از جمله چند روایت محدودی که مخالفان فلسفه در چند سده اخیر بدان استناد کرده اند و از جمله علمای تفکیکی یکی هم این روایت است که اصلا در حدیقه الشیعه منسوب به محقق اردبیلی نقل شده و سابقه ای قبل از آن ندارد. این کتاب قطعا از محقق اردبیلی نیست و کسی همچون او که خود دلبسته به کلام و فلسفه بوده نمی تواند نویسنده چنین کتابی باشد خاصه با توجه به مقام علمی و تحقیقی محقق اردبیلی و شیوه متفاوت اندیشگی او. البته انتساب قدیمی است اما از آن رب مشهورهایی است که عند التحقیق اصلی ندارد. جدا از این در این روایت حدیث با سندی مضطرب و ناشناخته از امام حسن عسکری نقل شده و مضمون خود حدیث هم گواهی است روشن بر جعل آن در ادوار متأخر. حدیث را حاجی نوری در مستدرک نقل کرده که من آن را اینجا از این کتاب نقل می کنم: العلامة الأردبيلي في حديقة الشيعة: نقلا عن السيد المرتضى ابن الداعي الحسني الرازي، بإسناده عن الشيخ المفيد، عن أحمد بن محمد بن الحسن بن الوليد، عن أبيه محمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الجبار، عن الإمام الحسن العسكري (عليه السلام)، أنه قال لأبي هاشم الجعفري: " يا أبا هاشم، سيأتي زمان على الناس وجوههم ضاحكة مستبشرة، وقلوبهم مظلمة متكدرة، السنة فيهم بدعة، والبدعة فيهم سنة، المؤمن بينهم محقر، والفاسق بينهم موقر، أمراؤهم جاهلون جائرون، وعلماؤهم في أبواب الظلمة [سائرون] ، أغنياؤهم يسرقون زاد الفقراء، وأصاغرهم يتقدمون على الكبراء، وكل جاهل عندهم خبير، وكل محيل عندهم فقير، لا يميزون بين المخلص والمرتاب، لا يعرفون الضأن من الذئاب، علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض، لأنهم يميلون إلى الفلسفة والتصوف، وأيم الله إنهم من أهل العدول والتحرف، يبالغون في حب مخالفينا، ويضلون شيعتنا وموالينا، إن نالوا منصبا لم يشبعوا عن الرشاء، وإن خذلوا عبدوا الله على الرياء، ألا إنهم قطاع طريق المؤمنين، والدعاة إلى نحلة الملحدين، فمن أدركهم فليحذرهم، وليصن دينه وإيمانه، ثم قال: يا أبا هاشم هذا ما حدثني أبي، عن آبائه جعفر بن محمد (عليهم السلام)، وهو من أسرارنا، فاكمته إلا عن أهله ". این حدیث که از همان آغازش محتوای متناقض گونه ای دارد که نیازی به تذکر در این باب نمی بینم در ژانر علائم آخر الزمانی باید دیده شود. حتی اگر اصلی هم داشته باشد در ورژن کنونی آن پرداخته ای بیش نیست و اگر رأسا هم برای رد اهل فلسفه و تصوف ساخته نشده باشد دست کم عبارت لأنهم يميلون إلى الفلسفة والتصوف در آن الحاقی است. نیاز به گفتگو ندارد که جز در ادوار خیلی متأخر اهل فلسفه و تصوف ربطی به هم نداشته اند و نه تنها ترکیب فلسفه و تصوف در این عبارت نمی تواند متعلق به عصر امام عسکری باشد بلکه تردید نباید کرد که این روایت را جز بعد از اوائل دوره صفویه نمی توانند ساخته باشند. خود تعبیر تصوف در این روایت هم خود گواه دیگری است بر ساختگی بودن روایت و یا الحاقی بودن این تکه چرا که این تعبیر هم متناسب با زمان حضرت نیست. هر چه هست این روایت که هیچ سابقه ای در متون روایی ندارد با چنین سند مجهول و با محتوای متناقض و دست خورده ای برای سال ها مستند اهالی تفکیک در نقد فلسفه بوده است.
دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۴:۰۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
این دو لفظ مربوط به اهل تصوف بوده و امام عسگری(ع) با زیرکی فلسفه و تصوف را کنار هم قرار دادند. و بعد از این دوران وسرگشتگی ميرزا مهدی اصفهانی که هنوز من به جایی نرسیدم و خودم را که نمیتوانم فریب دهم. بعد از توسلات زیاد خدمت آقا صاحب الزمان عج مشرف میشودوبا این کلام از سوی ایشان مورد خطاب واقع میشود(طلب المعارف من غیر طریقناا اهل البیت مساوق لاِنکارنا) یعنی طلب معارف غیر از راه ما اهل بیت مساوی با انکار ماست. اینجاست که پنبه فلسفه زده میشود.باشد که... بر عقیده خود پافشاری کنند. به امید روزی که خورشید حقیقت از پس پرده غیبت نمایان شود. آمین.
ومن الله توفیق