سعد اشعري، صفار قمي و محمد بن يحيی العطار:
نويسنده اين سطور در تحقيقی که تحت عنوان منابع حديثی عصر غيبت صغری به صورت کتابی در دست تدوين دارد، فصلی مهم را به سعد بن عبد الله اشعري، محدث بلند مرتبه و پر تأثير امامی مذهب اين دوران اختصاص داده است. بخشی از اين قسمت مربوط است به تحليل آثار سعد بن عبد الله و بررسی دقيق احاديث او. طبعا قسمتی هم به کتاب بصائر الدرجات وی اختصاص يافته است که می دانيم از مهمترين و پر تأثيرترين آثار حديثی وی بوده است. در آثار حديثی دوران صفوی مانند کتابهای حديثی سيد هاشم بحراني، مکرر به کتاب بصائر الدرجات او ارجاع داده می شود و احاديث زيادی از آن کتاب نقل شده است؛ به ويژه در البرهان. اين کتاب در اختيار سيد هاشم بحراني قرار نداشته و او تنها به واسطه کتاب مختصر بصائر الدرجات منسوب به حلي از آن کتاب نقل می کند، بدون آنکه به اين واسطه اشاره کند. تمامی نقلهايی که در آثار سيد هاشم از کتاب بصائر الدرجات سعد بن عبد الله اشعري ديده می شود و نيز نقلهای ديگر در دوران صفوی، ريشه در کتاب مختصر البصائر دارد. کتاب سعد از ميان رفته است؛ اما در قرنهای دورتر متن اين کتاب در اختيار محدثان مختلف بوده است. در دوران متقدم اماميه، همانند عصر شاگردان بلا واسطه و يا با يک واسطه سعد اشعري، اين کتاب او در شمار منابع مهم حديثی درباره موضوعات امام شناسی بوده است و از آن به صورت مکرر در آثارشان نقل کرده اند؛ به ويژه شيخ صدوق عنايت ويژه ای به احاديث سعد بن عبد الله اشعري دارد که می دانيم استاد دو تن از مهمترين مشايخ او يعنی پدرش و نيز ابن وليد قمي بوده است. در موارد بسيار زيادی در آثار شيخ صدوق رواياتی از سعد نقل شده که بی ترديد می توان آنها را متعلق به کتاب بصائر الدرجات سعد اشعري دانست. اين دو شيخ و نيز برخی ديگر از مشايخ حديث معاصر آن دو در کتابهای حديثی شان و يا در متون روايت شده خود احاديث سعد بن عبد الله را محل عنايت قرار دادند و در اين ميان احاديث بصائر الدرجات او را نقل و روايت می کردند. روايات سعد بن عبد الله تنها در محدوده قم باقی نماند، بلکه به سرعت از طريق شاگردان بلا واسطه خودش به بغداد نيز منتقل گشت و محل عنايت محدثان بغداد قرار گرفت. البته يک نسل بعد از طريق ابن قولويه و شيخ صدوق و يکی دو نفر ديگر اين روند شدت بيشتری يافت.
آنچه گفتيم خلاصه ای از آن چيزی است که درباره بصائر سعد بن عبد الله در آن تحقيق مقدمتا گفته شده است.
از سعد بن عبد الله اشعري به طور مستقيم جز دو کتاب باقی نمانده است؛ يکی کتاب المقالات والفرق که ماهيت حديثی ندارد و ديگری کتاب ناسخ القرآن ومنسوخه او که بخشهايی از آن را علامه مجلسی در بحار الأنوار نقل کرده و شباهت زيادی با متن تفسير موسوم به تفسير نعماني دارد و اخيرا نيز نسخه ای از آن در کتابخانه آية الله مرعشي در قم ثبت شده است که مناسب است هر چه زودتر به چاپ برسد (در اين مورد، نک: مقاله دانشمند رجال شناس آقای سيد محمد جواد شبيري در مجله انتظار، مقاله تفسير نعماني). اين کتاب هم گرچه در اصل مبتنی بر چند روايت است، اما ماهيت متحول شده آن حديثی نيست (درباره اين متن، نک: مقاله من در همين سايت درباره تفسير نعماني). از چند کتاب ديگر سعد بن عبد الله اشعري نيز نقلهای پراکنده ای به عنوان نقل از کتاب، در منابع حديثی اماميه و حتی برخی کتابهای اسماعيليه ديده می شود که البته نقل از بصائر الدرجات يکی از همين دست نقلهاست.
گرچه کتاب بصائر الدرجات تنها در شکل منتخبی بسيار محدود از آن در اختيار است و نقلهايی هم از آن به صورت نقل از کتاب و يا نقل احاديث آن در منابع حديثی ديده می شود، اما بايد گفت که اين کتاب به صورت ديگری، دست کم گزيده ای از آن در اختيار است. ادعای ما در تحقيق ياد شده که اميدواريم دست کم قسمتی از آنرا در همين تارنما منتشر کنيم، اين است که کتاب بصائر الدرجات موجود که به نام محمد بن الحسن الصفار منتشر شده و قرنهاست که محل عنايت محدثان و عالمان اماميه است، در بخش اعظم آن تنها روايتی از کتاب بصائر الدرجات سعد بن عبد الله اشعري است. در حقيقت ادعای ما اين است که صفار کتابی به نام بصائر الدرجات نداشته و کتابی که به نام او منتشر شده، کتابی است که بر اساس کتاب بصائر الدرجات سعد بن عبد الله تنظيم شده و البته اضافاتی هم بر آن افزوده شده است. صفار و سعد اشعري دو محدث برجسته قمی بوده اند که معاصر هم در اين شهر می زيسته اند؛ گرچه صفار گويا اندکی بزرگسالتر از سعد اشعري بوده و از او هم زودتر درگذشته است. اما از ديگر سو سعد بن عبد الله از شهرت، نفوذ و اعتبار بيشتری در قم برخوردار بوده و دايره و سعه روايی بسيار وسيعتری داشته است. برخلاف سعد اشعري که احاديث زيادی درباره مسائل امام شناسی، غيبت و دوازده امام دارد، محمد بن الحسن الصفار القمي بيشتر به روايت احاديث فقهی شهرت دارد و عمده تلاش او هم معطوف به احاديث فقهی بوده و بعدها هم بيشتر احاديث فقهی او نقل شده است؛ گرچه احاديث امام شناسی او نيز به صورت محدود وسيله سنت محدثان نقل شده است؛ اما عمدتا اين احاديث مشابه احاديث متن موجود بصائر الدرجات منتشر شده نيستند.
کتاب بصائر الدرجات موجود، به نظر ما متنی است که بخش زيادی از احاديث بصائر الدرجات سعد اشعري را به شيوه "استخراج" نقل کرده و متون احاديث آن کتاب با سندهايی کم و بيش همسان دقيقا به شيوه "استخراج" در متن جديد باز سازی شده است؛ به صورتی که نام سعد بن عبد الله به عنوان واسطه احاديث حذف شده و می دانيم که اين امر مقتضای شيوه "استخراج" در حديث بوده است. نتيجه اين امر تغييراتی اندک در طرق احاديث و آغاز سندها بوده است. البته به اين متن احاديث تازه ای نيز افزوده شده که در مجموع متن کنونی بصائر الدرجات را توليد کرده است. کار تدوين بصائر الدرجات کنونی در اصل متعلق به محمد بن يحيی العطار، ديگر محدث برجسته اين دوران است که دقيقا معاصر با سعد اشعري بوده است. وی متن کنونی را بر اساس متن بصائر الدرجات سعد اشعري و با استفاده از شيوه "استخراج" تنظيم کرد و احاديثی تازه هم بدان افزود و آن را به دليل منبع اصلی و الهام بخش آن بصائر الدرجات خواند؛ که در حقيقت می توان آن را "مستخرج بصائر الدرجات" ناميد. اما به دليل آنکه احاديث ديگری هم در متن افزوده شده بود و نيز به دليل آنکه اصولا شيوه "استخراج" بدون آنکه نامی از آن در ميان محدثان اماميه برده شود، شيوه ای معمول برای تدوين کتابهای حديثی در ميان اماميه بود (در اين مورد در تحقيق مستقل و مفصل ديگری که در تحليل ادبيات حديثی اماميه نوشته ايم سخن رفته است)، متن ساخته شده دوم همچنان بصائر الدرجات خوانده شد که به دليل متن اوليه سعد اشعري بود. محمد بن يحيی العطار در متن جديد، از جمله احاديث زيادی را از طريق محمد بن الحسن الصفار و به دليل اجازات و طرق و کتابهايی که وی در اختيار داشت و روايت می کرد، روايت می کرد که بخشی از آن دسته روايات را صفار در کتابهای تدوين شده خودش نيز روايت کرده بود و بخشی ديگر تنها به دليل وجود روايت کتابها و اصول متقدم از سوی صفار، از جانب عطار، نام صفار به عنوان واسطه در نقل احاديث آن منابع متقدم به کار گرفته شد. بنابراين عطار با بهره گيری از طرق و مشايخ خود و از جمله صفار قمي، متن احاديث گزيده ای از کتاب بصائر الدرجات سعد اشعري را در کتاب جديد به شيوه استخراجی روايت کرد و طرق سعد را بدون نام بردن از او و با بهره گيری از طرق و مشايخ شخصی خودش بازسازی نمود. البته در متن موجود کتاب بصائر الدرجات احاديثی بعدا از سوی کسانی ديگر اضافه شده که در آن تحقيق در مورد همه اين مطالب سخن گفته ايم و استدلالات ويژه خود و فرضهای مختلف را مورد بحث قرار داده ايم. به نظر ما متن فراهم آمده محمد بن يحيی العطار در هنگام تأليف الکافي در پيش روی کليني بوده و او در تنظيم احاديث ابواب کتاب الحجة از جمله به آن کتاب و احاديث و منابع آن هم نظر داشته است.
بدين ترتيب در تحقيق ياد شده از شباهت احاديث دو کتاب بصائر الدرجات رمز گشايی شده است. بنابر اين در کنار دو بصائر الدرجات که يکی از سعد اشعري و يکی ديگر از صفار قمي دانسته می شود، يک بصائر الدرجات ديگر تدوين يافته محمد بن يحيی العطار را نيز بايد نام برد؛ اما همانطور که در تحقيق ياد شده بحث کرده ايم، در حقيقت تنها بصائر الدرجات سعد اشعري است که اول بار به اين نام خوانده شده و بعدا متن بصائر فعلی بر اساس آن از سوی عطار تنظيم شده است.
شخصيت و جايگاه علمی محمد بن الحسن الصفار :
ابو جعفر محمد بن الحسن الصفار قمي محدثی بسيار مهم و برجسته در تاريخ حديث شيعی و امامی است که اهميت او را چندين عامل به خوبی نشان می دهد: اولا اگر تنها تعابير نجاشی درباره او را در نظر آوريم (ص 354/948)، می توانيم به ميزان اهميت او نزد محدثان و رجاليان امامی واقف شويم. نجاشی او را به "کان وجها في أصحابنا القميين" می ستايد و ضمن توثيق، وی را عظيم القدر و راجح و قليل السقط در روايت می خواند. نکته دوم توجه فوق العاده ای است که محدثی به پايه ابن وليد قمي به وی نشان داده است. ابن وليد محدثی هم پايه کليني بوده است که گرچه از آثارش مستقيما چيزی باقی نمانده، اما قسمت زيادی از آنها را ابن بابويه در کتابهای خود نقل کرده است. وی شاگرد ويژه صفار قمي بوده و چون شيخ صدوق پس از پدر، بيشتر از ديگر مشايخش به او تعلق خاطر داشته است، بنابراين می توان گفت که با توجه به اهميت و جايگاه شيخ صدوق در حديث امامی، زنجيره صفار، ابن وليد، شيخ صدوق از اهميت و اعتبار فراوانی در حديث امامی برخوردار است. از ديگر سو، آثار صفار اهميت بسيار دارد؛ وی در بيشتر ابواب فقهی کتاب حديثی نگاشته بوده و در برخی مسائل اعتقادی و به ويژه مسائل خاص امامت و عقايد شيعی وابسته آثاری را نيز تدوين کرده بوده است. البته طبعا کتابهای او صبغه حديثی داشته و شايد جز نقل حديث در آثار او چيزی يافت نمی شده است. مقايسه کتابهای فقهی او با ساير کتابهايش به روشنی مؤيد اين نکته است که او در مقام نخست يک محدث اهل فقه بوده و بيشتر به اين جنبه از احاديث امامان اعتنا داشته است. با اين همه و با وجود دوره حيات او و درگذشتش در دوران مهمی از غيبت صغرای امام غائب، يعنی سال 290 ق اما روايات او آن اندازه که توقع می رود در کتابهای حديثی فراگير نيست. با وجود آنکه آثار او تقريبا بيشتر ابواب و کتابهای کتاب الکافي را موضوعا پوشش می دهد، اما بر خلاف کتاب الکافي، آثار او از ميان رفتند و در شکل فيزيکی آن محفوظ نماندند؛ گرچه بسياری از احاديث او مورد روايت قرار می گرفتند. البته در رابطه با شماری ديگر از محدثان امامی همان دوران و اندکی پس از آن نيز همين سخن صادق است و بايد گفت که شهرت و اعتبار کتاب الکافي موجب شد برخی ديگر از آثار حديثی از تداولی همسان برخوردار نباشند. شهرت و اعتبار کتاب الکافي چنانکه در جای ديگری به بحث پرداخته ايم، معلول چند عامل بوده است و از مهمترين آنها، اين است که کتاب الکافي با شرايط و مطالبات عصر "غيبت صغرا" هماهنگ بوده و تحولات فکری اماميه را در چارچوب نظريه غيبت بازتاب می داده و بازسازی می کرده است. در زمينه صفار، با اين همه چند عامل ديگر هم در اين زمينه مؤثر بوده است: يکی آنکه صفار محدثی قمی بود که گستره روايات او اندکی دير به بغداد رسيد و تقريبا مهمترين ناقل احاديث او ابن وليد قمي بود که وی نيز آثارش تنها از طريق شيخ صدوق و يا از طريق احمد، فرزندش بعدها در بغداد مورد عنايت قرار گرفت. بنابراين با وجود تأخر طبقه کليني، احاديث فقهی قميان بيشتر از طريق کليني انتشار يافت تا از طريق صفار و يا برخی ديگر از محدثان قمي. از ديگر سو صفار عمده احاديث فقهی اش به چند تن از محدثان مهم قم و از جمله احمد بن محمد بن عيسی اشعري تعلق داشت که از طرق ديگر نيز قابل دسترسی بود و بنابراين احاديث کتابهای صفار که ريشه در منابع کهنتری داشت، با وجود آنکه بيشتر به ابواب فقهی مربوط می شد و طبعا برای بغدادی ها مورد توجه و اعتنا بود، اما به تدريج از دايره تداول خارج گرديد. به ويژه کليني در کتاب الکافي از طرق متعدد به همه آنچه که صفار به آنها دسترسی يافته بود و به آنها ارجاع می داد، دست يافته بود و آنها را روايت می کرد؛ و طبعا با شهرت و تداول کتاب الکافي در بغداد کمتر نيازی به احاديث صفار و مانند او وجود داشت.
اما يک نکته ديگر هم در اين ميان مؤثر بوده است و آن اينکه کليني با وجود آنکه ظاهرا از لحاظ زمانی می توانسته محضر صفار را درک کند، اما معلوم نيست به چه سبب در الکافي مستقيما از او روايتی ندارد[1] (البته از قرائن مختلف می توان گفت که کليني چندان عمر درازی نداشته و تولد او شايد حتی پس از تولد ابن وليد قمي بوده است؛ ابن وليد احتمالا حدود 270ق به دنيا آمده است؛ نک: رساله من درباره کليني). به يک احتمال اين امر بدين دليل بوده که زمان سفر علمی کليني به قم پس از درگذشت صفار بوده است. احتمال ديگر اين است که ظاهرا صفار در اواخر عمر فعاليت چندانی نداشته است؛ چرا که فی المثل ابن بابويه قمي، پدر شيخ صدوق با وجود قمي بودن از صفار روايت نمی کند و اين مايه تأمل است[2]. اين در حالی است که ابن وليد، همشهري ابن بابويه شاگرد عمده صفار است. البته احتمال دارد که ابن وليد اندکی مسن تر از علي ابن بابويه بوده باشد؛ اما به هر حال امکان روايت ابن بابويه از صفار از لحاظ زمانی و مکانی شايد وجود داشته باشد (گرچه دليلی متقن در دست نيست که علي ابن بابويه از کليني بزرگسالتر بوده باشد و به هر حال اين امکان هست که او نيز حدود 280ق به دنيا آمده باشد. داستان مشهور تولد دو فرزند او هم شايد مؤيد اين نظر باشد؛ برای او نک: مقاله من در ترجمه عربی دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ذيل مدخل ابن بابويه). به هر حال احتمال دارد که صفار اواخر عمر در قم در انزوا بسر می برده و اشخاص محدودی با او تماس داشته اند و از جمله دو معاصر جوانترش محمد بن يحيی العطار و احمد بن ادريس که از او روايت می کردند و نيز شاگرد مشهورش ابن وليد قمي. اين احتمال هم هست که او اواخر عمر در قم سکنی نداشته و فی المثل در اطراف قم می زيسته است (گرچه به تصريح نجاشی، همانجا، وی در قم درگذشته است). شهرت و اعتبار و گستره روايات و شاگردان سعد بن عبد الله اشعري در مقايسه با معاصرش صفار، به درستی نشان از اين دارد که صفار برخلاف سعد اشعري چندان در دسترس محدثان قمی نبوده است.
از ديگر سو، کليني به واسطه دو تن از مشايخش (يعني احمد بن محمد العاصمي و محمد بن يحيی العطار) رواياتی از صفار در الکافي نقل کرده است؛ اما به هر حال اين تعداد نسبتی با گستره و اهميت روايات صفار ندارد. البته کليني نسبت به چند تن ديگر از محدثان مهم معاصر صفار نيز عنايت کمی نشان داده است؛ محدثاني مانند عبد الله بن جعفر الحميري و سعد بن عبد الله الأشعري؛ اما به هر حال او در مواردی از الکافي از اين دو نفر روايت مستقيم دارد و در مواردی ديگر هم به واسطه از آن دو روايت حديث داشته است (از حميري بيش از سعد اشعري). به هر حال عدم توجه به روايات صفار بيشتر به اين دليل است که کليني از طرق ديگری به مجموعه روايات مشايخ نامدار صفار دسترسی داشته است و ترجيح داده از آن طرق احاديث را روايت کند[3].
طبعا بی توجهی به روايات صفار در الکافي عاملی برای عدم گسترش روايات او در بغداد بوده است؛ اما می توان دايره اين بحث را کمی گستراند؛ در حقيقت با وجود آنکه شيخ صدوق از طرق مختلف و از همه مهتر از طريق ابن وليد قمي، به احاديث و آثار صفار دسترسی داشته، اما در مشيخه فقيه در بسياری از مواردی که می تواند از طريق او اصول و مصنفات حديثی را روايت کند، ترجيح داده است که نامی از صفار به ميان نياورد و بيشتر به روايات معاصران او توجه نشان داده است؛ به ويژه روايات محدث بلند پايه قمی، سعد بن عبدالله الأشعري. اين امر کاملا از مشيخه فقيه هويداست. اين در حالی است که تنها با مطالعه ای بر روی طرق نجاشی به اصحاب اثبات و اجازات معلوم می شود که تا چه اندازه نام صفار در طرق روايت اصول و مصنفات ديده می شود (نک: مشيخة النجاشي، ص 400 تا 402). البته در آثار ديگر شيخ صدوق، روايات صفار کم نيست؛ اما اين روايات در بخش عمده ای از آنها شامل احاديث غير فقهی صفار است و نيز نکته ای مهمتر هم در اينجا در ميان است و آن اينکه با وجود شهرت صفار قمي در ميان اماميه متأخر به نقل احاديث امامت و ولايت و احاديثی با مضامين امام شناسی، شيخ صدوق در موارد محدودی به اين دست روايات صفار عنايت نشان داده است. در اين باره پس از اين سخن خواهيم گفت. به هر حال آن طور که انتظار می رود روايات صفار باز هم چندان مورد عنايت شيخ صدوق نيست و اين به دليل آن است که عمده احاديث کتابهای صفار از طرق ديگر هم در اختيار اماميه بوده است. در حقيقت با تتبع در مشايخ صفار به سادگی می توان دريافت که او بر خلاف شماری ديگر از معاصرانش همچون سعد بن عبد الله الأشعري از دايره محدودتر مشايخ برخوردار بوده و عملا در بسياری از موضوعات مهم آن دوره، همچون مسئله امامت امام دوازدهم و مسئله غيبت سهم زيادی نداشته است. مشايخی که او ديده بوده و دايره و سعه رواياتش چندان زياد نبوده و همين امر در کم توجهی به احاديث او سهم وافری داشته است. اگر کتابهای شيخ صدوق را در موضوعات مختلف مد نظر قرار دهيم، در مقايسه با احاديث سعد بن عبد الله الأشعري که تازه گاهی از صفار هم روايت می کرده[4] و اندازه ای صفار بر او تقدم طبقه داشته است؛ احاديث سعد با وفور بيشتری مورد عنايت شيخ صدوق قرار داشته است. تنها در تهذيبين شيخ طوسي است که عنايت به احاديث کتابهای صفار شدت می گيرد؛ در مشيخه طوسي، به وضوح ميزان نقل طرق صفار در روايت اصول و مصنفات حديثی شدت بيشتری می گيرد و در خود کتاب تهذيب هم اسنادی که نام صفار در آنها ديده می شود، قابل توجه است. در حقيقت شيخ طوسي از آثار حديثی فقهی صفار برای نقل احاديث اصول متقدم گاهی به عنوان جانشينی برای کتاب الکافي دست کم در "ارائه سند" (اين موضوع خود نيازمند مطالعه ای مستقل است) بهره برده است.
صفار و ابن وليد قمي:
با وجود شهرت صفار به کتاب بصائر الدرجات و ميزان نقل وسيعی که از اين کتاب به نام صفار در آثار متأخر و به ويژه در عصر صفوی ديده می شود؛ اما صفار در کتابهای متقدم حديثی کمتر به نقل رواياتی درباره امام شناسی شهرت دارد. روايات کتاب بصائر الدرجات البته در بسياری از موارد از طرق ديگری در کتابهای حديثی اماميه نقل می شوند، اما نام صفار به عنوان راوی آن احاديث به شکل بسيار محدودی در آثار اصيل و متقدم اماميه ديده می شود. علت اين امر چيست؟ آيا کتاب بصائر الدرجات صفار از اعتبار کمی نزد اماميه برخوردار بوده است؟ يا اينکه ريشه مسئله در جايی ديگر است؟ در مقايسه با صفار، رواياتی که موضوع کتاب بصائر قرار دارند، در آثار حديثی شيخ صدوق و ديگران در شکل غير قابل مقايسه ای بيشتر به نقل از معاصر او سعد اشعري روايت می شوند تا صفار و اساسا تعداد روايات اين دو نفر در اين موضوع قابل مقايسه نيست. البته می دانيم که سعد اشعري هم کتابی به نام بصائر الدرجات داشته و علاوه بر آن به نقل روايات امام شناسی توجهی ويژه داشته است. بنابراين شايد بتوان اين نظر را داد که اماميه روايات سعد را در بصائر الدرجاتش بر روايات صفار در بصائر الدرجاتش ترجيح می داده اند. اما خود اين امر پرسش بر انگيز است. آيا می توان مسئله را تنها در همين حد ديد؟ همينکه نسخه ای از کتاب بصائر سعد باقی نمانده، در حالی که از بصائر صفار حسب ادعا نسخه هايی در اختيار است، خود ناقض اين رويکرد است. البته عبارتی در کتاب رجال نجاشي (ص354) و نيز الفهرست طوسي (ص 408)، سبب شده است که شماری از رجاليان استظهاری درباره بصائر صفار داشته باشند که خود می تواند مرتبط با پرسش ما باشد. در رجال نجاشي، وی دو سند متفاوت به صفار ارائه می دهد؛ يکی از طريق ابن ابی جيد القمي از ابن وليد از صفار که در آن طريق نجاشی، تصريح می کند که همه آثار صفار را روايت می کرده، جز کتاب بصائر الدرجات او را و بعد طريق ديگری از طريق احمد بن محمد بن يحيی الأشعري از پدرش، محمد بن يحيی العطار ارائه می دهد که در آن طريق العطار همه آثار صفار و از جمله کتاب بصائر را از صفار روايت می کرده است. درباره طريق عطار پس از اين سخن خواهيم گفت؛ اما اينجا درباره طريق ابن وليد بايد گفت که تعبير نجاشی موجب اين سوء برداشت شده است که بنابراين ابن وليد قمي کتاب بصائر را روايت نمی کرده است و اين خود مسئله ساز شده است. چرا که ابن وليد مشی رجالی و اعتقادی ويژه ای در قبال عقايد و احاديث غلات داشته و در مواردی کتابهای مشايخ حديث را روايت نمی کرده و آنها را مورد حذف قرار می داده است؛ پس نتيجه اينکه در مورد بصائر هم چنين است که وی احاديث اين کتاب را نمی پسنديده و لذا کتاب استادش را روايت نمی کرده است. اما از عبارت نجاشي چنين نکته ای قابل استنباط نيست. درست است که ابن وليد نسبت به احاديث پاره ای از کتابهای حديثی اماميه انتقاداتی داشته و اين به خودی خود در ميان همه محدثان معمول بوده و رجاليان و نقادان حديث نسبت به شماری از رواياتی که به نظر آنان مستند به شيوه های قابل اعتماد، روايت نشده بودند، نظر منفی خود را نشان می دادند و اين در ميان رجاليان سني و شيعی کاملا معمول بوده است؛ اما اولا در مورد کتاب بصائر الدرجات صفار به وضوح ديده می شود که بسياری از آن احاديث به روايت از مشايخ شناخته شده اماميه در قم متداول بوده و شناخت اينکه آن احاديث در کتابهای آن مشايخ وجود داشته اند، برای ابن وليد که به همه آن کتابها و منابع دسترسی داشته، کاری آسان بوده است. بسياری از اين احاديث از طرق ديگر روايت می شد و خود ابن وليد نيز بسياری از همين روايات را در ثبت خود داشته و شماری از آنها از طريق خود ابن وليد روايت شده اند. بنابراين چنين نبوده است که همه احاديث کتاب بصائر در شمار احاديث غير اصيل قلمداد شومد. نويسنده اين کتاب بيشتر احاديثش را از مجموعه ای از مشايخ نقل می کند که احاديث آنان برای مشايخ قم کاملا شناخته شده بوده و به خوبی آنان از ريشه های آن احاديث اطلاع داشته اند؛ بنابراين بر فرض که ابن وليد نسبت به تعدادی از احاديث کتاب بصائر الدرجات ترديد داشته است، می توانسته مانند کتاب نوادر الحکمة محمد بن أحمد بن يحيی الأشعري شماری مشخص از احاديث کتاب را نقد و استثنا کند و ما بقی کتاب را برای شاگردانش روايت نمايد (برای اين مسئله، نک: نجاشی،ص 348؛ طوسي، الفهرست،ص409-411). در مورد مابقی احاديث چرا بايد ابن وليد که خود ريشه آن احاديث را می شناخته و خود يا در کتابهايش و يا در طرق و اثبات خود آنها را روايت می کرده، برخوردی اين چنين داشته باشد. مسئله اصلا چنين نيست. عبارت نجاشی مفهومی ديگر دارد: نجاشی در رجالش فهرستی از آثار صفار را نام می برد که اين فهرست آثار را از طرق متعددی و از جمله دو طريق ياد شده در ثبت خود داشته است؛ اما در يکی از اين دو طريق که طريق ابن وليد قمي بوده، نام بصائر الدرجات نيامده بوده و در طريق دوم که طريق احمد بن محمد بن يحيی العطار از پدرش بوده، نام کتاب ذکر شده بوده است. بدين ترتيب او در بيان سند روايی خود اين تصريح را لازم ديده که ابن ابی جيد از ابن وليد همه آثار صفار را روايت کرده به جز بصائر را. اين امر دليلی بر اين نيست که ابن وليد بصائر را روايت نمی کرده، بلکه تنها دليل آن است که ابن ابی جيد در اجازه ای که از ابن وليد داشته، نامی از بصائر را نياورده بوده است؛ البته ابن وليد بصائر را روايت نمی کرده (نک: پس از اين)، اما مقصود اينکه، عبارت نجاشی حتی همين را هم نشان نمی دهد. بنابراين اين نتيجه گيری که ابن وليد به اين دليل که احاديث کتاب بصائر را نمی پسنديده و به همين دليل آنرا روايت نمی کرده، سخنی مقبول نيست. باری کتاب بصائر الدرجات صفار از طريق احمد فرزند محمد بن يحيی العطار از پدرش در اختيار بوده اما اين کتاب اصلا برای ابن وليد به عنوان اثری از صفار شناخته شده نبوده و بنابراين دليلی برای روايت آن از صفار و به عنوان کتابی از صفار وجود نداشته است ( پس از اين در اين باره سخن خواهيم گفت). پس ريشه عدم روايت اين کتاب از سوی ابن وليد اين مطلب بوده است. از ديگر سو، در الفهرست شيخ طوسي سه طريق برای کتب و روايات صفار ذکر می کند که دو طريق آن از طريق ابن وليد قمي است که در يک موردش که طريق شيخ صدوق است، تصريح شده که او کتاب بصائر الدرجات را از ابن وليد روايت نمی کرده، چرا که ابن وليد بصائر را از الصفّار روايت نمی کرده است؛ گرچه در مورد طريق دوم از ابن وليد که آن را شيخ طوسي از طريق ابن ابی جيد قمي نقل می کند، تصريحی بر اين امر نمی کند و حتی می گويد که ابن ابی جيد همه کتابها و روايات صفار را از ابن وليد روايت می کرده است. به هر حال از کلام شيخ طوسي به خوبی روشن است که ابن وليد کتاب بصائر را روايت نمی کرده، اما دليل آن را ذکر نمی کند و اين عبارت به خودی خود دليلی بر اين نيست که قائل شويم ابن وليد نسبت به احاديث بصائر استادش نظری منفی داشته است (در اين باره پس از اين توضيح بيشتری می دهيم). طريق سوم شيخ طوسي از طريق احمد فرزند عطار است.
بدين ترتيب، روايات بصائر الدرجات به نقل از صفار در اختيار شيخ صدوق که تقريبا در تمام موارد از طريق استادش ابن وليد از صفار روايت می کند، قرار نداشته است؛ البته در مواردی محدود احاديث مشابه بصائر صفار و با همان اسناد در کتابهای شيخ صدوق به نقل از ابن وليد از صفار روايت می شود که منطقا معلوم نيست ربطی به کتاب بصائر داشته باشد. احتمالا آن احاديث در کتابهای ديگر صفار و از جمله احتمالا در کتاب المناقب روايت شده بوده است (نک: پس از اين). در کتابهای ديگری هم که از طريق فرزند ابن وليد، يعنی احمد رواياتی از صفار به واسطه ابن وليد در آنها نقل می شود، باز نقل احاديث بصائر ديده نمی شود (مانند کتاب الأمالي شيخ مفيد). به نظر ما ابن وليد اصولا کتاب بصائر الدرجات را به عنوان کتابی از صفار نمی شناخته است.
بصائر الدرجات و کتاب الکافي:
با وجود اهميت کتاب بصائر الدرجات موجود و اهميت احاديث آن در مباحث امام شناسی شيعی، چرا روايات صفار مورد اعتنای گسترده شماری از منابع همانند الکافي (در مورد الکافي، به جز موارد بسيار محدود که از او روايت غير مستقيم دارد؛ نک: پس از اين) قرار نگرفته است؟ آيا کليني با وجود آنکه کتاب الحجة خود را به همين دست احاديث اختصاص داده است، نيازی به نقل احاديث بصائر نداشته است؟ اصولا رابطه کتاب بصائر الدرجات کنونی با کتاب الحجة کليني چيست؟ آيا او کتاب بصائر الدرجات کنونی را می شناخته است؟ آيا آن را تأليفی از صفار می انگاشته است؟ اين پرسشها برای بحث ما در رابطه با هويت کتاب بصائر الدرجات بسيار اهميت دارند. در منابع ديگر هم شمار اين دست احاديث به نقل از صفار بسيار محدود است. در مورد الکافي اين امر بيشتر می تواند مايه تعجب باشد. بسياری از ابواب کتاب بصائر الدرجات موجود با موضوعاتی که در کتاب الحجة الکافي طرح شده مشترک است و توقع اين است که همانطور که فی المثل در الکافي، کليني روايات مختلف ابواب متعدد کتاب المحاسن را نقل کرده است، در اين مورد هم روايات کتاب بصائر را "به نقل از صفار" روايت کند. با اين وجود با اينکه کليني از روايات بصائر الدرجات سعد اشعري در کتاب الحجة، بهره ای نبرده است (برخی روايات سعد در کتاب الحجة، به بصائر او مربوط نيست؛ نک: مقاله ما درباره تاريخ الأئمة در همين سايت)، با واسطه دو تن از مشايخش شماری محدود از روايات صفار را در کتاب الحجة نقل کرده و در سند خود نام صفار را ذکر کرده است (گرچه جز در يک مورد، نک: 1/526/2 ، هيچگاه شهرت "الصفار" را ذکر نمی کند و گاهی نيز در نسخه چاپی نام محمد بن الحسن به محمد بن الحسين تحريف شده است). اما رابطه اين دسته روايات با متن کتاب بصائر الدرجات منسوب به صفار چيست؟ در طول بحثهای آينده به اين پرسشها پاسخ خواهيم داد.
کليني در تدوين تمامی کتابها و ابواب کتابش طبعا منابعی در اختيار داشته که عينا بر اساس آنها ابواب کتاب خود را تنظيم کرده و احاديث چند کتاب اصلی را در تدوين احاديث هر بابی مد نظر داشته است. علي بن ابراهيم، احمد بن ادريس، محمد بن يحيی العطار از مهمترين منابع او هستند که احاديث ابواب مختلف خود را بيشتر بر اساس روايات آثار آنان تنظيم کرده و البته مواردی را هم به آنها افزوده است. البته برخی از منابع مهم او هم، ريشه در منابع با واسطه دارد که عمدتا از طريق تعبير "عدة من اصحابنا" از شماری از آن منابع مهم با واسطه بهره برده است. مهمترين منابع اين دست نوع دوم، کتابهای احمد بن محمد بن عيسی الأشعري (عمدتا النوادر) و احمد بن محمد بن خالد البرقي (کتاب المحاسن) هستند. بدين ترتيب الکافي که خود جامع احاديث گذشتگان و جامع کتابهای حديثی عمده قبلی است، طبعا می بايست در ابواب مربوط به مباحث حجت و امام شناسی از مهمترين اين منابع و از جمله دوکتاب بصائر صفار و سعد اشعري بهره برده باشد. با اين وصف کليني اين کار را نکرده است؛ او ترجيح داده در ابواب مختلف کتاب الحجة، از روايات محمد بن يحيی العطار، احمد بن ادريس، علي بن ابراهيم القمي و حسين بن محمد بن عامر الأشعري و در برخی ابواب خاص نيز به طور عمده از روايات دايی اش علان کليني به طور عمده بهره ببرد. در مباحثی که درباره معرفی منابع الکافي نوشته ايم، در اين باره توضيحات لازم داده شده و علل و اسباب اين کار مورد مطالعه قرار گرفته است. به هر حال کليني در کل کتاب الکافي از طرق ديگری احاديث دو منبع ياد شده يعنی کتابهای مختلف صفار و سعد اشعري را در اختيار داشته و به عللی که در آن بحث سابق الذکر از آنها سخن رانده ايم، بيشتر ترجيح داده است که از منابع ديگری بهره بگيرد.
اما از ديگر سو نکته مهم ديگری قابل مطالعه است: در مقايسه ميان بسياری از ابواب کتاب بصائر الدرجات موجود با کتاب الحجة الکافي به وضوح معلوم است که کليني هنگام تأليف کتاب الکافي، کتاب بصائر و به احتمال بسيار قوی (کما اينکه پس از اين خواهيم گفت)، نسخه اصلی و مادر نسخه موجود را در پيش چشم داشته و نه تنها در تعيين و تنظيم ابواب و عناوين آنها از اين کتاب (که خود تحت تأثير آثار پيشينيان بوده) بهره برده بوده، بلکه حتی در بسياری از ابواب کتاب الحجة (البته در بخشهايی که اشتراک موضوعی با بصائر الدرجات دارد)، احاديث بصائر را در کتابش نقل کرده است. با اين وصف کليني قصدش دست کم در ابواب کتابهای الحجة و يا التوحيد و برخلاف کتابهای فقهی نقل تمامی احاديث معتمد نبوده، بلکه ظاهرا به گزيده ای از آنها بسنده کرده است. در ابواب فقهی البته کليني دست به گزينش زده بوده اما اين گزينش ارتباط مستقيمی با ميزان اعتمادی داشته که به احاديث داشته است. با اين همه مشی کلی کليني اين است که در مورد احاديثی که سندی متفاوت داشته اما متن آنها مشابه و يا با اندکی تفاوت بوده، به صورت ترکيبی (حيلوله) اسانيد احاديث را ارائه دهد و متن يکی از آن اسانيد را برگزيده و همان را نقل کند. بنابراين با وجود چند کتاب در زمينه احاديث امام شناسی که در دوره پيش از او تأليف شده بوده و از جمله متنهای بصائر الدرجات، وی به مقداری از احاديث هر باب بسنده کرده بوده است. به هر حال با مقايسه ميان برخی از ابواب کتاب الحجة با ابواب کتاب بصائر کاملا اين امر هويداست که با وجود آنکه ترتيب ابواب کتاب بصائر با ترتيب ابواب کتاب الحجة در الکافي کاملا متمايز است و برخی مواردی را که کليني در اوائل آن کتاب مطرح کرده، در نسخه کتاب بصائر در اواخر آن ديده می شود، اما وی در ابواب مشترک، شماری از احاديث اين کتاب را مد نظر داشته و جالبتر اينکه در ابواب کوچکی گاه عينا تمامی احاديث آن باب را با همان نظم موجود در کتاب بصائر نقل کرده است (نمونه ها را پس از اين در بخش پيوستها، ذکر خواهيم کرد). بدين ترتيب ترديدی نيست که کليني در هنگام تأليف کتاب الکافي، نسخه کتاب بصائر منسوب به صفار را در اختيار داشته است. البته مقصود از نقل احاديث کتاب بصائر الدرجات دو نوع نقل متمايز و مستند به دو شيوه معمول در ميان محدثان است:
از يک سو وی احاديثی را از کتاب بصائر الدرجات نقل می کند که عينا با همان سند در کتاب بصائر ديده می شود. اين نوع نقل خود به دو گونه مختلف تقسيم می شود: يک گونه نقلهايی که نام صفار در سند به صورت غير واضحی آمده است و البته تعداد آن محدود است و گونه دوم نقلهايی که عين سند بصائر نقل می شود بدون آنکه نامی از صفار در ميانه سند باشد که اين نقلها تعداد زيادی را شامل می گردد و ما سبب آن را در ادامه اين سلسله مقالات توضيح خواهيم داد.
اما نوع دوم نقلها، مربوط به احاديثی است که متن آنها يکی و يا تقريبا يکی است، اما او سندی با تفاوتی در آغاز سند (وگاه با تمايز کامل در سند) از آن احاديث ارائه می دهد؛ در حقيقت در اين گونه نقلها، چنين می نمايد که کليني از سنت "مستخرج نويسی" در ميان محدثان بهره برده که در آن متن و سند يک حديث از کتاب محدثی وسيله محدث دومی در کتابش نقل می شود، اما محدث کتاب دوم آن حديث را از طريقی مستقل از طريق محدث و نويسنده اولی نقل می کند؛ در واقع طريقی ديگر را ارائه می دهد به صورتی که عينا آن حديث به واسطه محدثی متمايز از محدث اولی نقل شده باشد. حال گاهی محدث دومی بدون آنکه نامی از محدث اولی به ميان آورد، خود مستقيما از شيخِ محدث اول حديث را نقل می کرده و يا اينکه با قرار دادن دو محدث ديگر به جای شيخِ محدث اول و شيخِ شيخ او حديث را به زنجيره روايت محدث اول اتصال می داده است. البته اين شيوه که بسيار در ميان محدثان شيعه و سني معمول بوده، به اين دليل اتخاذ می شده که احاديث از طرق متمايزی و در کتابها و اصول روايی محدثان مختلفی نقل می شده اند و از اينرو کاملا امکان پذير بوده است که يک حديث را از چند طريق نقل کرد و چون محدثان از طرق مختلف و متمايز با يکديگر برخوردار بوده اند، می توانسته اند به سادگی اسناد يک کتاب حديثی را با اسنادی ديگر جايگزين کنند که در آنها در حلقه های آغازين سند نام مشايخ ديگری ارائه می شده است که طريقی متمايز و يا کم و بيش متمايز (عموما در نامهای آغازين سند) به متن حديث و راويان نخستين آن داشته اند. بدين ترتيب اسانيد جديد طرقی متمايز را به حلقه های واسطه و اصلی سند که صدر سند را تشکيل می داده اند، ارائه می داده اند. در ادبيات سنی برای کتابهای مشهور و معتبری مانند صحاح و مسانيد اصلی، اين گونه کتابهای مستخرج از سوی محدثان بزرگ تدوين می شده که تعدادی هم از آنها هم تاکنون به چاپ رسيده، و هدف از آن، ارائه طرق محدثان دوره های بعدی و قدرت آنان بر روايت احاديث و نيز برای اعتبار بخشی به روايات اين کتابها و نشان دادن وجود طرق متعدد به آن متون بوده است. طبعا برای احاديثی که بخاری در کتاب الجامع الصحيح خود روايت می کرده طرق ديگری هم وجود داشته که آن طرق لزوما از خود بخاری منتقل نمی شده است و بنابراين محدثان بعدی با جستجو در کتابهای حديثی متقدم و با کشف طرق تازه ای به مشايخ بخاري و يا مشايخ مشايخش به سادگی می توانسته اند احاديث کتاب بخاري را از طرق ديگری روايت کنند. اصولا به همين دليل در سنت حديثی اهل سنت شيوه مستخرج نويسی با مسئله "اطراف" احاديث مرتبط بوده و روشن بوده است که متون احاديث از چه طرق اصلی از صحابه نقل شده بوده و چگونه گسترش پيدا کرده بوده است. البته در کنار اين سنت شيوه ای غير مشروع هم گاهی عمل می شده و آن اينکه کتاب حديثی محدثی "سرقت" می شده و به جای اسانيد او اسانيدی ديگر قرار می گرفته بدون آنکه به استخراج نويسی از آن کتاب نخست اشاره ای رود. در اين موارد عموما اسانيدی که به جای اسانيد اول به کار گرفته می شده، اسانيدی ترکيبی و ساختگی و غير منطبق با واقع بوده و "ريشه در روايت آن احاديث در سنت محدثانی که نامشان در سند تازه ياد می شده نداشته است". عموما در اين موارد است که محدثان از تعبير "سَرَق" استفاده می کرده اند. در باره ابعاد مختلف اين شيوه در جای ديگری سخن گفته ايم و اينجا صرفا اشاره ای کافی است. بنابراين در ادبيات حديثی شيوه مستخرج نويسی معمول بوده است. البته در کنار اين شيوه رسمی استخراج نويسی، در ادبيات حديثی شيعه و سنی به طور کلی اين شيوه وجود داشته است که محدثان در تأليف کتابهايی با موضوعات سنتی و کلاسيک، يک يا چند کتاب از کتب نويسندگان گذشته را در پيش روی خود داشته اند و احاديث آن کتابها را در کتاب خود و گاهی عينا در ابوابی مشابه نقل می کرده اند و تنها کاری که می کرده اند اين بوده که آن احاديث را با بهره گيری از شيوه مستخرج نويسی با اسانيدی کم و بيش متمايز نقل می نموده اند. اين در حقيقت سنت تدوين کتابهای حديثی بوده است و به همين دليل کار محدثان در دوره های بعدی بيشتر مصروف اسانيد می شده است تا متون و انتخاب آنها. در کتابهای حديثی اماميه هم اين شيوه معمول بوده و محدثانی که عينا در موضوعی مشترک دست به تأليف می زده اند، با اين شيوه کتابهای گذشته را باز نويسی و تجديد روايت می کرده اند. نويسنده اين سطور در مقاله ای بلند نمونه های متعدد اين شيوه را در کتابهای حديثی اماميه نشان داده است که آن را در آينده منتشر خواهيم کرد. کليني در کتاب الکافي از اين شيوه در کنار چند شيوه ديگر بهره برده بوده است و بنابراين اينکه می گوييم کتاب بصائر از منابع او در تدوين کتاب الحجة الکافي بوده، در بخشی از نقلها، اين است که وی در تدوين برخی ابواب و برخی از احاديث آن ابواب، متون احاديث اين کتاب را مد نظر قرار داده و اسانيد تازه و مستقل خود را که به حلقه های واسط اسانيد کتاب بصائر پيوند می خورده اند، نقل کرده است. البته ناگفته پيداست که خود متن بصائر هم از همين شيوه طبعا بهره برده بوده و همين امر در سنتی از تدوين احاديث از گذشته ای دورتر تداوم يافته بوده است. به هر حال از مقايسه کتاب الحجة الکافي با متن بصائر الدرجات منسوب به صفار روشن می شود که کليني در هنگام تأليف الکافي آن کتاب را در پيش روی خود داشته است.
حال يک پرسش بسيار مهم و سرنوشت ساز در بحثمان در اينجا مطرح می شود: با وجود نقل از اين کتاب، پس چرا نام صفار قمي در کتاب الحجة به صورت بسيار محدود آمده است و کليني در هنگام نقل از اسانيد اين کتاب در اغلب مطلق موارد نامی از صفار نبرده و تازه آنجا هم که در برخی سندهای محدود نامی از او آمده، اين نام به صورت کلی محمد بن الحسن (گاهی با تصحيف به محمد بن الحسين) و نه شهرت الصفار آمده است؟ آيا عدم نقل قابل اعتنا از صفار در کتاب الکافي و يا نام بردن از او به صورت نه چندان واضحی احتمالا ناشی از نوعی موضعگيری منفی نسبت به صفار از سوی کليني است؟ يا اينکه مسئله به نکته ای ديگر باز می گردد؟ دليل اين امر را در آينده اين بحث توضيح خواهيم داد.
-------------------------------------------------
[1] شخصی به نام محمد بن الحسن که کليني مکررا از او و به ويژه در روايت از سهل بن زياد از او روايت می کند، برخلاف نظر برخی که او را عينا صفار دانسته اند، محمد بن الحسن الطائي است؛ برای اين نظر درست، نک: آية الله بروجردي، ترتيب اسانيد الکافي، ص 121-122.
[2] روايت ابن بابويه پدر از صفار و بدون واسطه که در کمال الدين پسرش در دو مورد (2/348/39؛ 2/349/43) ديده می شود احتمالا ناشی از اشتباه ناسخان است که عبارت "ابي" را در کنار نام ابن وليد در سند به صفار قرار داده اند؛ جالب است که متن روايت دوم در همين کمال الدين در جای ديگری باز به نقل ابن بابويه پدر نقل می شود که در آن ابن بابويه پدر تنها از سعد اشعري و حميري آن روايت را نقل می کند و نامی از صفار در ميان نيست؛ نک: کمال، 2/415/7. از ديگر سو در امالي صدوق روايتی ديده می شود که در آن علي ابن بابويه، به واسطه يک نفر از صفار روايت دارد. نک: ص 669/6.
[3] از موارد مهم روايات صفار که مورد اعتنای کليني در الکافي و نيز ابن بابويه در فقيه به طور خاص قرار گرفته، احاديث فقهی او در مسائل از امام حسن عسکري است؛ به طور مثال، نک: الکافي، 5/181/3
[4] نمونه، نک: فضائل الأشهر الثلاثة، ص 93 ، ح 73
دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۶:۱۹
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
هل توجد المقالة لديكم باللغة العربية لأن ترجمة محرك القوقل جدا رديئة وفيها خلط
ذكرتم في هذا المقال ان استخراج الاسانيد كان شائعا عند محدثي الشيعة والعامة، ولي سؤالان:
أولهما: انه هل يمكنكم ان تدلوني عَلى كتب عند العامة تتحدث عن هذه الحالة عندهم؟
الثاني: انه هل هناك شواهد اخرى على وقوع هذا عند الشيعة؟ وهل توجد مقالات تفصل الكلام في هذا الموضوع؟
تحية طيبة. نعم ينبغي مراجعة کتب المستخرجات.