در کتاب سفينة العلوم تأليف دانشمند معتزلی حنفی/ زيدي اواخر سده پنجم قمري، فصلی به مقتل حضرت سيد الشهداء اختصاص يافته است و نکته جالب اين است که در لا به لای اين مقتل که مجموعه رواياتی است درباره عاشوراء و مقتل حضرت ابا عبد الله الحسين صلوات الله عليه، حاکم جشمي چند قطعه از اشعار فارسی را نقل کرده که از مضمون و از سبک آن پيداست که در مجالس حسينی در بيهق آن روزگار، موطن نويسنده کتاب نقل می شده و در اين محافل مصيبت خوانی زمزمه می شده است. از آنجا که اين کتاب بسيار ارزشمند تاکنون به چاپ نرسيده و نسخه های خطی آن در کتابخانه های مختلف يمن و اروپا پراکنده است؛ در اينجا اين قطعات اشعار را نقل می کنيم (برای اين کتاب و اهميت آن و معرفی فصول و نسخه های خطی آن، نک: مقاله من در مورد سفينة العلوم در کتاب بررسيهای تاريخی؛ انشاء الله نکاتی ديگر درباره اين کتاب را در آينده نزديک منتشر خواهم کرد. بناست اين کتاب را دوست دانشمندم جناب آقای قريشی تصحيح و منتشر کنند). به دليل اينکه نسخه های ايرانی اين کتاب از ميان رفته و آنچه همينک موجود است تنها نسخه هايی است که به وسيله زيديان يمن استنساخ و رونويسی شده، با توجه به نا آشنايی کاتبان به زبان فارسی در اين قطعات تحريفهای زيادی رخ داده که گاه تشخيص اصل کلمه فارسی را بسيار سخت و حتی غير ممکن می کند. در واقع بهتر است اين تعبير را به کار ببرم که کاتبان در اين نسخه ها در مورد نقل اين قطعات تنها کلماتی را نقاشی کرده اند و از اينرو تحريفهای زيادی در نسخه های مختلف اين کتاب در اين قسمت ديده می شود. نويسنده اين سطور تاکنون اين توفيق را داشته است که تقريباً همه نسخه های موجود اين کتاب را از نظر بگذراند (در يمن، برلين و در آمبروزيانا). از ميان اين نسخه ها آنچه بخش مربوطه را دارد، تنها سه نسخه است (يکی در يمن و دو ديگر در آمبروزيانا) و با وجود کهنگی اين نسخه ها اما تصحيح اين ابيات به دليلی که گفته شد بسيار مشکل است. آنچه در پی می آيد تصحيحی است بر پايه نسخه های مختلف کتاب بدون اشاره به سازواره انتقادی و گاه هم با تصحيحات اجتهادی و قياسی. البته در چند مورد تصحيح امکان پذير نيست و با وجود تلاش زيادی که انجام شد راه حلی برای اين مشکلات به نظر نرسيد. تصحيح نهايی اين قطعات را بايد متخصصان ادب و شعر فارسی متعهد شوند و نويسنده اين سطور در اين زمينه شايستگی لازم را ندارد. آنچه در پی می آيد با آنچه در نسخه های کتاب ديده می شود گاه بسيار متفاوت است؛ چرا که در مورد هر کلمه اصلاحات لازم و از آن جمله اصلاحات متعلق به نحوه ضبط و رسم الخط کلمات را تا آنجا که به کهنگی قطعات ضربه نزند مراعات کرده ام. در نسخه های موجود نه تنها کلمات تحريف شده بلکه به دليل آميختگی ميان حروف و کلمات فارسی و دگرديسی های زبانی و نسخه ای گاه تشخيص اصل کلمه بسيار مشکل است. حاکم جشمي در هر بخش مقتل خود علاوه بر ارائه متن مقتل به نقل اشعار فارسی و عربی مبادرت کرده است. هر بخش مربوط به قسمتی از مراحل روز عاشوراء است:
قطعه اول:
از اين سو عزيزان آل رسول
دل مرتضی يادکار (يادگار) بتول
حسين علي سرفراز جهان
امان زمين وامام زمان
وزان سو صف کفر و قوم شقاق
اصول ضلال و رؤوس نفاق
از اين سو صفي بر کشيده ز نور
و زان سو سنکمار (سنگبار ؟) قومی کفور
بر آل نبی تير کرده دو صد
همه دل بر آل پيمبر چو سنگ
بکردار (به کردار) کبر (گبر) و مسلمان بنام (به نام)
بکين (به کين) نياکان کشيده حسام
که بودست زيشان نکونسارتر (نگونسارتر)
بداغ ( به داغ ) شقاوت سزاوارتر
قطعه دوم:
جو (چو) از رزمکه (رزمگه) کرب بنشست نار
بنزدیک (به نزديک) قاسم شد آن سر فراز
برو زار بگریست چندی امام
بنالید بر وی عليه السلام
همی گفت با ديده و ز جان غم
مقدم ترين عزيزان عمّ
به عمّ تو بود سخت دشوار کار
که بيند ترا کشته روزگار
نبخشودشان پس هرگز خدای
نکونسار (نگونسار) بادا بهر دو سرای
قطعه سوم:
دل مهتران را به تیر خدنک
بجستند و کوتاه شد جنگ
بر آن زار بگریست پروين و ماه
فرو ريز اشک وبرآورد آه
همی باز کو (گو) ای وای و اندر کنار
شب و روز کن همی حال زار
قطعه چهارم:
بشمشير (به شمشير ) با زه شد آن بی همال
برو برکذشته (بر گذشته) کم از بيست سال
همی زار بگریست بروی شمال
همی کند موی از هلاکش هلال
امام جهان چون چنان ديد نور
بجوشيد مرد صبور وقور
بیالود بر رخ عقيق يمن
بر آن نازنین سرفراز زمن
بناليد بر وی بدر (پدر) زار زار
همی گفت با کشته کارزار
عزيزا کريما سرورا
روانا جوانا کرم پرورا
بفنا بفنا (به فنا به فنا ؟) و فنا سرا
مر آل نبي آن کو افسرا
کرا بود فرزند چون تو ذکر
ایا ديده و جان و روح بدر (پدر)
قطعه پنجم درباره مقتل خود حضرت:
امامی (کذا: امام) جهان ناتوان گشته بود
سراسر بخون (به خون) تر آغشته بود
چو بفتاد مهر منور ز بای (پای)
تو کفتی (گفتی) شهر بدر آمد (به در آمد) ز جای
همه جا جون (چون) نوحه کر (گر)کشت (گشت) باک (پاک)
برو سينه هر يک همی کرد چاک
ملايک هم از هفتمين آسمان
خروشان شده يکسره زين غمان
برافکنده کیتی (گيتی) ردای سیاه
شده سخت بی نور خرشيد (خورشيد) و ماه
ز اين يار کردش سنان لعين
(اين مصراع در تمام نسخه ها افتاده)
دليری بر آل رسول خدای
ز کفر و نفاقست و تاريک رای
قطعه ششم:
ز اولاد زهرا ده و هفت تن
سر آورد شان روز تيغ فتن
بيک (به يک) جای بر جمله کشته شدند
ز روی جهان بر نوشته شدند
چکونه (چگونه) همی کرد خواهد نگاه
بروی (به روی) محمد بدان حشرکاه (حشرگاه)
کنون از حقيقت خبر يافتی
رسيدی بدانج (بدانچ) کو بشتافتی
بجزايش ببر ما زین ببست (؟)
بفردوس (به فردوس) زو هيج (هيچ) دعوت مبست
قطعه هفتم در مورد گذر کردن حضرت زينب بر کشتگان:
جو (چو) زينب کذر (گذر) کرد بر کشتکان (کشتگان)
بر آن باک (پاک) دينان و آزادکان (آزادگان)
غريوان همی گفت يا ويلتاه
إلی الله شکوای من محنتاه
رسولای کر بر (؟) جهان را ببين
حسين علي را نکون (نگون) بر زمين
عزيزان ديکر (ديگر) شده خاکسار
بدشت (به دشت) بلا بر همه بر فکار (؟)
سر از تن جدا و تن از دست و بای (پای)
ز کشته بيارست بر دشت جای
همه روی بوسند کان ترا
دل و جان و دو ديدکان (ديدگان) ترا
ز برده (پرده) کشند برون آشکار
بجنکال (به چنگال) ديوان شده جون (چون) شکار
قطعه اول:
از اين سو عزيزان آل رسول
دل مرتضی يادکار (يادگار) بتول
حسين علي سرفراز جهان
امان زمين وامام زمان
وزان سو صف کفر و قوم شقاق
اصول ضلال و رؤوس نفاق
از اين سو صفي بر کشيده ز نور
و زان سو سنکمار (سنگبار ؟) قومی کفور
بر آل نبی تير کرده دو صد
همه دل بر آل پيمبر چو سنگ
بکردار (به کردار) کبر (گبر) و مسلمان بنام (به نام)
بکين (به کين) نياکان کشيده حسام
که بودست زيشان نکونسارتر (نگونسارتر)
بداغ ( به داغ ) شقاوت سزاوارتر
قطعه دوم:
جو (چو) از رزمکه (رزمگه) کرب بنشست نار
بنزدیک (به نزديک) قاسم شد آن سر فراز
برو زار بگریست چندی امام
بنالید بر وی عليه السلام
همی گفت با ديده و ز جان غم
مقدم ترين عزيزان عمّ
به عمّ تو بود سخت دشوار کار
که بيند ترا کشته روزگار
نبخشودشان پس هرگز خدای
نکونسار (نگونسار) بادا بهر دو سرای
قطعه سوم:
دل مهتران را به تیر خدنک
بجستند و کوتاه شد جنگ
بر آن زار بگریست پروين و ماه
فرو ريز اشک وبرآورد آه
همی باز کو (گو) ای وای و اندر کنار
شب و روز کن همی حال زار
قطعه چهارم:
بشمشير (به شمشير ) با زه شد آن بی همال
برو برکذشته (بر گذشته) کم از بيست سال
همی زار بگریست بروی شمال
همی کند موی از هلاکش هلال
امام جهان چون چنان ديد نور
بجوشيد مرد صبور وقور
بیالود بر رخ عقيق يمن
بر آن نازنین سرفراز زمن
بناليد بر وی بدر (پدر) زار زار
همی گفت با کشته کارزار
عزيزا کريما سرورا
روانا جوانا کرم پرورا
بفنا بفنا (به فنا به فنا ؟) و فنا سرا
مر آل نبي آن کو افسرا
کرا بود فرزند چون تو ذکر
ایا ديده و جان و روح بدر (پدر)
قطعه پنجم درباره مقتل خود حضرت:
امامی (کذا: امام) جهان ناتوان گشته بود
سراسر بخون (به خون) تر آغشته بود
چو بفتاد مهر منور ز بای (پای)
تو کفتی (گفتی) شهر بدر آمد (به در آمد) ز جای
همه جا جون (چون) نوحه کر (گر)کشت (گشت) باک (پاک)
برو سينه هر يک همی کرد چاک
ملايک هم از هفتمين آسمان
خروشان شده يکسره زين غمان
برافکنده کیتی (گيتی) ردای سیاه
شده سخت بی نور خرشيد (خورشيد) و ماه
ز اين يار کردش سنان لعين
(اين مصراع در تمام نسخه ها افتاده)
دليری بر آل رسول خدای
ز کفر و نفاقست و تاريک رای
قطعه ششم:
ز اولاد زهرا ده و هفت تن
سر آورد شان روز تيغ فتن
بيک (به يک) جای بر جمله کشته شدند
ز روی جهان بر نوشته شدند
چکونه (چگونه) همی کرد خواهد نگاه
بروی (به روی) محمد بدان حشرکاه (حشرگاه)
کنون از حقيقت خبر يافتی
رسيدی بدانج (بدانچ) کو بشتافتی
بجزايش ببر ما زین ببست (؟)
بفردوس (به فردوس) زو هيج (هيچ) دعوت مبست
قطعه هفتم در مورد گذر کردن حضرت زينب بر کشتگان:
جو (چو) زينب کذر (گذر) کرد بر کشتکان (کشتگان)
بر آن باک (پاک) دينان و آزادکان (آزادگان)
غريوان همی گفت يا ويلتاه
إلی الله شکوای من محنتاه
رسولای کر بر (؟) جهان را ببين
حسين علي را نکون (نگون) بر زمين
عزيزان ديکر (ديگر) شده خاکسار
بدشت (به دشت) بلا بر همه بر فکار (؟)
سر از تن جدا و تن از دست و بای (پای)
ز کشته بيارست بر دشت جای
همه روی بوسند کان ترا
دل و جان و دو ديدکان (ديدگان) ترا
ز برده (پرده) کشند برون آشکار
بجنکال (به چنگال) ديوان شده جون (چون) شکار
شنبه ۴ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۲۱:۱۰
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
نام ایشان حاکم چشمی است که در عربی به پشمی تغییر یافته. چشم یا چشام مکانی قدیمی در نا حیه بیهق است که هم اکنون روستایی معتبر است با ابنیه تاریخی بسیار. در دل کویر