آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱٫۹۷۷٫۷۷۵ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۸ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۴
بازدید از این یادداشت : ۲۲۰

پر بازدیدترین یادداشت ها :
ابن اثیر در المثل السائر در مقایسه میان نظم عربی و فارسی نکته ای دارد به قرار ذیل: الثالث: أن الشاعر إذا أراد أن يشرح أمورا متعددة ذوات معان مختلفة في شعره واحتاج إلى الإطالة بأن ينظم بيت أو ثلاثمائة أو أكثر من ذلك فإنه لا يجيد في الجميع، ولا في الكثير منه، بل يجيد في جزء قليل، والكثير من ذلك رديء غير مرضي، والكاتب لا يؤتي من ذلك، بل يطيل الكتاب الواحد إطالة واسعة تبلغ عشر طبقات من القراطيس، أو أكثر، وتكون مشتملة على ثلاثمائة سطر أو أربعمائة أو خمسمائة، وهو مجيد في ذلك كله، وهذا لا نزاع فيه لأننا رأيناه، وسمعناه وقلناه. وعلى هذا فإني وجدت العجم يفضلون العرب في هذه النكتة المشار إليها، فإن شاعرهم يذكر كتابا مصنفا من أوله إلى آخره شعرا، وهو شرح قصص وأحوال، ويكون مع ذلك في غاية الفصاحة والبلاغة في لغة القوم، كما فعل الفردوسي في نظم الكتاب المعروف بشاه نامه، وهو ستون ألف بيت من الشعر، يشتمل على تاريخ الفرس، وهو قرآن القوم، وقد أجمع فصحاؤهم على أنه ليس في لغتهم أفصح منه، وهذا لا يوجد في اللغة العربية على اتساعها وتشعب فنونها وأغراضها، وعلى أن لغة العجم بالنسبة إليها كقطرة من بحر. آقای طباطبایی معنی این عبارات را گویا به درستی متوجه نشده و از آن تفسیر غریبی کرده که حقیقتا مایه شگفتی است: اما سده‌های پیشتر ادیبی مانند ابن اثیر، که اهل ایدئولوژی نبود و جایگاه نامه‌های مهم در تمدن عربی و ایرانی را می‌دانست، این نکته را دریافته بود که تنها ملّتی کهن، مانند ایرانیان، می‌تواند «شاهنامه» داشته باشد و ادب عربی، که اگر هم بتوان زبان یک «ملّت» واحد به شمار آورد، اما زبان «ملّی» نیست، به خلاف زبان فارسی که پیوسته زبان آئینی و ملّی یک ملّت تاریخی واحد بوده، در شرایط امتناع تدوین «شاهنامه» قرار دارد. اینجا ابن اثیر اشاره اش به قدرت بر فصاحت در نظم فارسی و مقایسه آن با توانایی بر حفظ پایه فصاحت در نظم عربی است. او می گوید در حالی که ایرانیان همچون فردوسی در شاهنامه توانایی ترتیب دادن کتابی به نظم در هزاران بیت شعر با حفظ فصاحت در نظم را دارند اما در نظم عربی چنین توانایی و برخلاف نثر عربی دیده نشده. این چه ربطی به تفسیر بی پایه آقای طباطبایی دارد باید از خود ایشان جویایش شد. اینجا بحث امتناع و پایه های قومی و ملی در میان نیست. بحث نسبت میان نثر و نظم عربی است. بد نیست ایشان یک مراجعه ای به اصل کلام ابن اثیر بکند شاید در تفسیر خود تجدید نظری بفرمایند. این نکته را هم اضافه کنم که اگر اینجا فردوسی از شاهنامه به عنوان قرآن القوم یاد می کند معنی اين گفته برخلاف تفسیر غلط برخی از نویسندگان اين نیست که شاهنامه قداست و جايگاه قرآن را در ميان ایرانیان (به تعبیر او عجم) دارد بلکه مقصودش اگر کل عباراتش را بخوانيد اين است که همچون قرآن که برای اعراب محرک و بنای استوار رشد ادب عرب را فراهم کرد شاهنامه موجب گسترش و شکل گيری زبان و ادب و شعر فارسی شد. در حقيقت مسئله ابن الأثير تأکيد بر سهم زبانی شاهنامه در ادب فارسی است.
دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۳:۴۸
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت