آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۷٫۴۰۸ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۱ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۵۸۹

پر بازدیدترین یادداشت ها :
مقالاتی که تاکنون درباره این موضوع نوشته ام را اینجا یکجا تقدیم می دارم
۱- نويسنده اين سطور متنی را همينک در دست تصحيح دارد که بخشی است از کتابی ارزشمند در فقه حنفی نوشته يک فقيه حنفی و معتزلی مذهب تقريباً ناشناخته اهل خوارزم در نيمه اول سده ششم قمري. اين کتاب، در واقع مجموعه ای است از واقعات و فتاوي و نوازل فقهای برجسته حنفي، خاصّه فقيهان اواخر سده پنجم و اوائل سده ششم قمری در خراسان و به ويژه در خوارزم. عنوان کتاب چنين است: يتيمة الدهر في فتاوی أهل العصر. از اين کتاب چندين نسخه در کتابخانه های مختلف موجود است. آنچه من در دست تصحيح دارم تنها سه بخش آن است و از آن جمله بخش انجامين آن، با عنوان "باب التاريخ". اين بخش شامل شرح احوال چند تن از فقيهان و متکلمان و دانشمندان خراسانی و عمدتاً اهل خوارزم است در اواخر سده پنجم و اوائل سده ششم قمري. نويسنده کتاب خود از خاندانی است که در فقه حنفی در خوارزم شهرت داشته اند. در مقدمه تصحيح متن همه اطلاعات را درباره او به دست داده ام. در شماره های بعدی اين سلسله جديد از يادداشتها اطلاعات ارزشمند ديگر اين کتاب را متذکر خواهم شد؛ به ويژه با پيوند زدن و مقايسه اطلاعات اين کتاب با آنچه از متن تاريخ اندرسباني (درباره او، نک: سلسله مقالات نويسنده اين سطور با عنوان: "تحفه ای از خوارزم"، در همين سايت) درباره همين دوره در اختيار داريم و برای نخستين بار اين اطلاعات در خصوص وضعيت فرهنگی و علمی و آموزشی خوارزم در نيمه اول سده ششم قمري عرضه می گردد. اين دوره از جهاتی چند درخور مطالعه و تحقيق است: نخست آنکه دوران شکوفايی خوارزمشاهيان و مرکزيت علمی و فرهنگی خوارزم است و ديگر آنکه در اين دوران است که کانونی از عالمان و اديبان و فقيهان و متکلمان خوارزمي که در فقه، مذهب حنفي و در کلام و عقايد، باورهای معتزلی داشتند ادبياتی غنی در ادب، کلام، فقه و حتی فلسفه توليد کردند و خوارزم کانون توجه علمای دور و نزديک شد. بعد از اين در اين باره بيشتر توضيح خواهيم داد؛ اما اينجا تنها کافي است که به سهم مهم زمخشري به عنوان عالمی اديب، فقيه و متکلم و دست آخر مفسر اشاره کنم که مجموعه ای از شاگردان بسيار دانشمند را در گرد خود جمع کرد و بعداً همين نسل خود در محوريت دادن به خوارزم تا چند دهه بعد سهمی مهم ايفاء کردند و به هر حال نتايج اين حرکت علمی تا حمله مغولان و فروپاشی خوارزمشاهيان تداوم يافت. متأسفانه تاکنون اين دوره از تاريخ فرهنگی خوارزم به خوبی مورد مطالعه قرار نگرفته و سهم آن در فرهنگ عمومی خراسان در سده های ششم و هفتم قمري و تا دوران حمله مغولان به خوبی مورد تدقيق قرار نگرفته است؛ گو اينکه بر کسی پوشيده نيست که حتی در ادب فارسی و از آن جمله ادب صوفيانه، سهم خوارزم با تبلور شخصيتهايی مانند نجم الدين کبری و يا مجد الدين بغدادي چشمگير بوده و در کنار شهرهای ديگر خراسان بزرگ از نيشابور گرفته تا بلخ، هرات، مرو، بخارا و سمرقند بايد سهم خوارزميان نيز به خوبی در اين زمينه مورد مطالعه قرار گيرد. ما تاکنون در مجموعه "بررسيهای تاريخی" چندين شخصيت و دانشمند اهل خوارزم را که درست در همين محيط پرورش يافتند مورد توجه قرار داديم و در همين سلسله مقالات می کوشيم نتايج تازه ترين پژوهشهای خود را در اين زمينه دنبال کنيم (نک: مقالات گذشته نويسنده اين سطور در همين سايت درباره اندرسباني، البقالي، امالي محمود الخوارزمي، العمراني و زمخشري). نويسنده اين سطور در همين راستا همچنين دو شرح احوال نويافته از زمخشري را که يکی از آن دو برگرفته از همين متن کتاب يتيمة الدهر است در شماره بعد از اين سلسله مقالات با توضيحاتی تکميلی منتشر خواهد کرد.
کتاب ما تأليف "الشيخ الإمام الأجلّ الأستاذ الجامع الکامل مجد الأئمة ابو صالح عبد الرحيم بن عمر بن محمد الترجماني" است که پدر و چند تن از افراد خاندانش همگی از فقيهان و عالمان بوده اند. او در اين کتاب فتاوی و واقعات فقيهان حنفي را بر اساس کتابهای فقيهان متأخر حنفي و نيز بر اساس استفتائات و پرسشها و شنيده های شخصی و همچنين همراه با نقل فتاوی مختلف فقيهان گذشته گردآورده و ضمن ابواب منظم فقهی به رشته تحرير درآورده است. در شماره های آينده اين سلسله مقالات، منابع او را و نيز نقلهايی که از شماری از دانشمندان و فقيهان حنفی دارد و حتی نقلهايی که فی المثل از حاکم جشمي، دانشمند برجسته معتزلی اواخر سده پنجم قمری دارد نقل خواهيم کرد. پدرش از فقيهان اهل فتواست که در کتابهای فقه حنفی و به ويژه در ادبيات فتاوي آنان نامش مکرر در منابع می آيد. خود او درباره پدرش در همين "باب التاريخ" می نويسد: "وتوفي والدي وأستاذي أبو حفص عمر بن محمد الترجماني وقت العصر في السادس من ذي الحجة سنة ثلاثين وخمسمائة. رأی البقالي وقرأ عليه في صغره وتلمّذ سنين کثيرة عند الوبري بخوارزم وبخراسان عند محمود الصفّار المروزي ورزق من العبارة والبيان ما ضرب المثل في حقّه لو قال أنّ هذه الأسطوانة من ذهب لأمکنه ذلک وکان مفسّراً مناظراً أصولياً مقرياً يحفظ القرآن مع وجوهها نحوياً رحمه الله". اينجا اين را هم اضافه کنم که در آثار متأخران و نيز در فهرستهای نسخه های خطی و کتابهای مرجع درباره تاريخ زندگی و فعاليت نويسنده کتاب يتيمة الدهر و نام دقيق او خطاهايی رفته و او را عموماً به غلط متوفای سال ۶۴۵ ق دانسته و يا نام مؤلف را علاء الدين محمد بن محمود الترجماني دانسته اند که کاملاً خطاست؛ به توضيحی که در شماره های بعد اين سلسله مقالات خواهد آمد.
در اينجا شرح حال کوتاهی که او از محمود الملاحمي، متکلم برجسته معتزلی دورانش و نويسنده کتابهايی مانند المعتمد و الفائق و تحفة المتکلمين به دست داده را نقل می کنيم. می دانيم که محمود الملاحمي (د. ۵۳۶ ق) درست معاصر زمخشري (د. ۵۳۸ ق) است و از آنجا که نويسنده ما ، چنانکه در شماره بعد خواهيم ديد خود با زمخشري مرتبط و از شاگردان او بوده بوده بی ترديد او با ملاحمي هم که خود از افراد نزديک به زمخشري و دوست و همکار با يکديگر بوده اند آشنايی نزديک داشته است. بنابراين شرح حالی که نويسنده ما از ابن الملاحمي به دست داده مهمترين و نزديکترين شرح احوالی است که از ملاحمي در اختيار است (شرح کوتاهی هم درباره ابن الملاحمي در معارج نهج البلاغة تأليف ابن فندق بيهقي هست که ما آن را در پيشگفتار فارسی چاپ جديد المعتمد الملاحمي مورد اشاره قرار داده ايم). بعد از نويسنده ما، شرح احوال ديگری را هم از ملاحمي در اختيار داريم که در متن کتاب اندرسباني ارائه شده و تاکنون مبنای اصلی شناخت ما از او بود (اين شرح احوال در حاشيه نسخه موجود از کتاب اندرسباني که در مؤسسه مطالعات شرقی سنت پترزبورگ نگهداری می شود، به مناسبت شرح احوال زمخشري آمده است و عيناً متن موجود در کتاب ما را بدون اشاره به آن نقل کرده است).در دنباله اين سلسله مقالات خواهيم گفت که اندرسباني خود نويسنده ما را به خوبی می شناخته و از اطلاعاتی که در "باب التاريخ" کتاب ما آمده در تدوين بخشهای مختلف اثر خود بهره گرفته است. به هر حال اطلاعات موجود در "باب التاريخ" درباره ملاحمي نخستين منبع و معاصر با اوست. اينجا عين اين شرح احوال کوتاه را نقل می کنيم: " وتوفّي محمود بن عبد الله (کذا) الملاحمي ليلة الأحد السابع عشر من شهر ربيع الأول سنة ستّ وثلاثين وخمسمائة. کان معروفاً بالکلام فريد دهره في هذه الصنعة وله تصانيف کثيرة في هذا الباب من طالعها عرف قدره. کان ورعاً جداً".


۲-اندرسباني در شرح احوالی که از زمخشري در کتاب خود به دست داده و از مهمترين و کهنترين شرح احوال ها برای زمخشري به حساب می آيد، از متن کتاب يتيمة الدهر في فتاوی أهل العصر تأليف عبد الرحيم بن عمر الترجماني بدون آنکه اشاره به نام کتاب کند بهره برده است. متن شرح احوال زمخشري به قلم اندرسباني تاکنون دو مرتبه منتشر شده و از جمله در مجله مجمع اللغه دمشق (مجلد ۵۷) به کوشش عبد الکريم اليافي (برای اندرسباني، نک: مقالات ما در همين سايت تحت عنوان "تحفه ای از خوارزم"). همينک با توجه به متن کتاب يتيمة الدهر می توان دانست که يکی از منابع اندرسباني در ارائه شرح احوال زمخشري همين کتاب يتيمة الدهر بوده است که در دو جا از او ياد و نقل قول می کند. اينجا عيناً متن شرح احوالی که الترجماني در "باب التاريخ" کتاب خود از زمخشري که استادش نيز بوده به دست می دهد را ارائه می دهيم. همينجا ترجماني می گويد که بالغ بر چهل استاد داشته است. اندرسباني خود مستقيماً اطلاع درباره زمخشري را از الترجماني شنيده بوده و اضافه می کند که الترجماني هفت سال نزد زمخشري کشّاف را می خوانده و از او چيزهای زيادی فرا گرفته بوده است. اينجا متن شرح حال زمخشري را بر اساس کتاب يتيمة الدهر نقل می کنيم:
"وتوفي أستاذنا فخر خوارزم أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري في شهر ذي الحجة ليلة عرفة سنة ثمان وثلاثين وخمسمائة. کان إمام الدنيا في وقته في التفسير والنحو والأدب والأحاديث مع التحقيق في کلّ فنّ من هذا من طالعها عرف قدره ولقد بلغ من سمعت منهم وقرأت عليهم أربعين شيخاً أو أکثر فما رأيت مثله في الشفقة علی التلامذة والورع الصادق والصلابة في الدين مع کمال النصيحة في الله ومع مروة عالية رحمة الله عليه رحمة واسعة ولقد حدّثني الشيخ الإمام فرين المقرين (کذا: زين المعبّرين) سعيد بن عبد الله بن أبي الحسن بن إسحاق بن يوسف الجلالي يقول: دخل عليّ الشيخ الإمام عتيق بن عبد العزيز (در نسخه: بن عبد الله العزيز) النيسابوري [وکان إماماً في حفظ اللغة والعروض والنظم؛ در نسخه اندرسباني] وقال جری اليوم في مجلس الإمام الأجلّ جار الله العلّامة خطأً فينبغي أن تعلمه فقلت له: لا بدّ من الکتاب فجاء به فحملته إليه وعرضته عليه فأحسن الإنصاف فقال: نعم هو کما قال، وکان [في الصحن] عدلان من الدقيق وزن (در نسخه: ورب) کلّ واحد منهما ثلثمائة منّ فأمرني أن أحملهما (در نسخه: أحملها) إلی الشيخ عتيق وقال: کما اختارک لهذا أخترتک (در نسخه: أخترک) لهذا فحملتهما (در نسخه: فحملتها) إليه. قال رضي الله عنه: والواحد في زمانه إذا أوقف علی الخطأ يمتلئ غيضاً وحقداً ويتشمّر للإنتقام ويعده استخفافاً به فما أبين الفرق بينهما و يا لها من سيرة ثمّ يا لها من سيرة."


۳-چنانکه می دانيم زمخشري، دانشمند برجسته و مفسر معروف قرآن و نويسنده الکشاف، معتزلی مذهب بود و خود نيز دستی در دانش کلام داشت. در علم کلام، از او متن کوتاه المنهاج في اصول الدين تاکنون شناسايی شده و به چاپ رسيده است. طبق گزارشی که اندرسباني به دست داده او در دانش کلام از دو تن از معاصرانش بيشتر بهره برده بوده است: يکی ابن الملاحمي، متکلم معروف معتزلی و نويسنده کتابهای المعتمد و الفائق و ديگری شخصی به نام "ابو منصور صاحب الأصول" که دقيقاً تاکنون هويتش معلوم نبود. مادلونگ در مقاله ای که درباره کلام ورزی زمخشري نوشته احتمال داده است که مقصود از اين ابو منصور، شيخ الاسلام ابو منصور نصر الحارثي باشد که نامش در ضمن مشايخ و استادان زمخشري در شرح احوالی کوتاه که ابو عمرو عامر بن الحسن السمسار، خواهر زاده زمخشري به دست داده و منبع ياقوت حموي در معجم الأدباء (۶/ ۲۶۸۸) بوده آمده است. اما تعبير او در اين شرح حال نامه به گونه ای است که به نظر نمی رسد مقصود از "ابو منصور صاحب الأصول" او باشد؛ چرا که همانطور که خواهيم ديد از گزارش اندرسباني معلوم است که اين ابو منصور کم و بيش هم سن و سال و معاصر زمخشري بوده و هر دو از يکديگر همزمان درس می آموخته اند؛ يکی در تفسير و ديگری در کلام. اين در حالی است که در عبارت خواهر زاده زمخشري درباره ابو منصور الحارثي چنين به نظر می رسد که زمخشري از او سماع داشته و او در طبقه ما قبل زمخشري بوده است. بنابر گفته اندرسباني در کتابش (سيرة الزمخشري، ص ۳۶۸)، "امام ابو منصور" در کنار ابن الملاحمي شاگردان زمخشري در تفسير قرآن بوده اند و در مقابل زمخشري از آن دو "علم الأصول" که مقصود دانش کلام است را فرا می گرفته است. در جای ديگری در ضمن همين شرح احوالی که اندرسباني از زمخشري به دست داده، او می نويسد که رکن الدين ابن الملاحمي و "الشيخ أبي منصور صاحب الأصول و واعظ أهل خوارزم" به مجلس زمخشري می رفته اند و از محضرش بهره مند بوده اند (ص ۳۷۹).
در نسخه خطی کتاب يتمية الدهر في فتاوی أهل العصر تأليف مجد الأئمة الترجماني (که پيشتر آن را در يادداشتی کوتاه معرفی کرديم)، شرح حال کوتاهی از يک "ابو منصور المتکلم" ارائه شده که بايد مقصود همين معاصر زمخشري باشد. اين شرح حال کوتاه از اين قرار است:
"وتوفي أبو منصور بن سعيد الجامکي (؟) سنة خمس وعشرين وخمسمائة. علّق کتب الفقه عن الشيخ يوسف البلالي وقرأ الأصول علی الشيخ الرازي المتکلّم وقد ترک الفقه في آخر عمره واشتغل بالکلام حتّی کان يسمّی أبو منصور المتکلّم وکان ورعاً جدّاً منصفاً متواضعاً".
اين شخص که به احتمال قوی همانند ابن الملاحمي بر مذهب کلامی ابو الحسين بصري بوده چنانکه از اين ترجمه کوتاه بر می آيد در اصل فقيه (بر مذهب حنفی) بود اما در اواخر عمر به کلام اشتغال ورزيده بود و به "ابو منصور المتکلّم" شهرت يافته بود. در اينجا به احتمال زياد، مقصود از "الشيخ الرازي المتکلّم" ابو محمد اسماعيل بن علي الفرّزاذي الرازي، متکلم و محدث زيدی معتزلی و بهشمي مذهب ری است که می دانيم در اواخر سده پنجم و اوائل سده ششم قمری در ري فعال بوده و دو اثر ارزشمند در کلام از او باقی است. او چنانکه از نسخه جديد و کاملتر المعتمد ملاحمي که سال گذشته چاپ شد معلوم است برای ابن الملاحمي شناخته بوده و ابن الملاحمي با او در ارتباط بوده است. بعيد نيست ابومنصور زمانی در ري نزد او کلام آموخته است؛ به ويژه اينکه می دانيم ديگر معاصر آن دو يعنی شمس الأئمة ابو الفرج محمد بن أحمد المکي، برادر بزرگتر خطيب خوارزمي که او نيز بنابر گزارش اندرسباني(ص ۳۷۹) همراه ابن الملاحمي و ابو منصور در مجلس زمخشري تردد داشته است راوی احاديث ابو محمد اسماعيل بن علي الفرزاذي بوده است (به طور مثال، نک مناقب خطيب خوارزمي، ص ۷۵).

۴-در اينجا بنا دارم بخشی از مقدمه خود را بر تصحيح سه باب از ابواب مختلف کتاب يتيمة الدهر في فتاوی أهل العصر تأليف "الشيخ الإمام الأجل مجد الأئمة عبد الرحيم بن عمر الترجماني" که در دست انجام است، عرضه کنم (يکی از ابواب اين کتاب، يعنی "باب التاريخ" بناست در بخش ملحقات اثر مشترک نويسنده اين سطور و زابينه اشميتکه درباره مذهب کلامی ابو الحسين بصري که در دست آماده سازی است منتشر شود). در اينجا چند نکته ای را در رابطه با اهميت اين کتاب خواهم گفت و نيز فهرستی از مهمترين منابع آن و نام تعدادی از فقيهان حنفی مذکور در اين کتاب را به دست خواهم داد. اين کتاب همانطور که در يادداشتی ديگر پيش از اين متذکر شدم، مجموعه ای است از فتاوی فقيهان حنفي خراسان و از جمله فقيهان خوارزم در ابواب مختلف فقهی. برخی از اين فقيهان از معتزليان خوارزم اند و از آن جمله اين کتاب مشتمل بر نقل فتاوی بسياری از محمود زمخشري، صاحب تفسير کشّاف است که تاکنون مورد توجه محققان قرار نگرفته است. اين مجموعه فتاوی همانند بسياری ديگر از مجموعه های فتاوی فقيهان حنفی خراسان تاکنون مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار نگرفته است. از بسياری از فقيهان برجسته حنفی خراسان در سده های اوليه و تا پيش از حمله مغولان آثار فقهی و اصولی و نيز مجموعه فتاوی مختلف باقی مانده است که به دلائل مختلف اين دست ادبيات تاکنون مورد بی مهری قرار گرفته است؛ اين در حالی است که اين آثار برای شناخت زبان، فرهنگ و تاريخ خراسان در سده های نخستين بی نهايت ارزشمندند. بسياری از اين متون و به ويژه در ابواب مختلف معاملات مشتمل بر الفاظ و پاره های فارسی اند؛ و برخی از جمله کتاب حاضر مشتمل بر الفاظ و اصطلاحات به زبان سغدی. اين قبيل آثار و به ويژه آثار فتوايي برای شناخت آداب، رسوم، فرهنگ و باورهای مردمان سده های گذشته خراسان بزرگ بسيار مفيد و قابل استفاده اند و گاه منابعی بی مانند در اختيار پژوهشگران قرار می دهند؛ و اين به دليل آن است که فتاوی فقيهان عموماً ناظر به "حوادث"؛ "نوازل" و امور واقعی و نه "تقديری" بوده است. اين قبيل آثار به دليل نقل استفتائات مختلف در ابواب مختلف فقهی و از جمله در مسائل مختلفی از قبيل انواع بيع و معاملات، ابواب نکاح و طلاق، مسائل متعلق به اوقاف و نذورات، ابواب متعلق به زکات و يا همچنین متعلق به قضاء و شهادات و نيز ابواب متعلق به حدود و تعزيرات و يا حتی چنانکه عموماً معمول فقيهان حنفي خراسان بوده؛ باب مربوط به الفاظ کفر و در کنار همه اينها آنچه به ابواب عبادات مربوط می شود مشتمل بر اطلاعاتی است در خصوص زندگانی روزمره مردمان خراسان و باورها و نیز عادات محلی آنان و نيز در رابطه با شيوه رفتار حاکمان با آن مردمان و تعاملات متقابل آنان با دولت و نيز با عالمان دين. تاريخ مردم خراسان را تنها زمانی می توان به درستی نوشت که اين دست آثار فقهی و فتوايي فقيهان حنفی خراسان بزرگ به درستی شناخته و تصحيح و مورد بررسی قرار گيرد. با روند مهاجرت شتابنده حنفيان خراسان به سمت سرزمينهای غربی و از جمله شامات و مصر نوعی گسست ميان فرهنگ دینی فقيهان حنفی اين دو سوی مختلف و به دلائل مختلف ايجاد شد که از نتايج آن يکی هم متأسفانه مهجوريت آثار فقيهان قديم مکتب خراسان بود؛ تا بدان حدّ که اساساً برای فقيهان حنفی مصر و شامات بسياری از شخصيتهای حنفی خراسان و آثار ايشان ناشناخته ماند و در کتابهای طبقات و رجال آنان که عمدتاً تنها منابع ما درباره شناخت فقيهان حنفی در عمده موارد است، بسياری از فقيهان خراسانی مورد غفلت قرار گرفتند و بدين سبب اطلاعات متأخران نسبت به ايشان بسيار محدود است. يکی از دلائل اين امر وابستگی آثار فقيهان خراسانی به فرهنگ و زبان فارسی بود و نيز تعلق خاطر بسياری از فقيهان آنان (به ويژه در ري و خوارزم) به مکتب اعتزال که طبعاً مورد اعتنای فقيهان حنفی سنتگرای شامات و مصر نبود.
خوشبختانه نسخه خطی يتيمة الدهر في فتاوی أهل العصر تأليف مجد الأئمة عبد الرحيم بن عمر الترجماني شامل نکات بسيار جالب توجهی در اين نوع زمينه هاست و از جمله اشتمال آن بر اطلاعاتی درباره فقيهان معتزلی. نويسنده که بی شبهه معتزلی بوده در آثار خود از فقيهان و متکلمان معتزلی خراسان و ري؛ به ويژه در اواخر سده پنجم و اوائل سده ششم قمری مکرر نام می برد و نقل قول می کند. نکته جالب در اين کتاب اعتنای نويسنده که خود از خاندانی حنفی و معتزلی بوده به فقيهان حنفی مذهب غير معتزلی بخارا و سمرقند و نقل فتاوی آنان است که خود نشان از اهميت "هويت فقهی" و اولويت آن بر گرايش کلامی در آن دوره است؛ زمينه ای که از علل و اسباب نابودی عملی معتزليان در برابر سواد اعظم حنفيان در سده ششم قمری بايد قلمداد شود (در اين باره پيشتر در اين سلسله مقالات سخن گفته ايم و باز هم در دنباله اين مقالات به اين زمينه خواهيم پرداخت). در اين يادداشت تنها به بخشی از اين مطالب که حال و هوای خوارزم را به ويژه از نقطه نظر فرهنگی و مذهبی و آموزشی نشان می دهد اشاره وار می پردازيم:
- وکان الشيخ الإمام الزاهد عبد الجبّار يقول... (که مقصود قاضي عبد الجبّار نيست).
- وسألت محمود الزمخشري الملقّب بجار الله العلامة عمّن وضع اليد علی القبر.. (مکرر پرسش و پاسخها و استفتائات زمخشري را در طول کتاب نقل کرده است).
- سئل أبو بکر العياضي إمام سمرقند...
- وسألت خمير الوبري عن الصلاة في مدرستنا زمان الصيف لأجل الحرّ...
- وسمعت جار الله العلامة يقول سألت هذه المسئلة وهي مسئلة الحاج ببغداد من القاضي الهيتني (؟) فأجاب بمثله..
- وفي فتاوی عمر النسفي: سئل شيخ الإسلام عمّن کان شفعوياً فصار حنفيّاً ثم أراد أن ينتقل إلی مذهب الشافعي هل له ذلک فکتب في الجواب: الثبات علی مذهب أبي حنيفة أولی ثمّ ذکر وقال: هذه الکلمة أقرب إلی الألفة وأرفق ممّا کان الشيخ الإمام الماتريدي أجاب، فقد استفتی عن هذه المسئلة فکتب يعزّر هذا البائس المبر أشدّ التعزير حتّی يترک المذهب الردي ويرجع إلی المذهب السديد والله أعلم.
- وسألت زين المشايخ عمّن قال ... فقال: کان شيخنا جار الله العلامة يحکي عن الزجاج... قال زين المشايخ: وکان شيخنا علی هذا إلی أن توفّي.
- قال: وسألت بقّال النحوي والمؤذن ...وکتبت إلی الشيخ المؤذني
- وسمعت الشيخ الأکهني يقول: سمعت عين الأئمة يقول: سمعت الشيخ الوبري ...
- وسئل زين المشايخ والأديبي العمراني عمّن قال في ...
- وسمعت الشيخ الخياطي ختن عين الأئمة يقول: سألت جار الله العلامة عمّن قرأ..
- نقلهای زياد از پدر مؤلف و فتاوی او
- وسمعت عين الأئمة أفتی بذلک
- وسمعت زين الأئمة الوبري يقول...
- وسألت عنها زين المشايخ البقالي فأجاب..
- اسنادی به طحاوي: قال: حدثنا أبو حفص عمرو بن محمد بن يوسف القفصي قال: أخبرنا الحسن بن سليمان الخجندي قراءة عليه أخبرنا شيخ القضاة إسماعيل بن أحمد البيهقي والشيخ أبو سعيد محمد بن محمد المطرز قال: أخبرنا أبو طاهر محمد بن أحمد بن محمد بن عبد الرحيم الأصفهاني قال: أخبرنا أبو بکر محمد بن إبراهيم بن علي بن عاصم المقري عن أبي جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي ...
- نقل با سند از حاکم جشمي: أبي الحسن علي بن أحمد الحلوائی قال: أخ الحاکم الإمام أبو سعد المحسن بن محمد الجشمي قال: أخ أبو الحسين عبد الغافر بن محمد بن عبد الغافر قال: أخ بشر بن أحمد الإسفرائني .... بعد از آن نقلی می کند از حاکم جشمي بدين صورت: قال الحاکم الجشمي في جلاء الأبصار رحمه الله: الخبر يفيد .... پس اين سند بايد سند به جلاء الأبصار او باشد. باز سندی به جشمي: أخبرنا أبو الحسن بن علي بن محمد (کذا) الحلوائي قال أخبرنا الحاکم الإمام أبو سعد المحسّن بن محمد الجشمي قال أخبرنا الشيخ أبو حامد رحمه الله ...
- هکذا روی لنا عثمان بن محمد الوارقشتي
- نکته بسيار جالبی درباره امکان انجام عمل به فريضه حجّ: سئل أبو الحسن الکرخي ببغداد عن رجل وجب عليه الحج الا أنه لا يخرج لما أنّ القرامطة تدخل علی الحاج في البادية هل يکون ذلک عذراً فقال: ما سلمت البادية عن أحد يعني ليس ذلک بعذر لأنّ البادية لا تخلو عن الآفات من قلة الماء وشدة الحرّ وهيجان ريح السموم وبه کان يفتي فقهاؤنا وقال أبو القاسم الصفّار: لا أشکّ في سقوط الحجّ عن النساء في هذا الزمان وإنما أشکّ في السقوط عن الرجال وأفتی أبو بکر الرازي ببغداد أنّه سقط عن الرجال أيضاً في هذا الزمان. و به کان يفتي الوبري، کما بدأنا به الباب وحکی عن أبي بکر الورّاق أنّه خرج إلی بيت الله حاجاً فلما ذهب مرحلة فقال لأصحابه ردّوني أرتکب ستمائة کبيرة في مرحلة واحدة فردّوه من أول منزل نزل فيه إلی منزله...
- وحکي عن القاضي الجليل بن أحمد ...
- ذکر القاضي الإمام جدي في کتاب النفقات...
- وسمعت عمر بن أبي القاسم الديباجي أثابه الله ...
- وهکذا سمعته عن الشيخ الخياطي ختن عين الأئمة وقال: سمعته عن علي بن أحمد کما هو عن أبي حامد بعينه...
- ووجدت بخطّ الشيخ الأديبي في آخر کتاب الإستحسان حکی أنّ مشايخ خراسان کتبوا إلی الشيخ الحلوائي رحمه الله ...
- سمعت الطرائفي رحمه الله يقول: سمعت الخجندي يقول: سمعت الأخوين قاضي صدر وعلي البزدوي يقولان ...
- کذا روي عن قاضي القضاة ذکره في البغداديات... (در اينجا نقلی است ارزشمند از البغداديات قاضي عبد الجبّار همداني در دانش کلام).
- مکرر از الترجماني نقل می کند و از آثارش مانند شرح المنتقی
- وسألت الشيخ الجليل المتکلّم ...( اين شخص همان الوبري، نويسنده شرحی بر نهج البلاغة است که پيشتر او را در اين سايت معرفی کرديم).
- نقلهای مکرر از تهذيب حاکم جشمي: وذکر الحاکم الجشمي في تفسير قوله تعالی ... چند بار
- وسألت والدي ... وسألت عمر الأديبي...
- وروي عن الوبري الکبير ...
- وذکر قاضي القضاة المتکلّم في مسائل أبي الفرج .. مسئله ای فقهی نقل می کند (در اينجا از يک اثر ناشناخته قاضي عبد الجبّار نقل می کند که بسيار نقلی است ارزشمند؛ آن هم در فقه).
- وسمعت الشيخ الأکهني يقول: سمعت عين الأئمة يقول ...
- سئل الشيخ الإمام علي المدني رحمه الله وهو علی المنبر عن الفتوی ...
- قلت: وهکذا سمعت من والدي وعبد الرحيم الحسني ...
-قلت: وسمعت الحجي (کذا) الدميني سمعت القاضي الإمام فخر القضاة الأرسابندي يقول...
- نکته هايی تاريخی و جالب درباره اوضاع سياسی و فرهنگی خراسان: وسئل يوسف بن محمد عن فقيه کان يتفقه بمرو کان معه کتاب من کتب الخزانة کان يطالعه بإذن الخادم ثم وقعت هذه الفتنة من القتل والأسر والنهب فما وجد الخازن ليردّ عليه الکتاب وقد کسروا باب الخزانة وأخرجوا بعضاً من الکتب فرأی هو هذه الأفعال فأخرج الکتاب إلی هنا لأجل أن يردّه إلی تلک الخزانة اذا استقرّ الأمر فهل يجوز له أن يطالع ذلک الکتاب فقال له: ذلک وليکن علی عزم الردّ متی استطاع من غير تأخير.
- و يا اين مورد: وسألت يوسف بن محمد عن إدخال الحبوب وأثاث البيت في المسجد لخوف مثل حادثة بلدنا في أيّام السلطان فقال يجوز.
- وسئل بعض المتکلّمين عن الغيبة فقال: إنّما تکون غيبة إذا قصد الإضرار به والشماتة وأمّا إذا کان تأسفاً لا تکون غيبة.
- نقل از آثار اصولی ابو الحسين بصري: وذکر في أصول الفقه لأبي الحسين في باب قول الصحابي
- وذکر البقالي في أصول الفقه...
- وذکر قاضي القضاة في أصول الفقه ... ومن مذهب مشايخنا أبي علي وأبي هاشم... (نقلی ديگر از اثری اصولی از قاضي عبد الجبّار)
- وذکر في کتاب حقيقة القولين للغزالي ..
- قال رضي الله عنه: وکتبت إلی شرف الأئمة وشهاب الأئمة والقاضي الإمام...
- وسمعت الشيخ محمود يقول ...
- قال الشيخ عمر النسفي رحمه الله وحکي عن القاضي الإمام محمود السمرقندي رحمه الله...
- وذکر والدي في منتخباته عن مسائل محمد بن إبراهيم..
- وذکر محمد بن إبراهيم الميداني الضرير في مجموعه ...
- قال رضي الله عنه (يعنی نويسنده): قرأت علی والدي في أماليه...
- اثری از نويسنده: وقد ذکرنا شرح هذا في شرح أدب القاضي للخصّاف.
- نکته ای درباره وضعيت قاضيان: ... قال البزدوي في شرحه للجامع في کتاب القضاء: وأخذ مشايخنا بهذه الرواية لأنّ القضاة في زماننا قد فسدوا.
- وسمعت أبا حامد يقول: کان أستادي عبد الرحيم العتّابي يفتي...
- ذکر قاضي القضاة في کتاب التوبة أنّ الإمام شرط في استيفاء القصاص وهکذا مذهب بعض أهل الأصول ويسوي بينه وبين الحدود ومذهب الفقهاء أنّه لا يشترط. نصّ عليه في الحدود من الجامع الصغير وفي الإستحسان من الکافي وذکر في الکافي لإسماعيل المتکلّم الرازي في کتاب التوبة أنّ من قتل وليّ إنسان لا تصحّ توبته حتّی يسلم نفسه للقود ويعترف أولياء الدم أنّه لا يمتنع من ذلک إن صمّموا علی طلبه منه (در اينجا از قاضي عبد الجبّار و اسماعيل بن علي الفرّزادي و آثار آنان؛ کتاب التوبة و کتاب الکافي نقل می کند).
- سمعت جار الله العلّامة يقول: سمعت الشيخ الماوردي أبا طلحة وکان علی مذهب مالک...
- نقل جالبی درباره نهج البلاغة: وسئل أيضاً عمّن ذکر في نهج البلاغة عن علي رضي الله عنه من الطعن في عمر وکذا عن عثمان أنصدّقه أم هو منحول عليه. فقال: هذه أخبار آحاد ويجوز أن يقولها ويحسن من الأکفاء ويعني به أنّه کان بالإمامة أولی...
- نقل از جلاء الأبصار جشمي در بحثی کلامی و نيز از کتابی به نام المستوعب باز در بحثهای کلامی معتزلی.
- نکته ای جالب درباره جايگاه متکلمان: وسئل أيضاً (يعنی پدر مؤلف) عمّن أوصی بأن يصرف ثلث ماله إلی العلماء فقال: يدخل تحت الوصية المتکلّمون وأصحاب الحديث لأنّ هذا الإسم عام.
- نمونه ای از کلمات فارسی کتاب: وسألت عبد الرحيم التمرتاشي عن المعتق إذا مات وترک ذوي أرحام المعتق هل ترث؟ فقال: سئل القاضي الإمام حکيم عن هذه المسئلة وأنا حاضر فقال: عندي لا ترث ولکن ينبغي أن يذهب إلی القاضي الإمام صدر القضاة فإنّه يفتي بأنّه يرث. قال عبد الرحيم: قلت له: هل يسعک أن تبعثه إليه فقال بالفارسية: آن مرد مجتهد است.
- وذکر فيه أيضاً والخلافة لا تورث عندنا خلافاً للجاحظ والنبوة لا تورث وقالت الغالية من الروافض: تورث وهذه المسائل تعرف في الأصول.
- نقلی بسيار جالب توجه درباره ابو منصور ماتريدي و تفسيرش: وقال الشيخ أبو القاسم الحکيم لأبي منصور المذکّر: بلغني أنّک تفسّر القرآن ومن أين سماعک التفسير وإنّي سمعت أربعة وأربعين من کتب التفسير ومع ذلک إذا سئلت عن تفسير آية تغيّر عليّ الحال ولا أدري کيف أفسّر، فکيف تفسّر أنت. عليک بالروايات وحکايات السلف.
- نکته هايی جالب درباره جايگاه عالمان در ساختار قدرت سياسی و اجتماعی: وروي عن إبن سلمة أنّه قال کان مشايخنا يکرهون الجلوس للعامة وأنا أراه واجباً في زماننا لمعنيين: أحدهما أنّ عوام سمرقند لا يتعلّمون العلم في المجلس الخاصّ وإنّما يتعلّمون في مجلس العامة فيجب الجلوس لأجل تعليمهم والثاني أنّ أهل الأهواء قد ظهرت من کلّ وجه فيجب الجلوس للناس لإظهار ذلک لهم.
- و نيز: وحکی أنّ أبا نصر بن عياض رحمه الله کان يأمر القرّاء والمشايخ وأهل العلم أن يرکبوا في کلّ جمعة ويطوفوا في الأسواق وغيرها. فقيل له: لم تفعل هذا فقال: کي يراهم الناس مجتمعين فلا يطمع السلطان في الجور ولا أصحاب الأهواء في إظهار الهواء ولا الغوغاء في الخروج علی أهل الصلاح.
- نکته هايی درباره فتوی نويسی و مجالس درس فقه: وحکي عن فقهاء العراق أنّه لم يکن يکتب خط الفتوی في مجلس الدرس وإنّما يکتب بعد القيام منه مخافة أن يدخل في ذلک خلل لاشتغاله بالأسباق.
- نيز: وعن بعضهم أنّه کان إذا سأله مستفتي (کذا) عن مسئلة لم يجب عنها في ذلک اليوم وإنّما کان يجيب من الغد لينظر في المسئلة ويتأتي.
- نکته ای بسيار جالب درباره گرايشات شيعی فقيهان معتزلي خوارزم: قيل لإبراهيم بن يوسف ما تقول في رجل قيل له: إنّ رسول الله صلی الله عليه وسلّم کان يحبّ الطيب والنساء وکذا وکذا، فقال إنّي أبغض هذه الأشياء. فقال: کفر. فقيل له: أليس الحسين بن علي رضي الله عنهما کان أحبّ إلی النبيّ عليه السلام من هذه الأشياء. فقال: بلی فقيل: فکيف لا تکفر قاتله، فسکت ولم يجبه شيء.
- نکته ای بسيار جالب درباره المغني قاضي عبد الجبّار: وسمعت جار الله العلّامة رضي الله عنه يقول: روی أنّ واحداً من أبناء الملوک دخل مجلس قاضي القضاة عبد الجبّار فجلس کما يجلس الأمراء. فقال قاضي القضاة: إنّما يجلس عندنا هکذا من يحفظ المغني الکبير (در نسخه: المعنی الکثير) فقام الشابّ وجلس عند الزاوية وکان يجلس في مجلس في الزاوية [حتّی] حفظ المغني الکبير فقال له القاضي إجلس عندنا تلک الجلسة.
اين نکته نشان می دهد که المغني دست کم دو تحرير داشته، يکی از آنها همين نسخه کبير است و ديگری نسخه کوچکتر که شايد آن نسخه با نسخه ای که با عنوان نکت المغني به وسيله زابينه اشميتکه و عمر حمدان اخيراً منتشر شده مرتبط باشد. پيشتر پروفسور مادلونگ در مقالاتش از احتمال وجود دو تحرير مغني سخن رانده بود؛ اما اطلاع حاضر پرتوی تازه بر اين موضوع می اندازد.
- نکته ای تازه درباره زندگانی قاضي عبد الجبّار معتزلي: وسمعت بعضهم يقول: صنّف قاضي القضاة کتاباً وارتحل من بغداد إلی الري فلمّا کان في الطريق انتهی إلی مسبعة ورأی أسداً فخرق ذلک الکتاب في النار ورقاً ورقاً إلی الصباح حتّی أنجاه الله تعالی فلمّا بلغ الريّ أملاه علی تلامذته عن ظهر قلبه کما کان.
جمعه ۱۸ دي ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۵۵
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت