفقيه الأجل تاج الدين أحمد بن الحسن البيهقي بحوث، قدمها سنة عشر وستمائة عن عالم الزيديَّة وزاهدهم في قومه شعيب بن داسُون الجيلي بإسناده إلى أبي طالب".
63- القاضي العلامة أحد علماء العراق شنيروز الجيلاني. "ذكره الملا يوسف حاجي الجيلاني في أصحاب المؤيّد بالله رحمه الله ولم يبين شيئاً من أحواله، والله أعلم".
64- العلامة شهردبير بن الشيخ أبي باسكوري (کذا؛ الشيخ أبي ثابت كوريكير الديلمي)، " أستاذ الشيخ شهراشويه/شهرآشوبه، وتلميذ صاحب التعليق الكبير على الإبانة يعقوب بن الشيخ أبي جعفر محمد بن يعقوب صاحب الإبانة."
65- شهردبير بن علي
نواده شماره قبل. "ذكره السيد أحمد بن مير الحسني، قال: وهو شهردبير بن علي بن شهردبير بن أبي (کذا) الشيخ أبي ثابت كوريكير الديلمي رحمهما الله قال: وهو عم العلامة مهدي بن أبي طالب وشهردبير بن علي المذكور من تلامذة شهراشويه".
66- أبي ثابت شهردوير بن علي بن ثابت . "علامة صاحب روايات ودرايات، وصاحب آيات، وسباق غايات، وهو أستاذ بهاء الدين يوسف المدفون في سير الجيب. له المختصر في الفقه وهو جد شهراشويه أبو أبيه".
67- مفخر العراق شهردوير بن بهاء الدين يوسف بن الحسن (أبي الحسن) بن أبي القاسم الديلمي المرفاني (کذا؛ المرکالي)، او را "إمام فاضل وأستاذ كامل" خوانده اند. کتاب لوائح الأخبار في بحث الروح والنور وعذاب القبر دارد. "وهو من بيت فضلٍ شهير، وأهل مقامات يسير إليها الفضل بل يطير". پدرش بهاء الدين يوسف نيز از عالمان بوده است: "علامة تشد إليه الرحال وهو المدفون في شكيل (گيل؟ شايد منجيل)، له تفسير القرآن وسمط الدرر ، شرح التحرير وعمدة الوافي وسير الأئمة". شهردوير دو فرزند داشته به نامهای أبو الفضل صاحب دلائل التوحيد في الكلام و نيز تفسير القرآن و نيز اسماعيل: در الذريعة آمده است ( ج 4 ص 256 - 258) : تفسير أبى الفضل الديلمى؛ هو العلامة المفسر أبو الفضل بن العلامة شهر دوير ابن الفقيه العالم بهاء الدين يوسف بن أبى الحسن بن أبى القاسم الديلمى الجيلاني المرقانى ( المركالى ) من قرى ديلمان ، كان هو وأبوه وجده وأخوه من علماء ديلمان وجيلان من أوائل القرن الثامن إلى أواخره وقد ذكرهم القاضى أحمد بن صالح ابن أبى الرجال اليمنى ( المتوفى بصنعاء 1092 ) في حرف الفاء من " مطلع البدور " بعنوان المشهورين بأبى الفضل من علماء العراق وحكى عين ما ذكره المولى يوسف الحاجى الديلمى في كتابه في ترجمتهم ، فذكر أبا الفضل هذا وذكر من تصانيفه " تفسير القرآن و " دلائل التوحيد " في الكلام ، وعد من تصانيف والده العلامة شهر دوير كتابه " لوايح الاختيار " في بحث النور والروح وعذاب القبر ، وهو متأخر عن شهر دوير بن على المذكور في حاشية الابانه في باب الوقف وعن شهر دوير بن الشيخ أبى ثابت قورية قير ( قوريقير ) بن محمد ، وذكر أخاه اسماعيل بن شهر دوير لكن لم يذكر له تصنيفا وانما وصفه بالعالم الكبير وعد من تصانيف جده بهاء الدين يوسف المرقانى المدفون بگيل التفسير الآتى بعنوان " تفسير المرقانى ، وسنذكر أن من مشايخ بهاء الدين يوسف من توفى ( 727 ) ومنه يظهر أن أبا الفضل المؤلف لهذا التفسير كان من أهل أواخر القرن الثامن وأنه كان معاصرا لولد العلامة الحلى ، وتفسيره كبير في مجلدين ضخمين على كيفية خاصة . وهى أنه يكتب مقدارا من آى القرآن الشريف في وسط الصفحة ، ثم يكتب التفسير على نحو التعليق على ألفاظ الآيات في حواشيها ، ولم يبين محل التعليق بما هو المتعارف من كتابة علامة على التعليقة ومثلها على الموضع المعلق عليه . بل يعينه بايصال خط طويل أو قصير بين أول التعليق والموضع المعلق عليه من الآية الشريفة ، والمجلدان كلاهما بخط واحد كتبهما محمد بن حامد اللنگرودى لنفسه في مدة مديدة لانه فرغ من أولها في ( ذى الحجة 871 ) ومن ثانيهما في ( 9 - شوال - 876 ) ثم باع النسخة بعد سنين طويلة فكتب بخطه ايضا على ظهر المجلد الاول أنه ( اشترى المجلدين جناب سيادت مآب فضائل وكمالات شعار سيد ناصر كيا بن سيد رضى كيا التيمجانى ( في 892 ) بشهادة شرف الموالى والفضلاء مولانا حسين ابن فقيه على حامد ، وفقيه حسن كما جال ، ومولانا أحمد المقرى ، وفقيه محمد بن فقيه على حامد ) وظاهر هذه الالقاب أن المشترى والكاتب والشهود ؟ كلهم علماء فضلاء في عصرهم لم نعلم من آثارهم الا ما دلنا عليه تلك النسخة الموجودة في النجف الاشرف النفيسة القديمة من بقايا مكتبة السيد العلامة العاملي مؤلف " مفتاح الكرامة " ولم يسم هذا التفسير باسم وانما كتب المؤلف في آخره ( أنه " تفسير كتاب الله " المتضمن لحقايقه ودقايقه تولى جمعه الفقير المحتاج إلى رحمة مولاه أبو الفضل بن شهر دوير بن يوسف ) وقد صرح في تفسير آية ( انما وليكم الله ) بثبوت الولاية الالهية لخصوص مؤتى الزكاة في الركوع ، وروى حديث تفسير ( الصادقين ) بعلى عليه السلام وشيعته ، وحكم بايمان أبيطالب ، وأنه مات على الاسلام بدلالة أشعاره وكلامه في مقاماته ، ويكثر فيه الرواية عن جعفر بن محمد الصادق عليه السلام ، وكثيرا ما يوصف على بن أبيطالب بأمير المؤمنين عليه السلام ، وفى أول سورة مريم صرح بأن حديث ( نحن معاشر الانبياء لا نورث ) افتراء لاغتصاب فدك ، وأن المراد من ( يرثنى ويرث من آل يعقوب ) ارث المال لا ارث العلم ، وذكر اخراج عايشة قميص رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ونعله عند كلامها على عثمان . وعدم تعرض أحد لها وعدم أخذهما عنها بدعوى أنهما صدقة ، ثم أورد خطبة الزهراء سلام الله عليها واحتجاجها عليهم بعين ما ذكر في " احتجاج " الطبرسي ، ويكثر عن " تفسير الشيخ الطبرسي " ( المتوفى 548 ) و " تفسير الزمخشري " ( المتوفى 538 ) و " تفسير الامام الناصر للحق (به احتمال زياد تفسير ابوالفتح ديلمی) " ، وعن " غريب القرآن " و " درة الغواص " للحريري ( المتوفى 516 ) وعن " كشف المشكلات " وغير ذلك . اينکه وی از تفسير طبرسی استفاده کرده، از لحاظ روابط ميان زيديان و اماميان حائز اهميت است. اطلاعات آقابزرگ از نسخه تفسير بسيار حائز اهميت است.
68- أبو الفضل شهراشويه
او را "العلامة الكامل البحر الذي ليس له ساحل، والجم الذي ليس له محافل، علامة شهير، وإمام خطير" خوانده اند. "له مسائل في الخلاف مشهورة، ومقالات في كتب المذهب مسطورة، وهو من نافلة الشيخ أبي ثابت، له حاشية الإبانة، توفي بمالفحان/شايد لاهيجان، ودفن بها".
69- شهراشو ؟
"العلامة الكبير شهراشو، هكذا ذكره الأصحاب العراقيون، وفهمت أنه غير شهراشويه، ولم يذكره العلامة يوسف الحاجي الجيلي، وله خلاف ذكره بعض العراقيين فيما إذا انقطع مصرف الوقف رجح شهراشو المذكور أنه لا يعود ملكاً، وتابعه، وتقدمه أجلاء من علمائنا هنالك كالشيخ أبي الرضا والفقيه أبي منصور، وجمال الدين والأستاذ أبي يوسف، والشيخ أبي ثابت، والشيخ الحافظ، وشهردوير بن علي والصيرفي، ونور الدين مهدي بن طالب (أبي طالب)، وعلي بن أموج، والفخي صاحب التعليق، والفقيه أبو علي، والعلامة كوركة، وأحمد الكوكبي، والشيخ نعمة".
70- شهرمرن
" وله حاشية على الإبانة وقيل: إنه أخ لشهراشويه".
71- صالح بن ملكان الناصري
"علامة العراق" صالح بن ملكان الناصري ."ذكره في شرح الإبانة، وحكى عنه حكاية في علم الناصر للحق، قال: رأيت شخصاً منسياً من العلويّة قد أتى عليه من السنين مائة سنة وثماني عشرة سنة، وكان قد صحب الناصر للحق والهادي إلى الحق عليهما السلام وستة أئمة، فسألته عنهما فقال: ألفيت الهادي كوادٍ عظيم مستطيلاً، وألفيت الناصر للحق كبحر زاخر بعيد القعر".
72- الشيخ الإمام الفقيه صلاتي بن إلياس الملائي. "هو من شيوخ العراق ومن أجلائهم، نقل عنه العلامة يوسف الجيلاني وذكره في جوابه لعمران بن الحسن بن ناصر، وحكى عنه حكاية في انحلال أمر الدين في العراق بعد الإمام أحمد بن سليمان عليه السلام؛ لأن دعوة الإمام كانت بالعراق منشورة اللواء بيد السيد الإمام علي بن محمد الغزنوي، فعارضه محمد بن إسماعيل الطبري، فكانت أمور.قال الملا يوسف: فقد سمعت عن شيخ من شيوخنا رحمه الله وهو الفقيه الإمام العالم صلاتي بن إلياس الملائي أن سبب انحسار إسلام ديلمان تخاصم السيد أبي طالب الأخير والسيد الحسن الجرجاني، وسبب إنحسار إسلام جيلان تخاصم السيد علي الغرنوي والسيد الداودي، وأحببت ذكر الخلاف لتنبيه الناظر على قبح مغبة الخلاف نعوذ بالله منه". اين گزارش حائز اهميت زيادی است که درباره آن در کتابم نوشته ام.
73- أبو طالب الفارسي
الشيخ الإمام المحقق أبو طالب الفارسي. "أحد علماء العراق، من فضلائهم، له حاشية على الإبانة، وله مجلس الغدير في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام (مرحوم محقق طباطبايی از آن در کتاب الغدير في التراث الاسلامي نام برده اند و به مطلع البدور ارجاع می دهند) وله شرح على التحرير لأبي طالب الهاروني عليه السلام سماه: التقدير.ولأبي طالب الفارسي سيرة جامعَة لأحوال الإمام الكبير المؤيَّد بالله أحمد بن الحسين الهاروني عليه السلام ولعل أبا طالب الجامِع للسيرة هو صاحب هذه الترجمة حسباناً مني وهو الذي نقل عن المؤيَّد بالله أنه ودَّ أنَّ يجمع فتاواه التي أفتى بها، ويحرقها، حكاه أبو طالب الفارسي المذكور عن الشريف المقدم في العلوم رِضَا بن الناصر الناصري الحسيني. وقد تكلم في أيام هذا الإمام الشهير أعني المؤيَّد بالله جماعة من كبَار العلماء، أبو طالب هذا أحدهم، وفي أخبار المؤيَّد كتاب يسمى الذخر المؤيَّد/المؤبّد في سيرة المؤيَّد، لا أدري هوكتاب هذا الشيخ، أو غيره".
74- العباس بن عيسى الأوقص الهاشمي العَقِيْلي الزيدي، "منسوب إلى عقيل بن أبي طالب، كان من العلماء، تولى القضاء للداعي الكبير الحسن بن زيد الحسني رحمه الله وكان مشاراً إليه بالعلم، عظيم المقدار".
75- عبد الجليل القزويني
"ورد (اليمن) مع أبي طالب بن أبي نصر الرازي صاحب الهداية، الداعي إلى أبي طالب الصَّغير، وورد معهم من العلماء سيد جليل من ولد الهادي الأصغر يحيى بن محمد بن يحيى بن الهادي، يقال له: الحسين، وعالم من علماء الناصرية يقال له: الحسين بن أبي يوسف، والعلامة الفقيه عبد الله البرجي".
76- أبو يوسف عبد السلام بن محمد بن يوسف بن بندار القزويني الزيدي، نزيل بغداد (393هـ - 488 ق)
صاحب تفسير که شرح حال او را دائرة المعارف بزرگ اسلامی نوشته ام. از شاگردان قاضي عبد الجبار بن أحمد معتزلی بوده و تفسيرش بسيار مفصل بوده وگفته اند در 700 جلد بوده است.
77- عبد العزيز بن إسحاق بن جعفر. " هو شيخ العلامة أحمد بن محمد البغدادي الآبنوسي، الذي قرأ عليه الإمام أبو طالب الحسني، والبغدادي الآبنوسي المذكور شيخ أبي العباس الحسني".
78- عبد المنصور الجيلاني
"من العلماء الكبار، وصل مع الشيخ محمود بن علي الديلمي، إلى الإمام أحمد بن الحسين عليه السلام وكانا فاضلين عالمين". پس به يمن رفته بوده است.
79- أبو الغنائم السيِّد العالم الفاضل النسَّابة عبد الله بن الحسن، قاضي (دمشق)، يكنَّى أبا محمد بن أبي عبد الله محمد بن الحسن بن الحسين، ويعرف بالأحول بن عيسى بن يحيى بن الحسين، ويعرف بذي الدمعة، وبذي العبرة، ابن الإمام الأعظم زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب... هو إمام العلوم، وأحد حفاظ الزيدية ونسابهم، قرأ على الشريف الرضي بن الحسين بن المرتضى بن الهادي، وعلى الإمام الناطق بالحق أبي طالب، مما رواه عنه كتاب الأحكام. قال أبو الغنائم: أخبرني به جماعة من ولده يعني ولد الهادي وغيرهم، منهم أبو طالب الهاروني الحسني، قال: أخبرني به يحيى بن محمد المرتضى، عن عمِّه الناصر عن الهادي، لأبي الغنائم كتاب مبسوط في النسب الشريف، يزيد على عشر مجلدات، سمَّاه نزهة المشتاقين إلى وصف السَّادة الغرِّ الميامين... لقي جماعة من النسَّابين، أخذ عنهم علم النسب، وسافر البلاد، ولقي الأشراف والعلويين، واستقصى أنسابهم.قال الشريف أبو الغنائم: ثم أردت المسير إلى دمشق، فودعت الشريف أبا يعلى حمزة بن الحسن بن العبَّاس القاضي المعروف بفخر الدَّولة، وكانَ إذ ذاك بمصر، فقلت وقت توديعي:
استَودع الله مولاي الشريف وما ... يحويه من نعمٍ تبقى ويبليها
كأنني وقت توديعي بحضرته ... ودعت من أجله الدنيا ومن فيها"
80- عبد الله بن الحسن الأيواري/الأيوازي الروياني
او را "العلامة المسنِد شيخ العراق... هو من أساطين الإسلام، وسلاطين العلم الذين منهم يستماح ويستفاد" خوانده اند. " قرأ على الناصر للحق الحسن بن علي الأطروش، ولازمه، وقرأ عليه النصوص، ترجم له يوسف حاجي الديلمي، وذكره السيد العلامة أحمد بن مير الحسني... في إسناد المذهب الشريف: إن أبا العباس الحسني رضي الله عنه يروي عن عبد الله الأيواري ... قال: خصوصاً في سماع نصوص الناصر للحق، والأيواري سمعها تحقيقاً من الناصر... قال: وقد روى الأيواري عن جعفر بن محمد بن شعبة النيروسي، صاحب المسائل النيروسيات المنسوبة إلى القاسم، وروى النيروسي عن موسى بن عبد الله بن موسى بن عبد الله، عن أبيه، عن جده، عن أبيه عبد الله بن الحسن...فإن للأيواري تلميذاً هو أحمد النيروسي، شيخ علي بن الحسين الأيواري الذي قرأ عليه أبو جعفر محمد بن يعقوب جامع الإفادة، فتوضح لك أن أحمد النيروسي، قرأ على عبد الله الأيواري، وعبدالله قرأ على جعفر النيروسي، وعلى الناصر، والناصر على محمد بن منصور، ومحمد بن منصور على القاسم الرسي... وعبد الله الأيواري هو الذي حكى العلامة يوسف بن أبي الحسن بن أبي القاسم الجيلاني رحمه الله في بعض كتبه المصنفة عنه أنه قال: كنت حملت إلى الناصر شيئاً من الفواكه إلى شالوس، فامتنع من قبوله، فدنوت منه، وقلت: إن فاطمة عليها السلام قبلت من سلمان هديته، وأنت تمنع مما عملت فاطمة، وأخذت واحداً منها، وأدخلته في يديه حتى قبضه، وأخذه". برای اسناد مذهب الناصر مهم است.
81- عبد الله بن الحسن الطبري
"العلامة المهاجر المجاهد...أحد العلماء الراسخين، لقي الأئمة الكبار" خوانده اند. "وهو صاحب المسائل الستمائة التي أوردها على المرتضى لدين الله محمد بن يحيى، وأجاب عنها بالجامع للستمائة من جملتها، وكلها غرائب".
82- عبد الله بن عبد الله الخراساني الزيدي
"كان من عِليَة أصحاب أبي الحسين الطبري" . پس در يمن بوده و شايد از خراسان به يمن رفته بوده و به هر حال به همين دليل در اين ليست از او نام بردم. اينجا مناسب است پاره ای اطلاعات درباره ابوالحسين طبري که در کتاب مطلع البدور موجود است ارائه دهم؛ گرچه او بيشتر يک عالم ايرانی تبار است تا عالمی که در ايران فعال بوده باشد:
"علامة الشيعة الفقيه الرباني الراجح أبو الحسين أحمد بن موسى الطبري ... كان له من العناية بإحياء الملَّة بعد موت ابني الهادي إلى الحق عليهم السلام أضعاف ما كان في حياتهم، وكان أحمد بن موسى من الطبريين القادمين إلى اليمن، فقتل في سبيل الله منهم من قتل، ورجع منهم إلى طبرستان من رجع بعد سقوط فرض الجهاد لفقد سادات الأمَّة في ذلك العصر من الأئمة عليهم السلام وكان أحمد بن موسى أراد الرجوع إلى طبرستان مع من رجع، وذلك بعد أن ساء ظنه بشيء من أمور اليمن، فهمَّ بالرجوع فهبط إلى تهامة يريد الاستعانة على سفره بنائل سلطان زبيد الحسين بن سلامة مولى المظفر بن علي بن زياد، وكان جليل القدر وصنوه شعيب كان نائبه بعدن، وكان الكلاعي ... من كتَّابه، فلمَّا قدم زبيد أمسى بدارٍ من دور ناحيتها، فرأى في نومه الهادي إلى الحق قد وقف عليه وقال: يا أبا الحسين، تخرج وتترك التعليم لأصول دين الله في اليمن، اتق الله ودع عنك هذا، فكرَّ راجعاً إلى صنعاء وصعدة وأعمالهما، ولم يتفق بملك زبيد لإضرابه عن السفر. قال رحمه الله : فلما رجعت فكرت في الإقامة باليمن فرأيت أربعة: أسد، وذئب، وثعلب، وشاة، فتفكرت في أثبتهم، فوجدته الأسد، فكان أحبهم إليَّ فنزلت صنعاء، وجاورت ابن الضحاك فقال لي: ادع إلى مذهبك، وأظهر حبَّ أهل بيت نبيئك صلى الله عليه وعليهم، وتكلَّم بما تريد، ولا تخف من هذه العامّة فدخل جامع صنعاء، وتكلم، ودعا إلى مذهب الهادي إلى الحق فاستجيب له، ولم يلبث أن صار له حزب وشيعة، فصلى بهم في المسجد، ولأبي الحسين المذكور أخبار وغرائب. وله محاسن بعدن وصنعاء تدُل على تيقظ كامل ونباهة لا يلحق..."
83- أبو علي بن الآموج الجيلي المنالفحي (کذا. الميالهجي؟)
او را "العلامة واسطة الإسناد، حجة المذاهب، مفخر العراقيين... الشيخ المسند الكبير، ملحق الأصاغر بالأكابر " خوانده اند. نامش را علي بن آموج نيز گفته اند. شاگرد قاضي زيد بوده و از شاگردانش ابن أبي الفوارس توران شاه بن خسروشاه را نام برده اند. "وذكر العلامة المذاكر محمد بن سليمان بن أبي الرجال رحمه الله أن ابن أصفهان رحمه الله قرأ على أبي علي بن آموج المعروف بصاحب التعليق بكبلاته، وابن آموج قرأ على القاضي زيد الكلاري رحمه الله بلنجا، قال يوسف حاجي في تراجمه، دفن ابن آموج في تربة مالفحات بجوار مشهد العالم الزاهد إسماعيل، وكان معاصراً للسيد أبي طالب الأخير الهاروني، وله حاشية على الإبانة وتعليق الفقه".
84- أبو الحسن علي بن أبي طالب أحمد بن القاسم بن أحمد بن جعفر بن أحمد بن عبيد الله بن محمد الشجري الحسني، ملقب به المستعين بالله، "السيد الكبير المسند، شيخ الخلفاء، أحد رجال الزيدية وأعلامهم، قرأ على الشريف أبي الحسين زيد بن إسماعيل الحسني، وزيد قرأ على أبي العباس أحمد بن إبراهيم، ومن تلامذة المستعين أبي الحسن صاحب كتاب (المحيط)".
85- أبو الحسن علي بن أحمد بن الحسن بن أبي حنجرة، "عالم فاضل من كبار أهل الفقه والعرفان، ولعله عراقي، والله أعلم".
86- علي بن أصفهان (أصفاهان) الديلمي الجيلي
او را "شيخ اليمن والعراق، وإمام العلماء على الإطلاق... هو واسطة عقد الزيدية النظيم، وآية مفخرهم العظيم " خوانده اند. "قال يوسف حاجي رحمه الله: الشيخ الحافظ علي بن أصفاهان الديلمي ثم الجيلي المدفون في لاهجان في موضع يقال له باكي دشت (شايد باغدشت؟)، له الكفاية". علي بن اصفهان شاگرد الرضى الناصر بوده که درباره اين استاد قبلا در اين سايت يادداشتی نوشته ام (روابط او با غزالي). فرزندش ابو منصور نام داشته است که درباره او گفته اند: "ومكان الفقيه أبي منصور هذا في زمرة الناصرية كالنبي في أمته، وكان تلميذاً لأبيه علي بن أصفهان، وكان أفضل من ابنه أبي منصور بدرجات"
87- الفقيه أبو الحسن علي بن بلال
درباره او و کتابش شرح الأحکام قبلا مطلبی در اين سايت منتشر شده است. از کتابهايش بايد الوافر في مذهب الناصر و الوافي على مذهب الهادي و كتاب المؤخر الصغير را نام برد. روايتی از او نقل شده در مورد ناصر اطروش بدين عبارت که: "حدثني حسين الحجام قال: كنت جمعت بالجيل والديلم سبعة آلاف درهم بأجرة الإحتنان حملت من ذلك إلى الناصر ثلاثة آلاف درهم صحاح هدية له، فلم يقبل، وقال: أنا أحتاج أن أعطيك يا حسين، فكيف آخذ منك؟ ثم قال في الكتاب هذا: حدثني أبو داود، قال: جاء رجل جيلي شكسكوهي بزقٍ فيه رُبٌّ إلى الناصر هدية، فقبلها الناصر، وأمر بأن يسلمه إلى خادم له يقال له لهو، ثم جاء صاحب الرب بعد ثلاثة أيام بخصومة ودعوى له على رجل، فلما قدم صاحب الرب خصمه إلى الدعوى، أمرنا الناصر أن ندعو خادمه، ونأمره برد رُبِّه، فجاء خادمه به فأبى الرجل أخذه، فامتنع أن يأخذه، فلم يتركه الناصر دون قبضه وأخذه. وحدثني أبو جعفر الفقيه سولس بنحوه، ونظير ذلك ما حدثني به أبو العباس المعروف بنير قال: جاء رجل ودفع إلى الناصر سفرجلة، فأخذها الناصر، وشمها، ووضعها بين يديه، فلما كان بعد ساعة، جاء صاحب السفرجلة بخصم له مُدَّعىً عليه، فلما بصر به الناصر كذلك رد إليه سفرجلته من ساعته. ونظير ذلك ما حدثني به أبو موسى الشيخ سلوس قال: هيأ أخي بالجيل للناصر مائدة من الطعام وحملاً وسموكاً وغيرها، فذهب بها إليه، فقال له الناصر: ألك مع أحد دعوى وطلبة؟ فقال: لا، فلما علم ذلك قبلها. وحدثني عبد الله بن الحسن الإيواري قال: كنت حملت إلى الناصر شيئاً من الفواكه إلى شالوس، فامتنع من قبوله، فدنوت منه، وقلت: إن فاطمة عليها السلام قبلت من سلمان هديته وأنت تمتنع مما عملت فاطمة وأخذت واحداً منها، وأدخلته في يده حتى قبض واحداً"، در مورد محل دفن علي بن بلال گفته اند: "قال يوسف الحاجي الزيدي: دفن ابن بلال في قرية (وارقويه حالة زر؟)".
88- علي بن جهشيار
از اصحاب قاسم رسّي و راوی مسائل او. ابن ابی الرجال در مطلع البدور در دنباله مطلبی درباره اصحاب قاسم می نويسد که حائز اهميت است: " وقد عددنا أصحاب القاسم عليه السلام في موضع، منهم علي هذا وأولاد القاسم جميعهم، محمد والحسن والحسين وداود وسليمان، ومنهم محمد بن منصور المقري والحسن بن يحيى بن الحسين بن زيد بن علي عم يحيى بن عمر الخارج بالكوفة، ويحيى بن الحسن بن جعفر بن عبد الله صاحب الأنساب المعروف بالعقيقي، وله إليه مسائل، ومنهم عبد الله بن يحيى العومسي (شايد القومسي) العلوي الذي أكثر الناصر للحق الرواية عنه، ومنهم محمد بن موسى الحواري العابد، روي عنه فقهاً كثيراً، وأبو عبد الله أحمد بن محمد بن سلام الكوفي صاحب فقه كثير، وممن لازمه وخدمه أبو عبد الله الفارسي رحمه الله كان يخدمه ويلازمه في أسفاره وحضوره وانتفع بعلوم القاسم وعادت عليه بركاته، وكان يحكي من أخبار القاسم عليه السلام ما هو نافع للمتبصر، حكى أنه حج مع القاسم قال: فاستيقظت من النوم بعض فافتقدته، فخرجت فأتيت المسجد الحرام فإذا أنا به وراء المقام لاطئاً بالأرض ساجداً وقد بل الترب بدموعه وهو يقول: من أنا فتعذبني، فوالله ما يشين ملكك معصيتي ولا يزين ملكك طاعتي. وروى الفارسي رحمه الله أنه لما اشتد الطلب للقاسم عليه السلام أظنه قال في أوائل بلاد مصر، فانتهى إلى خان فأكترى خمس حجر متلاصقات فقلت له: يا ابن رسول الله، نحن في عوز من النفقة ويكفينا حجرة من هذه الحجر، ففرغ حجرتين عن اليمين وحجرتين عن اليسار ونزلنا معه الوسطى منهن وقال: هو أوقى لنا من مجاورة فاجر وسماع منكر".
89- علي بن الحسن بن علي بن عمر الأشرف بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب پدر ناصر كبير اطروش. "شيخ العترة، كان من المحدثين والفقهاء ... وكان محدث أهل البيت الحسين بن علي المصري صنو الناصر يروي عنه مشافهة، وكذلك السيد الإمام المحدث أحمد بن محمد بن عم الناصر، وعن طريقهما روى الناصر ما حكاه صاحب الحاصر عنه، وهو أنهما رويا للناصر عن أبيه علي بن الحسن المذكور أنه قال: حدثنا علي بن عبد الله بن الحسين عن موسى بن جعفر في قوله تعالى: "وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً" (آل عمران:97)، فهذا لمن له مال يسوقه من أجل تجارة فلا يسعه، فإن مات على ذلك فقد ترك شريعة من شرائع الإسلام إذا ترك الحج وهو واجد ما يحج به وإن دعاه قوم إلى أن يحج فاستحيا من ذلك فلا يفعل فإنه لا يسعه إلا أن يخرج ولو على حمار أبتر أجدع، وقول الله تعالى: ?وَمَنْ كَفَرَ?، فإنما يعني من ترك الحج وهو يقدر عليه". ابن ابی الرجال از برادر ناصر که مقيم مصر بوده و معروف است، نيز نام می برد:
"الحسين المحدث المصري، هو الحسين بن علي بن الحسن بن علي بن عمر الأشرف بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام، هو إمام الحديث، وشيخ القديم والحديث، يعرف بالمحدث، وهو صنو الناصر الكبير، ويروي عنه كثيراً (يعنی ناصر از او روايت می کند)، ويروى عنه جماهير المحدثين من أهل البيت، وفي الحاصر لفقه الإمام الناصر في كتاب المناسك حدثني الحسين بن علي أخي وأحمد بن محمد بن عمي قالا: حدثنا علي بن الحسن يعنيان أبي رحمه الله قال: حدثنا علي بن عبد الله بن الحسين عن موسى بن جعفر في قوله تعالى:"وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً" (آل عمران:97)، فهذا لمن له مال فسوقه من أجل تجارة فلا يسعه فإن مات على ذلك فقد ترك شريعة من شرائع الإسلام إذا ترك الحج، وهو واجد ما يحج به، وإن دعاه قوم إلى أن يحج فاستحيا من ذلك فلا يفعل فإنه لا يسعه إلا أن يخرج، ولو كان على حمار أبتر أجدع، ومن قوله تعالى: "وَمَنْ كَفَرَ" (آل عمران:97)، فإنه يعني من ترك الحج، وهو يقدر عليه".
90- أبو الحسن علي بن الحسين بن محمد شاه سربيجان
او را "العلامة الكبير رئيس العراق حجة الزيدية" خوانده اند. وی شاگرد أبو الحسن علي بن أبي طالب ملقب به المستعين بالله بوده است. صاحب المحيط بالإمامة در 2 جلد است که شرح مانندی بر کتاب الدعامة ابوطالب هارونی است و در مجله علوم حديث درباره آن سخن گفته ام.
91- علي بن الحسين الأثري الأيواري
استاد أبو جعفر هوسمي صاحب الإبانة است. "كان علي بن الحسين عالماً كبيراً قرأ على الأستاذ أحمد النيروسي الروياني وهو قرأ على عبد الله بن الحسن الأيوازي الروياني وهو قرأ على الناصر عليه السلام والناصر عليه السلام قرأ على محمد بن منصور، ومحمد بن منصور قرا على القاسم عليه السلام ".
92- علي بن العباس بن إبراهيم بن علي بن عبد الرحمن بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب.
"كان علي بن العباس قاضياً بطبرستان من الداعي الصغير، وله تصانيف كثيرة في الفقه وغيره، منها كتاب اختلاف الفقهاء أهل البيت، يذكر المسألة ويقول فيها: قال الحسين قال جعفر قال زيد قال فلان، وهو كتاب كبير، ومنها كتاب ما يجب أن يعمله المحتسب، وكتبه مشهورة بطبرستان، ذكر ذلك جميعه ابن عنبه النسابة ... وعلي بن العباس صحب الناصر للحق والهادي عليه السلام . قال في حواشي الإبانة: إن علي بن العباس سئل عن الإمامين فقال: كان الهادي فقيه آل محمد، وكان الناصر عالم آل محمد".
93- علي بن محمد بن صالح ( يا علي بن محمد صالح) بن مرتضى الجيلي
که پدرش نيز از عالمان بوده است.
94- علي بن محمد الزيدي
ابن ابی الرجال نام او را بدين صورت آورده: "العلامة الفاضل المفسر علي بن محمد الزيدي الملقب بسائر بيحان/بشاه سربيجان ...وذكره الملا يوسف حاجي وقال: له شرح تهذيب القراءة". احتمالا از خاندان صاحب المحيط است.
95- علي بن محمد الإيراني (احتمالا الايواري)
"العلامة الفاضل علي بن محمد الإيراني رحمه الله. هكذا ذكر الملا يوسف حاجي وقال له المفسر والله أعلم".
96- علي بن موسى بن الحسين المحدث المصري
" قال الملا يوسف حاجي رحمه الله تعالى: هو ذو الآراء الثاقبات، وهو صاحب المرشد". شايد از خاندان برادر ناصر اطروش بوده، به هر حال کتابش معروف است.
97- علي بن موسى البائدشي (شايد باغدشتي)
ابن ابی الرجال می نويسد: "نسبة إلى (البائدشت) قرية من قرى (آمل) ... صحب الناصر مدة مديدة، وله كتاب الإبانة في أصول الفقه وكتاب آخر في إثبات إمامة الناصر عليه السلام".
98- عمرو بن جميل بن ناصر النهدي
خود او از زيديان ايرانی نبوده، اما به دليل سفرش به خراسان مطالبی که در شرح احوال او ذکر می شود، اهميت زيادی برای شناخت محيط زيديان ايران به ويژه در خراسان دارد. در اينجا مطالبی را به نقل از ابن ابی الرجال نقل می کنيم:
"رحل إلى العراق ولقي الشيوخ وتلفق الإسناد وتتلمذ له الأئمة، وكان نبيهاً فاضلاً، ولقي بالعراق ... يحيى بن إسماعيل بن علي بن أحمد بن محمد بن يحيى بن محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن عبد الله بن الحسن بن الحسن الأفطس بن علي بن علي زين العابدين بن الحسين الشهيد بن علي بن أبي طالب ...و يحيى بن إسماعيل هو الذي بلغ دعوة الإمام المنصور بالله عليه السلام إلى ملك خوارزم علاء الدين وأجازه علاء الدين جائزة سنية عظيمة القدر، وأجل رتبته لرفعته في نفسه، فإنَّه من أعيان آل محمد وكبراء العلماء ولجلالة مرسلة، وكان الملك علاء الدين رحمه الله تعالى وأهل بلده من المحققين للعدل والتوحيد وحق أهل البيت ولهم استقامة عجيبة، وهم أعداء المجبرة والمشبهة الحشوية". به نقل از خود عمرو بن جميل نيز مطالبی آمده که می تواند برای شناخت محافل درسی زيديان خراسان به کار آيد: " قال عمرو بن جميل: كتاب جلاء الأبصار في تأويل الأخبار قرأته بتمامه ببلدة شادياخ نيسابور على أستاذي وشيخي السيد الإمام مفخر الأنام الصدر الكبير العالم العامل مجد الملة والدين وافتخار طه ويسين ملك الطالبية شمس آل الرسول أستاذ جميع الطوائف الموافق منهم والمخالف قبلة الفرق تاج الشرف يحيى بن إسماعيل بن علي الحسيني برد الله مضجعه ونور مهجعه، والإمام السيد المذكور قرأ على عمه السيد الإمام الزاهد الحسن بن علي العلوي، قال عمرو بن جميل: وأمالي السيد الناطق بالحق على أستاذي يحيى بن إسماعيل بشادياخ بنيسابور غرة المحرم سنة ثمان وتسعين وخمسمائة، وهو يرويه عن عمه الزاهد الحسن بن علي
الحسيني الجويني، قال عمرو: والصحيفة لزين العابدين، عن شيخي المذكور عن أبيه، قال: والصحيفة آل صوبة (کذا و احتمالا الصيدلي) عن يحيى بن إسماعيل عن عمه الحسن بن علي عن الشيخ الإمام عمرو بن إسماعيل عن الشيخ الزاهد علي بن حسن الصيدلي رحمهم الله تعالى في تاريخ المحرم سنة ثمان وتسعين وخمسمائة، قال: ونهج البلاغة بشادياخ نيسابور في مدرسة الصدر المقدم ذكره يعني يحيى بن إسماعيل في الضفة الشرقية شهر رمضان سنة ستمائة بقراءة الإمام الأجل الأعلم الأفضل معين الدين تاج الإسلام والمسلمين افتخار الأفاضل والأماثل في العالمين أحمد بن زيد بن علي الحاجي البيهقي بحضور الشيخ الإمام العالم العامل الفاضل البارع منتخب الدين تاج الإسلام والمسلمين سيد النحاة والقراء سالم البغدادي والشيخ الإمام العالم نجيب الدين جمال الإسلام افتخار البحار الحسين بن محمد الواسطي، قال عمرو: وأمالي السمان قرأته بتمامه على الإمام العالم الزاهد الورع التقي النقي شهاب الدين عماد الإسلام والمسلمين مفتي الشريعة مقتدى علماء الشيعة إبراهيم بن إسماعيل بن إبراهيم الحياني بقرية الحي من رستاق الري سنة خمس وتسعين وخمسمائة، قال عمرو بن جميل بعد كلام من نحو هذا: عذب من الزلال وهو السحر إلا أنه حلال يدعو لشيخه الصدر يحيى بن إسماعيل جزاه الله خيراً ما اعظم شأنه في العلم وفي أمر الدين، ولقد استفدنا منه أشياء أخر ما لم نستفده من غيره، فجزاه الله أحسن جزاء، وكان اتقان ما أثبته رضي الله عنه وأرضاه من كتبه لهذه الإجازة آخر يوم الاثنين لأواخر القعدة سنة ستمائة بظاهر شادياخ بنيسابور حرسها الله في خانقاه القباب عمرها الله تعالى، وهذه الإجازة التي تلفظ بها ليس مقصورة على بعض دون بعض، بل هي لجميع من رغب فيها من المسلمين والأشراف، وصلى الله على خير مبعوث من آل عبد مناف". او پس از اين سفر به يمن بازگشت: "ورجع اليمن فاجتمع بالإمام المنصور بالله وبمحمد بن أحمد بن الوليد وحرر لهم إجازة بهجرة قطابر ضحوة النهار يوم الاثنين الثالث من شهر ربيع الآخر من سنة ستمائة".
99- أبو زيد عيسى بن محمد بن أحمد بن عيسى بن يحيى بن الحسين بن زيد بن علي
"قال ابن عنبة: عالم كبير من علماء الزيدية فقيه متكلم، توفي بالري سنة ست وعشرين وثلاثمائة". شرحی از احوال او را پيشتر در مجله معارف نوشته ام.
100- أبو الفرج بن هندو
دانشمند معروف و صاحب کتابهای مختلف در طب و فلسفه. اطلاع ابن ابی الرجال درباره او جالب است، مطالبی که در منابع کهنتر زيدی نيز آمده است: "الشيخ الموفق، مكين الدين ... بارع وقته، وإنسان زمانه، كان قد حفظ المعقولات وتعلق بالفلسفيات حتى برع في ذلك، وصار برتبة لا يلحق، ثم تاب واستغفر، ورجع إلى مذهب الزيدية... صحب الإمام الناطق بالحق أبا طالب يحيى بن الحسين الهاروني صاحب التحرير، ومن شعره فيه:
سر النبوة والنبيا ... وزها الوصية والوصيا
إن الديالم بايعت ... يحيى بن هارون الرضيا
ثم استردت عادة الـ ... أيام إذ عانت عليا
آل النبي طلبتم ... ميراثكم طلباً بطيا
يا ليت شعري هل أرى ... نجماً لدولتكم مضيا
فأكون أول من يهز ... إلى الهياج المشرفيا".
101- أبو الفضل العباس بن شروين
دانشمند و متکلم زيدی و معتزلی ايرانی و از شاگردان قاضی عبدالجبار که حاکم جشمی شرحی درباره او در شرح العيون دارد: "قال الحاكم: عالم متكلم أديب فصيح زاهد. قيل: كان يحفظ مائة ألف بيت، وله كتب في الكلام حسان، مواعظه تشبه كلام الحسن، قرأ على قاضي القضاة، ورجع إلى بلده ودرس هنالك، وقصر أيامه على العلم والعمل، وكان يدعو إلى التوحيد والعدل بقوله وفعله. حدثني أحمد بن علي بن مخلد قال: اجتمع جماعة كنت فيهم، فأنشأنا أشعاراً، فعرضناها على أبي الفضل فحكم لي بالسبق، ثم قال لي: لا تضيع أيامك، واشتغل بالعلم، ثم أنشد:
ضاع عمر الشباب عني وأخشى ... أنَّ عمر المشيب أيضاً يضيعُ".
کتابی به عنوان المدخل إلى مذهب الهادي در فقه داشته است.
102- أبو الفضل الناصر
مصنف كتاب الوافي و کتاب كشف الحق.
103- القاسم بن محمد بن سليمان الجيلي
ابن ابی الرجال درباره او می نويسد:
"الفقيه العلامة الصدر، شمس الدر، داعي أمير المؤمنين أبو محمد القاسم بن محمد بن سليمان الجيلي الزيدي الناصري صاحب بلهجان (لاهيجان) رحمه الله من العلماء الكبار المعول عليهم في العراق وغيره، ووجه الإمام المظلل بالغمام رسالته ودعوته التي قال فيها: ونحن نعلمكم أيدكم الله والحمد لله رب العالمين، أن فينا من العلماء المبرزين عدداً كثيراً، وجماً غفيراً من العترة الهادية المهدية وأتباعهم من الفرقة الناجية الزيدية، فمن العترة شموس علم باهرة، وأقمار تم زاهرة، فمنهم من أولاد القاسم بن إبراهيم جماعة وافرة، يرجون للإمامة، ويؤهلون للزعامة، ويحف بهم من علماء الزيدية نجوم علم منيرة، وأقمار فهم مديرة، من عيونهم المشاهير الفقيه العالم ابن العالم جمال الدين حميد بن أحمد محيط بالأصولين إحاطة الهالة بالقمر، ومحتوي على الفروع احتواء الأكمام على الثمر، ضارباً في علم الفرائض بالحظ الوافر، ومن العربية بنصيب غير قاصر، أشبه أباه الشهيد حلماً وعلماً، وماثله خلقاً وخلقاً، ومن أشبه أباه فما ظلم، ثم ذكر الإمام جماعة من فضلاء الشيعة".
104- أبو القاسم العراقي
"الشيخ العالم بهاء الدين الأبري العراقي رحمه الله ذكره يوسف الحاجي العلامة المحقق، وعده من فقهاء المؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني عليه السلام".
105- أبو ثابت كوربكة (کوريکير/قوري گير) الديلمي
"الشيخ العلامة رئيس العراق جامع الفروع والأصول، وبرهان معلومها والمجهول، ... والد الشيخ العلامة المحقق شهر دبير، وعنه أخذ وهو تلميذ الأستاذ صاحب تعليق الإبانة الكبير يعقوب بن أبي جعفر بن محمد بن يعقوب".
106-كوركة العراقي
الشيخ المفتي العلامة كوركة العراقي رحمه الله هو أحد علماء الجيل المبرزين، ذكره العلامة الشيخ نعمة شارح الإبانة ونقل عنه في عدة مواضع، مما نقل عنه أن الوقف إذا انقطع مصرفه رجع إلى المصالح ملكاً، على معنى أنه يجوز تسليمه إلى الفقير، أو يملك الفقراء عينها ويجوز بيعها وهبتها، ونقل الأستاذ هذا القول عن العلامة شهراشوبه وغيره..."
107- محيي الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن علي بن أحمد بن جعفر بن الحسن بن يحيى بن إبراهيم بن محمد بن إبراهيم الأنف بن أحمد بن الوليد بن أحمد بن محمد بن عاصم بن الوليد بن عتبة بن ربيعة بن عبد شمس بن عبد مناف معروف به العبشمي؛ استاد الإمام المنصور بالله و شاگرد الإمام أحمد بن سليمان المتوکل. درباره او فرزندش علي بن محمد (علي بن حميد) مصنف شمس الأخبار نوشته است. عالم نامدار زيدي يمن که در ذيل شرح حال او می توان بر مسائل مهمی از حيات فرهنگی زيديان ايران اطلاع يافت: "ومصنفاته المشهورة سبعة وعشرون مصنفاً، كلها مفيدة، وهو الذي جود صناعة الجواهر والدرر لأبي مضر شريح بن المؤيد، وله تحرير زوائد الإبانة عن الإبانة، وذلك أن زوائد الإبانة في الأصل حواشي، وهوامش لجماعة من أهل العراق لمحمد بن صالح وغيره، فلما وصلت نسختها إلى اليمن في زمن الشيخ محمد بن أحمد بن الوليد هذا رحمه الله وجد الحواشي في بعض المواضع قد زادت على الأصل، لا يكاد يتميز الأصل في بعض المواضع، فنسخها رحمه الله جميعاً متناً وجعل علامة الإبانة الأصل، وعلامة الحواشي زيادة، وذلك في شهر رمضان سنة عشر وستمائة، قال: ومبلغ عمره إذ ذاك اثنتان وسبعون سنة، ثم عاش بعد ذلك، وتوفي وقت صلاة العشاء الآخرة من ليلة الثلاثاء لاثنتين وعشرين من شهر رمضان سنة ثلاث وعشرين وستمائة رحمه الله وجزاه خيراً ، ومن قواعد الزوائد هذه أنه إذا ذكر القاسمية عنى به القاسم بن إبرهيم عليه السلام ومن رأى رأيه من الأئمة عليهم السلام ومن فقائهم ومحصليهم رضي الله عنهم وإذا ذكر السادة عنى بهم جميع من رأى رأي القاسم عليه السلام من السادة مثل: أبي العباس وأبي طالب والمؤيد بالله وغيرهم رضي الله عنهم حتى الهادي وأولاده يدخلهم في هذه العبارة، وإذا أطلق الشيخ عنى به صاحب الإبانة الشيخ أبا جعفر، وإذا ذكر المشائخ عنى بهم صاحب المسفر محمد بن علي الإيراني، وشيبة ابن محمد وصاحب الهداية وأبا طالب الفارسي وأبا الفوارس رزقان بن أسفيحا وعلي بن بلال وأبا القاسم البستي، ويعد من جملة المشائخ أيضاً السيدين الإمامين أبا عبد الله صاحب المرشد، وأبا الفضل الناصر، وهو من أولاد الناصر عليه السلام وإذ ذكر المتأخرين عنى بهم الشيخ الحافظ علي بن أصفهان وابنه الفقيه أبا منصور والفقيه شهراشويه، وشهردبير بن الشيخ أبي ثابت، وكنيته أبو الفضل، واسم الشيخ أبو ثابت كوراكير...والفقيه جمال الدين واسمه أبو يوسف، والفقيه أبو المحاسن وابنه الفقيه أبو الرضا، والفقيه شهردبير بن علي، وبهذا يعرف أن في الأصحاب شهردبير أكثر من واحد، وابن أخيه نور الدين الفقيه مهدي بن أبي طالب، والفقيه باحون (باجويه بايد باشد) وكنيته أبو جعفر وابنه الفقيه محمد، وهو شيخ شمس الدين محمد بن صالح، والفقيه مردويه جوار، والفقيه جمال الدين حزمي دوست ابن دمكة، ومن كان في طبقتهم من الفقهاء الناصرية رحمهم الله تعالى وإذا ذكر السيدين عنى بهما: أبا العباس وأبا طالب رضي الله عنهما وإذا قال عندنا عنى به جميع أهل البيت عليهم السلام إذا لم يذكر خلاف أحد منهم، وإذا ذكر الفقهاء عنى بهم جميع فقهاء أهل السنة، وإذا ذكر الفريقين عنى بهم الشافعية والحنفية، وإذا ذكر فقهاء الأمصار عنى بهم الفقهاء الذين لهم أصحاب ومحصلون وناصرون لمذاهبهم مثل أبي حنيفة ومالك والشافعي وأحمد بن حنبل".
108- محمد بن الحسن الزيدي الديلمي.
که از ديلم به يمن رفته بوده است. از دانشمندان معروف يمن است. "وله مصنفات، منها كتاب قواعد عقائد آل محمد، وبيان ثبوت إمامتهم، وترجيح مذهبهم، وفضل زيد بن علي على سائر الأنام، قال: كان الفراغ من تأليفه وكتابته بصنعاء اليمن في شوال، وهو على ظهر السفر للرجوع إلى وطنه، ولم يبلغ ذلك، بل توفي رحمه الله في وادي مر في موضع يسمى أرض حسان شامي مكة حرسها الله تعالى بالإيمان سنة إحدى عشرة وسبعمائة، وكان وروده إلى اليمن المحروس أيام الإمام المهدي لدين الله محمد بن أمير المؤمنين المتوكل على الله المطهر المظلل بالغمام عليهما السلام ومن جملة كلامه في ذكر الباطنية أقماهم الله بعد أن بين مقالاتهم الفسلة، واعتقاداتهم النذلة الرذلة: ومن أراد ذلك، فعليه بكتاب الحسام البتار لحميد المحلي؛ لأنه أخذ من كتبهم المشهورة، مثل كتاب البلاغ الأكبر لأبي القاسم القيرواني، وكتاب الرضاع، وكتاب الجامع، وكتاب المبتدأ والمنتهى، وكتاب العلم المكنون والسر المخزون لأبي يعقوب السجستاني، ودعائم الإسلام والمحصول، وكتاب تأويل الشريعة، وغيرها، ثُمَّ قال: وإنما ذكر ذلك؛ ليطلع على مخازيهم من أراد ذلك؛ ومن مصنفاته رحمه الله كتاب الصراط في علم الطريقة، وكتاب التصفية في الطريقة أيضاً، وهما يتشابهان كثيراً، قال: إنه فرغ من جمع التصفية سنة ثمان وسبعمائة، وهما كتابان جليلان مفيدان في بابهما، عكف عليهما الصالحون بصعدة مدة، وصلح بهما أمه، ولما وقف الإمام المؤيد بالله يحيى بن حمزة عليه السلام على كتاب التصفية هذه، قال في مجموعه ما لفظه: لما وقفت على كلام الفقيه الصالح محمد بن الحسن الديلمي في علم المعاملة، وجدته قد سلك مسلكاً من مسالك من تقدم من مشائخ الطريق، كالجنيد، والشبلي، والبسطامي، ونقل كلامهم من غير تحريف ولا تبديل، وربما يكون في بعض كلامهم ألفاظ موهمة، ويقع في بعض إطلاقاتهم كلامات خارجة يتجاسرون بإطلاقها، وإذا سئلوا عن مفهومها، أبرزوا معاني معقولة، وأموراً مقبولة، يمكن تنزيلها على أمور الشريعة، ومقاصد الملة، وهم أخوف الناس لله، وأكثرهم تنزيهاً لذاته، وأبعدهم عن مقالات ضلال الفرق، فلا يظنن من وقف على شيء من كلامهم الموهم أنهم يقصدون معنى لا يليق بحال الربوبية، ولا يوافق أصول الحكمة، بل همهم تعظيم الخالق، وتطهير قلوبهم عن الرذائل، فهذا ما عندي فيهم إن شاء الله تعالى".
109- محمد بن صالح (يا محمد صالح) الجيلاني، پدر دو دانشمند زيدی ديگر به نامهای الحسن و الحسين که خود نيز از دانشمندان زيدی بود از ناصريان. پدر او را نيز از عالمان زيدی خوانده اند.
110- محمد بن عيسى العراقي
ابن ابی الرجال درباره او اطلاعات مهمی می دهد که درباره اخبار مطرفيان حائز اهميت است: "العلامة محمد بن عيسى العراقي القادم من الجيل والديلم، كان عالماً فاضلاً، كاملاً محققاً عارفاً، ... قدم اليمن، وكان يرى رأي المؤيد بالله عليه السلام ووفوده في الكسور بعد خمسمائة من الهجرة، ولما وفد تقدم إلى وقش وهي يومئذ مملوءه بالتطريف، فقامت سوق الحق معه، وتنبه الناس، وقد كان وقع بين القوم شقاق وخلاف بعد أن قدم شرح التجريد وشرح التحرير ونحوهما من التعاليق، فتكلم في معانيها على وفق الصواب الفقيه أبو السعود بن المنصور أبي ثور الأبهري الخنيص من حمير من آل ذي بهر من ولد أبي نصر الخنيصي محمد بن سعيد البسامة شيخ الهمداني صاحب الإكليل، فأجاد وأحسن، ونبت أفهام الجماعة عن معاني الكتب، فنافروا الشيخ أبا السعود، فلما قدم محمد بن عيسى حل الكتب المذكورة بما حلها علماء العراق الذين يعتمد عليهم، فاتصل به أبو السعود وزادت نفرة المطرفية عنه، وأشاعه عنه الخلاف، فلزم الجدال في بعض المسائل لهم، وأضرب عن بعض، فلما ظهرت له كراهتهم فلزم منزله، ثم صار بعد ذلك إلى هجرة الهراثم من بلاد وادعة وإلى بعض بلاد الأهنوم، ثم زعموا أنه أقرأ الناس أصول المطرفية. ومن عجيب أخبارأبي السعود بن أبي ثور أنه وفد على قاضي بالبون من آل أبي ثوير بالتصغير يقضي بغير علم، بل لكونه من بيت علم، فخطأه ابن أبي ثور، فقال: يخطئني وأنا ابن الثوير، فكادت حفائظ للعامة تغضب معه، فقال: لا بأس، أنت ابن الثوير الصغير، وأنا ابن الثور الكبير، فضحك الحاضرون".
111- المحسن بن الحسن بن الناصر المنتخب
"هو الذي قام بدعوة الإمام أبي طالب الصغير".
112- حاکم جشمي
دانشمند معروف. ابن ابی الرجال درباره او می نويسد: "الشيخ العلامة أستاذ العلامة الزمخشري الحاكم أبو سعيد (کذا) المحسن بن محمد بن كرامة الجشمي البيهقي، كان إماماً عالماً صادعاً بالحق، له جملة كتب، منها كتاب الإمامة على مذهب الزيدية، وله كتاب العيون وشرحه، وله كتاب تنزيه الأنبياء والأئمة، وله كتاب تنبيه الغافلين في فضائل الطالبين، وله كتاب التأثير والمؤثر، وله كتاب الانتصار لسادات المهاجرين والأنصار، وكتاب تحكيم العقول في الأصول، وله التفسير المبسوط بالفارسية، والتفسير المؤخر بالفارسية، والرسالة الغراء، وكتاب ترغيب المبتدي، وله كتاب (کذا) تذكرة المنتهي، وله كتاب العقل، وله كتاب في الشروط والمحاضر، وكتاب الأسماء والصفات، وكتاب نصيحة العامة، وكتاب الحقائق والوثائق والمنتخب في فقه الزيدية، وله السفينة المشهورة، وله تفسير القرآن الكريم، قدر تسعة أجزاء كبار، وغير ذلك إلى نيف وأربعين مصنفاً، وقتل بمكة غيلة في سنة خمس وأربعين وخمسمائة (کذا)، وعمره أحد وستون سنة، واتهم بقتله أخواله وجماعة من الجبرية بسبب رسالته المسماة برسالة الشيخ أبي مرة، وكان حنفياً، وانتقل إلى مذهب الزيدية رضي الله عنه".
113- الشريف محسن بن محمد الحسني.
درباره او ابن ابی الرجال می نويسد: "القادم من طبرستان إلى شهارة بشهر جمادي الأولى سنة خمس وثمانين وأربعمائة، أيام الأميرين الفاضل وذي الشرفين، كان يحدث على مذهب الزيدية، وله في الحديث لسان، وفي الأدب حظ، وتحدث معه الناس في شأن الحسينية أصحاب الحسين بن القاسم، فقال: عندنا بطبرستان ونواحيها من الشيعة الحسينية زهاء ستة عشر ألفاً، ولهم شريف فاضل يمتاحون من علمه، وعندهم من كتب المهدي عليه السلام المعجز والتفسير، ثم ذكر شهارة، فقال: اشتهارها ببلادنا أكثر، وهي عندنا أشهر، ومن وصل منها إلى بلادنا له حال وشأن يتبارك به، وهي عندنا مذكورة في قصة لأمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات الله عليه، بينها باسمها، وسماها قبة الإسلام في اليمن، حولها ثلاثمائة وستون وادياً في ناحيتها معادن أربعة ذهب وفضة فراغ وكحل". از اينجا معلوم می شود که حسينيان در طبرستان هم بوده اند.
114- محمود بن علي بن باش الديلمي
"العلامة محمود بن علي بن باش الديلمي والعلامة عبد المنصور الجيلاني، من كبار العلماء، ووصل (کذا) إلى الإمام أحمد بن الحسين عليه السلام."
115- الشريف العلامة أبو طالب المرتضى بن مجد بن أبي الرضى حيدر بن الأشرف سراهنك بن أبي الكرم محمد بن أبي زيد يحيى بن علي بن يحيى (بن علي) بن الحسين سراهنك المرعشي الرازي بن حمزة النجيب بن الحسن القاضي العالم بن الحسين الأمير الرئيس بن علي المرعشي الأمير مساهم سادات العراقيين بن عبد الله بن محمد أبي الكرام بن الحسن الحليم بن الحسين الأصغر الحليم بن زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب سلام الله عليهم. ذکر او قبلا به مناسبت ابن جميل النهدي رفت.
116- القاضي أبو منصور الشريحي
" من نافلة جعفر الصادق... صاحب الزيادات". اطلاعات درباره او آشفته است.
117- أبو عبدالله الوليدي القاضي.
از شاگردان ناصر اطروش که او را "صدر الزمان، حافظ علوم العترة" خوانده اند. کتاب الألفاظ دارد که در فتاوی و سخنان ناصر است. چرا که به تعبير ابن ابی الرجال: " وذلك أنه كان يلزم مجلس الناصر ويعلق جميع ما سمع منه مما يتصل بجنس العلم، والأدب ويتعلق بضرب من الفائدة، وصنف كتاباً في ذلك سماه ألفاظ الناصر، وهو كتاب معروف، قال الإمام أبو طالب رضي الله عنه ومن نظر فيه عرف يقين الناصر عليه السلام وفضيلته".
118- أبو طالب نصر بن أبي طالب بن أبي جعفر.
فقيه زيدی. اطلاعات مهمی در ذيل شرح حال اوست که آنرا نقل می کنم:" هو فقيه الزيدية في عصره، وعالمهم، اجتمع في خزانته من عيون العلم اثنا عشر ألف كتاب، ووصل إلى اليمن داعياً إلى الإمام أبي طالب الصغير، وهو يحيى بن أبي الحسين بن أحمد بن أبي القاسم الحسني بن المؤيد بالله بن الحسين الهاروني عليهم السلام الخارج بجيلان الراتب أمره أولاً في الموضع الذي أظهر الناصر للحق نفسه فيه، وهي قرية حوبة بكحائل رأس جيلان، وترتب الأمر في هذه الدعوة سنة اثنين وخمسمائة، وقد عده الإمام في البحر من أئمة الهدى، وكان مبرزاً في العلوم حافظاً حيفاً للباطنية، قتل منهم في يوم واحد ألفاً وأربعمائة، أخذ من قلاعهم ثماني وثلاثين قلعة، وكاتبه صاحب عمان، وكان زيدياً محباً مناصراً له، وكانت حاشيته وغلمانه اثنا عشر ألفاً على مذهب الهادي عليه السلام وخدامه كلهم يصلون، ولا يستجيز أن يستعين بفاسق، وكان له من الهيبة ما لم يكن لأحد مثله، وكان يركب الفرس من الأرض لشدته وقوته وتمام بسطته، وكان له غاشية على سرجه خشية من سم الباطنية، وكان الشيخ أبو طالب هذا من أنصاره، وخرج إلى صعدة ومعه ابناه وشريف من ولد الهادي الأصغر يحيى بن محمد بن يحيى بن الهادي إلى الحق عليهم السلام يقال له الحسين، ورجل من وجوه الناصرية يقال له الحسين بن يوسف، ورجل آخر من الأعيان يقال له عبد الله بن المبارك البرجي، وشاعت لمقدمهم الشوائع، وعلا صيتهم، وكان حجاج اليمن العلماء والفقهاء قد اجتمعوا بحجاج الجبال ونواحي الري وطبرستان والجيل والديلم، وشهدوا لهم بالدعوة وثبات الداعي، وكان من مشاهير الموسم القاضي أبو طالب الرازي المذكور هنا، وعبد الجليل القزويني، فأنهض لدعوتهالسيد الأمير المحسن بن الحسن ، وكان من عيون آل الهادي وشجعانهم وعلمائهم، فملك حصوناً ورعية وعسكر عساكر".
119- القاضي يوسف بن القاضي حسن الكلاري
شارح الزيادات است.
120- السيد العلامة الكبير يحيى بن إسماعيل بن علي بن أحمد بن محمد بن يحيى بن محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن محمد بن عبد الله بن الحسن بن الحسن الأفطس بن علي بن علي زين العابدين بن الحسين الشهيد بن علي بن أبي طالب عليهم السلام جميعاً.
از علمای زيدی خراسان در نيشابور که ابن ابی الرجال او را چنين می خواند: "من مفاخر الزيدية". پيشتر به مناسبت ذکر ابن جميل النهدي احوال او تا اندازه ای گذشت. "ويحيى بن إسماعيل هو الذي بلغ دعوة الإمام المنصور بالله عليه السلام إلى ملك خوارزم علاء الدين (منظور علاء الدين تکش است) وأجازه علاء الدين جائزة سنية عظيمة القدر، وأجل رتبته لرفعته في نفسه، فإنَّه من أعيان آل محمد وكبراء العلماء ولجلالة مرسلة، وكان الملك علاء الدين رحمه الله تعالى وأهل بلده من المحققين للعدل والتوحيد وحق أهل البيت ولهم استقامة عجيبة، وهم أعداء المجبرة والمشبهة الحشوية، ذكر هذا في الحدائق في صفة علاء الدين". درباره موضوع اخير در فصل پنجم کتابم سخن گفته ام.
121- يوسف بن الحسن (أبي الحسن) بن أبي القاسم الديلمي المرقائي (يا المرفاني /المرکالي). "المدفون في بكيل (گيل يا منجيل؟)". کتابهای تفسير القرآن؛ سمط الدرر شرح التحرير؛ عمدة الوالي و سيرة الأئمة دارد. فرزندش شهردوير بن يوسف است که کتاب لوائح الاختيار/ الاختبار في بحث الروح والنور وعذاب القبر دارد. قبلا ذکرش رفت. ابن ابی الرجال به مناسبتی در ذيل شرح حال ابوالفضل العباس بن شروين، يادی می کند از شماری از ابوالفضلهای زيدی که در آنجا باز درباره اين خاندان سخن می گويد. من عين عبارت او را نقل می کنم، چون شامل فوائد ديگری است که برای رجال ديگر مذکور در اين يادداشت هم به کار می آيد: "... وهذه الكنية الشريفة قد اشتهر بها من أصحابنا العراقيين رحمهم الله تعالى، منهم أبو الفضل الناصر من الأجلاء الأماثل، وقد مر بذهني أنه دعا، وهو مصنف كتاب الوافي اسمه كاسم كتاب علي بن بلال، وله كتاب كشف الحق، ومنهم أبو الفضل شهراشويه المدفون في مالفحان، صاحب حاشية الإبانة، ومنهم أبو الفضل (کذا) شهردوير صاحب دلائل التوحيد في الكلام وتفسير القرآن، وله أخ اسمه إسماعيل، عالم كبير، وذكر الملا يوسف الحاجي الناصري الزيدي رحمه الله هذا، وذكر قبله شهردوير بن يوسف الديلمي المرفاني صاحب لوائح الاختبار في بحث الروح والنور والقبر، وقال: إن هذا المسمى بأبي الفضل أبوه ولعله حينئذ شهردوير بن شهردوير بن يوسف، وقد ذكر في حواشي الإبانة في باب الوقف شهردوير بن علي هكذا في حواشي الإبانة، ولعله شهردبير ... كما ذكر هذا السيد أحمد بن أمير الحسني القادم من العراق في إجازته للشباطي.قلت: قال بعض العلماء: دبير بمعنى شيخ، وشهر اسم المدينة، أي شيخ البلدة، قدم المضاف إليه على المضاف على عادة العجم". در اينجا بر خلاف موارد ديگر درباره خاندان صاحب تفسير ديلمی که الذريعة آن را معرفی کرده، دچار اشتباهاتی شده است. برای تصحيح اين موارد به پيش از اين مراجعه شود. نيز مراجعه شود به توضيحاتی که درباره جدشان يوسف در کتابم داده ام.
122- به عنوان آخرين عالم زيدی که البته او را در شمار امامان زيدی عموما نام می برند، و نام او استطراداً در کتاب مطلع البدور آمده است، بايد از ابوالرضا الکيسمي نام برد که به دليل اشتمال مطلب ابن ابی الرجال بر نکاتی تاريخی در اينجا درج می شود:
" السيد الإمام المعروف بكنيته أبي الرضى الحسيني الكيسمي المدفون بكيسم قرية معروفة بجيلان وقد كان في بداية أمره من أعوان الحسين الناصر من أولاد الناصر الكبير، فلمَّا قبض إلى رحمة الله أحبَّ أبو الرضى البقاء على الولاية؛ لأنه لا يرى بطلانها بالموت، مع أنه صالح في نفسه جامع للشرائط. قال العلامة الحافظ محي الدين يوسف بن أبي الحسن الجيلاني رحمه الله: وأبو الرضى هذا ربَّما يوجد ذكره في حواشي الإفادة والزيادات عند المسائل المشكلة فيهما، واتفق بينه وبين الإمام الحقيني مقال أثرته الوشاة فتشاورا فراسله في موعدٍ يوماً بالاجتماع لتدبير صلاح أمرهما، فاجتمعا يوماً في موضع، وكان بينهما وادٍ وعلى الوادي قنطرة فتسارع بعض من خاف من اختلاط الفريقين بالكريهة إلى القنطرة فهدم وسطها بحيث لم يمكن العبور عليها لراجل ولا فارس، فكان فارقاً بين الفريقين، فتعاين الشريفان رضي الله عنهما وسلم كل واحدٍ منهما على صاحبه، ثم قال أحدهما مخاطباً لصاحبه: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: (عليكم بالتواصل والتوازر والتبادر وإياكم والتقاطع والتدابر والتحاسد فكونوا عباد الله إخواناً) وأظن قائل ذلك الإمام الهادي رضي الله عنه (وقال الآخر) وقال صلى الله عليه وآله وسلم: (المسلم أخو المسلم لا يخونه ولا يخذله ولا يظلمه ولا يستحقره ولا يقبل عليه قول النمَّام وأسَّ التقوى هاهنا وأشار بيده إلى صدره فحسب امرئٍ من الشر أن يحقر المؤمن، دمه حرام وعرضه حرام وماله حرام، وحرام أن يظن به ظن السوء) ثُمَّ انصرف الفريقان إلى وجههما، ولمَّا استشهد الهادي رضوان الله عليه (مراد الهادي الحقيني است) تمحضت ذروة الإمامة للإمام أبي الرضى، فاعتلى عليها ودعا الخلائق إلى نفسه واستَولى على جميع أقطار جيلان وديلمان إلى حدود طبرستان، وكانت المملكة القاسطة الجائرة إذ ذاك في ديلمان لآل حوَّاء كانوا ناصريين في الدعوَى فرعونيين بالغشم والظلم، فنابذهم الإمام منابذة علويَّة، واتفق له معهم أنه كان في مسجد قرية يقال لها: أملش، فأراد بعض آل حواء الهجوم عليه، فتكاً ونهباً، وقال: اليوم أفقأ عينه للإمام، فهجم على المسجد بغتة بقضّه وقضيضه، فوثب الإمام وأصحابه، فكان في أصحابه صاحب يقرأ في إصلاح المنطق، فرماه الظالم بمزراق فاتَّقاه الصاحب لكتاب الإصلاح، ثُمَّ عطف على الظالم بالمزراق فضربه على عينه ففقأه بعزة الله تعالى، ولقد بلغني أن فرس الظالم أعانه على فقئ عينه بأن دنا إلى جدار المسجد حتى توكأ ذباب المزراق بالجدار فلج به الفرس حتى تفقأت العين".
جمعه ۵ مرداد ۱۳۸۶ ساعت ۲:۵۹
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت