در بخش الحاقی کتابی که درباره مناسبات تاريخی ميان زيديه و اماميه نگاشته ايم و همينک مراحل آماده سازی نهايی خود را طی می کند، مجموعه ای از اسناد و رساله ها و پاره های کهنی را منتشر کرده ايم که برای بررسی اين موضوع به غايت اهميت دارند؛ از آن جمله رساله ای کهن درباره امامت را تصحيح کرده ايم که در اين يادداشت کوتاه می کوشم آن را معرفی کنم. اين رساله در پايان نسخه خطی کهن کتاب زيادات شرح الأصول که خود شرح گونه ای است بر متن شرح الاصول ابو علي ابن خلاد، متکلم برجسته مکتب بهشمي، و بر اساس درسهای ابو طالب هاروني "تعليق" و تنظيم شده است، ديده می شود. نسخه ظاهرا منحصر به فرد اين کتاب به شماره 2949 در کتابخانه دانشگاه ليدن موجود است. نسخه کهن است؛ با وجود آنکه تاريخ کتابت آن روشن نيست، اما به نظر می رسد که کتابت نيمه دوم سده ششم قمری و يا اندکی بعدتر در يمن باشد. درباره اين کتاب تاکنون تحقيقات متعددی صورت گرفته و از آن جمله بايد به تحقيقات ريچارد مارتين و دانيل ژيماره اشاره کرد. اما مهمترين تحقيق مربوط است به مقدمه تصحيح اين متن ارزشمند که وسيله پروفسور مادلونگ و دو تن از همکارانش و از جمله خانم پروفسور اشميتکه صورت گرفته و آماده انتشار است. در اينجا نيازی نيست درباره اصل اين کتاب و ريشه های آن و نيز نسخه موجود اين کتاب مطلبی ارائه شود؛ مقصود از اين يادداشت، معرفی رساله ای است که در پايان اين کتاب گذارده شده و در زمينه امامت است. اين رساله با وجود آنکه ملحقی بر متن کتاب ابو طالب هاروني بوده، اما در متن تصحيح شده پيشگفته به دليل آنکه اين رساله ارتباطی با ابو طالب هاروني ندارد، قرار داده نشده و لذا اينجانب اين متن را در بخش ملحقات کتابمان قرار داده ام. در پايان نسخه زيادات شرح الأصول که همانطور که گفتيم تحريری است بر اساس تعليق ابو طالب هاروني بر اين کتاب مهم، کاتب که هويت او بر ما روشن نيست، رساله ای را ارائه داده است که دقيقا معلوم نيست که آيا اثری از خود کاتب است و يا اينکه کاتب آن را تنها نقل کرده است. اين رساله موسوم است به رساله المختصر في الإمامة. احتمال بيشتر آن است که کاتب تنها آن را نقل کرده و رساله تأليف عالمی کهنسالتر باشد. در آغاز اين رساله نويسنده می نويسد که آنچه در پی می آيد فصولی است درباره امامت (فصول في الإمامة) که آن را بر اساس کتب ائمه گردآورده است. طبعا مقصود او از ائمه، امامان زيدی است. علت تأليف اين کتاب را هم نويسنده چنين بيان می کند که از آنجا که گروهی از اصحاب ما (جماعة من أصحابنا) از "تحصيلِ" "زيادات شرح الأصول للشيخ أبي علي بن خلاد" فراغت يافتند، آن را عاری از بابی درباره امامت يافتند و از اينرو از ما خواستند تا مختصری درباره امامت را بر نهج ابواب و فصول کتاب (يعنی کتاب زيادات شرح الأصول)، گردآوريم. درست دانسته نيست که مقصود از تعبير "تحصيل" در اين عبارت چيست؟ آيا صرفا آن است که زيديان مورد گفتگو تنها نسخه ای از کتاب زيادات را به دست آورده بودند و بعدا از نويسنده رساله مختصر خواسته اند که اين متن را برای آنان تنظيم کند تا آن را به اصل کتاب ملحق کنند و يا اينکه آنان از طريق همين نويسنده با نسخه کتاب زيادات آشنايی يافته بودند و بعد از همو نيز خواسته بودند، بابی را درباره امامت به کتاب بيافزايد. در اين صورت پرسش اصلی اين است که اين نويسنده چه نقشی در "تحصيل" کتاب زيادات داشته است؟ آيا او متن کتاب را بر اين شاگردان به صورت املاء عرضه کرده بوده و يا اينکه از طرقی ديگر و محتملا قرائت بر او شاگردان کتاب را از همين نويسنده دريافت کرده بودند؟ در هر حال پرسش اين است که اين نويسنده متعلق به کجا و چه دوره ای بوده است و شاگردان در کجا از او چنين درخواستی را کرده بودند؟ به هر حال آنچه ظاهرا پيداست اين است که نويسنده اين رساله خود نقشی اساسی در انتقال و ارائه متن اصلی کتاب زيادات داشته و آنگاه شاگردان او که متن کتاب را خالی از باب امامت يافته اند، از او درخواست کرده اند بابی را بدان بيافزايد تا کتابی کامل فراهم آيد. اين شخص سيد ابو القاسم (منظور محتملا ابو القاسم الحسني، شاگرد ابو طالب الهاروني) که در سرتاسر نسخه به عنوان کسی است که مطالب ابو طالب هاروني را به صورت "تعليق" فراهم و تنظيم کرده نبايد باشد (برای هويت احتمالی اين ابو القاسم که خود از استادان حاکم جشمي بوده، نک: مقاله ژيماره درباره اصول الخمسة و نيز مقدمه تصحيح متن وسيله مادلونگ و همکارانش). در يکجا از متن همين مختصر از ابو الفضل بن شروين، متکلم و فقيه زيدی سخن می رود و به مطالب او استناد می شود که خود از معاصران همين ابو القاسم بوده که در صورت صحت چنين فرضی، چنين استنادی معقول نيست. وانگهی تعبير نويسنده مختصر در آغاز کتابش درباره متن اصلی زيادات الشرح به گونه ای است که نشان می دهد که او نقشی در تنظيم مطالب آن کتاب نداشته، در حالی که ابو القاسم حسني، کما اينکه از سرتاسر متن کتاب زيادات پيداست نه تنها نقش کسی را دارد که مطالب هاروني را "تعليق" کرده و تنظيم نموده، بلکه خود در تحرير قسمتهايی از آن و ارائه متن نهايی سهم مهم داشته است؛ گو اينکه او نيز حتی کسی نيست که متن کنونی زيادات الشرح را به صورت کاملا نهايی در اين نسخه عرضه کرده است؛ بلکه در سرتاسر نسخه زيادات الشرح، از ابو القاسم به صورت شخصی درگذشته سخن می رود و در حقيقت دانشمندی ديگر است که مطالب او را در نسخه نهايی عرضه می کند. اين شخص می تواند کاتب نسخه فرض شود که همه جا آنگاه که می خواهد نام ابو القاسم را بياورد، تعبيری متناسب با طلب مغفرت برای او ذکر می کند؛ اما به نظر می رسد که کاتب در اين مسئله نقشی ندارد و عصر او متأخرتر از اين دوره است؛ بدين ترتيب که محتملا کسی از شاگردان ابو القاسم است که در سرتاسر نسخه ما از او مطالب ابو طالب هاروني را نقل می کند و تنظيم نهايی متن مديون اوست. اگر چنين باشد بايد اين را هم اضافه کرد که نويسنده رساله امامت حتی نمی تواند اين شخص اخير باشد؛ چرا که عبارت آغازين رساله امامت که پيشتر نقل کرديم نشان می دهد که نويسنده رساله امامت سهمی در تدوين و تنظيم نهايی متن کتاب زيادات نداشته؛ اين در حالی است که محتملا شاگرد ابو القاسم حسني ياد شده سهمی فراتر از نقل مطالب او در اين کتاب داشته است. به نظر می رسد که نويسنده رساله امامت کسی است که متن را دست کم با يک واسطه از ابو القاسم الحسني دريافت کرده بوده و به آن شاگردان پيشگفته منتقل کرده است. حال بايد ديد اين شخص کيست؟ از آنجا که در متن نسخه رساله المختصر في الامامة، يک بار از ابو الحسين بصري (نک: برگ 205 الف) و باری ديگر از ابو الفضل العباس بن شروين سخن رفته (نک: برگ 213 الف) و در مورد دومی به نوشته های او استناد شده، بنابراين بايد گفت که نويسنده اين رساله بايد کسی باشد متأخرتر از اين دو تن که می دانيم هر دو از شاگردان قاضي عبدالجبار بوده اند. از ديگر سو، استناد به ابو الحسين بصري و يا نقل عقيده ای از او در ميان بهشميان تا مدتها معمول نبوده و يا دست کم اگر از او نيز بهره ای می برده اند، تصريح به نامش نمی کرده اند (نمونه ابو القاسم بُستي در کتاب البحث عن أدلة التکفير والتفسيق؛ نک: مقدمه محققان بر اين کتاب). حتی حاکم جشمي گرچه در کتاب شرح العيون نام او را در ميان شاگردان قاضي عبدالجبار و البته با انتقاد از وی می آورد، اما در آثارش عنايتی به آرای او ندارد. بدين ترتيب به نظر می رسد که رساله امامت متعلق به پس از نسل حاکم جشمي باشد. شايد بتوان گفت که اين رساله از سوی زيد بن الحسن بن علي البيهقي البروقني (نسل پس از حاکم جشمي) تدوين شده است. می دانيم که او سهمی قابل توجه در انتقال پاره ای از کتابهای زيديان و معتزليان ايران به يمن در سال 541 ق و آموزش و تدريس متون زيدی در يمن (صعده) داشته است. بنابراين دور نيست که او کتاب زيادات را با خود همراه برده بوده و در ضمن انتقال و شايد املای کتاب، فصلی هم درباره امامت به درخواست شاگردان در آنجا بدان افزوده باشد. همچنين ظاهرا او شخصا در انتقال برخی آثار ابو طالب هاروني به يمن نقش داشته و به هر حال می دانيم که از سنت زيدی / معتزلی ابو طالب هاروني و شاگردان او بهره مند بوده است. از ديگر سو نکته ای ديگر هم هست که می تواند در اين مسئله مؤيد باشد و آن اينکه در اين رساله که بنابر گفته خود نويسنده در آغاز آن از کتابهای امامان گردآمده بوده است، نويسنده به وضوح تحت تأثير کتاب المحيط في الامامة، تأليف ابو الحسن علي بن الحسين بن محمد شاه (سياه؟) سربيجان بوده و گاه عينا مطالب او را تکرار می کند (برای کتاب المحيط، نک: مقاله من با عنوان زيديه و منابع مکتوب اماميه در مجله علوم حديث قم). می دانيم که علي بن زيد البيهقي خود از شاگردان صاحب المحيط بوده و به ويژه می دانيم که نسخه المحيط در يمن از طريق روايت بيهقي و شايد شخصا وسيله او منتقل شده بوده است. بنابراين شايد بتوان گفت که رساله مختصر در امامت تأليف البيهقي البروقني است و محتملا تأليف شده در يمن در حدود سال 541 يا 542 ق. شايد تصور شود که به دليل شباهت برخی مطالب اين رساله با آنچه در کتاب المحيط است، می توان گفت که اين رساله تأليف خود نويسنده المحيط است، اما با توجه به اينکه نويسنده ما در آغاز رساله تصريح می کند که مطالب رساله اش را از نوشته های امامان نقل می کند، بسيار بعيد است که اين رساله از نويسنده المحيط باشد که خود يکی از مهمترين و بزرگترين کتابها را در زمينه امامت از نقطه نظر زيدی نگاشته است.
از ديگر سو به دليل سهم قاضي جعفر ابن عبدالسلام در انتقال کتابهای زيدی و از جمله به طور مشخص آثار هارونی شايد او را بتوان نويسنده اين کتاب در يمن دانست. سومين احتمال اين است که رساله امامت تأليف حسام الدين حسن بن محمد بن أبي بکر الرصاص، متکلم و دانشمند برجسته زيدی معتزلی يمن و شاگرد قاضي جعفر باشد. اين احتمال را از اين جهت می توان مطرح کرد که در اين رساله کما اينکه گفتيم به نوشته ای از ابو الفضل العباس بن شروين استناد شده و او را "الشيخ الزاهد" خوانده است (برگ 213 الف:"وقد احتج بهذا الفصل الشيخ الزاهد أبوالفضل رحمه الله") ؛ درست تعبيری که مکرراً، الرصّاص در التبيان خود که گزارش گونه ای است از ياقوتة الإيمان ابن شروين از وی به دست داده است. می دانيم که استناد به نوشته های ابن شروين در ميان زيديان چندان معمول نبوده و به ويژه در يمن، او را از طريق کتاب الرصاص و شرح او می شناخته اند. پس شايد بتوان همين استناد به نوشته ای از ابو الفضل العباس بن شروين را قرينه ای دانست بر اينکه رساله المختصر في الإمامة تأليفی است از حسام الدين الرصاص. البته آنچه گفته شد تنها در حد احتمالات است و هنوز ما نمی توانيم به قطع درباره نويسنده اين رساله سخنی ابراز داريم.
حال مناسب است به تحليل مطالب رساله بپردازيم:
همانطور که اشاره کرديم اين رساله تحت تأثير کتاب المحيط است و طبعا از همين طريق از کتاب الدعامة هاروني و شيوه کلامی معتزلی آن متأثر است. بنابراين يکی از اهداف رساله نقد پاره ای از استنادات معتزليان در مسائل امامت و نيز نقد کلامی مواضع اماميه در زمينه هايی چون نص جلي، عصمت، معجزات امام و لطف بودن امام در مقام عقليات و نه تنها در مقام شرعيات است (نک: 205 ب، 207 الف و ب،208 ب و بعد، 210 الف و ب، 214الف و ب). در اين رساله نويسنده به پاره ای از مطالب قاضي عبدالجبار، محتملا بر اساس کتاب المغني او (بخش امامت)، پاسخ می دهد (نک: 206 الف، 208 الف، 210 الف). در جايی که به عقايد اماميه درباره امامت انتقاد می کند، نويسنده ما از الشريف المرتضی نقل می کند و مطلب او را مورد رد قرار می دهد (نک: برگ 208 ب).
در يکجا می نويسد که درباره نص امامی بر امامی بعد، عقايد متفاوت است؛ برخی آن را کافی می دانند و برخی ناکافی و بعد می نويسد که ابو طالب هاروني در اين مسئله قائل به توقف بوده است (نک: 207 ب)؛ اين در حالی است که در الدعامة، ابو طالب هاروني تصريح کرده است که علاوه بر نص، وجود دعوت امام به عنوان شرط تحقق امامت ضروری است (نک: الدعامة، به نام الزيديه و منسوب به صاحب بن عباد، به کوشش ناجي حسن، بيروت، 1986م، ص 217). جالب اين است که در جای ديگری از همين رساله، نويسنده ما عينا عقيده ابو طالب و نص گفتار او را در اين باره (البته بدون نام بردن از الدعامة) نقل می کند و اين بار بر خلاف آنچه قبلا از او نقل کرده بود را ارائه می دهد (نک: 210 الف). کما اينکه گفتيم اين رساله تقريبا خلاصه گونه ای است از کتاب المحيط ابو الحسن علي بن الحسين بن محمد شاه سربيجان و حتی نقل قولها هم کم و بيش همه تحت تأثير آن کتاب است (نک: مقاله ای تفصيلی که درباره کتاب المحيط نگاشته ايم و در آن اين مقايسه صورت گرفته است).
از ديگر سو به دليل سهم قاضي جعفر ابن عبدالسلام در انتقال کتابهای زيدی و از جمله به طور مشخص آثار هارونی شايد او را بتوان نويسنده اين کتاب در يمن دانست. سومين احتمال اين است که رساله امامت تأليف حسام الدين حسن بن محمد بن أبي بکر الرصاص، متکلم و دانشمند برجسته زيدی معتزلی يمن و شاگرد قاضي جعفر باشد. اين احتمال را از اين جهت می توان مطرح کرد که در اين رساله کما اينکه گفتيم به نوشته ای از ابو الفضل العباس بن شروين استناد شده و او را "الشيخ الزاهد" خوانده است (برگ 213 الف:"وقد احتج بهذا الفصل الشيخ الزاهد أبوالفضل رحمه الله") ؛ درست تعبيری که مکرراً، الرصّاص در التبيان خود که گزارش گونه ای است از ياقوتة الإيمان ابن شروين از وی به دست داده است. می دانيم که استناد به نوشته های ابن شروين در ميان زيديان چندان معمول نبوده و به ويژه در يمن، او را از طريق کتاب الرصاص و شرح او می شناخته اند. پس شايد بتوان همين استناد به نوشته ای از ابو الفضل العباس بن شروين را قرينه ای دانست بر اينکه رساله المختصر في الإمامة تأليفی است از حسام الدين الرصاص. البته آنچه گفته شد تنها در حد احتمالات است و هنوز ما نمی توانيم به قطع درباره نويسنده اين رساله سخنی ابراز داريم.
حال مناسب است به تحليل مطالب رساله بپردازيم:
همانطور که اشاره کرديم اين رساله تحت تأثير کتاب المحيط است و طبعا از همين طريق از کتاب الدعامة هاروني و شيوه کلامی معتزلی آن متأثر است. بنابراين يکی از اهداف رساله نقد پاره ای از استنادات معتزليان در مسائل امامت و نيز نقد کلامی مواضع اماميه در زمينه هايی چون نص جلي، عصمت، معجزات امام و لطف بودن امام در مقام عقليات و نه تنها در مقام شرعيات است (نک: 205 ب، 207 الف و ب،208 ب و بعد، 210 الف و ب، 214الف و ب). در اين رساله نويسنده به پاره ای از مطالب قاضي عبدالجبار، محتملا بر اساس کتاب المغني او (بخش امامت)، پاسخ می دهد (نک: 206 الف، 208 الف، 210 الف). در جايی که به عقايد اماميه درباره امامت انتقاد می کند، نويسنده ما از الشريف المرتضی نقل می کند و مطلب او را مورد رد قرار می دهد (نک: برگ 208 ب).
در يکجا می نويسد که درباره نص امامی بر امامی بعد، عقايد متفاوت است؛ برخی آن را کافی می دانند و برخی ناکافی و بعد می نويسد که ابو طالب هاروني در اين مسئله قائل به توقف بوده است (نک: 207 ب)؛ اين در حالی است که در الدعامة، ابو طالب هاروني تصريح کرده است که علاوه بر نص، وجود دعوت امام به عنوان شرط تحقق امامت ضروری است (نک: الدعامة، به نام الزيديه و منسوب به صاحب بن عباد، به کوشش ناجي حسن، بيروت، 1986م، ص 217). جالب اين است که در جای ديگری از همين رساله، نويسنده ما عينا عقيده ابو طالب و نص گفتار او را در اين باره (البته بدون نام بردن از الدعامة) نقل می کند و اين بار بر خلاف آنچه قبلا از او نقل کرده بود را ارائه می دهد (نک: 210 الف). کما اينکه گفتيم اين رساله تقريبا خلاصه گونه ای است از کتاب المحيط ابو الحسن علي بن الحسين بن محمد شاه سربيجان و حتی نقل قولها هم کم و بيش همه تحت تأثير آن کتاب است (نک: مقاله ای تفصيلی که درباره کتاب المحيط نگاشته ايم و در آن اين مقايسه صورت گرفته است).
پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۰۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .