آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۵۵٫۳۶۰ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۳ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۱۱۵
بازدید از این یادداشت : ۸۷۲

پر بازدیدترین یادداشت ها :

آقای کدیور همچنین مشایخ قم را در شمار پیروان نظریه علمای ابرار خوانده اند. روشن است که چنین نیست. اما قبل از توضیح لازم است عین عبارات ایشان را با هم مرور کنیم. آقای کدیور می نویسند:

مشايخ قم در اين زمينه در دو محور به شدت حساس بودند، يكي پرهيز جدي از نقل از افراد ناشناس و تفحص در حال راوي جهت اطمينان از اعتبار سند روايت در انتساب به امام. ديگري، مقابله بي‌امان با انديشه‌هاي انحرافي بويژه غلو. قمي‌ها اين دو نكته را از ائمه عترت آموخته بودند و در رعايت اين دو ضابطه به غايت سختگير بودند. اين سخت ‌گيري علمي، حوزه قم را در آن دو قرن از اعتبار علمي فراوان برخوردار كرده بود تا آنجا كه در آغاز غيبت امام دوازدهم عملا مرجعيت علمي تشيع را حائز شده بود. به لحاظ اعتقادي مشايخ قم به شدت با انديشه تفویض و انتساب هرگونه اوصاف فرابشري به ائمه برخورد مي‌كردند. به نظر ايشان روايات حاوي استناد اينگونه صفات به ائمه رواياتي غیر معتبر و راويان آنها غير قابل اعتمادند...به عبارت ديگر، مشايخ قم منكر انتساب اوصاف فوق بشري به ائمه و از قائلان به رويكرد بشري به امامت بوده‌اند و در حدود دو قرن نمايندگان رسمي جامعه شيعي محسوب مي‌شده‌اند.

مشایخ قم چنانکه اسناد تاریخی نشان می دهد نسبت به گروه های غلات و مفوضه حساسیت داشتند. در این تردیدی نیست. اما این بدین معنا نیست که آنان به عقاید مشترکشان با غلات و مفوضه هم حساسیت داشته و از آن نوع عقاید و باورها دست شسته بودند. باری، آنچه مسلم است آنان نسبت به هویت های مذهبی خط غلات که معمولاً با خط اهل فقه در میان روات مشکل داشتند حساسیت داشتند اما این به معنی نفی باورهایی نبود که جزء میراث مشترک امامیه و یا اکثریت آنان قلمداد می شد. اگر آنچه آقای کدیور در خصوص مشایخ قم و اعتقادات آنان بیان کرده درست باشد پس چرا همین مشایخ صدها و بل هزاران حدیث متعلق به ابواب امامت و ولایت را در کتاب هایی مانند کافی و بصائر نقل می کرده اند. مگر راوی بیشتر ابن احادیث همین احمد بن محمد بن عیسی نیست؟

اما این نکته را هم باید اضافه کنم که برخلاف نظر آقای کدیور اخراج شماری از محدثان از قم از سوی احمد بن محمد بن عیسی به سبب غلو آنان نبوده. مگر برقی در شمار غلات شیعه بوده؟ برقی راوی تعداد زیادی حدیث در ابواب فقه و شریعت و طهارت است. احمد بن محمد بن عیسی به عنوان رئیس مذهبی و سیاسی قم برقی و امثال او را به سبب کنترل سیاسی و اجتماعی شهر و برای اداره تعاملش با نمایندگان خلیفگان عباسی اخراج می کرد. در واقع غلوی که در این زمینه خاص مورد نظر او بود همان معنای عمومی غلو در ادبیات محدثان سنی بود که بالاصاله شامل نقل روایات در نقد و طعن مشایخ ثلاثه اهل سنت می شد. برای تنظیم مناسباتش با نمایندگان خلیفه احمد بن محمد بن عیسی ناچار با برخورد با کسانی مانند برقی بود. به ویژه اینکه کسانی مانند برقی و یا سهل بن زیاد و حتی ابو سمینه در نقل احادیث بی محابا بودند و چندان در بند نقل احادیث از مشایخ ثقه و مورد اعتماد نبودند و رعایت موازین را در نقل حدیث نمی کردند. راست آن است که مشایخ قم و از جمله احمد بن محمد بن عیسی بر حفظ هویت یکدست مذهبی قم و با اتوریته دینی و سیاسی اشعریان تأکید بسیار داشتند و سیاست مذهبی آنان در حفظ این یکپارچگی مذهبی بود. بنابراین هم با غلات شیعه برخورد می کردند و هم با کسانی که با نقل روایات مثالب حساسیت جامعه سنی اطراف را بر می انگیختند. علاوه بر این برای حفظ هویت یکپارچه شهر احمد بن محمد بن عیسی تلاش داشت تا از ورود اشخاصی که این هویت مذهبی را به انحایی و از جمله نقل احادیثی غیر مقبول مورد مخاطره قرار می دادند ممانعت کند و با مرجعیت آنان مقابله کند.

یکی از شواهد هم این است که با وجود مقابله با کسانی امثال سهل بن زیاد احادیث او به وفور در کتاب های مکتب قم روایت می شد. روشن است که داوری درباره مسائل تاریخی نیازمند بررسی همه جانبه است و صرف اتکا بر یک نکته که او را از قم اخراج کرده اند نمی تواند بدون دیدن سایر مطالب قابل فهم برای مؤرخ دقیق النظر باشد.

آنچه درباره سختگیری قمیان در نقل حدیث در منابع گفته می شود بیشتر مربوط است به مکتب ابن الولید قمی که از او شیخ صدوق هم تبعیت می کرده. طبعاً این سختگیری ها حتی شامل مشایخ قدیمتر قم هم می شده کما اینکه یکی از مهمترین نظرات نقادانه ابن الولید درباره احادیث کتاب نوادر الحکمه است که خود از مهمترین آثار قمیان بوده و مورد بهره برداری وسیع آنان قرار داشته است. اما نباید در عین حال فراموش کرد که با این وجود بغدادی ها و از جمله حسین بن عبید الله غضائری (پدر ابن الغضائری) به مراتب دقت نظر و سختگیری بیشتری نسبت به روات و همچنین غلات داشته اند و بیشترین نقادی ها از آنان در کتاب ها ثبت شده است. در واقع اگر اختلافی میان مکتب بغداد و قم در این زمینه وجود داشت نه چندان به مباحث رجالی و سختگیری های حدیثی مربوط بود (گرچه اختلافاتی کم و بیش میان آنان در این زمینه وجود داشت که شرحش جای دیگری می طلبد) بلکه به دلیل اختلاف نظر در مباحث کلامی و فقهی بود. قمیان اهل اخبار و از اصحاب حدیث بودند و بغدادیان عمدتا از اهل کلام و فقه اجتهادی و اصولی. قمیان به دلیل اعتنای اصلی به حدیث و اهمیتی که به حدیث می دادند طبعاً عنایت بیشتری به نحوه نقل احادیث داشتند و حساسیت های بیشتری را اعمال می کردند. اما با این وصف ریشه اختلافات را نباید در این مسئله و یا حساسیت قمیان نسبت به گروه های غلات دانست. اصل اختلاف در مباحث کلامی و فقهی بود. بغدادیان مانند نوبختی ها و حتی شیخ مفید اگر مبانی کلامیشان اقتضا می کرد و یا دست کم مانعی نمی دیدند شماری از باورهای اهل غلو را هم می توانستند بپذیرند اما قمیان چون به علم کلام التزام نداشتند بنابراین تنها بر مبانی حدیثی و اصول نقادی خود تکیه می کردند. فی المثل در مسئله سهو النبی چنین است. در حالی که شیخ مفید منعی در آن نمی دید شیخ صدوق نسبت به آن حساسیت نشان می داد. این مورد یا مورد شهادت ثالثه در اذان که شیخ صدوق روی آن تکیه می کند از یک سو بخشی از حساسیت کلی قمیان بود نسبت به گروه های غلات و حفظ وحدت مذهبی قم چنانکه گذشت و قسمتی هم از دیگر سو مربوط بود به حساسیت نسبت به مأثورات حدیثی که تنها سرمایه قمیان بود. این موارد ربطی به مسئله فوق بشری بودن امامان و نظریه مزعوم علمای ابرار ندارد. شیخ صدوق که خود نماینده مکتب قم است و استادش ابن الولید و استاد دیگرش سعد اشعری و استاد همین سعد اشعری یعنی احمد بن محمد بن عیسی بیشترین احادیث ولایی و باطنی محور را در کتاب های ما نقل کرده اند. آقای کدیور چه توجیهی برای نقل این احادیث در کتاب های حدیثی دارد؟ آیا همه را در شمار مجعولات متأخران می پندارد؟ شگفتا...
يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۴۶
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت

شهاب
۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۲:۲۳
سلام
در عبارتِ «فی المثل در مسئله سهو النبی چنین است. در حالی که شیخ مفید منعی در آن نمی دید شیخ صدوق نسبت به آن حساسیت نشان می داد.» آیا نام شیخ صدوق و شیخ مفید نباید جابه‌جا شود؟ مگر آنکه معنایی دیگر مراد باشد.

پاسخ: ممنونم. مقصود همان است که می فرمایید. یعنی شیخ صدوق نسبت به رد سهو النبي حساسیت داشت.