در مطالعاتی که از سوی نويسنده اين سطور درباره مطرفيه منتشر شده و يا در دست تأليف و يا انتشار است، درباره ريشه های تاريخی و نظام انديشه مطرفيان، به عنوان گروهی از زيديان معتزلی مشرب در يمن در سده های پنجم تا هفتم قمری سخن گفته ايم. در اين مقالات و نوشته ها به شماری از کتابهايی که از سوی مخالفان مطرفيه، و در حقيقت از سوی زيديان معتزلی مشرب هوادار مکتب بهشمي در يمن در همين دوره نگاشته شده است، اشاره کرده ايم. اين رديه ها عمدتا از سوی نهاد مرکزی امامت زيدی و بيشتر از سوی امام زيدی المنصور بالله عبدالله بن حمزة نوشته شده بوده و يا دست کم سازماندهی و حمايت می شده است. پس از او نيز چند تن ديگر و به ويژه دانشمندی زيدی به نام حسام الدين عبدالله بن زيد العنسي در سده هفتم قمری تعدادی رساله و کتاب در نقد و طعن مطرفيه تدوين کرده است که بيشتر آنها همينک در اختيار است و انشاء الله در نوشته ای ديگر به آنها خواهيم پرداخت. تعداد زيادی از اين دست رديه ها همينک در اختيار است و برخی از آنها نيز منتشر شده است. ما در سلسله مقالات مربوط به "معتزله در يمن"، که انشاء الله پس از اين بخشهايی از آنها در اين سايت منتشر خواهند شد (بر اساس کتاب نويسنده اين سطور با همين عنوان)، برخی از اين رديه ها را معرفی و مورد تحليل قرار می دهيم. از ميان رديه هايی که بر عليه مطرفيان نوشته شده است، رديه ای است از دانشمندی زيدی و ناشناخته از سده هفتم قمری به نام ابو عبدالله حُمَيدان بن يحيی القاسمي که اخيرا مجموعه ای از رسائل و نوشته های او در ضمن کتابی تحت عنوان مجموع السيد حميدان در يمن منتشر شده است (به کوشش احمد احسن علي الحمزي و هادي حسن هادي الحمزي، صعده، مرکز أهل البيت للدراسات الاسلامية، 1424 ق/ 2003 م). از اين مجموعه نسخه های زيادی در اختيار است و من خود در کتابخانه های مختلف يمن نسخه های زيادی از اين مجموعه ديده ام. اين امر خود نشان از تداول اين کتاب در ميان زيديان يمن دارد. با اين وصف درباره نويسنده اين کتاب اطلاعات بسيار اندکی در اختيار است. می دانيم که او از نسل منصور بالله العياني، امام زيدی نامدار بوده و خود از معاصران امام زيدی المهدي احمد بن الحسين بوده است. ما از پايگاه علمی و جزييات تحصيل و دانش او اطلاعی نداريم؛ اما از کتابش پيداست که کاملا با ميراث زيديان آشنا بوده و نيز اطلاع نسبتا خوبی از علم کلام و مباحث فلسفی و عقايد فيلسوفان و فرق اسلامی مختلف داشته است (برای او نک: منابعی همچون مطلع البدور و طبقات الزيدية الکبری و نيز الروض الأغن، 1/184؛ التحف شرح الزلف، ص 112؛ تاريخ اليمن الفکري في العصر العباسي، 3/306؛ اعلام المؤلفين الزيدية، شماره 409. در اين منابع اطلاع زيادی درباره او ديده نمی شود). در مجموعه ای که از او با عنوان مجموع سيد حميدان در سنت زيدی شناخته می شود، تعدادی رساله درباره مسائل کلامی موجود است که يکی از آنها فصلی است از کتاب او درباره مطرفيه با عنوان کتاب التطريف. از اين کتاب ظاهرا چيزی باقی نمانده جز همين فصل که در واقع فصل هفتم و واپسين کتابش بوده است. کما اينکه گفتيم وی از مخالفان مطرفيان بوده است؛ اما اين امر بدين معنی نيست که او از عقايد معتزله و يا بهشميان حمايت می کرده؛ کاری که بيشتر زيديان معاصرش بر آن بوده اند. ما در نوشته ای که پيشتر در همين سايت منتشر شد، اشاره کرديم که زيديان يمن از دوران امام المتوکل احمد بن سليمان و به ويژه به دليل تقابل با افکار مطرفيان، رو به مذهب کلامی معتزله آوردند و به ويژه سيستم کلامی بهشميان را پذيرا شدند. از آن پس زيديه نمايندگان تفکر کلامی معتزله به شمار می آمدند. گرچه اين تحول خود به تدريج صورت پذيرفت و شکلهای مختلفی در پذيرش تفکرات مختلف کلامی معتزليان به خود گرفت (در آغاز بر اساس مکتب بهشمی و به تدريج ورود و پذيرش مکتب کلامی ابو الحسين بصری و محمود الملاحمي)؛ اما به هر حال مسلم است که حتی نهاد مرکزی امامت زيدی يمن از اين تحول دفاع می کرد. نمونه روشن آن تأليفاتی است که در حوزه امام المنصور بالله از سوی او و يا پيروانش نوشته و يا رونويسی شدند (نک: مقاله ما درباره مناسبات اعتقادی زيديان و معتزليان در همين سايت و نيز برخی ديگر از مقالات منتشره نويسنده اين سطور در کتاب ماه دين درباره مطرفيه). با اين وصف با وجود آنکه سيد حميدان از عقايد مطرفيه همچون منصور بالله انتقاد می کند و بر آن رديه می نويسد، اما با اين وجود او نظر زيديان معاصرش را در پذيرش سيستم کلامی معتزليان نمی پذيرد و از آن تن می زند. در حقيقت بخش اصلی آنچه از او در اين مجموع می شناسيم، رد عقايد معتزله و به ويژه شاخه بصری و بهشمي و ارائه اين نکته است که مذهب ائمه زيديه، مخالف با مذهب مطرفيان و معتزليان هم زمان بوده است. در اين ميان وی برای اثبات اين امر مکررا در اين مجموع رسائل از اقوال، کتابها و رسالات امامان شيعی و زيدی متقدم نقل قول می کند؛ امری که موجب شده کتاب او اهميت تاريخی هم داشته باشد و در جای خود برای استناد به نوشته های واقعی و يا منسوب امامان زيدی متقدم به کار آيد. وی علاوه، در قسمتهايی از رسائل موجود در اين مجموع، عقايد فلسفی فيلسوفان و نيز شماری از عقايد اشعريان و برخی ديگر از فرق کلامی و اعتقادی را مورد انتقاد قرار می دهد (از جمله در مباحث امامت، از عقايد اماميه انتقاد می کند). البته نقل از امامان متقدم برای تأييد عقايد کلامی امری است که در کتابهای کلامی زيديان يمن و حتی در دوره ای که مذهب کلامی معتزله به خوبی در ميان زيديه جا گرفته و تثبيت شده بود، ديده می شود؛ اما استناد حميدان به نوشته ها و اقوال امامان زيدی نه برای تأييد اين نکته است که امامان زيدی هم باوری مشابه معتزله داشته اند و يا اينکه عقايد معتزله مشابه عقايد امامان زيدی است؛ کاری که از سوی طرفداران گرايشات معتزلی انجام می شد؛ بلکه برای اين است که او می خواهد تعارض و تمايز دو نظام فکری امامت زيدی را با نظام انديشگی کلامی معتزليان نشان دهد. در زمانی که حميدان اين رسائل را می نگاشته است، کتابهای کلامی زيديان به خوبی تحت تأثير منظومه اعتقادی و سيستم کلامی معتزليان قرار داشته است؛ گو اينکه در نوع ادبيات پديد آمده در ذيل اين تحول، تمايزهايی ديده می شود؛ کما اينکه در مقاله پيشگفته توضيح داده ايم، در آغاز و تا مدتی پاره ای از نوشته های اعتقادی بر سبک و سياق نوشته های کلامی معتزليان نبود؛ اما تحت تأثير آن نوشته ها قرار داشت. بخشی ديگر صرفا به انگيزه رديه نويسی بر مطرفيان نوشته می شد و بنابراين کاملا از نظام کتابهای کلامی معتزلی تبعيت نمی کرد. نوشته هايی هم در همين دوره تدوين می شد که با وجود آنکه از نوشته های کلامی معتزليان و نظام بحثهای کلامی آنان و تدوين آثارشان تبعيت می کرد؛ اما گاه متذکر مباحثی می شدند که معمول کتابهای کلامی معتزليان نبود و بدين ترتيب گاهی در ترتيب بحثها با کتابهای کلامی معتزليان متفاوت بودند و گاهی نيز علاوه بر استدلالات کلامی به صورت گسترده ای به ادله نقلی و به ويژه نقل احاديث و يا نقل از کتابهای امامان پيشين و از جمله امامان قاسم رسي و الهادي الی الحق می پرداختند و از اينرو کتابهاشان گاه از شيوه معمول کتابهای کلامی معتزليان فاصله می گرفت؛ اما آنچه در همه اينها و به ويژه پس از دوران آموزشهای حسام الدين الرصاص و شاگردان و نسل او در ميان زيديه يمن مشهود بود، آن بود که زيديان سيستم کلامی معتزليان را پذيرا شده بودند و آن را تبعيت می کردند. اين تبعيت هم در مقام باورها بود (البته جز در بحث امامت و يا يکی دو مسئله کوچک ديگر) و هم در مقام تأثير در نحوه ارائه ادبيات کلامی و اعتقادی. آنچه در اين ميان وسيله سيد حميدان در مجموع رسالاتش پيشنهاد می شود، با همه اين نوشته ها متفاوت است که خود نيازمند توضيح و تبيين است. اينکه تا چه اندازه کتابهای او که در اين مجموع به وديعت نهاده شده، مورد تأييد زيديان معاصر و يا اخلاف او قرار گرفته چندان دانسته نيست. بی ترديد نوک تيز حمله او شماری از زيديان را نشانه می گرفته است که بيشتر از ديگران بر اين تحول فکری زيديان و پذيرش تمام عيار مکتب معتزلی پا می فشرده اند و يا علاوه بر آن به نوعی بازبينی انديشه های سنتی زيديان در مسائل امامت و يا در منابع اجتهاد دست می زده اند (نک: پس از اين)؛ اما مسئله مهم آن است که ببينيم که موضع امامت زيدی در قبال اين کتابها چه بوده است. اطلاع ما در اين باره چندان نيست؛ اما گفته شده که نسبت به مطالب اين کتاب جز در پاره ای بسيار محدود از عقايد مطرح در آن از سوی چند تن از امامان زيدی معاصر و يا پس از او ابراز اعتماد و تأييد رفته است (نک: مقدمه محقق که مطلبی در اين باره نقل می کند، ص 13؛ مجموعه ای از اين نقلها و وجود برخی از تحفظات و انتقادها نسبت به اين کتاب در طبقات الزيدية الکبری از ابراهيم بن القاسم الشهاري، در ذيل شرح حال حميدان نقل شده است). اما اينکه تا چه اندازه اين تأييدها جدی بايد تلقی شود، جای ترديد بسيار دارد. در طبقات الزيديه الکبری آمده است که برخی از زيديان نسبت به اين کتاب انتقاد داشته اند و آن را محصول گرايش ويژه نويسنده و نه عقايد امامان متقدم، چنانکه حميدان مدعی بوده است، می دانسته اند. طبعا اين انتقاد از سوی زيديانی مطرح می شده است که به وضوح عقايد مطرح در اين مجموعه رسالات را در تناقض با عقايد معتزلی امامانی چون المنصور بالله و يا شاخه مکتب حسن بن محمد الرصاص می دانسته اند (برای شاخه معتزلی الرصّاص، نک: کتاب من با عنوان معتزله يمن که پاره هايی از آن پس از اين در اين سايت انشاء الله منتشر خواهد شد و نيز چند نوشته ما درباره او و شاگردانش در همين سايت). آنچه مسلم است اين است که سيد حميدان در شمار سنت گرايان زيدی مذهب بوده و به سختی نسبت به آميختن اعتزال و تشيع حساسيت داشته است. او در مسائل مربوط به امامت و نيز مسائل مربوط به فقه و اجتهاد نيز جانب سنتگرايانه ای داشته و تعلق به سنت اجتهادی امامت زيدی را بر گشودگی بر مذاهب فقهی و منابع ديگر فقه اجتهادی ترجيح می داده است. در مسائل مربوط به امامت هم وی کاملا از جانب عقايد نص گرايانه و به تعبيری تشيع جارودی حمايت می کرده است. بنابراين سيد حميدان در روزگاری که مذهب زيدی در برابر هجوم انديشه ها و آثار و کتابهای معتزليان و زيديان معتزلی مشربی بوده که از طريق مذهب زيدی ری و خراسان راه يمن را يافته بودند، بر تداوم و تمسک بر سنت هادوي منسوب به مذهب امام الهادي الی الحق تأکيد می ورزيده و هر گونه انحرافی را چه در مسائل کلامی و چه در مسائل مربوط به امامت و نيز در مسائل فقهی و اصول فقه صحيح نمی دانسته است (نک: ص 84، 124 به بعد و نيز ص 181 به بعد). او در حقيقت معتقد است که مذهب اهل بيت و امامان زيدی به دلايل مختلف بر مذهب معتزلی ترجيح دارد و تنها اين مذهب است که شايسته تبعيت است (نک: ص 198 تا 208). او به ويژه برای تأييد نظر خود به نقل گزينشی از اقوال و آثار امامان زيدی متقدم از دو سرزمين يمن و شمال ايران می پردازد تا به طور مشخص رويکرد سنتگرايانه خود را در برابر زيديانی که تحت تأثير عقايد معتزله و زيديان معتزلی مشرب ری و خراسان و شمال ايران قرار گرفته بودند، مورد تأييد قرار دهد. اين امر به ويژه در مورد مسئله امامت حائز اهميت است؛ آنجا که رويکرد جارودی مسلکانه و تند خود را در برابر مخالفان تشيع و مخالفان تئوری "نص" بروز می دهد و بر نگاهی کاملا سلبی و مشابه تشيع "رافضی" نسبت به عصر صحابه و خلفا تأکيد می ورزد (نک: مثلا ص 191 تا 198؛ نيز نک: ص 209 تا 211). نوع انتقادهايی که او از هواداران آميختن تشيع و اعتزال ارائه داده است، ظاهرا گويای اين نکته است که مخاطب اصلی او شماری از زيديانی بوده اند که علاوه بر پذيرش مکتب کلامی معتزلی، به ويژه بر نوعی بازبينی عقايد سنتی زيديه در مسائل امامت و اجتهاد و حجيت اقوال امامان در مسائل فقهی تأکيد می کردند. در واقع اين گروه از گرايش سنتی جارودی در ميان زيديان يمن تا اندازه زيادی منحرف شده بودند. دلايل اين امر در اينجا نمی تواند مورد بررسی قرار گيرد؛ اما شواهد آن به خوبی از طريق منابع ديگر همين دوره در اختيار است. نويسنده ما در نقل از کتابها و اقوال امامان زيدی که به طور منظم در تمام اجزاء مجموع او ديده می شود، تنها بر آن نبوده است تا تمايز دو مذهب زيدی و معتزلی را نشان دهد، بلکه قصد او اين هم بوده است تا مخالفان را خلع سلاح کند و نشان دهد که نمی توان زيدی بود و ادعای تبعيت از امامان کرد و هم از مذهب معتزليان در مسائل مخالف کلامی تبعيت نمود. اين نقلها علاوه بر امامان اوليه تشيع مانند آنچه از حضرت امير و يا امام علي بن الحسين السجاد و امام جعفر بن محمد الصادق (ع) و نيز زيد بن علي نقل می کند، شامل نقل های منظم از امامان به حسب ادوار تاريخی آنان است که عموما مشتمل بر نقلهايی است از قاسم رسي، فرزندانش، الهادي الی الحق و فرزندانش و ناصر اطروش (و بعضا دو امام مؤيد و ناطق هاروني و گاهی ابو الفتح ديلمي، مانند ص 244) و المنصور العياني و فرزندش المهدي الحسين و نيز دو امام متأخرتر المتوکل احمد بن سليمان و المنصور بالله عبدالله بن حمزة. کما اينکه پس از اين خواهيم گفت سيد حميدان بيش از همه اهتمام به نقل از کتابهای المنصور بالله و آوردن تأئيديه از او برای مطالب خود و عمدتا در مسائل امامت دارد. در عوض استدلال او به آثار هارونی ها بسيار اندک است و اين به دليل آموزشهای روشن معتزلی آن دو برادر بوده است که جای ترديد کمتری برای نويسنده باقی می گذارده است؛ بنابراين او به ويژه در مسائل کلامی، ترجيح می دهد از امامان زيدی يمن در سنت پيش از ورود مکتب اعتزالی شاهد بياورد؛ و از همه مهمتر الهادي الي الحق و فرزندانش.
ما در اينجا درباره چند کتاب و رساله موجود در اين "مجموع"، مطالبی را در چارچوب هدف مقاله ابراز می داريم:
نخستين رساله، تنبيه الغافلين علی مغالط المتوهمين نام دارد که مشتمل بر مباحث کلامی معمول در نوشته های کلامی و البته با تفاوت در روش ارائه مطالب است. در اين رساله نويسنده به ويژه عقايد فلاسفه را در موضوعات مختلف مورد رد و ابطال قرار داده و همه جا نظر به اختلافات مطرفيان نيز داشته است. با اين وصف هدف اصلی نشان دادن تمايزهای زيديان با معتزليان است که به ويژه در رد پاره ای از عقايد معتزليان بهشمي بروز بيشتر دارد و نشان می دهد که او نه تنها با شيوه مطرفيان مخالف است، بلکه با رويکرد بهشمی همراهان زيدی مذهب مخترعی خود نيز مخالفت دارد؛ از جمله در مسئله شيئيت معدوم و يا عقيده به احوال که هر دو عقيده های بنيادی نزد بصريان بهشمی بوده است (نمونه، نک: ص 60، 64، 66، 72، نيز نک: ص 65 در مورد مسئله ذات که عقيده مورد قبول بهشميان را رد می کند). همينجا اين نکته را بيفزايم که مخالفت او با مکتب ابو هاشم به معنی هواداری او از مکاتب رقيب معتزلی مانند مکتب بغداد و يا مکتب ابو الحسين البصري نيست؛ بلکه او اساسا با کلام معتزلی و آميختن آن با مذهب اهل بيت مخالف است.
دومين رساله، التصريح بالمذهب الصحيح نام دارد. اين رساله اساسا در رد بر معتزله و عقايدشان تدوين شده است. در مقدمه رساله، وی به تندی از معتزله و اينکه عقايدی مشابه با فلاسفه و مخالف با مذهب اهل بيت ارائه کرده اند، انتقاد می کند و می نويسد که معتزليان دچار خود بزرگ بينی اند و کتابهای امامان اهل بيت را تحقير می کنند (ص 98 تا 100). اما نکته جالب اين است که اين انتقاد خطاب به معتزليان کهن و يا نقاط ديگر نيست؛ بلکه مخاطبان او در اين انتقاد، زيديانی بوده اند در يمن که او خود آنان را از نزديک می شناخته و آنان کسانی بوده اند که سخت شيفته کتابهای معتزليان قرار گرفته بوده و کتابهای امامان زيدی کهن را مورد اعتنا قرار نمی داده و آنها را به سادگی و عدم عمق در مطالب کلامی متهم می کرده اند؛ از بخشی از مطالب اين رساله بر می آيد که زيديانی که در اين رساله مورد انتقاد قرار گرفته اند و کسانی که به تعبير او ميان تشيع و اعتزال به نادرستی آميخته اند (ص 100)، از جمله اختلافات فکری ميان امامان زيدی را مورد انتقاد قرار می داده و آن را دستمايه تمسک به مذهب معتزله قرار می دادند (نک: ص 157 تا 167؛ نيز نک: پس از اين). آنان همچنين معتقد بوده اند که امامان به دليل اشتغال به امر جهاد فرصت نداشته اند همانند معتزليان به تدوين مسائل کلامی بپردازند و بنابراين همانند آنان ميراثی درخور درباره مسائل نظری (در اصول دين و اصول فقه) ندارند؛ بنابراين شايسته نيست از آنان در اين مسائل تقليد شود و بايد راه را در شيوه معتزليان يافت که مبتنی بر "نظر" و استدلال است (نک: ص 187 تا 191). اما در مقابل نويسنده ما در اين رساله، سخت می کوشد با ادله مختلف نشان دهد که هر گونه مخالفتی با عقيده امامت زيدی و تبعيت از ديگران، به منزله خروج از تشيع است و بنابراين سعی می کند هوادران گرايش آميختگی تشيع و اعتزال را بدين وسيله خلع سلاح کند و استدلال کند که تشيع با اعتزال قابل جمع نيست (نک: ص 208 به بعد). هدف نويسنده از اين رساله بنابراين همانطور که خودش در مقدمه می نويسد آن است که اختلافات و تمايزات ميان معتزليان و زيديان را در مهمترين مسائل نشان دهد. نخستين مسئله، مسئله امامت است که طبعا اختلاف ميان معتزليان و زيديان در آن کاملا روشن بوده است. اما قصد نويسنده ما به طور روشن در اين قسمت تنها اين نيست که مخالفت معتزله را با زيديان و شيعيان در امر امامت نشان دهد، بلکه مهمتر از آن قصد نويسنده اين است تا عقايدی را که زيديان معتزلی مشرب تحت تأثير معتزليان در زمينه امامت پيدا کرده بودند و از سنت زيدی در اين باره فاصله گرفته و رويکرد جارودی مذهبانه و رفض گرايانه نسبت به "مشايخ" (نک: ص 213) را کنار نهاده بودند، مورد انتقاد قرار دهد (نک: ص 208 تا 213). در قسمتهای بعدی رساله، نويسنده می کوشد اختلافات معتزليان و امامان اهل بيت را در مسائل کلامی ديگر مانند آنچه به خدا و صفاتش باز می گردد نشان دهد. در تمام اين بخشها او عقايد معتزله و به ويژه مميزات مکتب بصری و بهشمی و به طور خاص و مکرر در مکرر عقيده به نظريه بهشمي"احوال" و شيئيت معدوم را مورد انتقاد قرار می دهد (نک: ص 218 به بعد). در بخش مربوط به جوهر، عقيده معتزليان را درباره جزء لا يتجزء رد می کند و اصولا با نظام کلامی معتزليان درباره حقيقت جوهر و جسم هم عقيده نيست (نک: ص 248 به بعد). در بخشهای ديگر تا پايان کتاب همين شيوه در رد عقايد کلامی معتزليان و اصول نظری آنان ادامه دارد و حتی بخشی را به رد بر مباحث "نظر" از ديدگاه معتزليان می پردازد (نک: ص 255 به بعد). طبيعی است که اگر بخشهای مربوط به امامت و يا اجتهاد در اين مجموعه رسائل مورد حمايت برخی از امامان معاصر و يا اسلاف زيدی او قرار می گرفته است، بخشهايی که او صراحتا نظام کلامی معتزليان درباره خدا و صفات و نيز مباحث طبيعی را مورد انتقاد و ابطال قرار می داده نمی توانسته از سوی امامان زيدی که خود آثاری در همين موضوعات هم عقيده با معتزليان داشته اند، مورد تأييد قرار گيرد. از آنچه او در اين بخش از رساله اش و نيز در ديگر کتابهای اين مجموعه ارائه می دهد، کاملا پيداست که با اختلافات مکاتب معتزلی آشناست، گو اينکه نحوه بيان او در بسياری موارد فنی نيست و اين امر نشان می دهد که گاه به تمايزها و پيچيدگيهای کلامی معتزليان واقف نبوده است. در پايان رساله هم وی اين ادعای معتزله را که خود را اهل العدل و التوحيد می خوانند به چالش می کشد (ص 278-279).
رساله بعدی، رساله ای است با عنوان المسائل الباحثة عن معاني الأقوال الحادثة، که رساله ای است مشتمل بر ارائه تعدادی مسئله در موضوعات کلامی که در طی آن عقايد معتزله و به ويژه بهشميان را رد می کند، خاصه در موضوع ذات و ثبوت و احوال و شيئيت معدوم.
کتاب بعدی با عنوان المنتزع الأول من أقوال الأئمة است که پاره نخست مجموعه ای است در دو بخش که در آن اقوال امامان زيدی به عنوان شاهدی در رد عقايد فرق ديگر و به ويژه معتزليان گرد هم آمده اند. نويسنده می نويسد از آنجا که اجماع امامان اهل بيت حجت است و مخالفت آن بر کسی جائز نيست، در اين کتاب اقوال آنان را در مسائل اختلافی ميان امت نقل می کند، تا همگان در اين نوع مسائل تنها از ايشان تبعيت کنند. بخش اول تنها به مسائل امامت اختصاص يافته است. در اين قسمت به ترتيب تاريخی، نويسنده مطالبی را از امامان زيدی و از آغاز يعنی از حضرت امير (ع) به بعد نقل می کند تا به المنصور بالله عبدالله بن حمزة می رسد؛ وی در اين نقلها بر تشيع زيدی جارودی و با تمايل به انکار شديد و انتقاد از عمل و رفتار صحابه و مشايخ در امر امامت تأکيد می کند (نک: به ويژه ص 319 تا 320). در اين رساله گرچه نه به صورت مستقيم، عمدتا گرايش معتزليان و يا زيديان معتزلی مشرب در امر امامت مورد انتقاد قرار گرفته است. نقلهايی که سيد حميدان از کتابهای امامان زيدی پيشين می کند، بعضا به دليل از ميان رفتن آن نوشته ها حائز اهميت تاريخی بسيار است.
رساله بعدی که المنتزع الثاني من أقوال الأئمة نام گرفته است، بر ترتيب همان پاره نخستين است، اما در اينجا مباحث به موضوعات اصلی علم کلام اختصاص يافته است؛ يعنی در مباحث ذوات و صفات. در اين بخش بر خلاف قسمت قبلی، وی جز نقل محدود و غير مستقيمی از المنصور بالله (نک: ص 343)، مطلبی به نقل از او و يا المتوکل احمد بن سليمان در تأييد عقايد خود و رد عقيده معتزله ارائه نمی دهد؛ دليل اين امر آن است که وی به خوبی می دانسته است که اين دو امام صراحتا باورهای کلامی معتزله را در آثارشان پذيرا شده بودند.
رساله بعدی با عنوان تذکرة تشتمل علی أربعة مسائل است. اين رساله هم در موضوع صفات است و مضامين قبلی را کم و بيش تکرار می کند.
رساله بعدی اين مجموعه، فصل هفتم کتاب تعريف التطريف حميدان است. در اين رساله مفصلا سيد حميدان عقايد مطرفيان در موضوع "احاله" که از مبانی اعتقادی آنان در فلسفه طبيعی است و نتايج آن بحث در عقايد دينی مطرفيان را رد می کند. اين رديه ها بيشتر صبغه قرآنی و نقلی دارد تا استدلالات کلامی. وی از جمله به اقوال امامان گذشته زيدی و از جمله الهادي الی الحق برای رد و انکار عقايد مطرفيان استناد می کند؛ خاصه که مطرفيان نيز در آثارشان خود به اقوال اين امام در رد عقايد مخترعه استناد می کرده اند.
کتاب بعدی در اين مجموعه، کتابی است با عنوان تنبيه أولی الألباب علی تنزيه ورثة الکتاب. اين کتاب به مسئله اختلافات موجود ميان امامان زيدی و دلائل وجود و حل اين اختلافات می پردازد؛ موضوعی حساس برای زيديان. تأليف چنين رساله ای از سوی حميدان نشان از آن می دهد که در سده هفتم قمری ميان زيديه يمن موضوع اختلافات فقهی ميان امامان زيدی ديگر بار در ميان زيديان بحث انگيز شده بوده است. محتملا نزاعهای امام المنصور بالله با مطرفيان و رفتار خشونت آميز او در مقابله و حذف مخالفان خود و استنادات فقهی او در اين زمينه سبب ساز اختلافاتی ميان زيديان درباره دلائل وجود اختلاف ميان فتاوی امامان زيدی در اين دوره زمانی شده بوده است (نک: ص 384 و 388). در حقيقت اين رساله به مثابه رساله ای در اصول فقه است. از اين نقطه نظر که اين رساله وجود اختلافات فقهی ميان امامان را محل بحث قرار می دهد، با توجه به تاريخچه اين بحث در ميان زيديان از دوران اختلاف ميان ناصر اطروش و الهادي الی الحق و بعد از آن اختلاف ميان قاسميان و ناصريان و وجود اجتهادات فقهی امامانی همانند امام المؤيد بالله الهاروني، رساله بسيار حائز اهميت است؛ خاصه که يک زمان خود همين زيديان، اماميه را به دليل اختلاف احاديث امامانشان محل طعن و انتقاد قرار می دادند (نک: کتاب من با عنوان مناسبات زيديه و اماميه و نيز مقدمه کتاب تهذيب الأحکام شيخ طوسي و کتاب ابن قبه در تحقيق ممتاز استاد دکتر حسين مدرسی). از جمله نکات جالب در اين رساله، انتقاداتی نسبت به "تخريجات" ی است که از سوی امامان متأخرتر مانند امام مؤيد بالله و يا فقيهانی مانند علي بن بلال الآملي زيدی بر اساس اقوال امام هادي الی الحق استوار و ارائه می شده است (نک: ص 404 -405). وی به طور کلی در اين رساله نسبت به مشی فقهی مؤيد بالله هاروني انتقاد دارد (نک: ص 399 تا 405؛ نيز مقايسه کنيد با: ص 320). در پايان اين رساله، وی به انتقاد از چهار دسته از شيعيان می پردازد؛ اماميه و باطنيه که طبعا دليل آن روشن است؛ گروه سوم مطرفيان که آن هم کاملا روشن است. اما جالب است که به عنوان گروه چهارم شيعيانی را نام می برد که ميان تشيع با اعتزال جمع کرده اند (نک: ص 409). در حقيقت مخاطبان رساله او درباره اختلاف امامان، همين گروه اخيرند که به دليل تمايلات اعتزالی، منظر متفاوتی نسبت به علوم اهل بيت و امامان زيدی و جايگاه اجتهاد در فقه داشته اند و نوع نگاهشان نسبت به فقه و اجتهادات منسوب به امامان با آنچه سيد حميدان از آن به عنوان شيوه زيديان راستين ياد می کند متفاوت بوده است؛ جالب اينکه در اين ميان اشاره می کند به اين موضوع که اين گروه امامت را از امور اجتهادی می دانند و اجماع عترت را حجت نمی پندارند و حتی اجتهادات خود را بر مذهب امامان ترجيح می دهند (ص 410). آنچه او در اينجا و به طور کلی در اين رساله مد نظر دارد، چنانکه پيشتر هم گفتيم اشاره به تحولی است در ميان زيديه سده هفتم قمری به بعد که البته ريشه های آن کهنتر از آن بوده و متأثر از آميختگی انديشه های معتزله با زيديه بوده است (شرح اين مطلب را در جای ديگری نوشته ام که شايد در اين سايت هم قرار گيرد).
رساله بعدی که پيشتر هم وسيله رضوان السيد در بيروت منتشر شده بود (همراه کتاب سيرة الأميرين الجليلين)، رساله ای است با عنوان بيان الإشکال فيما حکي عن المهدي من الأقوال که رديه ای است بر حسينيه، يعنی هواداران المهدي الحسين بن المنصور القاسم بن علي العياني که ادعای مهدويت او را داشته اند و از خود او هم رسالات و اقوالی نقل شده که مخالف با مشی ساير زيديان بوده و گاه در آن رسالات، ادعاهايی نسبت به خود ابراز می شده است (برای آنان، نک: مطالعات مادلونگ و رضوان السيد. در زبان فارسی نوشته آقای سيد علي موسوی نژاد که در مجله هفت آسمان منتشر شده قابل استفاده است). از آنجا که اين رساله با بحث ما در اين مقاله مرتبط نيست، از بحث درباره محتوای آن در اينجا خود داری می کنيم.
رساله بعدی رساله ای است با نام حکاية الأقوال العاصمة من الإعتزال. اين رساله مجموعه ای است از اقوال امام المنصور بالله عبدالله بن حمزة بر اساس کتابهای او که نويسنده به آنها برای رد معتزله استناد می کند؛ اما نکته جالب اين است که وی به اين دليل به کتابهای المنصور استناد می کند تا به واسطه نقل آن اقوال و آراء، زيديانی که شيوه معتزليان را پذيرا شده بودند و خود را منتسب به المنصور بالله می کرده اند، مورد انتقاد قرار دهد (نک: ص 433 تا 434). در حقيقت اين رساله برای خلع سلاح زيديان معتزلی مشرب معاصر نويسنده نوشته شده است. طبعا به دليل سهم المنصور بالله در ترويج انديشه ها و آثار معتزله در يمن، دلايل تأليف اين رساله از سوی سيد حميدان روشن می شود. در حقيقت او قصد دارد نشان دهد بر خلاف تصويری که از المنصور بالله وجود دارد، او مخالف معتزليان بوده است. پس بنابراين، اين رساله در پيش زمينه چالش ميان دو گروه از هواداران المنصور بالله قابل فهم است و ساختاری جدلی دارد. با توجه به آنچه گذشت اين رساله در رد مستقيم عقايد معتزليان نوشته نشده، بلکه رديه ای است بر زيديانی که مشرب معتزلی را پذيرفته بودند و به اين دليل نوع رويکرد آنان در مسائل دينی تغيير کرده بوده است. به همين دليل است که کل اين رساله مشتمل بر بحث درباره دلايل امامت اهل بيت و حجيت اقوال آنان و نيز رد نگرش زيديانی است که امامت را از امور اجتهادی فرض می کرده اند و يا نسبت به تبعيت فقهی از امامان اهل بيت منظری متفاوت داشته اند. همچنين نگرش آنان نسبت به صحابه و منزلت "مشايخ" و احکام آنان به نظر سيد حميدان برخاسته از گرايش معتزلی آنان است و نويسنده در اين رساله می خواهد از طريق استناد به کتابهای المنصور بالله نشان دهد که شيوه اين زيديان معتزلی مشرب خطا بوده است؛ زيديانی که اتوريته منصور بالله را به دليل پذيرش افکار معتزلی طبعا می پذيرفته اند. در حقيقت بايد گفت علت اصلی مخالفت سيد حميدان با زيديان معتزلی مشرب نيز همين گرايشات مذهبی آنان در مسئله امامت و نيز مبحث جايگاه امامان از نقطه نظر حجيت فقهی شان بوده است و الا شايد مسائل کلامی محض چندان در اين نزاع اهميتی نداشته است. به کلام ديگر بنياد اصلی انتقاد او از معتزليان به دليل منظری بوده است که زيديان معتزلی مشرب نسبت به امامت پيدا کرده بودند؛ منظری که از ديدگاه سيد حميدان انحرافی از اصول اوليه تشيع زيدی بوده است.
رساله بعدی، رساله کوتاهی است به نام جواب المسائل الشتوية والشبه الحشوية که در پاسخ يکی از زيديان معتزلی مشرب که بر سيد حميدان به دليل گرايش ضد معتزلی او انتقاد داشته، نوشته شده است. اين رساله از نقطه نظر تاريخی با اهميت است، چرا که اختلافات درون زيدی را در اين دوران در مورد مسائل مربوط به امامت و مبانی حجيت فقهی و دينی و منظری که نسبت به امامت در ميان آنان وجود داشته نشان می دهد. در حقيقت در اين رساله سيد حميدان به گرايشی در ميان زيديه می پردازد و بر آنان انتقاد می کند که کما اينکه پيشتر اشاره کرديم منظر متفاوتی نسبت به امامت داشته اند؛ منظری که سيد حميدان آن را متأثر از معتزله و تفکر اعتزالی آنان و ناشی از آميختگی ميان انديشه زيدی با معتزلی می داند؛ مشربی معتزلی منشانه که به نظر سيد حميدان مخالف مشرب الهادي الی الحق، بنيانگذار دولت زيدی يمن بوده است (نک: ص 497).
در دنباله، در ميان چند صفحه ديگر و پايانی از متن مجموع که شامل مجموعه ای از اشعار سيد حميدان هم در نقد معتزله می شود، متن سؤال و جوابی هم درج شده که مضمون آن تأکيد بر آنچه پيش از آن گفته شده است می باشد و درباره رد توليت خلفای متقدم بر حضرت امير و تأکيد بر جنبه جارودی تفکر سيد حميدان است.
آنچه در اين مقاله گفته شد نشان می دهد که بر خلاف دو جريان زيدی مطرفی و نيز زيديان معتزلی مشرب در سده هفتم، گرايشی ديگری هم در ميان زيديان يمن حضور داشته که معتقد به جريان سومی بوده اند؛ جريانی که بازگشت به تشيع زيدی اصيل را بدون شوائب معتزلی گری دنبال می کرده و معتقد به تداوم سنت هادوی در عقايد بوده است. اين گرايش همچنين در مسائل تشيع و تبعيت از امامان زيدی و مخالفت با مخالفان تشيع و مسئله صحابه، گرايشی بسيار سنتگرا بوده است. بی ترديد آنچه سيد حميدان در اين کتابها و رسالات ارائه کرده، تنها نماينده افکار او نيست؛ بلکه او نماينده گرايشی در ميان زيديان سده هفتم قمری در يمن بوده است. آنچه مسلم است تحولاتی که در سده هشتم و پس از آن تا چند سده در ميان زيديه يمن ايجاد شد، متأثر از فضای فکری دوران سيد حميدان است و بنابراين مطالعه در ابعاد انديشه او می تواند ما را برای فهم بهتر انديشه های زيدی دورانهای بعد ياری کند.
ما در اينجا درباره چند کتاب و رساله موجود در اين "مجموع"، مطالبی را در چارچوب هدف مقاله ابراز می داريم:
نخستين رساله، تنبيه الغافلين علی مغالط المتوهمين نام دارد که مشتمل بر مباحث کلامی معمول در نوشته های کلامی و البته با تفاوت در روش ارائه مطالب است. در اين رساله نويسنده به ويژه عقايد فلاسفه را در موضوعات مختلف مورد رد و ابطال قرار داده و همه جا نظر به اختلافات مطرفيان نيز داشته است. با اين وصف هدف اصلی نشان دادن تمايزهای زيديان با معتزليان است که به ويژه در رد پاره ای از عقايد معتزليان بهشمي بروز بيشتر دارد و نشان می دهد که او نه تنها با شيوه مطرفيان مخالف است، بلکه با رويکرد بهشمی همراهان زيدی مذهب مخترعی خود نيز مخالفت دارد؛ از جمله در مسئله شيئيت معدوم و يا عقيده به احوال که هر دو عقيده های بنيادی نزد بصريان بهشمی بوده است (نمونه، نک: ص 60، 64، 66، 72، نيز نک: ص 65 در مورد مسئله ذات که عقيده مورد قبول بهشميان را رد می کند). همينجا اين نکته را بيفزايم که مخالفت او با مکتب ابو هاشم به معنی هواداری او از مکاتب رقيب معتزلی مانند مکتب بغداد و يا مکتب ابو الحسين البصري نيست؛ بلکه او اساسا با کلام معتزلی و آميختن آن با مذهب اهل بيت مخالف است.
دومين رساله، التصريح بالمذهب الصحيح نام دارد. اين رساله اساسا در رد بر معتزله و عقايدشان تدوين شده است. در مقدمه رساله، وی به تندی از معتزله و اينکه عقايدی مشابه با فلاسفه و مخالف با مذهب اهل بيت ارائه کرده اند، انتقاد می کند و می نويسد که معتزليان دچار خود بزرگ بينی اند و کتابهای امامان اهل بيت را تحقير می کنند (ص 98 تا 100). اما نکته جالب اين است که اين انتقاد خطاب به معتزليان کهن و يا نقاط ديگر نيست؛ بلکه مخاطبان او در اين انتقاد، زيديانی بوده اند در يمن که او خود آنان را از نزديک می شناخته و آنان کسانی بوده اند که سخت شيفته کتابهای معتزليان قرار گرفته بوده و کتابهای امامان زيدی کهن را مورد اعتنا قرار نمی داده و آنها را به سادگی و عدم عمق در مطالب کلامی متهم می کرده اند؛ از بخشی از مطالب اين رساله بر می آيد که زيديانی که در اين رساله مورد انتقاد قرار گرفته اند و کسانی که به تعبير او ميان تشيع و اعتزال به نادرستی آميخته اند (ص 100)، از جمله اختلافات فکری ميان امامان زيدی را مورد انتقاد قرار می داده و آن را دستمايه تمسک به مذهب معتزله قرار می دادند (نک: ص 157 تا 167؛ نيز نک: پس از اين). آنان همچنين معتقد بوده اند که امامان به دليل اشتغال به امر جهاد فرصت نداشته اند همانند معتزليان به تدوين مسائل کلامی بپردازند و بنابراين همانند آنان ميراثی درخور درباره مسائل نظری (در اصول دين و اصول فقه) ندارند؛ بنابراين شايسته نيست از آنان در اين مسائل تقليد شود و بايد راه را در شيوه معتزليان يافت که مبتنی بر "نظر" و استدلال است (نک: ص 187 تا 191). اما در مقابل نويسنده ما در اين رساله، سخت می کوشد با ادله مختلف نشان دهد که هر گونه مخالفتی با عقيده امامت زيدی و تبعيت از ديگران، به منزله خروج از تشيع است و بنابراين سعی می کند هوادران گرايش آميختگی تشيع و اعتزال را بدين وسيله خلع سلاح کند و استدلال کند که تشيع با اعتزال قابل جمع نيست (نک: ص 208 به بعد). هدف نويسنده از اين رساله بنابراين همانطور که خودش در مقدمه می نويسد آن است که اختلافات و تمايزات ميان معتزليان و زيديان را در مهمترين مسائل نشان دهد. نخستين مسئله، مسئله امامت است که طبعا اختلاف ميان معتزليان و زيديان در آن کاملا روشن بوده است. اما قصد نويسنده ما به طور روشن در اين قسمت تنها اين نيست که مخالفت معتزله را با زيديان و شيعيان در امر امامت نشان دهد، بلکه مهمتر از آن قصد نويسنده اين است تا عقايدی را که زيديان معتزلی مشرب تحت تأثير معتزليان در زمينه امامت پيدا کرده بودند و از سنت زيدی در اين باره فاصله گرفته و رويکرد جارودی مذهبانه و رفض گرايانه نسبت به "مشايخ" (نک: ص 213) را کنار نهاده بودند، مورد انتقاد قرار دهد (نک: ص 208 تا 213). در قسمتهای بعدی رساله، نويسنده می کوشد اختلافات معتزليان و امامان اهل بيت را در مسائل کلامی ديگر مانند آنچه به خدا و صفاتش باز می گردد نشان دهد. در تمام اين بخشها او عقايد معتزله و به ويژه مميزات مکتب بصری و بهشمی و به طور خاص و مکرر در مکرر عقيده به نظريه بهشمي"احوال" و شيئيت معدوم را مورد انتقاد قرار می دهد (نک: ص 218 به بعد). در بخش مربوط به جوهر، عقيده معتزليان را درباره جزء لا يتجزء رد می کند و اصولا با نظام کلامی معتزليان درباره حقيقت جوهر و جسم هم عقيده نيست (نک: ص 248 به بعد). در بخشهای ديگر تا پايان کتاب همين شيوه در رد عقايد کلامی معتزليان و اصول نظری آنان ادامه دارد و حتی بخشی را به رد بر مباحث "نظر" از ديدگاه معتزليان می پردازد (نک: ص 255 به بعد). طبيعی است که اگر بخشهای مربوط به امامت و يا اجتهاد در اين مجموعه رسائل مورد حمايت برخی از امامان معاصر و يا اسلاف زيدی او قرار می گرفته است، بخشهايی که او صراحتا نظام کلامی معتزليان درباره خدا و صفات و نيز مباحث طبيعی را مورد انتقاد و ابطال قرار می داده نمی توانسته از سوی امامان زيدی که خود آثاری در همين موضوعات هم عقيده با معتزليان داشته اند، مورد تأييد قرار گيرد. از آنچه او در اين بخش از رساله اش و نيز در ديگر کتابهای اين مجموعه ارائه می دهد، کاملا پيداست که با اختلافات مکاتب معتزلی آشناست، گو اينکه نحوه بيان او در بسياری موارد فنی نيست و اين امر نشان می دهد که گاه به تمايزها و پيچيدگيهای کلامی معتزليان واقف نبوده است. در پايان رساله هم وی اين ادعای معتزله را که خود را اهل العدل و التوحيد می خوانند به چالش می کشد (ص 278-279).
رساله بعدی، رساله ای است با عنوان المسائل الباحثة عن معاني الأقوال الحادثة، که رساله ای است مشتمل بر ارائه تعدادی مسئله در موضوعات کلامی که در طی آن عقايد معتزله و به ويژه بهشميان را رد می کند، خاصه در موضوع ذات و ثبوت و احوال و شيئيت معدوم.
کتاب بعدی با عنوان المنتزع الأول من أقوال الأئمة است که پاره نخست مجموعه ای است در دو بخش که در آن اقوال امامان زيدی به عنوان شاهدی در رد عقايد فرق ديگر و به ويژه معتزليان گرد هم آمده اند. نويسنده می نويسد از آنجا که اجماع امامان اهل بيت حجت است و مخالفت آن بر کسی جائز نيست، در اين کتاب اقوال آنان را در مسائل اختلافی ميان امت نقل می کند، تا همگان در اين نوع مسائل تنها از ايشان تبعيت کنند. بخش اول تنها به مسائل امامت اختصاص يافته است. در اين قسمت به ترتيب تاريخی، نويسنده مطالبی را از امامان زيدی و از آغاز يعنی از حضرت امير (ع) به بعد نقل می کند تا به المنصور بالله عبدالله بن حمزة می رسد؛ وی در اين نقلها بر تشيع زيدی جارودی و با تمايل به انکار شديد و انتقاد از عمل و رفتار صحابه و مشايخ در امر امامت تأکيد می کند (نک: به ويژه ص 319 تا 320). در اين رساله گرچه نه به صورت مستقيم، عمدتا گرايش معتزليان و يا زيديان معتزلی مشرب در امر امامت مورد انتقاد قرار گرفته است. نقلهايی که سيد حميدان از کتابهای امامان زيدی پيشين می کند، بعضا به دليل از ميان رفتن آن نوشته ها حائز اهميت تاريخی بسيار است.
رساله بعدی که المنتزع الثاني من أقوال الأئمة نام گرفته است، بر ترتيب همان پاره نخستين است، اما در اينجا مباحث به موضوعات اصلی علم کلام اختصاص يافته است؛ يعنی در مباحث ذوات و صفات. در اين بخش بر خلاف قسمت قبلی، وی جز نقل محدود و غير مستقيمی از المنصور بالله (نک: ص 343)، مطلبی به نقل از او و يا المتوکل احمد بن سليمان در تأييد عقايد خود و رد عقيده معتزله ارائه نمی دهد؛ دليل اين امر آن است که وی به خوبی می دانسته است که اين دو امام صراحتا باورهای کلامی معتزله را در آثارشان پذيرا شده بودند.
رساله بعدی با عنوان تذکرة تشتمل علی أربعة مسائل است. اين رساله هم در موضوع صفات است و مضامين قبلی را کم و بيش تکرار می کند.
رساله بعدی اين مجموعه، فصل هفتم کتاب تعريف التطريف حميدان است. در اين رساله مفصلا سيد حميدان عقايد مطرفيان در موضوع "احاله" که از مبانی اعتقادی آنان در فلسفه طبيعی است و نتايج آن بحث در عقايد دينی مطرفيان را رد می کند. اين رديه ها بيشتر صبغه قرآنی و نقلی دارد تا استدلالات کلامی. وی از جمله به اقوال امامان گذشته زيدی و از جمله الهادي الی الحق برای رد و انکار عقايد مطرفيان استناد می کند؛ خاصه که مطرفيان نيز در آثارشان خود به اقوال اين امام در رد عقايد مخترعه استناد می کرده اند.
کتاب بعدی در اين مجموعه، کتابی است با عنوان تنبيه أولی الألباب علی تنزيه ورثة الکتاب. اين کتاب به مسئله اختلافات موجود ميان امامان زيدی و دلائل وجود و حل اين اختلافات می پردازد؛ موضوعی حساس برای زيديان. تأليف چنين رساله ای از سوی حميدان نشان از آن می دهد که در سده هفتم قمری ميان زيديه يمن موضوع اختلافات فقهی ميان امامان زيدی ديگر بار در ميان زيديان بحث انگيز شده بوده است. محتملا نزاعهای امام المنصور بالله با مطرفيان و رفتار خشونت آميز او در مقابله و حذف مخالفان خود و استنادات فقهی او در اين زمينه سبب ساز اختلافاتی ميان زيديان درباره دلائل وجود اختلاف ميان فتاوی امامان زيدی در اين دوره زمانی شده بوده است (نک: ص 384 و 388). در حقيقت اين رساله به مثابه رساله ای در اصول فقه است. از اين نقطه نظر که اين رساله وجود اختلافات فقهی ميان امامان را محل بحث قرار می دهد، با توجه به تاريخچه اين بحث در ميان زيديان از دوران اختلاف ميان ناصر اطروش و الهادي الی الحق و بعد از آن اختلاف ميان قاسميان و ناصريان و وجود اجتهادات فقهی امامانی همانند امام المؤيد بالله الهاروني، رساله بسيار حائز اهميت است؛ خاصه که يک زمان خود همين زيديان، اماميه را به دليل اختلاف احاديث امامانشان محل طعن و انتقاد قرار می دادند (نک: کتاب من با عنوان مناسبات زيديه و اماميه و نيز مقدمه کتاب تهذيب الأحکام شيخ طوسي و کتاب ابن قبه در تحقيق ممتاز استاد دکتر حسين مدرسی). از جمله نکات جالب در اين رساله، انتقاداتی نسبت به "تخريجات" ی است که از سوی امامان متأخرتر مانند امام مؤيد بالله و يا فقيهانی مانند علي بن بلال الآملي زيدی بر اساس اقوال امام هادي الی الحق استوار و ارائه می شده است (نک: ص 404 -405). وی به طور کلی در اين رساله نسبت به مشی فقهی مؤيد بالله هاروني انتقاد دارد (نک: ص 399 تا 405؛ نيز مقايسه کنيد با: ص 320). در پايان اين رساله، وی به انتقاد از چهار دسته از شيعيان می پردازد؛ اماميه و باطنيه که طبعا دليل آن روشن است؛ گروه سوم مطرفيان که آن هم کاملا روشن است. اما جالب است که به عنوان گروه چهارم شيعيانی را نام می برد که ميان تشيع با اعتزال جمع کرده اند (نک: ص 409). در حقيقت مخاطبان رساله او درباره اختلاف امامان، همين گروه اخيرند که به دليل تمايلات اعتزالی، منظر متفاوتی نسبت به علوم اهل بيت و امامان زيدی و جايگاه اجتهاد در فقه داشته اند و نوع نگاهشان نسبت به فقه و اجتهادات منسوب به امامان با آنچه سيد حميدان از آن به عنوان شيوه زيديان راستين ياد می کند متفاوت بوده است؛ جالب اينکه در اين ميان اشاره می کند به اين موضوع که اين گروه امامت را از امور اجتهادی می دانند و اجماع عترت را حجت نمی پندارند و حتی اجتهادات خود را بر مذهب امامان ترجيح می دهند (ص 410). آنچه او در اينجا و به طور کلی در اين رساله مد نظر دارد، چنانکه پيشتر هم گفتيم اشاره به تحولی است در ميان زيديه سده هفتم قمری به بعد که البته ريشه های آن کهنتر از آن بوده و متأثر از آميختگی انديشه های معتزله با زيديه بوده است (شرح اين مطلب را در جای ديگری نوشته ام که شايد در اين سايت هم قرار گيرد).
رساله بعدی که پيشتر هم وسيله رضوان السيد در بيروت منتشر شده بود (همراه کتاب سيرة الأميرين الجليلين)، رساله ای است با عنوان بيان الإشکال فيما حکي عن المهدي من الأقوال که رديه ای است بر حسينيه، يعنی هواداران المهدي الحسين بن المنصور القاسم بن علي العياني که ادعای مهدويت او را داشته اند و از خود او هم رسالات و اقوالی نقل شده که مخالف با مشی ساير زيديان بوده و گاه در آن رسالات، ادعاهايی نسبت به خود ابراز می شده است (برای آنان، نک: مطالعات مادلونگ و رضوان السيد. در زبان فارسی نوشته آقای سيد علي موسوی نژاد که در مجله هفت آسمان منتشر شده قابل استفاده است). از آنجا که اين رساله با بحث ما در اين مقاله مرتبط نيست، از بحث درباره محتوای آن در اينجا خود داری می کنيم.
رساله بعدی رساله ای است با نام حکاية الأقوال العاصمة من الإعتزال. اين رساله مجموعه ای است از اقوال امام المنصور بالله عبدالله بن حمزة بر اساس کتابهای او که نويسنده به آنها برای رد معتزله استناد می کند؛ اما نکته جالب اين است که وی به اين دليل به کتابهای المنصور استناد می کند تا به واسطه نقل آن اقوال و آراء، زيديانی که شيوه معتزليان را پذيرا شده بودند و خود را منتسب به المنصور بالله می کرده اند، مورد انتقاد قرار دهد (نک: ص 433 تا 434). در حقيقت اين رساله برای خلع سلاح زيديان معتزلی مشرب معاصر نويسنده نوشته شده است. طبعا به دليل سهم المنصور بالله در ترويج انديشه ها و آثار معتزله در يمن، دلايل تأليف اين رساله از سوی سيد حميدان روشن می شود. در حقيقت او قصد دارد نشان دهد بر خلاف تصويری که از المنصور بالله وجود دارد، او مخالف معتزليان بوده است. پس بنابراين، اين رساله در پيش زمينه چالش ميان دو گروه از هواداران المنصور بالله قابل فهم است و ساختاری جدلی دارد. با توجه به آنچه گذشت اين رساله در رد مستقيم عقايد معتزليان نوشته نشده، بلکه رديه ای است بر زيديانی که مشرب معتزلی را پذيرفته بودند و به اين دليل نوع رويکرد آنان در مسائل دينی تغيير کرده بوده است. به همين دليل است که کل اين رساله مشتمل بر بحث درباره دلايل امامت اهل بيت و حجيت اقوال آنان و نيز رد نگرش زيديانی است که امامت را از امور اجتهادی فرض می کرده اند و يا نسبت به تبعيت فقهی از امامان اهل بيت منظری متفاوت داشته اند. همچنين نگرش آنان نسبت به صحابه و منزلت "مشايخ" و احکام آنان به نظر سيد حميدان برخاسته از گرايش معتزلی آنان است و نويسنده در اين رساله می خواهد از طريق استناد به کتابهای المنصور بالله نشان دهد که شيوه اين زيديان معتزلی مشرب خطا بوده است؛ زيديانی که اتوريته منصور بالله را به دليل پذيرش افکار معتزلی طبعا می پذيرفته اند. در حقيقت بايد گفت علت اصلی مخالفت سيد حميدان با زيديان معتزلی مشرب نيز همين گرايشات مذهبی آنان در مسئله امامت و نيز مبحث جايگاه امامان از نقطه نظر حجيت فقهی شان بوده است و الا شايد مسائل کلامی محض چندان در اين نزاع اهميتی نداشته است. به کلام ديگر بنياد اصلی انتقاد او از معتزليان به دليل منظری بوده است که زيديان معتزلی مشرب نسبت به امامت پيدا کرده بودند؛ منظری که از ديدگاه سيد حميدان انحرافی از اصول اوليه تشيع زيدی بوده است.
رساله بعدی، رساله کوتاهی است به نام جواب المسائل الشتوية والشبه الحشوية که در پاسخ يکی از زيديان معتزلی مشرب که بر سيد حميدان به دليل گرايش ضد معتزلی او انتقاد داشته، نوشته شده است. اين رساله از نقطه نظر تاريخی با اهميت است، چرا که اختلافات درون زيدی را در اين دوران در مورد مسائل مربوط به امامت و مبانی حجيت فقهی و دينی و منظری که نسبت به امامت در ميان آنان وجود داشته نشان می دهد. در حقيقت در اين رساله سيد حميدان به گرايشی در ميان زيديه می پردازد و بر آنان انتقاد می کند که کما اينکه پيشتر اشاره کرديم منظر متفاوتی نسبت به امامت داشته اند؛ منظری که سيد حميدان آن را متأثر از معتزله و تفکر اعتزالی آنان و ناشی از آميختگی ميان انديشه زيدی با معتزلی می داند؛ مشربی معتزلی منشانه که به نظر سيد حميدان مخالف مشرب الهادي الی الحق، بنيانگذار دولت زيدی يمن بوده است (نک: ص 497).
در دنباله، در ميان چند صفحه ديگر و پايانی از متن مجموع که شامل مجموعه ای از اشعار سيد حميدان هم در نقد معتزله می شود، متن سؤال و جوابی هم درج شده که مضمون آن تأکيد بر آنچه پيش از آن گفته شده است می باشد و درباره رد توليت خلفای متقدم بر حضرت امير و تأکيد بر جنبه جارودی تفکر سيد حميدان است.
آنچه در اين مقاله گفته شد نشان می دهد که بر خلاف دو جريان زيدی مطرفی و نيز زيديان معتزلی مشرب در سده هفتم، گرايشی ديگری هم در ميان زيديان يمن حضور داشته که معتقد به جريان سومی بوده اند؛ جريانی که بازگشت به تشيع زيدی اصيل را بدون شوائب معتزلی گری دنبال می کرده و معتقد به تداوم سنت هادوی در عقايد بوده است. اين گرايش همچنين در مسائل تشيع و تبعيت از امامان زيدی و مخالفت با مخالفان تشيع و مسئله صحابه، گرايشی بسيار سنتگرا بوده است. بی ترديد آنچه سيد حميدان در اين کتابها و رسالات ارائه کرده، تنها نماينده افکار او نيست؛ بلکه او نماينده گرايشی در ميان زيديان سده هفتم قمری در يمن بوده است. آنچه مسلم است تحولاتی که در سده هشتم و پس از آن تا چند سده در ميان زيديه يمن ايجاد شد، متأثر از فضای فکری دوران سيد حميدان است و بنابراين مطالعه در ابعاد انديشه او می تواند ما را برای فهم بهتر انديشه های زيدی دورانهای بعد ياری کند.
پنجشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۸۸ ساعت ۱۳:۱۱
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .