شريف مرتضی (د. 436 ق) و شيخ الرئيس ابن سينا (د. 428 ق)، دو دانشمند نامدار و برجسته نيمه نخست سده پنجم درست معاصر هم می زيسته اند؛ يکی در بغداد و ديگری در خراسان و ری و همدان. يکی از برجسته ترين متکلمان عصر خود در ميان اماميه و پيشوای آنان در بغداد و ديگری بزرگترين و نامدارترين فيلسوف اسلامی. شريف مرتضی البته به دليل اطلاع عميقش نسبت به دانش کلام معتزلی و پيروی از مکتب بهشمی در بسياری از مسائل فلسفی علم کلام، نمی توانسته با آرای فلسفی فيلسوفان موافق بوده باشد؛ با اين وصف از برخی مطالبی که در کتابهای خود ارائه داده روشن است که کم و بيش اطلاعی و گرچه ناقص از مباحث فلسفی فيلسوفان داشته است و دست کم بر اساس سنت کتابهای کلامی در ذيل برخی مباحث با نقطه نظرات فيلسوفان و عقايد "اوائل" آشنايی داشته و بدانها اشاره کرده است. البته شريف مرتضی به دليل حضور در بغداد که يکی از مراکز اصلی دانش فلسفی در دوران آل بويه بوده است، با مکتب فيلسوفان و منطقيان بغداد آشنابوده است و اين امر در آثار شريف مرتضی کاملا هويداست؛ مانند آشنايی او با يحيی بن عدي، فيلسوف و منطقی و پيشوای مکتب منطقيون بغداد (نک: فهرست آثار شريف مرتضی در رجال نجاشي، ص 270 و منابع ديگر که به چندين اثر او در رد بر عقايد يحيی بن عدي اشاره دارند). اما در مقابل، ابن سينا با آرای متکلمان آشنايی نسبتا خوبی داشته است؛ گرچه همه جا در کتابها و رسائل خود آرای آنان را رد می کند و به هيچ می انگارد و گاه به سخره می گيرد؛ مانند بحث در موضوع جزء لا يتجزا و يا مباحث منقول از ابراهيم نظام (نک: الشفاء، در ذيل مباحث جزء لا يتجزا و مباحث طفره؛ نيز نک: الشفاء، السماع الطبيعي، جلد اول، ص 3، جلد سوم، ص 114؛ منطق شفاء، ص 145؛ همان، الحساب، ص 60؛ الاضحوية، ص 176؛ النجاة، ص 522، 529؛ رسائل ابن سينا، چاپ بيدار، ص 240؛ المباحثات، ص 360؛ رسالة احوال النفس، چاپ دار بيبليون پاريس، ص 183). با اين وصف جالب است بدانيم که خود ابن سينا بعدها از سوی ابن رشد متهم می شود که در مباحث وجود و برخی مباحث ديگر تحت تأثير متکلمان بوده است (نک: ابن رشد، تفسير (کبير) ما بعد الطبيعة، 3/1279 تا 1282، 1632؛ نيز نک:1/313؛ 2/886؛ 3/1498؛ تلخيص ما بعد الطبيعة، ص 10 تا 11؛ نيز بنگريد به تحليل ماجد فخري، در سير فلسفه در جهان اسلام، ترجمه فارسی، ص 308-310). از اين ميان ابن سينا به طور خاص در برخی از آثار خود آرای معتزله را (و به طور خاص آرای بهشميان معاصرش را به طور کلی) نقل و رد کرده است (نک: المباحثات، ص 93، 152، 234، 241، 344؛ التعليقات، ص 52 به بعد؛ 131 به بعد؛ 138- 139؛ الاضحوية، ص 177). به هر حال آشنايی ابن سينا با متکلمان و از جمله متکلمان دورانش امری طبيعی بوده است (نک: ذکری و نقلی از شرح المقالات قاضي عبدالجبار در ضمن پرسشی از ابن سينا و يادکرد نام عبدالجبار در کلام ابن سينا؛ در رسائل ابن سينا، چاپ دانشکده ادبيات استانبول، 2/ 155 و 158). البته در حالی که هيچ سندی در اختيار نيست که نشان دهد ابن سينا شريف مرتضی را می شناخته است، در ميان رسائلی که از شريف مرتضی همينک در اختيار است، يکجا با نام ابن سينا در ضمن پرسشی از شريف مرتضی بر می خوريم که از ابن سينا و استدلال او در مورد وجود باری سخن به ميان آورده است. اين رساله موسوم به "مسئلة في توارد الأدلة" است که در مجلد دوم رسائل الشريف المرتضی (ص 145 تا 152) به چاپ رسيده است. اين رساله در حقيقت مشتمل بر پرسشی است از شريف مرتضی همراه با پاسخ وی در يک موضوع کلامی. موضوع مرتبط است با مباحث "نظر" و شروط آن. اين موضوع طبعا موضوعی است کاملا کلامی که تنها متکلمان و گروههای وابسته به طرح آن علاقمند بوده اند و برای فيلسوفان مسئله ساز نبوده است. از ميان مباحث جالب توجهی که در ضمن بحث نظر طرح می شود اين است که از ديدگاه برخی يکی از شروط انتاج علم از طريق به کار گيری "نظر" در "دليل"، اين است که ناظر در مسئله محل نظر شک داشته باشد و الا اساسا "نظر" تحقق پيدا نمی کند. به عبارت ديگر اينکه اگر کسی چيزی از معلومات را به "دليل" و "نظر" در آن بداند و علم بدان در او واجب گردد؛ يعنی آن علم به جهت نظر در "دليل" در او تحقق پيدا کند و راه رسيدن به آن علم از طريق نظر بوده باشد، امکان ندارد همان چيز از طريق ديگری بر اساس نظر معلوم او گردد و باز ديگر بار "نظر" در دليل محقق و مدلول معلوم گردد. اين بحث اصطلاحا نزد متکلمين موسوم است به "ترادف/ توارد الأدلة" (برای "نظر" و احکام آن از ديدگاه متکلمين، به طور مثال، نک: ابن متويه، التذکرة، تحقيق دانيل ژيماره، 2/ 663 به بعد). در ضمن بحث و پرسش درباره اين مسئله است که شخص پرسش کنده مثالی را مطرح می کند در رابطه با اثبات حدوث اجسام از طريق دليل اعراض و يا از طريق ادراک اخص الأوصاف که از سوی متکلمان پيشنهاد می شده و از ديگر سو، طريق ابن سينا برای اثبات باری تعالی با هدف طرح اين پرسش که آيا امکان دارد اثبات حدوث به عنوان مدلولی برای چند دليل مورد نظر قرار گيرد يا خير؟ البته پرسش کننده تنها اشاره ای به طريقه ابن سينا برای اثبات باری می کند و به مضمون آن که وسيله ابن سينا ارائه شده بوده، نمی پردازد. اما اين همه نشان می دهد که شخص پرسش کننده و محتملا خود شريف مرتضی با برهان وجوب و امکان ابن سينا آشنايی داشته اند. امروزه می دانيم که متکلمان آن دوره با براهين فلسفی اثبات وجود خدا که شيوه ای متفاوت با بحث از طريق اثبات اعراض و حدوث آنها و مبتنی بر فاعل مختار بودن انسان (در قياس غائب به شاهد) بوده است (طريق متکلمان)، به لطف ابو الحسين بصري، متکلم نامدار معتزلی آشنا بوده اند؛ البته با تقريری کم و بيش متفاوت با ابن سينا. ابو الحسين به دليل آشنايی با آرای فلاسفه و اتخاذ باورهايی متفاوت در موضوعات فلسفی علم کلام، شيوه متفاوتی را برای اثبات وجود باری تعالی پيشنهاد می کرد که متخذ از شيوه فيلسوفان و بحث از امکان و وجوب بوده است (در اين مورد، نک: تحقيقات پروفسور مادلونگ در رابطه با ابو الحسين بصري و از جمله مقاله او در رابطه با موضوع دليل اثبات وجود خدا از ديدگاه ابو الحسين). به هر حال اين رساله شريف مرتضی سندی است ديگر برای آشنايی متکلمان با شيوه فيلسوفان در بحث از برهان وجوب و امکان و البته اين بار بر اساس تقرير ابن سينا. اينکه در روزگار شريف مرتضی شخصی با او در اين باره پرسشی را مطرح کرده، و شايد درست زمانی که هنوز ابن سينا در قيد حيات بوده، نشان از اين دارد که نه تنها ابن سينا برای فيلسوفان بغدادی (که البته مورد سختترين انتقادات ابن سينا هم قرار می گرفتند، نک: المباحثات، ص 372؛ الشفاء، الطبيعيات، ج 2، الکون والفساد، ص 81؛ همان، ج 2، السماء والعالم، ص 44؛ نيز نک: تحقيقات متعدد عبدالرحمان بدوي و نيز به خصوص يحيی ميشو در اين باره) که حتی برای متکلمان آنجا هم در آن زمان شخصيتی شناخته شده بوده است.
پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۲:۳۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .