درباره ابو الفتح عمر بن ابراهیم الخیامی /الخیام آنقدر تاکنون نوشته اند که شاید در نظر بدوی نوشتن درباره او بی اهمیت و تکراری جلوه کند. با این وصف آنگاه که سخن از شخصیت واقعی او می رود و بررسی دقیق منابع اصلی احوال او و نیز نوشته های اصیل وی محل توجه قرار می گیرد به خوبی متوجه می شویم که درباره او بسیار کم می دانیم. نه تنها زمان دقیق تولد و وفات او روشن نیست، بلکه حتی جزئیات زندگی او و از آن جمله ارتباطات علمی و اجتماعی و سفرها و ادوار مختلف زندگیش چندان بر ما شناخته نیست. از آن میان تحصیلات فلسفی و استادانش در این زمینه، آثار فلسفی و مکتب فلسفی او و همچنین تأثیرات اندیشه فلسفی وی بر آیندگان تاکنون به درستی مورد مطالعه قرار نگرفته است. ما در این سلسله مقالات بدین زمینه ها خواهیم پرداخت. در این نوشته آغازین تنها به دو نکته بسنده خواهیم کرد:
۱. ارتباط خیام دانشمند و فیلسوف با خیام شاعر.
۲. بررسی احتمالات مختلف درباره زمان تولد و درگذشت او. این موضوع از جهات مختلف برای بحث ما در خصوص جایگاه فلسفی خیامی مهم است و از آن جمله در ارتباط با تحصیلات فلسفی او و به طور خاص احتمال تحصیل او نزد ابن سینا.
در رابطه با نکته نخست باید توجه دهم به این پیشینه که برخی از محققان و از جمله شادروان محیط طباطبایی با استناد به قرائن بسیار بی پایه ای این نظر را مطرح کرده اند که خیام شاعربا خیامی عالم متفاوت است و در حالی که خیام فیلسوف و عالم نامش ابو الفتح عمر بن ابراهیم خیامی بوده (و نه خیام)، خیام شاعر شخصیت متفاوتی است که همه مشخصاتش با خیامی عالم متفاوت است و حتی شهرتش هم نه خیامی که خیام بوده، با لقب علاء الدین که نامش را ابن الفوطی در تلخیص مجمع الآداب آورده است. در اینکه منابع اصلی و کهن و همچنین نسخه های اصیل آثار خیامی او را بیشتر خیامی و نه خیام خوانده اند البته جای تردید نیست، اما باید این نکته را متذکر شد که اگر بپذیریم که خیام لقب پدر و یا یکی از اجداد عمر بن ابراهیم بوده، آنگاه به سادگی می توان گفت که او هم می توانسته بنابر اصول نامگذاریهای کهن و عربی ابن الخیام خوانده شود و هم الخیامی (در نسبت به خیام). بنابراین هم می توان او را عمر بن ابراهیم الخیام خواند و هم عمر بن ابراهیم الخیامی. با این حساب عمده بنای استدلالات مرحوم محیط طباطبایی در این زمینه فرو می ریزد. از دیگر سو وجود شاعری دیگر اندکی بعد از دوران خیامی به نام علاء الدین علی بن محمد الخیام که به گفته ابن الفوطی دیوان شعرش در خراسان شهرت داشته منافاتی با این واقعیت نمی تواند داشته باشد که خیام عالم فیلسوف هم گاه اشعار و به طور خاص رباعیاتی می سروده است. اگر منابع معاصر خیامی سخنی از شعر او به زبان نیاورده اند می تواند ناشی از آن باشد که شعر ویژگی شخصیتی بارز او نبوده است، گو اینکه این را هم باید تذکر داد که فی المثل فخر رازی که به احتمال بسیار زیاد با آثار مختلف خیامی و از جمله آثار فلسفی او آشنا بوده از اشعار فارسی او موردی را نقل کرده است. از دیگر سو جالب است بدانیم که منابع بسیار کهنی اشعار عربی او را نقل کرده اد و این همه تعلق خاطر او را به شعر می رساند. علاوه بر همه اینها این را هم باید افزود که منابع معاصر و نزدیک به عصر او به قدری اطلاعات اندکی درباره او ارائه داده اند که این واقعیت که از شعر او سخنی در این دست منابع نیامده نمی تواند تکیه گاهی برای این نظریه قرار گیرد که خیام شاعر با خیامی عالم و فیلسوف تفاوت دارد. حال که سخن بدینجا رسید باید بر این نکته تأکید کنیم که خیامی چنانکه از زندگانی، فعالیتها و آثارش پیداست بیش از هر چیز دانشمندی در سنت فلسفی بوده است. او در همین چارچوب نه تنها دلبسته فلسفه بوده بلکه دانشمندی آگاه به ریاضیات، هیئت و نجوم و بالاخره مکانیک بوده است. بنابر آنچه برخی منابع معاصر او گزارش کرده اند خیامی در علوم نقلی هم دست داشته است. این مسئله ای است که کاملاً با آنچه از محیط آموزشی فلسفی در خراسان آن دوران می شناسیم سازگار است. تحصیل در فلسفه و علوم فلسفی در کنار تحصیل در علوم دینی مورد توجه بسیاری از طالب علمان در آن دوران قرار داشت. بنابراین برای تحلیل شخصیت او بیش از هر چیز توجه به این نکته مهم است که سنت آموزشی و علمی او را شناسایی کنیم. او آنچنانکه از آثارش پیداست بیش از هر چیز دانشمندی در سنت فلسفی ابن سینا در خراسان می تواند معرفی شود. بنابراین نوع تحصیلاتش با کسی همانند غزالی که معاصر جوانترش بوده متفاوت بوده است. او البته چنانکه گفتیم بی تردید فقه و حدیث و اصول فقه و تفسیر را فرا گرفته بوده و این چیزی است که منابع مختلف ما و از آن میان آنچه از شرح حال کوتاه او در تتمه صوان الحکمه تألیف ابن فندق بیهقی بر میآید کاملاً پیداست، اما به هر حال عمده تحصیلش بر خلاف غزالی در علوم فلسفی بوده است.
در دوران خیامی در خراسان برخلاف دوران ابن سینا و قبل از او خط فاصل تحصیلات فلسفی از تحصیلات دینی چندان روشن نبود و طالب علمان می توانستند هر دو نوع دانش را فرا گیرند. البته خیامی بخشی از زندگانیش را در دورانی سپری کرده که همچنان تحصیل فلسفه و طب و علوم حکمی محدود به محیطهای ویژه ای بود و عمدتاً با حمایت مستقیم دربارهای شاهان و وزیران امکانپذیر بود. از اواخر دوران زندگانی خیامی وضع تغییر کرد. بسیاری از فقیهان و متکلمان به علوم فلسفی به ویژه سنت ابن سینا تمایل نشان می دادند و یا دست کم به تحصیل در آن روی آوردند. امام محمد غزالی نمونه ای روشن در این زمینه است. پیش از او استادش امام الحرمین جوینی با وجود آنکه فقیهی برجسته و دانشمندی متخصص در علم اصول فقه و خلاف بود اما به دلیل علاقه به دانش کلام و ارتباطی که میان فلسفه و کلام به ویژه از دوران ابن سینا بر قرار شده بود به فلسفه هم پرداخت و در آن مطالعاتی وسیع داشت. بعد از دوران غزالی این روند شدت بیشتری گرفت و البته به ویژه این مسئله مدیون متکلمان اشعری بود که عمدتاً تحت تأثیر غزالی به تحصیل و مطالعه فلسفه روی آوردند و حتی تحصیل کردگان نظامیه ها در کنار فقه و اصول فقه و کلام از طرق مختلف فلسفه می آموختند. یک عامل مهم در این میان بهره گیری از منطق ارسطویی در بحثهای اصول فقه و خلاف بود که به ویژه تحت تأثیر غزالی قرار داشت. عامل دیگر دلبستگی شماری از فقیهان به دانش ریاضیات و علوم وابسته بدان بود که بر اثر نیاز بدان در برخی بخشهای فقه و از آن جمله مباحث ارث پدید آمده بود. خیامی در دورانی میانه بود. او تحصیلاتش به دورانی پیش از عصر غزالی باز می گشت. با این حساب باید او را از نخستین کسانی قلمداد کرد که در وارد کردن فلسفه به نظام آموزشی دانشیان علوم نقلی در خراسان سهمی وافر داشت. باری از نقطه نظری که مطرح شد روشن است که شماری از رباعیات او با دستگاه فلسفی و مجموعه ساختار تحصیلاتی و عقلانیت حاکم بر آن سازگار نیست، اما این مطلب خود مانعی برای انتساب دست کم بخشی از آنها که منابع اصیل اصالت آنها را تأیید می کنند نیست. به درستی معلوم نیست که خیام در چه شرایط و در چه دوره ای از زندگی طولانی خود به سرودن این اشعار روی آورده است. دور نیست که این اشعار محصول دوران کهنسالی و چنانکه خواهیم دید محتملاً دوره انزوا پیشگی خیام بوده است. به هر حال به مذاق شماری از محققان عرب این نظر که خیام شاعر کسی غیر از خیامی عالم و فیلسوف بوده خوش آمده و شگفتا که آن را مؤیدی برای عرب تبار دانستن خیامی نیشابوری قلم داده اند.
نکته دومی که اینجا مجال طرح می یابد در خصوص بررسی تاریخ تولد و درگذشت خیامی است. این نکته از آنجا برای ما حائز اهمیت است که اولاً مسئله چگونگی تحصیل فلسفه از سوی او و استادانش و احتمال شاگردی او نزد ابن سینا بدین نکته وابسته است و دیگر اینکه آگاهی ما از دوران دقیق حیات و فعالیت علمی او به ما در فهم جایگاه واقعی و سهم حقیقی او در فلسفه ابن سینا کمک می کند. بدیهی است اگر او برخلاف تصور عمومی شاگرد ابن سینا بوده و یا عمده فعالیت او در فلسفه عمدتاً مربوط به اوائل نیمه دوم سده پنجم قمری باشد ارزیابی ما از سهمش در انتشار، تعلیم آموزه های ابن سینا و ارائه تفسیری از آنها و نسبتش با تفاسیر دیگر در تحولات اندیشگی مکتب ابن سینا در خراسان سخت مؤثر خواهد افتاد. در حالی که بر اساس روایتی از زایچه او که در تتمه صوان الحکمه ابن فندق نقل شده، برخی سال تولد او را ۴۳۹ قمری و برخی دیگر ۴۳۲ ق دانسته اند، تاریخ ها و احتمالات دیگری هم تاکنون درباره تاریخ تولد او از سوی محققان ابراز شده است. در این میان عباس اقبال آشتیانی ظاهراً تنها شخصی است که بر اساس قرائن مختلف تولد او را در حدود ۴۱۰ ق فرض کرده است. عمده ترین دلیلی که او بر این امر یافته است آن است که خیامی در یکی از آثارش ابن سینا را معلم خود خوانده است. برخی در برابر گفته اند که معلم خواندن ابن سینا تنها به معنی آن است که خیامی او را معلم معنوی و شخصی که خیامی پیروی او بوده می دانسته است. به نظر من این پاسخ و محمل درستی برای این مسئله نیست. خیامی در دورانی می زیسته که بیان اینکه ابن سینا معلم او بوده بسیار پر اهمیت جلوه می کرده است. شماری دیگر هم در همان زمان می توانسته اند بر اساس آنکه پیروی اندیشه های فلسفی ابن سینا هستند وی را معلم خود بخوانند، اما چنین نکرده اند. به ویژه وقتی در نظر بگیریم که خیامی در رساله ای انتقادی در فلسفه و در مقام ادعای اینکه جز او و معلمش بر نکته های فلسفی محل بحث دست نیافته و عمق آن را درک نکرده اند، اهمیت این گفته خیامی بیشتر روشن می شود. گرچه این احتمال هست که او آنگاه که از ابن سینا به عنوان معلمش یاد می کند نظر بدان دارد که فارابی و ابن سینا نیز پیشتر معلم خوانده شده اند، و به هر حال این پرسش باقی می ماند که چرا او از تعابیر دیگر و شایعتری مانند استاد استفاده نکرده اما به نظر می رسد که اگر او به هیچ روی ابن سینا را درک نکرده بود به کار گیری واژه معلم برای او در پیش زمینه ای که وی آن را به کار می گیرد و نیز در دورانی که هنوز برخی شاگردان ابن سینا در قید حیات بوده اند بسی مشکل می نمود. از دیگر سو خیامی در آثارش از شخص دیگری به عنوان استادش یاد نکرده است. منابع معاصر او هم از این مسئله سخنی به میان نیاورده اند. تنها ابن فندق از یک تن نام می برد که خیامی نزد او مجسطی خوانده بوده است. در یک سند متأخر که به عنوان سند فلسفی فخر رازی شناخته است و ابن الاکفانی آن را نقل کرده خیامی به عنوان استاد شرف الدین مسعودی و شاگرد بهمنیار معرفی می شود. بی تردید آنچه مربوط است به شاگردی مسعودی نزد خیام درست نیست. ابن فندق هم اشاره ای به شاگردی خیام نزد بهمنیار ندارد. در نوشته های خود خیام هم قرینه ای که نشان دهد او شاگرد بهمنیار بوده دیده نمی شود. چنانکه خواهیم دید ظاهراً برخی نگرشهای فلسفی بهمنیار مورد پذیرش خیامی نبوده است. ما از بهمنیار و فعالیتهای علمی او پس از مرگ استادش ابن سینا اطلاع چندانی نداریم. التحصیل را او می بایست بعد از درگذشت استاد نوشته باشد، اما اینکه کجا و چگونه در انتشار فلسفه ابن سینا مساهمت کرده بر ما معلوم نیست. سالمرگ او را ابن فندق گزارش کرده که محتملاً باید درست باشد. او سی سالی بعد از مرگ ابن سینا در ۴۲۸ ق همچنان زنده بوده است. اما در این مدت کجاها و در چه شرایطی به تدریس فلسفه ابن سینا می پرداخته روشن نیست. به هر حال کتاب التحصیل او در خراسان از همان آغاز سده ششم قمری محل عنایت فلسفه پژوهان بوده و آن را به مثابه خلاصه ای از فلسفه ابن سینا می خوانده اند. کتاب المباحثات و التعلیقات هم که هر کدام به گونه ای نتیجه مساهمت بهمنیاراست بسیار زود مورد توجه قرار گرفت و بدانها استناد می شد. خیامی خود در یک مورد به المباحثات استناد می کند، بی آنکه نامی از بهمنیار بیاورد. معاصر محتملاً جوانتر خیامی، ابو العباس لوکری است. او در مرو زندگی می کرده و تنها بر اساس سندی متأخر به عنوان شاگرد بهمنیار قلمداد شده است. این سند در حقیقت سند فلسفی تحصیلات خواجه نصیر الدین طوسی است که در آن لوکری استاد افضل الدین غیلانی قلمداد شده و خود شاگرد بهمنیار است. لوکری بی تردید نمی توانسته استاد افضل الدین غیلانی باشد. لوکری البته محتمل است که شاگرد بهمنیار باشد، گرچه ابن فندق در این زمینه ساکت است و اطلاعی نمی دهد.
گفته شده لوکری در سال ۵۱۷ ق درگذشته اما این مطلب تنها در نوشته های محققان جدید مطرح شده و مستند تاریخی ندارد.
اين بحث ادامه دارد...
يكشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۱ ساعت ۹:۴۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .