آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۵۷٫۶۲۷ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۲۳۶ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۱۱۵
بازدید از این یادداشت : ۹۵۹

پر بازدیدترین یادداشت ها :

متن الخلاصة في علم الکلام که به شخصی به نام قطب الدين سبزواري منسوب است و درباره هويت نويسنده آن تاکنون اختلاف نظر بوده متنی است شايسته بررسی مجدد. تاکنون بيشتر محققانی که درباره اين متن اظهار نظر کرده و يا چند باری که اين متن تصحيح و منتشر شده همه جا درباره هويت نويسنده اين متن بدون در نظر گرفتن قرائن داخلی متن از نقطه نظر تحول علم کلام بحث کرده اند و به همين دليل هم تاکنون اين بحثها راه به جايی نبرده است. از اين متن نسخه های زيادی موجود است که گويا قديمترين آن ضمن مجموعه ای بوده است از آثار کلامی / اعتقادی و فقهی که آقابزرگ آن را در نجف ديده بوده و تاريخش به 657 ق می رسيده است (درباره اين مجموعه نک: مقاله مشترک من و زابينه اشميتکه درباره ابو طاهر صفّار و شرح الأصول او؛ چاپ شده در ژورنال آزياتيک. در آنجا در ضمن رساله های موجود در اين مجموعه يک رساله اعتقادی در موقع چاپ مقاله سهواً حذف شد که اينجا مناسب است استدراک شود؛ نک: الذريعة إلى‏ تصانيف‏ الشيعة، ج‏11، ص: 85 تا 86: " رسالة في أصول الدين‏. أولها [الحمد لله على نعمه الظاهرة و الباطنة ... اعلم يا من رام درك الحقيقة بسلوك أقصر طرقه و توقى الإشارة إلى مطلب بأخصر عبارة ...] يرى أن العالم بما فيه مسبوق بالعدم. و بعد إثبات الواجب و النبوة و الإمامة تنتهي الرسالة و في آخرها [أن التعجب من امتداد مدة الغيبة تعجب في غير موضعه لأن‏ خرق العادة يجوز للمؤمنين و الصلحاء فكيف للإمام المطهر حجة الله ...] كتابتها في (رمضان- 657) بقلم مهدي النيرمي الجرجاني الآتي بعد "). در آن مجموعه، علاوه بر الحدود والحقائق منسوب به شريف مرتضی چند رساله اعتقادی و يا کلامی ديگر هم وجود داشته که هويت نويسندگان چندتايی از آنها هم معلوم نيست. در آن مجموعه از طبقات مختلف رساله هايی قرار داده شده و قرينه ای خاص از اين نقطه نظر برای بحث درباره انتساب الخلاصة وجود ندارد؛ کما اينکه در ديگر مجموعه هايی که اين متن در آنها تاکنون ديده شده و از جمله مجموعه ابن العودي و يا آنچه اخيراً نويسنده اين سطور آن را يافت و آن مجموعه ای است در کتابخانه مجلس شامل تعدادی از آثار کلامی به خط محمد بن محمد بن مهنّا بن أبي الحسن بن نفيع الحلّي به تاريخ 821 ق که از جمله متون موجود در آن همين متن الخلاصة است بدون نام کتاب و يا نام مؤلف (نک: مقاله ما درباره الإعتماد منسوب به مقداد سيوري؛ در همين سايت). فارغ از اينکه مقصود از قطب الدين سبزواري کيست مهم اين است ببينيم اين کتاب دقيقاً متعلق به چه دورانی است و شايد از اين نقطه نظر بشود درباره هويت اين قطب الدين سبزواري، اگر حقيقتاً اين انتساب که ريشه اش به تعدادی از نسخه های اين اثر می رسد درست باشد اظهار نظر دقيقتری کرد (آنچه در مقدمه چاپ الخلاصة در مجله تراثنا درباره قطب الدين سبزواری ابراز شده مبتنی بر قرائن بسيار ضعيفی است و اصلاً به مباحث درون متنی از نقطه نظر تحولات علم کلام در آن توجه نشده است). در پايان اين يادداشت خواهيم گفت که اگر اصل انتساب اين رساله به شخصی به نام قطب الدين سبزواري درست باشد به احتمال قابل توجهی شايد منظور از او قطب الدين کيذري بيهقي است که به صورت قطب الدين سبزواري در اين انتساب شهرت يافته است. به هر حال بيش از آنکه مسئله مهم در رابطه با اين متن نام نويسنده باشد مسئله مهم جايگاه اين متن و گرايشات نويسنده آن است از نقطه نظر تحولات و مکاتب کلام امامی.
نخست اين نکته را بايد متذکر شد که اين متن ابداً نمی تواند اثری متعلق به دوران پس از خواجه طوسي باشد نه تنها به دليل سال کتابت يکی از نسخه های آن که همعصر خواجه طوسي است بلکه به دليل اينکه تأثير فخر رازي و خواجه طوسي در آن ديده نمی شود و کتاب هم از لحاظ پاره ای از مسائل و آرائي که در آن طرح شده و هم از لحاظ ساختار و يا زبان گفتمان کلامی با متنهای اعتقادی و کلامی دوران بعد از خواجه طوسي و علامه حلي شباهتی ندارد. نويسنده اين کتاب البته از ديگر سو مذهب کلامی بهشمي را نمی پذيرد و به اين جريان هم تعلق خاطر ندارد. او در واقع متأثر است از مکتب ابو الحسين بصري و محمود ملاحمي و به دليل آنچه گفته شد اين متن بايد از دهه های آخر سده ششم قمري و يا اوائل سده هفتم باشد؛ زمانی که مکتب ابو الحسين به ويژه از طريق کسانی مانند سديد الدين حمصي انتشار وسيعی در ميان اماميه خراسان و ري و بعد حله پيدا کرد. در اينجا مواردی که در متن نشان از اين تعلق و گرايش کلامی می کند را متذکر می شويم:
نخست اين نکته را دوباره تذکر دهيم که ساختار کتاب تعلق متن را به دوران پيش از تحول کلام امامی در عصر خواجه طوسي نشان می دهد؛ ساختاری که در مقدمه اثر از آن بدين صورت سخن گفته است (الخلاصة في علم الكلام، ص: 348: "اعلم أنّ هذا الكتاب يشتمل على مسائل يتعلّق بعلم الأصول من التوحيد و العدل و النبوّة و الإمامة و معرفة الثواب و العقاب و الآلام و الأعواض و الآجال و الأسعار و الأرزاق و ما يتعلّق بها"). اين سبک طبعاً بيشتر مربوط است به آثار سنتی علم کلام و نه آثار متأثر از کلام فلسفی.
از ديگر سو، نويسنده با وجود آنکه در دوران پيش از عصر تحولات کلامی دوران فخر رازي و خواجه طوسي می زيسته اما تحت تأثير کتابهای کلامی متأثر از مکتب ابو الحسين بصري، در کنار برهان سنتی اهل کلام در حدوث عالم از مسئله وجوب و جواز/ امکان وجود و ضرورت ترجيح هم سخن به ميان می آورد که اين خود نشان از آن دارد که کتاب در دوران سيطره کلام بهشمي نوشته نشده و تحت تأثير شيوه ابو الحسين بصري است (نک: الخلاصة في علم الكلام، ص: 349 تا 350: " دليل آخر: كلّ موجود سوى الواجب ممكن. و كلّ ممكن محدث، فكلّ موجود سوى الواجب محدث. و إنّما قلنا إنّ كلّ موجود سوى الواجب ممكن؛ لأنّا لو قدّرنا موجودين واجبين، لكان كلّ واحد منهما مشاركا للآخر في كونه واجبا و مباينا عنه بالتعيّن. و ما به المشاركة غيرما به المباينة، فيلزم أن يكون كلّ واحد منهما مركّبا ممّا به المشاركة و ممّا به المباينة، و كلّ مركّب ممكن؛ لأنّ كلّ مرّكب محتاج إلى جزئه، و جزؤه غيره، لأنّه ليس هو، و ما ليس هو يكون غيره فثبت أنّ كلّ مرّكب ممكن. و إنّما قلنا إنّ كلّ ممكن محدث؛ لأنّ كلّ ممكن محتاج إلى المؤثر، لأنّ الممكن هو الذي يكون نسبة طرفي الوجود و العدم إليه على السويّة ، فإذا حصل الرّجحان لا بدّ له من مرّجح، فثبت أنّ كلّ ممكن محتاج إلى المرجّح، و ما كان كذلك كان محدثا، فثبت أنّ كلّ موجود سوى الواحد ممكن محدث"). نويسنده در علم باری از وجود داعي برای تعلّق اراده باری تعالی به خلق مقدورات سخن می گويد که باز اين نشان از مخالفت او با بهشميان و تعلق خاطر به مکتب ابو الحسين است (نک: الخلاصة في علم الكلام، ص: 350: " مسألة: و لا بدّ من كونه تعالى عالما؛ لأنّه أوجد بعض المقدرات دون البعض ، على وجه دون وجه، في وقت دون وقت، فإذا كان كذلك فلا بدّ أن يدعوه الداعي إلى ذلك البعض، و الداعي يستحيل أن يدعو القادر إلّا ما علم حقيقته و تصوّر ماهيّته. و إذا ثبت كونه تعالى قادرا موجدا، ثبت كونه عالما.").
در مسئله اثبات صفات سميع و بصير و نيز اراده برای خداوند هم به شيوه بهشميان نظر نمی دهد و کاملاً بنابر مکتب ابو الحسين و ارجاع اين صفات به علم باری اظهار نظر می کند (نک: الخلاصة في علم الكلام، ص: 351 : "مسألة: و لا بدّ من كونه تعالى مدركا سميعا بصيرا مريدا كارها؛ لأنّ المرجع في جميع هذه الصفات إلى كونه تعالى عالما بكلّ المعلومات، و إذا ثبت كونه تعالى كذلك ثبت كونه تعالى موصوفا بهذه الصفات.").
نويسنده همچنين در بحث از کيفيت صفات باری تعالی مطلقاً اشاره ای به نظريه احوال که نظريه بهشميان است ندارد؛ بر عکس مسئله استحقاق صفات برای باری را به طريقه ابو الحسين بصري مورد بحث قرار می دهد (نک: الخلاصة في علم الكلام، ص: 351: " مسألة: و هذه الصفات التي أثبتناها صفات إضافيّة نسبيّة، ليست بزائدة على ذاته المنزّهة؛ لأنّها لو كانت زائدة فلا يخلو إمّا أن تكون واجبة أو ممكنة، و هما محالان، فيستحيل أن تكون زائدة. و إنّما قلنا إنّها لم تكن واجبة؛ لأنّها محتاجة إلى الغير، و ما كان محتاجا إلى الغير لا يكون واجبا. و إنّما قلنا إنّها لا تكون ممكنة؛ لأنّها لو كانت ممكنة، لكانت محتاجة إلى الغير، و المحتاجة إلى الغير محدث كما مرّ؛ و إذا لم تكن واجبة و لا ممكنة لم تكن زائدة على ذاته، فحصل المرام").
نويسنده الخلاصة همچنين در بحث ذات باري هم درست برخلاف بهشميان ذات خداوند را به عين ذات، مخالف با ديگر ذوات می داند و اينجاست که از نظريه احوال و پيامدهای آن کاملاً فاصله می گيرد. عبارت او از اين قرار است (نک: الخلاصة في علم الكلام، ص: 352: " مسألة: ذاته تعالى مخالفة لسائر الذوات لعين ذاته المخصوصة لا لأمر زائد؛ لأنّه لو كانت ذاته متساوية لسائر الذوات لكان اختصاصه بتلك الصفة إمّا لأمر زائد أو لا لأمر. فمن الأوّل يلزم التسلسل، و من الثاني ترجيح الممكن من غير مرجّح، و هما محالان. فثبت كونه تعالى مخالفا لسائر الذوات لنفس ذاته المخصوصة").

برخی به دليل اينکه نويسنده در بحث از امامت در يکجا به متنی با عنوان المنهج ارجاع داده، احتمال انتساب اثر را به علامه حلي که نويسنده مناهج اليقين است و يا به هر حال به دورانی پس از او که بشود به کتاب علامه ارجاع داد را مطرح کرده اند که طبعاً بی ترديد خطاست. عبارت نويسنده اين است (نک: الخلاصة في علم الكلام، ص: 360: " و إذا كان المراد في هذه الآية أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب يجب أن يكون هو أولى بالتدبّر و أحرى بالتصرّف، و ذلك يدلّ على إمامته. بيان الصغرى؛ تقليلا للاشتراك كما هو مذكور في المنهج و بيان الكبرى إجماع الطائفة المحقّة ...". ما متنی با عنوان المنهج را در ميان آثار کلامی مربوط نمی شناسيم اما شايد اين کلمه در اصل المنهاج بوده که به صورت المنهج نيز می توانسته نوشته شده باشد؛ در آن صورت آيا امکان دارد نويسنده الخلاصة في علم الکلام را سديد الدين سالم بن محفوظ الحلي السوراوي (د. ح 630 ق)، متکلم برجسته امامی و استاد محقق حلّي بدانيم که در اوائل سده هفتم قمری فعال بوده و نويسنده متنی مهم با عنوان المنهاج في علم الکلام بوده است؟ اين امکان البته منتفی نيست؛ به ويژه اينکه محتمل است در نسخه ها، السوراوي به السبزاوري و سديد الدين به قطب الدين تحريف شده باشد. اما اگر مبنا را بر انتساب کتاب به قطب الدين سبزواري بگذاريم بايد در آن صورت اين احتمال را هم مطرح کرد که شايد کتاب از قطب الدين کيذري بيهقي است که می دانيم خود در کلام دستی داشته و شاگرد متکلم برجسته ای مانند نصير الدين عبد الله بن حمزة الطوسي الشارحي بوده است. او چنانکه در نوشته ای مستقل نشان داده ام خود به مذهب ابو الحسين بصري وابستگی فکری داشته است. نکته جالب اين است که در کتاب حدائق الحقائق في شرح نهج البلاغة ، قطب الدين کيدري نظری درباره ذات باری تعالی در نسبت با ساير ذوات دارد که عيناً با نظر منقول در کتاب الخلاصة يکی است؛ البته در برخی از نسخه های حدائق، کيدري اين نظر را به ابو الحسين بصري نسبت می دهد و البته به هر حال از سياق گفتارش معلوم است که او اين نظر را قبول دارد. عبارت او از اين قرار است (نک: حدائق ‏الحقائق ‏في‏ شرح‏ نهج‏ البلاغة، ج 1 ، صفحه‏ى 124: " [و من سلك طريقة أبي الحسن (کذا) البصري، قال] إنه تعالى منزّه عن الصفات على الاطلاق و إنه إنما يخالف سائر الذوات بذاته المتميزة بنفسها، إذ لو تميزت بصفة لوجب في تلك الصفة، أن يتميز من سائر الصفات بصفة أخرى، أو بحكم، و الكلام في الصفة الأخرى أو في الحكم كالكلام في الصفة الأولى، فاما أن يتسلسل و ذلك محال أو ينتهي إلى أمر يتميز بنفسه، فليتميز ذاته المنزهة بنفسها.").
دوشنبه ۲۳ دي ۱۳۹۲ ساعت ۳:۳۴
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت