آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۴۷٫۴۰۸ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۸۱ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۱٫۸۶۳

پر بازدیدترین یادداشت ها :
در سفری که مدتی پيش به شهر سن پترزبورگ داشتم، توفيق آن را يافتم تا از نزديک نسخه کتاب اندرسباني (از عالمان و تراجم نگاران نيمه دوم سده ششم قمری) را که مشتمل بر شرح احوال اعلام و عالمان و دانشمندان علوم گوناگون است، مورد بررسی و مطالعه قرار دهم. آنچه در پی می آيد، بخش اول مطالبی است درباره اين نويسنده و کتابش. پيشتر در همين سايت دانشمند گرانقدر جناب آقای علی بهراميان مطالبی را درباره اين کتاب بر اساس مقاله ای از انس خالدوف همراه با اضافاتی درباره نويسنده آن منتشر کرده اند که می توان به آن مراجعه کرد. آنچه من در اينجا ارائه می دهم صرفا متکی است بر اطلاعاتی که از خود نسخه به دست می آيد.

کتابی که از چند دهه پيش به عنوان کتاب اندرسباني برای محققان تاريخ معتزله و نيز کتابشناسان شناخته می شود، کتابی است که عمده شناخت ما از آن به نسخه خطی ای بر می گردد که در انستيتوی مطالعات شرقی آکادمی سن پترزبورگ به شماره اس 2387 محفوظ است. اين نسخه چنانکه از ظاهر آن پيداست، نيمه دوم (از شرح حال عبدالله بن مبارک تا ابو بکر بن عياش، در بخش کنيه ها در پايان کتاب) کتابی است در دو جلد که متأسفانه به دليل نقص نسخه ياد شده از آغاز و انجام ، هويت نويسنده آن بر اساس نسخه موجود شناخته نيست و حتی به همين دليل نام کتاب هم معلوم نيست. اما از ظاهر همين نسخه که در اختيار است، چنين معلوم است که نسخه به خط خود نويسنده باشد و البته گاهی برخی حواشی در کنار صفحات نسخه به خود نويسنده و گاه به مالکان بعدی بر می گردد. محققان روس از روزگار دستيابی به اين نسخه مطالبی را درباره آن منتشر کرده اند؛ اما متأسفانه تا اين زمان اين اثر ارزشمند به چاپ نرسيده است. تاکنون به طور عمده دو محقق به نامهای انس خالدوف و نيز پروزوروف درباره اين نسخه و هويت و اهميت آن به بحث و بررسی پرداخته اند. بخش مربوط به شرح احوال زمخشري که از بخشهای مهم اين کتاب است نيز وسيله خالدوف (بر اساس کاری که پدرش انجام داده بود) نخستين بار منتشر شد و بعد نيز همين قسمت و بر اساس همين تصحيح وسيله عبدالکريم اليافي در مجله مجمع اللغة العربية دمشق انتشار يافت. اين بخش کوتاه از کتاب به دليل اشتمال بر پاره ای نکات تازه از زندگانی زمخشري و ارتباط او با معتزليان خوارزم و مهمتر از همه محمود الملاحمي الخوارزمي همواره مورد توجه محققان عرصه مطالعات معتزلی قرار گرفته است و پروفسور مادلونگ نيز در مقدمه تصحيح نخستين کتاب المعتمد محمود الملاحمي آنچه را که به شرح احوال ملاحمي در اين بخش از کتاب اندرسباني درج شده نقل و تحليل کرده است. واقعيت اين است که تنها اين بخش از کتاب اندرسباني نيست که برای مطالعات معتزلی شناسی اهميت دارد، بلکه در سرتاسر اين نسخه اطلاعات مهمی درباره معتزليان درج شده است. اما متأسفانه بايد گفت که آنچه ما از اين اطلاعات بر اساس اين کتاب داريم همه آن چيزی نيست که می توان درباره معتزله از اندرسباني توقع داشت. دليل اين امر آن است که جلد نخستين اين کتاب ظاهرا از ميان رفته و بنابراين تنها بر اساس جلد دوم اطلاعات معتزلی اندرسبانی قابل بازسازی است. از ديگر سو متأسفانه اندرسباني با وجود آنکه خود دانشمندی خوارزمی و طبعا مطلع به احوال علمای خوارزم و اطراف آن بوده است، بيشتر همت خود را در اين کتاب به ذکر احوال صحابه و تابعين و عالمانی گذارده که به اندازه کافی منابعی ديگر درباره آنان در دسترس هست و از اينرو کتاب او در عمده موارد اطلاع تازه ای به ما اضافه نمی کند. در اين ميان دست کم آنچنانکه از مجلد دوم اين کتاب پيداست، اندرسباني جز در موارد معدود چندان عنايتی به اوضاع خوارزم و عالمان آنجا نشان نداده است و اين مايه بسی تأسف است؛ خاصه که او منابع مهمی در اختيار داشته و در نقل از منابع سخاوتمندانه رفتار می کند. اطلاعات ما از دانشمندان و اوضاع فرهنگی و علمی و دينی خوارزم در سده های ميانه در مقايسه با بسياری ديگر از شهرهای خراسان چندان زياد نيست و چندين کتابی که با عنوان تاريخ خوارزم شناخته اند (نک: مثلا تاريخ بيهق ابن فندق، ص 21) همگی متأسفانه از ميان رفته اند. البته منابع ديگر گاه به واسطه منابع خوارزمی اطلاعاتی را برای ما محفوظ داشته اند که در اين ميان خاصه بايد به معاجم ياقوت حموي اشاره داشت. کتاب معاصر پيرتر نويسنده ما يعنی تاريخ خوارزم تأليف مظهر الدين ابو محمد محمود بن محمد بن العباس بن ارسلان الخوارزمي (د. 568 ق؛ برای او نک:طبقات الشافعية الکبری، 7/289؛ طبقات الشافعية اسنوي، 2/183)، نيز متأسفانه از ميان رفته است (برای نقلهايی از کتاب او ، مثلا نک: سمعاني، معجم الشيوخ، 1/ 198، 387،؛ ياقوت حموي، معجم الأدباء، 1/185، 2/500، 504، 522، 3/1016، 4/1820، 5/1960، 1961؛ همو، معجم البلدان، 3/277؛ سير ذهبي، 20/511؛ همو.، تاريخ الاسلام، 39/ 139؛الوافي صفدي، 4/127، 8/95، 97؛ بغية الطلب ابن عديم ، 3/1108؛ التدوين رافعي، 1/189؛ الدر الثمين ابن الساعي، ص 131 و بسياری منابع ديگر. گفته شده که اين تاريخ در 8/ يا 80 مجلد بوده، نک: هدية العارفين، 2/97؛ 2/403. تکه ای از اين کتاب به صورت خطی موجود است که عکس آنرا دانش پژوه در فهرست ميکروفيلمها معرفی کرده است و بايد مورد بررسی قرار گيرد). ابن ارسلان ياد شده بر خلاف اندرسباني شافعی مذهب بوده است. البته ما اطلاع زيادی خارج از نسخه موجود در سن پترزبورگ از احوال و آثار اندرسباني نداريم و اصولا نام او نيز در کتابهای در دسترس جز به صورت بسيار محدود نيامده است؛ اما از آنچه در کتابش ديده می شود می توان گفت وی بر مذهب حنفی بوده است. اصولا خوارزم دوران نويسنده ما يکی از دورانهای طلايی خود را در ادب و علم و فرهنگ سپری می کرده، که نشان آن را در مکتب زمخشري و شاگردان و اسلاف او در اين شهر باز می يابيم. اما به دليل يورش مغولان که اندکی بعد اتفاق افتاد، اين شهر دستخوش نابودی قرار گرفت و از اينرو بسياری از آثار و مآثر فرهنگی اين شهر از ميان رفت و ما تنها اطلاعاتی از عالمان و کتابهای آنان در اين دوره بر اساس کتابهای ديگران که راوی حيات فرهنگی اين شهر بوده اند و در آن ميان ياقوت حموي در اختيار داريم. اهميت مضاعف کتاب اندرسباني اين است که از معدود آثاری است که از اين دوران خوارزم به دست آمده است. در اين ميان اطلاعاتی که درباره معتزله خوارزم، به عنوان يکی از مراکز با اهميت آنان در سده های پنجم و ششم و هفتم قمری در اختيار است، بسيار محدود است و بيشتر متکی است بر شناختی که از چند عالم معتزلی آنجا و آثارشان که بعضا هم موجودند، داريم. به هر حال کتاب اندرسباني از مهمترين منابع شناخت ما درباره اين موضوع است؛ اما وی متأسفانه با وجود اينکه به ذکر معتزليان دلبسته است، اما بيشتر به يادکرد دانشمندان معتزلی شهرهای ديگر و دورانهای کهنتر توجه نشان داده و کمتر از معتزله خوارزم، دست کم آن طور که از مجلد دوم کتاب بر می آيد، سخن به ميان آورده است. عمده منبع او در نقل شرح احوال معتزليان در اين کتاب، باز بر اساس آنچه از نيمه دوم اين کتاب پيداست، کتاب طبقات المعتزله قاضي عبدالجبار است. بنابراين به دليل آنکه اين کتاب همينک در اختيار است، چندان کتاب اندرسباني از اين نقطه نظر مفيد نيست. با اين وصف در پاره ای از شرح حالها، او مطالب کاملا جديدی درباره معتزليان دارد. آنچه درباره زمخشري در اين کتاب موجود است و به چاپ هم رسيده نمونه ای است ارزشمند در اين زمينه. معلوم نيست به چه دليلی نويسنده ما از ملاحمي، گرچه او را به خوبی می شناخته، مستقلا نامی در اين کتاب نياورده و آنچه هم از شرح حال او به مناسبت شرح حال زمخشري ارائه شده و منبع محققان در زمينه حيات و فعاليتهای علمی و تأليفی ملاحمي است، در حاشيه نسخه نقل شده که از خط آن پيداست که کار خود اندرسباني نيست و از مالکان و خوانندگان بعدی کتاب است. اندرسباني علاوه بر فضل الاعتزال قاضي عبدالجبار، کتاب شرح العيون حاکم جشمي را نيز در اختيار داشته و از آن بهره گرفته است. اين مورد به ذکر احوال قاضي عبدالجبار همداني بر می گردد که اندرسباني شرح حال نسبتا مفصلی از او در کتابش ارائه داده است و در ضمن آن بخشی از آنچه را که حاکم جشمي در شرح العيون درباره زندگی و احوال قاضي عبدالجبار ارائه داده نقل کرده است. بخشهای ديگر شرح حال قاضي عبدالجبار مشتمل بر اطلاعات بسيار مهمی درباره اين دانشمند معتزلی است که تاکنون محل عنايت قرار نگرفته و جالب اينکه پرتويی بر برخی نکات تاريک زندگانی قاضي عبدالجبار، خاصه سالهای پايانی عمر او می اندازد که بی نهايت اهميت دارد. نويسنده اين سطور و پروفسور زابينه اشميتکه تصحيحی انتقادی از اين بخش کتاب اندرسبانی را همراه برخی ديگر از اطلاعات درباره قاضي عبدالجبار در دست انتشار دارند. علت اقبال اندرسباني به معتزليان بی هيچ ترديدی گرايش خود او به معتزليان است. حنفيان خوارزم عمدتا در اين دوران مذهب معتزلی داشته اند؛ گرچه به تدريج معتزليان در اين دوران به دليل ضعف قدرتشان بيشتر تحت تأثير گرايش فقهی حنفی خود بودند، و دست کم اگر در چهره يک متکلم حرفه ای معتزلی ظهور نمی کردند، در سطح عمومی اعتقاداتی کم و بيش سنی گرايانه را از خود بروز می دادند و در پی نوعی آشتی ميان گرايش معتزلی خود با گرايش کلی حنفيان يعنی اهل سنت و جماعت بودند؛ پديده ای که من آن را مذهب غير متکلمانه معتزلی می نامم و آن را به تفصيل در تحقيقی جداگانه مورد بررسی قرار داده ام. بنابراين فی المثل اندرسباني در کتاب خود به ذکر احوال عالمان سنی مذاهب ديگر و تجليل از محدثان و فقيهان شافعی و حتی هواداران ديگر اصحاب حديث پرداخته و بر خلاف مکتب اصلی معتزليان به ستايش از صوفيه نيز مبادرت ورزيده است. اين کار البته پيشتر از آن هم سابقه داشته و يکی از موارد مهم آن در خراسان اواخر سده پنجم حاکم جشمي، متکلم معتزلی حنفی مذهب است که خاصه در کتاب السفينة الجامعة خود به نوعی تلاش کرده است تا مذهب معتزله را به عنوان مذهبی در سطح عامه و نه صرفا مکتبی کلامی برای متکلمان به نمايش گزارد. هم کتاب او و هم کتاب اندرسبانی در کنار چند کتاب ديگر نمونه هايی هستند از تاريخ نگاری معتزليان؛ با اين تفاوت که در اثر جشمي، نوعی پردازش معتزلی از تاريخ و سيره و رجال سلف قابل پی گيری است، اما در اثر اندرسباني اين چهره بسيار ضعيف متجلی می شود. البته اين نکته را هم بايد افزود که اندرسباني با اين کتاب که بی شباهت به کتاب وفيات الأعيان ابن خلکان هم نيست، شرح حال عالمان معتزلی را در ضمن شرح حال عالمان و دانشمندان و حتی صحابه و تابعين که موضوع کتابش را تشکيل می دهد قرار داده و بدين ترتيب آنان را در ضمن مشروعيت تاريخی سلف صالح جای داده است. درباره اندرسباني و کتابش در چند شماره بعدی نيز مطالب را دنبال خواهيم کرد.
چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۴۷
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت