رساله المثل العقلية الأفلاطونية را عبدالرحمان بدوی سالها پیش در قاهره منتشر کرد. متأسفانه هویت نویسنده این رساله بسیار ارزشمند معلوم نیست و درباره جنبه های تاریخی این رساله و هر آنچه در اين يادداشت مورد بحث قرار می گيرد عبد الرحمان بدوی هیچ اطلاعی ارائه نداده است. بدوی از میان نسخ متعددی که از این رساله باقی است به نسخه ای که در کتابخانه آیاصوفیا به شماره ۲۴۵۵ موجود است و گفته شده که تاریخ آن ۷۴۰ ق است دسترسی نداشته و همانند دو نسخه دیگر در کتابخانه های ترکیه از آن در تصحيح خود استفاده نکرده است. متأسفانه نویسنده این سطور هم عکسی از این نسخه ها در اختیار ندارد. با این وصف ظاهراً در هیچ یک از نسخه های این رساله نام نویسنده ثبت نشده است. نام رساله هم دقيقاً روشن نیست منتهی خود نویسنده از آن با عنوان توضیحی " رسالة في المثل العقلية الأفلاطونية والمعلّقة الخيالية وما يظنّ أنّه مبني عليها من التوحيد المشهور عن بعض الصوفية" ياد کرده است (ص ۱).
اين رساله از جهات مختلف بسیار با اهمیت است و متأسفانه به دليل شیوه غلط انتشار آن از سوی عبد الرحمان بدوی چندان مورد اقبال قرار نگرفته است. اين رساله حتماً می بايست با توجه و نگاه در نسخه های تازه کتاب مجدداً تصحيح و به شکل پاکیزه ای منتشر شود. در اين رساله نويسنده موضع دقيق خود را روشن نمی کند اما به استدلالات طرفین معتقد و منکر در مسئله مثل افلاطونی توجه نشان می دهد و به ایرادات طرفین در مورد هر برهان و استدلالی که اقامه شده می پردازد و جوابهای طرف مقابل را نقل می کند. فارغ از بحث در کلی طبیعی و مسئله مثل افلاطونی که در اين رساله بسیار عالی مورد بحث قرار گرفته نويسنده آن را زمینه بحث مهمتری قرار داده که در حقیقت با اقوال شارحان ابن عربی مرتبط است. او در این رساله بحث از مسئله مثل افلاطونی را در ارتباط با مسئله اثبات حقیت و عینيّت وجود مطلق مورد بحث قرار داده و استدلال کسانی از شارحان ابن عربی را مطرح کرده است که از این مسئله در جهت اثبات تعین خارجی وجود اطلاقی / وجود مطلق و در واقع طبیعی وجود استفاده کرده اند. در واقع نویسنده از بحث مثل افلاطونی بهره برده تا از آن در بحث از طبیعت لا بشرط و مطلق وجود بحث کند. چنانکه می دانیم این مسئله از قدیم نزد شماری از شارحان ابن عربی مطرح بوده و به بحث گذاشته شده بوده است. البته این مسئله که در آثار قیصری و محمد بن حمزه فناری و برخی دیگر با دقت ورزیهایی مورد بحث قرار گرفته مورد مناقشه برخی شارحان ابن عربی هم قرار داشته و درباره نسبت حقیقت وجود از یک سو با وجود مطلق در مقام طبیعت لا بشرط وجود بحث کرده اند که تفصيل آن مباحث البته جايش اینجا نيست؛ از جمله بحث از نسبت حقيقت وجود به عنوان مقام ذات و وجود مطلق در مقام فعل که مورد اختلاف میان آنان است. در مکتب تهران بعدها این بحثها به مناسبت بحثهایی که در حول و حوش شرح قیصری و مقدمات آن و تمهید القواعد مطرح بود جانی تازه گرفت و اظهار نظرهای متفاوتی در اين ميان مطرح شد و از آن جمله بحثی از سوی حکيم جلوه مورد توجه قرار گرفت در حواشی خود بر مقدمه قیصری بر شرح فصوص.
با توجه به زمان تقریبی تأليف اين کتاب و با توجه به کم و بیش همعصریش با دانشورانی مانند ابو حامد اصفهانی نويسنده کتاب مهم قواعد التوحید اهميت این رساله بهتر شناخته می شود، به ویژه اینکه شیوه بحث او در این زمینه با شیوه ابو حامد کاملاً متفاوت است.
نويسنده اين رساله را به کتابخانه "المخدوم المرتضی الأعظم الدستور المجتبی الأکرم مستخدم أرباب السيف والقلم الصاحب الأعدل الأعلم سلطان الوزراء في العالم صفوة الأکارم من بني آدم جامع المنقبتين العلمية والعملية حائز الرياستين الدينية والدنيوية رئاسة حقيقية لا إضافية وطبیعية لا وضعية المؤيد بالتأييد الإلهی المستودع للسرّ السماوي کهف الملة الزاهرة النبوية المصطفوية فخر العترة الطاهرة العلوية المرتضوية عين أعيان السادة والأشراف الدرة اليتيمة الحاصلة من جواهر تلک الأصداف خلاصة الماء والطين زبدة آل طه وياسين وارث الأنبياء والمرسلين فخر الحقّ والملة والدين غياث الإسلام والمسلمين –أبوطالب (في بعض النسخ)- أدام الله ظلّ جلاله ممدوداً علی العالمين وأبّد آثار میامن عدله وأفضاله مبسوطة علی العالمین" اهداء کرده است (ص ۱ تا ۲). هويت اين شخص دقيقاً دانسته نیست. اما از اوصافی که برای او ذکر شده معلوم است که از دولتمردان بوده است؛ کما اينکه معلوم است که از اشراف و سادات است. از اوصافی که از او به دست داده شده همچنین روشن می شود که دست کم یکی از القاب اين شخص فخر الدين بوده است. من احتمال قوی می دهم که اين شخص یکی از افراد خاندانی از سادات است که از آنان به عنوان "ملوک ری" نام برده شده است و چنانکه می دانیم متولی امور دیوانی و مالی و اداری ری و دست کم در یک مورد متولی سلطانيه از سوی ایلخانان در اواخر سده هفتم و اوائل سده هشتم قمری بوده اند. شرح حال یکی از آنان را ابن الفوطي در تلخيص مجمع الآداب (ج ۲/ ص ۳۶۹) تحت عنوان "علاء الدين ابو الحسن المرتضی بن فخر الدين حسن بن محمد بن حسن بن أبي زيد" آورده و نسبش را تا امام زین العابدين (ع) نقل می کند. خاندان او در اصل زمانی در طبرستان زندگی می کرده اند. ابن الفوطي او را "علوي حسينی رازي" و "ملک ري" می خواند. به نظر ما این شخص يعنی علاء الدين می تواند همانی باشد که رساله ما بدو اهداء شده است (البته احتمالات دیگری هم از میان افراد این خاندان قابل بحث است که در دنباله خواهیم گفت). این شخص خود فرزند یکی دیگر از همین "ملوک ری" با عنوان فخر الدین است که تا سال ۷۰۹ ق در قید حیات بوده و بعد از او محتملاً بلا فاصله فرزندش علاء الدین متولی همین وظيفه بوده است (شاید تنها برای ری و نه همراه سلطانیه). ابن الفوطي در همان کتاب شرح حال پدرش يعنی فخر الدین را آورده است (۲/ ص ۵۸۹) بدين ترتيب:
"فخر الدين أبو محمد الحسن بن محمد بن الحسن بن أبي زيد العلوي الحُسَيني، ملك الريّ. من أكابر السادات العلوية، ذوي الهمم العليّة والأنفس الأبيّة، قدم بغداد وفوض سلطان الوقت ـ خلد الله ملكه ـ أمر السلطانية [إليه] فاهتمّ في عمارتها أحسن اهتمام، رأيته غير مرة ولم يتفق لي أن أكتب عنه، وتوفي سنة تسع وسبعمائة بالسلطانية." از همین شرح حال معلوم است که او اهل علم هم شاید بوده است.
چند سطر پایینتر ابن الفوطي باز شرح حال او را آورده (ج ۲/ ص ۵۹۰)، بدين قرار:
"فخر الدين أبو محمد الحسن بن علاء الدين المرتضى بن الحسن العلوي الرازي، ملك الري. من البيت المؤسس على التقوى الذي افتخر بخدمته جبرئيل وأهل السماوات العُلا، سلالة السادة الأطهار والأئمة الأماثل الأخيار والصدور الأكابر الأبرار، قدم بغداد حاكماً سنة إحدى وتسعين وستمائة."
بدين ترتيب معلوم می شود که لقب پدر فخر الدين هم همچون فرزندش، علاء الدين بوده و گرچه نامش محمد بوده اما ملقب به المرتضی هم بوده است. لقب "المرتضی" لقبی است که عموماً برای تجليل و احترام، سادات عالی مقام را بدان می خوانده اند. بنابراين اگر در متن کتاب ما شخصی که بدو کتاب اهداء شده "المرتضی" نيز خوانده شده معنايش اين نیست که بايد علاء الدين محمد را منظور نظر دانست. فخر الدين حسن چنانکه در گزارش ابن الفوطي آمده در ۷۰۹ ق درگذشته است و اين تاريخ با تاريخ تأليف رساله ما شايد سازگار نباشد چرا که در رساله ما نويسنده از کمال الدين عبد الرزاق کاشاني (درگذشت به سال ۷۳۶ ق) ياد و نقل می کند و از آنجا که از او با تعبير "رحمه الله" ياد شده (ص ۱۳۴ ) پس بايد کتاب پس از اين تاريخ نگاشته شده باشد. با اين وصف اين احتمال هست که اين تعبير بعداً به نسخه افزوده شده و در واقع نقل نويسنده از عبدالرزاق کاشاني نقلی است از معاصری در قيد حيات. اگر چنين باشد بايد گفت کتاب برای فخر الدين حسن و پیش از تاريخ ۷۰۹ ق، سال درگذشت او نگاشته شده است. اگر هم تعبير "رحمه الله" واقعاً از نويسنده ما باشد يک احتمال است که بعداً اين نکته را نويسنده خود به کتاب افزوده و آنگاه که کتاب را به فخر الدين اهداء می کرده است این نقل در آن نبوده است. به هرحال اگر تاريخ نسخه آياصوفيا درست باشد، يعنی نسخه به سال ۷۴۰ ق کتابت شده باشد، مسلم است که نويسنده هر کس بوده کتابش را پیش از اين تاريخ نگاشته است. احتمال ديگری هم وجود دارد و آن اينکه اين کتاب به فرزند فخر الدين اهداء شده باشد، يعنی علاء الدين ابو الحسن المرتضی. در واقع در متن رساله ما هم شخصی که کتاب بدو اهداء شده "المرتضی" خوانده شده است، گرچه لقب علاء الدین برای او به کار نرفته و به جای آن او فخر الدین خوانده شده است. از عبارت ابن الفوطی معلوم است که این علاء الدين بعد از مرگ پدر جانشین او در امر ری (و شاید در کنار آن سلطانیه) شده بوده و کتاب در واقع می تواند به اين فرزند اهداء شده باشد. اگر کنیه ابوطالب در برخی نسخه های کتاب الحاقی و نادرست نباشد اين احتمال مطرح است که او دو کنیه يکی ابو طالب و ديگری ابو الحسن داشته است. بعيد نيست که نام علاء الدين ابو الحسن (همو که احتمال می دهیم رساله در واقع بدو اهداء شده)، محمد و المرتضی تنها لقبش بوده است. البته چنانکه گفتیم در متن ما لقب شخصی که بدو کتاب اهداء شده فخر الدين است، اما چنانکه می دانيم اشخاصی به پایه اين سادات عالی مقام القاب مختلفی داشته اند. ممکن است لقب پدر را به احترام برای او هم ذکر می کرده اند.
نیای علاء الدين ابو الحسن که او هم چناکه ديديم لقبش علاء الدين و نامش محمد و همچنین ملقب به "المرتضی" بوده از سادات بلند مرتبه و او هم چنانکه می نماید متولی همین امور و در واقع از "ملوک ری" بوده است. چنانکه می دانیم مقبره ای منسوب به "علاء الدين محمد المرتضى بن الحسن بن أبي زيد الحُسَيني العلوي الرازي"، پدر فخر الدين ابو محمد الحسن در ورامين تاکنون باقی است و معروف است به برج علاء الدوله. بر کتیبه این برج چنانکه در برخی منابع ديدم چنين نوشته شده است: "[بسم] الله [الر]حمن الرحيم ... ذكره ... امره ... [الاسـ]ـلام ... الأنام علاء الدولة والدين ركن الإسلام والمسلمين كهف العترة الطاهرة المرتضى ابن المولى الأعظم فخر الدولة والدين حسن الحسيني الوراميني رضـ[ـوان ا] الله عليه و[على أ]رواح أجد[اده مسـ]ـخن الاكام (؟) بمحمد وآله مصابيح الظلام توفي في رابع صفر سنة [خمـ]ـس وسبـ[ـعين] وستمائة وتمّت هذه القبة في ۸۸(۶)."
با این حساب نيای اعلای آنان "المولى الأعظم فخر الدولة والدين حسن الحسيني" هم از سادات محترم و رجال دولتمرد منطقه ری و ورامين و او هم ملقب به فخر الدين بوده است. اين علاء الدين که برج منسوب به اوست چنانکه در اين سند ديده می شود در سال ۶۷۵ ق به خاک رفت و آرامگاه را فرزندش فخر الدين ابو محمد حسن سامان داد. در اين خاندان اشخاص القابشان جنبه دولتی و رسمی داشته و بنابراين علاوه بر مقامات دینی خود که در القاب منتسب به "الدين" ديده می شود القاب دولتی و منتسب به "الدولة" هم داشته اند.
از دیگر سو باید اشاره کرد که ابن عنبه در عمدة الطالب (ص ۲۸۲، چاپ هند) از "ملوک الري" ياد می کند و از عبارتش پیداست که شماری از افراد این خاندان از ملوک ری قلمداد می شده اند ـاینجا لقب علاء الدين محمد المرتضی که نیای آنان است جمال الدين ذکر شده است). او به طور خاص از "ملک الری فخر الدین حسن بن علاء الدين المرتضی بن فخر الدين حسن بن جمال الدين محمد بن الحسن بن أبي زيد ..." ياد می کند. ابن عنبه تصریح دارد که فرزند این فخر الدين هم همچون برادر فخر الدین و عموهایش "ملوک ري" بوده اند. اين فخر الدين که نامش اينجا در کتاب ابن عنبه آمده بايد فرزند علاء الدين ما باشد که گفتيم رساله به او اهداء شده است. اما باید اینجا اشاره کنم که این احتمال هم وجود دارد که آن شخص که کتاب بدو اهداء شده همین فخر الدین المرتضی باشد و نه پدرش علاء الدین (این احتمال را استاد مدرسی طباطبایی بعد از مطالعه مقاله به نویسنده این سطور ابراز داشتند که بدین وسیله از ایشان تشکر می کنم. در واقع این احتمال مناسب تری است).
از دیگر سو بايد اضافه کرد که عبدالرزاق کاشانی تحرير و خلاصه ای از کتاب اخلاق ناصری تنظيم کرده به زبان عربی با نام تزکية الأرواح عن موانع الأفلاح که يک نسخه آن در کتابخانه دانشگاه پرینستون و نسخه ای ديگر در کتابخانه ملک تهران به شرحی که خواهد آمد موجود است. يک نسخه هم آقا بزرگ در الذريعه ياد می کند، در کتابخانه مرحوم سيد در نجف بدون آنکه هويت مؤلف آن را شناسایی کند؛ با تاریخ ۷۶۴ ق. در آن نسخه شخصی که کتاب بدو اهداء شده بوده به روشنی "الملک الأعظم المرتضی العالم العادل الحاکم الفاضل السید فخر الدین بن السید علاء الدین المرتضی بن الحسن الحسینی" خوانده شده است (نک: الذریعه، ۴/۱۷۱؛ طبقات، قرن هشتم، ص ۵۰ تا ۵۱). از نسخه های این کتاب تنها من مؤفق شده ام نسخه اين کتاب را در کتابخانه پرینستون ببینم. بنابر این نسخه، عبدالرزاق کاشانی در مقدمه، این کتاب را به "حضرة الملک المعظم المرتضی الأعظم العالم العادل الحاکم الفاضل ...فخر الحقّ والدولة والدين ...الملک السعيد الأعظم...علاء الدولة والحقّ والدين مرتضی أبوالحسن الحسيني" اهداء کرده است. چنانکه می بینیم در این نسخه تحریفی در این نام دیده می شود. این شخص در واقع همان فخر الدين حسن است که از همه اعضای ديگر این خاندان معروفتر است؛ همو که در سال ۷۰۹ ق درگذشته است (برای این شخص نيز نک: الحوادث الجامعة، ص ۴۷۸).
چنانکه می بينیم این اوصاف بسيار شباهت دارد به اوصافی که نويسنده ما در آغاز کتاب برای او و يا فرزندش (و یا حتی نواده اش، به توضيحی که گذشت) به کار برده است. بنابراين عبد الرزاق کاشانی که نامش در رساله ما می آيد او هم با يکی از افراد خاندان "ملوک الری" مرتبط بوده است.
از ديگر سو بايد گفت کتابی که با عنوان تحلية الأرواح بحقائق الانجاح و به کوشش آقای علی اوجبی در تهران منتشر شده بر اساس اشاره یکی از نسخه های خطی کتاب از افادات عبد الرزاق کاشانی دانسته شده است. احتمال اينکه این کتاب تألیف مستقیم خود او باشد هم هست اما اشاره ای به این کتاب در میان آثار وی دیده نمی شود. عبد الرزاق کاشانی چنانکه می دانیم از شارحان و پیروان ابن عربی است اما در کتاب حاضر ما با شخصی مطلع و دلبسته آثار فلسفی و نه لزوماً ابن عربی و آرايش روبرو هستيم. عبد الرزاق کاشانی البته آشنا با فلسفه مشایی بوده و رساله المبدأ والمعاد او که به چاپ هم رسیده با گرایشی فلسفی نوشته شده است، گرچه تأثیراتی در آن به صورتی غیر مستقیم از اندیشه های ابن عربی ديده می شود (نمونه، تحلية الأرواح، ص ۱۱). از دیگر سو، با توجه به اينکه نسخه ای از کتاب تحلية الأرواح همراه است با کتاب تزکية الأرواح عن موانع الأفلاح تأليف عبد الرزاق کاشانی که چنانکه گفتیم برای فخر الدين حسن نوشته شده شاید بتوان احتمال داد که در واقع کتاب تحلية الأرواح نوشته نويسنده رساله المثل العقلية است چرا که عیناً آن هم احتمالاً به او و یا فرزندش، چنانکه گذشت اهداء شده است (مگر آنکه برای نواده او نوشته شده باشد که در آن صورت این نظر مرجوح خواهد بود). شیوه تدوین کتاب هم بی شباهت با شیوه رساله المثل العقلية نیست. البته در کتاب مباحث بر خلاف نظری که در رساله المثل العقلية پرداخته شده مورد تأکید قرار گرفته (نمونه، همان، ص ۱۱) اما چنانکه قبلاً گفتيم در آن رساله نویسنده نظر شخصی خود را مطرح نمی کند بلکه تنها به نقل آراء و ردیه ها مبادرت ورزیده است. در کتاب تحلية هم چنانکه در مقدمه آن (ص ۲ ) تلويحاً ديده می شود نويسنده تنها خواسته است خلاصه ای عرضه کند از آرای حکماء و نه اينکه آرای شخصی خود را لزوماً مطرح کرده باشد. اين شيوه ای است که به ويژه در سده های هفتم و هشتم قمری بسیار در نوشته های حکمی و فلسفی و کلامی معمول بوده است؛ چنانکه آن را در جای ديگری مورد بحث قرار داده ايم.
چنانکه اشاره ای شد از نکات جالب توجه در مورد کتاب تحلية آن است که نسخه ای کهنسال از آن در کتابخانه ملک موجود است که آن را یوسف بن حسن جاستی کتابت کرده است به تاريخ ۷۳۴ ق. در اين مجموعه دو رساله ديگر هم هست به خط همين کاتب، یکی رساله ای که پیشتر نامش گذشت يعنی رساله تزکية الأرواح عن مواضع الأفلاح (آقای اوجبی به اشتباه نام کاتب را محمدبن یوسف ضبط کرده اند). اين یوسف بن حسن بن علی بن احمد جاستی (جاست صورت قدیم جاسب است) کاتبی است شناخته که آثار ديگری از عبد الرزاق کاشانی را چنانکه می دانیم در مجموعه ای ارزشمند که در کتابخانه مجلس نگهداری می شود کتابت کرده است (نک: فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی،۱۳۷۴ ش، ج ۲۲، ص ۳۷، من هنوز این دو نسخه را از نزدیک ندیده ام و ارتباط این دو نسخه را بررسی نکرده ام). بنابراين با وجود اینکه در نسخه ای که در کتابخانه ملک از کتاب تحلية در اختیار است اشاره ای به اینکه کتاب از افادات عبد الرزاق کاشانی است نمی شود اما اينکه کاتب آن خود همان کسی است که به آثار عبد الرزاق کاشانی دلبستگی داشته و آنها را در مجموعه ای ديگر هم کتابت کرده خود نشانی است بر اينکه شاید ادعای اینکه کتاب از افادات عبد الرزاق است درست باشد. با این وصف اگر بپذیریم که کتاب تنها افادات اوست و نه تألیف مستقیم وی و با توجه به اينکه کتاب چنانکه گفتیم می تواند نوشته ای از نويسنده رساله المثل العقلية باشد شايد بتوان گفت که نويسنده کتاب تحليه در واقع از شاگردان عبد الرزاق کاشانی بوده است و این کتاب تحليه هم اثر افاداتی است که از عبد الرزاق کاشانی فراهم کرده بوده است. چنانکه قبلاً گذشت نويسنده رساله المثل العقلية در يکجای کتاب به عبد الرزاق کاشانی اشاره می کند و در واقع عبد الرزاق آخرين شخصی است از لحاظ زمانی که نويسنده رساله المثل العقلية از او نامی به ميان برده و مطلبی را در کتاب از او نقل می کند. البته نويسنده اين کتاب آنگاه که از او يادی می کند تعبيری که ناظر به شاگردی باشد ابراز نمی دارد با اين وصف در دو جای کتاب نقلی از يکی از استادانش می کند بدون آنکه از او نامی به ميان ببرد. در حاشيه نسخه اين استاد را " شمس الملة مظفر" خوانده اند که هويتش بر من روشن نيست (نک: ص ۷۰ و ۱۳۵) . به هر حال با توجه به تاريخ تقریبی تأليف رساله المثل العقلية که در حدود پیش از ۷۴۰ ق نوشته شده است و شايد ميان ۷۳۶ و ۷۴۰ ق و با توجه به اينکه عبد الرزاق کاشانی هم يکی از رساله های خود را به همان شخص و يا پدر شخصی اهداء کرده که نويسنده رساله المثل العقلية، محتملاً می توان گفت که نويسنده اين رساله محضر عبد الرزاق را درک کرده بوده است.
من نقل قولی از رساله المثل العقلية در آثار بعدی سراغ ندارم و هويت نویسنده اش را به دقت نمی توان تشخيص داد. دست کم تا آنجا که من تتبعی گرچه ناقص کرده ام اين شناسایی ممکن نشد. منتهی نکته ای که شايد بتواند راهنمایی برای شناسایی نويسنده اين رساله باشد این است که در کتاب مصباح الأنس از محمد بن حمزه فناری مطالبی در رابطه با بحث حقيت و عینیت وجود مطلق مطرح شده که در بخشی از آن و در دو جا (نک: ص ۴۲۹ به بعد ونيز نک: ص ۴۳۲) فناري اشاره می کند به استدلالاتی که شخصی به نام السلميني در اين رابطه آورده است. اين نام که در نسخه چاپی کتاب مصباح الأنس دقيقاً ضبط آن روشن نيست و بايد نسخه های کتاب در اين مورد ديده شود می تواند نام مؤلف رساله المثل العقلية فرض شود چرا که تقريباً عين آن مطالب با همان ترتيب در رساله المثل العقلية هم آمده است (مقايسه کنيد با رساله المثل العقلية، ص ۱۱۹ به بعد). متأسفانه هويت اين السلميني بر من روشن نيست و گويا هيچ نقل قول ديگری هم از او در کتابهای مکتب شارحان ابن عربی موجود نيست. در اين مورد بايد تحقيقات بيشتری صورت گيرد. محتمل است که اين السلميني از عالمان ری و يا شاید سلطانيه در اوائل سده هشتم قمری بوده و در خدمت "ملوک ری".
به هر حال باید منتظر بود و تاریخ نسخه آیاصوفیا را دید تا بتوان درباره هویت این کتاب و شخصی که بدو این کتاب اهداء شده است نظری قطعی داد اما به هر حال متن کتاب و شیوه ادبی به کار گرفته شده بیشتر به همان سده های هفتم و هشتم شبیه است و نه متأخر از آن، به ویژه اینکه در آن مطلقاً اشاره ای به شارحان متأخر ابن عربی مانند محمد بن حمزه فناری دیده نمی شود. در آن صورت با توجه به تقریری که در این کتاب از مسئله وجود مطلق بنابر مذاق شارحان ابن عربی ارائه شده و شکوک مخالفان را در آن طرح کرده باید گفت احتمالاً این کتاب از منابع الهام شکوک دهگانه معروفی است که در شرح المقاصد تفتازانی بحث شده و ابن فناری هم بدان پاسخ داده است؛ ولله الحمد اولاً وآخراً.
اين رساله از جهات مختلف بسیار با اهمیت است و متأسفانه به دليل شیوه غلط انتشار آن از سوی عبد الرحمان بدوی چندان مورد اقبال قرار نگرفته است. اين رساله حتماً می بايست با توجه و نگاه در نسخه های تازه کتاب مجدداً تصحيح و به شکل پاکیزه ای منتشر شود. در اين رساله نويسنده موضع دقيق خود را روشن نمی کند اما به استدلالات طرفین معتقد و منکر در مسئله مثل افلاطونی توجه نشان می دهد و به ایرادات طرفین در مورد هر برهان و استدلالی که اقامه شده می پردازد و جوابهای طرف مقابل را نقل می کند. فارغ از بحث در کلی طبیعی و مسئله مثل افلاطونی که در اين رساله بسیار عالی مورد بحث قرار گرفته نويسنده آن را زمینه بحث مهمتری قرار داده که در حقیقت با اقوال شارحان ابن عربی مرتبط است. او در این رساله بحث از مسئله مثل افلاطونی را در ارتباط با مسئله اثبات حقیت و عینيّت وجود مطلق مورد بحث قرار داده و استدلال کسانی از شارحان ابن عربی را مطرح کرده است که از این مسئله در جهت اثبات تعین خارجی وجود اطلاقی / وجود مطلق و در واقع طبیعی وجود استفاده کرده اند. در واقع نویسنده از بحث مثل افلاطونی بهره برده تا از آن در بحث از طبیعت لا بشرط و مطلق وجود بحث کند. چنانکه می دانیم این مسئله از قدیم نزد شماری از شارحان ابن عربی مطرح بوده و به بحث گذاشته شده بوده است. البته این مسئله که در آثار قیصری و محمد بن حمزه فناری و برخی دیگر با دقت ورزیهایی مورد بحث قرار گرفته مورد مناقشه برخی شارحان ابن عربی هم قرار داشته و درباره نسبت حقیقت وجود از یک سو با وجود مطلق در مقام طبیعت لا بشرط وجود بحث کرده اند که تفصيل آن مباحث البته جايش اینجا نيست؛ از جمله بحث از نسبت حقيقت وجود به عنوان مقام ذات و وجود مطلق در مقام فعل که مورد اختلاف میان آنان است. در مکتب تهران بعدها این بحثها به مناسبت بحثهایی که در حول و حوش شرح قیصری و مقدمات آن و تمهید القواعد مطرح بود جانی تازه گرفت و اظهار نظرهای متفاوتی در اين ميان مطرح شد و از آن جمله بحثی از سوی حکيم جلوه مورد توجه قرار گرفت در حواشی خود بر مقدمه قیصری بر شرح فصوص.
با توجه به زمان تقریبی تأليف اين کتاب و با توجه به کم و بیش همعصریش با دانشورانی مانند ابو حامد اصفهانی نويسنده کتاب مهم قواعد التوحید اهميت این رساله بهتر شناخته می شود، به ویژه اینکه شیوه بحث او در این زمینه با شیوه ابو حامد کاملاً متفاوت است.
نويسنده اين رساله را به کتابخانه "المخدوم المرتضی الأعظم الدستور المجتبی الأکرم مستخدم أرباب السيف والقلم الصاحب الأعدل الأعلم سلطان الوزراء في العالم صفوة الأکارم من بني آدم جامع المنقبتين العلمية والعملية حائز الرياستين الدينية والدنيوية رئاسة حقيقية لا إضافية وطبیعية لا وضعية المؤيد بالتأييد الإلهی المستودع للسرّ السماوي کهف الملة الزاهرة النبوية المصطفوية فخر العترة الطاهرة العلوية المرتضوية عين أعيان السادة والأشراف الدرة اليتيمة الحاصلة من جواهر تلک الأصداف خلاصة الماء والطين زبدة آل طه وياسين وارث الأنبياء والمرسلين فخر الحقّ والملة والدين غياث الإسلام والمسلمين –أبوطالب (في بعض النسخ)- أدام الله ظلّ جلاله ممدوداً علی العالمين وأبّد آثار میامن عدله وأفضاله مبسوطة علی العالمین" اهداء کرده است (ص ۱ تا ۲). هويت اين شخص دقيقاً دانسته نیست. اما از اوصافی که برای او ذکر شده معلوم است که از دولتمردان بوده است؛ کما اينکه معلوم است که از اشراف و سادات است. از اوصافی که از او به دست داده شده همچنین روشن می شود که دست کم یکی از القاب اين شخص فخر الدين بوده است. من احتمال قوی می دهم که اين شخص یکی از افراد خاندانی از سادات است که از آنان به عنوان "ملوک ری" نام برده شده است و چنانکه می دانیم متولی امور دیوانی و مالی و اداری ری و دست کم در یک مورد متولی سلطانيه از سوی ایلخانان در اواخر سده هفتم و اوائل سده هشتم قمری بوده اند. شرح حال یکی از آنان را ابن الفوطي در تلخيص مجمع الآداب (ج ۲/ ص ۳۶۹) تحت عنوان "علاء الدين ابو الحسن المرتضی بن فخر الدين حسن بن محمد بن حسن بن أبي زيد" آورده و نسبش را تا امام زین العابدين (ع) نقل می کند. خاندان او در اصل زمانی در طبرستان زندگی می کرده اند. ابن الفوطي او را "علوي حسينی رازي" و "ملک ري" می خواند. به نظر ما این شخص يعنی علاء الدين می تواند همانی باشد که رساله ما بدو اهداء شده است (البته احتمالات دیگری هم از میان افراد این خاندان قابل بحث است که در دنباله خواهیم گفت). این شخص خود فرزند یکی دیگر از همین "ملوک ری" با عنوان فخر الدین است که تا سال ۷۰۹ ق در قید حیات بوده و بعد از او محتملاً بلا فاصله فرزندش علاء الدین متولی همین وظيفه بوده است (شاید تنها برای ری و نه همراه سلطانیه). ابن الفوطي در همان کتاب شرح حال پدرش يعنی فخر الدین را آورده است (۲/ ص ۵۸۹) بدين ترتيب:
"فخر الدين أبو محمد الحسن بن محمد بن الحسن بن أبي زيد العلوي الحُسَيني، ملك الريّ. من أكابر السادات العلوية، ذوي الهمم العليّة والأنفس الأبيّة، قدم بغداد وفوض سلطان الوقت ـ خلد الله ملكه ـ أمر السلطانية [إليه] فاهتمّ في عمارتها أحسن اهتمام، رأيته غير مرة ولم يتفق لي أن أكتب عنه، وتوفي سنة تسع وسبعمائة بالسلطانية." از همین شرح حال معلوم است که او اهل علم هم شاید بوده است.
چند سطر پایینتر ابن الفوطي باز شرح حال او را آورده (ج ۲/ ص ۵۹۰)، بدين قرار:
"فخر الدين أبو محمد الحسن بن علاء الدين المرتضى بن الحسن العلوي الرازي، ملك الري. من البيت المؤسس على التقوى الذي افتخر بخدمته جبرئيل وأهل السماوات العُلا، سلالة السادة الأطهار والأئمة الأماثل الأخيار والصدور الأكابر الأبرار، قدم بغداد حاكماً سنة إحدى وتسعين وستمائة."
بدين ترتيب معلوم می شود که لقب پدر فخر الدين هم همچون فرزندش، علاء الدين بوده و گرچه نامش محمد بوده اما ملقب به المرتضی هم بوده است. لقب "المرتضی" لقبی است که عموماً برای تجليل و احترام، سادات عالی مقام را بدان می خوانده اند. بنابراين اگر در متن کتاب ما شخصی که بدو کتاب اهداء شده "المرتضی" نيز خوانده شده معنايش اين نیست که بايد علاء الدين محمد را منظور نظر دانست. فخر الدين حسن چنانکه در گزارش ابن الفوطي آمده در ۷۰۹ ق درگذشته است و اين تاريخ با تاريخ تأليف رساله ما شايد سازگار نباشد چرا که در رساله ما نويسنده از کمال الدين عبد الرزاق کاشاني (درگذشت به سال ۷۳۶ ق) ياد و نقل می کند و از آنجا که از او با تعبير "رحمه الله" ياد شده (ص ۱۳۴ ) پس بايد کتاب پس از اين تاريخ نگاشته شده باشد. با اين وصف اين احتمال هست که اين تعبير بعداً به نسخه افزوده شده و در واقع نقل نويسنده از عبدالرزاق کاشاني نقلی است از معاصری در قيد حيات. اگر چنين باشد بايد گفت کتاب برای فخر الدين حسن و پیش از تاريخ ۷۰۹ ق، سال درگذشت او نگاشته شده است. اگر هم تعبير "رحمه الله" واقعاً از نويسنده ما باشد يک احتمال است که بعداً اين نکته را نويسنده خود به کتاب افزوده و آنگاه که کتاب را به فخر الدين اهداء می کرده است این نقل در آن نبوده است. به هرحال اگر تاريخ نسخه آياصوفيا درست باشد، يعنی نسخه به سال ۷۴۰ ق کتابت شده باشد، مسلم است که نويسنده هر کس بوده کتابش را پیش از اين تاريخ نگاشته است. احتمال ديگری هم وجود دارد و آن اينکه اين کتاب به فرزند فخر الدين اهداء شده باشد، يعنی علاء الدين ابو الحسن المرتضی. در واقع در متن رساله ما هم شخصی که کتاب بدو اهداء شده "المرتضی" خوانده شده است، گرچه لقب علاء الدین برای او به کار نرفته و به جای آن او فخر الدین خوانده شده است. از عبارت ابن الفوطی معلوم است که این علاء الدين بعد از مرگ پدر جانشین او در امر ری (و شاید در کنار آن سلطانیه) شده بوده و کتاب در واقع می تواند به اين فرزند اهداء شده باشد. اگر کنیه ابوطالب در برخی نسخه های کتاب الحاقی و نادرست نباشد اين احتمال مطرح است که او دو کنیه يکی ابو طالب و ديگری ابو الحسن داشته است. بعيد نيست که نام علاء الدين ابو الحسن (همو که احتمال می دهیم رساله در واقع بدو اهداء شده)، محمد و المرتضی تنها لقبش بوده است. البته چنانکه گفتیم در متن ما لقب شخصی که بدو کتاب اهداء شده فخر الدين است، اما چنانکه می دانيم اشخاصی به پایه اين سادات عالی مقام القاب مختلفی داشته اند. ممکن است لقب پدر را به احترام برای او هم ذکر می کرده اند.
نیای علاء الدين ابو الحسن که او هم چناکه ديديم لقبش علاء الدين و نامش محمد و همچنین ملقب به "المرتضی" بوده از سادات بلند مرتبه و او هم چنانکه می نماید متولی همین امور و در واقع از "ملوک ری" بوده است. چنانکه می دانیم مقبره ای منسوب به "علاء الدين محمد المرتضى بن الحسن بن أبي زيد الحُسَيني العلوي الرازي"، پدر فخر الدين ابو محمد الحسن در ورامين تاکنون باقی است و معروف است به برج علاء الدوله. بر کتیبه این برج چنانکه در برخی منابع ديدم چنين نوشته شده است: "[بسم] الله [الر]حمن الرحيم ... ذكره ... امره ... [الاسـ]ـلام ... الأنام علاء الدولة والدين ركن الإسلام والمسلمين كهف العترة الطاهرة المرتضى ابن المولى الأعظم فخر الدولة والدين حسن الحسيني الوراميني رضـ[ـوان ا] الله عليه و[على أ]رواح أجد[اده مسـ]ـخن الاكام (؟) بمحمد وآله مصابيح الظلام توفي في رابع صفر سنة [خمـ]ـس وسبـ[ـعين] وستمائة وتمّت هذه القبة في ۸۸(۶)."
با این حساب نيای اعلای آنان "المولى الأعظم فخر الدولة والدين حسن الحسيني" هم از سادات محترم و رجال دولتمرد منطقه ری و ورامين و او هم ملقب به فخر الدين بوده است. اين علاء الدين که برج منسوب به اوست چنانکه در اين سند ديده می شود در سال ۶۷۵ ق به خاک رفت و آرامگاه را فرزندش فخر الدين ابو محمد حسن سامان داد. در اين خاندان اشخاص القابشان جنبه دولتی و رسمی داشته و بنابراين علاوه بر مقامات دینی خود که در القاب منتسب به "الدين" ديده می شود القاب دولتی و منتسب به "الدولة" هم داشته اند.
از دیگر سو باید اشاره کرد که ابن عنبه در عمدة الطالب (ص ۲۸۲، چاپ هند) از "ملوک الري" ياد می کند و از عبارتش پیداست که شماری از افراد این خاندان از ملوک ری قلمداد می شده اند ـاینجا لقب علاء الدين محمد المرتضی که نیای آنان است جمال الدين ذکر شده است). او به طور خاص از "ملک الری فخر الدین حسن بن علاء الدين المرتضی بن فخر الدين حسن بن جمال الدين محمد بن الحسن بن أبي زيد ..." ياد می کند. ابن عنبه تصریح دارد که فرزند این فخر الدين هم همچون برادر فخر الدین و عموهایش "ملوک ري" بوده اند. اين فخر الدين که نامش اينجا در کتاب ابن عنبه آمده بايد فرزند علاء الدين ما باشد که گفتيم رساله به او اهداء شده است. اما باید اینجا اشاره کنم که این احتمال هم وجود دارد که آن شخص که کتاب بدو اهداء شده همین فخر الدین المرتضی باشد و نه پدرش علاء الدین (این احتمال را استاد مدرسی طباطبایی بعد از مطالعه مقاله به نویسنده این سطور ابراز داشتند که بدین وسیله از ایشان تشکر می کنم. در واقع این احتمال مناسب تری است).
از دیگر سو بايد اضافه کرد که عبدالرزاق کاشانی تحرير و خلاصه ای از کتاب اخلاق ناصری تنظيم کرده به زبان عربی با نام تزکية الأرواح عن موانع الأفلاح که يک نسخه آن در کتابخانه دانشگاه پرینستون و نسخه ای ديگر در کتابخانه ملک تهران به شرحی که خواهد آمد موجود است. يک نسخه هم آقا بزرگ در الذريعه ياد می کند، در کتابخانه مرحوم سيد در نجف بدون آنکه هويت مؤلف آن را شناسایی کند؛ با تاریخ ۷۶۴ ق. در آن نسخه شخصی که کتاب بدو اهداء شده بوده به روشنی "الملک الأعظم المرتضی العالم العادل الحاکم الفاضل السید فخر الدین بن السید علاء الدین المرتضی بن الحسن الحسینی" خوانده شده است (نک: الذریعه، ۴/۱۷۱؛ طبقات، قرن هشتم، ص ۵۰ تا ۵۱). از نسخه های این کتاب تنها من مؤفق شده ام نسخه اين کتاب را در کتابخانه پرینستون ببینم. بنابر این نسخه، عبدالرزاق کاشانی در مقدمه، این کتاب را به "حضرة الملک المعظم المرتضی الأعظم العالم العادل الحاکم الفاضل ...فخر الحقّ والدولة والدين ...الملک السعيد الأعظم...علاء الدولة والحقّ والدين مرتضی أبوالحسن الحسيني" اهداء کرده است. چنانکه می بینیم در این نسخه تحریفی در این نام دیده می شود. این شخص در واقع همان فخر الدين حسن است که از همه اعضای ديگر این خاندان معروفتر است؛ همو که در سال ۷۰۹ ق درگذشته است (برای این شخص نيز نک: الحوادث الجامعة، ص ۴۷۸).
چنانکه می بينیم این اوصاف بسيار شباهت دارد به اوصافی که نويسنده ما در آغاز کتاب برای او و يا فرزندش (و یا حتی نواده اش، به توضيحی که گذشت) به کار برده است. بنابراين عبد الرزاق کاشانی که نامش در رساله ما می آيد او هم با يکی از افراد خاندان "ملوک الری" مرتبط بوده است.
از ديگر سو بايد گفت کتابی که با عنوان تحلية الأرواح بحقائق الانجاح و به کوشش آقای علی اوجبی در تهران منتشر شده بر اساس اشاره یکی از نسخه های خطی کتاب از افادات عبد الرزاق کاشانی دانسته شده است. احتمال اينکه این کتاب تألیف مستقیم خود او باشد هم هست اما اشاره ای به این کتاب در میان آثار وی دیده نمی شود. عبد الرزاق کاشانی چنانکه می دانیم از شارحان و پیروان ابن عربی است اما در کتاب حاضر ما با شخصی مطلع و دلبسته آثار فلسفی و نه لزوماً ابن عربی و آرايش روبرو هستيم. عبد الرزاق کاشانی البته آشنا با فلسفه مشایی بوده و رساله المبدأ والمعاد او که به چاپ هم رسیده با گرایشی فلسفی نوشته شده است، گرچه تأثیراتی در آن به صورتی غیر مستقیم از اندیشه های ابن عربی ديده می شود (نمونه، تحلية الأرواح، ص ۱۱). از دیگر سو، با توجه به اينکه نسخه ای از کتاب تحلية الأرواح همراه است با کتاب تزکية الأرواح عن موانع الأفلاح تأليف عبد الرزاق کاشانی که چنانکه گفتیم برای فخر الدين حسن نوشته شده شاید بتوان احتمال داد که در واقع کتاب تحلية الأرواح نوشته نويسنده رساله المثل العقلية است چرا که عیناً آن هم احتمالاً به او و یا فرزندش، چنانکه گذشت اهداء شده است (مگر آنکه برای نواده او نوشته شده باشد که در آن صورت این نظر مرجوح خواهد بود). شیوه تدوین کتاب هم بی شباهت با شیوه رساله المثل العقلية نیست. البته در کتاب مباحث بر خلاف نظری که در رساله المثل العقلية پرداخته شده مورد تأکید قرار گرفته (نمونه، همان، ص ۱۱) اما چنانکه قبلاً گفتيم در آن رساله نویسنده نظر شخصی خود را مطرح نمی کند بلکه تنها به نقل آراء و ردیه ها مبادرت ورزیده است. در کتاب تحلية هم چنانکه در مقدمه آن (ص ۲ ) تلويحاً ديده می شود نويسنده تنها خواسته است خلاصه ای عرضه کند از آرای حکماء و نه اينکه آرای شخصی خود را لزوماً مطرح کرده باشد. اين شيوه ای است که به ويژه در سده های هفتم و هشتم قمری بسیار در نوشته های حکمی و فلسفی و کلامی معمول بوده است؛ چنانکه آن را در جای ديگری مورد بحث قرار داده ايم.
چنانکه اشاره ای شد از نکات جالب توجه در مورد کتاب تحلية آن است که نسخه ای کهنسال از آن در کتابخانه ملک موجود است که آن را یوسف بن حسن جاستی کتابت کرده است به تاريخ ۷۳۴ ق. در اين مجموعه دو رساله ديگر هم هست به خط همين کاتب، یکی رساله ای که پیشتر نامش گذشت يعنی رساله تزکية الأرواح عن مواضع الأفلاح (آقای اوجبی به اشتباه نام کاتب را محمدبن یوسف ضبط کرده اند). اين یوسف بن حسن بن علی بن احمد جاستی (جاست صورت قدیم جاسب است) کاتبی است شناخته که آثار ديگری از عبد الرزاق کاشانی را چنانکه می دانیم در مجموعه ای ارزشمند که در کتابخانه مجلس نگهداری می شود کتابت کرده است (نک: فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی،۱۳۷۴ ش، ج ۲۲، ص ۳۷، من هنوز این دو نسخه را از نزدیک ندیده ام و ارتباط این دو نسخه را بررسی نکرده ام). بنابراين با وجود اینکه در نسخه ای که در کتابخانه ملک از کتاب تحلية در اختیار است اشاره ای به اینکه کتاب از افادات عبد الرزاق کاشانی است نمی شود اما اينکه کاتب آن خود همان کسی است که به آثار عبد الرزاق کاشانی دلبستگی داشته و آنها را در مجموعه ای ديگر هم کتابت کرده خود نشانی است بر اينکه شاید ادعای اینکه کتاب از افادات عبد الرزاق است درست باشد. با این وصف اگر بپذیریم که کتاب تنها افادات اوست و نه تألیف مستقیم وی و با توجه به اينکه کتاب چنانکه گفتیم می تواند نوشته ای از نويسنده رساله المثل العقلية باشد شايد بتوان گفت که نويسنده کتاب تحليه در واقع از شاگردان عبد الرزاق کاشانی بوده است و این کتاب تحليه هم اثر افاداتی است که از عبد الرزاق کاشانی فراهم کرده بوده است. چنانکه قبلاً گذشت نويسنده رساله المثل العقلية در يکجای کتاب به عبد الرزاق کاشانی اشاره می کند و در واقع عبد الرزاق آخرين شخصی است از لحاظ زمانی که نويسنده رساله المثل العقلية از او نامی به ميان برده و مطلبی را در کتاب از او نقل می کند. البته نويسنده اين کتاب آنگاه که از او يادی می کند تعبيری که ناظر به شاگردی باشد ابراز نمی دارد با اين وصف در دو جای کتاب نقلی از يکی از استادانش می کند بدون آنکه از او نامی به ميان ببرد. در حاشيه نسخه اين استاد را " شمس الملة مظفر" خوانده اند که هويتش بر من روشن نيست (نک: ص ۷۰ و ۱۳۵) . به هر حال با توجه به تاريخ تقریبی تأليف رساله المثل العقلية که در حدود پیش از ۷۴۰ ق نوشته شده است و شايد ميان ۷۳۶ و ۷۴۰ ق و با توجه به اينکه عبد الرزاق کاشانی هم يکی از رساله های خود را به همان شخص و يا پدر شخصی اهداء کرده که نويسنده رساله المثل العقلية، محتملاً می توان گفت که نويسنده اين رساله محضر عبد الرزاق را درک کرده بوده است.
من نقل قولی از رساله المثل العقلية در آثار بعدی سراغ ندارم و هويت نویسنده اش را به دقت نمی توان تشخيص داد. دست کم تا آنجا که من تتبعی گرچه ناقص کرده ام اين شناسایی ممکن نشد. منتهی نکته ای که شايد بتواند راهنمایی برای شناسایی نويسنده اين رساله باشد این است که در کتاب مصباح الأنس از محمد بن حمزه فناری مطالبی در رابطه با بحث حقيت و عینیت وجود مطلق مطرح شده که در بخشی از آن و در دو جا (نک: ص ۴۲۹ به بعد ونيز نک: ص ۴۳۲) فناري اشاره می کند به استدلالاتی که شخصی به نام السلميني در اين رابطه آورده است. اين نام که در نسخه چاپی کتاب مصباح الأنس دقيقاً ضبط آن روشن نيست و بايد نسخه های کتاب در اين مورد ديده شود می تواند نام مؤلف رساله المثل العقلية فرض شود چرا که تقريباً عين آن مطالب با همان ترتيب در رساله المثل العقلية هم آمده است (مقايسه کنيد با رساله المثل العقلية، ص ۱۱۹ به بعد). متأسفانه هويت اين السلميني بر من روشن نيست و گويا هيچ نقل قول ديگری هم از او در کتابهای مکتب شارحان ابن عربی موجود نيست. در اين مورد بايد تحقيقات بيشتری صورت گيرد. محتمل است که اين السلميني از عالمان ری و يا شاید سلطانيه در اوائل سده هشتم قمری بوده و در خدمت "ملوک ری".
به هر حال باید منتظر بود و تاریخ نسخه آیاصوفیا را دید تا بتوان درباره هویت این کتاب و شخصی که بدو این کتاب اهداء شده است نظری قطعی داد اما به هر حال متن کتاب و شیوه ادبی به کار گرفته شده بیشتر به همان سده های هفتم و هشتم شبیه است و نه متأخر از آن، به ویژه اینکه در آن مطلقاً اشاره ای به شارحان متأخر ابن عربی مانند محمد بن حمزه فناری دیده نمی شود. در آن صورت با توجه به تقریری که در این کتاب از مسئله وجود مطلق بنابر مذاق شارحان ابن عربی ارائه شده و شکوک مخالفان را در آن طرح کرده باید گفت احتمالاً این کتاب از منابع الهام شکوک دهگانه معروفی است که در شرح المقاصد تفتازانی بحث شده و ابن فناری هم بدان پاسخ داده است؛ ولله الحمد اولاً وآخراً.
جمعه ۱۰ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۸:۴۰
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .