می توان تقريبا قاطعانه گفت که در تفکر کلامی اماميه، پس از دوران شيخ أحمد أحسايی و شيخي گری، منظومه کلامی و اعتقادی نوينی جز آنچه از سوی ميرزا مهدی اصفهاني در حدود بيش از نيم قرن پيش ارائه شده، شناسايی نشده است. فقيهان و اصوليان در مسائل کلامی و اعتقادی بيشتر مشرب عمومی اماميه را داشته اند و عمدتا نهج کلامی متأخر اماميه را با آموزه هايی از شيوه حديثی درآميخته اند. گروهی هم اهل فلسفه بوده اند و عمدتا در نظام فکری آخوند ملاصدرا به حکمت متعاليه باور داشته اند. شماری نيز گرايش عرفانی از نوع مکتب نظری ابن عربی داشته اند و البته آن را با مايه های شيعی همانند کاری که سيد حيدر آملی انجام داده است، آميخته اند. در دوره های اخير علاقمندی به گرايش اخباری و حديثی از نوع معتدل آن، آنطور که نزد مرحوم علامه محمد باقر مجلسی ديده می شود، در ميان طبقاتی از عالمان شيعی قابل شناسايی است. البته پاره ای از فقيهان و عالمان کم وبيش مستقل از جريانهای نام برده را نيز می شناسيم که گاهی نيز آرای شاذی را مطرح می کرده اند؛ همانند شيخ هادي طهرانی و يا تنی چند از عالمان سنت شکن عصر مشروطه و کمی قبل و بعد از آن و تا دوران معاصر. اما اگر بخواهيم نمونه ای گسست نسبت به انديشه سنتی و کلاسيک اماميه را در ادوار اخير به طور شاخص مطرح کنيم، چنانکه گفتم تنها بايد از دو طريقه شيخی و طريقه مکتب تفکيک (مکتب معارف ميرزا مهدي اصفهاني) نام ببريم. آنچه در اين باره می گويم البته برداشتی است که از تاريخ انديشه کلامی اماميه دارم و تنها از بعد تحليل تاريخی، آن را ارائه می دهم. از جهاتی ظهور انديشه ميرزا مهدی اصفهانی و مکتبش با مقدمات ظهور انديشه شيخ احسايی نزديکيهايی دارد و اين امر به زمينه های اجتماعی، سياسی و مذهبی در تشيع امامی بازمی گردد. شيخ أحسايی به واقع در ميان اماميه يک پديده خاص و ويژه است و طريقه شيخيه و انديشه "رکن رابع" و عقيده آنان درباره منابع دينی و جايگاه امام از لحاظ تشريعی و نيز از نقطه نظر وجودی و کوسمولوژيک و آخرت شناسی همگی نيازمند بررسی همه جانبه از نقطه نظر تاريخ انديشه سياسی اماميه است. تفسير تکوينی از وجود و حضور امام و در اين زمينه بهره وری از ادبيات شيعی غاليانه و تفسيرهای فلسفی و عرفانی از احاديث و تأثير پذيری از جريانات مختلف فکری از شاخصه های انديشه شيخی گری است. از ديگر سو منظر اخباری گرايانه شيخيه و تکيه غير منضبط بر احاديث و عدم اقبال به دقتهای رجالی و نقد احاديث زمينه لازم را برای نوعی گرايش شيعی غير فقهی و بيشتر عقيده محور به آنان بخشيده است. جريان مکتب تفکيک هم از بسياری از همين جهات انديشه ای همانند شيخيان دارند؛ گرچه در برخی نوشته های آنان نقد تندی نسبت به شيخ احسايی ديده می شود که اتفاقا همين امر نشان دهنده حساسيت آنان به تقارب افکارشان با شيخيه است.
عنوان مکتب تفکيک عنوانی است متأخر و برساخته ای است از استاد محمد رضا حکيمی که از شاگردان مرحوم شيخ مجتبی قزوينی است که خود از شاگردان مبرز ميرزا مهدي اصفهاني بوده است. ميرزا مهدی اصفهاني از عالمان ساکن مشهد بود که مدتی در نجف محضر ميرزای نايينی را در فقه و اصول درک کرد. ما از زندگی او اطلاع زيادی نداريم، آنچه در اين زمينه کارساز است، مراجعه به نوشته های شاگردان اوست که بعضا شرحی از احوال علمی و معنوی وی را گزارش کرده اند. از جمله در کتاب مستدرک سفينة البحار نمازی شاهرودی شرحی از احوال ايشان درج شده است. عنوان مکتب تفکيک بنابراين به خود ميرزا و شاگردانش مربوط نمی شود و چندان هم اين عنوان خاصه با تفسيری که آقای حکيمی ارائه می دهد، با تعاليم مرحوم ميرزا مهدي اصفهانی و دست کم شماری از شاگردانش سازگاری ندارد. روشن است که آقای حکيمی قصد بازسازی تعاليم ميرزای اصفهاني را در شکلی منظومه وار و متناسب با مباحث تاريخی مرتبط داشته اند. شايد هم ايشان تعبيری از استادش شيخ مجتبی قزوينی در اين باره داشته است. به هر حال شاگردان ميرزای اصفهانی ترجيح می دهند که از تعاليم استاد خود به "معارف" ياد کنند. مراد از معارف هم تعاليم برگرفته شده و منتسب به اهل بيت است. ما از منابع فکری ميرزا مهدی اطلاعی زيادی نداريم؛ روشن است که اهل مطالعه فلسفه و به ويژه عرفان بوده و تا اندازه ای با اين علوم، شايد در نجف آشنا شده بوده است (گفته می شود که محضر سيد احمد کربلايي، عارف برجسته ونامدار را درک کرده بوده است؛ بنابراين با يکی از مهمترين حلقه های انديشه عرفانی متأخر شيعه آشنا بوده است؛ گرچه بعدا از آن افکار روی برمی گرداند)؛ اما از مطالعه ابعاد مختلف انديشه اعنقادی او می توان به پاره ای تأثير پذيری های روشن از سنتهای فکری و کلامی اسلامی اشاره کرد؛ با اين وصف برخی از هواداران مکتب تفکيک چندان تمايلی به قبول تأثير پذيری های فکری تاريخی ندارند. در شماری از منابع مکتوب منسوب به مکتب تفکيک و نيز برخی منابع شفاهی، گفته می شود که ميرزا علوم خود را منتسب به "صاحب علم جمعي" می دانسته است که مقصود از وی کاملا روشن نيست و ظاهرا در اين مورد اطلاع رسانی دقيقی توصيه نمی شود. اما به هر حال در همين رابطه از مرحوم سيد جمال الدين گلپايگاني، فقيه و عارف نجف به عنوان استاد او در معارف ياد می شود. در همين دست منابع، مطالبی در رابطه با صاحب علم جمعي و ارتباط او با امام غائب (عج) مطرح می شود که به روشنی اين ادعا را در بردارد که معارف، برگرفته از تعاليم شخصی امام غائب است. در پاره ای ديگر از منابع، ارتباط مستقيم به خود ميرزای اصفهاني نسبت داده می شود و عبارتی هم در اين ارتباط به امام غائب منتسب می گردد که بن مايه تفکر ميرزا را تشکيل می دهد (عبارت: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لإنکارنا)؛ در اين روايت ميرزا مهدي اصفهاني از سوی امام به اين منبع هدايت می شود. البته در کتابهايی که از ميرزا مهدي در اختيار است و شماری از آنها در کتابخانه آستان قدس محفوظ است و شماری هم به چاپ رسيده است، ادعای ويژه ای و يا طريقه غير متعارفی در نحوه استدلال و ارائه ادله ديده نمی شود و البته استناد به آيات قرآن و احاديث، به طور غالب در آنها مشهود است. در مورد کتابهای او و اينکه آيا تا چه اندازه نماينده درست افکار آن مرحوم است، در ميان اهالی "معارف" ظاهرا اختلاف نظری ديده می شود. آن طور که نويسنده اين سطور شنيده است، گويا برخی از شاگردان ميرزای اصفهاني، در صحت انتساب تعددی از اين کتابها، دست کم در شکل چاپ شده برخی از آنها ترديد می کرده اند و برخی نيز آنها را نوشته های مهمی در مقايسه با بخش غير منتشر شده افکار معارفی قلمداد نمی کنند. به هر حال اصحاب معارف، همانند بسياری از اصحاب تعاليم باطنی و معنوی به حفظ اسرار اعتقادی و ضرورت تقيه و عدم افشای افکار خود معتقدند. البته ريشه اين اعتقاد به تعاليم اوليه شيعيان و انديشه های باطنی و تأويلی شماری از فرق شيعی باز می گردد. همين امر موجب شده است که دست کم پاره ای از شاگردان اين مکتب، از انتشار تعاليم خود به صورت مکتوب خودداری کنند و به نشر آنها به صورت تعليمی و همراه با حفظ آداب تعليم و تعلم آن که به آن نيز به طور ويژه اعتنا می ورزند، مبادرت نمايند. اما به هر حال هم اکنون چند کتاب و رساله از ميزا مهدی اصفهانی در اختيار است که مضمون پاره ای از آنها اصولی است و پاره ای به مباحث اصول دين و مباحث قرآنی پرداخته است. از مشهورترين اين کتابها رساله نسبتا کوتاه ابواب الهدی است که در آن می توان قسمتی از انديشه های ميرزا مهدی را ملاحظه کرد. تقريراتی هم از درسهای وی وسيله تنی چند از شاگردان او تدوين شده که قسمتی از آنها در کتابخانه آستان قدس نگهداری می شود. به هر حال ميرزا مهدی به دليل جايگاه علمی و نيز موقعيتش به عنوان استاد برجسته حوزه مشهد و نيز عنايتش به مسائل اخلاق و تفسير قرآن، مورد توجه طلاب و فضلای مشهد قرار گرفت و تقريبا بيشتر عالمان نسل معاصر و نسل بعدی از محضر او استفاده کردند و همين امر حوزه علميه مشهد را تاکنون تحت تأثير عميق وی قرار داده است، به نحوی که سيطره بلامنازعی تاکنون دارد. در ميان شاگردانش، شماری تاکنون هنوز در قيد حياتند و به تعاليم او و يا نهج کلی وی پايبندند. تحول عظيمی که توسط وی در حوزه مشهد فراهم آمد، عنايت ويژه به حديث و تعاليم امامان بود و اين امر در ابعاد اجتماعی و سياسی نيز تأثير خود را در پی داشت. درست روشن نيست چرا تعاليم قرآنی و معارفی ميرزا مهدی با نقد فلسفه اسلامی و عرفان پيوند خورده است. زمينه های اجتماعی و تاريخی توجه او به فلسفه و عرفان و نقد اين دو نظام فکری در اسلام چه بوده است. اما به هر حال در ميان شاگردان او، شايد بتوان توجه به نقد فلسفه و عرفان را در يک سير فزاينده تحليل کرد. پاره ای از آنها بيشتر به جنبه های ايجابی مکتب ميرزا مهدی و پاره ای جنبه های سلبی آن نسبت به فلسفه و عرفان را برجسته کرده اند. گرچه تا دو دهه پيش، کتابهای کمی از ميرزا و شاگردانش در اختيار بود و اين کتابها تنها به پاره ای از نوشتجات مرحومين شيخ مجتبی قزوينی و ميرزا جواد تهراني و مانند آن محدود می شد، اما در سالهای اخير نوشتجات زيادی از ميرزا و تنی از مهمترين شاگردان او به چاپ رسيده و يا دست کم در اختيار است. بی ترديد برای شناخت مبانی مکتب ميرزا مهدی بايد به تمامی اين متون مراحعه کرد. از اين ميان، درسهای موسوم به "درسهای معارف" که توسط شيخ محمود حلبی، از شاگردان مبرز ميرزا مهدی القاء شد و صورت مکتوب يافت و در نسلی از تحصيلکردگان مدارس و دانشگاهها و در ميان تحصيلکردگان رشته های فنی و پزشکی و علوم انسانی مورد تدريس و تدرس قرار گرفت، به شيوه منظمتری مبانی فکری آنان را توضيح می دهد. شاگردان شيخ محمود حلبی خود در دوره های مختلفی از محضر استاد خود درسهای موسوم به معارف در نقد فلسفه و عرفان و تبيين مبانی "مکتب اهل بيت" (آنطور که ادعا می شود) را دريافت کرده اند و خود تا آنجا که نويسنده اين سطور می داند، در تهذيب و غنا بخشيدن به آن و ارائه آن در قالبهای متفاوت و با منظورهای گوناگون و شايد به تعبيری مخاطب پسندتر تلاش و کوشش داشته اند. البته شيخ محمود حلبی علاوه بر اين گفتارها، نوشتجاتی در تقرير درسهای استادش و نيز پاره ای کتابها و نوشتجات درباره مسائل اعتقادی دارد که مقداری از آنها در کتابخانه آستان قدس نگهداری می شود.
گرچه نقد فلسفه و عرفان و به تعبير اصحاب معارف، نقد علوم بشری در کانون توجه ميرزا مهدی و شاگردانش بوده است، اما بايد گفت که دست کم شماری از اصحاب معارف و مکتب تفکيک چنين ادعا می کنند که منظومه ای از معارف را بر اساس مبانی و منابع خاص و تعريف شده ای ارائه می دهند که برخاسته از "علوم آل محمد" و متکی بر علوم الهی و غير بشری است و اساسا معتقدند که تنها راه شناخت خداوند و معارف الهی از اين طريق امکان پذير است. بنابراين با وجود انتقادی که به فلسفه و عرفان ابراز می کنند، اما کانون بحثهای آنان ارائه تفسيری "خالص" از قرآن است که بنابر تفسير آنان، راه دريافت آن تنها با تعليم و تربيت الهی و متکی بر شيوه خاص تعليم شده از سوی امامان امکان پذير است و بنابراين هرگونه اعمال فکر و نظری را خارج از اين دايره، تلاشی برای دخالت دادن علوم بشری و حتی برتر از آن دخالت دادن فکر و ذهن آدمی (خرد بشری) در تلقی معارف الهی می دانند و از اينرو شرط اصلی را در درک اين معارف در تهی شدن انسان از تعلق خاطر به فکر و معرفت بشری و منابع انسانی معرفت می دانند. بنابراين نقد و نقض فلسفه و علم کلام و عرفان و تصوف تنها مقدمه ای برای دست يافتن به منابع درست و "خالص" معرفت الهی و دوری از خطای بشری است و شرط لازم دستيابی به تعليم "نور عقل" و "معارف" است.
در اين باره باز سخن خواهيم گفت...
عنوان مکتب تفکيک عنوانی است متأخر و برساخته ای است از استاد محمد رضا حکيمی که از شاگردان مرحوم شيخ مجتبی قزوينی است که خود از شاگردان مبرز ميرزا مهدي اصفهاني بوده است. ميرزا مهدی اصفهاني از عالمان ساکن مشهد بود که مدتی در نجف محضر ميرزای نايينی را در فقه و اصول درک کرد. ما از زندگی او اطلاع زيادی نداريم، آنچه در اين زمينه کارساز است، مراجعه به نوشته های شاگردان اوست که بعضا شرحی از احوال علمی و معنوی وی را گزارش کرده اند. از جمله در کتاب مستدرک سفينة البحار نمازی شاهرودی شرحی از احوال ايشان درج شده است. عنوان مکتب تفکيک بنابراين به خود ميرزا و شاگردانش مربوط نمی شود و چندان هم اين عنوان خاصه با تفسيری که آقای حکيمی ارائه می دهد، با تعاليم مرحوم ميرزا مهدي اصفهانی و دست کم شماری از شاگردانش سازگاری ندارد. روشن است که آقای حکيمی قصد بازسازی تعاليم ميرزای اصفهاني را در شکلی منظومه وار و متناسب با مباحث تاريخی مرتبط داشته اند. شايد هم ايشان تعبيری از استادش شيخ مجتبی قزوينی در اين باره داشته است. به هر حال شاگردان ميرزای اصفهانی ترجيح می دهند که از تعاليم استاد خود به "معارف" ياد کنند. مراد از معارف هم تعاليم برگرفته شده و منتسب به اهل بيت است. ما از منابع فکری ميرزا مهدی اطلاعی زيادی نداريم؛ روشن است که اهل مطالعه فلسفه و به ويژه عرفان بوده و تا اندازه ای با اين علوم، شايد در نجف آشنا شده بوده است (گفته می شود که محضر سيد احمد کربلايي، عارف برجسته ونامدار را درک کرده بوده است؛ بنابراين با يکی از مهمترين حلقه های انديشه عرفانی متأخر شيعه آشنا بوده است؛ گرچه بعدا از آن افکار روی برمی گرداند)؛ اما از مطالعه ابعاد مختلف انديشه اعنقادی او می توان به پاره ای تأثير پذيری های روشن از سنتهای فکری و کلامی اسلامی اشاره کرد؛ با اين وصف برخی از هواداران مکتب تفکيک چندان تمايلی به قبول تأثير پذيری های فکری تاريخی ندارند. در شماری از منابع مکتوب منسوب به مکتب تفکيک و نيز برخی منابع شفاهی، گفته می شود که ميرزا علوم خود را منتسب به "صاحب علم جمعي" می دانسته است که مقصود از وی کاملا روشن نيست و ظاهرا در اين مورد اطلاع رسانی دقيقی توصيه نمی شود. اما به هر حال در همين رابطه از مرحوم سيد جمال الدين گلپايگاني، فقيه و عارف نجف به عنوان استاد او در معارف ياد می شود. در همين دست منابع، مطالبی در رابطه با صاحب علم جمعي و ارتباط او با امام غائب (عج) مطرح می شود که به روشنی اين ادعا را در بردارد که معارف، برگرفته از تعاليم شخصی امام غائب است. در پاره ای ديگر از منابع، ارتباط مستقيم به خود ميرزای اصفهاني نسبت داده می شود و عبارتی هم در اين ارتباط به امام غائب منتسب می گردد که بن مايه تفکر ميرزا را تشکيل می دهد (عبارت: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لإنکارنا)؛ در اين روايت ميرزا مهدي اصفهاني از سوی امام به اين منبع هدايت می شود. البته در کتابهايی که از ميرزا مهدي در اختيار است و شماری از آنها در کتابخانه آستان قدس محفوظ است و شماری هم به چاپ رسيده است، ادعای ويژه ای و يا طريقه غير متعارفی در نحوه استدلال و ارائه ادله ديده نمی شود و البته استناد به آيات قرآن و احاديث، به طور غالب در آنها مشهود است. در مورد کتابهای او و اينکه آيا تا چه اندازه نماينده درست افکار آن مرحوم است، در ميان اهالی "معارف" ظاهرا اختلاف نظری ديده می شود. آن طور که نويسنده اين سطور شنيده است، گويا برخی از شاگردان ميرزای اصفهاني، در صحت انتساب تعددی از اين کتابها، دست کم در شکل چاپ شده برخی از آنها ترديد می کرده اند و برخی نيز آنها را نوشته های مهمی در مقايسه با بخش غير منتشر شده افکار معارفی قلمداد نمی کنند. به هر حال اصحاب معارف، همانند بسياری از اصحاب تعاليم باطنی و معنوی به حفظ اسرار اعتقادی و ضرورت تقيه و عدم افشای افکار خود معتقدند. البته ريشه اين اعتقاد به تعاليم اوليه شيعيان و انديشه های باطنی و تأويلی شماری از فرق شيعی باز می گردد. همين امر موجب شده است که دست کم پاره ای از شاگردان اين مکتب، از انتشار تعاليم خود به صورت مکتوب خودداری کنند و به نشر آنها به صورت تعليمی و همراه با حفظ آداب تعليم و تعلم آن که به آن نيز به طور ويژه اعتنا می ورزند، مبادرت نمايند. اما به هر حال هم اکنون چند کتاب و رساله از ميزا مهدی اصفهانی در اختيار است که مضمون پاره ای از آنها اصولی است و پاره ای به مباحث اصول دين و مباحث قرآنی پرداخته است. از مشهورترين اين کتابها رساله نسبتا کوتاه ابواب الهدی است که در آن می توان قسمتی از انديشه های ميرزا مهدی را ملاحظه کرد. تقريراتی هم از درسهای وی وسيله تنی چند از شاگردان او تدوين شده که قسمتی از آنها در کتابخانه آستان قدس نگهداری می شود. به هر حال ميرزا مهدی به دليل جايگاه علمی و نيز موقعيتش به عنوان استاد برجسته حوزه مشهد و نيز عنايتش به مسائل اخلاق و تفسير قرآن، مورد توجه طلاب و فضلای مشهد قرار گرفت و تقريبا بيشتر عالمان نسل معاصر و نسل بعدی از محضر او استفاده کردند و همين امر حوزه علميه مشهد را تاکنون تحت تأثير عميق وی قرار داده است، به نحوی که سيطره بلامنازعی تاکنون دارد. در ميان شاگردانش، شماری تاکنون هنوز در قيد حياتند و به تعاليم او و يا نهج کلی وی پايبندند. تحول عظيمی که توسط وی در حوزه مشهد فراهم آمد، عنايت ويژه به حديث و تعاليم امامان بود و اين امر در ابعاد اجتماعی و سياسی نيز تأثير خود را در پی داشت. درست روشن نيست چرا تعاليم قرآنی و معارفی ميرزا مهدی با نقد فلسفه اسلامی و عرفان پيوند خورده است. زمينه های اجتماعی و تاريخی توجه او به فلسفه و عرفان و نقد اين دو نظام فکری در اسلام چه بوده است. اما به هر حال در ميان شاگردان او، شايد بتوان توجه به نقد فلسفه و عرفان را در يک سير فزاينده تحليل کرد. پاره ای از آنها بيشتر به جنبه های ايجابی مکتب ميرزا مهدی و پاره ای جنبه های سلبی آن نسبت به فلسفه و عرفان را برجسته کرده اند. گرچه تا دو دهه پيش، کتابهای کمی از ميرزا و شاگردانش در اختيار بود و اين کتابها تنها به پاره ای از نوشتجات مرحومين شيخ مجتبی قزوينی و ميرزا جواد تهراني و مانند آن محدود می شد، اما در سالهای اخير نوشتجات زيادی از ميرزا و تنی از مهمترين شاگردان او به چاپ رسيده و يا دست کم در اختيار است. بی ترديد برای شناخت مبانی مکتب ميرزا مهدی بايد به تمامی اين متون مراحعه کرد. از اين ميان، درسهای موسوم به "درسهای معارف" که توسط شيخ محمود حلبی، از شاگردان مبرز ميرزا مهدی القاء شد و صورت مکتوب يافت و در نسلی از تحصيلکردگان مدارس و دانشگاهها و در ميان تحصيلکردگان رشته های فنی و پزشکی و علوم انسانی مورد تدريس و تدرس قرار گرفت، به شيوه منظمتری مبانی فکری آنان را توضيح می دهد. شاگردان شيخ محمود حلبی خود در دوره های مختلفی از محضر استاد خود درسهای موسوم به معارف در نقد فلسفه و عرفان و تبيين مبانی "مکتب اهل بيت" (آنطور که ادعا می شود) را دريافت کرده اند و خود تا آنجا که نويسنده اين سطور می داند، در تهذيب و غنا بخشيدن به آن و ارائه آن در قالبهای متفاوت و با منظورهای گوناگون و شايد به تعبيری مخاطب پسندتر تلاش و کوشش داشته اند. البته شيخ محمود حلبی علاوه بر اين گفتارها، نوشتجاتی در تقرير درسهای استادش و نيز پاره ای کتابها و نوشتجات درباره مسائل اعتقادی دارد که مقداری از آنها در کتابخانه آستان قدس نگهداری می شود.
گرچه نقد فلسفه و عرفان و به تعبير اصحاب معارف، نقد علوم بشری در کانون توجه ميرزا مهدی و شاگردانش بوده است، اما بايد گفت که دست کم شماری از اصحاب معارف و مکتب تفکيک چنين ادعا می کنند که منظومه ای از معارف را بر اساس مبانی و منابع خاص و تعريف شده ای ارائه می دهند که برخاسته از "علوم آل محمد" و متکی بر علوم الهی و غير بشری است و اساسا معتقدند که تنها راه شناخت خداوند و معارف الهی از اين طريق امکان پذير است. بنابراين با وجود انتقادی که به فلسفه و عرفان ابراز می کنند، اما کانون بحثهای آنان ارائه تفسيری "خالص" از قرآن است که بنابر تفسير آنان، راه دريافت آن تنها با تعليم و تربيت الهی و متکی بر شيوه خاص تعليم شده از سوی امامان امکان پذير است و بنابراين هرگونه اعمال فکر و نظری را خارج از اين دايره، تلاشی برای دخالت دادن علوم بشری و حتی برتر از آن دخالت دادن فکر و ذهن آدمی (خرد بشری) در تلقی معارف الهی می دانند و از اينرو شرط اصلی را در درک اين معارف در تهی شدن انسان از تعلق خاطر به فکر و معرفت بشری و منابع انسانی معرفت می دانند. بنابراين نقد و نقض فلسفه و علم کلام و عرفان و تصوف تنها مقدمه ای برای دست يافتن به منابع درست و "خالص" معرفت الهی و دوری از خطای بشری است و شرط لازم دستيابی به تعليم "نور عقل" و "معارف" است.
در اين باره باز سخن خواهيم گفت...
پنجشنبه ۱ فروردين ۱۳۸۷ ساعت ۴:۵۴
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .