این نوشته کوتاه را به شادروان مرحوم دکتر سید ضیاء الدین عسکری تقدیم می کنم
نقش ائمه (ع) در احیای دین، مجموعه ای از درس های عمومی مرحوم علامه سید مرتضی عسکری است که بعدها صورتی از متن پیاده شده آن در چندین مجلد منتشر شد. من الآن درست نمی دانم که از چه زمانی این درس ها شروع شد اما می دانم که تا سال ها ادامه داشت و من خود در برخی از جلسات عمومی این درس ها شرکت کرده بودم. مرحوم آقای عسکری ایده اصلی این کتاب را نخست به عنوان مقدمه ای بر مرآه العقول علامه مجلسی در دو مجلد نگاشت. بعدها آن را در سه مجلد و با عنوان معالم المدرستین تحریر مجدد کرد که مکرر و هر بار با اضافات و اصلاحاتی منتشر شد. آن مرحوم در کنار تدوین این کتاب مباحث آن را در شکلی تفصیلی تر در طی درس های نقش ائمه (ع) در احیای دین منتشر کرد.
اساس بحث های ایشان ارائه این نظریه بود که کار اصلی ائمه (ع) در طی دوران امامت تمرکز بر جنبه احیای سنت فراموش شده پیامبر و اصلاح گفتمان دینی امت نبوی بود. مرحوم آقای عسکری معتقد بود که خلیفگان اموی و عباسی و قبل و بعد که از مجموع گفتمان آنان تعبیر به مکتب خلفا می کرد در چندین موضوع مهم سیره پیامبر را به حاشیه راندند و با تحریف و یا تغییر آن امر امت را دچار فساد و تباهی کردند. از دیدگاه علامه عسکری ائمه (ع) به شیوه ای تدریجی و با بهره گیری از راه های متفاوت فکری و عملی تمام همت خود را مصروف این کردند که سنت پیامبر را که به حضرت امیر آموخته بود و به میراث علمی در اختیار امامان شیعه بود احیا کنند و بدین ترتیب موجب احیا و اصلاح دین شوند.
در کتاب معالم المدرستین مرحوم آقای عسکری چند محور را مورد توجه قرار داد: محور بحث از عدالت صحابه و اینکه چگونه به جای اهل بیت پیامبر و به طور خاص حضرت امیر (ع) صحابه به عنوان مراجع دینی اعتباری مطلق یافتند. در کتاب صد و پنجاه صحابی دروغین، پیش از آن مرحوم آقای عسکری نشان داده بود که تحریفات و روایات دروغین که گاهی بر اثر رقابت های قبیلگی و گاهی بر اثر نفوذ قدرت سیاسی خلیفگان ساخته شده بود چطور شماری را که وجود خارجی نداشتند به سیاهه اسامی صحابه افزوده بود. در زمینه مرجعیت غیر اهل بیت مرحوم آقای عسکری قبل از کتاب معالم المدرستین کتاب مهم و دقیقی درباره احادیث و جایگاه ام المؤمنین عایشه نوشته بود که باز در همین چارچوب قابل تحلیل است. بخشی دیگر از کتاب معالم المدرستین درباره مفهوم خلافت و تمایز مکتب خلفا بود با مکتب اصلاحی اهل بیت و اینکه چگونه خلافت پیامبر در دوران اموی بنمایه ای مطلقه یافت و از خلافت پیامبر به خلافت خدا بالا کشیده شد و سنت خلیفه از سنت پیامبر مهمتر شد (دست کم در امور مرتبط با اداره جامعه). این بحث ها در کتاب نقش ائمه در احیای دین با تفصیل و گاه با ذکر جزئیات بیشتری به بحث گذاشته شده است. در حالی که در معالم المدرستین به موضوع مباحث اعتقادی پرداخته نشده در کتاب نقش ائمه در احیای دین مرحوم آقای عسکری بدین نکته پرداخت که چگونه دایره تحریف سنت در دوران خلیفگان شامل کلیت فهم دینی شد. به نظر نویسنده کتاب، بخش عمده ای از این تحریفات نخست به دلیل منع عمر نسبت به کتابت حدیث شکل گرفت و سپس با دستگاه حدیث سازی امویان و عباسیان عملا سنت پیامبر فراموش شد و مبانی مکتب خلفا جای مبانی مکتب اهل بیت و سیره پیامبر را گرفت. دستگاه حدیث سازی البته منحصر به خلفا نبود و به نظر مرحوم آقای عسکری قصه پردازان و دیگران هم در جعل حدیث مساهمتی قوی داشتند. این موضوعات را به تفصیل مرحوم آقای عسکری در کتاب نقش ائمه در احیای دین و بر اساس منابع اهل سنت نشان داده و البته از دانش گسترده خود نسبت به متون سیره و حدیث بهره گرفته است. در این کتاب موضوع مرتبط دیگری هم بحث شده که آن نیز در کتاب معالم المدرستین مورد توجه نبوده: آقای عسکری در کتاب فارسی خود دایره تحریفات مکتب خلفا را به مباحث اعتقادی کشانده و به نقد وسیع صحاح سته و به طور خاص صحیحین پرداخته است. در اینجا احادیث اعتقادی صحاح سته که محدثان اصحاب حدیث نقل می کرده اند مصداق تحریف سیره و سنت پیامبر قلمداد شده و به نقد کشیده شده است. باز بخشی دیگر از کتاب فارسی مرحوم آقای عسکری در ارتباط با منظر مکتب خلفا در مقایسه با مکتب اهل بیت در ارتباط با سیره پیامبر است. آقای عسکری سعی کرده نشان دهد چگونه در عصر اموی تلاش شد تصویری تحریف شده از سیره پیامبر و در راستای اهداف سیاسی خلیفگان صورتبندی شود که بعدها در کتاب هایی مانند سیره ابن هشام و تاریخ طبری منعکس شد. نمونه آن نحوه تلقی وحی است و روایات آغاز نبوت و بعثت پیامبر که طبق نظر آقای عسکری روایت مکتب خلفا روایتی مخدوش و در راستای هدف تحریف شخصیت پیامبر است.
از دیگر سو بخش مهمی از کتاب معالم المدرستین که بازتاب کمی در کتاب نقش ائمه در احیای دین دارد قسمت مربوط به منابع شریعت است. با توجه به دو بحث عدالت صحابه و موضوع خلافت و سنت خلفا و اینکه چگونه سیره این دو یعنی صحابه و خلفا به جای سیره پیامبر مرجعیت فقهی و علمی پیدا کرد آقای عسکری در مجلد دوم کتاب معالم المدرستین بحث دراز دامنی را مطرح می کند درباره منابع شریعت و فقه در این دو مکتب و نشان می دهد چگونه به جای تکیه بر سیره و سنت و تعالیم پیامبر در مکتب خلفا اجتهاد (و قیاس) حجیت و مرجعیت پیدا کرد. در مقابل در این مجلد آقای عسکری نشان می دهد که در مکتب اهل بیت تکیه اصلی بر روایات و سیره پیامبر و تعالیم آن حضرت بوده که از طریق حضرت امیر در اختیار ائمه شیعه قرار گرفته و بعدا در کتاب کافی کلینی فراهم آمده است (سبب اینکه تحریر نخست این بحث ها نخستین بار به عنوان مقدمه ای بر مرآه العقول علامه مجلسی و به مناسبت انتشار آن کتاب از سوی دار الکتب الاسلامیه منتشر شد هم در واقع همین مباحث جلد دوم بود). به هرحال از دیدگاه علامه عسکری در حالی که منبع فقه شیعی سنت پیامبر است منبع فقه مکتب خلفا بر اجتهاد الرأی و قیاس از یک سو و سیره صحابه و سنت خلفا از دیگر سو استوار است.
و در نهایت علامه مجلسی در مجلد آخر کتاب معالم المدرستین این موضوع را تبیین می کند که چطور قیام امام حسین (ع) در کربلا زمینه ساز مقابله با مکتب خلفا و احیای مکتب اهل بیت شد و چطور بالمآل زمینه ای را فراهم کرد تا امامان باقر و صادق (ع) در پس زمینه ضعف و از میان رفتن دستگاه خلافت اموی به احیای مجدد سنت و سیره پیامبر و اصلاح امر دین قیام کنند.
طرح کلی فکر مرحوم علامه عسکری در تقریبا همه آثارش بر حول همین محور است: علاوه بر آنچه یاد شد آن مرحوم در کتاب عبد الله بن سبا در پی نشان دادن میزان گسترش روایات دروغینی بود که توسط راویان از دیدگاه او مورد حمایت مکتب خلفا در زمینه های مختلف ساخته و پرداخته شده بود. از دیدگاه آن مرحوم افسانه عبدالله بن سبا بدین دلیل پرداخته شده بود تا برای مقابله با شکلگیری مکتب اهل بیت و تشیع به کار گرفته شود. در کتاب دیگرش القرآن الکریم و روایات المدرستین نیز که در سال های آخر عمر خود نوشت و چنانکه از نام کتاب هم پیداست باز به موضوع قرآن و جایگاه آن در تشریع و منظر متفاوت در مکتب خلفا و اهل بیت بازگشت و به ویژه موضوع تحریف قرآن را به بحث گذاشت و نشان داد که در مکتب اهل بیت قرآن دچار تحریف نشده است.
در منظومه تحلیلی مرحوم آقای عسکری در مجموعه این آثار مکتب خلفا عنوانی کلی است که بیش از آنکه به فرقه و یا مکتب و مذهبی کلامی اشاره داشته باشد به تحلیل ایشان از مجموع گفتمان مقابل با مکتب اهل بیت اشاره دارد. طبعا در چنین تحلیلی تمایزها و تحولات تاریخی مد نظر قرار نگرفته است. روشن است که نمی توان احادیث صحیح بخاری را نماینده کلیت تفکر غیر شیعی دانست. در واقع در تحلیل مرحوم آقای عسکری گروه ها و مکاتب غیر شیعی کلامی مانند معتزله و جهمیه و قدریه و حتی مرجئه و گروه های مختلف مخالفان غیر شیعی دستگاه خلافت اموی و سهم آنها در بحث های مرتبط با آنچه آقای عسکری تحت عنوان تمایزات مکتب خلفا و مکتب اهل بیت ذکر کرده اند روشن نیست. می دانیم که برخی از آنچه امروزه تحت عنوان میراث حدیثی در اهل سنت شناخته می شود نه اثر راویان مرتبط با دستگاه اموی و عباسی بلکه از آثار مخالفان غیر شیعی و حتی متشیع آنان به شکل های مختلف است. در میان اهل سنت هم رویکردها به منابع شریعت و یا مفهوم خلافت و همچنین عدالت صحابه و موضوعات دیگر که بالاتر گفتیم یکسان نبوده. طبیعی است که اعتقاد و فقه اسلامی پس از سده سوم دچار تحولاتی شده و مکاتب جدیدی ظهور کرده اند که نمی توان همه آنها را تحت عنوان کلی مکتب خلفا دسته بندی کرد و از تقابل آن با مکتب اهل بیت سخن گفت. کما اینکه می دانیم بسیاری از مأثورات و احادیث موجود نه مستقیما ریشه در اختلافات اعتقادی و مکتبی بلکه ریشه در موضوعات دیگر مانند اختلافات تماما سیاسی و یا نزاع های قبیلگی و اختلاف عراق و شام و حجاز و یا اختلاف مرکز و امصار مختلف دارد و نمی توان همه را به تقابل مکتب خلفا و مکتب اهل بیت فروکاست. با این همه آقای عسکری به نظر من متوجه این موضوع بوده و با این وصف طبق تحلیل تاریخی خود معتقد بود که اساس اختلافات دینی در اسلام را می توان به تقابل میان مکتب اهل بیت و مکتب خلفا فروکاست، بدون آنکه در جزئیات و تفصیلات موارد نقض و تمایزها را منکر شد. در این چارچوب البته منظور آن مرحوم از مکتب خلفا تنها خلافت اموی و عباسی نیست. او ریشه اختلاف در اسلام را مرتبط با تقابل دو مکتب امامت الهی تعلیم شده از سوی سنت پیامبر (مکتب اهل بیت) و خلافت پرداخته شده سقیفه (مکتب خلفا) می داند و بر این اساس تحلیلی جالب توجه از سیر و تاریخ تفکر دینی در اسلام بر اساس روایت شیعی عرضه می کند.
به نظر من با وجود آنکه تبار بسیاری از مباحث علامه عسکری به آثار شریف مرتضی و مکتب متکلمان قدیم بغداد می رسد و با وجود آنکه برخی از بحث های مطرح شده از سوی ایشان به طور نمونه در آثار علامه حلی و یا مرحوم شرف الدین سابقه دارد اما در مجموع روایت و منظومه کلی ارائه شده از سوی او مشابهی در آثار امامتی دیگر در سده های اخیر و از جمله نوشته هایی مانند عبقات و الغدیر ندارد و در حقیقت کاری کاملا ابتکاری و برخاسته از تحلیلی هوشمندانه در جهت ارائه تحلیلی نو از "معالم مکتب اهل بیت" است. روانش شاد.
شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲:۱۳
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
در کانال نوشتید که:
«یکی از بهترين تحليل ها درباره قيام حضرت سيد الشهداء (ع) تحليل مرحوم علامه سيد مرتضی عسکری است. اينجا درباره تحليل او در اين زمينه نوشته ام: »
و لینک اینجا رو دادید، ولی گویا مربوط نیست. یعنی من اینجا تحلیلی مختص و مربوط به حرکت حضرت سیدالشهدا ندیدم.