(يادداشتی است کوتاه که سال ها پيش نوشتم وهمينک جهت درج در کتابی برای بزرگداشت شخصيت علمی و دينی فقيه محقق نادره دوران آية الله شبيری زنجانی منتشر می شود. شرح حال ابو سعد سمّان را شيخ منتجب الدين در فهرست خود آورده و از آنجا که بهترين پژوهش ها درباره فهرست منتجب الدين به قلم معظم له است آن را برای انتشار در اين کتاب مناسب يافتم. )
أبو سعد إسماعيل بن على بن الحسين بن محمد بن الحسن بن زنجويه السمّان الرازي الحافظ (تولد: حدود 371 ق، د. 24 شعبان 445 ق)، محدث و دانشمند زيدی مذهب با گرايش معتزلی از شاگردان قاضي عبد الجبار همداني و ساکن در ري بود. از مهمترين ويژگيهای او اين است که با وجود آنکه زيدی و معتزلی مذهب بود، اما در عين حال به دليل تبحرش در حديث سنی و سفرهای زيادی که برای فراگيری حديث و شنيدن آن نزد مشايخ مختلف حديث در شهر های گوناگون داشت، در ميان منابع حديثی و رجالی سنی مذهب که طبعا با معتزليان مخالفند هم شهرت دارد.
منابع شرح احوال ابو سعد سمّان بر چند گونه اند: دسته اول منابع سنّی اند که از او به عنوان يک محدث و در عين حال عالمی معتزلی با گرايش به تشيع ياد کرده اند. در اين دسته منابع، مهمترين کتابها را بايد ذيل تاريخ مولد العلماء تأليف الکتّاني، الأنساب ابو سعد سمعاني، تاريخ دمشق ابن عساکر، معجم البلدان ياقوت حموي، التدوين رافعي و دست آخر بغية الطلب ابن عديم دانست. جز الکتّاني که خود از راويان سمّان بود، اين منابع علاوه بر اطلاعاتی که از طريق برخی شاگردان سنی مذهب ابو سعد سمّان در اختيار داشته اند، عمدتا متکی اند بر يادداشتی از يک شاگرد زيدی / معتزلی مذهب او به نام ابن مردک / مزدک که مهمترين اطلاعات را درباره ابو سعد سمّان در اختيار ما قرار می دهد. علاوه بر اينها بخشی از اطلاعات منابع سني ياد شده درباره ابو سعد سمّان متکی است بر کتابهای معجم الشيوخ و معجم البلدان او که حاوی اطلاعاتی مهم درباره سفرهای علمی و مشايخ و استادان ابو سعد سمّان بوده و متأسفانه اين دو کتاب سمّان همينک در اختيار نيست و بنابراين اين اطلاعات تنها از طريق منابع واسطه در اختيار ماست. دسته دوم اطلاعاتی است که منابع شرح حال نگاری معتزله در اختيار ما قرار می دهند. در اين ميان به طور ويژه بايد به شرح عيون المسائل حاکم جشمي اشاره کرد که خود از معتزليانی است که در خراسان درست دو نسل پس از سمّان می زيسته است. دسته سوم منابع شرح حال نگاری زيديه و يا "اجازات" آنان است که اطلاعات مهمی به ويژه در ارتباط با نحوه روايت کتاب امالي او در ميان زيديان در اختيار ما قرار می دهند. منابع زيدي يمنی اطلاع زيادی از زندگی سمّان نداشته اند و بيشتر در اين زمينه متکی بر منابع سنی اند. اصولا منابع زيدی يمنی اطلاع درستی از وضعيت زيديان ري و خراسان و شمال ايران نداشته اند. تنها منابع محدودی از ميان کتابها و اسناد مربوط به تواريخ عالمان زيدي ايرانی بعدها به يمن رسيد که در ضمن آنها و يا آنچه به طور کلی از زيديان ايرانی در اختيار ما قرار دارد، مطلب مهمی درباره ابو سعد سمّان ديده نمی شود. دسته چهارم منابع امامی اند که به دليل اينکه شيخ منتجب الدين رازي نويسنده و عالم اهل ري چهار نسل پس از ابو سعد سمّان از او در فهرست خود به عنوان عالمی امامی نام برده، بنابراين به تبعيت از او همگی منابع امامی ابو سعد سمّان را در شمار عالمان امامی قرار داده اند.
همانطور که گفتيم مهمترين اطلاعات درباره ابو سعد سمّان مطلبی است که يکی از شاگردان زيدی مذهب سمّان درباره او اظهار داشته است. اين مطالب تنها از طريق منابع سنی در اختيار ماست. در حالی که بيشتر منابع شرح حال نگاری سني مربوط به سمّان اين مطالب را به نقل از واسطه ای به نام ابو محمد عمر بن محمد العليمي (گاه با تحريف به الکلبي؛ برای او نک: سمعاني، الأنساب، 4/ 232) و بدون اشاره به ابن مزدک/ مردک، شاگرد سمّان نقل کرده اند، ابن عديم مستقيما به يادداشت ابن مزدک/ مردک دسترسی داشته؛ يادداشتی که شاگرد اين شخص يعنی عالم نامدار معتزلی زمخشري از روی آن رونويسی کرده بوده و ابن عديم خود خط زمخشري را ديده بوده است (نک: ابن عديم، بغية الطلب، 4/1714).
اين اطلاعات مهم کما اينکه گفتيم متکی است بر مطالبی که يکی از شاگردان سمّان، الأستاذ ابو علي الحسين بن محمد بن مزدک/ مردک در نوشته ای ("في تاريخه": معلوم نيست منظور کتابی از ابن مزدک است و يا منظور گفتار ابن مزدک است درباره "تاريخ" مرگ ابو سعد سمّان) ابراز داشته بوده که حاوی اطلاعات مهمی درباره اوست. اين مطالب را زمخشري که شاگرد ابن مزدک بوده به نقل از وی بر روی نسخه ای که از معجم الشيوخ ابو سعد سمان به خط خود فراهم کرده بود و ابن عديم آن را ديده و نقل کرده است (نک: ابن عديم، بغية الطلب، 4/ 1713): ابن مزدک ابو سعد، "الشيخ الزاهد" را عالم، فقيه، و متکلم اهل ري می خواند و می گويد که او دانشمندی بلا منازع در علوم مختلف بوده است: در قراءات قرآنی، حديث، معرفت رجال و انساب، فرائض و حساب، شروط و مقدرات. او امام در مذهب و فقه حنفي بود و نيز در خلافيات ميان حنفيان و شافعيان و همچنين در فقه زيديه و علاوه بر همه اينها در علم کلام تخصص داشت. او افزوده است که ابو سعد سمّان بر مذهب "الحسن البصري" و ابو هاشم جبّايي بوده است. درباره سفرهايش اشاره می کند به زيارت مکه و نيز سفر به عراق، شامات، حجاز، بلاد مغرب و اينکه شيوخ بسياری را درک کرد و بر سه هزار تن از مشايخ عصر قرائت نمود و گفته می شده که هيچگاه مانند خودش را نديد. او افزوده که سمّان باز در آخر عمر برای طلب حديث قصد اصفهان کرد؛ اين احتمالا همان زمانی است که عبد العزيز بن محمد النخشبي وی را در اصفهان ديده بوده است (نک: پس از اين). تاريخ مرگ ابو سعد را ابن مزدک/مردک دقيقا روشن کرده است: شب چهارشنبه 24 شعبان 445 ق (با وجود اختلافی که درباره تاريخ مرگ او وجود دارد اما بايد اين تاريخ دقيقتر از مابقی گزارشها باشد؛ نک: پس از اين). ابن مردک اشاره دارد همچنين به مدت عمر ابوسعد که 74 سال بوده است. با اين حساب او با توجه به تاريخی که ابن مزدک از سال مرگش به دست داده، می بايست در 371 ق به دنيا آمده باشد. ابن مردک علاوه بر مقام علمی ابو سعد، اشاره دارد به اينکه او زهد پيشه و بسيار اهل تقوی و عبادت و دوری از گناه بود و همچنين از درخواست کمک از مردمان پرهيز می کرد. او اضافه می کند که ابو سعد بسيار پاک و ساده زيست بود و همه اوقات عمرش را به قرائت قرآن، تدريس، روايت حديث و يا کتابت و عبادت و ارشاد خلق گذراند. او تمامی کتابهايی که در طول عمر خود گردآورده بود، بر عامه مسلمانان وقف نمود. ابن مزدک در يک سخن تعبيرش درباره ابو سعد اين است: وی "تاريخ الزمان" و "شيخ الاسلام" و "بقية السلف والخلف" بود. ابن مزدک که گويا او را تا آخرين لحظات زندگی درک کرده بود اشاره دارد به بيماری وی در پايان عمر. فردای روزی که وی مرد، او را در جبل طبرک در نزديکی قبر فقيه برجسته حنفي محمد بن الحسن الشيباني و قبر ابو الفتح عبد الرزاق بن مردک دفن کردند (نک: 4/1714).
از ميان شاگردان ابو سعد سمّان خوشبختانه شرح حالی که يکی از شاگردان سنی مذهبش از او به دست داده نيز در اختيار است: محدث معروف عبد العزيز بن أحمد الکتّاني، در کتاب ذيل تاريخ مولد العلماء ووفياتهم (ص 196 تا 197)، وفات او را در شعبان 447 ق در ري ثبت کرده است. الکتّاني می افزايد که ابو سعد سمان در دمشق بر ما وارد شد و از شيوخی چون عبد الرحمن بن عثمان بن أبي نصر حديث شنيد و در عين حال از أبو طاهر محمد بن عبد الرحمن المخلّص البغدادي (شيخ بغدادي اش) در دمشق روايت می نمود و حديث نقل می کرد. الکتّاني نيز بر اينکه استادش معتزلی بوده تأکيد دارد و در ضمن وی را در شمار بزرگان حافظان حديث قلمداد می کند و به ورع و زهد او اشاره دارد (نيز نک: ابن عساکر، 9/23).
علاوه بر مطالب ابن مزدک/مردک و الکتّاني، دو شاگرد سمّان، مطالب سمعاني در الأنساب و ديگر آثارش درباره ابو سعد سمّان اهميت ويژه ای دارد؛ خاصه که سمعاني خود سه نسل پس از سمّان به ري، زادگاه و محل اقامت ابو سعد سفر کرده بود و مطالبی را هم از ديگر شاگرد سمّان، النخشبي نقل می کند. سمعاني می نويسد که ابو سعد سمّان برای فراگيری و استماع حديث به عراق، حجاز، شام و مصر مسافرت کرد و مشايخ زيادی را ديد و از آنها حديث شنيد. وی ادامه می دهد که او پس از اين سفرها باز به ري بازگشت و در زمانش شيخ معتزليان آنجا قلمداد می شد. طبعا مقصود او تنها شيخ و بزرگ از لحاظ جايگاه اجتماعی و يا صرفا در جايگاه دينی است و الا در زمان او متکلمان برجسته ديگر معتزلی، شاخص تر در ري حضور داشتند. بنابر نقل سمعاني از معجم الشيوخ تأليف ابو محمد عبد العزيز بن محمد بن محمد النخشبي الحافظ، ابو سعد سمان در ري از اصحاب و شاگردان محدث معروف سنی مذهب آنجا، يعنی ابن أبي حاتم الرازي و نيز در مکه از ابو الحسن بن فراس العبقسي و در بغداد از ابو طاهر بن المخلص و در مصر از ابو محمد بن النحاس و در حلب از ابن أبي أسامة حديث شنيده است. النخشبي که می گويد ابو سعد بر ما به شهر اصفهان وارد شد و ما او را ديديم، گزارش می کند که ابو سعد پس از سال 380 ق به شنيدن حديث و فرا گرفتن آن آغاز کرد؛ يعنی زمانی که کودکی بيش نبود. النخشبي ضمن آنکه السمان را در روايت حديث توثيق می کند و دانش حديثی وی را می ستايد، اما می گويد سمان به تفويض اعمال به بشر معتقد بود و "قدر" را نفی می کرد. النخشبي ادامه می دهد که کتابچه ای (جزيي) را به خط او به همراه يکی از شاگردانش که وی نيز اهل ري بود، به نام ابو عبد الله الطاحوني ديدم درباره نفی قدر (محتملا مشتمل بر احاديثی در نفی قدر) و از اينرو دانستم که سمّان "قدری خبيثی" بوده است. به هر حال النخشبي ضمن روايت حديث از السمان، اعلام می کند که با اين وصف از عقايدش برائت و دوری می جويد (نک: سمعاني، الأنساب، 7/ 209 تا 210).
سمعاني در الأنساب، دو کتاب المجالس المأتين و نيز معجم البلدان را از تأليفات سمّان نام می برد (الأنساب، 7/ 209). او در ادامه می افزايد که پسر برادر سمّان، ابو بکر طاهر بن الحسين از شاگردان ابو سعد بوده است. وی نيز ساکن ري بود و از عمويش المجالس المأتين را که گردآمده ای از عمويش ابو سعد سمّان بود، شنيد و روايت می کرد. سمعاني خود ابو بکر را نديده بوده، اما می گويد که فرزندش ابو سعد يحيی بن طاهر و ابو الفتح نصر بن مهدي بن نصر الحسيني در ري و ابو العباس احمد بن الحسن بن بابا القصراني در اذون (ناحيه ای در ري) که در شمار مشايخ ابو سعد سمعاني بوده اند برای او از ابو بکر طاهر روايت می کرده اند. بنابراين سمعاني در سفر به ري با سنت روايی خاندان سمان آشنايی پيدا کرده بوده است. سمعاني می گويد ابو بکر طاهر بعد از سال 482 ق در ري درگذشت (نک: الأنساب، 7/ 210). سمعاني از افراد اين خاندان ابو سعد يحيی فرزند ابوبکر طاهر را هم معرفی می کند؛ شخصی که خود سمعاني از او حديث شنيده بوده است. او هم اهل ري بوده و از پدرش ابو بکر طاهر و همچنين از الکيا ابو الحسين يحيی بن الحسين بن اسماعيل الشجري العلوي الحسني، يعنی المرشد بالله الجرجاني، عالم برجسته و از پيشوايان جامعه زيدی مذهب ري حديث روايت می کرد. سمعاني می گويد که از ابو سعد يحيی در ري (در محله باب زامهران) در مکتبخانه ای که او در آن به کودکان درس می داده، حديث شنيد و نوشت. همو می افزايد که وقتی ري را در سال 537 ق ترک کرد، ابو سعد يحيی همچنان در قيد حيات بود (نک: الانساب، 7/ 210 تا 211).
ابن عساکر در تاريخ دمشق به مناسبت اينکه ابو سعد سمّان سفری برای آموختن حديث به دمشق رفته بود، شرح حال نسبتا مفصلی را به او اختصاص داده است. او تأکيد می کند که ابو سعد از حدود چهار هزار تن حديث شنيده بوده است. او اشاره می کند که سمّان در دمشق از کسانی چون أبو محمد بن أبي نصر؛ در بغداد از أبو طاهر المخلّص، و محمد بن بكران بن عمران، و محمد بن عمر بن محمد بن حميد بن بهتة ، و محمد بن علي بن أحمد السّقطي؛ در ري از عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن فضالة، و علي بن عبيد اللّه بن أحمد بن محمد بن يحيى الفقيه؛ و در مکه از أبو محمد بن النّحّاس، و أحمد بن إبراهيم بن فراس حديث شنيد (نک: تاريخ دمشق، 9/ 21). ابن عساکر در شمار شاگردان و راويان ابو سعد سمّان، علاوه بر پسر برادرش ابو بکر طاهر بن الحسين، از ابو بکر الخطيب بغدادي و عبد العزيز الکتّاني و نيز ابو علي الحسن بن أحمد بن الحسن الحداد، سه محدث برجسته عصر ياد می کند (9/ 22). منبع ابن عساکر برای نقل تاريخ مرگ ابو سعد سمّان، يکی از شيوخ معتزلی و زيدی مشرب ابن عساکر در ري، أبو منصور عبد الرحيم بن المظفر بن عبد الرحيم الحمدوني الرّازي است که آن را برخلاف ابن مزدک، در 443 ق ثبت کرده است (ابن عساکر، 9/ 22). همين منبع، يعنی الحمدوني اشاره داشته به اينکه ابو سعد سمّان عدلی المذهب، يعنی معتزلی بوده و سه هزار و ششصد شيخ داشته است. او اضافه کرده بوده که ابو سعد تأليفات زيادی داشت و هيچگاه هم ازدواج نکرد (نک: 9/ 23). همچنين ابن عساکر از دانشمند نامدار سنی مذهب ابن القيسراني گزارشی می آورد به نقل از المرتضى أبو الحسن المطهّر بن عليّ العلويّ الرّازيّ، عالم و نقيب برجسته امامی مذهب ري که محضر ابو سعد سمّان را درک کرده بود و مطلبی هم به نقل از ابو سعد در رابطه با جايگاه حديث برای ابن القيسراني نقل کرده بود. در اين گزارش، المطهر بن علي العلوي، او را "امام المعتزلة" خوانده است. همينجا اين را هم اضافه کنيم که ابن عديم در بغية الطلب، با نقل اين مطلب از ابن قيسرانی از همو نقل می کند که المرتضی المطهر بن علي در زمانش امام شيعه بوده (طبعا در ري) و ابو سعد سمان امامِ معتزله. از ديدگاه ابن القيسراني کلام سمان درباره حديث از نقطه نظر اينکه گوينده يک معتزلی بوده اهميت زيادی داشته و نشان از انصاف وی دارد. همو افزوده بوده که السمّان "رحله" نيکويی در طلب حديث داشته و عارف به حديث بوده است (نک: تاريخ دمشق، 9/ 22؛ نيز نک: بغية الطلب فى تاريخ حلب، ج4، ص: 1711 تا 1712). ابن القيسراني (د. 507 ق) که از منابع ابن عساکر و ابن عديم درباره سمّان بود، خود مدت زمانی در ری زندگی می کرده و متعلق به دو نسل پس از او بوده است (او خود از المرشد بالله الجرجاني هم نقل حديث می کرده است؛ به طور مثال، نک: ابن القيسراني، مسئلة العلوّ والنزول في الحديث، تصحيح صلاح الدين مقبول احمد، کويت، مکتبة ابن تيمية، ص 48؛ قسمتی از مطلب منقول از ابن القيسراني از المطهر العلوي در اين کتاب ابن القيسراني ديده می شود؛ نک: ص 50).
يکی ديگر از منابع مهم درباره زندگی و فعاليتهای علمی ابو سعد السمّان، ياقوت حموي است که خود به ري نيز سفر کرده بود و اطلاعات دقيقی درباره سمان ارائه می دهد. او سمان را از محدثانی می داند که بسيار سفر کرد و بسيار حديث شنيد و گردآورد (کان من المکثرين الجوّالين). به گزارش ياقوت، سمّان از حدود چهار هزار شيخ، حديث شنيد. از ميان شاگردان و راويانش هم، ياقوت به ويژه بر نام دو تن يعنی خطيب بغدادي و ابو علي الحداد الاصفهاني تأکيد دارد. تاريخ مرگ سمان را ياقوت نيز دقيقا در 24 شعبان 445 ق می داند. او نيز تصريح دارد که سمّان بر مذهب معتزلی بود (نک: معجم البلدان، 3/121). ياقوت ادامه می دهد که سمان کتابهای زيادی تصنيف کرد، اما متأسفانه از نام اين کتابها سخنی به ميان نمی برد. ياقوت اين نکته را هم افزوده که سمان هيچگاه زنی بر نگرفت و اهل ديانت و ورع بود (نک: همانجا).
از مهمترين منابع ديگر سنی درباره شرح احوال سمّان يکی هم رافعي است در کتاب التدوين في تاريخ قزوين (نک: 2/298 تا 299 ). به دليل سفر سمّان به قزوين، رافعي در کتابش از او ياد کرده است. او بر گستره وسيع روايات او و نيز کتابهايی که گردآورد تأکيد می کند؛ برای آن هم دو کتاب معجم الشيوخ و معجم البلدان وی را شاهد می گيرد تا نشان دهد که تا چه اندازه سمّان در گردآوری و جمع احاديث همت داشته است. سمّان به گزارش رافعي، در قزوين از مشايخ مختلف حديث شنيد؛ حتی از کسانی که چندان شهرتی نداشتند حديث می شنيد و دفاتر حديثی (اصول) را بر اساس طبقات سماع آنها باز می شناخت و پی می گرفت (ويتبع طبقات السماع على الأصول). رافعي می گويد در معجم الشيوخ خود آنچنانکه از شمارش مشايخ ياد شده در آن پيداست، او از 1430 شيخ حديث روايت کرده است. از کسانی که از او روايت کردند، رافعي، أبو طاهر عبد الرحمن بن محمد بن الحسن بن فضلكان و أبو سعد إسماعيل بن أحمد بن العباس الوكيل الرازي را نام می برد.
شرح حالی که ابن عديم در بغية الطلب به ابو سعد السمان اختصاص داده، مهمترين منبع برای زندگانی او به حساب می آيد. ابن عديم همانند منابع پيش از خود بر اين امر تأکيد دارد که سمّان محدثی برجسته بود و سفرهای زيادی کرد و از حدود چهار هزار تن حديث شنيد. ابن عديم ضمن ستايش او در حفظ و توثيق حديثش، می گويد اما او با اعتقاد به مذهب معتزله کار خود را خراب کرد. ابن عديم ابو سعد را پيشوايی در فقه حنفی می داند و همچنين در شناخت "خلافيات". وی همچنين از او، دو کتاب معجم الشيوخ و معجم البلدان را نام می برد و می گويد در "رحله" خود در طلب دانش حديث، به حلب و معرّة النعمان هم آمد (بغية الطلب، 4/ 1706). اطلاعاتی که ابن عديم درباره ابو سعد ارائه داده جدا از اين مطالب شامل چند بخش ديگر هم هست: بخشی از آن اطلاعاتی است که او از مشايخ ابو سعد به دست داده و اين به دليل آن است که کتاب معجم الشيوخ سمّان در اختيار او بوده و نسخه ای به خط زمخشري از آن را در بغداد ديده بوده است. منبع اطلاعات وی درباره مشايخ سمّان بايد همين کتاب باشد. او فهرست بزرگی از مشايخ ابو سعد سمّان را نقل کرده است. بخش ديگری از شرح حال ابو سعد سمان در کتاب بغية الطلب به اين دليل اهميت دارد که اطلاعی را بر اساس مطالبی که شاگرد سمّان، الأستاذ ابو علي الحسين بن محمد بن مردک ابراز داشته بوده آورده که پيشتر بدان اشاره داشتيم. همانطور که گذشت يکی ديگر از منابع ابن عديم، ابن القيسراني بود. همچنين وی به نقل وصيتنامه ابو سعد سمّان مبادرت کرده که سندی ارزشمند درباره اوست (نک: پس از اين). ابن عديم بخشی از آنچه ابن عساکر در شرح حال ابو سعد سمّان گزارش کرده را نيز عينا نقل کرده است.
علاوه بر منابع ياد شده بايد در ميان منابع سنی ديگر همچنين از ذهبي ياد کنيم که در چند کتاب خود از او نام برده و شرح حالی به دست داده است: ذهبي در سير أعلام النبلاء ستايشهای زيادی از ابو سعد سمّان کرده و او را "الامام الحافظ العلامة البارع المتقن" می خواند. عمده اطلاعات او البته در منابع قبلی به ويژه ابن عساکر مورد گزارش قرار گرفته است(18/ 55 تا 60). ذهبي تولدش را در سيصد و هفتاد و اندی می داند و از شهرهايی که برای طلب حديث ديدن کرده ياد می کند اما می نويسد که گمان نمی برد او به مصر رفته باشد (18/ 55). ذهبي با وجود ستايش از ابو سعد سمّان می نويسد که او به شيرينی اسلام از طريق حديث دست يافته بود در حالی که خود را آلوده به بدعت معتزليان کرد و اين چنين بود که از منافع حديث بهره نبرد (18/ 58 تا 59). از ديگر سو، عمده مطالبی که ذهبي در تذکرة الحفاظ درباره ابو سعد سمان ارائه کرده مطالب جديدی نيست (نک: تذكرة الحفاظ، ج 3 / ص 1121 – 1123 )، با اين وصف بايد اشاره کرد به دو روايتی که از او نقل کرده که آشکارا ستايش سمّان را نسبت به ابو بکر و عمر نشان می دهد. در يکی از اين دو روايت، حضرت امير (ع) ابراز می دارد که بهترين مردمان امت پس از پيامبر، ابو بکر و عمر بوده اند و اين عقيده آشکارا با عقيده نه تنها شيعيان امامی و زيدی و بل با تعدادی از معتزليان هم سازگار نيست. در گزارش ذهبي در تاريخ الاسلام (30/ 111)، مشايخ ابو سعد سمان بر اين قرار آمده است: در ري از عبد الرحمن بن محمد بن فضالة؛ در بغداد از محمد بن عبد الرحمن المخلّص؛ در مکه از أحمد بن إبراهيم بن فراس؛ در مصر از عبد الرحمن بن عمر النّحّاس؛ در دمشق از عبد الرحمن بن أبي نصر. مطالبی که ذهبي در اين کتاب گفته تقريبا همانی است که در سير اعلام النبلاء هم تکرار کرده است (نک: 30/ 110 تا 113). با اين وصف نکته ای افزون بر آن دارد و آن اينکه می گويد از تأليفات او دو کتاب به دست وی رسيده، يکی المسلسلات که طبعا بايد در احاديث مسلسل بوده باشد و ديگری، کتاب الموافقة بين أهل البيت والصحابة (گفتنی است که مطالب صفدي در الوافي بالوفيات متضمن مطلب تازه ای نيست، نک: الوافي بالوفيات، ج 9/ ص 93 – 94). ذهبي در ميزان الإعتدال، نام سمّان را با وجود آنکه وی را صدوق می خواند، در اين کتاب که مخصوص رجال حديثی است که از ضعيفان قلمداد می شوند، آورده و او را "معتزلي جلد" خوانده است (نک: ميزان الاعتدال، ج 1 / ص 239). ابن حجر عسقلاني هم در دنباله ذهبي و به تبع او در کتاب لسان الميزان که تهذيب و تفصيل گونه ای از کتاب ميزان الإعتدال است، نام سمّان را آورده است (لسان الميزان، ج 1 / ص 421 - 422 ). اما نکته متمايز کتاب لسان الميزان بهره ای است که وی از گفتار شيخ منتجب الدين رازي درباره ابو سعد سمّان برده است. او مطالب شيخ منتجب الدين (که از او با عنوان ابن بابويه ياد می کند) را در کتاب فهرست درباره سمان تکرار می کند؛ اينکه او ثقه و حافظ و مفسر بوده و تفسيری در ده مجلد و کتابی با عنوان سفينة النجاة در امامت و غير آن داشته. در واقع ابن حجر عسقلاني نخستين کسی است که اطلاعات منابع سنی و زيدی درباره سمّان را با اطلاعات فهرست شيخ منتجب الدين درباره او آميخته است (برای توضيح بيشتر، نک: پس از اين).
حال در اين قسمت می رسيم به اطلاعاتی که منابع معتزلی درباره ابو سعد سمّان، به عنوان عالمی معتزلی در اختيار قرار داده اند: درباره مقام علمی ابو سعد سمان در دانش کلام معتزلی کافی است به اين مورد اشاره کنيم که حاکم جشمي در شرح عيون المسائل نام او را در شمار شاگردان قاضي عبدالجبار همداني آورده است. او می نويسد که ابو سعد يگانه روزگارش در انواع مختلف دانشها بود و از آن ميان کلام و فقه و حديث. شهرها و بلاد مختلف را درنورديد و مشايخ مختلفی را ديد و از آنان بهره برد. او در زهد و ورع آن را داشت که شايسته اهل دين است و تمام عمر در روزه بود و از دنيا چيزی در تملک نداشت. او گاه در ری تدريس می کرد و گاه در ديلم و او را کتابهای بسياری در کلام بود (نک: جشمي، شرح عيون، چاپ شده در فضل الاعتزال، ص 389؛ نيز نک: المنصور بالله، الشافي، به کوشش مجد الدين محمد بن منصور المؤيدي، منشورات مکتبة أهل البيت، صعده، 1430/2009، 1/ 447؛ حاکم جشمي جای ديگری از سمّان نقل می کند که شهرهای بسياری را رفتم و دنيا را چرخيدم و جايی نبود که در آن بلاد از شاگردان قاضي عبد الجبّار کسی را نيابم؛ نک: فضل الإعتزال، ص 382). از اينکه می گويد او در ری تدريس داشته و از کتابهای کلامی او به اشاره ياد می کند، معلوم می شود که ابو سعد به عنوان يکی از شاگردان قاضي عبدالجبار در ری که آن زمان مرکز فعاليتهای متکلمان معتزلی بهشمي بود مجلس درس و تدريس کلام داشته و اين امر جايگاه او را در اين دانش به خوبی نشان می دهد. خاصه که بدانيم پس از مرگ قاضي عبدالجبار، تنی چند از مهمترين شاگردان او در همين شهر مجلس درس کلام داشته اند. جشمي عموما درباره دانشمندان دوران پس از عبدالجبار و کتابهايشان به تفصيل مطلبی نمی گويد، اما از آنچه درباره تدريس و کتابهای کلامی ابو سعد گفته روشن است که ابو سعد از اين نقطه نظر اهميتی بسيار داشته و مجلس درس و کتابهايش محل اعتنا بوده است. از ديگر سو جشمي اشاره می کند به تدريس ابو سعد سمان در ناحيه ديلم. اين امر بايد به دليل زيدی بودن ابو سعد و تعلق خاطرش به ديلم، به عنوان مرکز فعال زيديان شمال ايران بوده باشد؛ خاصه که می دانيم در دوران پس از عبدالجبار، ديلم يکی از نقاط آموزش کلام معتزلی بوده است. ابن المرتضی مطالب جشمي را در طبقات خود تکرار کرده و چيزی افزون ندارد (نک: طبقات المعتزلة از ابن المرتضی، ص 119).
در دسته سوم از منابع می رسيم به منابع شرح حال نگاری زيدی يمن درباره ابو سعد سمّان. از اطلاعات منابع زيدی ايرانی درباره ابو سعد، تقريبا جز آنچه در منابع سنی از آنها و از رجال زيدی ري نقل شده چيزی در اختيار نيست. به برخی از اين موارد پيشتر اشاره رفت ( نيز نک: مقاله ما با عنوان" چند خاندان زيدی مذهب در ري سده های پنجم و ششم قمری و روايت امالي سمّان"، در مجموعه "بررسيهای تاريخی"، سايت کاتبان). منابع زيدی يمنی تنها چند موردی مرتبط با روايت آثار و احاديث ابو سعد سمّان را در ميان زيديان ری در اختيار داشته اند و حتی در نقل از آن دسته منابع زيدی که مورد اشاره منابع سنی اند، وامدار همين نوع منابع هستند. به هرحال شرح حال ابو سعد سمّان به عنوان عالمی زيدی در منابع شرح حال نگاری عالمان زيدي يمن انعکاس يافته است. در مطلع البدور (1/ 575 تا 576)، ابن ابی الرجال او را رئيس زيديه (رئيس الزيدية وعالمهم) خوانده و از او ستايش زيادی کرده است. ابن ابي الرجال علاوه بر اينکه سمّان را از طريق منابع شرح حالی سنّی و يا از طريق سنت روايي کتابهای زيدي می شناسد و به ويژه به امالي او به عنوان يکی از گرانقدرترين کتابهای حديثی زيديه اشاره دارد؛ به شرح حالی که از او به عنوان عالمی معتزلي در شرح عيون المسائل حاکم جشمي موجود است نيز عنايت دارد. در طبقات يحيی بن الحسين (= المستطاب) نيز عمده مطالب درباره سمّان بر اساس منابع سني است مانند آنچه ابن عساکر گفته و ذهبي. البته يحيی بن الحسين اشاره دارد به امالي او که در ميان زيديان تداول داشته است ("الأمالي في الحديث المعروف بأمالي السمّان مجلد وجميعه مسند بالرجال علی قواعد الحديث"). او به نقل از يحيی حميد درباره سمّان آورده که: "کان عالماً بالحديث وفقه الزيدية" (نک: ص 52 از نسخه خطی کتاب المستطاب). در شرح حالی که عبد السلام عباس الوجيه از ابو سعد سمّان به عنوان عالمی زيدی مذهب در کتاب اعلام المؤلفين الزيدية به دست داده، اطلاعات مربوط به او بر اساس سه نوع کتابهای رجالی زيدی، سني و امامی (از جمله فهرست منتجب الدين) به دست داده شده است (نک: ص 249 تا 250).
در مرحله آخر بايد به منابع امامی درباره ابو سعد سمّان بپردازيم: شيخ منتجب الدين رازي در فهرست (نک: ص 8، چاپ محقق طباطبايي)، از ابو سعد سمّان به عنوان "الشيخ المفسر" ياد و او را توثيق می کند و حافظ می خواند. اشاره به مفسّر بودن سمّان، در کلام منتجب الدين به گونه ای ذکر شده که گويی مهمترين وجه شخصيتی وی قلمداد می شده است؛ اين در حالی است که در منابع ديگر اين مسئله مورد تأکيد قرار نگرفته است. تعابير او درباره ابو سعد نشان از آن دارد که شيخ منتجب الدين وی را امامی مذهب می دانسته است. منتجب الدين در فهرست، کتابهايی را هم به ابو سعد نسبت می دهد که در منابع ديگر نامشان در ضمن کتابهای ابو سعد نيامده و اين امر خود ترديدهايی را به ذهن متبادر می کند؛ خاصه که منتجب الدين او را به عنوان يک عالم امامی معرفی می کند، در حالی که ابو سعد بی ترديد امامی مذهب نبوده است. منتجب الدين البته در چند مورد ديگر هم در کتابش زيديان و يا حتی سنيانی را در شمار عالمان امامی آورده و معرفی کرده است (مانند المرشد بالله و يا ابو العلای همداني). کتابهايی که به ابو سعد در فهرست منسوب شده از اين قرار است: کتاب البستان في تفسير القرآن در ده مجلد. چند کتاب در فقه به نامهای کتاب الرشاد و نيز کتاب الصلاة و کتاب الحج و المصباح في العبادات. همچنين منتجب الدين کتاب المدخل در نحو و نيز النور در وعظ را به ابو سعد نسبت می دهد. علاوه بر آن منتجب الدين از الرياض او نام می برد و آن را اثری در احاديث می خواند. هيچکدام از اين کتابها در منابع ديگر به ابو سعد نسبت داده نشده و بسيار بعيد است که او نويسنده دست کم برخی از اين کتابها باشد؛ گو اينکه تخصص او در فقه در منابع ديگر هم مورد توجه قرار گرفته، اما فی المثل هيچ منبعی به مفسر بودن او و داشتن تفسيری در ده مجلد اشاره نکرده است. به نظر ما منتجب الدين در اينجا دچار خلط و سهو شده و کتابهای ديگران را به نام ابو سعد سمان معرفی کرده است (شايد هم در نسخه های کتاب فهرست، اشتباهی صورت گرفته است)؛ از جمله اينکه محتملا تفسير ابو العبّاس سمّان، ديگر شاگرد قاضي عبد الجبّار را به ابو سعد سمّان نسبت داده است ( برای ابو العبّاس سمّان و تفسيرش، نک: مقاله ما در سايت کاتبان، با عنوان: "معرفی تفسيری ناشناخته از مکتب معتزليان ري".). شيخ منتجب الدين کتاب ديگری از ابو سعد سمّان هم نام می برد به نام سفينة النجاة في الإمامة. در مورد اين کتاب هم می توان گفت که آن صرفا تأليف عالم امامی المفيد عبدالرحمان بن أحمد النيشابوري، از راويان ابو سعد بوده و شايد اشتباها به دليل روايات ابو سعد در آن کتاب، از سوی منتجب الدين به او نسبت داده شده است (برای اين کتاب مفيد نيشابوري و روايت او از ابو سعد، نک: منتجب الدين، ص 8 و 108). علمای امامی نظر منتجب الدين را درباره امامی بودن ابو سعد سمّان پذيرفته اند و با وجود اينکه عموما شناختی از او نداشته اند، در کتابهای رجال و تراجم شيعی نام او به تبع منتجب الدين ذکر شده است. سيد محسن امين در اعيان الشيعة (3/ 388 تا 390)، ابو سعد سمان را بر اساس آنچه منتجب الدين در فهرست خود شيعی امامی فرض کرده، به عنوان يک عالم امامی مذهب معرفی می کند. با اين وجود او بيشتر آنچه منابع سنی درباره معتزلی و حنفی بودن او گزارش کرده اند را نيز نقل می کند. پيشنهاد او اين است که دليل معتزلی خواندن سمّان از سوی منابع سنی، آميختگی و خلط ميان دو مذهب تشيع امامی و معتزله است که هر دو تعدادی باورهای مشترک در مسائل کلامی دارند، و هر دو عدلی مذهب خوانده می شوند. اما اينکه رواياتی از سمّان نقل شده که ناظر به برتری ابو بکر و عمر است، به نظر سيد محسن امين، محتملا به اين دليل بود که او تنها ناقل احاديثی بود که به آنها اعتقاد و باوری نداشته و در مقام يک محدث آن احاديث را روايت می کرده است.
همانطور که پيشتر متذکر شديم، ابن حجر عسقلاني شايد نخستين رجال شناسی باشد که اطلاعات مربوط به ابو سعد سمّان را که در فهرست منتجب الدين آمده با اطلاعات متفاوتی که در منابع سنی درباره او نقل شده به هم آميخته است (کتابهای الرياض في الأحاديث و البستان و سفينة النجاة منسوب به سمان ظاهرا به تبع شيخ منتجب الدين مورد اشاره بغدادي در ايضاح المکنون قرار گرفته اند؛ نک:ایضاح المكنون، ج 1 / ص 602 ؛ 2/ 18؛ نيز نک: هدية العارفين،1/ 210 تا 211 که در اين مدخل او را عالمی شيعی فرض می کند و کتابهای البستان في تفسير القران، الرياض في الأحاديث، سفينة النجاة في الأئمة الهداة، كتاب الحج، كتاب الرشاد، كتاب الصلاة، المدخل إلى النحو و المصباح في العبادات را از او ياد می کند؛ اما او درست در مدخلی ديگر در هدية العارفين، 1/ 210، از سمان به عنوان عالمی معتزلی ياد می کند و در آنجا ديگر اشاره ای به کتابهايی که شيخ منتجب الدين از آنها ياد کرده نمی کند، بلکه اين دو اثر را از او نام می برد: الداعي إلى وداع الدنيا و الموافقة بين أهل البيت والصحابة وما رواه كل فريق في حق الآخر؛ پيداست که بغدادي متوجه اتحاد اين دو سمّان نبوده است و از دو منبع مختلف اطلاعات خود را نقل کرده است).
تأليفات ابو سعد سمّان:
از ميان تأليفاتی که از ابو سعد تاکنون و بر اساس منابع مختلف نام برديم، چند کتاب شايسته تأمل بيشتری است. در مجموع بايد گفت که منابع ما در شناسايی آثار ابو سعد چندان کمکی به ما نمی کنند؛ اين در حالی است که توقع اين است که سمّان تأليفات زيادی داشته است.
از آثار ابو سعد سمّان معجم الشيوخ او بوده که نسخه ای از آن در دست نيست. در برخی منابع البته نقلهايی از اين کتاب ديده می شود؛ به ويژه در کنز العمال متقي هندي. اين کتاب گاه به عنوان مشيخه مورد استفاده قرار گرفته است (متقي هندي از اين کتاب به عنوان مشيخة سمّان و يا معجم الشيوخ ياد می کند؛ نک: کنز العمّال، 1/ 161؛ 6/ 390؛ 9/ 250؛ نيز نک: سبل الهدی والرشاد، 12/226 ). ابن عديم نسخه ای از معجم الشيوخ سمان را در بغداد در ضمن کتابهای موقوقه در مزار ابو حنيفه ديده بود و آن را با اجازه ای که زينب بنت الشعرية (دختر عبد الرحمن الشعري)، دانشمند نيشابوري و راوی معروف زمخشري برايش فرستاده بود از زمخشري و او از نويسنده معجم، يعنی السمان با يک واسطه روايت می کرد (نک: بغية الطلب، 2/ 726 تا 727). می دانيم که زمخشري اهتمام ويژه ای به احاديث و آثار السمان داشته است. زمخشري به واسطه استادش الأستاذ الأمين أبو الحسن علي بن الحسين ابن مردك/ مزدک که در ري ساکن بود و او را زمخشري در ري ديده بود و از او حديث شنيده بود، از روايات ابو سعد سمّان بهره مند بوده است (نک: الفايق في غريب الحديث، ج 3 / ص 361 – 362). در مجموع در ضمن مجلدات موجود بغية الطلب شماری از احاديث روايت شده سمان باقی مانده که دست کم بخشی از آنها آشکارا از معجم الشيوخ وی اخذ شده است (برای اين بحث و کتاب معجم الشيوخ سمّان، نک: مقاله ما با عنوان: "يک طريق حديثی معتزلی: احاديث زمخشري"، در سايت کاتبان). گفته شد که اين کتاب را ابن عديم به خط زمخشري ديده بود. از عبارات ابن نجار در ذيل شايد بتوان گفت که او محتملا اين کتاب را که از آن بهره مند هم بوده به خط خود ابو سعد سمّان ديده بوده است (نک: ذيل تاريخ بغداد، 2 / 115 – 117؛ به روايت ابو علي الحداد از سمّان. شايد هم مقصود کتاب امالي سمّان باشد).
از معجم البلدان سمّان که در بالا نام برديم گزارشی که استفاده از آن را در منابع بعدی نشان دهد، ديده نمی شود. محتملا در اين کتاب مشايخ خود را بر اساس نام شهرها تنظيم کرده بوده است.
کتاب ديگری که از ابو سعد سمّان نام برديم، المسلسلات بود که امروزه ظاهرا از ميان رفته است. ابو طاهر سلفي، محدث برجسته سده ششم قمری آن را از شاگرد سمّان، ابو علي الحداد الإصفهاني که از محدثان بنام سنی است روايت می کرده است. ابن حجر عسقلاني از اين کتاب در فهرست کتابهايی که روايت می کرده نام برده است (نک: المعجم المفهرس أو تجريد أسانيد الكتب المشهورة والأجزاء المنثورة ؛ تحقيق محمد شكور المياديني، مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة الأولى، 1418هـ/1998م، 1/ 161؛ برای نقل و روايت اين کتاب در محافل سنی مذهب در سده های بعدی، نيز نک: سخاوي، المقاصد الحسنة، ص 390؛ سيوطي، جياد المسلسلات، تحقيق الشيخ محمد عوامة، بيروت، دار البشائر الاسلامية، 1423 / 2002؛ ص 171؛ ذيل التقييد فاسي، 2/351 ؛ فهرس الفهارس والأثبات کتّاني، 2/656؛ روداني، صلة الخلف لموصول السلف، تصحيح محمد حجي، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1408/ 1988، ص 388؛ برای المسلسلات، نيز نک: ذهبي، تاريخالإسلام، 30/ ص112؛ برای روايتی ظاهرا از اين کتاب که به روايت ابو علي الحداد و ابو طاهر السلفي در دسترس جويني خراساني قرار گرفته، نک: فرائد السمطين، 2/169 تا 170).
کتاب الموافقة بين أهل البيت و الصحابة و ما رواه كلّ فريق في حقّ الآخر ابو سعد سمّان کتابی است که می تواند تصويری از انديشه مذهبی نويسنده را ارائه دهد. اصل کتاب البته از ميان رفته و گويا از آن دست کتابهايی نبوده که به وسيله زيديان ری و يمن به يمن منتقل شده باشد؛ چون شاهدی بر نقل از آن در کتابهای زيديان آنجا ديده نشد. اما اين کتاب مورد توجه معتزليان حنفی خوارزم بوده است؛ به ويژه زمخشري که دلبستگی خاصی به آثار ابو سعد داشته گزيده ای از آن را فراهم کرده که در اختيار است و دو بار هم به چاپ رسيده است (با عنوان: مختصر كتاب الموافقة بين أهل البيت والصحابة، به تحقيق يوسف احمد، بيروت، دار الکتب العلمية، 1999 م؛ و با عنوان: المختصر من کتاب الموافقة بين اهل البيت والصحابة، دار الحديث (قاهره)، 2001م). محتملا زمخشري اين کتاب را از طريق استادش ابن مزدک / مردک (شاگرد سمّان) که منبع روايات سمّان برای زمخشري بوده، روايت می کرده است. متأسفانه اسناد روايات را زمخشري انداخته است. زمخشري در واقع در مختصر خود، اسانيد احاديث و مکررات را حذف نموده و تنها به متن احاديث بسنده کرده است؛ شايد هم سمّان در اين کتاب توضيحاتی از خود داشته که آنها نيز در متن مختصر ديده نمی شود (برای الموافقة و اختصار زمخشري از آن، نک: اندرسباني، منتشر شده در مقاله: عبد الکريم اليافي، في سيرة الزمخشري جار الله، مجله مجمع علمي دمشق، ص 379؛ ياقوت، معجم الأدباء، 6/2691؛ نيز نک: کتاب لين درباره زمخشري، چاپ بريل، ص 290 تا 291 که اطلاع مختصری درباره اين کتاب می دهد و از طرق زمخشري از سمّان بی اطلاع است؛ برای نقل از اين کتاب توسط ابن الملاحمي خوارزمي معتزلي، نک: الفائق، ص 600؛ ابن الملاحمي می گويد که بخشی از احاديث اين کتاب را در المعتمد خود نقل کرده اما مع الأسف بخش امامت کتاب المعتمد از بخشهای مفقود کتاب است؛ برای دلبستگی خوارزميان به سمّان، نيز نک: اشاره ای به او در کتاب اندرسباني با اين تعبير[34 الف] : "قيل روی أبو سعد (في الحاشية: السمان؛ صح) عن ثلاثة آلاف شيخ لکثرة رحله في دار الاسلام" (برای اين کتاب، نک: مقالات نويسنده اين سطور در مجموعه "بررسيهای تاريخی" سايت کاتبان، با عنوان "تحفه ای گرانقدر از خوارزم".)؛ زمخشري کتابی هم با عنوان رؤوس المسائل في الخلاف دارد که به چاپ هم رسيده؛ در مسائل خلاف ميان حنفيان و شافعيان. بعيد نيست همانند کتاب مختصر الموافقة او، اين يکی هم تحت تأثير دانش خلافی ابو سعد سمّان که مورد تأکيد منابع در اين زمينه قرار گرفته و گفته اند او متخصص در خلاف ميان فقه حنفی و شافعي بوده نوشته شده باشد). کتاب الموافقة سمّان مورد استفاده منابع مختلف بعدی قرار داشته؛ گاه با تصريح به نام کتاب و گاه با سند متصل بدان در اسناد احاديث بعدی که از محتوای روايات می توان احتمال داد که از آن کتاب اخذ شده است؛ فی المثل در موضوع رواياتی منسوب به حضرت امير (ع) در ذکر فضائل ابوبکر و عمر و يا بالعکس که با موضوع کتاب سمّان ارتباط دارد (در اين مورد و نمونه های آن، نک: ذيل ابن نجار، 5/ 51 به نقل ابو علي الحدّاد از سمّان؛ سير ذهبي، 15/ 542 ؛ 18/ 59 تا 60 به نقل از ابو طاهر السلفي از ابن مردک رازي از السمان؛ نيز نمونه حديثی که ابن عديم از سمان به واسطه ابو طاهر السلفي و او از ابو الحسن علي بن الحسين بن مردک الکاتب که سلفي از او در ري اخذ کرده بود، و او از سمان روايت می کند که نشان از محبت و مناسبات خوب عمر بن الخطاب نسبت به حضرت امير (ع) دارد؛ نک: بغية الطلب، 4/1709 تا 1710). چنانکه گفتيم در کتابهايی هم تصريح به نقل مستقيم از اين کتاب شده، مانند کتابهای دانشمند نامدار سنی محب الدين الطبري که به اصل کتاب دسترسی داشته و گويا همه آن را به تفاريق در الرياض النضرة نقل کرده است (نک: الرياض النضرة في مناقب العشرة، 1/ 8 ،40، 45؛ نيز نک: همو، ذخائر العقبى، ص 64 ، 68 و موارد متعدد ديگر در هر دو کتاب؛ که با عنوان ابن السمّان از او ياد می کند؛ برای کتاب موافقة الصحابة در منابع شيعی ري، نک: عبد الجليل قزويني رازي، نقض، 323. در اين متن ظاهرا عبدالجليل قزويني مقصودش از کتاب موافقة الصحابة، کتاب ابو سعد سمان است و اشاره دارد که در آن نويسنده علت سکوت حضرت امير (ع) را در قبال مخالفان متذکر شده بوده است: "و در كتاب «موافقة الصّحابة» كه در مذهب خواجه كرده است ببايد خواندن تا سكوت و سكون و توقّف على بداند كه چرا بود"؛ نيز نک: نقض، ص 570 به نقل از کتاب بعض فضائخ الروافض، که نويسنده سنی آن کتاب هم به کتاب موافقة الصحابة ارجاع می دهد تا نشان دهد ميان حضرت امير و خلفا اختلافی نبوده است. به هر حال شايد عبارت صاحب نقض نشانی باشد از اينکه نويسنده آن کتاب را امامی مذهب نمی دانسته است؛ برای اين کتاب؛ ؛ نيز نک: ذهبي، تاريخ الاسلام 30/ 112 ؛ کشف الظنون، ج 2/ ص 1890؛ نيز نک: همو، سلم الوصول إلی طبقات الفحول، اشراف و تقديم أکمل الدين احسان اوغلي، تحقيق محمود عبد القادر الأرناووط و صالح سعداوي صالح، استانبول، 2010م، 1/321). اين کتاب طبعا به دليل رويکرد مثبتی که به خلفای راشدين و خلافت آنان و حتی برتری آنان بر حضرت امير دارد با عقايد شيعی حتی از نوع زيدی آن هماهنگ نيست؛ اما می دانيم که در زمان سمّان گرايشی در ميان زيديان ايران وجود داشته برای نوعی همگرايی با اهل تسنن در زمينه مسائل مربوط به صحابه و خلفاء. بنابراين وجود چنين کتابی نمی تواند کاملا نشانه ای برای عدم صحت اعتقاد زيدی سمّان باشد. در ميان زيديه همواره نوعی تنوع اعتقادی در اين زمينه حتی در دوره های بعد در يمن وجود داشته است.
از ميان کتابهای ابو سعد سمّان، جدا از مختصر کتاب الموافقه او، تنها بخشی از کتاب الأمالي او باقی مانده که درباره آن جایی ديگر سخن گفته ايم ( در مقاله "معرفی امالي يک محدث معتزلی مذهب"؛ در سايت کاتبان).
مذهب ابو سعد سمّان و گرايشات کلامی و اعتقادی وی:
مادلونگ در کتاب فرقه های اسلامی ايران در سده های ميانه، سمّان را به عنوان عالمی حنفی معرفی کرده است. وی توضيح می دهد که گشوده شدن شهر رى به دست محمود غزنوى در سال 420/ 1029 و به آتش كشيده شدن كتابهاى معتزلى و كتابهاى "الحادى" ديگر به فرمان او ضربهاى سخت بر معتزليان بود، ولى نتوانست نفوذ آنها را جاودانه ريشهكن كند. او در مقام توضيحی بسيار کوتاه درباره سمّان می نويسد: يكى از بزرگترين و ارجمندترين دانشمندان حنفى شهر رى در آغاز دوره سلجوقی اسماعيل بن علي سمّان، سخت مبلغ كلام معتزلى بود. مادلونگ در عين حال می افزايد که "محدث سرشناس معتزلى اسماعيل بن على سمّان (مرگ حدود 447/ 1056) در رى در فقه زيدى و نيز در مذهبهاى حنفى و شافعى چيره دست بود"(نک: مادلونگ، فرقه های اسلامی ايران، ص 145 تا 146 ترجمه فارسی).
دانستيم که ابو سعد سمّان را از معتزليان دانسته اند. او شاگرد قاضي عبد الجبّار بود و آثاری هم در دانش کلام داشته است که از هويت آنها بی اطلاعيم. آنچه در منابع مختلف درباره او گفته شده تنها اين است که وی بر مذهب اهل عدل و اعتزال و با تمايلات شيعی بود. اما اينکه وی حقيقتا در دانش کلام دستاوردی داشته تنها از عبارات حاکم جشمي در اين باره چيزی مبهم پيداست. درست است که وی از شاگردان قاضي عبد الجبّار بوده و گفته شده که از ابو رشيد نيشابوري و يا حتی صاحب بن عبّاد روايت می کرده، اما آنچه از او در اختيار داريم تنها قدرت و تفوق او را در دانش حديث نشان می دهد و بس. البته نکته ديگری هم درباره او گزارش شده که نيازمند اندکی تأمل است: گفته شد که در منابع سنی به نقل از منبعی معتزلی (ابن مزدک/ ابن مردک) آمده که ابو سعد سمّان بر مذهب حسن بصري و ابو هاشم الجبّايي بوده است. تعبير "مذهب حسن بصري" چندان مفهوم نيست و ربطی به معتزله در اين پيش زمينه ندارد. او اگر شاگرد قاضي عبد الجبّار بوده، پس مذهب کلامی اش بايد همچون استادش بر مذهب ابو هاشم يعنی بهشميان باشد؛ اما جالب اينکه در الجواهر المضية در نقل عبارت ابن مزدک به واسطه ابن عديم، به جای حسن بصري، ابو الحسن البصري ضبط شده است (نک: الجواهر المضيّة، 1/ 425 و نک: حاشيه). اگر تعبير ابو الحسن البصري تحريفی از ابو عبدالله الحسين البصري نباشد که خود از بزرگان معتزله بهشمي و استاد قاضي عبد الجبّار بوده است؛ اين نظر نيز می تواند مطرح شود که تعبير حسن بصري تحريفی است از ابوالحسين بصري. می دانيم که مذهب کلامی ابو الحسين با قاضي عبد الجبّار و نيز با ابو هاشم جبّايي متفاوت بوده است. اگر واقعا بپذيريم که سمّان بر مذهب کلامی ابوالحسين بصري بوده، بايد گفت که ابو سعد سمّان با وجود اينکه شاگرد قاضي عبدالجبّار بوده اما بعدا جانب ابو الحسين را که او هم البته از شاگردان برجسته قاضي عبد الجبّار بوده و بعدا با استادش مخالفت ورزيده بوده، گرفته است. شايد اين مسئله بتواند سکوت منابع کلامی بهشمي بعدی را نسبت به آرای ابو سعد سمّان و عدم نقل از آثار کلامی اش توضيح دهد. فی المثل حاکم جشمي با وجود اينکه در شرح عيون المسائل شرح احوالی از ابو سعد سمّان آورده و به آثارش در کلام اشاره دارد اما با اين وصف در طول اين کتاب هيچگاه آرای کلامی ابو سعد سمّان را مورد اشاره قرار نداده است. به هر حال آرای او هيچگاه مورد توجه نبوده و اساسا جنبه کلامی او به کلی تحت الشعاع جنبه حديثی وی قرار گرفته است. ابو سعد سمّان همانطور که می دانيم از قاضي عبد الجبّار علاوه بر کلام، در حديث هم بهره گرفته بوده است ( نک : همانجا). سمّان علاوه بر اين، شاگرد ابو رشيد نيشابوري هم بوده است و از اين دانشمند برجسته معتزلی روايت می کرده. درست نمی دانيم که آيا صرفا از او حديث فراگرفته بوده يا اينکه علاوه، کلام معتزلی هم آموخته بوده است. گزارش اين مطلب را منتجب الدين در تاريخ الري خود ذکر کرده بوده است؛ ذيل شرح حال ابو رشيد نيشابوري. اين نقل را ابن حجر عسقلاني به نقل از اين کتاب منتجب الدين آورده است: "ذكره ابن بايويه في تاريخ الري وقال روى عن ابي عمرو بن حمدان واخذ عن القاضي عبد الجبار. روى عنه أبو سعد السمان وكان من اكابر المعتزلة" (لسان الميزان از ابن حجر ج 3 ص 42). می دانيم که ابو رشيد نيشابوری از مهمترين شاگردان قاضي عبدالجبار است که به خوبی او را می شناسيم. نکته ديگری را هم بايد در اين ميان توضيح داد: در برخی از تحقيقات معاصر، ميان ابو سعد اسماعيل بن علي بن الحسين السمّان الرازي با اسماعيل بن علي بن اسماعيل الرازي الفرّزاذي، متکلم معتزلی/ زيدی ري خلط شده و آنچه درباره شخص اخير در منابع زيدی مانند طبقات يحيی بن الحسين گفته شده متعلق به سمّان دانسته اند. بدين ترتيب تعليق التبصرة فرّزاذي که دست کم دو نسخه خطی از آن موجود است و تأليف اسماعيل بن علي الرازي الفرّزاذي است را به ابو سعد سمّان نسبت داده اند. عبارت طبقات درباره اسماعيل بن علي الفرّزاذي چنين است: " الشيخ العلامة الإمام علم الأعلام اسماعيل بن علي بن اسماعيل الرازي وهو من العلماء المحقّقين المؤلفين من مؤلفاته في علم الکلام شرح الأصول الخمسة مجلد. ومنها شرح علی التبصرة في علم الکلام أيضاً التي ألّفها المؤيد بالله أحمد بن الحسين الهاروني في مجلد." (نک: ص 185 از نسخه خطی).
از ديگر سو به دليل تخصص ابو سعد سمّان در فقه حنفی و خلافات حنفيان با شافعيان، وی به عنوان دانشمندی حنفی مذهب برای حنفيان مطرح بوده است. در الجواهر المضيئة ابن ابي الوفاء القرشي به همين مناسب، سمان را از عالمان حنفي قلمداد کرده و شرح حالی از ابو سعد سمّان به دست داده شده است (نک: 1/424 تا 427). منبع عمده او برای بيوگرافی سمان کتاب بغية الطلب ابن عديم است. اما در عين حال وی به نکته ای توجه می دهد که جالب توجه است: او اشاره می کند که ابن خلکان در شرح حال ابن سينا می گويد که ابن سينا در آموختن فقه نزد شخصی به نام اسماعيل الزاهد، فقيه حنفی درس خوانده بوده و مسائل خلاف و نظر و جدل را پيش او آموخته بوده است ("وَكَانَ أَبُو عَليّ يخْتَلف إِلَى إِسْمَعِيل الزَّاهِد فى الْفِقْه ويتلقّف مسَائِل الْخلاف ويناظر ويجادل"؛ مقايسه کنيد با: ابن خلکان، وفيات الأعيان، 2/ 158، طبعا بر اساس شرح حال مشهور تأليف جوزجاني و گفتار ابن سينا؛ نک: ابن أبي اصيبعة، عيون الأنباء،ص 437). ابن ابي الوفاء در اين مورد دچار خطا شده و ابن خلکان مقصودش ابو سعد سمّان نبوده است و اصلا اين مسئله مشکل زمانی دارد. اين شخص البته نمی تواند ابو سعد سمان باشد و در اينجا ميان دو شخص آميخته شده است (برای توضيحات بيشتر، نک: علامه سيد محمد علي روضاتي، تعليقات بر روضات الجنات، 1/ ص 292 حاشيه؛ برای شرح حال سمّان در ديگر منابع طبقات حنفيان، نک: تقي الدين بن عبدالقادر التميمي، الطبقات السنية، شماره 514؛ الأثمار الجنية في أسماء الحنفية تأليف علي بن سلطان محمد القاري، تصحيح عبد المحسن عبدالله احمد، بغداد، ديوان الوقف السني، 1430/ 2009 م، 1/ 368 تا 369 ؛ برای ذکر نواده او طاهر بن الحسين در طبقات حنفيان، نک: ابن ابي الوفاء القرشي، الجواهر المضية، 3/ 591؛ در ضمن بايد گفت که فی المثل طبقات الحنفية تأليف المولی علاء الدين علي بن أمر الله الحميدي، معروف به ابن الحنائي و نيز قنالي زاده (ت: 979)، تحقيق ودراسة: أ. د. محي هلال السرحان، مطبعة ديوان الوقف السني - بغداد - الطبعة الأولى – 2005 از ابو سعد سمّان در ميان رجال حنفي نامی نبرده است). ابو سعد سمّان البته رواياتی هم از ابو حنيفه نقل می کرده که مورد توجه منابع حنفی قرار گرفته است. تعداد زيادی از احاديثی که ابو سعد سمّان از ابو حنيفه و يا درباره او نقل کرده را الحسين بن محمد ابن خسرو البلخي در مسند أبي حنيفة خود نقل کرده است (نک: أبو عبد الله الحسين بن محمد بن خسرو البلخي، د. 522 ق، مسند الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان بن ثابت الكوفي، تحقيق الشيخ لطيف الرحمن البهرائجي القاسمي، المكتبة الإمدادية، مكة المكرمة، الطبعة الأولى، 1431 هـ - 2010 م، 1/ ص 174 تا 175؛ ؛ 2/498 ؛ 2/ 502، 503، 505؛ و موارد متعدد ديگر؛ نيز نک: خطيب خوارزمي، مناقب أبي حنيفة، ص 32 از طريق الحسين بن محمد البلخي؛ أبو المؤيد محمد بن محمد الخوارزمي، جامع المسانيد، مجموعة الأحاديث والآثار تضم (15) مسانيد الإمام الأفخم أبي حنيفة النعمان بن ثابت الكوفي، دار الكتب العلمية، 1/ 79، 82، 83، 85، 86).
درباره گرايش ابو سعد سمّان به زيديه البته هيچ گزارش صریح کهنه ای در اختيار نيست. تمامی منابع سنی که گاه حتی از شاگردان نزديک او مطالبی را درباره وی گزارش کرده اند، تنها بر گرايش او به تشيع و اعتزال توأمان تأکيد ورزيده اند. اين البته می تواند به معنی گرايش زيدی او باشد اما همواره چنين نيست. کما اينکه گفتيم او بيشتر به عنوان دانشمندی آگاه بر مذهب حنفی توصيف شده و حتی تصريح شده که مذهب حنفی داشته است. در مورد بسياری از زيديان عراق و ايران در آن دوره ها چنين توصيفی آمده که ريشه در نزديکی های مذهب زيدی با مذهب فقهی حنفی دارد و يا گاه به معنی تخصص فقيهان زيدی در فقه حنفی و شاگردی نزد فقيهان حنفی است. در مورد ابو سعد منابع کهن و از جمله آنچه ابن مزدک گفته اشاره دارد به تخصص ابو سعد در فقه زيدی در کنار فقه حنفی. اين نکته جالب توجه است که فی المثل ابن مزدک که ظاهرا او هم زيدی بوده اشاره ای به زيدی بودن ابو سعد نکرده است؛ همينطور الحمدوني که او هم تنها اشاره دارد به معتزلی بودن سمّان، در حالی که برای زيديان طبعا اشاره به مذهب يک هم کيش اهميت داشته است. البته در بسياری از موارد اين امر به معنی اين بوده است که فقيهان و عالمان زيدی تقيه می کرده و در جامعه سنيان خود را بر مذهب حنفی وانمود می کرده اند. شرايط در ري پس از حمله سلطان محمود غزنوي به ري تا اندازه ای برای شيعيان سخت بوده است؛ بنابراين همه دوره های تاريخی ري از اين نقطه نظر يکسان نبود. به هر حال منابع زيدی يمنی بی هيچ ترديدی ابو سعد سمّان را زيدی مذهب دانسته اند. تنها سندی که از تعلق خاطر ابو سعد سمّان به مذهب زيدي می تواند حکايت کند، متن وصيتنامه اوست که خوشبختانه متن آن باقی مانده است و در آن به نوعی تعلق خود را به زيديه "هارونيه" مورد تأکيد قرار داده است (نک: " متن وصيتنامه ای از يک متکلم از مکتب معتزليان ری"، در سايت کاتبان؛ مقصود از هارونيه بايد زيديان مکتب دو برادر هارونی؛ امامان ابو الحسين و ابو طالب هاروني باشند). می دانيم که ابو سعد سمّان از ابو طالب هاروني حديث روايت می کرده است؛ اما از اينکه او نزد برادران هاروني و يا ديگر فقيهان آن زمان در ری و يا ديلم فقه زيدی بنابر مکاتب قاسمی/ هادوي و يا ناصری را فراگرفته باشد، هيچ گونه گزارشی در منابع ديده نمی شود. اين در حالی است که گفته شده که سمّان در فقه زيدی تخصص داشت. نام ابو سعد از ديگر سو هيچگاه به عنوان فقيه و يا عالمی زيدی مذهب در گزارشهای محدودی که از زيديان ايرانی در اختيار داريم ديده نشده است. او در روايت آثار و کتابهای فقهی مکاتب زيدي در ايران و يا مذهب هادوی / قاسمي دستی ندارد و تنها زيديان يمن بر پايه آنکه امالي او را زيديان ايران روايت می کرده و کتابش بدين ترتيب به يمن رسيده بوده است، ابو سعد سمّان را زيدی دانسته اند؛ منابعی مانند مطلع البدور (1/575 تا 576) و يا طبقات يحيی بن الحسين (نيز نک: جنداري؛ همچنین: الوجيه، ص 249 تا 250). از ديگر سو رواياتی از او در کتابهای زيدی نقل شده خاصه دو امالي المرشد بالله که از شاگردان و راويان سمّان بوده که آشکارا تعلق او را به مذهب زيدی نشان می دهد. در اين روايات او کاملا فردی زيدی نشان داده می شود. فی المثل در يکی از اين احاديث که او روايت کرده ابراهيم بن عبد الله المحض درباره زيديه می گويد: لَوْ نَزَلَتْ رَايَةٌ مِنَ السَّمَاءِ، لَمْ تُنْصَبْ إِلاَّ فِيْ الزَّيْدِيَّةِ. اين روايت را المرشد بالله از سمّان در امالي الاثنينية روايت کرده است. رواياتی که المرشد بالله از سمّان مستقيما در اين کتاب نقل کرده همگی روايت با يک واسطه سمّان است از ابو بکر ابن الجعابي در فضل زيد بن علي و زيديه. در آثار حاکم جشمي هم همين دست روايات ديده می شود (نک: تنبيه الغافلين، السفينة الجامعة، جلاء الأبصار). روايات المرشد بالله از سمّان در امالي خميسية بايد متکی باشد بر روايت سمّان در امالي اش. به هرحال بخشی از گرايشات زيدي و شيعی ابو سعد سمّان از طريق رواياتی از او که در کتابهای حديثی المرشد بالله جرجاني نقل شده بر می آيد. در برخی از اين روايات او درباره مناقب زيد بن علي، پيشوای زيديان مطالبی را نقل کرده و يا سندی به قاسم رسي، پيشوای مکتب قاسمي دارد. خود سمّان در امالي گاه رواياتی را نقل می کند که به سنتهای روايی شيعيان زيدی تعلق دارد. با اين وصف جنبه غالب در امالي او، آن طور که در نسخه ناقص موجود ديده می شود روايت احاديثی است با اسنادی سنی. اين در حالی است که امالي او به وسيله سنيان هم روايت می شده و از ديگر سو عالمی بر پايه شيخ منتجب الدين او را در فهرست عالمان امامی مذهب ياد کرده است (برای رواياتی از او در منابع امامی با مضمون شيعی، مثلا نک: ابن طاووس، إقبال الأعمال، 2 / 249 – 250؛ شايد متخذ از کتاب بني أمية از ابو سعد سمّان؛ نيز نک: روايات ابو سعد سمان در مورد فضائل اهل بيت، در منابع شيعی بعدی به ويژه کتابهای تأليف شده در ري؛ نک: الأربعون حديثا، منتجب الدين بن بابويه، ص 17 – 19: روايت أبو الفضل عبدالواحد بن محمد بن أحمد البيع الطالقاني (شرح حال در رياض العلماء و طبقات قرن ششم) از او از أبو سعد أحمد بن محمد الماليني؛ نيز نک: روايت از او در اربعين مفيد نيشابوري که خود شاگرد سمّان بوده است). در کتابهای حاکم جشمي نيز رواياتی از ابو سعد سمّان ديده می شود. به طور عمده بايد در اين ميان کتاب السفينة الجامعة او را مورد اشاره قرار داد؛ فی المثل در باب مربوط به زيد بن علي که بيشتر اخبار آن به نقل از ابوطالب هاروني و يا از كتاب (كدام كتاب ؟) قاضي ابوبكر محمد بن عمر [ ابن جعابي ]( به واسطه روايت ابوسعد سمان از او) است . اين روايات طبعا گرايش و تعلّق خاطر ابو سعد سمّان را به زيديه نشان می دهد. کتاب ديگری که حاکم جشمي در آن از ابو سعد سمّان روايت نقل می کند، تنبيه الغافلين اوست. اين نقل کاملا گرايش زيدی ابو سعد سمّان را بازتاب می دهد. حاکم جشمي در تنبيه الغافلين از سمان حديثی نقل می کند که در آن امام ششم شيعيان امامی، جعفر بن محمد الصادق (ع) ابراز داشته بوده که هر پرچمی جدا از پرچم و نشان زيديان گمراهی و ضلالت است (كل راية تنصب في غير الزيدية فهي راية ضلالة). يکی از نکات مهم در رابطه با ابو سعد سمّان نقل روايتهای شيعی کهن در سنتهای کوفی است که نمونه آن نقل روايات ابن عقده جارودي کوفي و ابو بکر ابن الجعابي است. او از ابن الجعابي با يک واسطه روايت می کند. فی المثل در العقد الثمين تأليف منصور بالله عبد الله بن حمزة، ابو سعد سمّان به يک واسطه از ابو بکر ابن الجعابي روايت می کند. اين واسطه أبو الحسين الحسن بن علي بن محمد بن جعفر الوبري (بقراءتي عليه في خان القرابين) است.
نکته جالب اين است که ابو سعد سمّان با وجود فرصتی که برايش در روايت و نقل حديث و شاگردی نزد عالمان امامی ری و بغداد و نقاط ديگر وجود داشته ظاهرا هيچگاه از آنان نقلی ندارد و اين می تواند هر گونه انتساب او را به عقيده اماميه مورد ترديد جدی قرار دهد؛ اين در حالی است که از محدثان سنی و زيدی روايت گسترده دارد.
دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ ساعت ۷:۲۷
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .