من در دو يادداشت پيش از اين نوشتم که ابن سينا اگر در شرح حال خود از اين سخن می گويد که گاهی در نيمه شب ها برای مقابله با خواب و يا ضعفش و به منظور بازيافتن قوتی برای ادامه مطالعه و نوشتن قدحی از شراب بر می گرفته و می نوشيده (فمهما غلبني النوم أو شعرت بضعف عدلت إلى شرب قدح من الشراب ريثما تعود اليّ قوتي، ثم أرجع إلى القراءة) مقصود خمر نيست؛ بلکه نبيذ است. نمونه ای هم آوردم از ابو منصور ثعالبی که از معاصران شيخ است؛ آنگاه که از منافع و آداب شراب برای شاه (همان شاهی که در سرتاسر کتاب آداب الملوک او را به حفظ و پاسداری شريعت فرا می خواند) سخن می گويد بلافاصله تنها از نبيذ می گويد و نه خمر. بحث من دفاعی متعصبانه و از سر عشق به شيخ الرئيس نبود. من تحقيق نکردم شايد قبل از اين هم اين مطلب گفته شده باشد. به نظرم هر کس با ادبيات و فقه اسلام آشنا باشد همين را خواهد گفت. ممکن است گفته شود چطور چنين چيزی ممکن است در حالی که ابن سينا در آثار طبی اش و از جمله قانون از منافع شراب و مضرات زياده روی در آن سخن گفته. اگر ابن سينا در مقام طبيب معالجه و درمان و دارویی را پيشنهاد می کند آيا همه جا به اين معناست که خود آنها را تجربه کرده؟ (اين را هم بگويم که در خود قانون ابن سينا آنجا که از فوائد شراب سخن می رود اشاره ای به شرط غیر مسکر بودن می رود). وانگهی قانون کتابی در طب است و از يک سنت و ادبياتی در آن تبعيت می کند؛ کما اينکه اخلاق ناصری هم کتابی از جمله در سياست مدن است و اگر در اين کتاب ها و امثال اين کتاب ها اين نوع مطالب ديده می شود بايد آنها را پيش از هر چيز در بافتار سنتی ديد که در آنها نوشته شده. "ژانر" ادبی اين کتاب ها حکم می کند که درباره اين مسائل در آنها سخن رود و اين لزوما ربطی به عقيده و عمل شخصی نويسندگان اين کتاب ها ندارد. اين چيزی است که آگاهان از ادبيات و تاريخ آن را به خوبی می دانند.
آنچه نوشته بودم برآمده از دقت در دو نوع کتاب بود: يکی آثار فقهی حنفيان و اصولا آثار فقهی و حديثی مرتبط با موضوع خمر و نبيذ و ديگری آثار ادبی و تاريخی. خيلی سال پيش در ايران برای نخستين بار کتابی را ديدم به نام قطب السرور في أوصاف الأنبذة والخمور، تأليف ابو اسحاق ابراهيم بن القاسم الرقيق القيرواني (درگذشته حدود 425هـ)؛ يعنی شخصی دقيقا معاصر ابن سينا. هر کس اين کتاب را بخواند در درستی آنچه درباره ابن سينا گفتم ترديد نمی کند. باری، شرب نبيذ را بسياری از مذاهب و فقهای اسلام جايز نمی دانستند و هنوز هم نمی دانند. حتی در ميان اصحاب رأی و حنفيان قديم درباره آن اختلاف نظرهایی بود. ريشه اين اختلاف به اين بر می گشت که در قرآن آنچه نهی شده بود خمر بود و يکی از پرسش ها اين بود که منظور از اين خمر دقيقا چيست؟ آيا شامل همه مشروبات الکلی می شود و يا صرفا شراب انگور است؟ شراب هایی که از آن با عنوان نبيذ ياد می شد چطور؟ تفاوت خمر و انواع ديگر شراب ها و مسکرات چيست؟ طرز پختن و تخمير و موادی که از آنها انواع اين شراب ها ساخته می شد در اين بحث طبعا مهم بود. آيا ملاک در حرمت صرف سکر است و يا اينکه نفس مسکر بودن (يعنی قابليت اسکار) هم ملاک در حرمت است؟ آيا هر سکری ملاک حرمت است و يا اين پرسش که آيا هر نوع سکری که از غير خمر حاصل می شود هم حرمت دارد؟ در خصوص شراب هایی غير از خمر ذکر شده در قرآن و لو اينکه در صورت اکثار در مصرف آن سکرآور است اما در مصرف قليل آن سکری به وجود نمی آيد باز همچنان بايد به حرمت اصل شرب آن قائل شد يا خير؟ مقصود از قلت و کثرت در شرب در مورد خمر و انواع ديگر شراب ها و انبذه (نبيذ ها) چيست؟ در اين مسئله نوع خمر و آماده کردن شراب تأثير تمامی داشت. بنابراين از اين بحث می شد که دقيقا منظور از نبيذ و خمر چيست؟ و فرق اين دو در چيست؟ منظور از اکثار در مصرف چيست؟ چون ممکن است شرابی باشد که با قليل آن سکر حاصل آيد و در مقابل شرابی باشد که در مصرف فوق العاده زياد آن نوعی سکر ايجاد شود اما در قليل آن سکری به وجود نيايد. ملاک در مرز سکرآميز بودن چيست؟ (مثلا زوال عقل ملاک است و يا هر نوع حس سرخوشی کافی است در حرمت؟).
آيا حرمت صرفا به خود سکر و حصول آن بستگی دارد و يا اینکه مثلا تنها شرابی حرام است که حتی در مصرف اندکی از آن برای کسی که سابقه ای در نوشيدن ندارد هم سکر و مستی و زوال عقل می آورد؟ حال اگر شرابی باشد که قليل آن سکر نمی آورد باز هم بايد آن را نخورد و آن را حرام دانست؟ حکم شرب کثير چنين شرابی (مانند انواع مختلفی از نبيذ) چيست؟ چون درست است که تنها کثير آن سکر آميز است اما چون قليل آن سکر نمی آورد آن شراب از ملاک حرمت، چه مصرف کم و يا زيادش خارج است (به تعبيری برخی می گفتند بنابراين تنها شرب خمر حرام است و نه انواع نبيذ و نبیذ را نمی توان به حکم خمر به قیاس برد). اينجا بود که باز بحث بر سر اين بود که مقصود از سکر چيست و مراد از خمر کدام است و تفاوت ساخت انواع خمر و نبيذ چيست؟ در فقه اصحاب حديث رواياتی درباره مصرف نبيذ از دوره صحابه و تابعين نقل می شد. اصحاب رأي کوفه عموما قائل به حليت نبيذ بودند و در مقابل فقهای اصحاب حديث با آرای آنان مخالفت می کردند. اما در ميان خود اصحاب رأی و اصحاب حديث هم اختلافاتی درباره بحث های بالا بود. يک عده مطلقا هر گونه شراب را که به نبيذ شهرت داشت و لو اينکه به معنای خاص کلمه خمر نبود (گفتيم که اختلاف بود در اینکه خمر چيست و بايد چه شرايطی برای ساخت آن گرد آيد تا مصداق خمر قرآنی شود و در قرآن کدام خمر مورد حرمت قرار گرفته) حرام می دانستند و عده ای هم می گفتند اگر نبيذی در صورت مصرف عادی چه قليل و چه کثيرش سکر نياورد حرمتی ندارد و الا حرام است (و بنابراين نبيذ حلال را تنها شراب هایی می دانستند که در ساخت آن شيوه ساخت و پختن و تخمير ويژه خمر و مسکرات به کار نرفته). عده ای ديگر راهی کاملا جدا می رفتند. آنان معتقد بودند خمر تنها در معنای خاص آن در قرآن نهی شده و در غير خمر مذکور در قرآن، انواع نبيذ حلال است و لو اينکه مصرف زياد آن موجب سکر شود و آن را بلا اشکال می دانستند. اين باور در آثار فقهی به تدريج رنگ باخت منتهی در بحث های مرتبط با موضوع نبيذ و خمر در سده های دوم و سوم می توان اين باورها و پيروانشان را پی گرفت. کسانی در هواداری از نبيذ نوشی و شادخواری حاصل از آن کتاب می نوشتند و عده ای در برابر آن با نقل آيات قرآن و احاديث و مباحث فقهی و اصولی اين برداشت را رد می کردند. جاحظ از آنهایی بود که در حليت و فضائل نبيذ نوشی رساله ها نوشت که در اين ميان دو رساله او بسيار مهم است و از آن مطالب زيادی در اين ارتباط به دست می آيد (رسالة مدح النبيذ وصفة أصحابه و نيز: رسالة الشارب والمشروب). در جبهه ای کاملا مقابل از احمد بن حنبل کتاب الأشربة باقی مانده که حرمت کلی نبيذ را مطرح می کند. ابن قتيبه در اين ميان موضع سومی دارد: او البته سخت با نظر امثال جاحظ و تعدادی از متکلمان و فقيهان اصحاب رأی بغداد که حليت نبيذ را به شکل مطلق تأييد می کردند مخالف است اما در عين حال نظر دو گروه ديگر را هم نمی پسندد: هم با نظر شماری از فقهای حنفی و اصحاب رأی که نبيذ را با مصرف قلیلش و به شرط نرسيدن به مرز سکر حلال می دانستند مخالف است و هم با نظر امثال احمد بن حنبل که مطلقا نبيذ را حرام می دانستند. او معتقد است آنچه صحابه و تابعين می نوشیدند به هيچ روی سکر آميز نبوده و حرمت آن دسته از نوشيدنی های برآمده از خرما و يا گندم و ميوه جات دليلی ندارد. ابن قتيبه در عين حال می گويد درست است که حرمت نبيذ مسکر تنها از سنت بر می آيد اما حرمت آن مورد ترديد نبايد قرار گيرد. کما اينکه معتقد است با وجود رخصت در شرب انواعی از نبيذ که به هيچ روی سکرآميز نيست اما رعايت احتياط در اين زمينه بهتر است و در نهايت موضع اصحاب حديث را تأييد می کند گرچه می گويد مصرف نبيذ از سوی شماری از اصحاب و تابعين را بايد صرفا در نوع حلال آن تفسیر کرد. نکاتی که ابن قتيبه در کتاب الأشربه خود در اين زمينه مطرح کرده بسيار مهم است و نکات ارزشمندی را درباره دريافت فقها و متکلمان و علمای مسلمان در دو سه قرن نخست درباره انواع شراب ها و نوشيدنی ها و طرز تهيه و مواد سازنده آنها برای ما روشن می کند.
بنابراين در منابع تاريخی هر جا نامی از شراب هست هميشه به معنای شراب انگور، يا انواع مختلف خمور و يا مسکرات نيست. شراب شامل انواع نبيذ و شراب هایی که بالا از آنها ياد شد هم هست. به نبيذ نام های مختلفی می دادند و درباره انواع آن و شيوه های مختلف ساختنش و مواد سازنده آن بحث و سخن زياد بود. نکته جالب اين است که خمر را عموما مسکر نمی خواندند، بلکه نبيذ بود که نامش مسکر بود (چرا که لزوما سکر نمی آورد بلکه قابلیت این را دارد که در مصرف زياد سکر بياورد).
در منابع تاريخی از مجالس خليفگان اموی و عباسی و شاهان و دربارهای آنان و دربارهای وزرا و اميران که شراب خوارگی و شادخواری در آنها برقرار بوده و يا از شادخواری و می بارگی بسیاری از شاعران و "اصحاب المجون" ياد شده. در اينکه در عمل بسياری از اين موارد به خمر و آنچه همه فقيهان آن را مصداق خمر قرآن می دانستند و در حرمت آن ترديدی وجود نداشت راجع است بحثی نيست. منتهی در بسیاری از موارد اين مجالس تنها مجالس نبيذ نوشی بود که در حليت و حرمت آن اختلاف بود. روشن است که خلاف حکمی شرعی عمل کردن و تجاهر بدان در مواردی که موضوع اجماع همه مذاهب بود به سادگی موارد ديگر نبود. اصولا بسياری از مواردی که در کتاب های اغانی و غير آن در اين خصوص ديده می شود نه اشاره به خمر بلکه شرب نبيذ دارد. چنانکه ابن قتيبه اشاره کرده عده ای با محدود کردن دايره تحريم خمر قرآن و خارج کردن انواع نبيذ (با تعريفی که از آن به دست می دادند) از دایره حرمت عملا راه را برای شرعی جلوه دادن شرب آن هموار می کردند؛ چيزی که فقيهان حنفی در طول تاريخ نیز با آن موافق نبودند. در حقيقت می خوارگی در بسياری از اين موارد به تفسيری حداکثری از موضوع حليت نبيذ بر می گشت؛ امری که ابن قتيبه به آن اشاره می کند و با آن مخالف است و البته جاحظ اوصاف آن را بر می شمارد و از فوائد آنگونه سرخوشی ها سخن می راند.
آنچه ابن سينا به خود نسبت داده نهايتا به شرب نبيذ مربوط است و تازه نه ضرورتا به شکل و کيفيتی که جاحظ از آن در رساله های خود دفاع کرده بلکه به احتمال زیاد بايد به نوعی مصرف آن مربوط باشد که برخی از فقيهان اصحاب رأی و حنفی از آن دفاع می کردند؛ گرچه برخی ديگر از آنان و نيز ديگر فقيهان اهل سنت و البته فقهای شيعه با حليت آن مخالف بودند و شرب آن انواع را جايز نمی دانستند (فقيهان حنفی در دوره های متقدم در بحث حليت نبيذ اختلافات زيادی داشته اند). اما اين معنایی بيش از اين ندارد که ابن سينا حداکثر بر اساس فتوایی در ميان فتاوی حنفی عمل می کرده. می دانيم که او فقه حنفی را نزد اسماعيل زاهد، از فقهای حنفی بخارا فرا گرفته بود.
شواهد متنی اين يادداشت را در چند يادداشت ديگر به نقل از این قتيبه و جاحظ نقل خواهم کرد؛ ولله الحمد أولا وآخرا.
شراب به معنای نبيذ
من قبلا نوشتم که وقتی ابن سينا از شرب و شراب در شرح حال خودش می گوید منظور شرب نبيذ است که در فقه حنفی بلا اشکال است. يکی از معاصران ابن سينا، ابو منصور ثعالبی است. او در کتاب آداب الملوک (ص 199 به بعد) فصلی دارد تحت عنوان: في شراب الملوک ومجلس أنسهم. در آنجا درست در آغاز فصل می نويسد: النبيذ مما يمدحه الحکماء ونبّه علی خصائصه وفضائله الأطباء ورخص في الاستقلال منه الفقهاء ووصف محاسنه البلغاء والشعراء ... و بعد درباره آداب شرب آن برای شاهان سخن می راند. بنابراين وقتی ابن سینا از شراب سخن گفته منظورش نبيذ است کما اينکه در کتاب ثعالبی هم مرادش از شراب همین نبيذ است. البته بايد مصرفش به نحوی می بود که مسکر نباشد.
کتاب بشر مريسی، متکلم جهمی مذهب و فقيه حنفی درباره تحليل نبيذ (نقلی از جاحظ در رساله: فصل ما بين العداوة والحسد؛ رسائل الجاحظ، 1/ 342 تا 344):
قال الجاحظ: وقال لي بشرٌ المريسي: عُرض كتابي على المأمون في تحليل النبيذ، وبحضرته محمد بن أبي العباس الطوسي، فانبرى للطعن عليه والمعارضة للحجج التي فيه، وأسهب في ذلك وخطب، وأكثر وأطنب، فقلق المأمون واحتدم، وهاج واضطرم؛ لاستحقار الطُّوسي وخلاء المجلس له، وكان يحب أن يزعه وازعٌ يكفُّه بحجةٍ تسكنه، فلما لم ير أحداً بحضرته يذبُّ عن كتابي قال متمثلاً:يا لك من قُبّرةٍ بمعمر ... خلا لك الجوُّ فبيضى واصفرى ونقِّرى ما شئت أن تنقِّري. فما كان إلا ريث فراغه من التمثل بهذه الأبيات حتى استؤذن لي فدخلت عليه، فقال: يا أبا عبد الرحمن، ما تقول في النبيذ؟ فقلت: حلٌّ طلقٌ يا أمير المؤمنين. فقال: فما تقول فيما أسكر كثيره؟ قلت: لعن الله قليله إذا لم يسكر إلا كثيره. ثم قال: إن محمداً يخالفك. فأقبلت على ابن أبي العباس فقلت له: ما تقول فيما قال أمير المؤمنين؟ قال: لا خلاف بيني وبينك. كلاماً يوهم به أهل المجلس، حبّاً للتسلُّم مني والتخلُّص من مناظرتي، لا على حقيقة التحليل له. فاستغنمت ذلك منه وقلت له: فما لي لا أرى أثر قواه في عقلك؟ فضحك المأمون، فلما رأيت ضحكه أطنبت في معاني تحليل النبيذ، وابن أبي العباس ساكتٌ لا ينطق، وكان قبل دخولي ناطقاً لا يسكت. فلما رأى المأمون سكوته عند حضوري مع كثرة كلامه في ثَلْب كتابي وعيبه كان قبل دخولي، قال متمثِّلاً:ما لك لا تنبح يا كلب الدَّومْ ... قد كنت نباحاً فما لك اليومْ ثم نظر إليَّ فقال: إنَّ الكتب عقول قومٍ وراءها عندهم حججٌ لها، فما ينبغي أن يُقضى على كتابٍ إلا إذا كان له دافع عنه، وخصمٌ يبين عما فيه؛ فإن أبناء النِّعم وأولاد الأسْد محسودون.ثم قال: يا أبا عبد الرحمن، بإزاء كل حاسد راهن.
ابو سليمان منطقی سجستاني و نبيذ
قبلا گفتيم که ابن سينا اگر از نوشيدن شراب در شرح حال خود سخن گفته مقصودش نبيذ است. در صوان الحکمة در شرح حال ابو سليمان منطقی سجستاني، فيلسوف برجسته دوران قبل از ابن سينا چنين آمده:
أبو سليمان محمد بن طاهر بن بهرام السجزي. کان قديم الدرس للفقه أيام الشبيبة متمسکاً بطريقة العفاف والسداد وکان يتناول من الشراب المختلف فيه تناولاً علی أنّه حنفي المذهب... (ص 129. چاپ Dunlop).
ديدگاه عمرو بن عبيد و ابو علي الجبائي درباره نبيذ
در گفتار هر دو مباحثی در خصوص ادله فقه و مباحثی اصولی ديده می شود که بسيار مهم است. از واصل بن عمرو هم چند سطری بسيار مهم درباره منابع و ادله فقه روايت شده که معمولا در تحقيقات تاريخ اصول فقه به آن اشاره می شود. اما مورد عمرو بن عبيد را کمتر تاکنون ديده ام مورد توجه قرار بگيرد.
سئل عمرو بن عبيد عن النبيذ فقال: إن الأشياء المألوفة والمعروفة والمأكولة والمشروبة وجميع الأغذية حلال حتى يجيء ما يحرمها، وليست بحرام حتى يجيء ما يحللها، وكانت الخمر حلالاً حتى جاء ما حرمها، فإن وجدنا في غيرها مثل ما وجدنا فيها فسبيله سبيلها، وإلا فالحرام حرام والحلال حلال؛ إن الله تعالى حرم الخمر لعلل معروفة وعللك مجهولة، فلذلك صار تحريمها تعبداً، وقد جدنا مسكرة في وقت هي فيه حلال ومسكرة في الوقت الذي يليه وهي فيه حرام، ولم يحسوا من طبائعهم تغيراً، ولو كانت العلة الإسكار وما يصنع السكر في الأموال وما يحدث من الشغل عن الصلاة والذكر لكان هذا موجوداً في طبعها وطبائع شاربيها قبل تجريمها، فدل ذلك على أنها حرمت لعلل مجهولة كما حرمت لعلل معلومة، ولا يقيس على المجهول إلا جاهل. وقال: الحرام حرامان: حرام في حجة العقل وحرام في حجة السمع، فالذي في حجة العقل على ضربين: أحدهما حرام بعينه وفي عينه فقط، والآخر حرام لعلة مركبة فيه؛ فالحرام في عينه كالكذب والظلم وما لا يجوز أن ننتقل عنه أبداً، والحرام الآخر كذبح البهائم وذبح إبراهيم لإسحاق، لأن الذي حرمه على الإنسان عجزه عن تعويض المذبوح وأنه ليس له امتحان غيره بشيء يحدثه، ولا نعرف مقادير الامتحان ومصالحه، فلما أمر به مالك التعويض والذي له أن يمتحن ويعرف ظاهر المصلحة وباطنها حسن ذلك وجاز قال: والحرام في السمع على ضربين: منصوص ومستخرج، فالمنصوص على ضربين: منه حرام لغير علة ومنه حرام لعلة، فما كان منهما لغير علة لم يكن لأحد أن يقيس عليه، وليس فيه متعلق، وما كان ذا علة فالقياس أن كل شيء فيه تلك العلة أنه حرام مثله. (نک:البصائر والذخائر، 9/ 128 تا 129).
رساله ابو علی الجبايي در تحليل نبيذ
... وأصحاب الحديث، والحفّاظ، يقولون: إنّه لم يصحّ عن النبيّ صلّى الله عليه وسلّم، حديث في تحريم النبيذ، ولا في تحليله. فذهب أبو علي محمد بن عبدالوهاب الجبائي، في مسألة أملاها في تحليل النبيذ، مشهورة، إلى أنّ الأصل في الأشياء، أنّها على الإباحة، إلى أن يثبت حظرها.فلما كان العقل، لا يدلّ على تحريم النبيذ، ولم ينقطع العذر عن تحريمه، وجب أن يكون على الأصل من الإباحة.ثم نصر ذلك، بأشياء أوردها، واعترض أدلّة المحرّمين له، وبيّن فسادها، وأورد زيادات على نفسه، وانفصل عنها بما يطول شرحه، ويخرج عمّا نحن فيه، إن أوردناه (نک: نشوار المحاضرة، 3/ 143).
ابوالحسن عامری و ديدگاهش درباره خمر
با وجود آنچه درباره ابن سينا گفتيم با اين وصف درباره ابو الحسن عامري، فيلسوف مهم سده چهارم، ابوحيان توحيدی مطلبی در البصائر والذخائر دارد که قابل توجه است:
وقال أبو الحسن العامري الفيلسوف، وشاهدته ببغداد سنة ستين، وقد حضر مجلس أبي حامد المروروذي وتكلم في مسألة فقهية وهي تحليل الخمر، فاستطرفت كلامه في الفقه بألفاظ الفلاسفة، ثم شاهدته بعد ذلك سنة أربع وستين وقد صحب ركاب ذي الكفايتين، وله حديث مع الفلاسفة البغداذيين، قال: القوة الشهوانية إذا أفرطت كانت شرهاً، وإذا نقصت كانت جموداً، وإذا توسطت كانت عفة؛ والقوة الغضبية إذا أفرطت كانت تهوراً، وإذا أستخذت كانت جبناً، وإذا اعتدلت كانت شجاعة؛ والقوة النطقية إذا أفرطت كانت جهرة، وإذا ضعفت كانت غباوة، وإذا توسطت كانت فطنة... (3/ 93 تا 94).
جمعه ۲۴ تير ۱۴۰۱ ساعت ۳:۵۷
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .