آقای طباطبایی در نوشته ای درباره ايرانشهر که در کانال تلگرامی يادداشت ها و جستارها منتشر شده به مناسبت بحث ايرانشهر فرموده اند:
"و او (منظور طبری است؛ اضافه انصاری)، به عنوان تاریخنویس اسلامی، بر آن بود که با ظهور اسلام گسستی در تداوم ایران ایجاد شده و، شاید، گمان میکرد که ایران نیز مانند دیگر کشورهایی که تازیان بر آنها چیره شدهاند در امپراتوری اسلامی ادغام خواهد شد. هزیمتی که در جنگ با تازیان بر سپاهیان ایران افتاد، به ظاهر، تکرار شکستهای در دیگر جبهههای جنگ تازیان با اقوام دیگر، یعنی شکست نظامی، بود، اما آنچه ایران را از دیگر کشورها متمایز میکرد این بود که شکستِ نظامی عین هزیمتِ کاملِ نظام زبان، فرهنگ و تمدن این کشور نبود. اگر طبری دیر زیسته، یا با تأخیر چند سدهای به دنیا آمده بود، میتوانست همین نظر دربارۀ تداوم ایران را به دورۀ اسلامی آن نیز تعمیم دهد، اما یک «مانع معرفتی» وجود داشت که به طبری اجازه نمیداد که بتواند چنین نظری را بیان کند. برخی از تاریخنویسان دورۀ اسلامی، مانند طبری، به نقل از پیامبر اسلام، بر آن بودند که با پدیدار شدن نشانههای ظهور اسلام «عرب انتقام خود را از عجم گرفته است»."
ايشان در پاورقی شماره دوی همين بحث به تاريخ بلعمي ارجاع داده اند. محققين در رشته تاريخنگاری نيک آگاهند که تاريخ بلعمي به رغم شهرت، ترجمه تاريخ طبري نيست و از منابع ديگری عمدتا استفاده کرده است. هر چه هست؛ آنچه آقای طباطبایی به طبري اينجا نسبت می دهد بدين شکل در تاريخ طبري ديده نمی شود. طبري در ذيل خبر ذی قار در همان آغاز روايت، می نويسد: "ذكر خبر يوم ذي قار ومن ذلك ما كان من أمر ربيعة والجيش الذي كان أنفذه إليهم كسرى أبرويز لحربهم، فالتقوا بذي قار.[وذكر عن النبي ص أنه لما بلغه ما كان من هزيمة ربيعة جيش كسرى، قال: هذا أول يوم انتصف العرب من العجم، وبي نصروا]" (طبري، 2/ 193). اين آشکار آن چيزی نيست که بلعمي در تاريخ خود ذکر کرده. بخش نخست عبارت بلعمي که اضافه هایی کاملا متمايز دارد از اين قرار است ( نک: بلعمي، تاريخنامه طبرى، ج ٢، ص823): "و اين حرب بدان وقت بود كه پيغامبر ما صلى الله عليه به مدينه آمده بود و هجرت كرده ، و با مشركان مكّه روز بدر حرب كرده بود و ظفر او را بوده . و هانى و حنظله با همه سپاه گفتند كه شنيديم كه از عرب پيغامبرى بيرون آمده است نام وى محمّد ، و او را دو سه حرب بوده است ، و مىگويند هر كه نام او بر حاجتش روا مىشود ، و كسى كه در بيابان مستهلك مى شود يا شترى يا چيزى گم مى شود و نام اين محمّد مى برد باز راه مى يابد . شما فردا بدين حرب نام محمّد علامت داريد تا نصرت ما را بود . پس چون روز ديگر صف بركشيدند لشكر هانى بانگ كردند و گفتند : محمّدنا (کذا: محمد يا) منصور . پارسى چنان بود كه محمّد با ما است و نصرت و پيروزى ما را بود . پس چون بگفتند ، حنظله بفرمود كه حمله كنيد ."
آشکارا اين مطلب بلعمي ربطی به آنچه طبري نقل کرده ندارد. منبع بخشی از مطالب او در اينجا شايد کتاب نهاية الارب في أخبار ملوک الفرس والعرب و يا يکی از منابع آن باشد (درباره نهاية الارب و ارتباطش با خداينامه ها تاکنون تحقيقات متعددی به ويژه به زبان فرانسه صورت گرفته). عبارت نهاية الارب از اين قرار است: "نهاية الارب في اخبار الفرس والعرب، ص 420): "وكان ذلك في العام الذي هاجر فيه رسول الله إلى المدينة من مكة . فاتفقّت بكر بن وائل على أن يجعلوا شعارهم باسم رسول الله : « يا محمد يا منصور » ، وذلك قبل ان يسلموا ، وبذلك الاسم نصروا وقهروا عدوهم ."
در المحاسن والمساوي ابراهيم بيهقي که کمی قبل از تاريخ بلعمی نوشته شده نيز اين را بدين شکل می بينيم (المحاسن والمساوئ، ص 87): "فلما أصبح هانئ بن مسعود دعا بخيل النعمان وسلاحه ففرقه في أبطال قومه وأشدائهم ، فركبوا تلك الخيول ، وكانت ستمائة فرس وستمائة درع ، واستلأموا تلك الدروع ، وكان ذلك في العام الذي هاجر فيه رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم ، إلى المدينة ، واتفقت بكر بن وائل أن تجعل شعارها باسم رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم ، محمد يا منصور ، وذلك قبل أن يسلموا ، وبذلك الاسم نصروا وقهروا عدوهم".
در مجمل التواريخ والقصص هم که از منابع مفقود متعددی بهره برده اين مطلب بدين شکل نقل شده (نک: مجمل التواريخ والقصص (تصحيح ملك الشعراء بهار ) ، ص 247): "و هم بدين عهد حرب ذى قار بود ميان سپاه عجم كه خسرو پرويز فرستاده بود بحرب هانى بن مسعود از بهر خواسته و فرزند نعمان بن المنذر ، و جبرئيل عليه السلام حجاب برداشت ، تا پيغامبر عليه السلام همى ديد حرب عرب و عجم ، و عرب مى گفتند : محمد يا منصور ، تا سپاه عجم برگشتند ، پيغامبر گفت : اللّه اكبر اللّه اكبر ، هذا اول يوم انتصف العرب فيه و باسمى ظفر ، يعنى نخستين روز است كه عرب انصاف خويش از عجم بستدند و بنام من فيروزى يافتند ، و اين هم از آيت معجز بود ، و ياران شادمان شدند . "
حال به بررسی دقیقتر ادعای آقای طباطبایی بپردازيم:
بلعمی در دنباله مطلب زير را آورده (تاريخنامه طبرى، ج ٢، ص 823 تا 824 ): "و اندر آن ساعت كه اين حرب مى كردند ، جبريل عليه السّلام پيش پيغامبر صلى الله عليه و سلم نشسته بود و حديث حرب ايشان همى كرد كه عرب به حرب اندر به نام تو شمشير همى زنند و نام تو به علامت كردهاند ، و خداى عزّ و جلّ عرب را بر عجم نصرت داد . و از مدينه تا ذى قار بسيار منزل بود ، جبريل عليه السّلام پر خويش دراز كرد از مدينه تا ذى قار و همه حجابها دور كرد ، چنان كه هيچ حجاب نماند تا پيغامبر عليه السّلام آن حربگاه بديد و در هر دو صف ايشان نگاه همى كرد ، و ياران همه نشسته بودند . چون عجم شكسته شدند ، پيغامبر عليه السّلام گفت : الله اكبر ، الله اكبر هذا اوّل يوم انتصف العرب من العجم و باسمى نصر . گفت : اين اوّل روز بود كه عرب از عجم داد بستدند و به نام من ايشان نصرت يافتند كه علامات خويش نام من كردند . و ياران پيش پيغامبر عليه السّلام نشسته بودند ، پيغامبر اين قصّه مر ايشان را بگفت ، و مردمان و ياران هانى بسيار به مدينه بودند ، و از عرب باديه و مدينه بسيار كس آنجا بودند . پس ياران پيغامبر عليه السّلام آن روز را و آن ساعت را كه پيغامبر بگفت بنوشتند ، و چون مردمان و عرب مدينه كه آنجا بودند به ذى قار باز آمدند ، حكايت از ايشان باز خواستند ، همچنان صفت كردند كه پيغامبر عليه السّلام گفته بود . "
بخشی از آنچه بلعمي در اين قسمت گفته البته در روايات کهنتر ريشه دارد و از جمله آنچه ابو الفرج در اغاني خود روايت کرده که در سطور بعد آن را نقل می کنيم. آنچه مسلم است روايت بلعمی ارتباطی با طبري ندارد. وانگهی حديثی که طبري (و بلعمي) از پيامبر نقل کرده اند در بسياری از منابع حديثی نقل شده و همه آن را تضعيف کرده اند. خوب، ممکن است بگوييد تضعيف حديث نافی وجود اين عقيده و تصوير سازی در ميان تاريخنگاران مسلمان همچون طبري نبوده و بنابراين حق با آقای طباطبایی است. اما اين سخن دقيقی نيست. نخست اينکه طبري آنگاه که اين روايت را از پيامبر (ص) نقل کرده مطلقا در آن اشاره ای به بافتار و نتيجه گيری آقای طباطبایی وجود ندارد. به ديگر سخن اين موضوع ارتباطی با مسئله "با پدیدار شدن نشانههای ظهور اسلام «عرب انتقام خود را از عجم گرفته است»" ندارد. اين مطلب مطلقا در کلام طبري ديده نمی شود. وانگهی علت اينکه محدثان و رجاليان قديم اين حديث را معتبر نمی دانستند به اين سبب بود که طبق ادعای بيشتر تحريرهای اين روايت، واقعه ذی قار در زمانی بعد از هجرت پيامبر اتفاق افتاد در حالی که واقعه ذی قار آنطور که روايات کهن عرب مدعی آن بودند در حدود سال 610 ميلادی و درست در آغاز و حتی قبل از بعثت پيامبر بوده. از جمله ابو الفرج در اغاني اين روايت را به دوره غزوه بدر مرتبط می کند. روايت او از اين قرار است (الأغاني، ج ٢٤، أبي الفرج الأصفهاني، ص 238 تا 239): "قال : وكانت وقعة ذي قار بعد وقعة بدر بأشهر ، ورسول اللَّه - صلَّى اللَّه عليه وسلَّم - بالمدينة ، فلمّا بلغه ذلك قال : هذا يوم انتصفت فيه العرب من العجم ، وبي نصروا « .قال ابن الكلبيّ : وأخبرني أبي ، عن أبي صالح ، عن ابن عبّاس ، قال : ذكرت وقعة ذي قار عند النبي - صلَّى اللَّه عليه وسلَّم - فقال : « ذلك يوم انتصفت فيه العرب من العجم وبي نصروا » .وروي أن النبي - صلَّى اللَّه عليه وسلَّم - مثّلت له الوقعة وهو بالمدينة ، فرفع يديه فدعا لبني شيبان ، أو لجماعة ربيعة بالنّصر ، ولم يزل يدعو لهم حتى أري هزيمة / الفرس وروي أنّه قال : « إيها بني ربيعة ، اللهمّ انصر بني ربيعة » فهم إلى الآن إذا حاربوا دعوا بشعار النبيّ - صلَّى اللَّه عليه وسلَّم - ودعوته لهم ، وقال قائلهم : « يا رسول اللَّه وعدك » ، فإذا دعوا بذلك نصروا . "
از همه شيرين تر اينکه آقای سيد جواد طباطبایی ابراز فرموده اند که: "برخی از تاریخنویسان دورۀ اسلامی، مانند طبری، به نقل از پیامبر اسلام، بر آن بودند که با پدیدار شدن نشانههای ظهور اسلام «عرب انتقام خود را از عجم گرفته است»". و بعد آن را يک "مانع معرفتی" قلمداد کرده اند برای اينکه چرا تاريخنگارانی مانند طبري نمی توانسته اند تداوم ايران را بعد از ظهور اسلام درک کنند چرا که آن را مخالف مضمون اين حديث قلم می برده اند. کجای عبارت طبري نشانی از اين مطلب دارد؟ کجای مطلب حتی بلعمي و يا ديگرانی که در بالا نقل کرديم اشاره به اين "مانع معرفتی" ادعایی دارد؟ وانگهی آقای طباطبایی عبارت بلعمي را اشاره ای به "پدیدار شدن نشانههای ظهور اسلام" دانسته اند. در حالی که در عبارت بلعمي تنها از "علامت" سخن رفته که منظور از آن برخلاف برداشت آقای طباطبایی"نشانههای ظهور اسلام" نيست بلکه منظور از آن اگر روايت را در متن بلعمي و ديگر منابعی که بالا آورديم درست بخوانيد، شعارهایی بود که در جنگ ذی قار طبق اين روايت به کار گرفته شد و نام پيامبر را اعلام می کرد. عبارت بلعمي چنين است: "شما فردا بدين حرب نام محمّد علامت داريد تا نصرت ما را بود . پس چون روز ديگر صف بركشيدند لشكر هانى بانگ كردند و گفتند : محمّدنا (کذا: محمد يا) منصور ."
برای آخرين نکته اين را هم عرض کنم که شعار "يا محمد يا منصور" که متضمن تعبير "منصور" است آشکارا نشان می دهد اين روايت در اواخر دوره اموی و در دعوای شعوبي و مخالفان عربگرايشان ساخته شده. عنوان "منصور" عنوانی اسکاتولوژيک بود که در دعوای عباسيان با امويان و حتی در دعوای عباسيان و علويان درست در همان ايام به کار گرفته می شد.
يكشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۱ ساعت ۹:۵۶
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .