جناب آقای کدیور در نوشته خود "احمد بن حسین بن عبیدالله بغدادی، مشهور به ابن غضائری از علمای قرن پنجم" را از معتقدان به نظریه "علمای ابرار" معرفی کرده اند. ايشان در معرفی ابن غضائری او را متوفای ۴۵۰ ق دانسته و نوشته اند که "از آثار بهجا مانده او تنها کتاب کم حجم «الرجال» یا «الضعفا» است که در کتاب «حل الاشکال» احمدبن طاووس (متوفی۶۷۳) و «خلاصهالاقوال» علامه حلی (متوفی۷۲۶) بهطور کامل (کذا فی المتن) نقل شده است".
من نمی دانم تاریخ ۴۵۰ ق به عنوان تاریخ مرگ ابن غضائری را آقای کدیور از کجا گرفته اند؟ من خود مقاله ابن غضائری را شاید بیست و پنج سال پیش قبل از آنکه متن کتاب الضعفاء منسوب به او به چاپ برسد برای دائرة المعارف بزرگ اسلامی نوشتم که به چاپ رسیده است. در آنجا نوشتم که ابن غضائری با قرائنی که به دست دادم باید اندکی بعد از درگذشت پدرش حسین بن عبید الله الغضائری که در ۴۱۱ ق درگذشت از دنیا رفته باشد. در واقع او عمری کوتاه داشت و با وجود آنکه همدرس و حتی گویا اندکی متقدم بر نجاشی بود اما ده ها سال قبل از همدرسش ابو العباس نجاشی که او در واقع درگذشته ۴۵۰ ق است درگذشت (عبارت شيخ طوسی در فهرست ، ص ٣٢، چاپ قیومی، در اين باره از اين قرار است: ....ولم يتعرض أحد منهم باستيفاء جميعه الا ما قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد الله رحمه الله، فإنه عمل كتابين، أحدهما ذكر فيه المصنفات، والاخر ذكر فيه الأصول، واستوفاهما على مبلغ ما وجده وقدر عليه، غير أن هذين الكتابين لم ينسخهما أحد من أصحابنا واخترم هو رحمه الله، وعمد بعض ورثته إلى اهلاك هذين الكتابين وغيرهما من الكتب - على ما حكي بعضهم عنه). بدین ترتیب از همینجا این نکته را روشن باید کرد که با وجود آنکه ابن غضائری نزد پدر دانشمندش که از برجسته ترین دانشمندان امامیه روزگارش بود تربیت یافته بود و طبعاً بسیاری از کتابهای حدیثی را نزد او آموخته بود اما با این وصف به دلیل آنکه عمر کوتاهی داشت و این چیزی است که از منابع به روشنی پیداست و من آن را در مقاله پیشگفته نوشته ام چندان به عنوان عالمی تأثیر گذار نمی توانسته مطرح باشد. با این وصف روشن است که نجاشی به دیدگاه های او به عنوان آشنایی ناقد در زمینه راویان حدیث و متون حدیثی و سنتهای روایی باور داشته و از او در کتاب رجالش نقل های مکرری دارد.
یکی از اسباب اهتمام نجاشی به گفته های همدرسش ابن غضائری در واقع به دلیل آن بوده که ابن غضائری به احتمال زیاد در غالب موارد آرای پدرش حسین بن عبیدالله را که صاحب مکتبی در نقد رجال بوده نمایندگی می کرده و آشنا با آن مبانی بوده است. با این وصف اطلاعات ما درباره برخی جزئیات البته بسیار اندک است. اگر کتابی که با عنوان الضعفاء (و یا الرجال) از او در دست است را کاملاً اصیل بدانیم (که البته من عقیده ام بر این است؛ گرچه قرائن محکم تاریخی بر آن چندان در دست نیست و تنها شباهت شیوه ها در نقل های نجاشی از او و آنچه در کتاب دیده می شود می تواند مؤید باشد) البته تا اندازه ای می توان مبانی نقادی او در علم رجال و شناسایی سنت های مختلف روایی امامیه و شیعه را دریافت؛ مبانی خاصی که در بخشی از آن با آنچه از پدرش در کتاب رجال نجاشی نقل شده کم و بیش نزدیکی دارد.
از آنچه از ابن غضائری در رجال نجاشی نقل شده و یا در متن کتاب الضعفاء دیده می شود به روشنی پیداست که او این فرصت و زمینه را داشته است تا متن کتابهای حدیثی بسیاری را مورد مطالعه قرار دهد: متن هایی که به ویژه در سنتهای غالیان شیعی مانند مخمسه و خطابیه و یا اسحاقیه و نصیریه در تداول بوده است. ابن غضائری طبعاً هچون پدر به مکتب بغدادی وابسته بود و چنانکه گفتیم آرای رجالی پدرش در زمینه نقادی رجال کاملاً در سنت محدثان بغدادی از طریق شاگردانش مانند نجاشی شناخته است. دیدگاه های او و همچنین ابن غضائری، آن طور که از داوری های آنان درباره متون و سنتهای روایی مختلف پیداست، با مکتب رجالی قم و مشی ضد غالیانه قمیان شباهتی ندارد. در بسیاری از موارد تفاوت دیدگاه قمیان و غضائری و فرزندش ابن غضائری را می توان معاینه در برخورد با راویان و متون مختلف نشان داد.
آقای کدیور درباره شیوه ابن غضائری چنین ابراز کرده اند: " ویژگی آراء بجا مانده رجالی ابن غضائری، انتساب جمع قابل توجهی از راویان حدیث به غلو و ارتفاع در مذهب یا ارتفاع در حق ائمه و در نتیجه تضعیف اینگونه راویان است. به نظر میرسد این تضعیف و جرح راویان، مستند به شهادت و سماع نباشد بلکه مبتنی بر اجتهاد خاص وی باشد، به این معنی که او متن راویات نقل شده از هر راوی را مورد بررسی قرار میداده است، اگر محتوای روایات را با توجه به مبانی خود مشتمل بر خروج از حد مجاز اعتقادی و ارتفاع در حق ائمه یا غلو مییافته، راوی را منتسب به ضعف و دروغپردازی و جعل حدیث میکرده است....فارغ از موافقان و مخالفان کتاب ابنغضائری و فارغ از پذیرش یا نقد آراء رجالی وی- که اصولاً خارج از بحث ماست ـ آنچه از لابلای این نقد و اثباتها درباره خود ابنغضائری بدست میآید و با مراجعه مستقیم به کتاب وی کاملاً تایید میشود این است که دیدگاه اعتقادی ابنغضائری درباره ائمه با دیدگاه مسلط پس از قرن پنجم تفاوت جدی داشته است... ابنغضائری ـ به تعبیر محقق کلباسی(سماء المقال،ج۱ ص ۱۹) ـ «فردی غیرتمند در دین و حامی مذهب» بوده، امّا نسبت به رعایت شأن ائمه حساسیت ویژه داشته و انتساب شئون فرابشری از قبیل علم غیب، قدرت خارقالعاده، معجزه، تفویض امور تشریعی و تکوینی را خروج از حدّ مجاز اعتدال مذهبی و منجر به ارتفاع در مذهب یا غلو میدانسته و خود را شرعاً موظف به مبارزه با اینگونه زیادهرویها میدانسته است. اگرچه بواسطه عدم وصول اکثر آثار ابنغضائری به زمان ما، درباره «حد مجاز اعتدال مذهبی درباره صفات ائمه» از نظر ابنغضائری نمیتوان به دقت سخن گفت، اما با اطمینان میتوان او را یکی از منتقدان جدی انتساب شئون فرابشری به ائمه و از جمله غیرتمندترین عالمان قائل به رویکرد بشری به امامت در شیعه یا نظریه علمای ابرار دانست. مطالعه کتاب بجا مانده و تأمل در آراء اجتهادی ابنغضائری که مبتنی بر دیدگاه خاص اعتقادیش درباره ائمه است ـ و خوشبختانه به اختصار به این مبانی اشاره کرده است ـ رافع هر ابهامی در این زمینه است."
نويسنده اين سطور با اين برداشت از ديدگاه های رجالی ابن غضائری مخالف است. از مطالعه دقيق ضعفای ابن غضائری روشن می شود كه آنچه او مورد نقادی قرار می داده دو دسته معین از راویان و یا متون و سنتهای روایی بوده است:
دسته اول متن ها و روایاتی بوده که ریشه ها و اصول آنها روشن نبوده و آثار بی دقتی در نقل متن ها و یا سندها در آن آشکار بوده و یا به دلائل مختلف و نه لزوماً به دلیل عقاید غالیانه جعل و پیشنهاد شده بوده است. او در این چارچوب در واقع به دلیل آشنایی با اصول روایی و سنت های نقل متون روایی شیعی دست به نقد اجتهادی می زده است.
دسته دوم مربوط است به سنتها و متن های روایی مرتبط با گروه های مخمسه و خطابیه و گروه های وابسته به نصیریه و اسحاقیه. امروزه با انتشار بخش زیادی از آثار نصیریه و متون روایی آنان ما به نیکی با آنچه مورد انتقاد ابن غضائری قرار داشته است آشنا می شویم. روایات و متن های زیادی که در کتاب ابن غضائری مورد انتقاد شدید قرار گرفته همان متن هایی است که با انتساب به روایانی مانند ابو خالد کابلی، جابر بن یزید جعفی، مفضل بن عمر جعفی، یونس بن ظبیان و محمد بن سنان و بسیاری دیگر در سنتهای غالیان خطابی و مخمسی و نصیری پرداخته می شده و حامل دیدگاه ها و جهان بینی های غالیان شیعی بوده است. این احادیث لزوماً ساخته و پرداخته این راویان نبود بلکه غلات بعدی ترجیح می دادند روایات خود را به شماری معین از روات متقدم ارجاع دهند که به گونه هایی با آنان و سنتهای آنان احساس نزدیکی بیشتری داشتند (رجالیان معمولاً از تعبیر "حملوا علیه الغلاة حملاً عظيما" در این موارد استفاده می کردند). این روایات جهانبینی های غالیان را درباره مسائل جهانشناختی، خداشناختی، انسان شناختی و فرجامشناختی ارائه می دادند که امروزه مرده ریگ آنها را در عقاید کتابهای منتسب به نصیریه آشکارا می بینیم؛ فی المثل باورهایی در رابطه با عالم اظله و اشباح و یا انواعی از عقاید تناسخی و باورهای مرتبط با اندیشه حلول روح و نور الهی و یا باورهای اباحی و ضد شریعت که راه به تعطیلی شریعت و تأویل های گنوسیستی از آن می برد. این احادیث هیچگاه جز به ندرت در آثار امامیه منتقل نشد و تنها شماری محدود از آنها و تازه ورژنهای بسیار ضعیفی از آنها در برخی آثار کم اهمیت تر امامی نقل شده است. مقایسه ای میان کتابهای حدیثی امامیه با آثار حدیثی منتسب به نصیریه آشکارا این تمایزات را نشان می دهد. ابن غضائری این دسته از متون و سنتها را نقد می کند و راویانی را که حامل این سنتهای روایی بوده اند و کسانی که این جعل ها را به راویان متقدم شیعی منسوب می کرده اند جرح می کند.
در این میان نکته ای نباید مورد غفلت قرار گیرد: ابن غضائری در مواردی متن های مشخصی را نقد می کند و یا نقدش از راویان متوجه سنتهای معینی است که آن راویان در آن سنتها شناخته می شدند اما این به معنی نقد کلی احادیث آنان نبوده است. همانطور که در مورد توثیق روایات کتابی از سوی رجالیان متقدم نمی توان آن را توثیق تک تک و آحاد راویان احادیث آن کتاب دانست (و در واقع باید توثیق و تصحیح را ناظر به شیوه "متقدمان" دید و نه شیوه "متأخران"، به شرحی که توضیحش باید در جایی دیگر گفته شود) نباید تضعیف روایات مفضل بن عمر را در سنتهای غالیان به معنی جرح تمامی روایات مفضل بن عمر از دیدگاه ابن غضائری دانست. در شیوه متقدمان حتی راویان ضعیف و غیر مؤثق هم می توانسته اند راوی کتابها و متن های اصیلی قلمداد شوند و لزوماً تضعیف آنها تضعیف همه روایاتی که آنان نقل می کرده اند نبوده است. قدمای امامیه و ناقدان آنان مانند ابن غضائری به نیکی می دانسته اند که فی المثل چه کتابی ولو آنکه در برخی سنتها با راویانی ضعیف نقل می شده اما اصالت آن کتاب از طرق دیگر قابل تأييد بوده است.
نکته پایانی در نقد گفتار آقای کدیور در این زمینه این است که ایشان روشن نکرده اند که از کجای کتاب ضعفای ابن غضائری به طور روشنی دیدگاه هایى که ایشان آن را "نظریه علمای ابرار" می خوانند پیداست؟ مرز صفات بشری امامان از دیدگاه ابن غضائری کجا بوده است و چطور می توان تنها با داوری هایی رجالی دیدگاه های کلامی و اعتقادی ابن غضائری را تعیین کرد؟؛ شخصیتی که چنانکه گذشت بیشتر شخصی آشنا با حدیث بوده و نه لزوماً متکلم و فقیهی آشنا با بحث های کلامی و اصولی. تازه او به دلیل آنکه در سنین کم و بیش جوانی درگذشت نمی توان دیدگاه های او را دیدگاه های معیار جامعه امامیه بغداد دانست.
من نمی دانم تاریخ ۴۵۰ ق به عنوان تاریخ مرگ ابن غضائری را آقای کدیور از کجا گرفته اند؟ من خود مقاله ابن غضائری را شاید بیست و پنج سال پیش قبل از آنکه متن کتاب الضعفاء منسوب به او به چاپ برسد برای دائرة المعارف بزرگ اسلامی نوشتم که به چاپ رسیده است. در آنجا نوشتم که ابن غضائری با قرائنی که به دست دادم باید اندکی بعد از درگذشت پدرش حسین بن عبید الله الغضائری که در ۴۱۱ ق درگذشت از دنیا رفته باشد. در واقع او عمری کوتاه داشت و با وجود آنکه همدرس و حتی گویا اندکی متقدم بر نجاشی بود اما ده ها سال قبل از همدرسش ابو العباس نجاشی که او در واقع درگذشته ۴۵۰ ق است درگذشت (عبارت شيخ طوسی در فهرست ، ص ٣٢، چاپ قیومی، در اين باره از اين قرار است: ....ولم يتعرض أحد منهم باستيفاء جميعه الا ما قصده أبو الحسين أحمد بن الحسين بن عبيد الله رحمه الله، فإنه عمل كتابين، أحدهما ذكر فيه المصنفات، والاخر ذكر فيه الأصول، واستوفاهما على مبلغ ما وجده وقدر عليه، غير أن هذين الكتابين لم ينسخهما أحد من أصحابنا واخترم هو رحمه الله، وعمد بعض ورثته إلى اهلاك هذين الكتابين وغيرهما من الكتب - على ما حكي بعضهم عنه). بدین ترتیب از همینجا این نکته را روشن باید کرد که با وجود آنکه ابن غضائری نزد پدر دانشمندش که از برجسته ترین دانشمندان امامیه روزگارش بود تربیت یافته بود و طبعاً بسیاری از کتابهای حدیثی را نزد او آموخته بود اما با این وصف به دلیل آنکه عمر کوتاهی داشت و این چیزی است که از منابع به روشنی پیداست و من آن را در مقاله پیشگفته نوشته ام چندان به عنوان عالمی تأثیر گذار نمی توانسته مطرح باشد. با این وصف روشن است که نجاشی به دیدگاه های او به عنوان آشنایی ناقد در زمینه راویان حدیث و متون حدیثی و سنتهای روایی باور داشته و از او در کتاب رجالش نقل های مکرری دارد.
یکی از اسباب اهتمام نجاشی به گفته های همدرسش ابن غضائری در واقع به دلیل آن بوده که ابن غضائری به احتمال زیاد در غالب موارد آرای پدرش حسین بن عبیدالله را که صاحب مکتبی در نقد رجال بوده نمایندگی می کرده و آشنا با آن مبانی بوده است. با این وصف اطلاعات ما درباره برخی جزئیات البته بسیار اندک است. اگر کتابی که با عنوان الضعفاء (و یا الرجال) از او در دست است را کاملاً اصیل بدانیم (که البته من عقیده ام بر این است؛ گرچه قرائن محکم تاریخی بر آن چندان در دست نیست و تنها شباهت شیوه ها در نقل های نجاشی از او و آنچه در کتاب دیده می شود می تواند مؤید باشد) البته تا اندازه ای می توان مبانی نقادی او در علم رجال و شناسایی سنت های مختلف روایی امامیه و شیعه را دریافت؛ مبانی خاصی که در بخشی از آن با آنچه از پدرش در کتاب رجال نجاشی نقل شده کم و بیش نزدیکی دارد.
از آنچه از ابن غضائری در رجال نجاشی نقل شده و یا در متن کتاب الضعفاء دیده می شود به روشنی پیداست که او این فرصت و زمینه را داشته است تا متن کتابهای حدیثی بسیاری را مورد مطالعه قرار دهد: متن هایی که به ویژه در سنتهای غالیان شیعی مانند مخمسه و خطابیه و یا اسحاقیه و نصیریه در تداول بوده است. ابن غضائری طبعاً هچون پدر به مکتب بغدادی وابسته بود و چنانکه گفتیم آرای رجالی پدرش در زمینه نقادی رجال کاملاً در سنت محدثان بغدادی از طریق شاگردانش مانند نجاشی شناخته است. دیدگاه های او و همچنین ابن غضائری، آن طور که از داوری های آنان درباره متون و سنتهای روایی مختلف پیداست، با مکتب رجالی قم و مشی ضد غالیانه قمیان شباهتی ندارد. در بسیاری از موارد تفاوت دیدگاه قمیان و غضائری و فرزندش ابن غضائری را می توان معاینه در برخورد با راویان و متون مختلف نشان داد.
آقای کدیور درباره شیوه ابن غضائری چنین ابراز کرده اند: " ویژگی آراء بجا مانده رجالی ابن غضائری، انتساب جمع قابل توجهی از راویان حدیث به غلو و ارتفاع در مذهب یا ارتفاع در حق ائمه و در نتیجه تضعیف اینگونه راویان است. به نظر میرسد این تضعیف و جرح راویان، مستند به شهادت و سماع نباشد بلکه مبتنی بر اجتهاد خاص وی باشد، به این معنی که او متن راویات نقل شده از هر راوی را مورد بررسی قرار میداده است، اگر محتوای روایات را با توجه به مبانی خود مشتمل بر خروج از حد مجاز اعتقادی و ارتفاع در حق ائمه یا غلو مییافته، راوی را منتسب به ضعف و دروغپردازی و جعل حدیث میکرده است....فارغ از موافقان و مخالفان کتاب ابنغضائری و فارغ از پذیرش یا نقد آراء رجالی وی- که اصولاً خارج از بحث ماست ـ آنچه از لابلای این نقد و اثباتها درباره خود ابنغضائری بدست میآید و با مراجعه مستقیم به کتاب وی کاملاً تایید میشود این است که دیدگاه اعتقادی ابنغضائری درباره ائمه با دیدگاه مسلط پس از قرن پنجم تفاوت جدی داشته است... ابنغضائری ـ به تعبیر محقق کلباسی(سماء المقال،ج۱ ص ۱۹) ـ «فردی غیرتمند در دین و حامی مذهب» بوده، امّا نسبت به رعایت شأن ائمه حساسیت ویژه داشته و انتساب شئون فرابشری از قبیل علم غیب، قدرت خارقالعاده، معجزه، تفویض امور تشریعی و تکوینی را خروج از حدّ مجاز اعتدال مذهبی و منجر به ارتفاع در مذهب یا غلو میدانسته و خود را شرعاً موظف به مبارزه با اینگونه زیادهرویها میدانسته است. اگرچه بواسطه عدم وصول اکثر آثار ابنغضائری به زمان ما، درباره «حد مجاز اعتدال مذهبی درباره صفات ائمه» از نظر ابنغضائری نمیتوان به دقت سخن گفت، اما با اطمینان میتوان او را یکی از منتقدان جدی انتساب شئون فرابشری به ائمه و از جمله غیرتمندترین عالمان قائل به رویکرد بشری به امامت در شیعه یا نظریه علمای ابرار دانست. مطالعه کتاب بجا مانده و تأمل در آراء اجتهادی ابنغضائری که مبتنی بر دیدگاه خاص اعتقادیش درباره ائمه است ـ و خوشبختانه به اختصار به این مبانی اشاره کرده است ـ رافع هر ابهامی در این زمینه است."
نويسنده اين سطور با اين برداشت از ديدگاه های رجالی ابن غضائری مخالف است. از مطالعه دقيق ضعفای ابن غضائری روشن می شود كه آنچه او مورد نقادی قرار می داده دو دسته معین از راویان و یا متون و سنتهای روایی بوده است:
دسته اول متن ها و روایاتی بوده که ریشه ها و اصول آنها روشن نبوده و آثار بی دقتی در نقل متن ها و یا سندها در آن آشکار بوده و یا به دلائل مختلف و نه لزوماً به دلیل عقاید غالیانه جعل و پیشنهاد شده بوده است. او در این چارچوب در واقع به دلیل آشنایی با اصول روایی و سنت های نقل متون روایی شیعی دست به نقد اجتهادی می زده است.
دسته دوم مربوط است به سنتها و متن های روایی مرتبط با گروه های مخمسه و خطابیه و گروه های وابسته به نصیریه و اسحاقیه. امروزه با انتشار بخش زیادی از آثار نصیریه و متون روایی آنان ما به نیکی با آنچه مورد انتقاد ابن غضائری قرار داشته است آشنا می شویم. روایات و متن های زیادی که در کتاب ابن غضائری مورد انتقاد شدید قرار گرفته همان متن هایی است که با انتساب به روایانی مانند ابو خالد کابلی، جابر بن یزید جعفی، مفضل بن عمر جعفی، یونس بن ظبیان و محمد بن سنان و بسیاری دیگر در سنتهای غالیان خطابی و مخمسی و نصیری پرداخته می شده و حامل دیدگاه ها و جهان بینی های غالیان شیعی بوده است. این احادیث لزوماً ساخته و پرداخته این راویان نبود بلکه غلات بعدی ترجیح می دادند روایات خود را به شماری معین از روات متقدم ارجاع دهند که به گونه هایی با آنان و سنتهای آنان احساس نزدیکی بیشتری داشتند (رجالیان معمولاً از تعبیر "حملوا علیه الغلاة حملاً عظيما" در این موارد استفاده می کردند). این روایات جهانبینی های غالیان را درباره مسائل جهانشناختی، خداشناختی، انسان شناختی و فرجامشناختی ارائه می دادند که امروزه مرده ریگ آنها را در عقاید کتابهای منتسب به نصیریه آشکارا می بینیم؛ فی المثل باورهایی در رابطه با عالم اظله و اشباح و یا انواعی از عقاید تناسخی و باورهای مرتبط با اندیشه حلول روح و نور الهی و یا باورهای اباحی و ضد شریعت که راه به تعطیلی شریعت و تأویل های گنوسیستی از آن می برد. این احادیث هیچگاه جز به ندرت در آثار امامیه منتقل نشد و تنها شماری محدود از آنها و تازه ورژنهای بسیار ضعیفی از آنها در برخی آثار کم اهمیت تر امامی نقل شده است. مقایسه ای میان کتابهای حدیثی امامیه با آثار حدیثی منتسب به نصیریه آشکارا این تمایزات را نشان می دهد. ابن غضائری این دسته از متون و سنتها را نقد می کند و راویانی را که حامل این سنتهای روایی بوده اند و کسانی که این جعل ها را به راویان متقدم شیعی منسوب می کرده اند جرح می کند.
در این میان نکته ای نباید مورد غفلت قرار گیرد: ابن غضائری در مواردی متن های مشخصی را نقد می کند و یا نقدش از راویان متوجه سنتهای معینی است که آن راویان در آن سنتها شناخته می شدند اما این به معنی نقد کلی احادیث آنان نبوده است. همانطور که در مورد توثیق روایات کتابی از سوی رجالیان متقدم نمی توان آن را توثیق تک تک و آحاد راویان احادیث آن کتاب دانست (و در واقع باید توثیق و تصحیح را ناظر به شیوه "متقدمان" دید و نه شیوه "متأخران"، به شرحی که توضیحش باید در جایی دیگر گفته شود) نباید تضعیف روایات مفضل بن عمر را در سنتهای غالیان به معنی جرح تمامی روایات مفضل بن عمر از دیدگاه ابن غضائری دانست. در شیوه متقدمان حتی راویان ضعیف و غیر مؤثق هم می توانسته اند راوی کتابها و متن های اصیلی قلمداد شوند و لزوماً تضعیف آنها تضعیف همه روایاتی که آنان نقل می کرده اند نبوده است. قدمای امامیه و ناقدان آنان مانند ابن غضائری به نیکی می دانسته اند که فی المثل چه کتابی ولو آنکه در برخی سنتها با راویانی ضعیف نقل می شده اما اصالت آن کتاب از طرق دیگر قابل تأييد بوده است.
نکته پایانی در نقد گفتار آقای کدیور در این زمینه این است که ایشان روشن نکرده اند که از کجای کتاب ضعفای ابن غضائری به طور روشنی دیدگاه هایى که ایشان آن را "نظریه علمای ابرار" می خوانند پیداست؟ مرز صفات بشری امامان از دیدگاه ابن غضائری کجا بوده است و چطور می توان تنها با داوری هایی رجالی دیدگاه های کلامی و اعتقادی ابن غضائری را تعیین کرد؟؛ شخصیتی که چنانکه گذشت بیشتر شخصی آشنا با حدیث بوده و نه لزوماً متکلم و فقیهی آشنا با بحث های کلامی و اصولی. تازه او به دلیل آنکه در سنین کم و بیش جوانی درگذشت نمی توان دیدگاه های او را دیدگاه های معیار جامعه امامیه بغداد دانست.
يكشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۸:۳۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
با تحیات. hf_ansari@yahoo.com
آنطور که به نظر میرسد ایشان کمی قبل از پدرشان فوت شده است. ظاهرا دوست نجاشی بوده و از طرفی نوعی تقدم هم بر او داشته است که نجاشی یک بار این تعبیر را دارد که که قرأت هذا الکتاب علی احمد بن الحسین. نجاشی از ایشان مطالبی را نقل کرده و گاهی هم اسم نبرده که احتمالا ریشه ی آن همین کتاب ایشان است. ایشان به نظر میرسد که شخصیتی پیچیده و جنجالی در زمان خود داشته است. این تعبیر شیخ طوسی که اخترم رحمها و باز این تعبیر که برخی ورثه تعمدا کتب او را آتش زدند و باز این نکته ی پر معنی که شیخ طوسی طبق قرائن تعمد دارد که در کتابش از او نقل ننماید و باز این حجم وسیع تضعیفات و غالی دانستن رواة در کتاب منسوب به او همه و همه مؤید این امر میتواند باشد. البته برخی ضعفاء را هم توثیق کرده است. برخی محققین معاصر احتمال داده اند که ایشان به خاطر در افتادن با میراث غلو که در آن زمان معنایش در افتادن با بساط باطنیه و حکومت فاطمیون بوده است توسط باطنیه و شاید دعاة فاطمیون ترور شده باشد که جای تحقیق و تأمل دارد. داستان سید رضی در همین زمان و (اخاف دعاة المصریین و غیلتهم). گویا ایشان با کارهایش
پاسخ: با نظر شما موافق نیستم، اما به احترام مقام گفتگو آن را منتشر می کنم.