۱- رابرت گلیو و فقه شیعی
در کنفرانس مطالعات شیعی در اینجا در پرینستون که این چند روز برگزار شد آقای رابرت گلیو هم سخنرانی داشتند. موضوع سخنرانی ایشان درباه فقه امامیه و بحث هایی مقارنه ای میان احادیث فقهی امامان شیعه و در مقایسه با تحول فقه سنی بود. من در حاشیه سخنان ایشان نظریه مرحوم آیه الله بروجردی درباره فقه شیعه و نسبت آن با فقه اهل تسنن و اینکه تفسیر درست این سخن مرحوم آقای بروجردی چیست را نقل کردم که متناسب با بحث های آقای رابرت گلیو بود. در مجموع بحث های من و ایشان بر این نکته تأکید شد که درباره فقه امامیه دو شیوه همزمان باید مورد توجه قرار گیرد: یکی بحث های موردی برای چگونگی شکل گیری فقه امامیه در نسبت با فقه اهل سنت که باید بر اساس مطالعه تاریخی محتوای احادیث امامیه و به طور خاص احادیث امامان باقر و صادق صورت گیرد و نکته دوم و همزمان مطالعه اسنادی احادیث فقهی امامیه در تکمیل بحث های محتوایی تا بدین وسیله برای تاریخگذاری احادیث فقهی و صدور و تدوین آنها در نسبت با فقه اهل سنت و فقه اهل بیت در مجموع بتوان به نتایج تاریخی دقیقتری رسید. نکته دوم را من در ضمن تعلیقی بر سخنرانی ایشان ابراز کردم.
آقای رابرت گلیو سخنرانی بسیار مفید و عالمانه ای داشت. او به گمانم همینک متخصص ترین محقق در غرب در حوزه فقه امامیه است که فعالانه در این زمینه مشارکت علمی مکتوب و تدریسی دارد.
۲- روایت پروفسور امیر معزی از تشیع قدیم
همینک در مطالعات تشیع قدیم در غرب چارچوبی که دکتر محمد علی امیر معزی درباره تشیع باطنی و ریشه های آن و اصالت آن در تشیع قدیم ارائه می دهد از مقبولیت حداکثری برخوردار است. از دیدگاه او اصل تشیع مذهبی باطنی و تأویلی فرا عقلی است که آمیخته است با عقاید گنوسیستی و نوافلاطونی که با سیطره آل بویه به محاق رفت و جای آن را تشیع عقل گرای معتزلی آمیخته با اندیشه فقهی تحت تأثیر اهل سنت و ارتودکسی آن گرفت. من در چندین نوشته درباره این دیدگاه نوشته ام. در سال های اخیر عمده مطالعاتی که درباره تشیع قدیم نوشته شده کم و بیش این دیدگاه را تأیید و یا مورد توجه خود قرار داده است. امیر معزی معتبرترین متخصص در غرب در خصوص تشیع قدیم شناخته می شود. آثار او در سال های اخیر به انگلیسی ترجمه شد. درباره اندیشه های کلامی تشیع امامی در پانزده سال اخیر چند نفری در غرب فعال بوده اند و از آن میان این بنده عاصی و خانم زابینه اشمیتکه. محوریت پژوهش های ما تأکید بر جنبه های عقلی و خردگرا و اصولی تشیع بوده است از هشام بن الحکم تا عصر علامه حلی.
۳- فقه شیعی در غرب
مطالعات در حوزه فقه شیعی در غرب در سال های اخیر رشد اندکی داشته است. در مجموع و در مقایسه با مطالعات در حوزه فقه اهل سنت فقه شیعی و به ویژه فقه امامیه کمتر موضوع مطالعات در اسلامشناسی غرب بوده است. جز مقدمه ای بر فقه شیعی که تنها یک کتابشناسی با مقدمه ای در حدود سی صفحه درباره کلیات تاریخ فقه امامی است هنوز کتاب جامعی درباره تاریخ فقه شیعی امامی نوشته نشده است. درست است که در مطالعات متعلق به حوزه فقه اسلامی گاهی به فتاوی و آرای فقهی فقیهان امامیه اشاره می شود و یا اینکه مقالاتی پراکنده درباره فقه امامیه و به ویژه در سال های اخیر نوشته شده اما جز چند کتاب و آن هم با موضوعات محدود و معین تاریخی کمتر پژوهشی مستقل درباره تاریخ فقه امامی و یا بحث درباره بخشی از فقه امامی به صورت کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده. در سال های اخیر به ویژه آقای راب گلیو در این زمینه فعالتر از بقیه مقالات و کتاب هایی منتشر کرده است. در این میان به ویژه فقه متأخر اجتهادی امامیه در مکتب شیخ انصاری کمترین توجه را در مطالعات انگلیسی زبان به خود اختصاص داده است. یکی از راه های تغییر این وضعیت تلاش برای ارائه ترجمه های خوب به زبان انگلیسی از چند متن مهم فقهی امامیه است. این خود به اهتمام دانشجویان و استادان در فقه اسلامی به متون فقه امامی کمک می کند. سال ۲۰۱۸ به یاری خداوند دو کتاب درباره فقه شیعی با همکاری با آقایان عون حسن علی و امین احتشامی منتشر خواهد شد.
۴- فکر تاریخی داشتن از نان شب بر عالمان ما واجب تر است
می گویید چرا؟ نگاهی کنید به این معرکه ای که در سال های اخیر عده ای نا آشنا با تاریخ تحت عنوان احادیث ملاحم و فتن و تفسیرهای به روز از آن کردن و خلق الله را آشفته کردن راه انداخته اند. خوشمزه اینجاست که این جماعت جاهل و بی اطلاع با نقل چند حدیث بی اصل و اساس پز عالمانه هم به خود می گیرند. در دو قرن اول هم چنین بوده است. تصور عمومی این بوده که عالم واقعی کسی است که پیشگویی کند. یعنی علم به ملاحم و فتن آخر الزمانی داشته باشد. طبعا این مسئله ریشه داشته در تلقی آنان از تفسیر تاریخ جهان و تاریخ نجات و معنای تاریخی نبوت. حالا من با این کاری ندارم. سخن من این است که چرا این جماعت مسئولیت سخنان و کارها و کتاب ها و نوشته های نابخردانه خود را نمی پذیرند؟ چرا لا اقل از تجربه های تلخ قبلی عبرت نمی گیرند؟ آن زمان که گروه انحرافی معجزه هزاره سوم از فضای آخر الزمانی راه انداختن به دنبال مکاسب پلید و منحط سیاسی خود بود هیچ کس نگفت آن سخنان ناشی از ادبیاتی است که عده ای حدود یکی دو دهه است تحت عنوان ظهور صغری و علائم ظهور برساخته اند. اگر فکر تاریخی در مجامع دینی ما سخن اول را بزند روشن است که این قلابی ها راه به جایی نخواهد برد...
۵-تثبیت دلائل النبوه و ابو احمد بن ابی علان و وزیر مغربی
در تفسیر وزیر مغربی سه جایی نقل هایی از ابو احمد بن ابی علان دیده می شود. من در تحقیقاتم درباره هویت مؤلف کتاب تثبیت دلائل النبوه نشان دادم که این کتاب نمی تواند از قاضی عبد الجبار باشد و احتمال دادم کتاب تألیفی است از قاضی ابو احمد بن ابی علان. در یکی از نقل های وزیر مغربی از او در تفسیرش مطالبی درباره طب و فلاسفه به صورت موجز آمده که بی شباهت به اصل طرح این موضوعات در کتاب تثبیت نیست و شاید خود قرینه ای برای صحت نظر ما باشد.
۶-نعمانی در تفسیر وزیر مغربی
وزیر مغربی از ناحیه مادر از خاندان نعمانی، نویسنده کتاب الغیبه است. آقای کریمی نیا در رساله دکتری خود درباره وزیر مغربی گفته اند که او در تفسیرش نقل هایی از نعمانی دارد. در یک مورد که صراحتا وزیر مغربی می نویسد: وروی شیخنا ابو عبد الله رحمه الله. آقای کریمی نیا این مورد را به نعمانی مربوط دانسته اند که درست نیست. نعمانی شیخ وزیر مغربی نبوده و مدتها بعد از نعمانی به دنیا آمده است. وانگهی چرا او از نیایش نباید با تعابیری مانند جد من و یا از این قبیل نام ببرد؟ با همین استدلال سایر مواردی که آقای کریمی نیا آنها را به عنوان مستندات نقل وزیر مغربی در رساله خود ذکر کرده اند محل تردید می نماید. در یک مورد البته در نقل تفسیر تعبیر وروی ابو عبد الله محمد بن ابراهیم دارد و آقای کریمی نیا در توضیح تکمیلی که ظاهرا خود افزوده اند شهرت او را تکمیل کرده و عنوان نعمانی را به عبارت وزیر مغربی افزوده اند اما در این مورد هم پرسش این است چرا وزیر مغربی اشاره ای به اینکه نعمانی نیایش است نمی کند؟
آقای کریمی نیا این نقل ها را مربوط به تفسیری از نعمانی می دانند. اصل اینکه نعمانی صاحب تفسیری باشد محل تردید است.
۷-اطلاعی تازه درباره وزیر مغربی
علي بن محمد بن العباس بن فسانجس از علمای برجسته امامیه را قبلا در یادداشتی در کاتبان معرفی کردم. همینک باید اضافه کنم که او از کسانی است که وزیر مغربی از آنها در تفسیرش نقل کرده. در تز دکتری آقای کریمی نیا دیدم این اطلاع به نقل از تفسیر او آمده اما نام و هویت او را آقای کریمی نیا درست تشخیص نداده اند و او را علی بن محمد فسابحس خوانده و هویت او را شناسایی نکرده اند.
۸-چند کلمه ای درباره تحقیقات شیعه شناسی آقای دکتر امیر معزی
آنچه آقای امیر معزی تشیع اصیل می خواند و آن را در مکاتب غالیانه و باطنی و تشیع ازوتریک کهن جستجو می کند بی تردید بخشی از هویت تشیع کهن است و کسی نمی تواند وجود آن را منکر شود. سابقه آن هم حتی به اواخر سده اول قمری می رسد منتهی در کنار آن ما تشیع فقهی داشته ایم که تعالیم امامان باقر و صادق را در فقه و کلامیات انتقال می داده اند و آنها هم به همان اندازه در تشیع کهن اصیلند. جامعه شیعه البته جامعه کم و بیش مرتبطی به ویژه در کوفه بوده و طبیعی است این دو جریان با یکدیگر تماس هایی داشته اند. بنابراین این دیدگاه ایشان را قبول ندارم که نخست تشیع تنها چهره باطنی داشت و بعد عقلانیت گرایی عصر آل بویه موجب انحراف از تشیع اولیه و تمایل به دیدگاه های فقهی و اصولی مبتنی بر نگرش های اهل سنت شد. این نظر را من قبول ندارم، گرچه معتقدم دست برتر را در دوره هایی تشیع باطنی و غالیانه در آن دو سه قرن اول داشته است. شیخ مفید و شریف مرتضی تلاش های زیادی کردند تا تشیع را به جریان اصولی قدیم بازگردانند.
۹-چاپ رساله های دکتری و آثار آکادمیک در غرب و ایران
دیدم آقای بسیار محترمی فرموده است چون رساله دکتری او با نمره ممتاز بوده بنابراین فلان ناشر خیلی معروف دانشگاهی در آمریکا به او پیشنهاد چاپ رساله اش را داده و تاکنون سه نوبت هم آن را چاپ کرده است. در اینکه این مطلب به کلی خلاف واقع است بحثی ندارم اما اینجا لازم دیدم این توضیح را بدهم که اصولاً تا آنجا که من می دانم هیچ گاه ناشران دانشگاهی یعنی ناشرانی که وابسته به دانشگاه ها در غرب باشند خود برای چاپ رساله ای پیشقدم نمی شوند. نخست باید شما بر اساس رساله خود کتابی تنظیم کنید و بعد آن را برای ناشر بفرستید و اگر کتاب از مراحل مختلف داوری و تغییرات پیشنهادی گذشت تازه مراحل چاپ کتاب آغاز می شود. نه ناشر خود پیشنهاد چاپ کتاب می دهد و نه مراحل پذیرش به این سادگی است که این آقا فرموده اند. پذیرش کتاب هم از سوی ناشر هیچ ربطی به امتیازی که کمیته رساله در دانشگاه به رساله داده ندارد. باری ممکن است استاد راهنما به شاگردش برای چاپ کتاب و پیدا کردن ناشری مناسب کمک کند اما در داوری کتاب نمی تواند دخالت کند. بلکه باید داورانی خارجی که از هویت نویستده هم اطلاع ندارند درباره کتاب و چاپ آن داوری کنند.
نکته دیگری که در این سال ها برخی دوستانی که در برخی دانشگاه های غربی درس خوانده اند دیده ام انجام می دهند این است که ناشرانی بی نام و نشان را در اروپا و آمریکا که در برابر مبلغی ناچیز ده تا بیست نسخه رساله دانشگاهی را به صورت کتاب چاپ می کنند پیدا می کنند و آثارشان را بدین ترتیب به دست چاپ می سپارند. این کتاب ها البته بدین وسیله به اصطلاح چاپ می شوند اما نشر آنها را کسی نشری آکادمیک و قابل قبول و بر اساس روندهای نشر آکادمیک تلقی نمی کند. در واقع چاپ کتابی امتیاز دانشگاهی دارد که بر اساس نظام داوری های آکادمیک منتشر شده باشد. مناسب است در ایران و نظامات دانشگاهی هم برای چاپ رساله های دکتری تمهیدی آکادمیک اندیشیده شود.
۱۰-بحث های من درباره تفکر غلات شیعه
سال ۷۵ شمسی بود اگر اشتباه نکنم که سه جلسه تقریبا سه ساعتی شاید در مجموع حدود ده ساعت درباره تفکرات غلات شیعه در یکی از دانشگاه های تهران درس دادم. تعدادی دانشجوی علاقمند هم شرکت داشتند و بحث ها هم ضبط و بعد پیاده شد. متن آن را بعدها که ملاحظه کردم دیدم خیلی کار دارد تا منقح شود چون مطالب همه جا درست پیاده نشده بود و حالت سخنرانی بر آن غالب است. اگر در آینده نزدیک فرصت کنم متن را با تنقیحی سطحی در همین جا خواهم گذاشت. دوست گرامی آقای دکتر بادکوبه من را برای تدریس این موضوع دعوت کرده بود.
۱۱- از علوم انسانی تا علوم دقیقه و سهم استادان راهنما
عده ای برای من نوشتند که برخی از استادان راهنما که نامشان در مقالات حوزه های علوم انسانی و تاریخ و ادبیات و اسلامیات به عنوان نویسنده مشترک در شماری انبوه از مقالات مطالعات دینی و فلسفی و کلامی آمده به نوشته من اعتراض کرده اند و گفته اند اگر استاد سهمی در ارائه فکر و ایده اصلی مقاله ای دارد باید نامش در کنار نویسنده ای که زحمت تحقیق و پژوهش را کشیده است برده شود و بنابراین بر سخن من ایراد گرفته اند. نیازی نمی بینم بحث را دراز کنم. امیدوارم آنچه گفتم زمینه ای شود برای اصلاح و بازگرداندن آب دانش و پژوهش به جریان درست آن. در علوم انسانی و تاریخی رسم دانشگاه ها این نیست. سهم استاد راهنما هدایت دانشجوست و برای این کار و وظیفه حقوق می گیرد. بزرگترین جفا این است که استادی از شاگردش بخواهد به این دلیل نامش به عنوان نویسنده مشترک بیاید. در واقع این درخواست به معنی از میان بردن زمینه ارتقای دانشگاهی دانشجویان دکتری و استادیاران است. کمیته های ارزیابی به هیچ روی به مقاله ای در موضوعی مرتبط که نام استاد راهنمای دانشجو در آن ذکر شده بهایی نمی دهند. این البته باز تأکید می کنم در رابطه با علوم انسانی است. در علوم دقیقه و علوم متعلق به ریاضیات و فیزیک و غیره داستان متفاوت است، دلیلش یکی هم این است که در آن دانش ها کارها خیلی اوقات به صورت پروژه ای و لابراتواری و گروهی انجام می شود و بنابراین مقالاتی با چندین نویسنده کاملا عادی است. کسی به من نوشته و اعتراض کرده که چرا مطلق گفته ام. من در دو نوشته قبلی با وضوح کامل تنها از علوم انسانی و تاریخی سخن گفتم. من در مؤسسه مطالعات عالی پرینستون (مؤسسه محل کار انیشتین) کار می کنم. بخش عمده همکاران من در اینجا در ریاضیات و علوم فیزیک و طبیعی کار می کنند. بنابراین این مقدار می دانم که در علوم طبیعی و ریاضی داستان متفاوت است. سخن من بر سر علوم انسانی است. در این دانش ها نه تنها مقاله شاگردان نباید به عنوان کار مشترک با استادان راهنما منتشر شود بلکه اگر رساله دکتری را کسی چاپ کند نباید نامی از استاد راهنما بر روی جلد کتاب بیاورد. اصلا اگر چنین کند این به معنی مرگ آینده شغلی آن دانشجوست. تنها در مقدمه کتاب در کنار تشکر از دهها نام دیگر می تواند نامی هم از استاد راهنما آورده شود. بنابراین حتما باید وزیر محترم علوم تمهیدی برای جلوگیری از این رسم غلط کند. این شیوه انتشار مقالات، فرهنگ علمی را تضعیف و به جای آن فرهنگ مدرک گرایی و فرصت طلبی را تشدید می کند. بماند که زمینه ای را برای منافسه های غیر علمی و تقلب و انتحال باز می کند. تمام.
۱۲- تجلیل بس! همایش بس!
این عنوان یادداشت سردبیری شماره ششم مجله ایرانشهر امروز است که الآن آن را خواندم. تذکر بسیار به جا و مفیدی است. اگر خارج ایران زندگی می کنی و می خواهی اخبار فرهنگی داخلی را پی گیری کنی چیزی که خیلی ذوقتان را کور می کند دیدن اخبار روزافزون و پر بسامد همین همایش ها و تجلیل های پر هزینه و بیجاست. در فضاهای دانشگاهی معمول این است اگر می خواهند از خدمات فرهنگی و علمی استادی تجلیل کنند شاگردان و دوستانش کتاب بزرگداشتنامه ای برایش منتشر می کنند که در آن جز چند صفحه ای درباره بیلان کاری استاد آنچه منتشر می شود مقالات علمی در حوزه کاری آن استاد است به قلم متخصصان فن. این کار نه هزینه ای را بر دوش دانشگاه و دولت و بیت المال می گذارد و نه نویسندگان بابت مقاله ای که می نویسند طلب مال و درهمی می کنند. هیچ. هزینه اش فقط پیدا کردن ناشری است که کتاب را چاپ کند و بعد کتاب را به خوبی برای فروش توزیع کند. هیچ نوع دیگری از تجلیل و تقدیر از استادان در کار نیست. گاهی البته استادان بابت پژوهش ها و تحقیقات خود جایزه هایی را دریافت می کنند، اما جوایز نقدی در واقع خود معمولا برای پژوهش های بعدی و کارهای گروهی و استخدام محققان جوان برای انجام پژوهش ها در حوزه های کاری استادان هزینه می شود. نه در سایتی و نه در روزنامه و جریده ای و نه در سخنرانی هایی پر طنطراق هیچ نوعی از آیین های ستایش گویی و اغراق ورزی درباره استادن در کار نیست. مگر به مناسبت انتشار بزرگداشتنامه ای و گرد هم آمدن چند نفری برای رونمایی از کتاب. اما در ایران متأسفانه سالهاست برگزاری همایش ها و بزرگداشت ها تبدیل به بخشی از مشغله های استادان و محققان و نهادها و مراکز دولتی و غیر دولتی شده است. سخنرانی های تکراری از آدم های تکراری و با مضامینی تکراری و آشنا. بیشترش هم به ذکر تعارفات و ستایش های بی محتوا خلاصه می شود، نه نقدی و نه انتقادی و نه تلاش برای بهسازی و نوسازی. پیشترها این همایش ها تنها برای بزرگداشت مقام علمی عالمان قدیم و مردگان بود، از مهمترین ها و مشاهیر. بعدا به تدریج هر شهری و روستایی برای خود سیاهه ای از بزرگانش را دراز کرد و مسابقه ای درافتاد در برگزاری کنفرانس ها و همایش ها و نشست ها برای عالمان هر شهر. چند سالی است لیست عالمان و مشاهیر درگذشته گویا کم بود برای زندگان هم بزرگداشت ها می گیرند، اما دریغ از یک سخن انتقادی در بسیاری از آنها. سیاه نمایی نمی کنم. آنچه از لا به لای سایت ها و مجلات می بینم را می گویم. عده ای هم این وسط راه افتاده اند و برای علمای درگذشته با انگیزه های سیاسی و صنفی و حزبی و از همه مهمتر خاندانی کنفرانس و همایش برگزار می کنند و یا مقاله و کتاب منتشر می کنند. آدمی را می بینید به هر دلیل شیفته یک خاندان مشهور اهل علم شده و بعد فکر می کند هر ستایش و اغراقی که می خواهد می تواند بر زبان و قلم بیاورد. چاشنی همه این نوع نوشته ها و سخنرانی ها هم شده نقل خاطرات و جمع و التقاط میان آنها. به یکی از همین کسانی که سخت در کار ستایش نویسی و منقبت نگاری های اغراق گونه خاندانی برای یکی از خاندان های مشهور شیعی است وقتی نوشتم آنچه تو در موازنه علمی میان فلان عالم و آن دیگری می نویسی چنان نیست که تو می پنداری و آدم ها و وزن علمی آنها را نمی توان با آرزوها و علقه های خاندانی و صنفی بالا و پایین برد و هر چیزی حسابی دارد و کتابی و خلاصه دانش هر کس با آنچه نوشته و تدریس کرده معلوم می شود و نه با نقل خاطرات و دلنوشته ها. روی ترش کرد و من را به تنگ نظری متهم کرد. می دانم. زبان نقد عده ای را ناراحت می کند. همیشه همین بوده است. اما چاره ای نیست. می توان چیزی نگفت و خیلی محترم ماند. کسی هم کاری به کارت ندارد. اما وقتی می بینی امور بیشتر به تعارفات می گذرد و عافیت طلبی سکه پر رونق روزگار است باید چیزی گفت و نقی زد. شاید وقتی شنیده شد و تنبهی دست داد. از این جهت به سردبیر مجله ایرانشهر امروز به خاطر یادداشتش دست مریزاد می گویم. خدا قوت....
۱۳- از نسخه پژوهی تا نسخه بازی
مدتی است متأسفانه عرصه پژوهش ها درباره نسخ خطی تحت تأثیر فضای نسخه بازی و انبار کردن نسخه های دیجیتالی قرار گرفته است. زمانی برای مطالعه نسخه ها لازم بود بروید در کتابخانه ها و خاک نسخه ها را بخورید. الآن چند سالی است دیگر چنین نیست. در خانه نشسته اید و یکباره یک هارد به دستتان می رسد که تمام نسخه های فلان کتابخانه و یا بهمان کشور را دارد. خوب. پس نه زحمتی بابت آن کشیده اید و نه مشقات سفری را متحمل شده اید. بنابراین خیلی سخت است تا قدر مجموعه ای که فراچنگتان آمده است را بدانید. تعدادشان هم آنقدر زیاد است که نمی دانید از کجا شروع کنید. بنابراین تنها چیزی که به ذهنتان می رسد این است که بروید و مجموعه خودتان را باز هم کامل و کاملتر کنید و به انبار کردن نسخه های خطی دیجیتالی ادامه دهید. متأسفانه این اتفاقی است که چند سالی است افتاده و قدر حوزه نسخه شناسی را پایین آورده و به یک معنا آن را مبتذل کرده است. سخن من را قبول ندارید. به من بگویید در این چهار پنج سال اخیر که این همه نسخه ها آنلاین شده چند درصد پژوهش های نسخه شناسی بیشتر شده و چند درصد متن بیشتر تصحیح شده است؟ می توان گفت اگر کمتر نشده حتما بیشتر از سابق نیست.
شناسایی نسخه ها و معرفی آنها اگر هدفمند و بر اساس دانش و تخصص لازم در علوم مختلف نباشد نسخه شناسی تبدیل می شود به نسخه بازی و بدانید که در نسخه بازی هیچ فضیلتی نیست. نسخه شناسی را از محمد قزوینی و مجتبی مینوی و محمد تقی دانش پژوه و عبد العزیز طباطبایی یاد بگیریم. هزار سال دیگر هم باز الذریعه الذریعه باقی خواهد ماند. قدر کارهای اصیل را با کارهای مبتذل نباید از میان برد.
۱۴- دو نکته درباره مقالاتی با بیش از یک نویسنده
از دیروز که یادداشت من درباره مقالات مجلات علمی-پژوهشی با بیش از یک نویسنده منتشر شد واکنش های مختلفی به آن نوشته شد و دوستانی محبت کردند و شماری از آنها را برای من فرستادند. دو نکته را دیدم برخی خلط کرده اند. نخست: روشن است که استادان راهنما در فرایند تدوین رساله های دانشگاهی سهم مهمی دارند. اما سهم آنها هدایت دانشجوست و نه القای فکری خاص به او. بنابراین حتی اگر استاد راهنما در هدایت دانشجو سهم مهم داشته باشد این به هیچ وجه مجوزی نمی شود تا از او بخواهد نام او را به عنوان شریک در تألیف بر فراز مقاله قرار دهد. برای این کار هیچ تبریری متصور نیست مگر انگیزه های مادی و اداری غلط. هدایت دانشجو بخشی از وظیفه استاد راهنماست و برای آن حقوق مکفی می گیرد. اگر حتی فکری و ایده ای را شاگرد از استادش وام گرفته باشد می تواند در پاورقی نخست مقاله آن را متذکر شود و به هیچ روی شایسته نیست نام استاد به عنوان نویسنده مشترک ذکر شود.
نکته دوم: تألیفات مشترک تنها زمانی مقبول و از نقطه نظر دانشگاهی معتبر است که همکاری حقیقتاً به صورت مشترک و برابر و نصف نصف باشد و نه اینکه استادی به بهانه اینکه ایده این مقاله از آن من است از شاگردش بخواهد نام او را به عنوان همکار بیاورد. یعنی چه که ایده از من است؟ پژوهش تاریخی و علمی در حوزه های علوم انسانی حاصل تتبع و تحقیق و استقراء و بررسی های همه جانبه است و این ممکن نیست مگر با نشستن پشت میز و کار جدی کردن. چه معنی دارد کسی فکر کند تنها منبع ایده های خوب است و عده ای باید به فرمان او بروند و درستی آن ایده ها را از روی منابع تاریخی و دینی بیرون بکشند و به اثبات برسانند؟ استاد راهنما در حقیقت راهنمای نحوه پژوهش است و نه تلقین کننده ایده و تفکری خاص. استاد راهنما در نظام دانشگاه مرشد طریقه ای صوفیانه نیست که از آن بالا ارشاد کند و شاگرد باید برود و درستی سخن مرشد را به اثبات برساند. بنابراین برعکس آنچه برخی تصور می کنند ذکر نام استاد راهنما در مقاله شاگرد نه تنها اعتبار مقاله شاگرد را از میان می برد چرا که نمی تواند مسئول سخنانش قلمداد شود بلکه اعتبار استاد راهنما را هم از میان می برد چرا که او را به جای آنکه راهنمای پژوهش باشد به تلقین کننده فکری از راه اتوریته ای اجباری و تصنعی فرو می کاهد.
۱۵- پدیده عجیب و غریب مقالات علمی-پژوهشی با چندین نویسنده
پدیده ای به واقع عجیب است که چند سالی است در ایران شایع شده، نخست در نشریه های دانشگاهی در تهران و حال می بینم در مجلات موسوم به علمی-پژوهشی و یا ترویجی در قم. این پدیده دست کم در علوم انسانی در غرب مشابهی ندارد و نمی دانم از کجا وارد سیستم آموزشی ایران شده. نوشتن یک مقاله با همکاری برابر در زمینه علوم انسانی و از جمله در پژوهش های تاریخی و اسلامشناسی چند سالی است در غرب روند روزافزونی یافته است. سبب آن هم تنوع و کثرت روزافزون مجلات تخصصی در حوزه اسلام شناسی و تمایل نظامات دانشگاهی برای انتشار هر چه بیشتر مقالات علمی و پژوهشی از سوی استادان دانشگاه ها و مؤسسات علمی است. کارهای گروهی در زمینه مطالعات متنی و ورکشاپ های علمی که نتیجه کثرت روزافزون بودجه های پژوهشی نهادهای دانشگاهی و دولتی در غرب برای کارهای گروهی است ضرورت و زمینه کارهای مشترک را فراهم می کند و اینها همه موجب انتشار روزافزون مقالات با نویسندگانی مشترک را فراهم کرده است. یعنی مقالاتی که واقعا دو نویسنده با هم همکاری حقیقی و برابر کرده اند. در داوری مقالات برای ارتقاهای دانشگاهی هم بر همین اساس رسم بر این است که هر مقاله ای اگر دو نویسنده دارد در واقع تنها یک نیم مقاله حساب می شود برای هر نویسنده. آنچه من در بیشتر مقالات مجلات ایرانی با بیشتر از یک نویسنده دیده ام (و البته همین امروز مقاله ای با چهار نویسنده رؤیت شد) به نظر می رسد بیشتر تألیف یک نفر است و اسامی دیگر در واقع سهم نمایشی دارند، از استاد راهنما گرفته تا ظاهرا کسانی که زمینه های مالی واداری پژوهشی را فراهم کرده اند و یا حتی در مورد یک مجله ای دیدم که نام کسی مکرر در مقالاتی در حوزه مطالعات اسلامی می آید که گویی در نقش مربی والا مقام و هدایتگر جلوه می کند. این رسم ها به واقع بدعت های خطرناکی است و مانند سم مهلک است برای نظامات دانشگاهی کشور. بسیاری از نویسندگان همین دست مقالات تاکنون برای من مقالاتشان را در حوزه کلام و فلسفه و حدیث و تاریخ فرستاده اند و بعد گفته اند نویسنده واقعی آنهایند و نه آن دیگرانی که نام آنها هم بر فراز مقاله ثبت شده. این خیلی بد است. اصلا چرا باید یک استاد راهنما از شاگردش بخواهد که نام او هم به عنوان نویسنده مقاله می بایست ثبت شود؟ این رسم غلط از کجا می آید؟ مطلقا چنین چیزی در نظامات دانشگاهی در غرب وجود ندارد. به نظرم باید وزارت علوم تمهیدی برای جلوگیری از این رسم غلط و ظالمانه کند.
۱۶- درباره تحقیقات شیعه شناسی دکتر محمد علی امیر معزی
چند تنی از خوانندگان محترم از من درباره جایگاه مطالعات شیعه شناسی آقای دکتر امیر معزی پرسیده اند. این چند کلمه را اینجا قلمی می کنم.
آقای امیر معزی همینک استاد کرسی مطالعات شیعی در مدرسه عالی سوربون و از مهمترین و مشهورترین شیعه شناسان در غرب و از میان دو سه نفر استاد درجه اول شیعه شناسی در اروپاست. در زمینه مطالعات شیعه شناسی عصر اول بی تردید تأثیرگذارترین استاد در کل غرب است. تاکنون دهها مقاله معتبر از ایشان منتشر شده و علاوه بر آن در حوزه شیعه شناسی سه کتاب بسیار معتبر از او به زبان فرانسه چاپ شده و همه آنها به انگلیسی هم ترجمه شده است. نوشته های ایشان جنبه تحلیلی دارد و از ویژگی های آن این است که علاوه بر استفاده از متون اصلی و اولیه شیعی و به ویژه حدیث شیعی مطالعات تطبیقی و به ویژه با متون پهلوی و مانوی و گنوسیستی را هم مد نظر قرار می دهد. در زمینه نوع نگاه به تحول درونی تشیع و حضور عناصر باطنی در تشیع نخستین با اینکه نگاه ایشان با برخی دیدگاه های دیگر همانند دیدگاه آقای حسین مدرسی متفاوت است اما در مجموع نظریات ایشان در حوزه های مطالعات شیعی و اسلامی در غرب از شهرت و اقبال بیشتری برخوردار است. فرهنگی که برای قرآن تنظیم و ویرایش کرد نیز شهرت او را در رسانه های فرانسوی زبان دو چندان کرد. آقای امیر معزی با وجود تأثیرپذیری از کوربن اما برخلاف او به پژوهش تاریخی اعتنای زیادی دارد. او در طول سال ها تدریس در سوربون تاکنون شاگردان زیادی را تربیت کرده است. درس های او در سوربون پر طرفدار و مفید است. متن اصلی درس های او کتاب های بصائر الدرجات و کافی و مقایسه محتوای این کتاب ها با سنت های دینی اسلامی و غیر اسلامی و بررسی تأثیرات و تأثرات میان سنتی و میان دینی است. کتاب خوب و مفیدی هم با کریستین ژامبه درباره کلیت تشیع نوشت که بسیار مورد اقبال قرار گرفته است. در واقع از مهمترین کسانی است که در غرب از طریق او تشیع شناخته می شود. آقای امیر معزی از خاندان جلیل القدر معزی های دزفول است.
۱۷- تراجم نگاری معاصران
باز از چیزهای خوشمزه دیگری که در طول سال های اخیر رشد فزاینده ای داشته آرزونویسی در قالب خاطرات نویسی است. من به خاطرات خوانی متأسفانه و یا خوشبختانه اعتیاد دارم. اصلا به هر نوشته شرح حالی و تراجم نگاری و خاطره نویسی علاقمند هستم. خلاصه زیاد می خوانم، چه از قدما و چه از معاصران. در این چند سال اخیر خاطرات نویسی در فضای مجازی زیاد شده. بد هم نیست. اما یک چیزی خیلی من را نگران می کند و آن اینکه اگر قدما هم در تراجم نگاری همین کاری را کرده باشند که معاصرین معمولا می کنند باید پرسید چقدر می توان به جزئیات مطالب رجالی و تراجمی منابع قدیم مثلا به کتابی مانند معجم الادباء و یا وافی صفدی اعتماد کرد؟ و یا به تعبیر دیگر چقدر باید مطالب آنها را جدی گرفت؟ چه خوشتان بیاید و چه بدتان، واقعیت این است که برخی با توجه به دلبستگی های سیاسی و جناحی و یا خاندانی چنان از آدم هایی به غایت معمولی در سال های اخیر از میان نسل گذشته عالمانی برجسته و صاحب فکر می سازند که واقعا باید گفت آنچه نهایت ندارد استعداد است...
۱۸- اصطلاح مکتب در ادبیات ژورنالیستی
یکی از چیزهای خوشمزه ای که در سال های اخیر نخست در ادبیات ژورنالیستی (امثال مهرنامه) و بعد در قلم عده ای از اهل علم و پژوهش به طور فزاینده ای به کار می رود استفاده سخاوتمندانه از اصطلاح مکتب است. برای هر چیزی یک مکتبی درست می کنند، بیشتر برای شهرها. مکتب تهران، مکتب قم، مکتب اصفهان مکتب مدینه، مکتب کوفه. مکتب بغداد. مکتب خراسان. مکتب ری. مکتب نجف. مکتب شیراز. بد نیست کسی تتبعی بکند و ببیند چند تا دیگر ما مکتب در این سال ها جعل اصطلاح کرده ایم....
در کنفرانس مطالعات شیعی در اینجا در پرینستون که این چند روز برگزار شد آقای رابرت گلیو هم سخنرانی داشتند. موضوع سخنرانی ایشان درباه فقه امامیه و بحث هایی مقارنه ای میان احادیث فقهی امامان شیعه و در مقایسه با تحول فقه سنی بود. من در حاشیه سخنان ایشان نظریه مرحوم آیه الله بروجردی درباره فقه شیعه و نسبت آن با فقه اهل تسنن و اینکه تفسیر درست این سخن مرحوم آقای بروجردی چیست را نقل کردم که متناسب با بحث های آقای رابرت گلیو بود. در مجموع بحث های من و ایشان بر این نکته تأکید شد که درباره فقه امامیه دو شیوه همزمان باید مورد توجه قرار گیرد: یکی بحث های موردی برای چگونگی شکل گیری فقه امامیه در نسبت با فقه اهل سنت که باید بر اساس مطالعه تاریخی محتوای احادیث امامیه و به طور خاص احادیث امامان باقر و صادق صورت گیرد و نکته دوم و همزمان مطالعه اسنادی احادیث فقهی امامیه در تکمیل بحث های محتوایی تا بدین وسیله برای تاریخگذاری احادیث فقهی و صدور و تدوین آنها در نسبت با فقه اهل سنت و فقه اهل بیت در مجموع بتوان به نتایج تاریخی دقیقتری رسید. نکته دوم را من در ضمن تعلیقی بر سخنرانی ایشان ابراز کردم.
آقای رابرت گلیو سخنرانی بسیار مفید و عالمانه ای داشت. او به گمانم همینک متخصص ترین محقق در غرب در حوزه فقه امامیه است که فعالانه در این زمینه مشارکت علمی مکتوب و تدریسی دارد.
۲- روایت پروفسور امیر معزی از تشیع قدیم
همینک در مطالعات تشیع قدیم در غرب چارچوبی که دکتر محمد علی امیر معزی درباره تشیع باطنی و ریشه های آن و اصالت آن در تشیع قدیم ارائه می دهد از مقبولیت حداکثری برخوردار است. از دیدگاه او اصل تشیع مذهبی باطنی و تأویلی فرا عقلی است که آمیخته است با عقاید گنوسیستی و نوافلاطونی که با سیطره آل بویه به محاق رفت و جای آن را تشیع عقل گرای معتزلی آمیخته با اندیشه فقهی تحت تأثیر اهل سنت و ارتودکسی آن گرفت. من در چندین نوشته درباره این دیدگاه نوشته ام. در سال های اخیر عمده مطالعاتی که درباره تشیع قدیم نوشته شده کم و بیش این دیدگاه را تأیید و یا مورد توجه خود قرار داده است. امیر معزی معتبرترین متخصص در غرب در خصوص تشیع قدیم شناخته می شود. آثار او در سال های اخیر به انگلیسی ترجمه شد. درباره اندیشه های کلامی تشیع امامی در پانزده سال اخیر چند نفری در غرب فعال بوده اند و از آن میان این بنده عاصی و خانم زابینه اشمیتکه. محوریت پژوهش های ما تأکید بر جنبه های عقلی و خردگرا و اصولی تشیع بوده است از هشام بن الحکم تا عصر علامه حلی.
۳- فقه شیعی در غرب
مطالعات در حوزه فقه شیعی در غرب در سال های اخیر رشد اندکی داشته است. در مجموع و در مقایسه با مطالعات در حوزه فقه اهل سنت فقه شیعی و به ویژه فقه امامیه کمتر موضوع مطالعات در اسلامشناسی غرب بوده است. جز مقدمه ای بر فقه شیعی که تنها یک کتابشناسی با مقدمه ای در حدود سی صفحه درباره کلیات تاریخ فقه امامی است هنوز کتاب جامعی درباره تاریخ فقه شیعی امامی نوشته نشده است. درست است که در مطالعات متعلق به حوزه فقه اسلامی گاهی به فتاوی و آرای فقهی فقیهان امامیه اشاره می شود و یا اینکه مقالاتی پراکنده درباره فقه امامیه و به ویژه در سال های اخیر نوشته شده اما جز چند کتاب و آن هم با موضوعات محدود و معین تاریخی کمتر پژوهشی مستقل درباره تاریخ فقه امامی و یا بحث درباره بخشی از فقه امامی به صورت کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده. در سال های اخیر به ویژه آقای راب گلیو در این زمینه فعالتر از بقیه مقالات و کتاب هایی منتشر کرده است. در این میان به ویژه فقه متأخر اجتهادی امامیه در مکتب شیخ انصاری کمترین توجه را در مطالعات انگلیسی زبان به خود اختصاص داده است. یکی از راه های تغییر این وضعیت تلاش برای ارائه ترجمه های خوب به زبان انگلیسی از چند متن مهم فقهی امامیه است. این خود به اهتمام دانشجویان و استادان در فقه اسلامی به متون فقه امامی کمک می کند. سال ۲۰۱۸ به یاری خداوند دو کتاب درباره فقه شیعی با همکاری با آقایان عون حسن علی و امین احتشامی منتشر خواهد شد.
۴- فکر تاریخی داشتن از نان شب بر عالمان ما واجب تر است
می گویید چرا؟ نگاهی کنید به این معرکه ای که در سال های اخیر عده ای نا آشنا با تاریخ تحت عنوان احادیث ملاحم و فتن و تفسیرهای به روز از آن کردن و خلق الله را آشفته کردن راه انداخته اند. خوشمزه اینجاست که این جماعت جاهل و بی اطلاع با نقل چند حدیث بی اصل و اساس پز عالمانه هم به خود می گیرند. در دو قرن اول هم چنین بوده است. تصور عمومی این بوده که عالم واقعی کسی است که پیشگویی کند. یعنی علم به ملاحم و فتن آخر الزمانی داشته باشد. طبعا این مسئله ریشه داشته در تلقی آنان از تفسیر تاریخ جهان و تاریخ نجات و معنای تاریخی نبوت. حالا من با این کاری ندارم. سخن من این است که چرا این جماعت مسئولیت سخنان و کارها و کتاب ها و نوشته های نابخردانه خود را نمی پذیرند؟ چرا لا اقل از تجربه های تلخ قبلی عبرت نمی گیرند؟ آن زمان که گروه انحرافی معجزه هزاره سوم از فضای آخر الزمانی راه انداختن به دنبال مکاسب پلید و منحط سیاسی خود بود هیچ کس نگفت آن سخنان ناشی از ادبیاتی است که عده ای حدود یکی دو دهه است تحت عنوان ظهور صغری و علائم ظهور برساخته اند. اگر فکر تاریخی در مجامع دینی ما سخن اول را بزند روشن است که این قلابی ها راه به جایی نخواهد برد...
۵-تثبیت دلائل النبوه و ابو احمد بن ابی علان و وزیر مغربی
در تفسیر وزیر مغربی سه جایی نقل هایی از ابو احمد بن ابی علان دیده می شود. من در تحقیقاتم درباره هویت مؤلف کتاب تثبیت دلائل النبوه نشان دادم که این کتاب نمی تواند از قاضی عبد الجبار باشد و احتمال دادم کتاب تألیفی است از قاضی ابو احمد بن ابی علان. در یکی از نقل های وزیر مغربی از او در تفسیرش مطالبی درباره طب و فلاسفه به صورت موجز آمده که بی شباهت به اصل طرح این موضوعات در کتاب تثبیت نیست و شاید خود قرینه ای برای صحت نظر ما باشد.
۶-نعمانی در تفسیر وزیر مغربی
وزیر مغربی از ناحیه مادر از خاندان نعمانی، نویسنده کتاب الغیبه است. آقای کریمی نیا در رساله دکتری خود درباره وزیر مغربی گفته اند که او در تفسیرش نقل هایی از نعمانی دارد. در یک مورد که صراحتا وزیر مغربی می نویسد: وروی شیخنا ابو عبد الله رحمه الله. آقای کریمی نیا این مورد را به نعمانی مربوط دانسته اند که درست نیست. نعمانی شیخ وزیر مغربی نبوده و مدتها بعد از نعمانی به دنیا آمده است. وانگهی چرا او از نیایش نباید با تعابیری مانند جد من و یا از این قبیل نام ببرد؟ با همین استدلال سایر مواردی که آقای کریمی نیا آنها را به عنوان مستندات نقل وزیر مغربی در رساله خود ذکر کرده اند محل تردید می نماید. در یک مورد البته در نقل تفسیر تعبیر وروی ابو عبد الله محمد بن ابراهیم دارد و آقای کریمی نیا در توضیح تکمیلی که ظاهرا خود افزوده اند شهرت او را تکمیل کرده و عنوان نعمانی را به عبارت وزیر مغربی افزوده اند اما در این مورد هم پرسش این است چرا وزیر مغربی اشاره ای به اینکه نعمانی نیایش است نمی کند؟
آقای کریمی نیا این نقل ها را مربوط به تفسیری از نعمانی می دانند. اصل اینکه نعمانی صاحب تفسیری باشد محل تردید است.
۷-اطلاعی تازه درباره وزیر مغربی
علي بن محمد بن العباس بن فسانجس از علمای برجسته امامیه را قبلا در یادداشتی در کاتبان معرفی کردم. همینک باید اضافه کنم که او از کسانی است که وزیر مغربی از آنها در تفسیرش نقل کرده. در تز دکتری آقای کریمی نیا دیدم این اطلاع به نقل از تفسیر او آمده اما نام و هویت او را آقای کریمی نیا درست تشخیص نداده اند و او را علی بن محمد فسابحس خوانده و هویت او را شناسایی نکرده اند.
۸-چند کلمه ای درباره تحقیقات شیعه شناسی آقای دکتر امیر معزی
آنچه آقای امیر معزی تشیع اصیل می خواند و آن را در مکاتب غالیانه و باطنی و تشیع ازوتریک کهن جستجو می کند بی تردید بخشی از هویت تشیع کهن است و کسی نمی تواند وجود آن را منکر شود. سابقه آن هم حتی به اواخر سده اول قمری می رسد منتهی در کنار آن ما تشیع فقهی داشته ایم که تعالیم امامان باقر و صادق را در فقه و کلامیات انتقال می داده اند و آنها هم به همان اندازه در تشیع کهن اصیلند. جامعه شیعه البته جامعه کم و بیش مرتبطی به ویژه در کوفه بوده و طبیعی است این دو جریان با یکدیگر تماس هایی داشته اند. بنابراین این دیدگاه ایشان را قبول ندارم که نخست تشیع تنها چهره باطنی داشت و بعد عقلانیت گرایی عصر آل بویه موجب انحراف از تشیع اولیه و تمایل به دیدگاه های فقهی و اصولی مبتنی بر نگرش های اهل سنت شد. این نظر را من قبول ندارم، گرچه معتقدم دست برتر را در دوره هایی تشیع باطنی و غالیانه در آن دو سه قرن اول داشته است. شیخ مفید و شریف مرتضی تلاش های زیادی کردند تا تشیع را به جریان اصولی قدیم بازگردانند.
۹-چاپ رساله های دکتری و آثار آکادمیک در غرب و ایران
دیدم آقای بسیار محترمی فرموده است چون رساله دکتری او با نمره ممتاز بوده بنابراین فلان ناشر خیلی معروف دانشگاهی در آمریکا به او پیشنهاد چاپ رساله اش را داده و تاکنون سه نوبت هم آن را چاپ کرده است. در اینکه این مطلب به کلی خلاف واقع است بحثی ندارم اما اینجا لازم دیدم این توضیح را بدهم که اصولاً تا آنجا که من می دانم هیچ گاه ناشران دانشگاهی یعنی ناشرانی که وابسته به دانشگاه ها در غرب باشند خود برای چاپ رساله ای پیشقدم نمی شوند. نخست باید شما بر اساس رساله خود کتابی تنظیم کنید و بعد آن را برای ناشر بفرستید و اگر کتاب از مراحل مختلف داوری و تغییرات پیشنهادی گذشت تازه مراحل چاپ کتاب آغاز می شود. نه ناشر خود پیشنهاد چاپ کتاب می دهد و نه مراحل پذیرش به این سادگی است که این آقا فرموده اند. پذیرش کتاب هم از سوی ناشر هیچ ربطی به امتیازی که کمیته رساله در دانشگاه به رساله داده ندارد. باری ممکن است استاد راهنما به شاگردش برای چاپ کتاب و پیدا کردن ناشری مناسب کمک کند اما در داوری کتاب نمی تواند دخالت کند. بلکه باید داورانی خارجی که از هویت نویستده هم اطلاع ندارند درباره کتاب و چاپ آن داوری کنند.
نکته دیگری که در این سال ها برخی دوستانی که در برخی دانشگاه های غربی درس خوانده اند دیده ام انجام می دهند این است که ناشرانی بی نام و نشان را در اروپا و آمریکا که در برابر مبلغی ناچیز ده تا بیست نسخه رساله دانشگاهی را به صورت کتاب چاپ می کنند پیدا می کنند و آثارشان را بدین ترتیب به دست چاپ می سپارند. این کتاب ها البته بدین وسیله به اصطلاح چاپ می شوند اما نشر آنها را کسی نشری آکادمیک و قابل قبول و بر اساس روندهای نشر آکادمیک تلقی نمی کند. در واقع چاپ کتابی امتیاز دانشگاهی دارد که بر اساس نظام داوری های آکادمیک منتشر شده باشد. مناسب است در ایران و نظامات دانشگاهی هم برای چاپ رساله های دکتری تمهیدی آکادمیک اندیشیده شود.
۱۰-بحث های من درباره تفکر غلات شیعه
سال ۷۵ شمسی بود اگر اشتباه نکنم که سه جلسه تقریبا سه ساعتی شاید در مجموع حدود ده ساعت درباره تفکرات غلات شیعه در یکی از دانشگاه های تهران درس دادم. تعدادی دانشجوی علاقمند هم شرکت داشتند و بحث ها هم ضبط و بعد پیاده شد. متن آن را بعدها که ملاحظه کردم دیدم خیلی کار دارد تا منقح شود چون مطالب همه جا درست پیاده نشده بود و حالت سخنرانی بر آن غالب است. اگر در آینده نزدیک فرصت کنم متن را با تنقیحی سطحی در همین جا خواهم گذاشت. دوست گرامی آقای دکتر بادکوبه من را برای تدریس این موضوع دعوت کرده بود.
۱۱- از علوم انسانی تا علوم دقیقه و سهم استادان راهنما
عده ای برای من نوشتند که برخی از استادان راهنما که نامشان در مقالات حوزه های علوم انسانی و تاریخ و ادبیات و اسلامیات به عنوان نویسنده مشترک در شماری انبوه از مقالات مطالعات دینی و فلسفی و کلامی آمده به نوشته من اعتراض کرده اند و گفته اند اگر استاد سهمی در ارائه فکر و ایده اصلی مقاله ای دارد باید نامش در کنار نویسنده ای که زحمت تحقیق و پژوهش را کشیده است برده شود و بنابراین بر سخن من ایراد گرفته اند. نیازی نمی بینم بحث را دراز کنم. امیدوارم آنچه گفتم زمینه ای شود برای اصلاح و بازگرداندن آب دانش و پژوهش به جریان درست آن. در علوم انسانی و تاریخی رسم دانشگاه ها این نیست. سهم استاد راهنما هدایت دانشجوست و برای این کار و وظیفه حقوق می گیرد. بزرگترین جفا این است که استادی از شاگردش بخواهد به این دلیل نامش به عنوان نویسنده مشترک بیاید. در واقع این درخواست به معنی از میان بردن زمینه ارتقای دانشگاهی دانشجویان دکتری و استادیاران است. کمیته های ارزیابی به هیچ روی به مقاله ای در موضوعی مرتبط که نام استاد راهنمای دانشجو در آن ذکر شده بهایی نمی دهند. این البته باز تأکید می کنم در رابطه با علوم انسانی است. در علوم دقیقه و علوم متعلق به ریاضیات و فیزیک و غیره داستان متفاوت است، دلیلش یکی هم این است که در آن دانش ها کارها خیلی اوقات به صورت پروژه ای و لابراتواری و گروهی انجام می شود و بنابراین مقالاتی با چندین نویسنده کاملا عادی است. کسی به من نوشته و اعتراض کرده که چرا مطلق گفته ام. من در دو نوشته قبلی با وضوح کامل تنها از علوم انسانی و تاریخی سخن گفتم. من در مؤسسه مطالعات عالی پرینستون (مؤسسه محل کار انیشتین) کار می کنم. بخش عمده همکاران من در اینجا در ریاضیات و علوم فیزیک و طبیعی کار می کنند. بنابراین این مقدار می دانم که در علوم طبیعی و ریاضی داستان متفاوت است. سخن من بر سر علوم انسانی است. در این دانش ها نه تنها مقاله شاگردان نباید به عنوان کار مشترک با استادان راهنما منتشر شود بلکه اگر رساله دکتری را کسی چاپ کند نباید نامی از استاد راهنما بر روی جلد کتاب بیاورد. اصلا اگر چنین کند این به معنی مرگ آینده شغلی آن دانشجوست. تنها در مقدمه کتاب در کنار تشکر از دهها نام دیگر می تواند نامی هم از استاد راهنما آورده شود. بنابراین حتما باید وزیر محترم علوم تمهیدی برای جلوگیری از این رسم غلط کند. این شیوه انتشار مقالات، فرهنگ علمی را تضعیف و به جای آن فرهنگ مدرک گرایی و فرصت طلبی را تشدید می کند. بماند که زمینه ای را برای منافسه های غیر علمی و تقلب و انتحال باز می کند. تمام.
۱۲- تجلیل بس! همایش بس!
این عنوان یادداشت سردبیری شماره ششم مجله ایرانشهر امروز است که الآن آن را خواندم. تذکر بسیار به جا و مفیدی است. اگر خارج ایران زندگی می کنی و می خواهی اخبار فرهنگی داخلی را پی گیری کنی چیزی که خیلی ذوقتان را کور می کند دیدن اخبار روزافزون و پر بسامد همین همایش ها و تجلیل های پر هزینه و بیجاست. در فضاهای دانشگاهی معمول این است اگر می خواهند از خدمات فرهنگی و علمی استادی تجلیل کنند شاگردان و دوستانش کتاب بزرگداشتنامه ای برایش منتشر می کنند که در آن جز چند صفحه ای درباره بیلان کاری استاد آنچه منتشر می شود مقالات علمی در حوزه کاری آن استاد است به قلم متخصصان فن. این کار نه هزینه ای را بر دوش دانشگاه و دولت و بیت المال می گذارد و نه نویسندگان بابت مقاله ای که می نویسند طلب مال و درهمی می کنند. هیچ. هزینه اش فقط پیدا کردن ناشری است که کتاب را چاپ کند و بعد کتاب را به خوبی برای فروش توزیع کند. هیچ نوع دیگری از تجلیل و تقدیر از استادان در کار نیست. گاهی البته استادان بابت پژوهش ها و تحقیقات خود جایزه هایی را دریافت می کنند، اما جوایز نقدی در واقع خود معمولا برای پژوهش های بعدی و کارهای گروهی و استخدام محققان جوان برای انجام پژوهش ها در حوزه های کاری استادان هزینه می شود. نه در سایتی و نه در روزنامه و جریده ای و نه در سخنرانی هایی پر طنطراق هیچ نوعی از آیین های ستایش گویی و اغراق ورزی درباره استادن در کار نیست. مگر به مناسبت انتشار بزرگداشتنامه ای و گرد هم آمدن چند نفری برای رونمایی از کتاب. اما در ایران متأسفانه سالهاست برگزاری همایش ها و بزرگداشت ها تبدیل به بخشی از مشغله های استادان و محققان و نهادها و مراکز دولتی و غیر دولتی شده است. سخنرانی های تکراری از آدم های تکراری و با مضامینی تکراری و آشنا. بیشترش هم به ذکر تعارفات و ستایش های بی محتوا خلاصه می شود، نه نقدی و نه انتقادی و نه تلاش برای بهسازی و نوسازی. پیشترها این همایش ها تنها برای بزرگداشت مقام علمی عالمان قدیم و مردگان بود، از مهمترین ها و مشاهیر. بعدا به تدریج هر شهری و روستایی برای خود سیاهه ای از بزرگانش را دراز کرد و مسابقه ای درافتاد در برگزاری کنفرانس ها و همایش ها و نشست ها برای عالمان هر شهر. چند سالی است لیست عالمان و مشاهیر درگذشته گویا کم بود برای زندگان هم بزرگداشت ها می گیرند، اما دریغ از یک سخن انتقادی در بسیاری از آنها. سیاه نمایی نمی کنم. آنچه از لا به لای سایت ها و مجلات می بینم را می گویم. عده ای هم این وسط راه افتاده اند و برای علمای درگذشته با انگیزه های سیاسی و صنفی و حزبی و از همه مهمتر خاندانی کنفرانس و همایش برگزار می کنند و یا مقاله و کتاب منتشر می کنند. آدمی را می بینید به هر دلیل شیفته یک خاندان مشهور اهل علم شده و بعد فکر می کند هر ستایش و اغراقی که می خواهد می تواند بر زبان و قلم بیاورد. چاشنی همه این نوع نوشته ها و سخنرانی ها هم شده نقل خاطرات و جمع و التقاط میان آنها. به یکی از همین کسانی که سخت در کار ستایش نویسی و منقبت نگاری های اغراق گونه خاندانی برای یکی از خاندان های مشهور شیعی است وقتی نوشتم آنچه تو در موازنه علمی میان فلان عالم و آن دیگری می نویسی چنان نیست که تو می پنداری و آدم ها و وزن علمی آنها را نمی توان با آرزوها و علقه های خاندانی و صنفی بالا و پایین برد و هر چیزی حسابی دارد و کتابی و خلاصه دانش هر کس با آنچه نوشته و تدریس کرده معلوم می شود و نه با نقل خاطرات و دلنوشته ها. روی ترش کرد و من را به تنگ نظری متهم کرد. می دانم. زبان نقد عده ای را ناراحت می کند. همیشه همین بوده است. اما چاره ای نیست. می توان چیزی نگفت و خیلی محترم ماند. کسی هم کاری به کارت ندارد. اما وقتی می بینی امور بیشتر به تعارفات می گذرد و عافیت طلبی سکه پر رونق روزگار است باید چیزی گفت و نقی زد. شاید وقتی شنیده شد و تنبهی دست داد. از این جهت به سردبیر مجله ایرانشهر امروز به خاطر یادداشتش دست مریزاد می گویم. خدا قوت....
۱۳- از نسخه پژوهی تا نسخه بازی
مدتی است متأسفانه عرصه پژوهش ها درباره نسخ خطی تحت تأثیر فضای نسخه بازی و انبار کردن نسخه های دیجیتالی قرار گرفته است. زمانی برای مطالعه نسخه ها لازم بود بروید در کتابخانه ها و خاک نسخه ها را بخورید. الآن چند سالی است دیگر چنین نیست. در خانه نشسته اید و یکباره یک هارد به دستتان می رسد که تمام نسخه های فلان کتابخانه و یا بهمان کشور را دارد. خوب. پس نه زحمتی بابت آن کشیده اید و نه مشقات سفری را متحمل شده اید. بنابراین خیلی سخت است تا قدر مجموعه ای که فراچنگتان آمده است را بدانید. تعدادشان هم آنقدر زیاد است که نمی دانید از کجا شروع کنید. بنابراین تنها چیزی که به ذهنتان می رسد این است که بروید و مجموعه خودتان را باز هم کامل و کاملتر کنید و به انبار کردن نسخه های خطی دیجیتالی ادامه دهید. متأسفانه این اتفاقی است که چند سالی است افتاده و قدر حوزه نسخه شناسی را پایین آورده و به یک معنا آن را مبتذل کرده است. سخن من را قبول ندارید. به من بگویید در این چهار پنج سال اخیر که این همه نسخه ها آنلاین شده چند درصد پژوهش های نسخه شناسی بیشتر شده و چند درصد متن بیشتر تصحیح شده است؟ می توان گفت اگر کمتر نشده حتما بیشتر از سابق نیست.
شناسایی نسخه ها و معرفی آنها اگر هدفمند و بر اساس دانش و تخصص لازم در علوم مختلف نباشد نسخه شناسی تبدیل می شود به نسخه بازی و بدانید که در نسخه بازی هیچ فضیلتی نیست. نسخه شناسی را از محمد قزوینی و مجتبی مینوی و محمد تقی دانش پژوه و عبد العزیز طباطبایی یاد بگیریم. هزار سال دیگر هم باز الذریعه الذریعه باقی خواهد ماند. قدر کارهای اصیل را با کارهای مبتذل نباید از میان برد.
۱۴- دو نکته درباره مقالاتی با بیش از یک نویسنده
از دیروز که یادداشت من درباره مقالات مجلات علمی-پژوهشی با بیش از یک نویسنده منتشر شد واکنش های مختلفی به آن نوشته شد و دوستانی محبت کردند و شماری از آنها را برای من فرستادند. دو نکته را دیدم برخی خلط کرده اند. نخست: روشن است که استادان راهنما در فرایند تدوین رساله های دانشگاهی سهم مهمی دارند. اما سهم آنها هدایت دانشجوست و نه القای فکری خاص به او. بنابراین حتی اگر استاد راهنما در هدایت دانشجو سهم مهم داشته باشد این به هیچ وجه مجوزی نمی شود تا از او بخواهد نام او را به عنوان شریک در تألیف بر فراز مقاله قرار دهد. برای این کار هیچ تبریری متصور نیست مگر انگیزه های مادی و اداری غلط. هدایت دانشجو بخشی از وظیفه استاد راهنماست و برای آن حقوق مکفی می گیرد. اگر حتی فکری و ایده ای را شاگرد از استادش وام گرفته باشد می تواند در پاورقی نخست مقاله آن را متذکر شود و به هیچ روی شایسته نیست نام استاد به عنوان نویسنده مشترک ذکر شود.
نکته دوم: تألیفات مشترک تنها زمانی مقبول و از نقطه نظر دانشگاهی معتبر است که همکاری حقیقتاً به صورت مشترک و برابر و نصف نصف باشد و نه اینکه استادی به بهانه اینکه ایده این مقاله از آن من است از شاگردش بخواهد نام او را به عنوان همکار بیاورد. یعنی چه که ایده از من است؟ پژوهش تاریخی و علمی در حوزه های علوم انسانی حاصل تتبع و تحقیق و استقراء و بررسی های همه جانبه است و این ممکن نیست مگر با نشستن پشت میز و کار جدی کردن. چه معنی دارد کسی فکر کند تنها منبع ایده های خوب است و عده ای باید به فرمان او بروند و درستی آن ایده ها را از روی منابع تاریخی و دینی بیرون بکشند و به اثبات برسانند؟ استاد راهنما در حقیقت راهنمای نحوه پژوهش است و نه تلقین کننده ایده و تفکری خاص. استاد راهنما در نظام دانشگاه مرشد طریقه ای صوفیانه نیست که از آن بالا ارشاد کند و شاگرد باید برود و درستی سخن مرشد را به اثبات برساند. بنابراین برعکس آنچه برخی تصور می کنند ذکر نام استاد راهنما در مقاله شاگرد نه تنها اعتبار مقاله شاگرد را از میان می برد چرا که نمی تواند مسئول سخنانش قلمداد شود بلکه اعتبار استاد راهنما را هم از میان می برد چرا که او را به جای آنکه راهنمای پژوهش باشد به تلقین کننده فکری از راه اتوریته ای اجباری و تصنعی فرو می کاهد.
۱۵- پدیده عجیب و غریب مقالات علمی-پژوهشی با چندین نویسنده
پدیده ای به واقع عجیب است که چند سالی است در ایران شایع شده، نخست در نشریه های دانشگاهی در تهران و حال می بینم در مجلات موسوم به علمی-پژوهشی و یا ترویجی در قم. این پدیده دست کم در علوم انسانی در غرب مشابهی ندارد و نمی دانم از کجا وارد سیستم آموزشی ایران شده. نوشتن یک مقاله با همکاری برابر در زمینه علوم انسانی و از جمله در پژوهش های تاریخی و اسلامشناسی چند سالی است در غرب روند روزافزونی یافته است. سبب آن هم تنوع و کثرت روزافزون مجلات تخصصی در حوزه اسلام شناسی و تمایل نظامات دانشگاهی برای انتشار هر چه بیشتر مقالات علمی و پژوهشی از سوی استادان دانشگاه ها و مؤسسات علمی است. کارهای گروهی در زمینه مطالعات متنی و ورکشاپ های علمی که نتیجه کثرت روزافزون بودجه های پژوهشی نهادهای دانشگاهی و دولتی در غرب برای کارهای گروهی است ضرورت و زمینه کارهای مشترک را فراهم می کند و اینها همه موجب انتشار روزافزون مقالات با نویسندگانی مشترک را فراهم کرده است. یعنی مقالاتی که واقعا دو نویسنده با هم همکاری حقیقی و برابر کرده اند. در داوری مقالات برای ارتقاهای دانشگاهی هم بر همین اساس رسم بر این است که هر مقاله ای اگر دو نویسنده دارد در واقع تنها یک نیم مقاله حساب می شود برای هر نویسنده. آنچه من در بیشتر مقالات مجلات ایرانی با بیشتر از یک نویسنده دیده ام (و البته همین امروز مقاله ای با چهار نویسنده رؤیت شد) به نظر می رسد بیشتر تألیف یک نفر است و اسامی دیگر در واقع سهم نمایشی دارند، از استاد راهنما گرفته تا ظاهرا کسانی که زمینه های مالی واداری پژوهشی را فراهم کرده اند و یا حتی در مورد یک مجله ای دیدم که نام کسی مکرر در مقالاتی در حوزه مطالعات اسلامی می آید که گویی در نقش مربی والا مقام و هدایتگر جلوه می کند. این رسم ها به واقع بدعت های خطرناکی است و مانند سم مهلک است برای نظامات دانشگاهی کشور. بسیاری از نویسندگان همین دست مقالات تاکنون برای من مقالاتشان را در حوزه کلام و فلسفه و حدیث و تاریخ فرستاده اند و بعد گفته اند نویسنده واقعی آنهایند و نه آن دیگرانی که نام آنها هم بر فراز مقاله ثبت شده. این خیلی بد است. اصلا چرا باید یک استاد راهنما از شاگردش بخواهد که نام او هم به عنوان نویسنده مقاله می بایست ثبت شود؟ این رسم غلط از کجا می آید؟ مطلقا چنین چیزی در نظامات دانشگاهی در غرب وجود ندارد. به نظرم باید وزارت علوم تمهیدی برای جلوگیری از این رسم غلط و ظالمانه کند.
۱۶- درباره تحقیقات شیعه شناسی دکتر محمد علی امیر معزی
چند تنی از خوانندگان محترم از من درباره جایگاه مطالعات شیعه شناسی آقای دکتر امیر معزی پرسیده اند. این چند کلمه را اینجا قلمی می کنم.
آقای امیر معزی همینک استاد کرسی مطالعات شیعی در مدرسه عالی سوربون و از مهمترین و مشهورترین شیعه شناسان در غرب و از میان دو سه نفر استاد درجه اول شیعه شناسی در اروپاست. در زمینه مطالعات شیعه شناسی عصر اول بی تردید تأثیرگذارترین استاد در کل غرب است. تاکنون دهها مقاله معتبر از ایشان منتشر شده و علاوه بر آن در حوزه شیعه شناسی سه کتاب بسیار معتبر از او به زبان فرانسه چاپ شده و همه آنها به انگلیسی هم ترجمه شده است. نوشته های ایشان جنبه تحلیلی دارد و از ویژگی های آن این است که علاوه بر استفاده از متون اصلی و اولیه شیعی و به ویژه حدیث شیعی مطالعات تطبیقی و به ویژه با متون پهلوی و مانوی و گنوسیستی را هم مد نظر قرار می دهد. در زمینه نوع نگاه به تحول درونی تشیع و حضور عناصر باطنی در تشیع نخستین با اینکه نگاه ایشان با برخی دیدگاه های دیگر همانند دیدگاه آقای حسین مدرسی متفاوت است اما در مجموع نظریات ایشان در حوزه های مطالعات شیعی و اسلامی در غرب از شهرت و اقبال بیشتری برخوردار است. فرهنگی که برای قرآن تنظیم و ویرایش کرد نیز شهرت او را در رسانه های فرانسوی زبان دو چندان کرد. آقای امیر معزی با وجود تأثیرپذیری از کوربن اما برخلاف او به پژوهش تاریخی اعتنای زیادی دارد. او در طول سال ها تدریس در سوربون تاکنون شاگردان زیادی را تربیت کرده است. درس های او در سوربون پر طرفدار و مفید است. متن اصلی درس های او کتاب های بصائر الدرجات و کافی و مقایسه محتوای این کتاب ها با سنت های دینی اسلامی و غیر اسلامی و بررسی تأثیرات و تأثرات میان سنتی و میان دینی است. کتاب خوب و مفیدی هم با کریستین ژامبه درباره کلیت تشیع نوشت که بسیار مورد اقبال قرار گرفته است. در واقع از مهمترین کسانی است که در غرب از طریق او تشیع شناخته می شود. آقای امیر معزی از خاندان جلیل القدر معزی های دزفول است.
۱۷- تراجم نگاری معاصران
باز از چیزهای خوشمزه دیگری که در طول سال های اخیر رشد فزاینده ای داشته آرزونویسی در قالب خاطرات نویسی است. من به خاطرات خوانی متأسفانه و یا خوشبختانه اعتیاد دارم. اصلا به هر نوشته شرح حالی و تراجم نگاری و خاطره نویسی علاقمند هستم. خلاصه زیاد می خوانم، چه از قدما و چه از معاصران. در این چند سال اخیر خاطرات نویسی در فضای مجازی زیاد شده. بد هم نیست. اما یک چیزی خیلی من را نگران می کند و آن اینکه اگر قدما هم در تراجم نگاری همین کاری را کرده باشند که معاصرین معمولا می کنند باید پرسید چقدر می توان به جزئیات مطالب رجالی و تراجمی منابع قدیم مثلا به کتابی مانند معجم الادباء و یا وافی صفدی اعتماد کرد؟ و یا به تعبیر دیگر چقدر باید مطالب آنها را جدی گرفت؟ چه خوشتان بیاید و چه بدتان، واقعیت این است که برخی با توجه به دلبستگی های سیاسی و جناحی و یا خاندانی چنان از آدم هایی به غایت معمولی در سال های اخیر از میان نسل گذشته عالمانی برجسته و صاحب فکر می سازند که واقعا باید گفت آنچه نهایت ندارد استعداد است...
۱۸- اصطلاح مکتب در ادبیات ژورنالیستی
یکی از چیزهای خوشمزه ای که در سال های اخیر نخست در ادبیات ژورنالیستی (امثال مهرنامه) و بعد در قلم عده ای از اهل علم و پژوهش به طور فزاینده ای به کار می رود استفاده سخاوتمندانه از اصطلاح مکتب است. برای هر چیزی یک مکتبی درست می کنند، بیشتر برای شهرها. مکتب تهران، مکتب قم، مکتب اصفهان مکتب مدینه، مکتب کوفه. مکتب بغداد. مکتب خراسان. مکتب ری. مکتب نجف. مکتب شیراز. بد نیست کسی تتبعی بکند و ببیند چند تا دیگر ما مکتب در این سال ها جعل اصطلاح کرده ایم....
يكشنبه ۱۷ دي ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۱
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .