آرشیو
آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۲٫۰۳۵٫۵۳۸ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱۳۸ نفر
تعداد یادداشت ها : ۲٫۰۸۵
بازدید از این یادداشت : ۲٫۴۰۴

پر بازدیدترین یادداشت ها :
آنچه به ويژه در تاريخنگاری فلسفه اسلامی در ايران محل عنايت پژوهشهای مستقل و اصيل قرار نمی گيرد، بحث درباره سرچشمه های انتقال فلسفه و علوم اوائل يونانی و اسکندرانی به دوران اسلامی است. البته شماری از مطالعات تاريخی در اين باره به زبان فارسی نوشته شده که عمدتا هم چيزی جز تکرار مطالب نوشته های غربی نيست؛ اما منظور ما از بحث درباره اين سرچشمه ها لزوما مباحث تاريخی و انگيزه های اجتماعی، فرهنگی و سياسی نهضت ترجمه نيست؛ فی المثل آنطور که روزنتال و يا ديميتری گوتاس از آن مسائل بحث کرده اند، بلکه منظور چگونگی انتقال متون فلسفی و منطقی يونانی و اسکندرانی و ترجمه آنها و ترجمه مفهومی اصطلاحات است. دهها سال است که در مغرب زمين درباره ترجمه متون ياد شده به عربی و سريانی و تحريرهای موجود آنها به اين دو زبان که بر اساس متون يونانی تنظيم و ارائه شده بوده و ميزان دقت ترجمه ها و صحت انتساب اين رساله ها و متون مختلف به فيلسوفان يونانی و اسکندرانی تحقيقات بسيار متعدد و همه جانبه ای صورت می پذيرد و درباره تک تک ترجمه های سريانی و عربی متون ياد شده که در حوزه فعاليت مترجمانی همانند حنين بن اسحاق و بعدها يحيی بن عدي صورت پذيرفته بوده پژوهش و تحقيق صورت می گيرد و اين ترجمه ها با اصل موجود يونانی و يا واسطه های موجود سريانی آنها مقايسه می شود. در اين چارچوب، مسئله اصلی پژوهشهای تاريخی در حوزه فلسفه اسلامی اين است که فيلسوفان مسلمان و يا در حوزه تمدن اسلامی چگونه متون اوائل را دريافت می کردند و چگونه آن متون را ترجمه و به زبان مقصد انتقال می دادند. تحول اصطلحات و ما به ازاء هايی که برای واژگان فلسفی از سوی مترجمان و يا فيلسوفانی مانند کندي و يا فارابي پيشنهاد می شد، چگونه بوده و تا چه اندازه زبانهای سريانی و عربی موفق به انتقال اين مفاهيم بوده اند. نسبت ذهن و زبان در اين ميان چه بوده و آيا در تمدن اسلامی همه زوايای انديشه يونانی منتقل شده و يا قابليت انتقال را داشته است و يا خير؟ وانگهی مسئله اين است که آيا فيلسوفان و مترجمان دوران نهضت اول و دوم ترجمه علوم اوائل، شناخت درستی از ادبيات فلسفی يونانی و اسکندرانی و مکاتب و تحولات آنها داشته اند و آيا تا چه اندازه شناخت آنان از فلسفه افلاطون و ارسطو اصيل و مبتنی بر آثار صحيح الانتساب به آن دو و تا چه اندازه مبتنی بر متون منحولی بوده که حاصل دوران نوافلاطونی و هلنيستی متأخر و تحت تأثير انديشه های گنوسيستی و هرمسی و امثال آنها بوده است. اينها تنها بخشهايی از پرسشها و زمينه های پژوهش در تاريخنگاری فلسفه اسلامی است که از قرن نوزدهم در مغرب زمين محل عنايت بوده و تاکنون نيز دنبال می شود. بر خلاف ايران، در کشورهای عربی محققانی چون عبدالرحمان بدوي به اين دست پژوهشها توجه داشته اند و دست کم مايه انتقال اين نوع پژوهشها به درون دنيای اسلام بوده اند. البته بدوی در آثار متعددی که درباره افلاطون، ارسطو، افلاطونی گری، نو افلاطونی گری و امثال آن در تمدن اسلامی نگاشت، علاوه بر بهره ورزی از تحقيقات غربی در اين زمينه ها، بخشی از همت خود را برای انتشار ترجمه های کهن و مقايسه نسخه ها و به ويژه به شروح و تفاسيری که بر کتابهای افلاطون، ارسطو و افلوطين و يا نقض و يا تلخيصهايی که مبتنی بر متون فلسفی يونان در دوران اسکندرانی نوشته شده و بخش زيادی از آنها به تمدن اسلامی رسيده و دستمايه اصلی مطالب و تحقيقات فلسفی فارابی و حوزه فلسفی او و ديگران بوده، اختصاص داد و به ويژه درباره آثار منحول و يا متون تحريف شده که حاصل دوران اسکندرانی و مدارس شرقی بعدی بوده به پژوهش پرداخت. بخشی از اهتمام او به ويژه به متون نو افلاطونی مانند آثار منسوب به افلوطين و يا پروکلوس اختصاص يافت و نيز به ادبيات سياسی منحول همانند آثار، نوشته ها و اقوال منسوب به افلاطون و ارسطو و به ويژه اندرزنامه های سياسی منسوب به يونانيان که در تمدن اسلامی گسترشی وسيع پيدا کرد، پرداخت که می دانيم برخی از آنها به ويژه با وساطت زبان پهلوی و بر اساس متون منسوب به يونانيان که در اواخر دوران ساسانی تنظيم شده و دستخوش تحولات و تحريفات قرار گرفته بود، به مسلمانان رسيده بود و در ادبيات اندرزنامه نويسی و نصائح الملوک سهمی مهم داشت.
متأسفانه حتی اين دسته آثار بدوی به فارسی ترجمه نشده و دست کم مورد عنايت مورخان فلسفه اسلامی در ايران قرار نمی گيرد. درست است که بدوی عمدتا ناقل تحقيقات غربی بود اما به هر حال در غياب توجه به پژوهشهای غربی عنايت به نوشته های بدوی کار ساز است. از ديگر سو بر بدوی گاه ايراد گرفته شده است که در تصحيح متون و ترجمه های فلسفی و منطقی کمال دقت را به خرج نداده است؛ اين سخن البته سخن درستی است اما به هر حال کثرت و وسعت تحقيقات بدوی گاه شايد مستلزم چنين شتاب ورزيهايی هم بود. در ايران البته مرحوم دانش پژوه به نسخه های ترجمه های عربی از آثار فلسفی يونانی و اسکندرانی توجه داشت و به ويژه به شروح اسکندر افروديسی و تأثيرات اين نوشته ها بر فلسفه اسلامی و نوشته های فارابی و ابن سينا می پرداخت و پاره ای از نتايج تحقيقات غربی در اين حوزه ها را که البته انجام آن مستلزم کمال آشنايی با زبانهای يونانی و سريانی است به زبان فارسی منتقل می کرد. به هر حال عبدالرحمان بدوی در انتشار متون و ترجمه های عربی که بر پايه زبان های يونانی و يا سريانی صورت گرفته بود و حتی در مورد برخی از آنها اصل يونانی شان همينک از ميان رفته و حتی پژوهشگران فلسفه های يونانی ناچارند که از اين ترجمه های واسطه بهره گيرند، تلاش کرد و تحقيقات شايسته ای را عرضه نمود؛ فی المثل کتابی که درباره شروح بر ارسطو که اصل يونانی آنها از ميان رفته، گردآورده است (شروح علی ارسطو مفقودة في اليونانية).
در شماره های بعدی بحث را از زاويه ديگری دنبال می کنيم....
شنبه ۹ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۱۷:۳۷
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت